• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

الف ۱۷

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اصالت بیان
حکم عقلا به نفی احتمال اجمال و ابهام از کلام متکلّم
این اصل در جایی کاربرد دارد که تردید شود آیا مولا، یا هر متکلم دیگری، در مقام بیان تمام مراد خود بوده یا قصد اهمال و اجمال گویی داشته است. اصل عقلایی در این گونه موارد حکم می‌کند که متکلم در مقام بیان بوده است.
یکی از مقدمات حکمت این است که مولا در مقام بیان تمام مراد خود باشد، حال هر جا به دلیل خارجی احراز شود که مولا در مقام بیان تمام مراد خود به مکلف بوده به فرض فراهم بودن سایر مقدمات حکمت، به اصالت اطلاق تمسک می‌شود، ولی اگر از دلیل خارجی فهمیده شود مولا در مقام اهمال و یا اجمال گویی بوده، حق تمسک به اطلاق وجود ندارد، چون اطلاقی نیست. اما هرگاه در موردی شک شود که آیا متکلم در مقام بیان تمام مراد خود بوده یا قصد اهمال و اجمال گویی داشته است، عقلا و عرف می‌گویند اصل این است که متکلم در مقام بیان تمام مراد خود بوده مگر آن که خلاف آن اثبات شود، زیرا متکلم متوجه کلام خود می‌باشد و اگر قیدی را در کلام نمی‌آورد، یعنی آن را قصد نکرده است.
[۱] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۱۸۰.

[۲] بروجردی، حسین، نهایة الاصول، ص۳۸۴.

اصالت تعبدیت واجب
حکم به تعبّدی بودن واجب و نفی احتمالِ توصّلی بودنِ آن
اصالت تعبدیت واجب، مقابل اصالت توصلیت واجب می‌باشد و این دو، نظریاتی است که در موارد شک در تعبدی یا توصلی بودن واجب ارائه شده است.
توضیح:
تعبدی یا توصلی بودن برخی از واجبات، به دلیل خاصی به اثبات رسیده است، اما هرگاه اصل وجوب واجب به کمک دلیل معتبر احراز گردد و تعبدی یا توصلی بودن آن مورد شک باشد، علمای اصول در این که مقتضای اصل در چنین مواردی تعبدی یا توصلی بودن است، اختلاف نموده و از نظر مقتضای دلیل لفظی و مقتضای اصل عملی، در مسئله بحث کرده‌اند.
اما از نظر دلیل لفظی:
برخی هم چون مرحوم «آخوند خراسانی» که تقابل اطلاق و تقیید را تقابل عدم و ملکه می‌دانند، به هنگام شک در تعبدی و توصلی بودن واجب، تمسک به اطلاق لفظی را جایز نمی‌دانند، زیرا طبق مبنای ایشان، «قصد قربت» در واجبات تعبدی قید است و به معنای «قصد امر» می‌باشد و امکان ندارد آن را در متعلق امر اخذ نمود و از آن جا که تقیید به آن محال است، اطلاق نیز در مورد آن ممکن نیست زیرا رابطه اطلاق و تقیید از نوع تقابل عدم و ملکه است، با این حال مرحوم «آخوند» تمسک به اطلاق مقامی را جایز می‌داند، چون اطلاق مقامی به لفظ مربوط نیست، بلکه به موقعیت و مقام مولا مربوط است.
اما کسانی که تقابل بین اطلاق و تقیید را تقابل تضاد یا تقابل سلب و ایجاب می‌دانند، می‌توانند در صورت تمام بودن مقدمات حکمت، به اصل لفظی اطلاق، تمسک نموده و در نتیجه، در موارد شک در توصلی و تعبدی بودن واجب، به اصالت توصلی بودن آن حکم دهند.
اما از نظر اصل عملی:
کسانی مثل مرحوم «آخوند» و «محقق نایینی» که اعتقاد دارند درموارد شک در تعبدی و توصلی بودن واجب، جریان اصالت اطلاق، امکان ندارد، مسئله را از حیث مقتضای اصل عملی بررسی نموده‌اند. هم چنین کسانی که بر خلاف گروه اول معتقدند در مورد بالا می‌توان به اصالت اطلاق تمسک نمود گفته‌اند: در صورتی که مقدمات حکمت تمام نباشد، باید به اصل عملی رجوع کرد.
در این که اصل عملی در این موارد، اصل احتیاط است یا اصل برائت، اختلاف وجود دارد. در صورتی که اصل قابل جریان، اصل احتیاط باشد، نتیجه جریان اصل، تعبدی بودن واجب است، اما اگر برائت جاری شود، اصل، توصلی بودن را اقتضا می‌کند.
مرحوم «آخوند» به مقتضای اصل عملی عقلی و شرعی، به اصالت اشتغال معتقد شده است و به همین دلیل، مقتضای اصل عملی را تعبدی بودن می‌داند، اما برخی دیگر، مقتضای اصل عملی شرعی و عقلی را برائت دانسته‌اند.
[۳] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۸۰.

[۴] نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۲، ۱، ص۱۳۸.

[۵] خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۷۵.

[۶] آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص (۹۹- ۹۴).

[۷] سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۵۹.

[۸] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۴، ص (۳۰- ۷).

اصالت تعیین
ترجیح جانب تعیین و نفی احتمالِ تخییری بودنِ واجب
اصالت تعیین در جایی است که مکلف بین انجام امری به طور معین و انجام همان امر به گونه تخییر در بین چند امر، مردد می‌باشد.
در چنین موردی عقل به انجام آن امر به طور معین حکم می‌نماید؛ بنابراین، هرگاه مکلف بین انجام دو دستور مردد باشد (مثلا بین وجوب انجام «الف» به تنهایی، یا وجوب انجام «الف» یا «ب»، به صورت تخییر، تردید داشته باشد) عقل به وجوب انجام دستور معین (الف) حکم می‌نماید)؛ برای مثال، شخصی که از روی عمد روزه ماه مبارک رمضان را افطار نموده است و علم اجمالی دارد که کفاره آن یا «وجوب شصت روز روزه است، به طور معین» و یا «وجوب شصت روز روزه و یا اطعام شصت مسکین است، به صورت تخییر» در این فرض، بر اساس قاعده اصالت تعیین، چون شصت روز روزه در هر دو فرض وجود دارد، باید به آن عمل نماید.
[۹] مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۱۹۲.

[۱۰] ولایی، عیسی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ص۸۶.

اصالت تعیینیت واجب
حکم به تعیینی بودن واجب و نفی احتمال تخییر
اصالت تعیینیت واجب، به معنای حمل واجب در کلام مولا بر واجب تعیینی، هنگام شک در تعیینی و یا تخییری بودن واجب، می‌باشد.
توضیح:
گاهی دلیل خاص دلالت می‌کند بر این که واجب در کلام مولا، واجب تعیینی است، مثل: تعیینی بودن نماز ظهر، و گاهی دلیل خاص دلالت می‌کند که واجب، واجب تخییری است، مثل: کفاره افطار عمدی، ولی گاهی هیچ دلیلی بر تعیینی یا تخییری بودن واجب در دست نیست؛ در چنین مواردی گفته می‌شود:
اطلاق صیغه امر در واجب تعیینی ظهور دارد، چون تخییری بودن واجب نیاز به بیان دارد، و از آن جایی که اصل این است که مولا در مقام بیان تمام مراد خود می‌باشد، می‌بایست (از طریق آوردن قید) بیان می‌فرمود که واجب، تخییری است، و چون قیدی در کلام خود نیاورده، معلوم می‌شود که به طور معین مصحلت بر همین فعل بار می‌شود و فعل دیگری در عرض آن نیست تا جانشین آن شود.
[۱۱] محمدی، علی، شرح اصول فقه، ج۱، ص (۱۷۰- ۱۶۸).

#عناوین مرتبط#اصالت نفسیت واجب.
[۱۲] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۸۲.

[۱۳] خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۸۲.

[۱۴] آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۹۹.

اصالت جِدّ
تطابق اراده جدّی با اراده استعمالی و نفی احتمال عدم تطابق
اصالت جد، از اصول لفظی است و مورد آن جایی است که متکلم سخنی گفته باشد و سپس احتمال داده شود که فقط معنای استعمالی و مدلول تصوری کلام خویش را قصد کرده، و اراده جدی وی به آن تعلق نگرفته است، زیرا احتمال داده می‌شود وی در مقام امتحان، یا تقیه و یا شوخی بوده است؛ در چنین موردی بنای عقلا آن است که به اصالت جد تمسک می‌کنند، و به همین علت، سخن متکلم بر اراده جدی حمل می‌شود، مگر آن که خلاف آن به طور قطع ثابت شود.
نکته اول:
اراده استعمالی، مقابل اراده جدی و به معنای به کار بردن لفظ در مدلول تصوری آن است؛ در حالی که اراده جدی به معنای به کار بردن لفظ در مدلول تصدیقی آن است و در جایی است که گوینده، اراده فهماندن معنای لفظ را به مخاطب دارد.
نکته دوم:
مدرک حجیت اصالت جِدّ، بنای عقلا است.
نکته سوم:
یکی از اموری که حجیت دلیل عام بلکه هر دلیلی متوقف بر آن است، اثبات تعلق اراده جدی متکلم به آن دلیل عام است که این امر از راه اصالت جد اثبات می‌گردد. در بعضی از مدارک، اصالت جد، اصالت جهت هم نامیده شده است.
[۱۵] خویی، ابوالقاسم، مصباح الاصول، ج۳، ص (۳۵۱- ۳۵۰).

[۱۶] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۱۸۰.

[۱۷] قدیری، محمد حسن، البحث فی رسالات عشر، ص۳۹۰.

[۱۸] خمینی، روح الله، الرسائل، ج۲، ص (۱۲- ۶).

[۱۹] فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۶، ص۱۶۱.

[۲۰] مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۳۰.

اصالت حَظر
منع تصرّف در اشیا قبل از اباحه شرع
حظر به معنای منع است و اصالت حظر به معنای حکم اولی عقل به منع تصرف در اشیا با قطع نظر از وجود شرع و حکم شارع نسبت به آنها است.
در این که عقل، صرف نظر از احکام شرع، نسبت به افعال عادی انسان، که انتفاع از آن صحیح است و برای کسی ضرر ندارد در مقابل افعال ضروری مثل تنفس و نیز در مقابل افعال قبیحی که ضرر دارد و افعالی که در نزد عقلا حسن است (چه حکمی دارد)، میان اصولیون اختلاف است:
۱. عده‌ای اعتقاد دارند عقل در این موارد، به اباحه و جواز ارتکاب حکم می‌دهد؛
۲. برخی بر آن‌اند که حکم عقل در این موارد، حظر و منع ارتکاب است؛
۳. برخی دیگر، مانند «حاجبی»، اعتقاد دارند عقل هیچ گونه حکمی در این موارد ندارد؛
۴. گروهی مانند «اشعری» معتقدند عقل به توقف حکم می‌نماید.
استدلال معتقدان به حظر این است که اشیای موجود در طبیعت از آن خدا و ملک او است و انسان هم جزئی از طبیعت است، پس انسان و اعمال او همگی مخلوق و مملوک خداوند است؛ بنابراین، تصرف در ملک خداوند، بدون اجازه او بنا بر حکم عقل، ممنوع است.
اصالت حظر و اصالت احتیاط با یک دیگر شباهت دارند؛ به گونه‌ای که بعضی توهم کرده‌اند بحث از اصالت حظر، همان بحث از اصالت احتیاط است؛ اما حقیقت آن است که بین این دو تفاوت‌هایی به شرح زیر وجود دارد:
۱. اصل احتیاط در موارد شناخت وظیفه ظاهری مکلف جاری است، ولی اصل حظر برای شناخت حکم واقعی قضیه به کار می‌رود؛ به بیان دیگر، اصل حظر، ناظر به شناخت حکم اشیا از نظر عناوین اولیه آنها است؛ بر خلاف اصل احتیاط که ناظر به شناخت حکم اشیا از نظر شک در احکام اولی آنها می‌باشد؛
۲. اصل احتیاط ناظر به عمل مکلف است، چه به اعیان خارجی تعلق بگیرد و چه به غیر آن، ولی اصل حظر، ناظر به جواز و عدم جواز انتفاع از اعیان خارجی است، از آن رو که تصرف در ملک الهی می‌باشد.
[۲۱] محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۲۰۲.

