• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اولی الامر در مبانی شیعه و سنی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خداوند در آیه ۵۹ سوره نساء به مؤمنان دستور می دهد که از خداوند و پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» و اولی الامر اطاعت کنند. واجب بودن اطاعت خدا و پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» معلوم است، امّا این که منظور از «اولی الامر» چه کسانی اند، که اطاعت آنان هم ردیف اطاعت خدا و پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» شمرده شده است، در میان مفسران فریقین مورد گفتگو است. در این نوشتار سعی بر این است که «اولی الامر» از دیدگاه مفسران شیعه و سنی مطرح و بررسی شود.
اولی الامر از دیدگاه شیعه

علما و مفسران شیعه همگی اتفاق نظر دارند، بر اینکه منظور از «اولی الامر» امامان اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می باشند، که رهبری مادی و معنوی جامعة اسلامی در تمام شئون زندگی از طرف خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ایشان سپرده شده است، و غیر آنان را شامل نمی شود که برای اثبات این مدعا، می توان به دو دلیل تمسک نمود:

دلیل اول: خداوند در این آیه، اطاعت «اولی الامر» را به طور مطلق و بی قید و شرط بر مؤمنان واجب کرده و اطاعت آنان را در ردیف اطاعت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار داده است و هر کسی که خداوند اطاعتش را به طور مطلق واجب کند، باید معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم نباشد، خطا می کند، مرتکب معصیت می شود و به کار زشت امر می نماید و خداوند برتر از آن است که مردم را به اطاعت بدون قید و شرط افراد خطاکار و گنه کار امر کند. بنابراین، وجوب اطاعت افراد غیر معصوم، همواره محدود به حدود و مقید به قیودی است و هرگز اطاعت مطلق در مورد آنها وجود ندارد.

همة مسلمانان بر این مسلئه اتفاق نظر دارند که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هیچ کسی غیر از امامان اهل بیت علیه السلام معصوم نیست و به نظر شیعه تنها امامان از اهل بیت علیه السلام از چنین امتیازی برخوردارند. آنان کسانی اند که تمام مسلمانان بر بلندی رتبه و عدالت ایشان اتفاق دارند.

آیات و رویات زیادی وجود دارد، که بر معصوم بودن آنان دلالت دارد و از جلمه آن ها آیة تطهیر (احزاب / ۳۳) و این روایت از پیامبر (ص) است که فرمود:

انا و علی و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسن مطهرون معصومون؛ من، علی، حسن، حسن و نُه نفر از فرزندان حسین پاک و معصومیم.

بنابر این، مراد از «اولی الامر» که خداوند در این آیه، اطاعت آنان را به طور مطلق بر مؤمنان واجب کرده است، امامان از اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می باشند.

دلیل دوم: روایات زیادی دلالت دارند بر این که مراد از «اولی الامر» در این آیه، امامان اهل بیت پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» هستند، که در این جا بعضی از آن ها ذکر می شود:

۱. جابر بن عبد الله انصاری می گوید:

وقتی خداوند آیة ﴿یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم﴾ بر پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد، من به او عرض کردم: «یا رسول الله ما خدا و رسولش را شناختیم، اما «اولی الامر» که خداوند اطاعت و پیروی آنان را دوشادوش اطاعت تو قرار داده است، چه کسانی اند؟» پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای جابر! آنان جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من هستند، که اول ایشان علی بن ابی طالب است و بعد از او به ترتیب حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی، که در تورات به باقر معروف است، و تو ای جابر! او را می بینی، در آن موقع سلام مرا به او برسان. بعد از او جعفر بن محمد صادق و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی می باشند و بعد از او امام هم نام و هم کنیة من، حجت خدا بر روی زمینش و آخرین نشانة پروردگار در میان بندگانش، پسر حسن بن علی است. او کسی است که خداوند متعال سراسر زمین را به دست او فتح می کند. او کسی است که از شیعیان و دوستان خود پنهان می شود، به طوری که بر امامت او کسی پا بر جا نخواهد ماند؛ مگر آن کسی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده باشد.»

