• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

امان در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



امام مبین:کتاب علم الهی
این واژه از ریشه «ا م م» به معنای اصل و مرجع، اشتقاق یافته و در همه کاربردهای گوناگون آن، نامی برای کس یا چیزی است که به سویش توجه شده و به نحوی از آن پیروی می‌کنند.
[۴] مفردات، ص۸۷.
[۵] التحقیق، ج۱، ص۱۳۵، «ام».
واژه امام در معانی گوناگونی همچون: جاده
[۸] ترتیب العین، ص۵۵.
، ریسمان بنایی
[۹] تاج‌العروس، ج۱۶، ص۳۴، «امم».
[۱۰] معانی‌الاخبار، ص۲۲۵.
، رهبر و پیشوای گروهی از مردم
[۱۱] لسان العرب، ج۱، ص۲۱۳ - ۲۱۴.
[۱۲] مجمع‌البحرین، ج۱، ص۷۷، «ام».
به‌کار رفته است. برخی واژه‌پژوهان قرآن در مقام شمارش کاربردهای مختلف این واژه به ۵ معنای ذیل اشاره کرده‌اند:رهبر، دفتر اعمال آدمیان، لوح محفوظ، کتاب تورات، راه اصلی و مرکزی.
[۱۴] الوجوه والنظائر، ج۱، ص۱۱۸ - ۱۱۹.

واژه مبین از ریشه «بیان» به معنای کشف و ظهور اشتقاق یافته و با «بَوْن» به معنای تفاوت و «بَیْن» به معنای وصل و فراق هم ریشه است.
[۱۷] التحقیق، ج۱، ص۳۶۶-۳۶۷، «بین».
پیوند معنایی این سه مفهوم را این‌گونه گفته‌اند که کشف و ظهور هر شیء معمولا ازطریق ذکر تفاوت و تشابه آن شیء با دیگر اشیا حاصل می‌شود.
[۱۸] التحقیق، ج۱، ص۳۶۶ - ۳۶۷.
دو واژه «مُبین» و «بیّن» هم معناست؛ اما «مبین» از تأکید بیشتری برخوردار بوده و افزون بر ظهور و انکشاف، از حالت اظهار و کاشفیت برای دیگر اشیا نیز برخوردار است، به همین سبب گاه تنها از حیث نخست لحاظ شده و به صورت لازمی به‌کار می‌رود و گاه به حیث دوم آن نیز توجه شده و به صورت متعدی به‌کار می‌رود.
[۱۹] لسان العرب، ج۱، ص۵۶۲.
[۲۰] التحقیق، ج۱، ص۳۶۷ - ۳۶۸.

تعبیر «امام مبین» دو بار در قرآن به‌کار رفته که بار نخست درباره علم جامع خداوند به اعمال و رفتار همه آدمیان و بار دوم در ارتباط با نزول عذاب بر دو شهر قوم لوط و شعیب است.
خداوند در آیات نخست سوره یس، پس از بیان گمراهی، کوردلی و عناد کفرپیشگان در برابر پیامهای آسمانی رسولان، از علم جامع خویش به‌کارهای گذشته و آثار برجای مانده از آنان یاد می‌کند:«... و نَکتُبُ ما قَدَّموا وءاثرَهُم و کُلَّ شَیء اَحصَینهُ فی اِمام مُبین» غالب مفسران، امام مبین را در این آیه به معنای لوح محفوظ دانسته‌اند که در آیات دیگر از آن به «امّ الکتاب» و «کتاب مبین» یاد شده است
[۲۷] کشف‌الاسرار، ج۸، ص۲۰۹.
، با این حال در بیان تعریف آن دچار اختلافاتی شده‌اند که در نمونه‌ای از این تعاریف، حاوی اعمال و آثار انسانها و بلکه در برگیرنده همه اشیا و موجودات دانسته شده و فرشتگان در اجرای وظایف خویش به عمل بر طبق آن موظف شمرده شده‌اند.
[۲۹] التفسیر الکبیر، ج‌۲، ص‌۴۹.
(=> لوح محفوظ) شماری دیگر از مفسران، تعبیر مورد نظر را به معنای نامه اعمال آدمیان دانسته و بخش نخست آیه را به استشهاد آورده‌اند
[۳۰] التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۴۹.
[۳۲] رحمة من الرحمن، ج۳، ص۴۶۳.
:«و نَکتُبُ ما قَدَّموا وءاثرَهُم» این تفسیر در برخی روایات شیعه نیز به چشم می‌خورد. گروهی نیز با تعریف امام مبین به کتاب حاوی اعمال و آثار همه انسانها پیش از وقوع
[۳۴] التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۴۹.
گویا در مقام نوعی جمع میان دو دیدگاه پیشگفته برآمده‌اند. در وجه جمعی برخی دیگر از مفسران معاصر، همه موارد مذکور به مثابه تعابیری متفاوت از یک کتاب دانسته شده که شامل همه بخشهای مذکور است.
[۳۵] من وحی القرآن، ج۱۹، ص۱۳۲.
در این صورت امام مبین، نام کتابی است که حاوی معلوماتی درباره جمیع موجودات و همه اعمال و حوادث جهان هستی است.
[۳۷] تفسیر صدر المتالهین، ج۵، ص۴۳.
در وجه نامگذاری این کتاب نیز اقوال گوناگونی بیان شده که قابل جمع می‌نمایند:تحقق همه امور بر طبق آن
[۳۸] الفرقان، ج۲۳، ص۲۴.
، برگرفته شدن همه کتابهای آسمانی از آن،
[۳۹] کشف الاسرار، ج۸، ص۲۰۹.
تنظیم نامه اعمال انسانها براساس آن و معیار سنجش اعمال بودن آن در قیامت ، در هر حال این آیه بنا به عمده اقوال پیشگفته بر علم تفصیلی خداوند نسبت به همه پدیده‌های هستی دلالت دارد.
[۴۲] الفرقان، ج۲۲، ص۲۴.
[۴۳] مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۵۴.
برخی فیلسوفان و عارفان در دیدگاهی تأویلی، امام مبین را نه به معنای کتابی حاوی علومی خاص، بلکه آن را موجودی مجرد دانسته‌اند که حقیقت همه اشیا در آن موجود بوده و قرآن و کلیه شرایع آسمانی از آن پدید می‌آیند.
[۴۴] تفسیر صدر المتالهین، ج۵، ص۳۵.
[۴۵] اسفار، ج۶، ص۲۹۵ - ۲۹۶.
[۴۶] اسفار، ج۶، ص۳۹۴.
[۴۷] اسفار، ج ۷، ص۳۸.
[۴۸] اسفار، ج ۷، ص۴۸.
انسان کامل از دیدگاه آنان همان امام مبین است که تجلی جامع و کامل کتابهای دیگر الهی (ام الکتاب، لوح محفوظ، کتاب محو و اثبات، کتاب مسطور) بوده
[۴۹] شرح الاسماء، ص۱۵۷ - ۱۵۸.
و همه موجودات جهان، تابع و تحت تدبیر وی هستند.
[۵۰] رحمة من‌الرحمن، ج۳، ص۴۶۳.
[۵۱] اسفار، ج۶، ص۲۹۶.
در روایات شیعه نیز امام مبین بر امیرمؤمنان (علیه‌السلام)
[۵۵] الفضائل، ص۹۴.
و سایر امامان (علیهم‌السلام)
[۵۶] مناقب، ج۲، ص۲۴۸.
تطبیق شده و گاه نیز کتابی حاوی همه حوادث جهان
[۵۷] نوادر المعجزات، ص۱۳۱ - ۱۳۲.
یا وصیت نامه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) دانسته شده که بر آن حضرت نازل گشته است.
در یادکردی دیگر از امام مبین پس از ذکر داستان قوم لوط به آثار و نشانه‌های برجای مانده از شهرشان بر مسیر راه مسافران اشاره شده و پس از جریان قوم شعیب و انتقام الهی از آنان یاد شده است:«فَاَخَذَتهُمُ الصَّیحَةُ مُشرِقین واِنَّها لَبِسَبیل مُقیم و اِن کانَ اَصحبُ الاَیکَةِ لَظلِمین فانتَقَمنا مِنهُم و اِنَّهُما لَبِاِمام مُبین» مفسران در بیان منظور خداوند از تعبیر «اِنَّهُما لَبِاِمام مُبین» اختلاف نظر دارند؛ گروه اندکی از مفسران سعی کرده‌اند تعبیر مزبور را در این آیه نیز به معنای لوح محفوظ یا معنای دیگری نزدیک به آن تفسیر کنند. سدّی از مفسران نخستین در برابر نظر غالب مفسران هم طبقه خود، امام مبین را در این آیه همان «کتاب مستبین» در آیه «وءاتَینهُمَا الکِتبَ المُستَبین» دانسته و آن را مقدم بر دیگر کتابها می‌شمرد. سیاق آیات سوره صافّات نشان می‌دهد که منظور از کتاب مذکور، تورات است. تفسیر امام مبین در این آیه به لوح محفوظ یا کتابی جامع و شامل بر لوح محفوظ در آثار برخی مفسران معتزلی و عرفای اسلامی نیز به چشم می‌خورد.
[۶۴] مجمع‌البیان، ج۶، ص۵۲۸.
[۶۵] رحمة من‌الرحمن، ج۲، ص۴۶۱.
[۶۶] روح‌المعانی، مج ۸، ج۱۴، ص۱۱۱.
در گزارشی از مورج نیز به استعمال امام به معنای کتاب در گویش قبیله حِمْیَر برمی‌خوریم که در تأیید دیدگاه مورد نظر به‌کار گرفته شده است.
[۶۸] روح المعانی، مج ۸، ج۱۴، ص۱۱۲.
بنا به این نوع تفاسیر، آیه در مقام بیان این مطلب خواهد بود که ماجرای آن دو شهر یا داستان لوط و شعیب در کتاب مستبین یا لوح محفوظ یا کتاب مشتمل بر آن ثبت شده است، در حالی که این معنا بر خلاف منظور خداوند از ذکر داستان آن دو قوم جهت عبرتگیری خوانندگان به نظر می‌رسد ، به هر روی عموم مفسران در برابر دیدگاه پیشگفته، امام مبین را در این آیه به معنای شاهراهی آشکار دانسته
[۷۰] مجمع البیان، ج۶، ص۵۲۸.
[۷۲] جامع البیان، مج ۸، ج۱۴، ص۶۵.
و در وجه نامگذاری آن گفته‌اند که مسافران با دنبال کردن راه اصلی به مقصد خود می‌رسند
[۷۴] معانی القرآن، ج۲، ص۹۱.
[۷۵] التفسیر الکبیر، ج۱۹، ص۲۰۴.
، بنابراین، ارتباطی میان این تعبیر در این آیه با معنای اصطلاحی آن در آیه سابق وجود نداشته و تنها نوعی اشتراک لفظی میان آن‌ها برقرار است یا دو مصداق کاملا متفاوت از یک معنای جامع لغوی به شمار می‌روند. البته در دیدگاه مشهور نیز اختلافاتی درباره تعیین دو شهر مذکور در آیه «اِنَّهُما لَبِاِمام مُبین» به چشم می‌خورد؛ بیشتر مفسران منظور از این دو شهر را همان شهر قوم لوط و شعیب دانسته‌اند
[۷۶] جامع البیان، مج ۸، ج۱۴، ص۶۵.
[۷۸] الفرقان، ج۲۲، ص۲۴.
که آثار آن‌ها در مسیر مدینه به شام در معرض دید مسافران بوده است ؛ اما برخی دیگر آن دو مکان را محل سکونت دو قبیله همجوار دانسته‌اند که شعیب به سوی هر دوی آن‌ها مبعوث شده و در قرآن از هر دو به «اصحاب ایکه» یاد شده است.
[۸۰] روح‌المعانی، مج۸، ج۱۴، ص۱۱۱.

