• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اعتبار استخاره با قرآن(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اعتبارسنجى استخاره با قرآن
دانیالی محمد جواد

چکيده: اين مقاله به بررسى سندى و دلالى روايات مؤيد استخاره با قرآن مى‌پردازد و با نگاهى مجموعى به روايات وارد شده در مقام شک و ترديد، اين نتيجه به دست مى‌آيد که استخاره با قرآن و نتيجه آن، به هيچ وجه قابل انتساب به شارع نيست و تنها فايده‌اش، مشخص کردن يکى از دو طرف ترديد در موارد بدون ترجيح است. اين نقش را هر راه غيرشرعى ديگر نيز مى‌تواند ايفا کند، اما به رجاء اينکه ممکن است اين راه از طرف شارع پيشنهاد شده باشد، مى‌توان از آن بهره‌مند گرديد.
کليدواژه: استخاره با قرآن، تفأل، دعا.

مقدمه
بدون ترديد خداوند از لطايف امور و غوامض احوال آگاه است؛ اما انسانِ محدود به زمان و مکان، به حقيقت بسيارى از کارهاى خويش جاهل و ناآشنا است و چون نگران آينده خويش است، همواره به دنبال راهى است تا از نتيجه کارهاى خود آگاه شود. در منابع اسلامى توصيه‌هايى در اين زمينه وجود دارد؛ ازجمله انديشيدن درباره عاقبت کار، مشورت با افراد آگاه، طلب خير کردن از خدا و توکل به او، و ... .
يکى از پرطرفدارترين روش‌ها براى تشخيص در ترديدها، استخاره با قرآن است که در تصميم‌گيرى‌هاى مهم تأثير بسزايى دارد. چه بسيار تصميمات مهمى که متأثر از استخاره با قرآن، منقلب و چه بسيار کارهاى خيرى که در اثر استخاره با قرآن، ترک مى‌شوند. آيا مى‌توان خيرى را که خداوند براى انسان مقدر مى‌کند، فهميد؟ آيا خداوند راهى براى بندگان قرار داده است تا در هر کارى نظر خدا را به صورت جزئى، جويا شوند و طبق آن عمل کنند؟ و آيا قرآن راه مناسبى براى اين تشخيص است؟ آيا در دو راهى‌ها مى‌توان سختى تصميم‌گيرى را با استخاره آسان کرد؟ بهترين راه براى يافتن جواب، مراجعه به شرع و جويا شدن نظر شارع است که آيا استخاره با قرآن به گونه‌اى که اکنون رواج يافته است، مورد تأييد شارع است يا خير؟
از اين رو ابتدا به رواياتى اشاره خواهيم کرد که به استخاره، در معانى‌اى غير از معناى شايع آن، توصيه کرده‌اند؛ سپس به رواياتى خواهيم پرداخت که تأييدى بر استخاره با قرآن به شمار مى‌آيند و اعتبار و دلالت آنها را در کنار ديگر روايات بررسى خواهيم کرد.

معناى استخاره
معناى لغوى
استخاره در لغت به معناى «طلب خير کردن» است، و کسى يا چيزى که از آن طلب خير مى‌شود به صورت مفعول فعل «استخار» مى‌آيد.۱ ابن‌ادريس در سرائر مى‌گويد: «استخاره در کلام عرب دعا است». او به نقل از يونس بن حبيب لغوى مى‌گويد: معناى «استخرت الله» اين است که از خدا خواستم مرا به بهترين چيزى که قصد مى‌کنم موفق بدارد.۲

معناى اصطلاحى
استخاره در اصطلاح ائمه و اصحاب ايشان نيز به معناى لغوى آن، يعنى طلب خير است، اما امروزه در معناى فهميدن خوب و بد يا خير و شر بودن کارى با استفاده از قرآن يا تسبيح استعمال مى‌شود. البته اين معنا را مى‌توان برآمده از معناى لغوى آن دانست؛ به اين صورت که به وسيله استخاره با قرآن يا تسبيح، از خداوند طلب خير مى‌شود. بنابراين معناى اصطلاحى استخاره معناى عامى است که به روش‌هاى مختلف انجام مى‌گيرد.
براى بررسى معناى مورد نظر ائمه از استخاره و روشى که براى آن ارائه فرموده‌اند، بايد به بررسى رواياتى بپردازيم که در آنها لفظ استخاره و توصيه به آن بيان شده است.

توصيه فراوان ائمه به استخاره‌هاى دعايى و ذکرى
در اغلب موارد، استخاره در روايات به معناى طلب خير از خداوند وارد شده است. در بعضى از روايات در مواردى که براى سائل شک ايجاد شده است، اذکار يا دعاهايى توصيه شده است، مانند «استخير الله» و «استخير الله برحمته» يا دعاهايى با همين مضمون؛ و در برخى ديگر قبل از انجام هر کارى به اين طلب خير امر شده است.

توصيه به استخاره دعايى قبل از انجام هر عمل
دسته اول: رواياتى که استخاره را در معناى ذکر و دعا به کار برده و اختصاصى به مورد شک ندارند؛ مانند روايات معتبرى که شيخ صدوق در کتاب من لايحضره الفقيه آورده است:
امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:
هيچ بنده‌اى از خدا هفتادبار به اين صورت استخاره نمى‌کند مگر اينکه خدا به او خير مى‌دهد؛ بگويد: «اى بيناترين ناظر، و اى شنواترين شنوا، و اى سريع‌ترين حساب‌رس، و اى رحيم‌ترين بخشنده، و اى حاکم‌ترين حکم‌کننده، بر محمد و اهل‌بيتش درود فرست و در فلان کار برايم خير پيش آور.۳
در روايت ديگرى امام صادق (علیه‌السلام) درباره استخاره فرمودند:
انسان در آخر سجده نماز صبح (يا نافله صبح) صد و يک‌بار استخاره کند (استخير الله بگويد) و حمد خدا گويد و صلوات بر پيامبر و آلش بفرستد، سپس پنجاه‌بار استخاره کند، سپس حمد خدا گويد و صلوات بر پيامبر و آلش فرستد و صد و يک‌بار را تمام کند.۴
در اين دو روايت لفظ استخاره در کلام امام استعمال شده است و در هر دو، دعا و ذکر را به عنوان روش طلب خير بيان کرده است. روايات ديگرى نيز وجود دارد که همين معنا در زبان راوى روايت نيز به کار رفته است:
مرازم از امام صادق (علیه‌السلام) روايت کرده است که فرمودند:
هرکس خواست کارى را انجام دهد، ابتدا دو رکعت نماز بخواند، سپس حمد خدا و ثناى او گويد و صلوات بر پيامبر فرستد و بگويد: «خدايا اگر در اين کار خيرى براى دين و دنياى من است، آن را برايم آسان و مقدر کن، و اگر اين‌طور نيست، آن را از من دور گردان». مرازم مى‌گويد پرسيدم: چه سوره‌اى در نماز بخوانم. حضرت فرمود: هر سوره‌اى خواستى؛ اگر خواستى قل هو الله و قل يا ايها الکافرون را بخوان که قل هو الله معادل ثلث قرآن است.۵
نيز از امام صادق (علیه‌السلام) روايت شده است که هرگاه مى‌خواستند عبدى يا حيوانى بخرند يا حاجت کوچکى يا کار آسانى داشتند، هفت‌بار استخاره مى‌کردند و اگر امر مهمى بود، صدبار استخاره مى‌کردند.۶