[۲۲] نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۳، ص (۳۲۹- ۳۲۸).

[۲۳] فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۴، ص۵۰۴.

[۲۴] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۱، ص۳۴۰.

[۲۵] عراقی، ضیاء الدین، منهاج الاصول، ج۴، ص۱۸.

[۲۶] مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۳، ص۷۴.

[۲۷] انصاری، مرتضی بن محمد امین، فرائد الاصول، ج۱، ص۳۵۵.

[۲۸] آشتیانی، محمد حسن بن جعفر، بحرالفوائد، ص۳.

[۲۹] جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص۱۴۸.

[۳۰] جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص (۴۰۱- ۴۰۰).

اصالت حقیقت
حمل کلام بر معنای حقیقی، هنگام شک در مراد متکلّم
اصالت حقیقت، از مهم‌ترین اصول لفظی بوده و کاربرد آن در جایی است که معنای حقیقی و مجازی لفظ معلوم باشد، اما مراد متکلم مشخص نباشد؛ یعنی معلوم نباشد لفظ را در معنای حقیقی آن به کار برده یا در معنای مجازی آن؛ البته این در جایی است که قرینه‌ای هم به نظر نرسد و فقط احتمال وجود آن باشد. در این صورت، عقلا می‌گویند: اصل هنگام شک در مراد متکلم، حمل کلام وی بر معنای حقیقی آن است و یا به بیان دیگر، اصل در استعمال، حقیقت است.
برای مثال، اگر شخصی بگوید: «این خانه را در برابر آن ماشین به تملیک تو در می‌آورم» و مخاطب شک کند که آیا مراد او عقد بیع است یا عقد صلح، در نزد عقلا کلام او بر اراده عقد بیع حمل می‌شود، چون تملیک، حقیقت در بیع است.
برخی از اصولیون معتقدند اصول وجودی، مثل اصالت حقیقت، به اصالت ظهور بر می‌گردد.
[۳۱] سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۲۷.

[۳۲] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۹.

[۳۳] مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.

[۳۴] رشاد، محمد، اصول فقه، ص۲۰.

[۳۵] سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص۲۰۷.

[۳۶] سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص۲۱۶.

[۳۷] حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۶۵.

[۳۸] طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص (۲۳۳- ۲۳۲).

[۳۹] رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۸۹.

[۴۰] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۴، ص۴۰۸.

[۴۱] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۲، ص۲۵۸.

اصالت صحت
ترتّب احکام صحت بر فعل یک شخص ونفی احتمال فساد فعل
اصالت صحت، از قواعد فقهی است که بر حمل فعل غیر بر صحت، هنگام شک در صحت و فساد آن، دلالت نموده و آثار مترتب بر فعل صحیح را بر فعل آن شخص بار می‌نماید؛ خواه آن فعل، عقد باشد و خواه ایقاع، حتی در عبادات نیز به این اصل عمل می‌شود.
بنابراین، هرگاه کسی عقد یا ایقاعی جاری ساخت، برای مثال، زنی را نکاح کرد یا طلاق داد یا حیوانی را ذبح کرد یا جامه‌ای را شست، و سپس در صحت عمل وی تردید شد، با اجرای قاعده اصالت صحت، حکم به صحت آن می‌گردد و آثار شرعی و قانونی بر آنها بار می‌شود؛ برای مثال، عقد نکاح وی صحیح دانسته می‌شود و آن زن همسر شرعی و قانونی وی محسوب می‌گردد.
نکته اول:
بسیاری از فقها، این اصطلاح را با عنوان «اصالة الصحة فی فعل الغیر» مطرح نموده‌اند و ظاهر عبارت آنها، عدم جواز تمسک مکلف به آن قاعده، در اثبات صحت فعل خوش می‌باشد؛ اما برخی دیگر، آن را با عنوان «اصالة الصحة فی فعل النفس و الغیر» مطرح نموده و آن را هم در فعل خود و هم در فعل غیر جاری دانسته‌اند.
نکته دوم:
برخی آن را «اصالة الصحة فی افعال المسلم» می‌دانند، اما برخی دیگر، آن را نسبت به فعل هر عاقلی جاری می‌دانند، هر چند مسلمان نباشد.
نکته سوم:
قاعده مورد بحث در جایی است که شبهه، موضوعی و منشا شک، اشتباه امور خارجی باشد؛ برای مثال، اگر امام و ماموم، هر دو به وجوب سوره در نماز معتقد باشند و در موردی، ماموم بداند امام سوره را نخوانده است، اما نداند آیا از روی عمد آن را ترک کرده است، تا نماز او باطل باشد و یا فراموش کرده است، تا نمازش صحیح باشد، در چنین موردی، اصل صحت جاری می‌گردد؛ برخلاف موردی که در صحت حکمی تردید شود و منشا شک، دلیل آن حکم باشد، که در این صورت، اصل مزبور جاری نمی‌گردد، مانند این که کسی معامله معاطاتی را صحیح دانسته و بر اساس آن، چیزی را با بیع معاطات خریده است، حال اگر شخصی در صحت آن معامله شک نماید و منشا شک او، شک در اصل صحت معامله معاطاتی باشد، در این جا نمی‌تواند با اجرای اصالت صحت، به صحت آن حکم کند.
[۴۲] مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۳.

[۴۳] نراقی، محمد بن احمد، عوائد الایام، ص۷۲.

[۴۴] عراقی، ضیاء الدین، منهاج الاصول، ج۵، ص۳۷۳.

[۴۵] قدسی مهر، خلیل، الفروق المهمة فی الاصول الفقهیة، ص۱۵۹.

[۴۶] طباطبایی قمی، تقی، آراؤنا فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۵۱.

[۴۷] آشتیانی، محمد حسن بن جعفر، بحر الفوائد، ص۳.

[۴۸] زنجانی، میرزاباقر، تحریر الاصول، ص۱۱۳.

[۴۹] نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۲، ص۳۸۲.

[۵۰] آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۴۹۲.

[۵۱] مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیة، ج۱، ص (۱۱۵- ۱۱۳).

[۵۲] صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۶، ص۲۳۳.

اصالت ظهور
اخذ به ظهور کلام و الغای احتمال خلاف آن
اصالت ظهور، در جایی به کار می‌رود که لفظ استعمال شده، در معنای خاصی ظهور داشته باشد؛ یعنی حمل لفظ یا کلام بر آن معنا در نظر عقلا راجح باشد، هر چند در مقام استعمال، احتمال خلاف آن (اراده معنای مرجوح) داده می‌شود؛ در چنین حالتی عقلا به معنای ظاهر تمسک نموده و معنای خلاف ظاهر را نادیده می‌گیرند.
بنابراین، اصالت ظهور، یعنی اخذ به ظهور کلام (معنای راحج) و الغای احتمال خلاف آن (معنای مرجوح). این اصل لفظی عقلایی، حکم می‌کند که تا وقتی برای معنای خلاف ظاهر دلیلی اقامه نشده است، باید همان معنای ظاهر کلام را اخذ کرد و به آن پای بند بود، و شارع شیوه جدیدی را اختراع نکرده است، بلکه همان شیوه عقلا را در تمسک به ظهور لفظ متکلم تایید و امضا نموده است زیرا اگر شیوه دیگری مورد نظر شارع بود آن را بیان می‌کرد.
نکته اول:
این اصل چنان گسترده است که همه اصول لفظی دیگر را در بر می‌گیرد، به گونه‌ای که همگی به همین اصل برمی گردد؛ بنابراین، درباره اصالت حقیقت می‌توان گفت: لفظ با احتمال اراده معنای مجازی از آن، در معنای حقیقی ظهور دارد. در مورد اصالت عموم گفته می‌شود: لفظ با احتمال تخصیص، در عموم ظهور دارد و بقیه اصول لفظی نیز به همین ترتیب به اصالت ظهور بر می‌گردد.
بنابراین، اگر به جای اصول لفظی، فقط به اصالت ظهور به معنای عام آن اکتفا شود، دیگر نیازی به اصول دیگر نیست.
نکته دوم:
نسبت به رجوع اصالت ظهور به اصالت عدم قرینه و بالعکس، میان علمای اصول اختلاف نظر است:
«شیخ انصاری» (رحمه الله) در کتاب «رسائل» می‌گوید: اصالت ظهور و سایر اصول وجودی به اصالت عدم قرینه بر گشت می‌نماید.
مرحوم «آخوند» عکس این مسئله را اعتقاد دارد و مرحوم مظفر می‌گوید: غیر از اصالت ظهور، اصل مستقلی به نام اصل عدم قرینه وجود ندارد تا نوبت به آن برسد و بحث شود که کدام یک به دیگری بر می‌گردد.
[۵۳] مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.

[۵۴] طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۲۳۳.

[۵۵] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۹.

[۵۶] حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۶۵.

[۵۷] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۸، ص۱۴۹.

[۵۸] سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۲۸.

اصالت عدم
حکم به عدم شیء مسبوق به عدم
اصل عدم، حکم به عدم چیزی است که قبلا نبوده، بعد از شک در این که آیا علتی آن را پدید آورده یا نه، زیرا همه چیزها (مادیات) سابقه عدم زمانی دارند؛ یعنی از نیستی و عدم پا به عرصه هستی و وجود گذاشته‌اند؛ بنابراین، برای پیدایش هر چیز باید علتی وجود داشته باشد، ولی نیستی و عدم، به علت احتیاج ندارد.
برای تمسک به این قاعده که اسم آن را اصل عدم یا قاعده عدم گذاشته‌اند، نیازی به این که در ذهن، یقین سابق و شک لاحق خلجان کند، وجود ندارد؛ بنابراین، اصل عدم و استصحاب عدم با هم فرق دارند و استصحاب در قلمرو قاعده عدم داخل نمی‌شود، گر چه برخی آن دو را یکی دانسته‌اند.
[۵۹] حیدری، علی نقی، اصول الاستنباط، ص۲۶۸.