منابع
تاج العروس من جواهر القاموس؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ترتیب کتاب العین؛ تفسیر التحریر و التنویر؛ تفسیر القرآن العظیم؛ ابن ابی حاتم؛ تفسیر القرآن الکریم؛ صدرالمتالهین؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر نور الثقلین؛ تفسیر من وحی القرآن؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه؛ رحمة من الرحمن فی تفسیر و اشارات القرآن؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ شرح الاسماء او شرح دعاء الجوشن الکبیر؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح‌العربیه؛ الفرقان فی تفسیر القرآن؛ الفضائل؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ لسان العرب؛ مجمع البحرین؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ معانی الاخبار؛ معانی القرآن، فراء؛ مفردات الفاظ القرآن؛ مناقب آل‌ابی‌طالب؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ النکت و العیون، ماوردی؛ نوادر المعجزات فی مناقب الائمة الهدی (علیهم‌السلام)؛ الوجوه و النظائر لالفاظ کتاب الله العزیز.
علی معموری
امام‌مهدی (علیه‌السلام) => مهدی (علیه‌السلام)
امامیه => شیعه
امان:تضمین امنیت کافران از سوی امام مسلمین، نایب او یا افراد مسلمان
واژه اَمان در لغت به معنای آرامش یافتن و برطرف‌شدن ترس و آرامش‌دادن و برطرف‌کردن ترس
[۸۳] التحقیق، ج۱، ص۱۵۰، «امن».
و در اصطلاح فقهی به معنای تأمین جانی و مالی کافر از سوی حاکم اسلامی یا مسلمانان است. استیمان و استجاره نیز به معنای درخواست پناهندگی از سوی کافر آمده است و به مسلمانی که امنیت کافر را تضمین می‌کند «آمِن» و «جار»، و به کافری که طلب تأمین می‌کند «مستأمِن» و «مستجیر» می‌گویند.
[۸۵] التحقیق، ج۱، ص۱۴۹ - ۱۵۰، «امن».
[۸۶] التحقیق، ج ۲، ص۱۴۰-۱۴۱، «جور».
[۸۷] فرهنگ فقه، ج۱، ص۶۵۲.

درباره عقد اَمان کتابی مستقل در فقه همانند آنچه در سایر عقود (بیع، اجاره، مضاربه و...) رایج است، نیامده و با آن‌که به تصریح فقها عقدی مستقل است
[۸۹] الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۶۴.
به صورت بحثی فرعی در کتاب جهاد مطرح شده است. این عقد از طرف «آمن» با عباراتی صریح همچون «أمّنتُک»، «آجرتک» یا هر عبارت، ترجمه، کنایه یا اشاره‌ای که مقصود را بفهماند منعقد می‌شود.
[۹۲] کشف الغطا، ج۴، ص۳۴۲.

حنفیّه اَمان را عقد جایز ولی امامیّه، زیدیّه و بیش‌تر اهل سنّت آن را از جانب مسلمانان لازم و از سوی کافر، جایز شمرده‌اند.
[۹۳] الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۶۸.
[۹۴] کشف الغطاء، ج۲، ص۳۹۷.