توصيه به استخاره‌هاى دعايى در هنگام شک
دسته دوم: رواياتى که در موارد شک نسبت به انجام کارى، استخاره به وسيله دعا و نماز را توصيه مى‌کنند؛ مانند روايت معتبر اسحاق بن عمار که در کتاب من لايحضره الفقيه آمده است:
اسحاق مى‌گويد به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: خيلى از اوقات وقتى قصد انجام کارى را مى‌کنم، برايم شک پيش مى‌آيد که انجام دهم يا نه؛ حضرت فرمود:
وقتى اين حالت برايت پيش آمد، دو رکعت نماز بخوان و صد و يک مرتبه «استخير الله» بگو، سپس نگاه کن ببين کدام يک از دو طرف در نظرت مناسب‌تر است، پس همان را انجام بده که خير در همان است ان شاءالله، و طلب خيرت را در طلب عافيت قرار بده که چه‌بسا براى کسى قطع دست و مرگ فرزند و از دست دادن مال، خير باشد.۷
ابن‌اسباط نيز در روايت موثقى مى‌گويد به امام رضا (علیه‌السلام) گفتم: فدايت شوم راه ما بسيار پراضطراب و خطرناک است؛ نظرت درباره اينکه از خشکى بروم يا دريا چيست؟ حضرت فرمود:
از خشکى برو و توصيه فرمود به مسجد رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) برو و در غير وقت فريضه دو رکعت نماز بخوان سپس از خدا صد و يک‌بار استخاره کن، سپس ببين اگر خدا دريا را برايت عزم کرد بگو... و اگر به خشکى خارج شدى بگو... .۸
علاوه بر رواياتى که ذکر شد، روايات فراوان ديگرى در کتب معتبر وجود دارند که نشان مى‌دهند ائمه (علیه‌السلام) چه قبل از انجام کارهاى مهم و چه در مواقعى که اصحاب در دوراهى‌ها دچار شک مى‌شدند، آنها را به استخاره به معناى طلب خير از خدا با دعا و ذکر امر مى‌فرمودند.۹
از مجموع اين روايات که به استخاره به وسيله دعا و ذکر و نماز توصيه کرده‌اند، به دست مى‌آيد که اصطلاح «استخاره» مانند اصطلاح «استغفار»، در زمان ائمه به معناى لغوى و درخواست خير از خدا به وسيله دعا بوده است. تعدد و شيوع روايات در کتب معتبر شيعه نيز دلالت بر عموميت عمل به اين روايات در ميان شيعيان عصر ائمه دارد. حال بايد بررسى کرد که آيا معانى معمول امروزى مانند درخواست پيشگويى عاقبت کار، يا سؤال درباره خير و شر بودن کارى از خدا به وسيله قرآن، سابقه‌اى در روايات دارد؟ و آيا مى‌توان در مقابل روايات بسيارى که در مواقع شک، به دعا و نماز سفارش مى‌کنند، مستندى روايى يافت که استخاره با قرآن را راهى براى رهايى از دودلى در کارها معرفى کند؟ و در نهايت آيا جايز است که نتيجه استخاره با قرآن را به شرع و خداى متعالى نسبت داد؟

استخاره با قرآن
روشن است که در ترديد بين دو عمل مباح، مى‌توان به هر روش مباحى يک طرف را برگزيد. بنابراين اصل در استخاره با قرآن، به اين معنا که روشى باشد براى رهايى از ترديد و شک، جواز است. البته جواز استخاره، تنها اصلى است که مبناى بحث درباره مشروعيت استخاره است. به عبارت ديگر، بحث درباره اعتبار استخاره و جواز انتساب نتيجه آن به شرع، از جواز کلى استخاره آغاز مى‌شود، اما نياز به بررسى دقيق ادله شرعى در ارتباط با آن دارد که در ادامه آنها را بررسى خواهيم کرد.