برخی از اصولیون، اصل عدم را اماره محسوب نموده و دلیل آن را عقل و سیره عقلا دانسته‌اند.
نکته اول:
عدم در «قاعده عدم» آن است که در مسیر خود به سوی گذشته به وجود برخورد نکند؛ برای مثال، اگر شخصی مدعی دَینی به سود خود و به ضرر دیگری شود، چون ذمه آن شخص از ابتدای تولد، مشغول به این دَین نبوده است هر چند امکان دارد که بعداً مشغول به آن شده باشد طبق قاعده عدم نمی‌توان متعرض او شد، مگر این که مدّعی، برای اثبات چنین دَینی، دلیل اقامه نماید.
نکته دوم:
اگر چه نتیجه اصل عدم و استصحاب عدمی یکی است و در هر دو، حکم به عدم شیء معین مشکوک الوجود می‌شود، اما دلیل حجیت اصل عدم، عقل است، چون عقل می‌گوید برای اثبات وجود هر امری باید دلیل اقامه کرد؛ در حالی که دلیل حجیت استصحاب فقط شرع است.
نکته سوم:
مجرای اصل برائت، فقط شک در تکلیف است؛ در حالی که مجرای اصل عدم، شک در تکلیف و شک در مکلفٌ به است؛ در نتیجه، هر اصل برائتی، اصل عدم است، ولی هر اصل عدمی، اصل برائت نیست، و نسبت بین این دو عموم و خصوص مطلق می‌باشد.
[۶۰] جعفری لنگرودی، محمد جعفر، دانشنامه حقوقی، ج۱، ص۳۰۶.

[۶۱] جعفری لنگرودی، محمد جعفر، دانشنامه حقوقی، ج۱، ص۳۱۰.

[۶۲] جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص۱۴۸.

[۶۳] مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۲، ص۱۱۶.

[۶۴] میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسن، قوانین الاصول، ج۲، ص۵۵.

[۶۵] نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۱، ص۴۶۵.

اصالت عدم اِجزا
حکم به عدم کفایت سایر اعمال از انجام واجب
اصالت عدم اجزا، به معنای تمسک به اطلاق دلیل واجب است، برای اثبات این امر که انجام عملی غیر از عمل واجب، از انجام آن واجب کفایت نمی‌کند.
«شهید صدر» معتقد است که اصالت عدم اجزا یا قاعده عدم اجزا از اصول لفظی به حساب می‌آید؛ به این بیان که هرگاه دلیل لفظی بر وجوب عملی اقامه گردد، در صورتی که این دلیل اطلاق داشته باشد از این اطلاق استفاده می‌شود که انجام عمل دیگری غیر از واجب، سبب اسقاط واجب نمی‌گردد، زیرا اگر به اسقاط معتقد شویم، معنای آن این است که وجوب واجب به عدم آن مقید است؛ در حالی که این تقیید، به سبب تمسک به اطلاق دلیل واجب، منتفی است.
[۶۶] صدر، محمد باقر، دروس فی علم الاصول، ج۲، ص۲۶۴.

[۶۷] حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۲، ص۲۰۵.

[۶۸] حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۲، ص۲۱۴.

اصالت عدم اشتراک
نفی احتمال وضع ثانوی برای یک لفظ
اصالت عدم اشتراک، از اصول لفظی است و کاربرد آن در جایی است که لفظی برای معنایی وضع شده و در معنای دیگری هم استعمال می‌شود، به گونه‌ای که احتمال داده می‌شود واضع، لفظ را برای معنای دوم هم وضع کرده باشد تا مشترک لفظی باشد. در چنین مواردی به کمک اصالت عدم اشتراک، احتمال وضع ثانوی منتفی می‌گردد.
برای مثال، صیغه امر برای وجوب وضع شده و در معنای دیگری مثل ندب هم به کار رفته و مکلف یقین به وضع ثانوی ندارد، ولی احتمال می‌دهد که واضع صیغه امر را برای معنای ندب هم وضع کرده باشد تا مشترک لفظی شود؛ در این مورد با تمسک به اصالت عدم اشتراک، این احتمال نفی می‌گردد.
در مورد اصالت عدم اشتراک، مادامی که اشتراک ثابت نشده باشد، لفظ بر معنای اول آن حمل می‌گردد و با اثبات اشتراک، لفظ در هیچ یک از معانی تعین پیدا نمی‌کند و مجمل باقی می‌ماند، مگر آن که قرینه‌ای (قرینه معینه) در کار باشد.
مدرک حجیت اصالت عدم اشتراک، بنای عقلا است.
[۶۹] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۳۷.

[۷۰] مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.

[۷۱] محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۵۰.

[۷۲] اصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیة، ص۴۱.

[۷۳] رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۶۹.

[۷۴] رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۹۹.

[۷۵] مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۳۲.

اصالت عدم تقدیر
نفی احتمال کلمه یا جمله مقدّر در یک کلام
اصالت عدم تقدیر یا اصالت عدم اضمار، از اصول لفظی است و کاربرد آن در جایی است که احتمال داده شود کلمه یا جمله‌ای در یک کلام در تقدیر باشد، اما دلیلی بر این احتمال وجود نداشته باشد. در چنین مواردی اصل این است که شارع منظور خود را در قالب الفاظ بیان می‌کند و اگر از لفظ بیش از معنای ظاهری فهمیده نمی‌شود به دلیل اجرای اصالت عدم تقدیر است که به آن چه بیان می‌شود، عمل می‌گردد.
به این اصل، هم در کلام شارع و هم در محاورات عرفی عمل می‌شود؛ از این رو معلوم می‌شود که شارع شیوه جدیدی را اختراع ننموده بلکه مطابق عرف رفتار کرده است.
برای مثال، خداوند در قرآن به نقل از فرعون می‌فرماید: (اَنَا رَبُّکُمُ الْاَعْلی). حال این احتمال وجود دارد که کلمه «عبد» در تقدیر باشد و در اصل، آیه شریفه به صورت «انا عبد ربکم الاعلی» بوده، اما به این احتمال اعتنا نمی‌شود و با اصالت عدم اضمار و عدم تقدیر، نفی می‌گردد.
نکته اول:
مدرک حجیت این اصل، همانند سایر اصول لفظی، بنای عقلا و عرف است.
نکته دوم:
برخی از اصولیون میان اصالت عدم اضمار و اصالت عدم تقدیر فرق گذاشته‌اند.
[۷۷] سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۲۸.

[۷۸] مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.

اصالت عدم غفلت
نفی احتمال غفلت متکلم از ذکر قرینه بر خلاف معنای ظاهر
اصالت عدم غفلت، از اصول لفظی بوده و به این معنا است که هرگاه متکلم کلامی را بیان کند که در معنایی ظهور داشته باشد، گرچه ممکن است به علت احتمال غفلت وی یا ناقل کلام از آوردن قرینه، خلاف آن ظاهر احتمال داده شود، اما عقلا در این گونه امور با تمسک به اصالت عدم غفلت، به ظاهر کلام تمسک می‌کنند.
هم چنین، هرگاه احتمال غفلت متکلم در آوردن مخصص یا ناسخ و امثال آن داده شود، این اصل جاری می‌گردد.
نکته:
مدرک حجیت این اصل، بنای عقلا است و اصالت ظهور که یک اصل عقلایی است مبتنی بر اصالت عدم غفلت می‌باشد.
[۷۹] حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۶۷.

[۸۰] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۱۸۰.

اصالت عدم قرینه
نفی احتمال قرینه بر خلاف معنای ظاهر
اصالت عدم قرینه، از اصول لفظی است. در بیان کاربرد این اصل گفته شده است که هرگاه متکلم کلامی را بیان نماید، برای مخاطب، سه حالت قابل تصور است:
۱. یقین دارد که ظهور کلام، مراد متکلم است، که در این صورت به قطع عمل می‌کند؛
۲. یقین دارد که ظهور کلام، مراد متکلم نیست، که در این مورد نیز به قطع عمل می‌نماید؛
۳. احتمال قوی می‌دهد که ظاهر کلام مراد است، گر چه برای او احتمال ضعیفی هم به اراده خلاف ظاهر آن وجود دارد.
معتقدین به جریان اصالت عدم قرینه، آن را در حالت سوم، یعنی در موردی که احتمال خلاف ظاهر وجود دارد، جاری می‌دانند.
دلیل حجیت این اصل مانند سایر اصول لفظی، بنای عقلا است.
نکته:
درباره رجوع اصول لفظی به اصالت عدم قرینه، اختلاف است:
مرحوم «مظفر» می‌گوید: دیدگاه «شیخ اعظم (رحمه الله)» این است که اصول وجودی مثل: اصالت حقیقت، اصالت عموم و اصالت اطلاق، از انواع اصالت ظهور می‌باشد و همگی به اصالت عدم قرینه برگشت می‌نماید؛ در حالی که نظر مرحوم «آخوند خراسانی» عکس دیدگاه شیخ است؛ یعنی معتقد است اصالت عدم قرینه به اصالت ظهور برمی گردد. مرحوم «مظفر» خود دیدگاه سومی را ارائه داده و می‌گوید: حق این است که اصالت عدم قرینه اصل مستقلی نیست تا مرجع اصالت ظهور باشد یا اصالت ظهور مرجع آن باشد.
[۸۱] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۹.

[۸۲] عراقی، ضیاء الدین، نهایة الافکار، ج۴، ص۲۷.

[۸۳] رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۹۱.

[۸۴] حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۱، ص۱۳۱.

[۸۵] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۲، ص۲۹.

[۸۶] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱، ص۶۰۱.

اصالت عدم نسخ
نفی احتمال نسخ آیه یا حدیث
اصالت عدم نسخ، از اصول لفظی است. در مورد نسخ دو حالت متصور است: علم به نسخ؛ شک در نسخ.
صورت اول از بحث خارج است، زیرا در صورت علم به نسخ آیات و احکام، به مقتضای آن عمل می‌شود و اشکالی وجود ندارد، اما در صورت شک در نسخ آیات و یا احکام و احتمال این که آیا فلان آیه یا حکم نسخ شده یا نه، به اصالت عدم نسخ تمسک می‌شود و احتمال وجود نسخ، نفی می‌گردد.
درباره این که آیا حجیت اصالت عدم نسخ از باب حجیت استصحاب است یا از باب حجیت اصول لفظی، اختلاف وجود دارد؛
بیشتر اصولیون معتقدند حجیت آن از باب استصحاب نیست، بلکه به سبب اجماعی است که قائم شده بر این که شرط ثبوت نسخ، علم به آن است و احتمال نسخ تاثیری در ثبوت آن ندارد.
[۸۷] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۵۸.

[۸۸] کوثرانی، محمود، الاستصحاب فی الشریعة الاسلامیة، ص۶۶.

[۸۹] حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۵، ص۲۹۶.

اصالت عدم نقل
نفی احتمال نقل لفظ از یک معنا به معنای دیگر
اصل عدم نقل، از اصول لفظی است. از این اصل تعبیرهای دیگری هم شده است، از جمله: اصالت ثبات در لغت، اصالت عدم هجر و اصالت عدم وقوع.
در مورد مجرای اصالت عدم نقل، گفته شده: هنگامی که به وضع لفظ برای معنایی علم وجود دارد، سپس تردید می‌شود که آیا لفظ از آن معنا به معنای دیگری نقل پیدا کرده یا نه، در این صورت عقلا با اجرای اصالت عدم نقل، احتمال نقل را منتفی می‌نمایند.
بعضی از اصولیون کاربرد دیگری را برای اصالت عدم نقل عنوان کرده‌اند و آن جایی است که احتمال نقل وجود داشته باشد؛ به این معنا که هم اکنون کلام در یک معنایی به کار می‌رود ولی احتمال داده می‌شود که در گذشته برای معنای دیگری وضع شده و از آن معنا به این معنای کنونی نقل یافته باشد؛ در این صورت برای نفی احتمال نقل، از اصالت عدم نقل، استفاده می‌شود؛ برای مثال، فعل امر در نزد عرف و عقلا بر وجوب دلالت می‌کند و احتمال داده می‌شود که در لغت عرب معنای دیگری داشته و از آن به معنای دوم (وجوب)، نقل یافته باشد، در این صورت با اجرای اصالت عدم نقل، معنای اولی منتفی می‌گردد.
نکته:
بعضی از اصولیون، اصالت عدم نقل را از اصول لفظی عقلایی، مثل: اصالت عموم و اصالت اطلاق و اصل عدم اشتراک، شمرده و از آن به استصحاب قهقرایی و اصالت ثبات در لغت تعبیر کرده‌اند.
[۹۰] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۳۷.