اَمان و استیمان با نگاهی فراتر از اصطلاح فقهی از زمانهای دور در میان اقوام و ملل رواج داشته و قبل از اسلام نیز در میان اعراب مرسوم بوده است.
[۹۵] السیرة‌النبویه، ج۱، ص۳۷۲-۳۷۳.
[۹۶] حقوق قراردادهای بین‌المللی در اسلام، ص۱۸۰.
در عصر ما نیز درخواست پناهندگی به ویژه در میان ناراضیان سیاسی، کودتاگران نافرجام، پادشاهان و رؤسای جمهوری که با کودتا از قدرت برکنار می‌شوند، کسانی که دست به اختلاس زده و فراری می‌شوند و... متداول است؛ اعطای پناهندگی امروزه با ملاحظه منافع سیاسی، اقتصادی و... از سوی حکومتها انجام می‌شود؛ لیکن به امان جنبه‌ای کاملا انسانی و ارزشی بخشیده است و افزون بر حکومت این حق را به آحاد مسلمانان نیز داده است.
فرق امان با هُدنه، عقد ذمّه، صلح و معاهده:
در فقه اسلامی برای مصونیت کافران اسباب دیگری نیز وجود دارد
[۹۷] کشف الغطاء، ج۴، ص۳۳۹ - ۳۶۳.
که برخی از آن‌ها به امان شباهتی ندارد؛ مانند اِقرار به شهادتین؛ ولی برخی، از نظر مفهوم و نتیجه، به امان شباهت دارد؛ مانند:عقد هدنه یا مهادنه، عقد ذمّه، عقد صلح، معاهده، ازاین‌رو باید این موارد از یکدیگر جدا و فرق آن‌ها واضح گردد.
عقد هُدنه (آتش بس) توافق بر ترک جنگ تا مدتی معیّن و محدود است که بین کافران و مسلمانان واقع می‌شود
[۹۸] کشف الغطاء، ج۴، ص‌۳۵۱.
و گاه بدون پیش شرط و گاه با شرطی همچون پرداخت عوض، تبادل اسیران و... انجام می‌شود.
[۹۹] کشف الغطاء، ج۴، ص۳۵۱.

عقد صلح به معنای توافق بر ترک نزاع بین متخاصمین
[۱۰۱] فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۱۱۱۱.
و در موردی است که در مسلمانان ضعف و سستی دیده شود و لازم نیست در حال جنگ این عقد منعقد شود و عقد ذمّه اصولا مربوط به اهل کتاب است و شرایط ویژه خود را دارد.
[۱۰۳] «الوسیله»، ص۱۶۳.
برقراری این سه عقد از مختصات امام یا نایب اوست. برخلاف عقد امان که آحاد مسلمانان نیز می‌توانند این سه قرار داد را با کافران منعقد کنند. البته این امر اختصاص به مواردی دارد که تأمین امنیت و سلامت برای افراد محدودی از کافران محارب باشد که در این صورت اَمان خاص تحقق پیدا می‌کند.
[۱۰۴] الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۶۴.
[۱۰۵] کشف‌الغطاء، ج۴، ص۳۴۳ - ۳۴۴.
اما اگر تأمین امنیت برای جمعیتی فراوان مانند یک لشکر یا اهل یک شهر باشد امان عام تحقق می‌یابد که فقط به دست امام مسلمین تحقق می‌پذیرد. علامه حلی در قواعد می‌گوید: عقد امان با دو صنف از کافران منعقد می‌شود: یکی کافران حربی و دیگر کفار ذمّی که نقض ذمّه کرده‌اند و فرق دیگر این‌که عقد امان و هُدنه پرداخت جزیه ندارد، در حالی که عقد ذمّه لزوماً به پرداخت جزیه از سوی کافران منتهی می‌شود
[۱۰۸] الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۸۶ - ۵۸۸۷.
؛ امّا «معاهده با کفّار» چیزی شبیه به عهد و نذر و قسم است و گفته شده:معاهده نوعی هُدنه و صلح و امان مؤکّد است، زیرا پیمان و عهد با کافران اگر به آتش بس تعلق گرفت «هدنه مؤکّد» می‌شود و اگر به صلح یا امان تعلق گرفت «صلح مؤکد» یا «امان مؤکد» خواهد بود.
[۱۰۹] کشف الغطاء، ج۴، ص۳۵۰.

آیات قرآنی مرتبط با امان، به چند گروه تقسیم می‌شود؛ در بسیاری از آن‌ها مادّه «اَمَنَ» به‌کار رفته است؛ مانند آیه ۶ توبه که در آن (مأمن) آمده است؛ همچنین در ۹۱ نساء «یأمنوا» و در آیه ۶۱ توبه «یؤمن» و در ۹۷ آل‌عمران «آمناً»، آمده است. در دو آیه ۹۴ نساء
[۱۱۵] کشف الغطاء، ج۳، ص۱۴۴، ۱۴۶.
و ۱۵ مریم
[۱۱۷] کشف الغطاء، ج۶، ص۷۸۲.
از واژه «سلام» استفاده شده است. در آیه ۱۱۲ آل‌عمران کلمه «حبل»
[۱۲۰] مجمع‌البیان، ج۲، ص۸۱۴.
و در برخی از آیات مانند ۱۲۴ بقره کلمه عهد به امان تفسیر شده است.
[۱۲۲] زاد المسیر، ج۱، ص۱۴۱.
برخی «ذمّه» در آیه ۸ توبه را به معنای امان گرفته‌اند.
[۱۲۴] تفسیر قرطبی، ج۸، ص۵۱.
کلمه «استَجارَکَ» و «فَأجِرهُ» در آیه ۶ توبه به معنای امان آمده است. ضمن آن‌که واژه برائت در آیه نخست سوره توبه در مقابل امان و به معنای زوال آن دانسته شده است
[۱۲۸] زاد المسیر، ج۳، ص۳۹۳.
؛ همچنین آیات ۱ و ۳ احزاب را به امان مربوط دانسته‌اند.
[۱۳۱] تفسیرقرطبی، ج۱۴، ص۷۷.
[۱۳۲] زادالمسیر، ج۶، ص۳۶۰.
بحث امان عُمدتاً بر محور آیه ششم سوره توبه می‌گردد. در این آیه لفظ «استَجارَکَ» برای استیمان و درخواست پناهندگی از سوی مشرک و لفظ «فَاَجِرهُ» برای امان دادن از سوی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به‌کار رفته است؛ ولی همه احکام امان و استیمان از این آیه و آیات دیگر به دست نمی‌آید و زوایایی از بحث با کمک روایات قابل دسترسی است. البته در قرآن بحثهای دیگری نیز مطرح شده که از حقیقت امان خارج است؛ ولی چندان بی‌ارتباط با این بحث نیست؛ به عنوان مثال در آیه ۱۰ ممتحنه پناهندگی زنانی که به سوی مسلمانان هجرت و اظهار اسلام کرده‌اند طرح گردیده که استیمان مسلمان از مسلمان است. در آیه ۱۱ همین سوره پناهندگی زنان مسلمان به مشرکان (استیمان مسلمان از کافر) ذکر شده است. در آیات ۶۱ انفال و ۳۵ محمّد موضوع صلح و آتش‌بس آمده است. در آیه ۲۹ توبه بحث اهل ذمه و شرایط جزیه مطرح گردیده است.
احکام و شرایط امان
اصل و قاعده اوّلیه در امان جواز و اباحه است که آیه «واِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّه» بر آن دلالت دارد اما به مقتضای شرایط و مصالح حکم تکلیفی آن تفاوت می‌کند به این بیان که گاه این عمل واجب می‌گردد و آن اختصاص به مواردی دارد که ترک امان مفسده‌ای برای مسلمانان در پی داشته باشد یا کافر محارب درصدد تحقیق باشد و بخواهد پیام اسلام را بشنود و گاه حرام می‌گردد مانند موردی که امان دادن کافر ضرری برای مسلمانان در پی داشته باشد و گاه نیز مستحب یا مکروه است.
[۱۴۱] الموسوعة الفقهیه، ج۵، ص۱۰۱.
در عقد امان شرائطی معتبر است که برخی مربوط به امان دهنده و برخی مربوط به امان داده شده است امان دهنده به اتفاق سه شرط معتبر است:اسلام، اختیار و عقل
[۱۴۲] الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۶۵.
، بنابراین، امان دادن کافر معتصم (ذمّی، معاهد و...) به کافران دیگر صحیح نیست، مگر آن‌که از طرف مسلمان وکیل باشد و امان از سوی مسلمان از هر فرقه‌ای که باشد صحیح است
[۱۴۴] الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۸۶ - ۵۸۸۷.
؛ به نظر اغلب فقیهان اَمان دادن حرّ و مملوک، کودک بالغ مشروع است. بنابر اتفاق فقها، امان دادن زن مشروع است و ماجرای امّ‌هانی که در فتح مکه به کافری پناه داد و مورد تأیید پیامبر قرار گرفت، گواه صدق این مدعاست.
[۱۴۷] السنن الکبری، ج۱۳، ص۳۹۲ - ۳۹۳.
همچنین زینب دختر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به شوهر مشرک خود ابوالعاص پناه داد و پیامبر آن را پذیرفت.
[۱۴۸] السنن الکبری، ج۱۳، ص۳۹۴.
بر پایه روایات، کودک اگر طاقت جنگ دارد امانش نسبت به کافر پذیرفته است، زیرا او نیز از جنگجویان به شمار می‌آید و می‌تواند داخل در گروه حمایت کنندگان باشد
[۱۴۹] تفسیر قرطبی، ج۸، ص۵۰.