ادله روايى استخاره با قرآن
اولين دليل استخاره با قرآن، روايت يسع قمى است که شيخ در تهذيب نقل کرده است. اين روايت مهم‌ترين مستند روايى براى اين نوع استخاره‌هاست و شهيد اول در ذکرى۱۰ با استناد به آن، استخاره به مصحف را در زمره استخاره‌هاى ديگر قرار داده است.
يسع قمى مى‌گويد: به امام صادق (علیه‌السلام) گفتم خواستم کارى انجام دهم، از خدا استخاره کردم اما در انجام يا ترک آن به نتيجه‌اى نرسيدم؛ پس حضرت فرمود:
از آنجا که وقتى انسان به نماز مى‌ايستد شيطان از هر وقت ديگر از او دورتر است، ببين در وقت نماز در قلبت چه چيزى است (قلبت به تو چه مى‌گويد) پس همان را انجام بده و قرآن‌را باز کن، پس اولين چيزى که در آن ديدى به آن عمل کن ان شاءالله.۱۱
در اين روايت امام به راوى مى‌فرمايد قرآن را باز کن و هرچه در نظر اول ديدى به آن عمل کن؛ اين توصيه دقيقاً همان چيزى است که امروزه به عنوان استخاره شايع است.
علاوه بر اين روايت، سيد بن طاووس در کتاب فتح الابواب روايات ديگرى را نقل کرده است که روش‌هاى مختلفى را براى تفأل به قرآن ارائه مى‌نمايند و مرحوم مجلسى نيز در بحار، روايات ديگرى بر روايات فتح الابواب افزوده و مجموعه‌اى از روايات مؤيد استخاره را يک‌جا جمع کرده است. در برخى از اين روايات، اصطلاح تفأل چه در کلام معصوم و چه در کلام راويان مورد استفاده قرار گرفته است. درباره استعمال «تفأل» به جاى «استخاره» بيشتر سخن خواهيم گفت، اما در اينجا به متن برخى از اين روايات مى‌پردازيم:
يکى از روايات را سيد بن طاووس از شيخ خطيب مستغفرى نقل کرده است که در دعواتش گفته است:
وقتى خواستى به قرآن تفأل بزنى، سه‌بار سوره اخلاص را بخوان؛ سپس سه‌بار بر پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) صلوات بفرست؛ پس بگو: «خدايا من به کتاب تو تفأل زدم و بر تو توکل کردم، پس از کتابت آنچه که پوشيده است از سرّ مخفيت در غيبت به من نشان ده»؛ سپس قرآن کامل را باز کن و فالت را از خط اول صفحه اول، بدون اينکه خطها و صفحه‌ها را بشمارى بخوان. اين طور از رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) به طور مسند رسيده است.۱۲
در اين روايت علاوه بر اينکه شيخ خطيب (راوى اين روايت) عبارت تفأل را در کتابش به کار مى‌برد، در دعايى که براى قبل از تفأل ذکر و به پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) منسوب شده است، عبارت »انى تفألت بکتابک» آمده است، و در نهايت نيز استخاره با قرآن را با عبارت »خذ الفأل من الخط الاول» بيان کرده است. روش ارائه شده در اين روايت، شباهت بسيار زياد به چيزى دارد که در حال حاضر به عنوان استخاره به کار مى‌رود.
سيد بن طاووس در يک مجموعه سه روايتى، درباره کيفيت تفأل به قرآن مى‌گويد:
... بدر بن يعقوب در حرم امام کاظم (علیه‌السلام) درباره کيفيت تفأل به قرآن بدون نياز به نماز، سه روايت به من گفت؛ اول اينکه قرآن را برمى‌دارى و اين طور دعا مى‌کنى: »خدايا اگر در قضا و قدرت اين است که بر امت پيامبر منت نهى با ظهور ولىّ و پسر نبى‌ات، پس در آن عجله کن و آن را آسان و کامل بگردان و آيه‌اى نشانم بده که مرا راهنمايى کند بر امرى که انجام دهم يا نهيى که ترک کنم يا فال را به هر مسير ببرى که در آن عافيت باشد»؛ سپس هفت ورق مى‌شمارى؛ سپس از صفحه دومِ ورق هفتم، شش خط مى‌شمارى و به خط هفتم تفأل مى‌زنى... .۱۳
در اين روايت نيز، هم در کلام راوى يعنى بدر بن يعقوب، عبارت »فى صفة الفأل» آمده است، و هم در دعايى که ظاهراً منسوب به معصوم است، عبارت »أو ما تريد الفأل فيه» بيان شده است. در روايت ديگرش مى‌گويد:
دعا مى‌خوانى؛ سپس قرآن را باز مى‌کنى و هفت ورق مى‌زنى و تمام الله‌هاى صفحه دومِ ورق هفتم، و صفحه اولِ ورق هشتم را مى‌شمارى؛ سپس به همين تعداد ورق مى‌زنى و از صفحه دوم به بعد به همين تعداد خطوط را مى‌شمارى و به خط آخر تفأل مى‌زنى.۱۴
در روايت سوم آمده است:
وقتى دعا را خواندى، هشت ورق بشمار؛ سپس در صفحه اولِ ورق هشتم، يازده خط بشمار و به خط يازدهم تفأل بزن. اين آن چيزى است که درباره تفأل به قرآن شنيديم و ما دقيقاً آنچه شنيديم نقل کرديم.۱۵
هيچ‌کدام از اين سه روايت که در کتاب فتح الابواب نقل شده است، سندى ندارند و حتى مشخص نيست که از کدام معصوم نقل شده‌اند و تنها به نقل بدر بن يعقوب الاعجمى۱۶ مستند است که آنها را به عنوان روايت براى سيد بن طاووس نقل کرده است.
سيد بن طاووس در روايت ديگرى مى‌گويد:
در بعضى از کتب شيعيان، مطالبى درباره چگونگى تفأل به قرآن يافته‌ايم و اين عين آن عبارت است: چگونگى تفأل به قرآن: نماز جعفر و دعايش را مى‌خوانى؛ سپس قرآن را برمى‌دارى و در ابتدا و نهايت، فرج آل محمد را نيت مى‌کنى؛ سپس مى‌گويى خدايا اگر در قضا و قدرت اين است که فرج ولىّ و حجتت را در اين سال و در اين ماه برسانى، ابتداى آيه‌اى براى ما از کتابت نشان بده تا اين را به ما نشان دهد؛ سپس هفت ورق مى‌شمارد و از پشت ورق هفتم، ده خط مى‌شمارد و نگاه مى‌کند آنچه در خط يازدهم است؛ سپس همين کار را براى خودش انجام مى‌دهد؛ ان شاء الله حاجتش بيان مى‌شود.۱۷
در هيچ قسمت از اين عبارت، اشاره‌اى به نقل آن از معصوم نيست، اما ظاهراً شکل مستند و کامل‌تر آن، همان روايت مفضل بن عمر از امام صادق (علیه‌السلام) است که با سند مفصلى در بحار روايت شده است و در ادامه مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
علامه مجلسى در بحار، تعدادى روايت را علاوه بر آنچه از فتح الابواب سيد بن طاووس آورده است، در تأييد استخاره نقل کرده و مى‌گويد:
خط شيخ محمد را يافتم که نوشته بود به خط شيخ (ظاهراً شيخ طوسى) روايت حسنه‌اى را در تفأل به قرآن ديدم و روايت سوم کتاب ابن‌قولويه را آورده بود که مى‌گويد: يکى از شيعيان روايت کرد که نزد امام سجاد بودم، وقتى حضرت نماز صبح مى‌خواندند، صحبت نمى‌کردند تا آفتاب طلوع مى‌کرد. در همان روزى که فرزند امام (زيد) متولد شد، عده‌اى بعد از نماز صبح نزد حضرت آمدند و بشارت فرزند را آوردند. حضرت رو به اصحاب کردند و فرمودند به نظر شما چه اسمى براى اين مولود بگذارم؟ هرکسى نامى پيشنهاد کرد؛ سپس حضرت به جوانى فرمودند که قرآن را برايم بياور. قرآن را آوردند. حضرت آن را بر دامنش نهاد و باز کرد و به اولين حرف صفحه نگاه کرد که چنين نوشته بود: »خدا برترى بسيار زيادى داد مجاهدان را بر نشسته‌ها»؛ سپس آن را بست و تا سه‌بار باز کرد و اول صفحه را خواند که چنين بود: »خدا مى‌خرد جان و مال مؤمنين را در مقابل اينکه به آنها بهشت دهد. آنها مى‌جنگند و کشته مى‌شوند در حالى که اين وعده‌اى است بر گردن خدا که در تورات و انجيل و قرآن آمده و چه کسى وفادارتر از خداست؛ پس بشارت بده به اين معامله‌اى که انجام داديد و اين رستگارى بزرگى است»؛ سپس فرمود به خدا او زيد است، به خدا او زيد است، و او را زيد ناميد.۱۸
با دقت در اين روايت، درمى‌يابيم که هيچ دلالتى بر تأييد استخاره به معناى امروزيش ندارد؛ چون هيچ نشانه‌اى بر نام زيد در اين آيات نيست و برداشت امام از اين آيات، مختص به علم امام بوده است. علامه مجلسى در بحار در توضيح اين روايت گفته است:
شايد وقتى امام مى‌دانستند آن فرزندش که در جهاد شهيد مى‌شود اسمش زيد خواهد بود، به همين دليل وقتى آيه‌ها دلالت کردند که او مى‌جنگد و شهيد مى‌شود، پس اسمش را زيد نهادند و در اين عمل اشاره‌اى به جواز سؤال از قرآن براى انجام افعال مى‌باشد.۱۹
امام در اين روايت با علم غيبى که دارند از آيات قرآن استفاده مى‌کنند و به دليل خصوصيتى که امام به وسيله آن به قرآن مراجعه کرده است، حتى جواز اين فعل براى کسانى که چنين علمى را ندارند نيز قابل اشکال است.
مرحوم مجلسى در نقل روايت ديگرى مى‌گويد:
بعضى از معتمدها از شيخ جعفر بحرينى برايم نقل کرده‌اند که او در کتابى از شيعيان ديده که به طور مرسل از امام صادق (علیه‌السلام) روايت شده است که فرمودند: چرا اين کار را انجام نمى‌دهيد که هر وقت سختى‌اى بر يکى از شما پيش آمد، قرآن را بردارد با اين قصد که کارى از طرف خدا انجام شود. حمد، اخلاص، آيت‌الکرسى، و عنده مفاتح الغيب، قدر، کافرون و معوذتين را سه‌بار بخواند و توجه کند به قرآن در حالى که مى‌گويد: »اللَّهُمَّ إِنِّى أَتَوَجَّهُ إِلَيْک بِالْقُرْآنِ الْعَظِيمِ مِنْ فَاتِحَتِهِ إِلَى خَاتِمَتِهِ وَ فِيهِ اسْمُک الْأَکبَرُ وَ کلِمَاتُک التَّامَّاتُ يَا سَامِعَ کلِّ صَوْتً وَ يَا جَامِعَ کلِّ فَوْتً وَ يَا بَارِى‌ءَ النُّفُوسِ بَعْدَ الْمَوْتِ يَا مَنْ لَا تَغْشَاهُ الظُّلُمَاتُ وَ لَا تَشْتَبِهُ عَلَيْهِ الْأَصْوَاتُ أَسْأَلُک أَنْ تَخِيرَ لِى بِمَا أَشْکلَ عَلَىَّ بِهِ فَإِنَّک عَالِمُ بِکلِّ مَعْلُومً غَيْرُ مُعَلَّمً بِحَقِّ مُحَمَّدً وَ عَلِىًّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِى بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدً الْبَاقِرِ وَ جَعْفَرً الصَّادِقِ وَ مُوسَى الْکاظِمِ وَ عَلِىًّ الرِّضَا وَ مُحَمَّدً الْجَوَادِ وَ عَلِىًّ الْهَادِى وَ الْحَسَنِ الْعَسْکرِىِّ وَ الْخَلَفِ الْحُجَّةِ مِنْ آلِ مُحَمَّدً عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ»؛ سپس قرآن را باز کند و اسماء جلاله‌اى که در صفحه اول است بشمارد و به همان تعداد ورق بزند و به همان تعداد خطها را از صفحه سمت چپ بشمارد و نگاه کند به آخرين سطر و آن را مانند وحيى که براى کارش به او شده خواهد يافت.۲۰
علامه مجلسى در روايت ديگرى مى‌گويد:
به خط جد شيخ بهايى ديدم که از خط شهيد نقل کرده بود که او هم از خط محمد بن احمد نقل کرده بود که شيخ طوسى خبر داد به ما با اجازه از حسين بن عبيدالله از... . مفضل بن عمر گفت زمانى نزد امام صادق (علیه‌السلام) بوديم؛ صحبت از سوره حمد شد؛ مردى گفت: فدايتان شوم ما خيلى وقت‌ها تصميم به انجام کارى مى‌گيريم پس قرآن را برمى‌داريم و تفکر مى‌کنيم در کارمان، سپس در اول وقت قرآن را باز مى‌کنيم و از همان جا براى تصميم‌مان استفاده مى‌کنيم. حضرت فرمود: خوب کارى مى‌کنيد، والله خوب کارى مى‌کنيد. گفتم: فدايتان شوم چطور اين کار را انجام دهيم؟ فرمودند: وقتى براى کسى از شما حاجتى پيش آمد، نماز جعفر طيار و دعايش را بخواند؛ سپس قرآن را بردارد و فرج آل محمد را در ابتدا و نهايت نيت کند؛ سپس بگويد خدايا اگر در قضا و قدرت اين است که فرج ولىّ و حجتت را در اين سال و در اين ماه برسانى، آيه‌اى براى ما از کتابت نشان بده تا اين را به ما نشان بدهد، سپس هفت ورق مى‌شمارد و از پشت ورق هفتم، ده خط مى‌شمارد و آنچه در خط يازدهم است را نگاه مى‌کند و اين بيان مى‌کند حاجتت را؛ سپس همين کار را دوباره براى خودت انجام مى‌دهى.۲۱
در روايت ديگرى نيز مرحوم مجلسى مى‌گويد:
در يکى از نوشته‌هاى اصحاب چنين يافتم که گفته بود به خط شيخ يوسف قطيفى اين طور نقل شده که به خط شيخ علامه جمال‌الدين حسن بن مطهر از امام صادق (علیه‌السلام) روايت شده که فرمود: هر وقت اراده استخاره به قرآن کردى، بعد از بسم الله بگو اگر در قضا و قدرت اين است که بر شيعه آل محمد با فرج ولىّ و حجتت بر خلق، منت نهى، بر ما آيه‌اى از کتابت خارج کن که به آن بر اين مطلب استدلال کنيم؛ سپس قرآن را باز کن و شش ورق بشمار و از ورق هفتم در سطر ششم نگاه کن.۲۲
محدث نورى نيز در مستدرک، افزون بر آنچه گذشت، دو روايت از رساله مفاتيح الغيب مرحوم مجلسى به اين صورت نقل کرده است:
به خط يکى از فضلا اين استخاره را ديدم: آيت الکرسى را تا «هُمْ فِيها خالِدُونَ»، و «عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ» را تا «کتابً مُبِينً» مى‌خواند؛ سپس ده مرتبه بر محمد و آلش صلوات مى‌فرستد سپس مى‌گويد: «اللَّهُمَّ إِنِّى تَوَکلْتُ عَلَيْک وَ تَفَأَّلْتُ بِکتَابِک فَأَرِنِى مَا هُوَ الْمَکنُونُ فِى سِرِّک الْمَخْزُونُ فِى عِلْمِ غَيْبِک بِرَحْمَتِک يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ أَرِنِى الْحَقَّ حَقّاً حَتَّى أَتَّبِعَهُ وَ أَرِنِى الْبَاطِلَ بَاطِلًا حَتَّى أَجْتَنِبَهُ»؛ سپس قرآن را مى‌گشايد و آنگونه که گفته شد انجام مى‌دهد.۲۳
روايت ديگر نيز مانند همين روايت است با تفاوت اندکى در دعاى آن، و سندش نيز به همان شکل سابق يعنى: «به خط يکى از فضلا ديدم... » است.
آنچه بيان کرديم مجموعه رواياتى بود که از کل منابع روايى در تأييد استخاره با قرآن به دست آمده است. همان‌گونه که بيان شد، در تعدادى از روايات، اصطلاح تفأل براى مراجعه به قرآن و کسب تکليف از آن به کار رفته است؛ از اين رو براى تحليل و بررسى دقيق روايات، لازم است پيش از هرچيز، توضيحى مختصر درباره معناى تفأل و نسبت آن با استخاره بيان، و اعتبار و دلالت روايت نهى از تفأل بررسى شود.
معناى لغوى و اصطلاحى تفأل
ابن‌منظور در لسان العرب معناى «فأل» را اين‌گونه توضيح مى‌دهد:
انسان مريض باشد و از کسى بشنود که بگويد اى سالم، يا به دنبال گمشده‌اى باشد و از کسى بشنود که بگويد اى يابنده، پس بگويد به اين تفأل زدم و از اين کلام در ذهن خود گمان به بهبودى بيمارى يا يافتن گمشده پيدا کند.۲۴
از معانى شبيه به هم که مانند نمونه بالا در استعمال تفأل به کار رفته است، مى‌توان تفأل را اين‌گونه معنا کرد که کسى با ديدن چيزى نسبت به حادثه‌اى که برايش رخ خواهد داد، برداشت خوب و پيش‌بينى موفقيت کند؛ البته آن‌گونه که در کتب لغت آمده است عبارت تفأل گاهى براى معناى تطيّر، که مختص برداشت بد است نيز استعمال مى‌شود.
در بررسى موارد استعمال عبارت «تفأل» در روايات، به مواردى برمى‌خوريم که تفأل در معناى امروزى استخاره با قرآن به کار رفته است و به جاى اصطلاح استخاره که امروزه شايع شده است، چه در کلام راوى و چه در کلام منسوب به معصوم، عنوان تفأل آمده است.
براى نمونه، روايت شيخ خطيب مستغفرى با عبارت «وقتى خواستى به قرآن تفأل بزنى... » آغاز مى‌شود؛ علاوه بر اين، در دعايى که براى قبل از تفأل ذکر شده و به پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) منسوب شده است، عبارت «انى تفألت بکتابک» آمده است؛ و در نهايت استخاره با قرآن را با عبارت «خذ الفأل من الخط الاول» به پايان رسانده است.
در روايت ديگر، بدر بن يعقوب در توضيح روايت، عبارت «فى صفه الفأل» را آورده است و در دعايى که ظاهراً به معصوم منصوب است، عبارت «أو ما تريد الفأل فيه» بيان شده است که نشان از استعمال کلمه «تفأل» در معناى استخاره‌هاى امروزى دارد.
در بيان بعضى از فقها نيز عبارت تفأل براى استخاره شايع به قرآن استعمال شده است؛ مرحوم کاشف الغطاء وقتى در نکته بيست و دوم از نکاتى که درباره قرآن آورده است به بيان استخاره با قرآن مى‌پردازد، استحباب آن را اين‌گونه بيان مى‌کند:
استخاره با قرآن با گشودنش و ملاحظه اولين چيزى که نگاه به آن مى‌افتد و تفأل به آن.۲۵
کاشف الغطاء در اين عبارت در ضمن بيان استخاره با قرآن، اصطلاح تفأل را براى آن به کار مى‌برد، که نشان از هم معنايى آن دو دارد.
علاوه بر اينها، در روايت يسع قمى، که مهم‌ترين مستند روايى براى استخاره‌هاى قرآنى به شمار مى‌رود، راوى پس از اينکه مى‌گويد از خدا استخاره کردم و براى انجام يا ترک، به نتيجه‌اى نرسيدم، از حضرت صادق (علیه‌السلام) مى‌خواهد که او را راهنمايى کند و امام نيز او را به باز کردن مصحف توصيه مى‌کند. اين نشان مى‌دهد که مقصود از استخاره، طلب خير با دعا و ذکر است و رجوع به مصحف، کار ديگرى است که هرچند در اين روايت نام تفأل براى آن برده نشده است، اما از استخاره متفاوت است.