جابر می گوید: «پرسیدم: یا رسول الله! آیا شیعیان او در زمان غیبت از او بهره می برند؟ فرمود: آری، سوگند به خدایی که به پیامبری فرستاده، آنان از نور او روشنایی می گیرند، و از ولایت او در زمان غیبتش بهره می برند؛ مانند بهره ای که مردم از خورشید می گیرند، گرچه ابر آن را بپوشاند. ای جابر! این سخن از اسرار مخفی الهی و در خزینة علم الهی است، پس آن را از نا اهلان پنهان کن .»

۲. سلیم بن قیس هلالی از امیر المؤمنین علی علیه السلام روایت کرده است، که آن حضرت فرمود:

«. . . از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم: ای پیامبر خدا ! شریک های من کیانند؟ فرمود: همان کسی که خداوند نام آنان را با نام خود و نام من مقرون کرده است؛ همان کسانی که خداوند درباة آنان فرموده: ای کسانی که ایمان آوردید، از خدا، پیامبر و صاحبان امر اطاعت کنید .

پرسیدم: ای رسول خدا اینان کیستند؟ فرمود: اینان جانشینان منند، تا وقتی بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. همه آنها هدایت کننده و هدایت شده اند . . . آنان با قرآن و قرآن با آنهاست، نه اینها از قرآن جدا می شوند و نه قرآن از آنان جدا شونده است. خداوند به وسیلة اینها امت را یاری می دهد، به برکت اینان باران نازل می شود، به دعاهای مستجاب اینان بلا از امت دفع می گردد.

عرض کردم: یا رسول الله! نامشان را برایم بگو؟ فرمود: این فرزندم (دست بر سر امام حسن نهاد)، بعد فرزند این پسرم (و دست را بر سر امام حسین علیه السلام نهاد)، سپس فرزند این پسرم (و دوباره دستش را بر سر امام حسین علیه السلام نهاد)، سپس فرزند او که اسمش با اسم من یکی است (منظور امام محمد باقر علیه السلام است) و شکافنده علم من و خزانه دار وحی خداوند است.

ای برادرم! به زودی در حیات تو، این علی (امام سجاد) متولد می شود، سلام مرا به او برسان. سپس رو به امام حسین علیه السلام کرد و فرمود: به زودی محمد بن علی (امام باقر) در زمان حیات تو متولد می شود، سلام مرا به او برسان، سپس آنان را تا دوازده کامل گردانید.

باز پرسیدم: یا رسول الله! نام این ها را برایم بگو؟ پیامبر هم نام یک یک آنها را فرمود . . . »

۳ـ عمر و بن سعد می گوید: «از ابو الحسن علیه السلام از تفسیر این آیه پرسیدم، امام فرمود:

اولی الامر علی بن ابی طالب و اوصیای بعد از اویند .»

۴ـ امام باقر «علیه السلام» در تفسیر این آیه فرموده است:

«اولی الامر امامان از فرزندان علی و فاطمه هستند، تا آنکه روز قیامت بر پا شود .»

۵ـ امام باقر «علیه السلام» در روایت می فرماید:

«خداوند از اولی الامر فقط ما را قصد کرده است وهمة مؤمنان را تا روز قیامت به پیروی ما فرمان داده است .»

۶ـ حکیم می گوید: «به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مرا از «اولی الامر» که خدا به اطاعت ایشان امر کرده است، خبر بده؟ امام به من فرمود: آنان علی بن ابی طالب، حسن، علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر یعنی من هستیم، سپاس خدا را به جای آورید که به شما امامان و رهبرانتان را در زمانی شناساند که مردم آنان را آنکار می کنند .»

دانشمند معروف «حاکم حسکانی حنفی» ذیل این آیه، پنج حدیث نقل کرده است که در همه آن ها عنوان «اولی الامر» بر علی علیه السلام به عنوان یک مصداق روشن آن، تطبیق شده است.