[۹۱] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص (۲۵۲- ۲۵۱).

[۹۲] جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۷، ص (۱۵- ۱۴).

[۹۳] محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۵۰.

[۹۴] اصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیة، ص۳۹.

[۹۵] بهبهانی، محمد باقر بن محمد اکمل، الفوائد الحائریة، ص۱۰۶.

[۹۶] عراقی، ضیاء الدین، نهایة الافکار، ج۴، ص (۲۹- ۲۷).

[۹۷] فاضل تونی، عبدالله بن محمد، الوافیة فی اصول الفقه، ص۷۲.

[۹۸] مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۳۲.

[۹۹] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۲، ص (۳۲- ۳۰).

اصالت عموم
نفی احتمال تخصیص لفظ عام پس از جستوجو
اصالت عموم، از اصول معتبر لفظی است و در جایی کاربرد دارد که لفظ عامی بیان شود و در این که آیا از آن عموم اراده شده یا نه، تردید شود؛ به بیان دیگر، هر گاه گوینده، لفظ عامی را به کار برد، اما این شک پدید آید که آیا او معنای عام را اراده کرده یا در کلام خود مخصص آورده است، می‌توان با تمسک به اصالت عموم، احتمال تخصیص را نفی و به عموم آن عمل کرد تا وقتی که وجود مخصص برای عام، محرز گردد.
برای مثال، هر گاه گفته شود: «از همه دانشمندان عیادت کن» و تردید شود که آیا منظور گوینده، تمام دانشمندان با هر نوع تخصصی است یا تنها دانشمندان دینی مراد است، در این صورت با اجرای اصالت عموم، مخاطب باید به عیادت تمام دانشمندان برود.
نکته اول:
اصالت عموم پس از جستوجو و یاس از مخصص، حجیت دارد و مدرک حجیت آن بنای عقلا است.
نکته دوم:
برخی از اصولیون معتقدند اصول لفظی وجودی، مثل اصالت عموم، به اصالت ظهور برگشت نموده و هر یک از آنها مصداقی از اصالت ظهور می‌باشد.
[۱۰۰] سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۲۸.

[۱۰۱] مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.

[۱۰۲] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۹.

[۱۰۳] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۳۶.

[۱۰۴] حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۶۵.

[۱۰۵] طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص (۲۳۳- ۲۳۲).

[۱۰۶] نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۱، ص۴۶۱.

[۱۰۷] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۸، ص۱۱۱.

[۱۰۸] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۸، ص۳۰۳.

اصالت عینیت واجب
حمل اطلاق صیغه امر بر وجوب عینی
اصالت عینیت واجب به این است که صیغه «افعل» در زمان استعمال آن به طور مطلق در واجب عینی ظهور داشته باشد.
به بیان دیگر، مادامی که دلیل خاصی بر عینی یا کفایی بودن صیغه افعل در دست نباشد، اطلاق آن، بر عینی بودن واجب حمل می‌شود، زیرا کفایی بودن واجب به بیان بیشتری نیاز دارد و مولایی که در مقام بیان بوده، از آوردن آن خودداری کرده است.
مشهور اصولیون هم چون مرحوم «آخوند خراسانی» و «مظفر» معتقدند از اطلاق صیغه، وجوب عینی استفاده می‌شود و کفایی بودن به دلیل خاص و قرینه نیازمند است.
#عناوین مرتبط#اصالت نفسیت واجب.
[۱۰۹] محمدی، علی، شرح اصول فقه، ج۱، ص (۱۶۸- ۱۶۷).

[۱۱۰] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۸۲.

[۱۱۱] آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۹۹.

[۱۱۲] خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۸۲.

اصالت نفسیت واجب
حمل اطلاق صیغه امر بر وجوب نفسی
اصالت نفسیت واجب، به این معنا است که هنگام شک در نفسی یا غیری بودن واجب، حکم به نفسی بودن آن می‌گردد.
توضیح:
هر گاه اصل وجوب چیزی احراز گردد، اما در نفسی یا غیری بودن آن، تردید باشد و دلیلی بر هیچ یک اقامه نشده باشد، برخی از اصولی‌ها از راه اصالت اطلاق، به نفسی بودن آن حکم می‌کنند. مرحوم «آخوند خراسانی» معتقد است غیری بودن واجب، به بیانی بیش از واجب نفسی بودن آن از سوی مولا نیاز دارد، زیرا برای بیان نفسی بودن واجب، کافی است به صورت مطلق به آن امر شود، مانند: «صلّ»، اما برای بیان غیری بودن واجب، لازم است امر آن به صورت مقید آورده شود، مثل: «اغتسل للصلاة»؛ بنابراین، «قید لغیره» در واجب نفسی وجود ندارد، اما واجب غیری، به آن مقید است؛ پس اگر مولا در مقام بیان بود و سایر مقدمات حکمت نیز فراهم بود، و هیچ قیدی نیاورد، مقتضای اطلاق هیئت امر، نفسی بودن وجوب شیء است، زیرا وجوب «واجب غیری» به خاطر غیر است، و احتیاج به قید و بیان اضافی دارد، مانند: «الوضوء واجب اذا وجبت الصلاة»؛ یعنی وجوب وضو به خاطر وجوب نماز (لاجل الغیر) است.
اما وجوب واجب نفسی، مشروط به وجود واجب دیگری نیست؛ بنابراین، امر «صلّ» برای افاده وجوب نفسی، به قیدی احتیاج ندارد.
به این بیان اشکال شده است که «واجب» و یا به تعبیر صحیح تر، «وجوب»، یا نفسی است یا غیری؛ یعنی نفسیت و غیریت، دو قسم برای یک مقسم می‌باشد و مقسم آن دو «مطلق الوجوب» یا «طبیعة الوجوب» است؛ بنابراین، همان گونه که وجوب غیری قسمی از وجوب مطلق است، وجوب نفسی هم، قسم دیگر آن می‌باشد و از آن جایی که در تقسیم جایز نیست مقسم، عین یکی از اقسامش باشد، پس همان طور که واجب غیری مقید به قیدی است، واجب نفسی هم باید مقید به قیدی باشد، زیرا واجب نفسی به خاطر مصلحت خودش واجب شده و وجوبش تابع وجوب چیز دیگری نیست؛ بنابراین، قید «لا لایجاب شیء آخر» به صورت یک قید عدمی در ماهیت واجب نفسی مدخلیت دارد. در نتیجه، وجوب در واجب نفسی، به یک قید عدمی و در واجب غیری، به یک قید وجودی مقید است.
حال که هم واجب نفسی و هم واجب غیری در تقیید به قید، مشترک هستند، چگونه می‌توان با تمسک به اصل اطلاق، واجب نفسی بودن را تعیین نمود!
برخی نیز هم چون «امام خمینی» (رحمه الله) اصالت نفسیت را حکم عقل می‌دانند؛ به این بیان که اگر مولا فرمانی دهد و احتمال داده شود که واجب، یا نفسی است که وجوب امتثال آن منوط به وجوب چیز دیگری نیست و یا غیری است مثل مقدمه واجب که وجوب امتثال آن مقید به وجوب ذی المقدمه آن می‌باشد آیا با وجود چنین احتمالی در کلام مولا و نبود هیچ قرینه‌ای بر نفسیت و غیریت، عبد می‌تواند این شیء مردد بین واجب نفسی و غیری را ترک کند، تنها به این دلیل که احتمال غیریت در آن جریان دارد و چون او به وجوب ذی المقدمه علم ندارد، در نتیجه، به وجوب مقدمه آن- که غیری است- نیز علم ندارد، پس بر او امتثال دستور مولا لازم نمی‌باشد؟
به بیان دیگر، آیا در برابر حجت تامه‌ای که از ناحیه مولا صادر شده و اصل لزوم انجام شیئی را بیان کرده، عبد می‌تواند تنها به احتمال این که آن واجب، غیری است، مخالفت نماید؟
سپس وی در پاسخ می‌گوید: از نظر عقل و عقلا، مخالفت جایز نیست و عبد باید اثر وجوب نفسی را بار کند (هر چند این امر باعث ثبوت عنوان نفسیت نیز نمی‌شود).
[۱۱۳] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۵، ص۲۶۷.

[۱۱۴] فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۲، ص۲۸۸.

[۱۱۵] سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۶۰.

[۱۱۶] نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۱، ۲، ص۲۲۰.

[۱۱۷] خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۸۲.

[۱۱۸] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص (۸۳- ۸۲).

[۱۱۹] آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۹۹.

[۱۲۰] آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۱۳۶.

اصالت نفی
الغای احتمال وجود امر مشکوک
در دیدگاه قدما، اصالت نفی از ادله عقلی شمرده شده و به معنای قاعده‌ای است که در ضمن آن عقل به عدم وجود امر مشکوک حکم می‌کند، مگر آن که دلیل قطعی بر وجود آن اقامه شود، چه آن امر، تکلیف به انجام فعل، چه تکلیف به ترک فعل و چه حکمی از احکام وضعی باشد.
بعضی از اصولیون، اصالت نفی را شامل اصالت اباحه، اصالت برائت اصلی و اصالت عدم می‌دانند؛ برخی دیگر، اصالت عدم را شامل اصالت برائت، اصالت اباحه و اصالت نفی، و عده‌ای دیگر، اصالت نفی را مترادف با اصالت برائت عقلی می‌دانند.
[۱۲۱] میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسن، قوانین الاصول، ج۲، ص۱۳.

[۱۲۲] اصفهانی، محمد تقی بن عبد الرحیم، هدایة المسترشدین فی شرح معالم الدین، ص۴۴۴.

[۱۲۳] فاضل تونی، عبدالله بن محمد، الوافیة فی اصول الفقه، ص۱۷۸.

اصالت وقف
توقّف از تصرّف در اشیا قبل از اباحه شرع
اصالت وقف، حکم اولی عقل به توقف، نسبت به تصرف در اشیا، با قطع نظر از وجود شرع و حکم شارع نسبت به آنها است.
در این که عقل صرف نظر از احکام شرع نسبت به افعال عادی انسان، که انتفاع از آنها صحیح بوده و ضرری برای کسی ندارد- در مقابل افعال ضروری، مثل تنفس و افعال قبیح که در آن ضرر وجود دارد و در مقابل افعالی که حسن آنها در نزد عقل مسلّم است چه حکمی دارد، میان علمای اصول اختلاف وجود دارد:
عده‌ای به اباحه، برخی به حظر و جمعی همانند مرحوم «شیخ طوسی» به توقف اعتقاد دارند و گروهی دیگر معتقدند عقل در این باره حکمی ندارد.
بنا بر نظریه اصالت توقف، در این گونه موارد، تا زمانی که شارع نظر خود را بیان کند، باید توقف شود.
[۱۲۴] جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص (۴۰۱- ۴۰۰).

[۱۲۵] محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۲۰۲.

[۱۲۶] فضلی، عبد الهادی، مبادی اصول الفقه، ج۲، ص۸۰۸.