نهى از تفأل به قرآن
تنها روايتى که کلينى در کافى درباره تفأل به قرآن آورده است، روايتى از امام صادق (علیه‌السلام) است که از تفأل به قرآن نهى شده است:
تفال به قرآن نزنيد.۲۶
نهى صريح اين روايت از طرفى، و وجود روايات ديگرى که به تفأل توصيه مى‌کنند از طرف ديگر، و نيز سيره بسيارى از علما که با قرآن استخاره مى‌کردند، باعث شده است که در توجيه نهى اين روايت بحث‌هاى بسيارى درگيرد. عمده اين مباحث در تفاوت‌گذارى بين اصطلاح تفأل و استخاره مرسوم است؛ به اين‌گونه که نهى از تفأل در روايت کافى، استخاره‌هاى قرآنى را دربر نمى‌گيرد.

توجيه روايت نهى از تفأل
علما براى حل مشکلى که بين ظاهر روايت نهى از تفأل با روايات ديگر و شيوع استخاره در ميان متشرعه وجود دارد، بين معناى تفأل و استخاره تفاوت گذاشته‌اند؛ شيخ حر عاملى پس از ذکر روايت يسع قمى و روايت کافى، در جمع بين آن‌دو مى‌گويد:
استخاره، طلب و شناخت خير در ترجيح يک طرف بر طرف ديگر است و تفأل، شناخت عاقبت امور و احوال چيزهاى غيبى است.
مرحوم فيض کاشانى نيز در وافى براى جمع بين روايات مى‌گويد:
اگر روايات صحيح باشند، با تفاوت‌گذارى بين تفأل و استخاره مى‌توان بين آنها جمع کرد؛ تفأل در چيزى است که واقع خواهد شد و نتيجه‌اش روشن خواهد شد، مانند شفاء يا مرگ مريض، يا پيدا شدن مريض يا عدم آن و بازگشت تفأل به تعجيل در به دست آوردن علم غيب است. اين عمل و حکم دادن درباره چنين امورى به طور قطعى براى غير اهلش مورد نهى قرار گرفته است و تطيّر نيز در امثال آن مورد کراهت است؛ اما استخاره اين‌گونه نيست؛ چراکه آن درخواست شناخت مسير درست در کارى است که قصد انجام يا ترک آن را دارد و واگذارى کار به خداوند سبحان و مشورت با او است. همان‌گونه که امام (علیه‌السلام) در مرفوعه على بن محمد مى‌فرمايد اين‌گونه با پروردگارت مشورت کن. بين اين دو، تفاوت واضحى وجود دارد.
منع از تفأل به قرآن با وجود جواز تفأل به امور ديگر در صورت عدم حکم قطعى، به اين دليل است که اگر به غير قرآن تفأل زده شود و خلافش آشکار شود، مشکلى پيش نمى‌آيد، اما اگر به قرآن تفأل زده شود و خلافش آشکار شود، موجب سوء ظن به قرآن مى‌شود؛ اين در حالى است که استخاره به قرآن چنين نتيجه‌اى را دربر نخواهد داشت؛ چون حتى اگر در نهايت، نتيجه بدى حاصل شود، ابهام همچنان باقى مى‌ماند؛ چراکه بنده نمى‌داند خيرش در چه چيز است.۲۷
علامه مجلسى نيز در بحار براى جمع روايات، ابتدا چيزى شبيه به اين نظر را ابراز مى‌دارد و مى‌گويد:
ممکن است مراد، نهى از خبر دادن از کارهاى آينده و نتيجه گرفتن امور مخفى و غيبى باشد نه استخاره.
اما سپس با يادآورى اخبارى که استنتاج امور غيبى و آينده را نيز جايز مى‌دانند، احتمال ديگرى را ارائه مى‌کند؛ وى مى‌گويد احتمالاً معناى خاصى از تفأل در روايت نهى اراده شده باشد:
ممکن است معناى تفألى که در روايت از آن نهى شده است، تفأل بلافاصله هنگام قرائت يا هم‌زمان با شنيدن آيه قرآن باشد، آن‌چنان‌که عادت و دأب عرب چنين تفألى بوده و حتى متبادر از لفظ تفأل نيز همين معنا از تفأل است.۲۸
ايشان در مرآة العقول معناى اول را به ديگران نسبت مى‌دهد و معناى دوم را اظهر از آن مى‌داند.۲۹
بعضى از فقها تمايز مذکور بين استخاره و تفأل را نمى‌پذيرند و راه ديگرى را در مواجهه با روايت نهى برمى‌گزينند. صاحب جواهر پس از آنکه نظر مرحوم فيض را نقل مى‌کند، تفاوتى را که او در معناى تفأل و استخاره بيان کرده است، مورد نقد قرار مى‌دهد:
بنابر اينکه خبر مزبور را صحيح بدانيم، حمل آن بر اين معنا اشکال دارد؛ چون عبارت تفأل اگر به معناى استخاره از معناى فهميدن علم غيب نزديک‌تر نباشد، لااقل نسبتش به هر دو معنا يکسان است؛ چون بر هر دو معنا صدق مى‌کند.۳۰
صاحب جواهر سپس مى‌گويد که عدم صحت روايت، مشکل را آسان مى‌نمايد.
اين عبارت صاحب جواهر نشان مى‌دهد که او با استفاده از ضعف سند روايت، مشکل جواز استخاره را حل مى‌کند نه با امکان جمع دلالى آن؛ بنابراين دلالت روايت نهى از تفأل بر منع استخاره را مى‌پذيرد. البته ايشان در ادامه با تفاوت گذاشتن بين تفأل عالمانه و جاهلانه و بين تفأل همراه با قطع به نتيجه و غير آن، تلاش مى‌کند بين روايات جمع کند، اما ظاهراً هيچ‌يک از اين روش‌ها رضايت او را جلب نمى‌کند.۳۰
در مجموع به نظر مى‌رسد تفاوتى که مرحوم شيخ حر عاملى و به نوعى مرحوم فيض کاشانى ميان تفأل و استخاره بيان کرده‌اند، تفاوت روشن و قابل قبولى نيست؛ چراکه گشودن مصحف با هدف استخاره (يعنى فهميدن خير يا شر بودن کارى در مشورت با خدا)، در مقايسه با گشودن مصحف با هدف فهميدن عاقبت امر، تمايز روشنى ندارد و هردو دست‌يابى به علمى را مورد توجه دارند که از علوم غيبى است؛ نهايت چيزى که مى‌توان گفت اين است که مورد دوم، اعم از مورد اول است و نهى از آن شامل نهى از مورد اول نيز مى‌شود.
معناى قطعيتى که مرحوم فيض در بيان وجه تفاوت ميان تفأل و استخاره بيان کرده است، در تفأل وجود ندارد و فال تنها نشان از اميدوارى است.
در اين ميان، با وجود اينکه نظر مرحوم مجلسى در بيان تفاوت استخاره و تفأل قابل قبول‌تر است، اما به دليل عدم ظهور در آن معنا، نمى‌توان آن را به عنوان مبناى جمع دلالى پذيرفت.
فارغ از صحت توجيه‌هاى صورت گرفته درباره روايت نهى، همان‌گونه که مرحوم فيض و صاحب جواهر اشاره کرده‌اند، توجيهات صورت گرفته در جايى است که هر دو روايت از اعتبار کافى برخوردار باشند، در حالى که تمام روايات موجود در اين باب دچار ضعف سند هستند. در بخش بعد با نگاهى مجموعى به روايات مرتبط با استخاره قرآنى، به نقد و بررسى آنها خواهيم پرداخت.

تحليل و بررسى روايات
واضح است که اصل در امور، عدم انتساب به شارع است و براى استناد آنها به شرع، بايد ادله معتبرى يافت. در نگاهى ديگر مى‌توان از اصل جواز استفاده کرد و استخاره با قرآن را طبق اصل برائت، جايز دانست؛ اما بايد توجه داشت که موضوع بحث ما، شرعيت و انتساب استخاره با قرآن به شارع است، نه کليت جواز آن، هرچند به آن نيز نيم‌نگاهى خواهيم داشت.
پس از بررسى روايات مؤيد استخاره‌هاى قرآنى و حذف روايات تکرارى، در مجموع هشت يا نه روايت وجود دارد که استخاره با قرآن به معنى امروزى از آنها برداشت مى‌شود. غير از روايت ابى‌على يسع قمى که در تهذيب آمده است، تمام روايات ديگر در غير از کتب اربعه نقل شده‌اند. سيد بن طاووس که متقدم‌ترين اين کتب را تأليف کرده است، حدود دو قرن از شيخ طوسى تأخر دارد. عدم وجود نمونه‌اى از روايات توصيه کننده به تفأل يا استخاره به قرآن در کتب متقدم، مانند قرب الاسناد و محاسن در قرن سوم، و کافى، تفسير على بن ابراهيم و من لايحضره الفقيه در قرن چهارم، و ظهور اين روايات در قرن هفتم در کتاب فتح الابواب و حتى قرن‌ها پس از آن، نشان از ضعف روايات مورد نظر دارد.