۷ـ در حدیث اول از خود علی علیه السلام نقل می کند که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«شرکای من کسانی هستند که خداوند آنان را قرین خود و من ساخته و درباره ایشان آیه ﴿ یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله﴾ را نازل کرده است. گفتم، ای پیامبر خدا اولی الامر کیانند؟ فرمود: تو نخستین آنان هستی . »

۸ـ در حدیث دوم از « مجاهد» مفسر معروف نقل می کند که این آیه درباره امیر المؤمنین علی علیه السلام، نازل شده است. در آن هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را ( در جنگ تبوک) جانشین خود در مدینه قرار داد .

حاکم همین معنی را در حدیث چهارم از « سعد بن وقاص» و در حدیث پنجم از « علی علیه السلام» نقل می کند. سید سلیمان قندوزی نیز این حدیث را از « مجاهد» نقل کرده است.

۹ـ قندوزی در روایت دیگر می گوید: حسن بن صالح از امام جعفر صادق «علیه السلام» از « اولی الامر» در این آیه سؤال نمود، آن حضرت فرمود: «اولی الامر امامان اهل بیت «علیهم السلام» هستند.»

روایات دیگری نیز در کتب فریقین در باب های مختلف وجود دارند، که دلالت دارند بر این که مراد از « اولی الامر» امامان معصوم هستند و پیروی آنان واجب است. این تفسیر با معنای ظاهر آیه نیز مطابقت دارد، چون سیاق آیه پیروی بی چون و چرا را می رساند و اطاعت مطلق فقط در معصومان معنا دارد.
اولی الامر از دیدگاه اهل سنت

علما و مفسران اهل سنت در تفسیر « اولی الامر» در این آیه اختلاف زیادی دارند و نظرات و احتمالات مختلفی داده اند، که در این جا به طور فشرده ذکر می شود:

۱- اولی الامر ابوبکر و عمرند؛ چون پیامبر فرموده است:

«بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید، که آن ها دو وزیر من در زمین اند .»

۲- اولی الامر خلفای راشدین یعنی ابوبکر، عمر، عثمان و علی علیه السلام هستند ؛ زیرا پیامبر فرموده است:

«خلافت بعد از من در این جهان برای چهار نفر می باشد: ابوبکر، عمر، عثمان و علی علیه السلام .»

۳- اولی الامر، ابوبکر، عمر، عثمان، علی و ابن مسعود می باشند .

۴- اولی الامر، همه اصحاب پیامبرند ، چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است:

« اصحاب من مانند ستارگان اند، به هر کدامشان اقتدا کنید، به حق راه می یابید .»

۵- اولی الامر، مهاجرین، انصار و تابعین هستند .

۶- اولی الامر، فرماندهان سریّه ها در زمان پیامبران می باشند . بنابراین اقوال، در اعصار دیگر اولی الامر وجود خارجی نخواهند داشت.

۷- اولی الامر، فرماندهان لشکر اسلام در هر زمان می باشند .

۸- اولی الامر زمامداران حق و والیان عادل هستند، مثل خلفای راشدین و کسانی که به آن ها اقتدا می کنند، و اما زمامداران جور، مستحق عطف بر خدا و رسولش در وجوب اطاعت نیستند .

۹- اولی الامر فرمانروایان هستند؛ به شرطی که در محدودة شریعت و اطاعت خدا و رسولش امر کنند و نصی بر حرمتش نباشد، و در غیر این صورت، اطاعت آنان واجب نیست .

دلیل این قول چند روایت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. حضرت (ص) در جایی فرموده است:

«بعد از من زمامدارانی بر شما حکومت می کنند، پس زمامدار نیکوکار با کارهای نیکش بر شما حکومت می کند، و زمامدار بدکار با کارهای بدش، بنابراین، به فرمان آن ها گوش فرا دهید و هر امری که موافق با حق باشد، اطاعت نمایید ... .»

و هم چنین فرموده است: « فرمانبرداری در کار مشروع و نیک است .»

و در جایی دیگر فرموده است: « مرد مسلمان باید بشنود و فرمان برد؛ خواه دوست بدارد یا دوست ندارد، تا آن زمان که فرمان بر معصیتی نباشد، پس چون او را به معصیت فرمان دهد، دیگر گوش فرا ندهد و فرمان نبرد .»