اصدقیت راوی
راست گوتر بودن راوی؛ عامل ترجیح روایت، در وقت تعارض
اصدقیت راوی از مرجحات منصوص است، و طبق آن هر یک از دو حدیث متعارض که راوی آن راست گوتر از دیگری باشد بر دیگری ترجیح دارد.
اصدقیت، از مرجحاتی است که موجب «اقربیت روایت به واقع» می‌شود؛ به خلاف موافقت با کتاب که سبب «اقوا بودن مضمون حدیث» می‌شود. البته بعضی بر این باورند که تمام مرجحات، به اقربیت به واقع برگشت می‌نماید.
[۱۲۷] نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۴، ص۷۸۵.

اصل (قیاس)
شیء دارای حکم شرعیِ معلوم؛ از ارکان قیاس فقهی
اصل یا مقیسٌ علیه (در قیاس فقهی یا همان تمثیل منطقی) از ارکان قیاس بوده و به معنای مورد یا واقعه‌ای است که حکم شرعی آن، از طریق نص و یا اجماع بیان شده است.
در قیاس حرمت شرب نبیذ- شرابی که از حبوبات و میوه جات به دست می‌آید- به حرمت شرب خمر، شرب خمر اصل است، زیرا حکم حرمت آن در نصوص شرعی بیان شده است؛ برخلاف شرب نبیذ که حکم آن در نصوص بیان نشده است.
نکته:
نزد متکلمان، به موضوعی که حکم آن از طریق نص یا اجماع بیان شده باشد، اصل گفته نمی‌شود، بلکه به نصی که بر حکم دلالت می‌کند، اصل گفته می‌شود.
در کتاب «اصول الفقه الاسلامی» آمده است:
«الاصل عند الفقها هو محل الحکم الذی ثبت بالنص او الاجماع و عند المتکلمین هو النص الدال علی الحکم لانه الذی بنی علیه الحکم والاصل: هو ما بنی علیه غیره... ».
[۱۲۸] زحیلی، وهبه، اصول الفقه الاسلامی، ج۱، ص (۶۰۶- ۶۰۵).

#عناوین مرتبط#شرایط اصل.
[۱۲۹] حیدر، محمد صنقور علی، المعجم الاصولی، ص۸۲۴.

[۱۳۰] بحرالعلوم، محمد، الاجتهاد اصوله و احکامه، ص۹۸.

[۱۳۱] طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۳۰۷.

[۱۳۲] خضری، محمد، اصول الفقه، ص۳۳۸.

[۱۳۳] مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۱۷۹.

[۱۳۴] زهیرالمالکی، محمد ابوالنور، اصول الفقه، ج۴، ص۵۶.

[۱۳۵] ابو زهره، محمد، اصول الفقه، ص۲۱۳.

[۱۳۶] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۷۰.

اصل اباحه
جواز عقلی تصرّف در اشیا قبل از ورود حکم شرع
اصل اباحه، مقابل اصالت حظر بوده و به معنای حکم اولی عقل به جواز تصرف در اشیا با قطع نظر از وجود شرع و حکم شارع نسبت به آنها می‌باشد.
در این که عقل، صرف نظر از احکام شرع، نسبت به افعال عادی انسان، که انتفاع از آنها صحیح بوده و ضرری برای کسی ندارد- در مقابل افعال ضروری او مثل تنفس چه حکمی دارد، میان علمای اصول اختلاف است:
عده‌ای معتقدند در این گونه مسائل، عقل به اباحه و جواز تصرف، حکم می‌دهد و جمع دیگری اعتقاد دارند حکم عقل در آنها حظر و منع از تصرف است.
گروهی نیز مانند «حاجبی» معتقدند عقل در این موارد هیچ گونه حکمی ندارد و بعضی مانند «اشعری» گفته‌اند عقل به توقف حکم می‌دهد. «شیخ طوسی (رحمه الله)» در کتاب «عُدّة الاصول» نظر اخیر را پذیرفته است.
اصالت اباحه و اصالت برائت به یک دیگر شباهت دارند، به گونه‌ای که بعضی توهم کرده‌اند که بحث از اصالت اباحه، همان بحث از اصالت برائت است، اما حقیقت این است که بین این دو تفاوت‌هایی وجود دارد.
[۱۳۷] نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۳، ص (۳۲۹- ۳۲۸).

[۱۳۸] علامه حلی، حسن بن یوسف، مبادی الوصول الی علم الاصول، ص۸۷.

[۱۳۹] محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۲۰۲.

[۱۴۰] صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۶، ص۱۰.

[۱۴۱] آشتیانی، محمد حسن بن جعفر، بحر الفوائد، ص۳.

[۱۴۲] مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۳، ص۷۴.

[۱۴۳] فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۴، ص۵۰۴.

[۱۴۴] عراقی، ضیاء الدین، منهاج الاصول، ج۴، ص۱۸.

[۱۴۵] مغنیه، محمد جواد، علم اصول الفقه فی ثوبه الجدید، ص۲۵۶.

[۱۴۶] رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۱۵۷.

[۱۴۷] آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۳۱۰.

[۱۴۸] جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص (۴۰۱- ۴۰۰).

اصل احتیاط
لزوم موافقت قطعی با تکلیفِ معلوم به اجمال
اصل احتیاط، از اصول عملی است که وظیفه عملی مکلف را به هنگام شک در «مکلفٌ به» تعیین می‌کند و به لزوم موافقت قطعی با تکلیفِ «معلوم به اجمال» حکم می‌نماید.
در مواردی که مکلف علم به اصل تکلیف (وجوب یا حرمت) دارد، ولی در واجب یا حرام بودن مصداق خاصی شک می‌نماید- برای مثال، می‌داند در ظهر جمعه نماز بر او واجب است، اما شک دارد که نماز ظهر بر او واجب است یا نماز جمعه؛ یا می‌داند خمر حرام است، ولی شک دارد کدام یک از دو ظرف موجود خمر است- باید احتیاط کند؛ یعنی درمثال‌های ذکر شده، در مورد اول، باید هر دو نماز را به جا آورد و در مورد دوم، باید از هر دو ظرف اجتناب نماید تا به موافقت قطعی با تکلیف معلوم به اجمال اطمینان پیدا کند.
پس اصل احتیاط در مورد شک در «مکلفٌ به» (شبهه مقرون به علم اجمالی) جاری می‌گردد و چون شک در مکلف به یا بین متباینین» است یا بین «اقل و اکثر»، اصولی‌ها در دو مقام از اصل احتیاط بحث نموده‌اند.
نکته:
در نظر بعضی از اصولیون، هر چند در بسیاری از موارد، مجرای احتیاط، شبهه مقرون به علم اجمالی است، ولی منحصر به آن نمی‌باشد.
[۱۴۹] نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۴، ص۴.

[۱۵۰] آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۴۰۶.

[۱۵۱] عراقی، ضیاء الدین، منهاج الاصول، ج۴، ص۲۰۹.

[۱۵۲] مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۳، ص۱۲۵.

[۱۵۳] مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۴۲.

[۱۵۴] انصاری، مرتضی بن محمد امین، فرائد الاصول، ج۱، ص۳۱۰.

[۱۵۵] مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، ج۳، ص۵۸.

[۱۵۶] فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۵، ص۱۳.

[۱۵۷] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۰، ص۵۶۵.

[۱۵۸] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۰، ص۵۶۷.

[۱۵۹] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۲، ص۴۸۱.

[۱۶۰] سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۳۴۳.

اصل احتیاط شرعی
حکم شرع به لزوم موافقت قطعی با تکلیفِ معلوم به اجمال
اصل احتیاط شرعی، مقابل اصل احتیاط عقلی می‌باشد و آن، یکی از اصول عملی است که از سوی شارع برای تعیین وظیفه عملی مکلف هنگام شک در «مکلفٌ به» جعل شده و به لزوم موافقت قطعی با تکلیف معلوم به اجمال، حکم می‌نماید.
بنابراین، هرگاه مکلف شک نماید که انجام کاری و یا ترک عملی بر او واجب است یا نه، اگر شارع از روی تعبد او را به انجام واجب احتمالی و یا ترک حرام احتمالی، ملزم سازد، اصل احتیاط شرعی، محقق می‌شود.
احادیثی از معصومان علیهم‌السّلام وارد شده است که بر اصل احتیاط شرعی دلالت دارد، مانند اخبار توقف.
[۱۶۱] مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۴۲.

[۱۶۲] مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۱۹۴.

[۱۶۳] آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۳۰۶.

[۱۶۴] روحانی، محمد، منتقی الاصول، ج۴، ص۸۰.

[۱۶۵] نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۳، ص۲۵۹.

[۱۶۶] جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۴، ص۵۸۵.

[۱۶۷] صدر، محمد باقر، جواهر الاصول، ص۲۹.

[۱۶۸] سبحانی تبریزی، جعفر، المحصول فی علم الاصول، ج۳، ص۵۶.

[۱۶۹] نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۲، ص۲۵۰.

اصل احتیاط عقلی
حکم عقل به لزوم موافقت قطعی با تکلیفِ معلومِ به اجمال
اصل احتیاط عقلی، مقابل اصل احتیاط شرعی می‌باشد و آن، اصلی است که عقل به وسیله آن وظیفه عملی مکلف را هنگام شک در «مکلفٌ به» تعیین نموده و به لزوم موافقت قطعی با تکلیف معلوم به اجمال، حکم می‌نماید. دلیل این حکم عقل، پرهیز
۲۰۵
از گرفتار شدن به ضرر اخروی است (قاعده دفع ضرر محتمل).
بنابراین، هرگاه در ترک یا انجام کاری، احتمال گرفتار شدن به ضرر اخروی باشد، عقل به احتیاط حکم می‌کند؛ برای مثال، در صورتی که مکلف به وجوب نمازی در روز جمعه اطمینان داشته باشد، اما مردد باشد که آیا آن واجب، نماز جمعه است یا نماز ظهر، چون ترک هر یک، احتمال ضرر اخروی را به دنبال دارد، عقل می‌گوید احتیاط کرده و هر دو را به جا آور. و یا در موردی که شخصی علم به حرمت خمر دارد، ولی شک دارد که مایع موجود در یکی از دو ظرف، خمر است یا خلّ (سر که)، عقل می‌گوید احتیاط کرده و هر دو را ترک نماید.
[۱۷۰] مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۴۲.

[۱۷۱] نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۳، ص۲۵۰.

[۱۷۲] نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۲، ص۲۵۹.

[۱۷۳] آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۳۰۵.

[۱۷۴] طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۵۱۹.

[۱۷۵] سبحانی تبریزی، جعفر، المحصول فی علم الاصول، ج۳، ص۵۵.

[۱۷۶] مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیة، ص۵۰۲.

[۱۷۷] صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۵، ص۷۶.

[۱۷۸] روحانی، محمد، منتقی الاصول، ج۴، ص۸۰.