شروطی نیز در کافری که به او امان داده می‌شود معتبر است، از جمله این‌که مفسده‌ای برای مسلمانان بر امان مترتب نباشد ، بلکه برخی وجود مصلحت را شرط کرده‌اند
[۱۵۱] الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۷۵.
، بنابراین اگر امان منجر به جاسوسی کافر شود، مشروع نخواهد بود. گروهی از فقها در تحقق امان، استیمان و درخواست کافر را شرط دانسته‌اند ؛ ولی برخی مانند صاحب جواهر در مشروعیت آن، درخواست کافر را لازم نمی‌دانند و در کافر مستأمن فرقی میان حرّ و عبد، بالغ و غیر بالغ، و زن و مرد نیست.
[۱۵۵] کشف الغطاء، ج۴، ص۳۴۴.

هدف از تشریع امان:
مهم‌ترین اثر و فایده امان به مستأمنان مربوط می‌شود. آنان امنیت خویش را در سایه امان تضمین می‌کنند و مصونیت می‌یابند. قرآن یکی از ویژگیها یهود را ذلّت و بیچارگی همیشگی آنان می‌داند:«ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ» و از راههایی که با گام برداشتن در آن می‌توانند این مُهر ذلت را از پیشانی خویش پاک کنند ارتباط و پیوند با خدا و با مردم است:«اِلاّ بِحَبل مِنَ اللّهِ و حَبل مِنَ النّاس» است. جمله اول مربوط به مسلمان شدن کافران و جمله دوم مربوط به امان و ذمّه با مسلمانان است.
[۱۵۸] مجمع‌البیان، ج۲، ص۸۱۴.

با نگاهی کلّی به دیدگاه اسلام درباره کافران و مشرکان، به ویژه با بررسی مجموع آیاتی که در نحوه برخورد و ارتباط با آنان وارد شده، اهمیت بررسی مسئله امان و پناه دادن به کافر محارب دو چندان می‌شود، زیرا از یک سو در اسلام، ارتباط و همسویی با کافران محارب شدیداً تحریم شده و تبرّی، از احکام مهمّ دین اسلام قرار داده شده است. قرآن می‌گوید:«فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم...»، «و قتِلوا المُشرِکینَ کافَّةً...» در جای دیگر، قرآن مؤمنان را با جمله «والَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم...» یاد می‌کند. در آغاز سوره توبه خداوند از مشرکان به شدت اظهار برائت می‌کند؛ ولی از سوی دیگر در ادامه همین آیات (آیه ششم)، امان دادن به مشرکان را مطرح می‌کند. طبق این آیه شریفه، به کافران در حال مخاصمه با مسلمانان، در صورت درخواست پناهندگی، امان داده می‌شود تا به دارالاسلام بیایند و با اقامت موقت در آن‌جا‌ به‌طور مستقیم با اسلام آشنا شوند:«... حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ...» آنگاه اگر داوطلبانه اسلام را پذیرفتند می‌توانند به صورت دائم در کشور اسلامی بمانند وگرنه بدون کمترین تعرض و آزار به مأمن اصلی خود (دارالحرب) بازگردانده می‌شوند:«... ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ...» از این آیه استفاده می‌شود که هدف از تشریع امان با هدف خداوند از بعثت پیامبران، شباهت دارد. در هر دو مورد هدف، دعوت مردم به سوی هدایت و رشد و دور کردن آنان از اسباب گمراهی است. لازمه این مطلب آن است که در کنار احکام برائت، قتال، مبارزه و وعده کیفر به محاربان، اگر امیدی هرچند ضعیف به هدایت آنان می‌رود، به آن ترتیب اثر داده شود.
بنابراین، آیه امان در سوره توبه برای رفع اشکالی است که از آیات قبل به ذهن می‌رسد ، زیرا در آیات قبل خداوند از مشرکان اعلام بیزاری کرده و خطاب به مسلمانان می‌گوید:«فَاِذَا انسَلَخَ الاَشهُرُ الحُرُمُ فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم وخُذوهُم واحصُروهُم واقعُدوا لَهُم کُلَّ مَرصَد فَاِن تَابوا و اَقَاموا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّکوةَ فَخَلّوا سَبیلَهُم...» مفاد این آیات که حکایت از شدت برخورد با مشرکان دارد اشکالی را به ذهن می‌رساند که بنابراین پس از انقضای مهلت، مشرکان فقط دو راه در پیش دارند:یا کشته می‌شوند یا اسلام می‌آورند:اما قرآن با تشریع حکم امان این شبهه را می‌زداید که برای مشرکان راه سوم، یعنی راه اندیشه و تحقیق نیز باز است، زیرا همه معارف دین از ضروریات و بدیهیات نیست تا نیازمند تحقیق و بررسی نباشد
[۱۶۴] مجمع البیان، ج۵، ص۱۳.
و نیز اصول و معارف دین تقلیدبردار نیست و بنابراین نیاز به تحقیق و بررسی دارد
[۱۶۵] التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۲۲۸.
و حتی اگر محارب و مشرک بخواهد برای آشنایی با اسلام و وضع مسلمانان به بلاد اسلامی سفر کند و برای این جهت استیمان کند مسلمانان باید به او امان دهند تا حجت بر او تمام شود :«و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ» شاهد وجود این شبهه، روایتی است که از سعید بن جبیر در ذیل آیه نقل شده است:مردی از مشرکان در پی این توّهم که مجبور است اسلام را بپذیرد یا کشته می‌شود از امام علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) پرسید:آیا پس از انقضای ۴ ماه می‌توانیم برای شنیدن سخن خدا یا خواسته دیگری خدمت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برسیم؟ امیرمؤمنان پاسخ دادند:آری، زیرا خداوند متعالی پس از آیات اول سوره برائت می‌فرماید: «و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ...»
با توجه به آنچه گذشت مشخص می‌شود که ادعای نسخ این آیه با آیات برائت و قتال و... چنان‌که سدّی و ضحاک ادعا کرده‌اند صحیح نیست، زیرا آیه امان از آیات محکم و غیر قابل نسخ است و با حکم عقل نیز تأیید می‌شود، زیرا مؤاخذه قبل از تمام شدن حجت معقول نیست و کافران تا هنگامی که در حال تحقیق هستند در جهل خویش معذورند، چنان‌که در پایان آیه نیز به این نکته اشاره شده است:«... ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لا یَعلَمون» یعنی این امان از آن رو برای آنان قرار داده شده که آنان دلایل حقانیت اسلام و کلام خدا را نمی‌دانند، پس باید به آنان امان داده شود تا کلام خدا را بشنوند و در آن تدبّر کنند
[۱۷۱] مجمع البیان، ج۵، ص۱۳.
و حکم عقل به قبح عقاب بلابیان قابل تخصیص و نسخ نیست. زمینه فحص و جستوجوی از حجّت را اسلام باید برای همه فراهم کند و این زمینه با مشروعیت اَمان به دست می‌آید. در نقلی وارد شده که این آیه تا روز قیامت غیرقابل نسخ است.
[۱۷۲] مجمع البیان، ص۲۴۸.
لازمه نسخ این آیه آن است که تبلیغ دین واجب نیست، بلکه طالب حق و هدایت از شنیدن سخن حق منع می‌شود و راه علم و فهم بر او بسته می‌ماند.
[۱۷۳] تفسیر المنار، ج۱۰، ص۱۸۰.