بررسى سندى روايات
در نگاه سندى به روايت تهذيب، که معتبرترين کتاب در ميان کتبى است که روايات مؤيد استخاره را نقل کرده‌اند، چنين ديده مى‌شود که درباره دو راوى اين روايت، يعنى ابى‌على و يسع قمى، هيچ توثيقى در کتب رجالى وارد نشده است؛ به نظر مى‌رسد از همين رو است که مرحوم مجلسى اين روايت را در ملاذ الاخيار مجهول دانسته است.۳۱
جنبه ديگر در سند اين روايت، وجود حسن بن على بن فضال است. شيخ انصارى در موارد متعددى ابراز داشته است که به دليل روايتى از امام عسکرى (علیه‌السلام)، که درباره کتب بنى‌فضال فرموده است: «روايات آنها را بگيريد و آراء آنها را رها کنيد»،۳۲ تمام روايات بنى‌فضال معتبر است. طبق نظر شيخ انصارى، اين روايت نيز به دليل وجود يکى از بنى‌فضال در سند آن معتبر است؛ اما آن‌گونه که اکثر علما نظر شيخ را مورد نقد قرار داده‌اند،۳۳ هم سند روايت منقول از امام عسکرى (علیه‌السلام) ضعيف است و هم مضمون روايت بر اعتبار تمام روايات موجود در کتب بنى‌فضال دلالت نمى‌کند؛ بنابراين روايت از لحاظ سندى معتبر نيست.
روايت ديگرى که از نظر سندى قابل توجه است، روايت مفضل بن عمر در بحار است که پيش از اين ذکر شد. مرحوم مجلسى مى‌گويد به خط جد شيخ ما بهايى، شيخ شمس‌الدين محمد بن على بن الحسن الجباعى يافتم که به نقل از خط شهيد، به نقل از خط محمد بن احمد بن الحسين بن على بن زياد، که گفت محمد بن الحسن الطوسى با اجازه از حسين بن عبيدالله، از هارون بن موسى التلعکبرى، عن محمد بن همام بن سهيل، عن محمد بن جعفر المؤدب، عن احمد بن محمد بن خالد البرقى، عن عثمان بن عيسى، عن سيف، عن المفضل بن عمر، و روايت را نقل مى‌کند.
درباره سند اين روايت، چند نکته قابل توجه است:
۱. وثاقت مفضل بن عمر، اولين راوى اين روايت مورد ترديد علما است؛ نجاشى او را «فاسد المذهب»، «مضطرب الروايه» و «لا يعبأ به» معرفى مى‌کند؛۳۴ و در رجال ابن‌غضائرى، «ضعيف»، «متهافت»، «مرتفع القول» و «خطابى» معرفى شده است.۳۵ علاوه بر اين، رواياتى در مذمت او نقل شده است؛ اما در مقابل اين مذمت‌ها، مرحوم خويى در معجم رجال، توثيقات بزرگانى ازجمله شيخ مفيد و ابن شهرآشوب را درباره او نقل مى‌کند، که وى را از ياران خاص و مورد اعتماد امام صادق (علیه‌السلام) و از فقهاى صالحين معرفى کرده‌اند.۳۶ ايشان روايات بسيارى را به نقل از کشى در مدح مفضل بيان مى‌کند و معتقد است تعداد بسيار اين روايات که حاوى روايات صحيح نيز هستند، صدور آنها را از ائمه قطعى مى‌کند. بنابراين معجم رجال با ترجيح توثيقات، به نوعى تضعيفات نجاشى و ابن‌غضائرى را توجيه و روايات تضعيف کننده را نيز مانند رواياتى معرفى مى‌کند که از روى تقيه در مذمت امثال زراره وارد شده‌اند.۳۷
۲. راوى ديگر اين روايت، سيف است که نامى مشترک در ميان موثقان و مجهولان کتب رجالى است. از طرف ديگر، چون براى روايت او از مفضل بن عمر، و روايت عثمان بن عيسى از او سابقه‌اى يافت نشد، نمى‌توان قرينه‌اى بر تطبيق او با يکى از موثقان پيدا کرد. از اين رو وجود سيف در اين سند، باعث غيرمعتبر شدن روايت مى‌شود.
۳. راوى ديگر اين روايت، محمد بن جعفر بن بطه مؤدب است که نجاشى درباره او گفته است:
کان کبير المنزلة بقم، کثير الأدب و الفضل و العلم (العلم و الفضل) يتساهل فى الحديث و يعلق الأسانيد بالإجازات و فى فهرست ما رواه غلط کثير. و قال ابن الوليد ان محمد بن جعفر بن بطة ضعيفا مخلطا فيما يسنده.۳۸
نجاشى او را داراى منزلت، ادب، فضل و علم بسيار دانسته، اما در ادامه مى‌گويد در حديث، تساهل داشته و سندها را به اجازات معلق مى‌کرده و در فهرست آنچه روايت کرده، غلط بسيارى وجود دارد. او از قول ابن‌وليد نيز نقل کرده که درباره او گفته است: در آنچه اسناد مى‌دهد ضعيف و مخلط است. از اين رو مرحوم خويى نيز او را غيرمعتبر دانسته است.۳۹
۴. محمد بن احمد بن الحسين بن على بن زياد.
۵. احمد بن محمد برقى، محمد بن همام، هارون بن موسى و حسين بن عبيدالله همگى از اجلاى روات هستند.
بنابر آنچه درباره راويان اين روايت بيان شد، با وجود اينکه بسيارى از آنها از بزرگان روات هستند، اما به دليل اشکال در اعتبار بعضى از راويان و طولانى بودن سند و عدم اتصال عصر راوى قبلى با راوى بعدى در چند مورد، که باعث شده نقل از طريق رؤيت خط راوى قبلى با تفاوت زمان يک قرن صورت گيرد، همگى بر اين دلالت دارد که هرچند اين روايت در مقايسه با روايات ديگر هم مضمونش روشن‌تر است و هم سندش ضعف کمترى دارد، اما در نهايت غيرقابل اعتماد است.
مشکل اسناد در ديگر روايات مربوط به استخاره با قرآن، بسيار جدى‌تر از روايات سابق است. ارسال طويل، ضعف مشترک تمام اين روايات است. افزون بر اينکه در بسيارى از آنها حتى شکل روايت به صورت نقل از معصوم نيست؛ براى نمونه در روايتى که سيد بن طاووس از شيخ خطيب مستغفرى نقل کرده است، در متن منقول نام هيچ‌يک از روات ذکر نشده است؛ حتى به نام معصوم يا ضميرى که به آن اشاره داشته باشد نيز مستند نشده است، بلکه تنها به صورت دستورالعملى براى استخاره با قرآن بيان شده است. روايات بدر بن يعقوب نيز به همين صورت است و جزو ضعيف‌ترين روايات به شمار مى‌روند.
در تبيين شدت ضعف روايات مؤيد استخاره، توجه به اين نکته نيز اهميت دارد که سيد بن طاووس از علماى قرن هفتم است و رواياتى که او درباره استخاره نقل کرده است، در قرن دوم صادر شده‌اند. در طول اين مدت، رواياتى که او از اشخاصى مانند شيخ خطيب مستغفرى نقل کرده است، در هيچ کتاب ديگرى ديده نمى‌شود.

تحليل محتواى روايات
با صرف نظر از بررسى سندى روايات مؤيد استخاره با قرآن، مباحث ديگرى درباره محتواى روايات مذکور قابل طرح است که به آنها اشاره مى‌کنيم:
۱. همان‌گونه که گذشت، تفاوت واضحى از نظر معنا بين تفأل و استخاره‌هاى مرسوم نمى‌توان گذاشت؛ بنابراين به نظر مى‌رسد روايت يسع قمى در موضوع استخاره‌هاى مرسوم قرآنى، با روايت نهى از تفأل در کافى قابل جمع عرفى نيست. افزون بر اينکه در تعدادى از روايات مؤيد استخاره با قرآن، براى اين عمل از عبارت تفأل استفاده شده است نه استخاره؛ از اين‌رو در صورت قبول روايات مؤيد استخاره، مانند روايات فتح الابواب و بحار، پذيرش تعارض آنها با روايت نهى، اجتناب‌ناپذير است؛ چون يک عنوان، در تعدادى مورد سفارش و در يکى مورد نهى قرار گرفته است.
در روايت تهذيب نيز که امام (علیه‌السلام) براى رفع تحير راوى، امر به گشودن مصحف مى‌کند، عبارت استخاره توسط راوى براى کارى که قبل از مراجعه به امام انجام داده و نتيجه نگرفته است، به کار برده مى‌شود، نه براى عمل باز کردن مصحف که امام به آن توصيه مى‌کند. مرحوم مجلسى نيز به نحوى به اين اشکال اشاره کرده است و پس از بيان نظر کسانى که با اين تمايز درصدد حل تعارض‌اند، مى‌گويد معنايى که براى تفأل گفته شد در بعضى روايات جايز دانسته شده است.۴۰
بنابراين اگر روايت يسع قمى سند معتبرى داشت - کما اينکه وجودش در کافى به آن اعتبارى نسبى داده است - جواز استخاره با قرآن نيز با مشکل روبه‌رو مى‌شد.
۲. در روايت تهذيب، اين عبارت راوى که مى‌گويد: «فاستخير الله فيه فلا يفى...؛ از خدا استخاره مى‌کنم اما نتيجه نمى‌دهد» قابل توجه است. مرحوم مجلسى در توضيح اين عبارت مى‌گويد: «ظاهراً مقصود راوى اين است که پس از طلب خير از خدا، ترجيح فعل يا ترک برايم مشخص نشد تا به همان عمل کنم».۴۱ اشاره راوى به استخاره دعايى، نشان‌دهنده شيوع اين نوع استخاره در ميان اصحاب ائمه است؛ به طورى که مراجعه راوى به امام، درپى نتيجه نگرفتن از اين استخاره صورت گرفته است.
۳. در روايت تهذيب، امام (علیه‌السلام) که مرتبط با عالم غيب و آگاه از مصالح بندگان است، خود اقدام به استخاره براى راهنمايى راوى نمى‌کند، بلکه استخاره يا گشودن مصحف را براى رفع تحير به او مى‌آموزد. اگر اين روايت را بهترين مستند براى استخاره با قرآن بدانيم، بايد در کيفيت استخاره نيز از آن استفاده کنيم؛ اين در حالى است که واگذارى استخاره به بزرگان در زمان حاضر، شيوع فراوان دارد.
۴. متفاوت بودن راه‌هاى ذکر شده براى تفأل به قرآن در روايات متعدد، اعتبار روشى را که هريک بيان کرده‌اند، کمتر مى‌کند. اين تفاوت به حدى است که هيچ‌کدام از روايات، در ارائه راهى براى تفأل به قرآن متحد نيستند؛ حتى روايت ابى‌على نيز با هيچ‌کدام از روايات ديگر، مورد تأييد واقع نشده است. روش هرکدام از روايات، به آيه‌اى ختم مى‌شود غير از آيه‌اى که از روش ديگر حاصل مى‌شود، و عمل به هرکدام، امکان عمل نشدن به حقيقت را همراه دارد؛ بنابراين احتمال خطا، مخصوصاً در موارد سرنوشت‌ساز، بسيار جدى است و انسان را از تصميم طبق آن باز مى‌دارد.
۵. روايات مؤيد استخاره از قرآن، غير از روايت تهذيب، اشاره‌اى به روش‌هاى معتبر و توصيه شده در روايات صحيح و فراوان - مانند عمل به آنچه بعد از نماز استخاره و ذکر، در ذهن انسان راسخ‌تر است، يا عمل به مشورتى که بعد از نماز و دعا انجام مى‌شود - ندارند،۴۲ و در انتخاب‌ها و قبل از انجام کارها، تنها به بيان روشى براى استخاره از قرآن پرداخته‌اند؛ بنابراين اطلاق و بعضاً عموم رواياتى که در ترديدها، استخاره را توصيه مى‌کنند، با اطلاق يا عموم رواياتى که در همين موارد، استخاره ذکرى و مشورتى را توصيه مى‌کنند، در تعارض هستند. البته اين تعارض با روش‌هاى اصولى قابل حل است،۴۳ اما با توجه به ضعف شديد سند توصيه‌ها به استخاره با قرآن، اين تعارض باعث کم شدن اعتبار اين‌گونه از روايات است.
به بيان ديگر، وقتى کتب اصلى و معتبر روايى شيعه، ازجمله کتب اربعه که آينه اصول و جوامع روايى شيعه و مورد اعتماد قدماى روات هستند، حاوى روايات بسيارى‌اند که در ترديدها، به نماز و ذکر و دعا توصيه مى‌کنند، و به جز يک روايت ضعيف يسع قمى، تأييدى بر استخاره قرآنى نياورده‌اند، باعث مى‌شود که اعتماد به روايات مؤيد اين استخاره، کم‌رنگ‌تر شود.