۱۰- اولی الامر زمامداران و علما هستند؛ در صورتی که به اطاعت خدا امر کنند، نه در معصیت خدا ؛ زیرا پیامبر فرموده است:

«اطاعت در کارهای معروف و نیک است.»

و نیز فرموده است: اطاعت از کسی در معصیت خدا جایز نیست .

۱۱- اولی الامر همة امیران و علما به طور مطلق می باشند؛ زیرا اصل فرمان و حکم مختص امیران است، پس پیروی آنان در سیاست و رهبری لشکر و ادارة شهرها واجب است، و اما علما، سؤال از ایشان بر مردم واجب است، جوابش هم لازم است و امتثال فتوای علما نیز واجب است، پس پیروی علما در بیان احکام شرع و امر به معروف و نهی از منکر واجب می باشد .

۱۲- اولی الامر هر کسی است که سرپرستی امر چیزی را به طور صحیح به عهده گیرد، که از ولایت زمامداران تا ولایت مرد بر زن و والدین بر فرزند، همه را شامل می شود .

۱۳- اولی الامر علما و فقها هستند؛ زیرا آنان احکام دینی را از قرآن و سنت استنباط می کنند، احکام و معالم دین را به مردم می آموزند و امر به معروف و نهی از منکر می نمایند .

۱۴- اولی الامر امرا و حکام مسلمانان در هر زمان می باشند، که خلفا، سلاطین، قضات، فرماندهان لشکر و همة کسانی که مصادر امورند در آن داخل می شوند و هیچ استثنایی برای آن قایل نشده اند . نتیجة این قول این است، که مسلمانان موظف می باشند، از هر امیری و هر حکومتی ولو فاسد و ظالم باشد و هر چند در معصیت خدا امر کند، بی چون و چرا اطاعت کنند.

۱۵- به نظر فخر رازی « اولی الامر» مجموع امت اسلامی است، چنان که در ذیل این آیه می گوید:

«بدان که این قول خداوند ﴿ و اولی الامر منکم﴾ نزد ما دلالت دارد، براین که اجماع امت حجت است، و دلیلش این است که خداوند به اطاعت اولی الامر به طور قطع (بی قید و شرط) امر کرده است، و هرکسی که خداوند این گونه امر به اطاعتش کند، باید معصوم از خطا باشد؛ زیرا اگر معصوم از خطا نباشد، گاهی خطا می کند. در این صورت، از یک سو عمل کردن به فرمان او واجب است، و از سوی دیگر به خاطر خطا بودن، حرام می باشد، و لازمة آن اجتماع امر و نهی در فعل واحد و به عنوان واحد است و این محال است. پس ثابت شد که امر مطلق خداوند به اطاعت اولی الامر، دلیل قطعی بر معصوم بودن او است.

این معصوم، یا مجموع امت است و یا بعضی از امت اسلامی؛ احتمال دوم قابل قبول نیست؛ زیرا ما باید آن بعض را بشناسیم و به او دسترسی داشته باشیم و از او استفاده کنیم ، در حالی که در این زمان، از شناخت امام معصوم و دسترسی به او و استفاده از وی عاجزیم، و چون معصومی که امر به اطاعت بی قید و شرط او شده، فرد یا گروه خاصی نیست، واجب است آن معصومی که از «اولی الامر» اراده شد، اهل حل و عقد از امت باشد، و این موجب قطع به حجیت اجماع امت می شود .

۱۶- به نظر شیخ عبده، منظور از «اولی الامر» در این آیه، جماعت اهل حل و عقد مسلمانان هستند، مؤلف تفسیر المنار می گوید:

«... از زمان های دور در این مسأله فکر کرده ام و فکرش به این جا رسیده است که مراد از اولی الامر، جماعت اهل حل و عقد مسلمانان است، و آن ها مجموع زمامداران، حاکمان، علما، فرماندهان لشکر و سایر رهبران و نمایندگان عموم قشرهای مردمند، که مردم در نیازها و مصالح عمومی به آن ها مراجعه می کنند. اگر آنان بر امری یا حکمی اتفاق کنند، بر مردم واجب است در این مورد به پنج شرط از آن ها اطاعت کنند: ۱. آن ها مسلمان باشند؛ ۲. با امر خدا و سنت پیامبر مخالفت نکنند؛ ۳. در اظهار نظرشان مختار باشند؛ ۴. بر این حکم اتفاق نظر داشته باشند؛ ۵. امر مورد اتفاق از مصالح عمومی باشد ... پس اهل حل و عقد از مؤمنان، در این اجماع و اتفاق معصومند، از این رو خداوند به طور مطلق و بدون شرط، امر به اطاعت آن ها کرده است .»