اگر در موردی امان بی‌اثر گردد و هدف فوق از آن حاصل نشود دیگر جایی برای ادامه آن نخواهد ماند، چنان‌که در ذیل آیه نخست احزاب: «یاَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ ولا تُطِعِ الکفِرینَ والمُنفِقینَ» گفته شده:آیه در مورد ابوسفیان و بعضی دیگر از سران کفر و شرک نازل شده که پس از جنگ احد از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) امان گرفتند و وارد مدینه شدند و به اتفاق عبداللّه بن اُبیّ و بعضی دیگر از دوستانشان نزد رسول اللّه آمدند و عرض کردند:ای محمّد! از بدگویی به خدایان ما بپرهیز و بگو:آنها برای پرستش کنندگان شفاعت می‌کنند تا ما هم از تو دست برداریم و هر چه می‌خواهی درباره خدایت توصیف کن که آزاد هستی. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از این سخن برآشفت. عمر بن خطاب برخاست و از پیامبر اجازه کشتن آنان را خواست. پیامبر فرمود:من به آن‌ها امان داده‌ام و چنین چیزی ممکن نیست؛ امّا فرمان داد آنان را از مدینه بیرون برانند.
[۱۷۵] مجمع البیان، ج۸، ص۵۲۵ - ۵۲۶.
[۱۷۶] اسباب النزول، ص۲۹۴.

موارد تحقق امان:
از مجموع مواردی که فقیهان، مفسران و تاریخ‌نگاران اسلامی برای امان ذکر کرده‌اند استفاده می‌شود که امان منحصر به موردی نیست که صریحاً کافری از مسلمان درخواست امان کند یا لفظ دال بر امان از مسلمان ابراز شود یا امان خواهی به غرض تحقیق و جستوجو درباره اسلام از سوی کافر انجام شود، بلکه در غیر موارد فوق نیز امان حاصل می‌شود. قرآن به پیروانش می‌آموزد که افراد را زود مورد اتهام و سوء قصد قرار ندهند و حتی در سفر جهاد به کسی که اظهار اسلام و صلح می‌کند متعرض نشوند:«ولا تَقولوا لِمَن اَلقی اِلَیکُمُ السَّلمَ لَستَ مُؤمِنًا» گفته شده بنابر قرائت فتح:«مُؤمَنًا» این آیه مربوط به امان است.
[۱۷۸] زاد المسیر، ج۲، ص۱۷۲.
سیره پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز نشان می‌دهد که آن حضرت حوزه‌ای وسیع‌تر از آنچه در آیه ۶ توبه مطرح شده برای تأمین قائل بوده‌اند، بلکه می‌توان گفت آیه بر مواردی فراتر از ظاهر آن تطبیق شده است، چنان‌که در روایتی که گذشت از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) سؤال شد:اگر یکی از مشرکان بخواهد برای شنیدن کلام خدا یا برای خواسته دیگری با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ملاقات کند آیا ممکن است؟ حضرت آیه فوق را تلاوت کردند و امان را برای مورد سؤال ثابت دانستند.
برخی گفته‌اند:در امان لازم نیست غرض کافر تحقیق و بررسی اسلام باشد، زیرا در آیه امان، سبب استجاره و استیمان ذکر نشده است:«و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ» و در ادامه آیه از این جهت کلمه «حَتّی یَسمَعَ کَلمَ اللّهِ» آمده که معمولا اقامت مشرک در میان مسلمانان با شنیدن آیات قرآن و آشنایی با معارف اسلام همراه است، ازاین‌رو مشروعیت اَمان در اسلام اعم از مواردی است که استیمان به این غرض باشد. موارد گوناگون امان و استیمان بدین شرح است:
۱. تأمین سیاسی:
این‌گونه تأمین در مورد سفیران و فرستادگان دولتها و قبایل منعقد می‌شود. افرادی که برای مذاکره یا رساندن پیامی از دارالحرب می‌آیند در طول مدت مأموریت خویش از تأمین همه جانبه برخوردارند، چنان‌که روایات و شواهد تاریخی گواه بر این مطلب و این یکی از موارد وجوب امان است.
[۱۸۳] کشف الغطاء، ج۴، ص۳۴۲.
در ماجرای حدیبیّه قبل از انعقاد قرارداد صلح، فرستادگانی از سوی مشرکان به نامهای عروة بن مسعود، مِکر ز بن حفص و سهیل بن عمرو و دیگران نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمدند و در تمام مدت مذاکره، در اَمان مسلمانان بودند. مهم‌تر آن‌که در تاریخ صدر اسلام اَمان دادن پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به فرستادگان مدعی پیامبری، یعنی مسیلمه کذّاب ثبت شده است. آنها دو نفر بودند و چون با رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ملاقات کردند از آنان پرسید:آیا شما مسیلمه را فرستاده خدا می‌دانید؟ گفتند:آری. فرمود:به خدا سوگند اگر چنین نبود که فرستادگان کُشته نمی‌شوند شما را می‌کشتم».
[۱۸۵] المغنی، ج۱۰، ص۴۳۶.

