• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

امامزاده آقاعلی عباس

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از فرزندان موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) امامزاده آقاعلی عباس است که حضرت علی عباس و هم جوارش امام زاده محمد برادرش جهت ملاقات حضرت علی بن موسی الرضا (علیه‌السّلام) به اتفاق حضرت شاه چراغ به ایران آمدند که به شهادت رسیدند.



بسیاری از فرزندان موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) و همچنین فرزند زادگان و بنی اعمام آن‌ها با حضرت احمد بن موسی شاه چراغ همراه بودند که بسیاری از آن‌ها به قم و کاشان و حوالی این دو شهر آمدند که در حدود دویست (۲۰۰) بقعه یا زیادتر در کاشان و نطنز بنام فرزندان و فرزندزادگان موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) یا منسوبین به آن حضرت به چشم می‌خورد که هر یک دارای کرامات و خوارق عادات و بقاع متبرکه آن‌ها محل استجابت دعوات می‌باشد.
شیخ مفید ـ قدس سره ـ در کتاب ارشاد می‌فرماید: هر یک از فرزندان حضرت ابی الحسن موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) دارای فضیلت و منقبت مشهوری است و فرزند بزرگوارش امام رضا (علیه‌السّلام) از نظر فضل و برتری مقدم بر همه ایشان است.


اما دو امام زاده عالی مقام حضرت علی عباس و هم جوارش امام زاده محمد برادرش جهت ملاقات حضرت علی بن موسی الرضا (علیه‌السّلام) به اتفاق حضرت شاه چراغ به ایران آمدند به طوری که در بعض مخطوطات قدیمه به چشم می‌خورد این دو امام زاده به اتفاق جمعی از سادات و موالیان به هوالی کاشان وارد شدند اتفاقاً عبدالجبار طبرسی‌ نامی در این نواحی فرمانروائی داشت که در زمره دوستان اهل بیت عصمت و طهارت شمرده می‌شد، چون از ورود ایشان اطلاع یافت، فوراً بخدمتشان رسیده همه آن‌ها را به منزل خود برد، مدت هفده (۱۷) شبانه روز از آن‌ها پذیرائی کرد، و اظهار داشت که رفتن به طوس برای شما صلاح نیست زیرا خلیفه عباسی مامون در گفتارش اعتباری نیست اقوال و کردارش روی حساب سیاست سلطنتی خود است، فعلاً بمانید تا خبر صحیح برسد، لاجرم مدتی در حوالی کاشان و فین ماندند سپس حرکت کرده تا یزدلان و از آنجا بقریه بادافشان حکمران این نواحی نیز شرفیاب حضور امام زادگان شده خدمت شایسته معمول داشت شاه زادگان چند روزی نیز در این نواحی توقف کرده جمعی کثیر با ایشان ملحق شدند.


روز چهار شنبه هفتم ماه ربیع الاول خبر شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه‌السّلام) به ایشان رسید از این خبر وحشت انگیز عمامه‌های خود را از سر برداشته و گریبان‌های خود را چاک زدند و به عزاداری قیام نمودند و مردمان آن نواحی خدمت امام زادگان رسیده عرض تسلیت نمودند تا مدت چهل روز پس آن‌ها را به حمام برده از لباس عزا بیرون آمدند پس از چندی توقف در قلعه باد افشان تصمیم به برگشت به سوی وطن خود را گرفتند که منافقین به گوش مامون رسانیدند که برادران حضرت امام رضا (علیه‌السّلام) اراده خروج دارند و جمع کثیری هم تابع آن‌ها شده تا به طوس آمده و انتقام خون برادرشان را بگیرند مامون از شنیدن چنین امری به وحشت افتاده، فرمان داد تا لشگر راه را بر آن‌ها گرفته و در هر کجا سادات علوی خصوصاً اولاد حضرت موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) را بیابند بقتل برسانند.
به طوری‌که نقل شده روز چهاردهم جمادی الاولی بود که امام زادگان از قریه بادافشان در حال کوچ کردن بودند که لشگر شقاوت کیش مأمون ملعون رسیدند راه را بر آن‌ها گرفته ایشان را محاصره کردند چندین شبانه روز آن بزرگواران را در محاصره داشتند آب و نان را از ایشان و اصحابشان منع کرده تیغ‌های آتش بار از نیام کشیده در برابر آن شاهزادگان و اصحابشان صف آرائی کرده آستین ستم بالا زدند، اصحاب یک یک اذن جدال گرفته به درجه شهادت رسیدند.