بررسى ادله غيرروايى استخاره با قرآن
علاوه بر ادله روايى که مجموع آنها ذکر شد، دليل‌هاى ديگرى براى مشروع کردن استخاره با قرآن ذکر شده است. عمل علما و بزرگان و عدم ردع علماى ديگر، يکى از اين دلايل به شمار مى‌رود.۴۴
اين دليل را با بيان چند نکته بررسى مى‌کنيم:
۱. دليلى وجود ندارد که تمام علما بر اعتبار اين‌گونه از استخاره متفق بوده‌اند. چنانکه ابن‌ادريس، شيخ نجم‌الدين۴۵ و محقق حلى،۴۶ استخاره با رقعه را که اعتبارش از استخاره قرآنى کمتر نيست، رد کرده‌اند و روايات آن را غيرقابل اعتماد دانسته‌اند؛ همچنين کلينى در کافى و صدوق در من لايحضر، که مى‌توان اين دو کتاب را بيان‌گر نظرات آنان دانست، هيچ روايتى در تأييد استخاره با قرآن نياورده‌اند، که نشان از عدم موافقت ايشان يا دست‌کم عدم توجه و اهميت ايشان به چنين روشى است؛ افزون بر اين، روايت نهى کافى، هرچند ذيل عنوان نوادر آورده شده، اما مؤيدى است بر مخالفت کلينى با استخاره‌هاى کنونى. بنابراين نمى‌توانيم از عدم ردع متقدمين، نتيجه بگيريم که همه متقدمين و بزرگان، موافق استخاره با قرآن بوده‌اند.
۲. عدم ردع علما و حتى عمل آنها به اين نوع استخاره، تنها نشان دهنده جواز اين عمل است نه اعتبار شرعى آن. آيت اللّه مکارم شيرازى درباره تفأل به قرآن و استخاره با رقعه و... مى‌گويد:
جواز اين امور در جايى که اصل آنها مباح است و بين دو امر مباح ترديد حاصل شده، مشکلى ندارد. شخص سپس بر خدا توکل مى‌کند و بر طبق آنچه از اين راه‌ها حاصل شده، به اميد اينکه به هدف خود برسد عمل مى‌کند... . شايد اينکه بسيارى از فقها در کتب فقهى خود ذکرى از آن نبرده‌اند به اين دليل بوده است.۴۷
بنابراين ممکن است بسيارى از علما اعتبارى براى اين نوع از استخاره قائل نباشند، اما از آنجا که تحت هيچ عنوان حرامى قرار نمى‌گيرد و هرکس مى‌تواند در دوراهى‌ها هر عمل مباحى را به هر نحوى انتخاب کند، ردعى از آن نشده است.
بعضى مانند شهيد سيدمحمد صدر در کتاب ماوراء الفقه اين استدلال را براساس سيره متشرعه بيان کرده‌اند. وى دليل اول بر استخاره قرآنى را اين‌گونه بيان مى‌کند:
اولاً: سيره متشرعه بر استخاره با قرآن که از زمان معصوم تا به حال استمرار دارد.۴۸
لازمه استدلال به سيره متشرعه، اين است که اتصال آن به زمان معصوم ثابت شود، در حالى که ظاهراً چنين دليلى غير از روايات مذکور وجود ندارد و بحث مربوط به روايات نيز از نظر گذشت.
بعضى ديگر نه به عنوان دليل، بلکه در تأييد استخاره‌هاى قرآنى، حکايات عجيب و غريبى را که دلالت بر اعجاز قرآن در برطرف کردن تحير دارد، مطرح مى‌کنند۴۹ و معتقدند که صحت و اعتبار چنين روشى براى تشخيص خير و شر بودن عواقب امور، با تجربه اثبات شده است.
روشن است که عجايب و غرايبى که درباره اين نوع استخاره نقل مى‌شود، به هيچ وجه نمى‌تواند دليل بر اعتبار آن باشد؛ زيرا
۱. اين نوع عجايب براى بسيارى از امور غيرمعتبر، مثل فال حافظ و شانس‌ها نيز نقل مى‌شود که قطعاً اعتبارى ندارند؛
۲. بسيارى از اين غرايب به راحتى قابل توجيه است و با دقت و فطانت مشخص مى‌شود که نشان دهنده اعتبار غيبى اين نوع از استخاره نيست. از ميان هزاران هزار استخاره‌اى که انجام مى‌شود، طبيعى است که بسيارى از آنها مطابقت با مقصود طالب استخاره خواهد داشت.
۳. بر فرض صدق تعداد محدودى از اين وقايع، که به صورت معتبر از علماى بزرگ نقل مى‌شود، اعتبار تمام افراد اين استخاره ثابت نمى‌شود؛ بلکه تنها نشان از اعتبار همان موردى دارد که با شواهد اطمينان‌آور قرين شده است. به عبارت ديگر، از انطباق يک مورد خاص با حقيقت، که از برخى شواهد فهميده مى‌شود، اعتبار کلى استخاره، اعتبار کثرت مراجعه به آن و روش اجراى آن در همه موارد، قابل استنباط نيست. بنابراين لازم است تنها به همان موردى اکتفا کرد که اطمينان به حقيقت آن وجود دارد و نمى‌توان با استفاده از آن، دلالتى بر موارد ديگر يافت.