اصل استصحاب
حکم به استمرار بقای متیقّنِ سابق
استصحاب از اصول عملی است و از نظر لغوی، از ماده «صحب» به معنای «همراه داشتن» مشتق شده است. اصولیون تعریف‌های گوناگونی از آن ارائه کرده‌اند که اختلاف آنها ناشی از اختلاف مبانی ایشان در چگونگی حجیت استصحاب است، زیرا بعضی آن را اماره عقلایی، برخی آن را اصل عملی محرز ناظر به واقع و عده‌ای هم آن را اصل عملی غیر محرز و تعبدی محض می‌دانند. هم چنین برخی نیز آن را قاعده فقهی دانسته‌اند؛ برای مثال، مرحوم «شیخ انصاری» استصحاب را به «ابقاء ما کان»، یعنی حکم به استمرار آن چه که در سابق، یقین به وجود آن بوده است، تعریف می‌کند
[۱۷۹] انصاری، مرتضی بن محمد امین، فرائد الاصول، ج۲، ص (۵۴۳- ۵۴۱).
ولی مرحوم «آخوند خراسانی» در تعریف آن گفته است:
«هو الحکم ببقاء حکم او موضوع ذی حکم شک فی بقائه»؛
[۱۸۰] آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۴۳۵.
یعنی هرگاه در بقای یک حکم شرعی- مانند طهارت- یا موضوعی- مانند خمر بودن مایعی- که در گذشته یقین به آن بوده، شک شود، به بقای آن حکم می‌گردد.
همه اصولی‌ها اتفاق دارند که استصحاب دارای دو رکن اصلی (یقین سابق و شک لاحق) است، هر چند بعضی ارکان دیگری را نیز برای آن بر شمرده‌اند.
در مثال بالا، یقین به طهارت یا یقین به خمر بودن مایع، رکن اول یقین سابق و شک بعدی در طهارت و خمر بودن، رکن دوم شک لاحق را تشکیل می‌دهد؛ پس در استصحاب، به استمرار یقین سابق حکم شده و در نتیجه آن، شک لاحق از بین می‌رود.
نکته اول:
در این که استصحاب از مسائل اصولی است یا از قواعد فقهی، میان اصولی‌ها اختلاف است؛ برخی معتقد به تفصیل شده و می‌گویند: استصحاب در شبهات حکمی، از مسائل اصولی و در شبهات موضوعی، از قواعد فقهی است.
نکته دوم:
در این که استصحاب، اصل است یا اماره، میان اصولیون اختلاف است؛ برخی مثل مرحوم «شیخ انصاری» معتقدند اگر دلیل استصحاب، عقل باشد، استصحاب، اماره است، وگرنه، اصل می‌باشد.
نکته سوم:
در مورد حجیت استصحاب، چند دیدگاه وجود دارد؛ مرحوم «شیخ انصاری» در «رسائل» یازده دیدگاه را در این باره نقل کرده است.
نکته چهارم:
تفاوت استصحاب با قاعده یقین این است که در استصحاب، «یقین سابق» به حدوث شیء وجود دارد، ولی بعد شک در بقای آن پیدا می‌شود؛ در حالی که در قاعده یقین، یقین به حدوث شیء در گذشته وجود دارد، ولی بعد شک در اصل حدوث آن پدید می‌آید؛ بنابراین، در استصحاب، متعلق یقین با متعلق شک تفاوت دارد، ولی در قاعده یقین، متعلق یقین با شک، یکی است.
نکته پنجم:
در نزد اصولیون متقدم، عقل، به بقای امری که در گذشته نسبت به آن یقین وجود داشته، و اکنون در آن شک ایجاد شده، حکم می‌کند؛ از این رو، آنها استصحاب را از ادله عقلی می‌دانند، ولی در نزد متاخرین، حکم کننده به بقای حالت سابق، شارع مقدس است که بر اساس «اخبار لا تنقض»، چنین حکمی را صادر کرده است؛ از این رو آنها استصحاب را اصل شرعی می‌دانند.
#عناوین مرتبط#استصحاب حکمی؛ استصحاب موضوعی؛ استصحاب سببی؛ استصحاب مسببی؛ استصحاب وجودی؛ استصحاب عدمی؛ استصحاب فرد؛ استصحاب کلی.
[۱۸۱] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۴، ص (۱۴- ۷).

[۱۸۲] علامه حلی، حسن بن یوسف، مبادی الوصول الی علم الاصول، ص۲۵۰.

[۱۸۳] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۴۱.

[۱۸۴] مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۴۶.

[۱۸۵] مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، ج۳، ص (۶۰- ۵۸).

[۱۸۶] زنجانی، میرزاباقر، تحریر الاصول، ص۵.

[۱۸۷] زحیلی، وهبه، الوجیز فی اصول الفقه، ص۱۱۳.

[۱۸۸] میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسن، قوانین الاصول، ج۲، ص (۵۵- ۵۴).

[۱۸۹] قدسی مهر، خلیل، الفروق المهمة فی الاصول الفقهیة، ص۱۰۷.

[۱۹۰] محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص (۲۰۷- ۲۰۶).

[۱۹۱] سبحانی تبریزی، جعفر، المحصول فی علم الاصول، ج۴، ص۷.

[۱۹۲] مغنیه، محمد جواد، علم اصول الفقه فی ثوبه الجدید، ص۳۴۷.

[۱۹۳] موسی، کامل، المدخل الی التشریع الاسلامی، ص۲۱۱.

[۱۹۴] عراقی، ضیاء الدین، نهایة الافکار، ج۴، جزء ۱، ص۲.

[۱۹۵] فضلی، عبد الهادی، مبادی اصول الفقه، ص۱۱۶.

[۱۹۶] صدر، محمد باقر، دروس فی علم الاصول، ج۱، ص۱۴۱.

[۱۹۷] صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۶، ص۹.

[۱۹۸] جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۷، ص۵.

[۱۹۹] شهیدثانی، زین الدین بن علی، تمهید القواعد، ص۲۷۱.

[۲۰۰] درینی، محمدفتحی، بحوث مقارنة فی الفقه الاسلامی و اصوله، ج۱، ص۳۷۵.

[۲۰۱] فخر رازی، محمد بن عمر، المحصول فی علم اصول الفقه، ج۶، ص۱۰۹.

[۲۰۲] فخر رازی، محمد بن عمر، المحصول فی علم اصول الفقه، ج۶، ص۱۲۰.

[۲۰۳] زهیرالمالکی، محمد ابوالنور، اصول الفقه، ج۴، ص (۱۷۵- ۱۷۲).

[۲۰۴] نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۲، ص۳۴۲.

[۲۰۵] روحانی، محمد، منتقی الاصول، ج۶، ص۷.

[۲۰۶] حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۵، ص۹.

[۲۰۷] خضری، محمد، اصول الفقه، ص۴۰۹.

[۲۰۸] ابو زهره، محمد، اصول الفقه، ص۲۷۶.

[۲۰۹] ایروانی، باقر، الحلقة الثالثة فی اسلوبها الثانی، ج۴، ص۱۶۵.

[۲۱۰] شیرازی، محمد، الوصول الی کفایة الاصول، ج۵، ص۷.

[۲۱۱] مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۳۳۰.