۲. تأمین فرهنگی:
این‌گونه امان عمدتاً برای کسانی است که از مبانی و عقاید اسلام بی‌خبر و درصدد تحقیق و بررسی آن هستند و برای این منظور درخواست پناهندگی‌کرده تا زمینه فحص و جست و جو را در دارالاسلام برای خود فراهم آورند. خداوند متعالی روا بودن چنین تأمینی را در آیه ۶ توبه به طور صریح اعلام داشته است.
۳. تأمین اقتصادی:
این‌گونه امان برای بازرگانان و همه کسانی است که می‌خواهند در کشورهای اسلامی کار اقتصادی انجام بدهند. اعطای تأمین بسته به شرایطی است؛ از جمله:نیاز جامعه اسلامی به چنین روابطی و وجود مصلحت در آن و حسن نیت و عدم قصد جاسوسی ، حتی برخی گفته‌اند:اگر کافری بدون امان گرفتن، متاعی به دارالاسلام آورد، اگر عادت بر این جاری شده که برای تجارت بدون امان صریح وارد می‌شوند، در این صورت اَمان قهری تحقق پیدا کرده و نباید متعرض او شد
[۱۸۸] المغنی، ج۱۰، ص۴۴۱.
و اگر کافر به قصد تجارت آمد و اموال خویش را در آن‌جا نهاد و خود به دارالحرب بازگشت گرچه امان از شخص او برداشته می‌شود؛ ولی در مورد اموال او حالت امان باقی است و کسی حق تعرّض به آن‌ها را ندارد. آری وقتی آن اموال به مأمن محاربان برده شده، مانند سایر اموال محاربان با آن رفتار می‌شود.
۴. تأمین نظامی:
از شایع‌ترین موارد امان پناهندگی هنگام جنگ یا پیش از شروع جنگ است. قرآن از قول منافقان در جنگ خندق، هنگام محاصره مدینه نقل می‌کند که آن‌ها مردم را به فرار تشویق می‌کردند. بعضی آیه «یاَهلَ یَثرِبَ لا مُقامَ لَکُم فارجِعوا» را چنین تفسیر کرده‌اند که منافقان مردم مدینه را به پناهندگی به مشرکان ترغیب می‌کردند. آنان می‌گفتند:ای اهل یثرب! شما توان رویارویی با لشکر احزاب را ندارید، پس به سوی طلب اَمان بازگردید.
[۱۹۱] زاد المسیر، ج۶، ص۳۵۰ - ۳۵۹.
این‌گونه امان در اسلام نسبت به کافران نیز وجود دارد و کیفیت آن بدین قرار است که امام مسلمین یا سرباز مسلمان در هنگام جنگ طبق شرایط خاصّی به یک نفر یا یک گروه امان می‌دهد (تفاوت امان با هُدنه در اول مقاله گذشت).
تأمین نظامی شرایطی دارد؛ از جمله این‌که امان قبل از اسارت باشد، مگر آن‌که امام یا نایب او امان دهند. دیگر آن‌که کافر درصدد خدعه نباشد. گاهی این امان به صورت عام داده می‌شود تا جلوی خونریزی گرفته شود. رخداد فتح مکه نمونه‌ای از گذشت پیامبر اسلام است. در این حادثه گروهی از مشرکان با راهنمایی علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) ملاقات کردند و همان سخنان برادران یوسف در مقام عذرخواهی را بر زبان جاری ساختند:«لَقَد ءاثَرَکَ اللّهُ عَلَینا واِن کُنّا لَخطِین= خدا تو را بر ما برتری داد و خطا کرده بودیم». حضرت خطاب به همه مردم مکه فرمود:«لا تَثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُ اللّهُ لَکُم و هُوَ اَرحَمُ الرّاحِمین» قبل از آن رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) همه فرماندهان لشکر مسلمانان را احضار کرده فرموده بود:می‌خواهم فتح مکه بدون خونریزی انجام شود. مشرکان با مشاهده این حُسن نیت دروازه‌ها را بر روی مسلمانان گشودند. پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مقابل یکی از فرماندهان لشکرش که به هنگام ورود به شهر مکه شعار می‌داد:«الیوم یوم المَلْحَمة= امروز روز انتقام است» شدیداً عکس‌العمل نشان داد و به علی (علیه‌السلام) مأموریّت داد که پرچم را ازدست او بگیرد و به نقلی پیامبر فرمود:به جای آن شعار «الیوم یوم المرحمة» را اعلام کنید. چنین عکس‌العملی مردم وحشت زده مکه را امیدوار کرد و راه را برای پذیرش اسلام از سوی آنان گشود. اینجاست که قرآن از آینده‌ای توأم با مودّت و مهربانی براساس اسلام میان مسلمانان و مشرکان مکه خبر داده است:«عَسَی اللّهُ اَن یَجعَلَ بَینَکُم وبَینَ الَّذینَ عادَیتُم مِنهُم مَوَدَّةً...» (ممتحنه:، ۷) اعلان عمومی پیامبر چنین بود:شما برای من هموطنان نامناسبی بودید، رسالت مرا تکذیب کردید، مرا از خانه بیرون راندید، با من به نبرد برخاستید و کمر به قتل من بستید؛ ولی من همه شما را امان می‌دهم و اعلام می‌کنم:«اذهبوا فأنتم الطلقاء» ابوسفیان نیز در میان مردم اعلام کرد:پیشوای مسلمانان، محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به من قول داده هرکس به مسجدالحرام درآید در اَمان است، هرکس اسلحه بر زمین بگذارد و به خانه خویش رود و درِ خانه را از روی بی‌طرفی ببندد در امان است و هرکس به خانه من یا خانه حکیم بن حزام درآید در امان است. پیامبر به این سه مورد نیز اکتفا نکرد و پس از ورود به مکه پرچمی به دست عبداللّه خثعمی داد و فرمود:فریاد کن:هرکس زیر این پرچم گرد آید در امان است.
[۱۹۴] امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۷۹.
قرآن به اهل مکه یادآوری می‌کند که اعطای امان از سوی خدا و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به معنای حقانیت راه آنان نیست، بنابراین، امان در دنیا امان در آخرت و رهایی از عذاب قیامت نیست:«قُل یَومَ الفَتحِ لا یَنفَعُ الَّذینَ کَفَروا ایمنُهُم» این تفسیر بنابرآن است که مراد از «یَومَ الفَتح» فتح مکه باشد.
[۱۹۶] زاد المسیر، ج۶، ص۳۴۵ - ۳۴۶.

نقض امان:
تأمین در اسلام چنان‌که گذشت به اتفاق همه علمای شیعه و بیش‌تر اهل سنت عقدی لازم و واجب الوفاست. امان عهدی است که نقض یک جانبه آن توسط مسلمین جایز نیست، مگر آن‌که مستأمن خلافی مرتکب یا خدعه‌ای به‌کار برد. قرآن می‌فرماید:«سَتَجِدونَ ءاخَرینَ یُریدونَ اَن یَأمَنوکُم و یَأمَنوا قَومَهُم... = به زودی با جمعیتی روبه‌رو خواهید شد که می‌خواهند (برای حفظ منافع خود)، هم از ناحیه شما (مسلمانان) در امان باشند و هم از ناحیه قوم خودشان (که مشرک‌اند)». قرآن در برابر این گروه شدت عمل به خرج داده و می‌فرماید:اگر به صلح واقعی روی نیاوردند آن‌ها را هر کجا یافتید اسیر کنید یا بکشید:«فَخُذوهُم واقتُلوهُم...» درحدیثی از امام باقر (علیه‌السلام) آمده:اگر کسی شخصی را امان دهد، آنگاه خیانت کند و او را بکشد در روز قیامت در حالی که پرچمدار خدعه و خیانت است محشور خواهد شد. ذکر آن دسته از آیات قرآن که مشتمل بر «عهد و میثاق» است در بحث امان، توسّط برخی از کتب حدیث مانند بحارالانوار و جامع احادیث الشیعه
[۱۹۹] جامع احادیث الشیعه، ج۱۶، ص۲۱۶.
تداعی کننده این نکته است که نقض امان به نوعی نقض عهد به شمار می‌آید که در قرآن و در اخلاق اسلامی شدیداً نکوهش شده است. قرآن می‌فرماید:«والموفونَ بِعَهدِهِم اِذا عهَدوا» و به صورت خاص در مورد بخشی از مشرکان پیمان شکنی را حرام می‌داند؛ یعنی آن مشرکانی که پس از پیمان با مسلمانان، بر خلاف شرایط گام برندارند و احدی را بر ضد مسلمین تقویت نکنند:«... اِلاَّ الَّذینَ عهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ ثُمَّ لَم‌یَنقُصوکُم شیًا ولَم یُظهِروا عَلَیکُم اَحَدًا فَاَتِمّوا اِلَیهِم عَهدَهُم اِلی مُدَّتِهِم...» ولی بخشی دیگر از مشرکان روحیه پیمان‌شکنی دارند و اگر روزی بر مسلمین غالب شوند نه ملاحظه خویشاوندی و نه رعایت عهد و پیمان می‌کنند، از این رو نباید انتظار رعایت پیمان را از سوی پیامبر داشته باشند:«کَیفَ واِن یَظهَروا عَلَیکُم لا یَرقُبوا فیکُم اِلاّ ولا ذِمَّةً». برخی «ذمّه» را در این آیه به امان تفسیر کرده‌اند
[۲۰۳] تفسیر قرطبی، ج۸، ص۵۱.
، بنابراین در مدتی که کافر حربی با امانی که دریافت کرده با اطمینان و آرامش در دارالاسلام زندگی می‌کند نمی‌توان ناگهان این امان را نادیده گرفت و جان و مال او را در مخاطره افکند، مگر آن‌که ابتدائاً نقض امان از سوی او صورت گرفته باشد. نقض امان از سوی کافر محارب مواردی دارد که به اختصار عبارت است از:۱. مهاجرت از دارالاسلام به دارالحرب. ۲. اقدام به خلاف و خدعه به ویژه جاسوسی در سرزمین مسلمانان و به نفع دشمنان اسلام. ۳. مرگ مستأمن که نتیجه آن به نظر برخی در ترکه او ظاهر می‌شود، زیرا گروهی گفته‌اند:با مرگ وی، اموالی که در دارالاسلام به او تعلق دارد به وارث مسلمان او و در صورت نبود وارث مسلمان به امام مسلمین تعلق می‌گیرد.
منابع
اسباب النزول، واحدی؛ امتاع الاسماع بما للرسول من الانباء والاموال والحفدة والمتاع؛ بحارالانوار؛ بدایة المجتهد و نهایة المقتصد؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیه؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تذکرة الفقهاء؛ تفسیر التحریر و التنویر؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر المنار؛ تفسیر المنیر فی‌العقیدة والشریعة والمنهج؛ جامع احادیث الشیعة فی احکام الشریعه؛ جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام؛ حقوق قراردادهای بین المللی در اسلام؛ الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه؛ زاد المسیر فی علم التفسیر؛ سلسلة‌الینابیع الفقهیه؛ السنن الکبری؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ فرهنگ معارف اسلامی؛ الفقه الاسلامی و ادلته؛ قواعد الاحکام؛ الکشاف؛ کشف الغطاء عن مبهمات شریعة الغراء؛ کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال؛ المبسوط فی فقه الامامیه؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ المغنی و الشرح الکبیر؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المهذب؛ الموسوعة الفقهیة المیسره؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ وسائل الشیعه.