۱۷- منظور از «اولی الامر» امامان اهل بیت علیه السلام هستند، چنان که ابوحیان اندلسی در «البحر المحیط» در میان اقوالی که درباره معنای اولی الامر نقل کرده، آورده است:

«و قال میمون و مقاتل و کلبی: امراء السرایا و الائمه من اهل البیت؛ میمون، مقاتل و کلبی، سه نفر از مفسران) گفته اند: (مراد از اولی الامر) امیران سریّه ها و امامان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند .»
نقد دیدگاه اهل سنت:

این تفاسیر برای «اولی الامر» به جز تفسیر آخر دارای اشکالات متعددی هستند؛ زیرا:

اولاً: به نظر همه علمای شیعه و بعضی از علمای اهل سنت، این آیه بر عصمت «اولی الامر» دلالت می کند، و به اتفاق علمای اسلام، غیر از امامان اهل بیت «علیه السلام» کسی دیگر، معصوم نیست، حتی اجماع امت و اتفاق جماعت اهل حل و عقد بر مسأله ای، در صورت نبودن امام معصوم در بین اجماع کنندگان، خالی از خطا و اشتباه نیست؛ چون اجماع کنندگان، از افراد غیر معصوم تشکیل یافته اند و همان گونه که فرد فرد افراد، مصون از خطا نیستند، در مجموع نیز احتمال خطا وجود دارد.

ثانیاً: روایات زیادی که «اولی الامر» را به امامان اهل بیت علیه السلام تفسیر کرده اند، این اقوال و تفاسیر را نفی می کنند و بر فرض صحت روایاتی که در بعضی از اقوال دربارة بعضی افراد ذکر شده است، هیچ ربطی به این آیه ندارند و نمی تواند آن ها را تفسیر «اولی الامر» قرار داد، و هم چنین تقیید این آیه به وسیلة بعضی روایات مانند « لاطاعه لمخلوق فی معصیة الخالق» و نیز قیود و شرایط دیگر، درست نیست؛ چون این آیه به نظر همة علما و مفسران قابل تقیید نمی باشد.

ثالثاً: تفسیرهای عنوان «اولی الامر» به زمامداران، علما و سایر مصادر امور و وجوب پیروی از آن ها به طور مطلق توسط مفسران، به هیچ وجه با مفهوم آیه و روح تعلیمات اسلامی سازگار نمی باشد و ممکن نیست که پیروی از هر حاکم و هر عالم و امیری بدون قید و شرط در ردیف اطاعت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد. به همین دلیل است که علاوه بر مفسران شیعه، مفسران بزرگ اهل سنت نیز آن را نفی کرده اند.

بنابراین، تنها تفسیری که از این اشکالات سالم می ماند، آخرین تفسیر، یعنی تفسیر «اولی الامر» به رهبران و امامان معصوم است؛ زیرا این تفسیر با اطلاق وجوب اطاعت، که از آیه مورد بحث استفاده می شود، کاملاً سازگار است؛ چون مقام عصمت امام، او را از هرگونه خطا و اشتباه و گناه حفظ می کند، و به این ترتیب، اطاعت فرمان او همانند فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدون هیچ گونه قید و شرطی واجب است و سزاوار است که در ردیف اطاعت او قرار گیرد.