نقل شده که آن دو امام زاده عالی مقام در نیمه شب به طور فرار از قریه بادافشان بیرون آمدند بلکه بتوانند خود را از شر لشگر مامون نجات داده به وطن خود باز گردند چون مقداری راه را پیمودند راه را گم کردند چون صبح دمید و عالم روشن گردید خود را پشت حصار قلعه باد افشان دیدند آن دو بزرگوار فرمودند: انا لله و انا الیه راجعون.
تقدیر پروردگار عالم چنین است که باید با شکم گرسنه ولب تشنه (مانند جدشان حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) به شهادت فائز گردیم، دست در گردن یکدیگر کرده با هم وداع کردند آن جماعت شقی و بد نفس، از خدا و رسول حیا نکرده دور آن شاهزادگان را گرفتند آن دو شیر بچه حیدر کرار را گرفته و آن‌ها را به شهادت رساندند.
به طوری که نقل شده جسد مطهر این دو بزرگوار چند شبانه روز در آن بیابان روی ریگ افتاده بود کسی جرئت نمی‌کرد آن‌ها را دفن نماید پس زن‌های خالد آباد به تجهیز آن اجساد مطهره پرداختند مردان چون چنین دیدند تعصب نموده به کمک آن‌ها شتافتند آن دو بزرگوار عالی مقام را در یک بقعه بخاک سپردند.


یکی از روحانیون نطنز اظهار می‌داشت من در سن جوانی و در سنواتی که وسائل نقلیه مناسب برای مسافرت نبود در یکی از سال‌ها به تهران سفر کردم در تهران به عده‌ای از دوستان که عازم سفر به مشهد و زیارت حضرت امام رضا (علیه‌السّلام) بودند برخورد نمودم به من پیشنهاد کردند که با آن‌ها همسفر شوم پاسخ دادم چون خانواده‌ام خبر ندارند نمی‌توانم با شما بیایم در هر حال با اصرار دوستان مواجه شدم و بالاجبار با آنها همسفر شدم پس از رسیدن به مشهد و زیارت حضرت امام رضا (علیه‌السّلام) و مدتی اقامت در مشهد مرض سختی بر من عارض شد به نحوی که دوستان از زنده ماندنم نا امید شدند یک روز همه دوستان به زیارت رفتند و من تنها در اطاق محل اقامتمان بستری بودم لحظه‌ای بخود آمدم و رو به طرف حرم حضرت امام رضا (علیه‌السّلام) نموده عرض کردم یا امام رضای غریب من زائر و میهمان تو هستم راضی نباش در غریبی و دور از خانواده‌ام بمیرم هنوز حرفم تمام نشده بود دیدم درب اطاق باز شد و یک سید جلیل القدری با یک پسر بچه وارد شدند و بلا فاصله با اسم مرا صدا زد و فرمود بلند شو عرض کردم آقا مریضم نمی‌توانم بلند شوم مجدداً فرمود تو حالت خوب است بلند شو من حرکتی بخود دادم و بلند شدم باز فرمود چیزی نمی‌خواهی عرض کردم مقداری آب می‌خواهم به پسر بچه همراهش امر کرد آب به او بده آن پسر بچه مقداری آب به من داد نوشیدم آقا فرمود: چرا بخود سختی می‌دهی و این همه راه به اینجا می‌آیی هر وقت خواستی مرا زیارت کنی برو به زیارت امام زاده آقا علی عباس (علیه‌السّلام) این جمله را فرمود و از پیش چشمانم ناپدید شدند پس از آن حالم خوب شد و مرضی احساس نکردم.
از کرامات امام زاده آقا علی عباس و شاهزاده محمد (علیه‌السّلام) از حضرت آیه الله العظمی مرحوم یثربی سؤال گردیده بود ایشان در پاسخ فرموده بودند از کراماتشان همین بس که در دل این کویر خشک خود را به مردم نشان داده‌اند.
[۱] حسيني، عزيزالله، برگرفته از کتاب آستان مقدس امامزاده آقا علي، ص۸.



۱. حسيني، عزيزالله، برگرفته از کتاب آستان مقدس امامزاده آقا علي، ص۸.



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «امامزاده آقاعلی عباس»، تاریخ بازیابی۹۵/۸/۱۰.    



جعبه ابزار