فهرست مندرجات

۱ - پانویس
۲ - منبع


۱. الصحاح، ج۵، ص۱۸۶۳.    
۲. الصحاح، ج۵، ص۱۸۶۵.    
۳. مفردات، ص۲۴.    
۴. مفردات، ص۸۷.
۵. التحقیق، ج۱، ص۱۳۵، «ام».
۶. الصحاح، ج۵، ص۱۸۶۵.    
۷. لسان‌العرب، ج۱، ص۲۱۴، «ام».    
۸. ترتیب العین، ص۵۵.
۹. تاج‌العروس، ج۱۶، ص۳۴، «امم».
۱۰. معانی‌الاخبار، ص۲۲۵.
۱۱. لسان العرب، ج۱، ص۲۱۳ - ۲۱۴.
۱۲. مجمع‌البحرین، ج۱، ص۷۷، «ام».
۱۳. الصحاح، ج۵، ص۱۸۶۵.    
۱۴. الوجوه والنظائر، ج۱، ص۱۱۸ - ۱۱۹.
۱۵. الصحاح، ج۵، ص۲۰۸۲ - ۲۰۸۳.    
۱۶. مفردات، ص۶۸.    
۱۷. التحقیق، ج۱، ص۳۶۶-۳۶۷، «بین».
۱۸. التحقیق، ج۱، ص۳۶۶ - ۳۶۷.
۱۹. لسان العرب، ج۱، ص۵۶۲.
۲۰. التحقیق، ج۱، ص۳۶۷ - ۳۶۸.
۲۱. یس/سوره۳۶، آیه۱۲.    
۲۲. حجر/سوره۱۵، آیه۷۹.    
۲۳. یس/سوره۳۶، آیه۱۲.    
۲۴. رعد/سوره۱۳، آیه۳۹.    
۲۵. انعام/سوره۶، آیه۵۹.    
۲۶. تفسیر ابن ابی‌حاتم، ج۱۰، ص۳۱۹۱.    
۲۷. کشف‌الاسرار، ج۸، ص۲۰۹.
۲۸. المیزان، ج۱۷، ص۶۷.    
۲۹. التفسیر الکبیر، ج‌۲، ص‌۴۹.
۳۰. التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۴۹.
۳۱. تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۶۲.    
۳۲. رحمة من الرحمن، ج۳، ص۴۶۳.
۳۳. نورالثقلین، ج۴، ص۳۷۸.    
۳۴. التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۴۹.
۳۵. من وحی القرآن، ج۱۹، ص۱۳۲.
۳۶. التحریروالتنویر، ج۲۲، ص۳۵۷.    
۳۷. تفسیر صدر المتالهین، ج۵، ص۴۳.
۳۸. الفرقان، ج۲۳، ص۲۴.
۳۹. کشف الاسرار، ج۸، ص۲۰۹.
۴۰. المیزان، ج۱۷، ص۶۷.    
۴۱. نمونه، ج۱۸، ص۳۳۲.    
۴۲. الفرقان، ج۲۲، ص۲۴.
۴۳. مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۵۴.
۴۴. تفسیر صدر المتالهین، ج۵، ص۳۵.
۴۵. اسفار، ج۶، ص۲۹۵ - ۲۹۶.
۴۶. اسفار، ج۶، ص۳۹۴.
۴۷. اسفار، ج ۷، ص۳۸.
۴۸. اسفار، ج ۷، ص۴۸.
۴۹. شرح الاسماء، ص۱۵۷ - ۱۵۸.
۵۰. رحمة من‌الرحمن، ج۳، ص۴۶۳.
۵۱. اسفار، ج۶، ص۲۹۶.
۵۲. نمونه، ج۱۸، ص۳۳۶.    
۵۳. تفسیر قمی، ج۲، ص۱۸۷.    
۵۴. معانی‌الاخبار، ج۱، ص۳۵۲.    
۵۵. الفضائل، ص۹۴.
۵۶. مناقب، ج۲، ص۲۴۸.
۵۷. نوادر المعجزات، ص۱۳۱ - ۱۳۲.
۵۸. نورالثقلین، ج۴، ص۳۷۸.    
۵۹. حجر/سوره۱۵، آیه۷۳.    
۶۰. حجر/سوره۱۵، آیه۷۶.    
۶۱. حجر/سوره۱۵، آیه۷۸ ۷۹.    
۶۲. صافّات/سوره۳۷، آیه۱۱۷.    
۶۳. تفسیر ماوردی، ج۳، ص۱۶۹.    
۶۴. مجمع‌البیان، ج۶، ص۵۲۸.
۶۵. رحمة من‌الرحمن، ج۲، ص۴۶۱.
۶۶. روح‌المعانی، مج ۸، ج۱۴، ص۱۱۱.
۶۷. تفسیر ماوردی، ج۳، ص۱۶۹.    
۶۸. روح المعانی، مج ۸، ج۱۴، ص۱۱۲.
۶۹. نمونه، ج۱۱، ص۱۲۱ - ۱۲۲.    
۷۰. مجمع البیان، ج۶، ص۵۲۸.
۷۱. المیزان، ج۱۲، ص۱۸۵.    
۷۲. جامع البیان، مج ۸، ج۱۴، ص۶۵.
۷۳. تفسیر ماوردی، ج۳، ص۱۶۸.    
۷۴. معانی القرآن، ج۲، ص۹۱.
۷۵. التفسیر الکبیر، ج۱۹، ص۲۰۴.
۷۶. جامع البیان، مج ۸، ج۱۴، ص۶۵.
۷۷. تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۳۱.    
۷۸. الفرقان، ج۲۲، ص۲۴.
۷۹. المیزان، ج۱۲، ص۱۸۵.    
۸۰. روح‌المعانی، مج۸، ج۱۴، ص۱۱۱.
۸۱. التحریروالتنویر، ج۱۴، ص۷۲.    
۸۲. مفردات، ص۲۴، «امن».    
۸۳. التحقیق، ج۱، ص۱۵۰، «امن».
۸۴. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۹۲.    
۸۵. التحقیق، ج۱، ص۱۴۹ - ۱۵۰، «امن».
۸۶. التحقیق، ج ۲، ص۱۴۰-۱۴۱، «جور».
۸۷. فرهنگ فقه، ج۱، ص۶۵۲.
۸۸. المهذب، ج۱، ص۳۰۵.    
۸۹. الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۶۴.
۹۰. المهذب، ج۱، ص۳۰۶.    
۹۱. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۹۹.    
۹۲. کشف الغطا، ج۴، ص۳۴۲.
۹۳. الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۶۸.
۹۴. کشف الغطاء، ج۲، ص۳۹۷.
۹۵. السیرة‌النبویه، ج۱، ص۳۷۲-۳۷۳.
۹۶. حقوق قراردادهای بین‌المللی در اسلام، ص۱۸۰.
۹۷. کشف الغطاء، ج۴، ص۳۳۹ - ۳۶۳.
۹۸. کشف الغطاء، ج۴، ص‌۳۵۱.
۹۹. کشف الغطاء، ج۴، ص۳۵۱.
۱۰۰. جواهرالکلام، ج۲۱، ص۲۹۲.    
۱۰۱. فرهنگ معارف اسلامی، ج۲، ص۱۱۱۱.
۱۰۲. سلسلة‌الینابیع، ج۹، ص۱۲۱، «فقه‌القرآن».    
۱۰۳. «الوسیله»، ص۱۶۳.
۱۰۴. الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۶۴.
۱۰۵. کشف‌الغطاء، ج۴، ص۳۴۳ - ۳۴۴.