۱. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۱۸۰.
۲. بروجردی، حسین، نهایة الاصول، ص۳۸۴.
۳. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۸۰.
۴. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۲، ۱، ص۱۳۸.
۵. خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۷۵.
۶. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص (۹۹- ۹۴).
۷. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۵۹.
۸. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۴، ص (۳۰- ۷).
۹. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۱۹۲.
۱۰. ولایی، عیسی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ص۸۶.
۱۱. محمدی، علی، شرح اصول فقه، ج۱، ص (۱۷۰- ۱۶۸).
۱۲. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۸۲.
۱۳. خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۸۲.
۱۴. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۹۹.
۱۵. خویی، ابوالقاسم، مصباح الاصول، ج۳، ص (۳۵۱- ۳۵۰).
۱۶. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۱۸۰.
۱۷. قدیری، محمد حسن، البحث فی رسالات عشر، ص۳۹۰.
۱۸. خمینی، روح الله، الرسائل، ج۲، ص (۱۲- ۶).
۱۹. فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۶، ص۱۶۱.
۲۰. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۳۰.
۲۱. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۲۰۲.
۲۲. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۳، ص (۳۲۹- ۳۲۸).
۲۳. فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۴، ص۵۰۴.
۲۴. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۱، ص۳۴۰.
۲۵. عراقی، ضیاء الدین، منهاج الاصول، ج۴، ص۱۸.
۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۳، ص۷۴.
۲۷. انصاری، مرتضی بن محمد امین، فرائد الاصول، ج۱، ص۳۵۵.
۲۸. آشتیانی، محمد حسن بن جعفر، بحرالفوائد، ص۳.
۲۹. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص۱۴۸.
۳۰. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص (۴۰۱- ۴۰۰).
۳۱. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۲۷.
۳۲. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۹.
۳۳. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.
۳۴. رشاد، محمد، اصول فقه، ص۲۰.
۳۵. سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص۲۰۷.
۳۶. سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص۲۱۶.
۳۷. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۶۵.
۳۸. طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص (۲۳۳- ۲۳۲).
۳۹. رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۸۹.
۴۰. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۴، ص۴۰۸.
۴۱. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۲، ص۲۵۸.
۴۲. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۳.
۴۳. نراقی، محمد بن احمد، عوائد الایام، ص۷۲.
۴۴. عراقی، ضیاء الدین، منهاج الاصول، ج۵، ص۳۷۳.
۴۵. قدسی مهر، خلیل، الفروق المهمة فی الاصول الفقهیة، ص۱۵۹.
۴۶. طباطبایی قمی، تقی، آراؤنا فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۵۱.
۴۷. آشتیانی، محمد حسن بن جعفر، بحر الفوائد، ص۳.
۴۸. زنجانی، میرزاباقر، تحریر الاصول، ص۱۱۳.
۴۹. نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۲، ص۳۸۲.
۵۰. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۴۹۲.
۵۱. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیة، ج۱، ص (۱۱۵- ۱۱۳).
۵۲. صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۶، ص۲۳۳.
۵۳. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.
۵۴. طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۲۳۳.
۵۵. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۹.
۵۶. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۶۵.
۵۷. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۸، ص۱۴۹.
۵۸. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۲۸.
۵۹. حیدری، علی نقی، اصول الاستنباط، ص۲۶۸.
۶۰. جعفری لنگرودی، محمد جعفر، دانشنامه حقوقی، ج۱، ص۳۰۶.
۶۱. جعفری لنگرودی، محمد جعفر، دانشنامه حقوقی، ج۱، ص۳۱۰.
۶۲. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص۱۴۸.
۶۳. مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۲، ص۱۱۶.
۶۴. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسن، قوانین الاصول، ج۲، ص۵۵.
۶۵. نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۱، ص۴۶۵.
۶۶. صدر، محمد باقر، دروس فی علم الاصول، ج۲، ص۲۶۴.
۶۷. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۲، ص۲۰۵.
۶۸. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۲، ص۲۱۴.
۶۹. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۳۷.
۷۰. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.
۷۱. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۵۰.
۷۲. اصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیة، ص۴۱.
۷۳. رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۶۹.
۷۴. رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۹۹.
۷۵. مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۳۲.
۷۶. نور/سوره۲۴، آیه۷۹.    
۷۷. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۲۸.
۷۸. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.
۷۹. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۶۷.
۸۰. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۱۸۰.
۸۱. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۹.
۸۲. عراقی، ضیاء الدین، نهایة الافکار، ج۴، ص۲۷.
۸۳. رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۹۱.
۸۴. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۱، ص۱۳۱.
۸۵. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۲، ص۲۹.
۸۶. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱، ص۶۰۱.
۸۷. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۵۸.
۸۸. کوثرانی، محمود، الاستصحاب فی الشریعة الاسلامیة، ص۶۶.
۸۹. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۵، ص۲۹۶.
۹۰. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۳۷.
۹۱. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص (۲۵۲- ۲۵۱).
۹۲. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۷، ص (۱۵- ۱۴).
۹۳. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۵۰.
۹۴. اصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیة، ص۳۹.
۹۵. بهبهانی، محمد باقر بن محمد اکمل، الفوائد الحائریة، ص۱۰۶.
۹۶. عراقی، ضیاء الدین، نهایة الافکار، ج۴، ص (۲۹- ۲۷).
۹۷. فاضل تونی، عبدالله بن محمد، الوافیة فی اصول الفقه، ص۷۲.
۹۸. مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۳۲.
۹۹. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۲، ص (۳۲- ۳۰).
۱۰۰. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۲۸.
۱۰۱. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.
۱۰۲. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۹.
۱۰۳. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۳۶.
۱۰۴. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۶۵.
۱۰۵. طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص (۲۳۳- ۲۳۲).
۱۰۶. نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۱، ص۴۶۱.
۱۰۷. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۸، ص۱۱۱.
۱۰۸. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۸، ص۳۰۳.
۱۰۹. محمدی، علی، شرح اصول فقه، ج۱، ص (۱۶۸- ۱۶۷).
۱۱۰. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۸۲.
۱۱۱. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۹۹.
۱۱۲. خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۸۲.
۱۱۳. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۵، ص۲۶۷.
۱۱۴. فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۲، ص۲۸۸.
۱۱۵. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۶۰.
۱۱۶. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۱، ۲، ص۲۲۰.
۱۱۷. خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۸۲.
۱۱۸. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص (۸۳- ۸۲).
۱۱۹. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۹۹.
۱۲۰. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۱۳۶.
۱۲۱. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسن، قوانین الاصول، ج۲، ص۱۳.
۱۲۲. اصفهانی، محمد تقی بن عبد الرحیم، هدایة المسترشدین فی شرح معالم الدین، ص۴۴۴.
۱۲۳. فاضل تونی، عبدالله بن محمد، الوافیة فی اصول الفقه، ص۱۷۸.
۱۲۴. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص (۴۰۱- ۴۰۰).
۱۲۵. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۲۰۲.
۱۲۶. فضلی، عبد الهادی، مبادی اصول الفقه، ج۲، ص۸۰۸.
۱۲۷. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۴، ص۷۸۵.
۱۲۸. زحیلی، وهبه، اصول الفقه الاسلامی، ج۱، ص (۶۰۶- ۶۰۵).
۱۲۹. حیدر، محمد صنقور علی، المعجم الاصولی، ص۸۲۴.
۱۳۰. بحرالعلوم، محمد، الاجتهاد اصوله و احکامه، ص۹۸.
۱۳۱. طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۳۰۷.
۱۳۲. خضری، محمد، اصول الفقه، ص۳۳۸.
۱۳۳. مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۱۷۹.
۱۳۴. زهیرالمالکی، محمد ابوالنور، اصول الفقه، ج۴، ص۵۶.
۱۳۵. ابو زهره، محمد، اصول الفقه، ص۲۱۳.
۱۳۶. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۷۰.
۱۳۷. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۳، ص (۳۲۹- ۳۲۸).
۱۳۸. علامه حلی، حسن بن یوسف، مبادی الوصول الی علم الاصول، ص۸۷.
۱۳۹. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۲۰۲.
۱۴۰. صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۶، ص۱۰.
۱۴۱. آشتیانی، محمد حسن بن جعفر، بحر الفوائد، ص۳.
۱۴۲. مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۳، ص۷۴.
۱۴۳. فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۴، ص۵۰۴.
۱۴۴. عراقی، ضیاء الدین، منهاج الاصول، ج۴، ص۱۸.
۱۴۵. مغنیه، محمد جواد، علم اصول الفقه فی ثوبه الجدید، ص۲۵۶.
۱۴۶. رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۱۵۷.
۱۴۷. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۳۱۰.
۱۴۸. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص (۴۰۱- ۴۰۰).
۱۴۹. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۴، ص۴.
۱۵۰. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۴۰۶.
۱۵۱. عراقی، ضیاء الدین، منهاج الاصول، ج۴، ص۲۰۹.
۱۵۲. مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۳، ص۱۲۵.
۱۵۳. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۴۲.
۱۵۴. انصاری، مرتضی بن محمد امین، فرائد الاصول، ج۱، ص۳۱۰.
۱۵۵. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، ج۳، ص۵۸.
۱۵۶. فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۵، ص۱۳.
۱۵۷. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۰، ص۵۶۵.
۱۵۸. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۰، ص۵۶۷.
۱۵۹. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۲، ص۴۸۱.
۱۶۰. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۳۴۳.
۱۶۱. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۴۲.
۱۶۲. مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۱۹۴.
۱۶۳. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۳۰۶.
۱۶۴. روحانی، محمد، منتقی الاصول، ج۴، ص۸۰.
۱۶۵. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۳، ص۲۵۹.
۱۶۶. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۴، ص۵۸۵.
۱۶۷. صدر، محمد باقر، جواهر الاصول، ص۲۹.
۱۶۸. سبحانی تبریزی، جعفر، المحصول فی علم الاصول، ج۳، ص۵۶.
۱۶۹. نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۲، ص۲۵۰.
۱۷۰. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۴۲.
۱۷۱. نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۳، ص۲۵۰.
۱۷۲. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۲، ص۲۵۹.
۱۷۳. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۳۰۵.
۱۷۴. طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۵۱۹.
۱۷۵. سبحانی تبریزی، جعفر، المحصول فی علم الاصول، ج۳، ص۵۵.
۱۷۶. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیة، ص۵۰۲.
۱۷۷. صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۵، ص۷۶.
۱۷۸. روحانی، محمد، منتقی الاصول، ج۴، ص۸۰.
۱۷۹. انصاری، مرتضی بن محمد امین، فرائد الاصول، ج۲، ص (۵۴۳- ۵۴۱).
۱۸۰. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۴۳۵.
۱۸۱. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۴، ص (۱۴- ۷).
۱۸۲. علامه حلی، حسن بن یوسف، مبادی الوصول الی علم الاصول، ص۲۵۰.
۱۸۳. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۴۱.
۱۸۴. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۴۶.
۱۸۵. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، ج۳، ص (۶۰- ۵۸).
۱۸۶. زنجانی، میرزاباقر، تحریر الاصول، ص۵.
۱۸۷. زحیلی، وهبه، الوجیز فی اصول الفقه، ص۱۱۳.
۱۸۸. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسن، قوانین الاصول، ج۲، ص (۵۵- ۵۴).
۱۸۹. قدسی مهر، خلیل، الفروق المهمة فی الاصول الفقهیة، ص۱۰۷.
۱۹۰. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص (۲۰۷- ۲۰۶).
۱۹۱. سبحانی تبریزی، جعفر، المحصول فی علم الاصول، ج۴، ص۷.
۱۹۲. مغنیه، محمد جواد، علم اصول الفقه فی ثوبه الجدید، ص۳۴۷.
۱۹۳. موسی، کامل، المدخل الی التشریع الاسلامی، ص۲۱۱.
۱۹۴. عراقی، ضیاء الدین، نهایة الافکار، ج۴، جزء ۱، ص۲.
۱۹۵. فضلی، عبد الهادی، مبادی اصول الفقه، ص۱۱۶.
۱۹۶. صدر، محمد باقر، دروس فی علم الاصول، ج۱، ص۱۴۱.
۱۹۷. صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۶، ص۹.
۱۹۸. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۷، ص۵.
۱۹۹. شهیدثانی، زین الدین بن علی، تمهید القواعد، ص۲۷۱.
۲۰۰. درینی، محمدفتحی، بحوث مقارنة فی الفقه الاسلامی و اصوله، ج۱، ص۳۷۵.
۲۰۱. فخر رازی، محمد بن عمر، المحصول فی علم اصول الفقه، ج۶، ص۱۰۹.
۲۰۲. فخر رازی، محمد بن عمر، المحصول فی علم اصول الفقه، ج۶، ص۱۲۰.
۲۰۳. زهیرالمالکی، محمد ابوالنور، اصول الفقه، ج۴، ص (۱۷۵- ۱۷۲).
۲۰۴. نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۲، ص۳۴۲.
۲۰۵. روحانی، محمد، منتقی الاصول، ج۶، ص۷.
۲۰۶. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۵، ص۹.
۲۰۷. خضری، محمد، اصول الفقه، ص۴۰۹.
۲۰۸. ابو زهره، محمد، اصول الفقه، ص۲۷۶.
۲۰۹. ایروانی، باقر، الحلقة الثالثة فی اسلوبها الثانی، ج۴، ص۱۶۵.
۲۱۰. شیرازی، محمد، الوصول الی کفایة الاصول، ج۵، ص۷.
۲۱۱. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۳۳۰.



فرهنگ نامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، برگرفته از مقاله «».