پی نوشتها:

. التفسیر، عیاشی، محمد، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران (بی تا)، ج ۱، ص ۲۴۹ ـ ۲۵۴؛ التبیان، شیخ طوسی، محمد، دار احیاء التراث العربی، بیروت (بی تا)، ج ۳، ص۲۳۶؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازی، حسین، بنیاد پژوهش های اسلامی، مشهد، ۱۳۷۲ ش، ج ۵، ص ۴۰۸؛ مجمع البیان، طبرسی، فضل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۳۹ ش، ج ۳، ص ۶۴؛ نهج البیان، شیبانی، محمد، الهادی، قم، ۱۳۷۷ ش، ج ۲، ص ۱۶۱؛ جلاء الاذهان (بی نا، بی جا)، جرجانی، حسین، ۱۳۳۷ ش، ج ۲، ص ۲۳۲؛ منهج الصادقین، کاشانی، ملافتح الله، کتابفروشی اسلامیه، تهران، ۱۳۴۴ ش، ج ۳، ص ۵۳؛ البرهان، بحرانی، سید هاشم، اسماعیلیان، قم، چ دوم ( بی تا)، ج ۱، ص ۳۸۱ – ۳۸۶؛ نورالثقلین، عروسی حویزی، عبد علی، اسماعیلیان، قم، چ دوم (بی تا)، ج ۱، ص ۴۹۷ – ۵۰۷؛ تفسیر الصافی، فیض کاشانی، محسن، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹۹ ق، ج ۱، ص ۴۲۷ – ۴۳۰؛ کنز الدقائق، مشهدی، محمد، المطبعه العلمیه، قم، چ اول، ۱۴۰۹ ق، ج ۲، ص ۴۸۱ – ۴۹۶؛ الجوهر الثمین، شبّر، عبدالله، مکتبه الالفین، کویت، چ اول، ۱۴۰۷ ق، ج ۲، ص ۵۸؛ تفسیر اثنی عشری، حسینی، حسین، انتشارات میقات، تهران، ۱۳۶۴ ش، ج ۲، ص ۴۷۹؛ المیزان، طباطبایی، سید محمد حسین، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۳ ق، ج ۲، ص ۳۹۹؛ دلائل الصدق، مظفر، محمد حسن، مکتبه النحاج، تهران ( بی تا)، ج ۲، ص ۲۹۱؛ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب العلمیه، تهران، چ نوزدهم، ۱۳۷۰ ش، ج ۳، ص ۴۳۶ ؛ پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات نسل جوان، قم، چ دوم، ۱۳۷۴ ش، ج ۹، ص ۵۴.

. دلائل الصدق، مظفر، محمد حسن، مکتبه النحاج، تهران ( بی تا)، ج ۲، ص ۲۹۱.

. کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، محمد، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، ج ۱، باب ۲۴، ص ۲۸۰، ح ۲۸؛ المناقب، ابن شهر آشوب، محمد، انتشارات علامه، قم ( بی تا)، ج ۱، ص ۲۹۵؛ ینابیع الموده، قندوزی، سلیمان، کتاب فروشی بصیرتی، قم، چ هشتم، ۱۳۸۵ ق، ص ۴۴۵ ؛ مناقب علی ابن ابی طالب، ابن مردویه، احمد، دار الحدیث، قم، ۱۳۸۰ش، ص ۲۱۳، ح ۲۹۵.

. کمال الدین، صدوق، محمد، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، ۱۴۰۵ ق، ج ۱، باب ۲۳، ص ۲۵۳، ح ۳؛ البرهان، بحرانی، سید هاشم، ص ۳۸۱؛ تفسیر الصافی، فیض کاشانی، محسن، ص ۴۲۹ ؛ کنز الدقائق، مشهدی، محمد، ص۴۹۶.

. (نساء: ۵۹)

. اسرار آل محمد، هلالی، سلیم بن قیس، انصاری، اسماعیل، انتشارات علامه، قم، چ دوم، ۱۴۱۳ ق، ص ۲۱۹؛ کمال الدین، صدوق، محمد، باب ۲۴، ص ۲۸۵، ح ۳۷؛ التفسیر، عیاشی، محمد، ص ۲۵۳، ح ۷۷؛

. همان، بحرانی، سید هاشم، ص ۳۸۶، ح ۲۷ ؛ همان، مشهدی، محمد، ص ۴۸۸.

۱- همان، عیاشی، محمد، ص ۲۵۳، ح ۷۶ ؛ همان، بحرانی، سید هاشم، ص ۳۸۶، ح ۲۶.