۱۰۶. سلسلة الینابیع، ج۹، ص۲۵۵، «قواعد الاحکام».    
۱۰۷. سلسلة الینابیع، ج۹، ص۲۵۶، «قواعد».    
۱۰۸. الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۸۶ - ۵۸۸۷.
۱۰۹. کشف الغطاء، ج۴، ص۳۵۰.
۱۱۰. توبه/سوره۹، آیه۶.    
۱۱۱. نساء /سوره۴، آیه۹۱.    
۱۱۲. توبه /سوره۹، آیه۶۱.    
۱۱۳. آل‌عمران/سوره۳، آیه۹۷.    
۱۱۴. نساء/سوره۴، آیه۹۴.    
۱۱۵. کشف الغطاء، ج۳، ص۱۴۴، ۱۴۶.
۱۱۶. مریم/سوره۱۹، آیه۱۵.    
۱۱۷. کشف الغطاء، ج۶، ص۷۸۲.
۱۱۸. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۱۲.    
۱۱۹. التبیان، ج۲، ص۵۶۰.    
۱۲۰. مجمع‌البیان، ج۲، ص۸۱۴.
۱۲۱. بقره/سوره۲، آیه۱۲۴.    
۱۲۲. زاد المسیر، ج۱، ص۱۴۱.
۱۲۳. توبه/سوره۹، آیه۸.    
۱۲۴. تفسیر قرطبی، ج۸، ص۵۱.
۱۲۵. توبه/سوره۹، آیه۶.    
۱۲۶. الکشاف، ج۲، ص۲۴۸.    
۱۲۷. توبه/سوره۹، آیه۱.    
۱۲۸. زاد المسیر، ج۳، ص۳۹۳.
۱۲۹. احزاب /سوره۳۳، آیه۱.    
۱۳۰. احزاب /سوره۳۳، آیه۳.    
۱۳۱. تفسیرقرطبی، ج۱۴، ص۷۷.
۱۳۲. زادالمسیر، ج۶، ص۳۶۰.
۱۳۳. ممتحنه /سوره۶۰، آیه۱۰.    
۱۳۴. ممتحنه /سوره۶۰، آیه۱۱.    
۱۳۵. انفال /سوره۸، آیه۶۱.    
۱۳۶. محمد/سوره۴۷، آیه۳۵.    
۱۳۷. توبه/سوره۹، آیه۲۹.    
۱۳۸. توبه/سوره۹، آیه۶.    
۱۳۹. المبسوط، ج۲، ص۱۴.    
۱۴۰. المهذب، ج۱، ص۳۰۵.    
۱۴۱. الموسوعة الفقهیه، ج۵، ص۱۰۱.
۱۴۲. الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۶۵.
۱۴۳. الروضة البهیه، ج۲، ص۳۹۶.    
۱۴۴. الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۸۶ - ۵۸۸۷.
۱۴۵. سلسلة‌الینابیع، ج۳۱، ص۸۳.    
۱۴۶. «المبسوط»، ج۲، ص۱۴.    
۱۴۷. السنن الکبری، ج۱۳، ص۳۹۲ - ۳۹۳.
۱۴۸. السنن الکبری، ج۱۳، ص۳۹۴.
۱۴۹. تفسیر قرطبی، ج۸، ص۵۰.
۱۵۰. الروضة البهیه، ج۲، ص۳۹۷.    
۱۵۱. الفقه الاسلامی، ج۸، ص۵۸۷۵.
۱۵۲. الروضة البهیه، ج۲، ص۳۹۷.    
۱۵۳. الروضة البهیه، ج۲، ص۳۹۶.    
۱۵۴. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۶۶.    
۱۵۵. کشف الغطاء، ج۴، ص۳۴۴.
۱۵۶. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۱۲.    
۱۵۷. التبیان، ج۲، ص۵۶۰.    
۱۵۸. مجمع‌البیان، ج۲، ص۸۱۴.
۱۵۹. توبه/سوره۹، آیه۵.    
۱۶۰. توبه/سوره۹، آیه۳۶.    
۱۶۱. فتح/سوره۴۸، آیه۲۹.    
۱۶۲. المیزان، ج۹، ص۱۵۳.    
۱۶۳. توبه/سوره۹، آیه۵.    
۱۶۴. مجمع البیان، ج۵، ص۱۳.
۱۶۵. التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۲۲۸.
۱۶۶. المیزان، ج۹، ص۱۵۵.    
۱۶۷. توبه/سوره۹، آیه۶.    
۱۶۸. الکشاف، ج۲، ص۲۴۸.    
۱۶۹. الکشاف، ص۲۴۹.    
۱۷۰. توبه/سوره۹، آیه۱۶.    
۱۷۱. مجمع البیان، ج۵، ص۱۳.
۱۷۲. مجمع البیان، ص۲۴۸.
۱۷۳. تفسیر المنار، ج۱۰، ص۱۸۰.
۱۷۴. احزاب /سوره۳۳، آیه۱.    
۱۷۵. مجمع البیان، ج۸، ص۵۲۵ - ۵۲۶.
۱۷۶. اسباب النزول، ص۲۹۴.
۱۷۷. نساء/سوره۴، آیه۹۴.    
۱۷۸. زاد المسیر، ج۲، ص۱۷۲.
۱۷۹. توبه/سوره۹، آیه۶.    
۱۸۰. الکشاف، ج۲، ص۲۴۸.    
۱۸۱. التحریر و التنویر، ج۱۰، ص۱۱۸.    
۱۸۲. وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۶۷.    
۱۸۳. کشف الغطاء، ج۴، ص۳۴۲.
۱۸۴. المنیر، ج۱۰، ص۱۱۳.    
۱۸۵. المغنی، ج۱۰، ص۴۳۶.
۱۸۶. توبه/سوره۹، آیه۶.    
۱۸۷. تذکرة الفقها، ج۱، ص۴۱۷.    
۱۸۸. المغنی، ج۱۰، ص۴۴۱.
۱۸۹. سلسلة الینابیع، ج۳۱، ص۸۴، «المبسوط».    
۱۹۰. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۳.    
۱۹۱. زاد المسیر، ج۶، ص۳۵۰ - ۳۵۹.
۱۹۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۹۱.    
۱۹۳. یوسف/سوره۱۲، آیه۹۲.    
۱۹۴. امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۷۹.
۱۹۵. سجده/سوره۳۲، آیه۲۹.    
۱۹۶. زاد المسیر، ج۶، ص۳۴۵ - ۳۴۶.
۱۹۷. نساء/سوره۴، آیه۹۱.    
۱۹۸. بحارالانوار، ج۹۷، ص۴۴.    
۱۹۹. جامع احادیث الشیعه، ج۱۶، ص۲۱۶.
۲۰۰. بقره/سوره۲، آیه۱۷۷.    
۲۰۱. توبه/سوره۹، آیه۴.    
۲۰۲. توبه/سوره۹، آیه۸.    
۲۰۳. تفسیر قرطبی، ج۸، ص۵۱.
۲۰۴. سلسلة الینابیع، ج۹، ص۲۵۷، «قواعد الاحکام».    
۲۰۵. سلسلة الینابیع، ص۲۵۶ - ۲۵۷.    



[]



جعبه ابزار