۱. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۱۸۰.
۲. بروجردی، حسین، نهایة الاصول، ص۳۸۴.
۳. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۸۰.
۴. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۲، ۱، ص۱۳۸.
۵. خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۷۵.
۶. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص (۹۹- ۹۴).
۷. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۵۹.
۸. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۴، ص (۳۰- ۷).
۹. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۱۹۲.
۱۰. ولایی، عیسی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ص۸۶.
۱۱. محمدی، علی، شرح اصول فقه، ج۱، ص (۱۷۰- ۱۶۸).
۱۲. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۸۲.
۱۳. خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۸۲.
۱۴. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۹۹.
۱۵. خویی، ابوالقاسم، مصباح الاصول، ج۳، ص (۳۵۱- ۳۵۰).
۱۶. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۱۸۰.
۱۷. قدیری، محمد حسن، البحث فی رسالات عشر، ص۳۹۰.
۱۸. خمینی، روح الله، الرسائل، ج۲، ص (۱۲- ۶).
۱۹. فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۶، ص۱۶۱.
۲۰. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۳۰.
۲۱. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۲۰۲.
۲۲. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۳، ص (۳۲۹- ۳۲۸).
۲۳. فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۴، ص۵۰۴.
۲۴. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۱، ص۳۴۰.
۲۵. عراقی، ضیاء الدین، منهاج الاصول، ج۴، ص۱۸.
۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۳، ص۷۴.
۲۷. انصاری، مرتضی بن محمد امین، فرائد الاصول، ج۱، ص۳۵۵.
۲۸. آشتیانی، محمد حسن بن جعفر، بحرالفوائد، ص۳.
۲۹. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص۱۴۸.
۳۰. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص (۴۰۱- ۴۰۰).
۳۱. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۲۷.
۳۲. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۹.
۳۳. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.
۳۴. رشاد، محمد، اصول فقه، ص۲۰.
۳۵. سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص۲۰۷.
۳۶. سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص۲۱۶.
۳۷. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۶۵.
۳۸. طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص (۲۳۳- ۲۳۲).
۳۹. رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۸۹.
۴۰. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۴، ص۴۰۸.
۴۱. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۲، ص۲۵۸.
۴۲. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۳.
۴۳. نراقی، محمد بن احمد، عوائد الایام، ص۷۲.
۴۴. عراقی، ضیاء الدین، منهاج الاصول، ج۵، ص۳۷۳.
۴۵. قدسی مهر، خلیل، الفروق المهمة فی الاصول الفقهیة، ص۱۵۹.
۴۶. طباطبایی قمی، تقی، آراؤنا فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۵۱.
۴۷. آشتیانی، محمد حسن بن جعفر، بحر الفوائد، ص۳.
۴۸. زنجانی، میرزاباقر، تحریر الاصول، ص۱۱۳.
۴۹. نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۲، ص۳۸۲.
۵۰. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۴۹۲.
۵۱. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیة، ج۱، ص (۱۱۵- ۱۱۳).
۵۲. صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۶، ص۲۳۳.
۵۳. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.
۵۴. طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۲۳۳.
۵۵. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۹.
۵۶. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۶۵.
۵۷. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۸، ص۱۴۹.
۵۸. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۲۸.
۵۹. حیدری، علی نقی، اصول الاستنباط، ص۲۶۸.
۶۰. جعفری لنگرودی، محمد جعفر، دانشنامه حقوقی، ج۱، ص۳۰۶.
۶۱. جعفری لنگرودی، محمد جعفر، دانشنامه حقوقی، ج۱، ص۳۱۰.
۶۲. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص۱۴۸.
۶۳. مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۲، ص۱۱۶.
۶۴. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسن، قوانین الاصول، ج۲، ص۵۵.
۶۵. نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۱، ص۴۶۵.
۶۶. صدر، محمد باقر، دروس فی علم الاصول، ج۲، ص۲۶۴.
۶۷. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۲، ص۲۰۵.
۶۸. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۲، ص۲۱۴.
۶۹. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۳۷.
۷۰. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.
۷۱. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۵۰.
۷۲. اصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیة، ص۴۱.
۷۳. رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۶۹.
۷۴. رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۹۹.
۷۵. مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۳۲.
۷۶. نور/سوره۲۴، آیه۷۹.    
۷۷. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۲۸.
۷۸. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.
۷۹. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۶۷.
۸۰. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۱۸۰.
۸۱. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۹.
۸۲. عراقی، ضیاء الدین، نهایة الافکار، ج۴، ص۲۷.
۸۳. رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۹۱.
۸۴. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۱، ص۱۳۱.
۸۵. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۲، ص۲۹.
۸۶. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱، ص۶۰۱.
۸۷. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۵۸.
۸۸. کوثرانی، محمود، الاستصحاب فی الشریعة الاسلامیة، ص۶۶.
۸۹. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۵، ص۲۹۶.
۹۰. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۳۷.
۹۱. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص (۲۵۲- ۲۵۱).
۹۲. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۷، ص (۱۵- ۱۴).
۹۳. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۵۰.
۹۴. اصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویة فی الاصول الفقهیة، ص۳۹.
۹۵. بهبهانی، محمد باقر بن محمد اکمل، الفوائد الحائریة، ص۱۰۶.
۹۶. عراقی، ضیاء الدین، نهایة الافکار، ج۴، ص (۲۹- ۲۷).
۹۷. فاضل تونی، عبدالله بن محمد، الوافیة فی اصول الفقه، ص۷۲.
۹۸. مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۳۲.
۹۹. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۲، ص (۳۲- ۳۰).
۱۰۰. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۲۸.
۱۰۱. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۵۷.
۱۰۲. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۹.
۱۰۳. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۳۶.
۱۰۴. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۳، ص۱۶۵.
۱۰۵. طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص (۲۳۳- ۲۳۲).
۱۰۶. نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۱، ص۴۶۱.
۱۰۷. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۸، ص۱۱۱.
۱۰۸. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۸، ص۳۰۳.
۱۰۹. محمدی، علی، شرح اصول فقه، ج۱، ص (۱۶۸- ۱۶۷).
۱۱۰. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۸۲.
۱۱۱. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۹۹.
۱۱۲. خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۸۲.
۱۱۳. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۵، ص۲۶۷.
۱۱۴. فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۲، ص۲۸۸.
۱۱۵. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۶۰.
۱۱۶. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۱، ۲، ص۲۲۰.
۱۱۷. خمینی، روح الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، ج۱، ص۲۸۲.
۱۱۸. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص (۸۳- ۸۲).
۱۱۹. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۹۹.
۱۲۰. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۱۳۶.
۱۲۱. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسن، قوانین الاصول، ج۲، ص۱۳.
۱۲۲. اصفهانی، محمد تقی بن عبد الرحیم، هدایة المسترشدین فی شرح معالم الدین، ص۴۴۴.
۱۲۳. فاضل تونی، عبدالله بن محمد، الوافیة فی اصول الفقه، ص۱۷۸.
۱۲۴. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص (۴۰۱- ۴۰۰).
۱۲۵. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۲۰۲.
۱۲۶. فضلی، عبد الهادی، مبادی اصول الفقه، ج۲، ص۸۰۸.
۱۲۷. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۴، ص۷۸۵.
۱۲۸. زحیلی، وهبه، اصول الفقه الاسلامی، ج۱، ص (۶۰۶- ۶۰۵).
۱۲۹. حیدر، محمد صنقور علی، المعجم الاصولی، ص۸۲۴.
۱۳۰. بحرالعلوم، محمد، الاجتهاد اصوله و احکامه، ص۹۸.
۱۳۱. طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۳۰۷.
۱۳۲. خضری، محمد، اصول الفقه، ص۳۳۸.
۱۳۳. مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۱۷۹.
۱۳۴. زهیرالمالکی، محمد ابوالنور، اصول الفقه، ج۴، ص۵۶.
۱۳۵. ابو زهره، محمد، اصول الفقه، ص۲۱۳.
۱۳۶. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۷۰.
۱۳۷. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۳، ص (۳۲۹- ۳۲۸).
۱۳۸. علامه حلی، حسن بن یوسف، مبادی الوصول الی علم الاصول، ص۸۷.
۱۳۹. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص۲۰۲.
۱۴۰. صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۶، ص۱۰.
۱۴۱. آشتیانی، محمد حسن بن جعفر، بحر الفوائد، ص۳.
۱۴۲. مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۳، ص۷۴.
۱۴۳. فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۴، ص۵۰۴.
۱۴۴. عراقی، ضیاء الدین، منهاج الاصول، ج۴، ص۱۸.
۱۴۵. مغنیه، محمد جواد، علم اصول الفقه فی ثوبه الجدید، ص۲۵۶.
۱۴۶. رشتی، حبیب الله بن محمد علی، بدایع الافکار، ص۱۵۷.
۱۴۷. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۳۱۰.
۱۴۸. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۵، ص (۴۰۱- ۴۰۰).
۱۴۹. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۴، ص۴.
۱۵۰. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۴۰۶.
۱۵۱. عراقی، ضیاء الدین، منهاج الاصول، ج۴، ص۲۰۹.
۱۵۲. مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۳، ص۱۲۵.
۱۵۳. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۴۲.
۱۵۴. انصاری، مرتضی بن محمد امین، فرائد الاصول، ج۱، ص۳۱۰.
۱۵۵. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، ج۳، ص۵۸.
۱۵۶. فاضل لنکرانی، محمد، کفایة الاصول، ج۵، ص۱۳.
۱۵۷. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۰، ص۵۶۵.
۱۵۸. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۰، ص۵۶۷.
۱۵۹. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۲، ص۴۸۱.
۱۶۰. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص۳۴۳.
۱۶۱. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۴۲.
۱۶۲. مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۱۹۴.
۱۶۳. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۳۰۶.
۱۶۴. روحانی، محمد، منتقی الاصول، ج۴، ص۸۰.
۱۶۵. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۳، ص۲۵۹.
۱۶۶. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۴، ص۵۸۵.
۱۶۷. صدر، محمد باقر، جواهر الاصول، ص۲۹.
۱۶۸. سبحانی تبریزی، جعفر، المحصول فی علم الاصول، ج۳، ص۵۶.
۱۶۹. نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۲، ص۲۵۰.
۱۷۰. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۴۲.
۱۷۱. نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۳، ص۲۵۰.
۱۷۲. نائینی، محمد حسین، فوائد الاصول، ج۲، ص۲۵۹.
۱۷۳. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۳۰۵.
۱۷۴. طباطبایی حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۵۱۹.
۱۷۵. سبحانی تبریزی، جعفر، المحصول فی علم الاصول، ج۳، ص۵۵.
۱۷۶. مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیة، ص۵۰۲.
۱۷۷. صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۵، ص۷۶.
۱۷۸. روحانی، محمد، منتقی الاصول، ج۴، ص۸۰.
۱۷۹. انصاری، مرتضی بن محمد امین، فرائد الاصول، ج۲، ص (۵۴۳- ۵۴۱).
۱۸۰. آخوند خراسانی، محمد کاظم بن حسین، کفایة الاصول، ص۴۳۵.
۱۸۱. فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۱۴، ص (۱۴- ۷).
۱۸۲. علامه حلی، حسن بن یوسف، مبادی الوصول الی علم الاصول، ص۲۵۰.
۱۸۳. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۴۱.
۱۸۴. مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۴۶.
۱۸۵. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، ج۳، ص (۶۰- ۵۸).
۱۸۶. زنجانی، میرزاباقر، تحریر الاصول، ص۵.
۱۸۷. زحیلی، وهبه، الوجیز فی اصول الفقه، ص۱۱۳.
۱۸۸. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسن، قوانین الاصول، ج۲، ص (۵۵- ۵۴).
۱۸۹. قدسی مهر، خلیل، الفروق المهمة فی الاصول الفقهیة، ص۱۰۷.
۱۹۰. محقق حلی، جعفر بن حسن، معارج الاصول، ص (۲۰۷- ۲۰۶).
۱۹۱. سبحانی تبریزی، جعفر، المحصول فی علم الاصول، ج۴، ص۷.
۱۹۲. مغنیه، محمد جواد، علم اصول الفقه فی ثوبه الجدید، ص۳۴۷.
۱۹۳. موسی، کامل، المدخل الی التشریع الاسلامی، ص۲۱۱.
۱۹۴. عراقی، ضیاء الدین، نهایة الافکار، ج۴، جزء ۱، ص۲.
۱۹۵. فضلی، عبد الهادی، مبادی اصول الفقه، ص۱۱۶.
۱۹۶. صدر، محمد باقر، دروس فی علم الاصول، ج۱، ص۱۴۱.
۱۹۷. صدر، محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج۶، ص۹.
۱۹۸. جزایری، محمدجعفر، منتهی الدرایة فی توضیح الکفایة، ج۷، ص۵.
۱۹۹. شهیدثانی، زین الدین بن علی، تمهید القواعد، ص۲۷۱.
۲۰۰. درینی، محمدفتحی، بحوث مقارنة فی الفقه الاسلامی و اصوله، ج۱، ص۳۷۵.
۲۰۱. فخر رازی، محمد بن عمر، المحصول فی علم اصول الفقه، ج۶، ص۱۰۹.
۲۰۲. فخر رازی، محمد بن عمر، المحصول فی علم اصول الفقه، ج۶، ص۱۲۰.
۲۰۳. زهیرالمالکی، محمد ابوالنور، اصول الفقه، ج۴، ص (۱۷۵- ۱۷۲).
۲۰۴. نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج۲، ص۳۴۲.
۲۰۵. روحانی، محمد، منتقی الاصول، ج۶، ص۷.
۲۰۶. حکیم، محمد سعید، المحکم فی اصول الفقه، ج۵، ص۹.
۲۰۷. خضری، محمد، اصول الفقه، ص۴۰۹.
۲۰۸. ابو زهره، محمد، اصول الفقه، ص۲۷۶.
۲۰۹. ایروانی، باقر، الحلقة الثالثة فی اسلوبها الثانی، ج۴، ص۱۶۵.
۲۱۰. شیرازی، محمد، الوصول الی کفایة الاصول، ج۵، ص۷.
۲۱۱. مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، ص۳۳۰.







جعبه ابزار