نتيجه‌گيرى
با بررسى ادله استخاره قرآنى، روشن شد که براى اين نوع استخاره نمى‌توان دليل معتبر شرعى اقامه کرد؛ به اين معنا که منسوب کردن نتيجه استخاره به خداوند، توجيه شرعى ندارد و کارى که مستند به اين نوع استخاره باشد، حجيت و قابليت دفاع در محضر خدا را دارا نيست.
براى رهايى از شک و ترديد، توصيه‌هاى فراوانى در روايات معتبر وارد شده است. در بعضى از روايات به نماز استخاره و ذکر و دعا، مخصوصاً در مکان مقدسى مثل مسجد توصيه شده و سپس عمل به موردى موجه شمرده شده که در ذهن محبوب‌تر و تمايل بيشترى نسبت به آن است. در بعضى روايات ديگر، مثل صحيحه هارون بن خارجه، امام توصيه مى‌کند که از خدا طلب خير کند و سپس مشورت کند که خدا خير را به زبان هرکس از خلق که بخواهد جارى مى‌کند.
قطعاً انسان پس از تفکر، مشورت و طلب خير از خدا، به يکى از دو طرف شک تمايل اندکى خواهد يافت و قطعاً عقل او يک طرف را برتر از طرف ديگر احتمال خواهد داد. از عقل و روايات برمى‌آيد که عمل به همين احتمال، بهترين راهى است که مى‌توان در دوراهى‌ها انتخاب کرد؛ اما اگر انسان با راه‌هايى که گفته شد به هيچ طرف متمايل نشد، به اين معنا که نزد او هيچ طرف از نظر عقلى و شرعى برترى نيافت، از آنجا که مجبور به انتخاب يکى از دو راه است، به هر طريقى مثل قرعه مى‌تواند يکى از اين دو راه را انتخاب کند. با توجه به روايت يسع قمى و روايات بحار، يکى از راه‌هايى که ممکن است در چنين حالتى مورد تأييد معصومان باشد، استفاده از قرآن است. در چنين موارد نادرى، به اين دليل که انتخاب هيچ طرف تفاوتى ندارد، مى‌توان به نيت رجا از اين راه استفاده نمود. با اين بيان، مشخص مى‌شود که تعيين يک راه به وسيله قرآن، به هيچ وجه نشان دهنده اعلام الهى نيست، بلکه راهى پيشنهادى براى خروج شخص از ترديد و شک است.
امام در مقام بيان راه‌حل در موارد ترديد، به نماز، ذکر و مشورت توصيه مى‌کند، در حالى که اگر استخاره با قرآن اعتبار مى‌داشت، راهى بسيار واضح‌تر و سهل‌الوصول‌تر به مقصود بود. وقتى با گشودن قرآن، شک و ترديدها برطرف مى‌شود و دشوارىِ بلاتکليفى خاتمه مى‌يابد، چرا در روايات صحيح به آن اشاره‌اى و در کتب روايى اصلى به آن توصيه واضح نشده است تا شيعيان به راحتى از شک‌هاى فکرى رهايى يابند؛ اين در حالى است که اگر چنين توصيه‌هايى از ائمه رسيده بود، روايات بسيارى از اجلاى روات و محدثين نقل مى‌شد؛ در حالى که کتب معتبر، مملو است از توصيه به طلب خير از خدا و رضا به آنچه خدا مقدر کرده و رفع دودلى از يکى از راه‌هاى ذکر شده است.
به عبارت ديگر، براساس عقل و روايات، ترجيح ناشى از عقل يا شرع، هرقدر اندک باشد، بر استخاره مقدم است، و استخاره تنها در جايى مى‌تواند کمک کند که هيچ‌يک از دو طرف ترديد، کوچک‌ترين ترجيحى بر طرف ديگر نداشته باشد.
نکته مهم پايانى از روايت يسع قمى اين است که امام خود، متولى استخاره نمى‌شود، بلکه تنها راوى را به انجام آن راهنمايى مى‌کند. با توجه به اينکه هيچ روايت ديگرى نيز وجود ندارد که وکالت در استخاره را توصيه کرده باشد، عمل بر طبق روايت تهذيب، که بهترين دستاويز براى اين نوع استخاره‌ها است، اقتضا دارد در روش نيز الگو قرار گيرد و خودِ شخص به گشودن مصحف اقدام کند.

پی نوشت ها:
۱. الفيومى، مصباح المنير، ص۹۸.
۲. ابن‌ادريس، السرائر الحاوى لتحرير الفتاوى، ج۱، ص۳۱۴.
۳. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج۱، ص۵۶۳.
۴.همان.
۵.همان؛ شيخ طوسى، تهذيب، ج۳، ص۱۸۳.
۶. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج۱، ص۵۶۲.
۷. همان، ص۵۶۳.
۸. کلينى، کافى، ج۳، ص۴۷۱.
۹. تعدادى از اين روايات را متذکر مى‌شويم:
شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۸، ص ۶۷ – ۶۸. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۸، ص ۷۶. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۸، ص ۷۸. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۸، ص ۸۰ .شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۸، ص ۸۳.
۱۰. شهيد اول، الذکرى، ص۲۵۳.
۱۱. شيخ طوسى، التهذيب، ج۳، ص۳۱۰. اين روايت در مستدرک با کمى تفاوت آمده است (محدث نورى، مستدرک الوسائل، ج۶، ص ۲۵۸).
۱۲. ، سيد بن طاووس ،فتح الابواب، ص۱۵۶.
۱۳. همان، ص۲۷۹.
۱۴. همان.
۱۵. همان.
۱۶. سيد بن طاووس عبارت «رضوان الله تعالى عليه» را درباره او گفته است، اما در تراجم نامى از او نيافتيم.
۱۷. ، سيد بن طاووس ، فتح الابواب، ص۲۷۸.
۱۸. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج۸۸، ص۲۴۲.
۱۹. بيان: لعله ع لما کان علم أن الشهيد من أولاده فى الجهاد اسمه زيد و الآيتان دلتا على أنه يقاتل و يستشهد فسماه زيدا و فيه أيضا إيماء بجواز استعلام الأحوال من القرآن.
۲۰. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۸۸، ص۲۴۴.
۲۱. همان.
۲۲. همان، ص۲۴۵.
۲۳. محدث نورى، مستدرک الوسائل، ج۶، ص۲۶۲.
۲۴. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۵۱۳.
۲۵. کاشف الغطاء، کشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء، ج۳، ص۴۶۰.
۲۶. کلينى، کافى، ج۲، ص۶۳۰.
۲۷. فيض کاشانى، الوافى، ج۹، ص۱۴۱۷.
۲۸. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۸۸، ص۲۴۴.
۲۹. علامه مجلسى، مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول، ج۱۲، ص۵۱۸.
۳۰. همان، ص۱۷۲.
۳۱. علامه مجلسى، ملاذ الاخيار فى فهم تهذيب الاخبار، ج۵، ص۵۹۲.
۳۲. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج۲۷، ص۱۰۲.
۳۳. سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج۱، ص۷۱.
۳۴. احمد بن على نجاشى، رجال نجاشى، ص۴۱۶.
۳۵. ابن‌الغضائرى، رجال لابن الغضائرى، ج۱، ص۸۷.
۳۶. سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج۱۸، ص۲۹۴-۲۹۳.
۳۷. سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج۱۸، ص۳۰۴-۲۹۵.
۳۸. احمد بن على نجاشى، رجال نجاشى، ص۳۷۲.
۳۹. سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحديث، ج۱۵، ص۱۵۷.
۴۰. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۸۸، ص۲۴۴.
۴۱. همو، ملاذ الاخيار فى فهم تهذيب الاخبار، ج۵، ص۵۹۲.
۴۲. برخى از اين روايات، به استخاره به نماز و ذکر «استخير الله» گفتن، و سپس انجام آنچه انسان به آن تمايل بيشتر دارد، توصيه مى‌کنند.
افزون بر اين، روايات ديگرى نيز در بحار با عنوان (الاستخارة بالدعاء فقط من غير استعمال عمل يظهر به الخير او استشارة احد ثم العمل بما يقع فى قلبه او انتظار ما يرى عليه من الله عزوجل)، نقل شده است.
برخى ديگر، به نماز خواندن و ذکر استخاره گفتن، سپس مشورت با کسى و عمل به گفته او توصيه مى‌کنند و اين‌گونه تعليل مى‌آورند که خدا خير را در زبان او جارى مى‌کند.
۴۳. در بحث دقيق اصولى، دو نکته قابل بررسى است:
الف) به آسانى نمى‌توان از روايات مورد بحث اطلاق‌گيرى کرد؛ به همين دليل در موارد اطلاق نمى‌توان به طور قاطع حکم به تعارض نمود، اما از آنجا که اين مقاله به دنبال ارائه حکم فقهى نيست، بلکه هدف آن سنجش اعتبار استخاره قرآنى است، طرح بحث تعارض بى‌محل نيست؛
ب) از آنجا که تعارض در جايى صورت مى‌گيرد که هر دو روايت معتبر باشد، بايد توجه داشت که عنوان تعارض در اينجا با چشم‌پوشى از ضعف سند روايات است.
۴۴. نک: حسن کريمى، قاعدة القرعة، ص۸۱.
۴۵. شهيد اول، ذکرى، ص۲۵۳.
۴۶. محقق حلى، المعتبر فى شرح المختصر، ج۲، ص۳۷۶.
۴۷. ناصر مکارم شيرازى، القواعد الفقهية، ج۱، ص۳۷۷.
۴۸. سيدمحمد صدر، ماوراء الفقه، ج۳، ص۲۱۴.
۴۹. حسن کريمى، قاعدة القرعة، ص۸۱.



جعبه ابزار