. همان، صدوق، محمد، باب ۲۲، ص ۲۲۲، ح ۸ ؛ همان، بحرانی، سید هاشم، ص ۳۸۳، ح ۱۰.

. الاصول من الکافی، کلینی، محمد، دار التعارف، بیروت، چ چهارم، ۱۴۰۱ق، ج ۱، کتاب الحجه، ص ۲۷۶، ح ۱؛ همان، عیاشی، محمد، ص ۲۴۷، ح ۱۵۳؛ همان، فیض کاشانی، محسن، ص ۴۲۷ ؛ همان، مشهدی، محمد، ص ۴۸۱.

. همان، عیاشی، محمد، ص ۲۵۲، ح ۱۷۴؛ همان، بحرانی، سید هاشم، ص ۳۸۵، ح ۲۴ ؛ همان، مشهدی، محمد، ص ۴۸۳.

. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، عبید الله، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹۳ ق، ج ۱، ص ۱۴۸، ح ۲۰۲.

. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، عبید الله، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹۳ ق، ج ۱، ص ۱۴۹، ح ۲۰۳.

. شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، عبید الله، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹۳ ق، ج ۱، ص ۱۵۰- ۱۵۱، ح ۲۰۴ - ۲۰۵.

. همان، قندوزی، سلیمان، باب ۳۸، ص ۱۱۴.

. همان، قندوزی، سلیمان، باب ۳۸، ص ۱۱۴.

. الکشف و البیان، ثعلبی، احمد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چ اول، ۱۳۲۲ ق، ج ۳، ص ۳۳۳؛ معالم التنزیل، بغوی، حسین، دار المعرفه، بیروت، چ دوم، ۱۴۰۷ق، ج ۱، ص ۴۴۵؛ زاد المسیر، ابن جوزی، عبد الرحمان، المکتب الاسلامی، بیروت، چ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص ۱۱۷؛ الدر المنثور، سیوطی، عبدالرحمان، المکتبة الاسلامیة، تهران، ۱۳۷۷ هـ ق، ج ۲، ص ۱۷۷؛ تاج التراجم، اسفراینی، شاهفور، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران، چ اول، ۱۳۷۵ ش، ج ۲، ص ۵۰۱.

. تاج التراجم، اسفراینی، شاهفور، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران، چ اول، ۱۳۷۵ ش، ج ۲، ص ۵۰۱.

. الکشف و البیان، ثعلبی، احمد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چ اول، ۱۳۲۲ ق، ج ۳، ص ۳۳۳ ؛ تاج التراجم، اسفراینی، شاهفور، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران، چ اول، ۱۳۷۵ ش، ج ۲، ص ۵۰۱.

. تاج التراجم، اسفراینی، شاهفور، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران، چ اول، ۱۳۷۵ ش، ج ۲، ص ۵۰۱.

. الدر المنثور، سیوطی، عبدالرحمان، المکتبة الاسلامیة، تهران، ۱۳۷۷ هـ ق، ج ۲، ص ۱۷۷.

الکشف و البیان، ثعلبی، احمد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چ اول، ۱۳۲۲ ق، ج ۳، ص ۳۳۴؛ معالم التنزیل، بغوی، حسین، دار المعرفه، بیروت، چ دوم، ۱۴۰۷ق، ج ۱، ص ۴۴۵؛ زاد المسیر، ابن جوزی، عبد الرحمان، المکتب الاسلامی، بیروت، چ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص ۱۱۷؛ الدر المنثور، سیوطی، عبدالرحمان، المکتبة الاسلامیة، تهران، ۱۳۷۷ هـ ق، ج ۲، ص ۱۷۷؛ تاج التراجم، اسفراینی، شاهفور، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران، چ اول، ۱۳۷۵ ش، ج ۲، ص ۵۰۱.

. تاج التراجم، اسفراینی، شاهفور، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران، چ اول، ۱۳۷۵ ش، ج ۲، ص ۵۰۱.

. معالم التنزیل، بغوی، حسین، دار المعرفه، بیروت، چ دوم، ۱۴۰۷ق، ج ۱، ص ۴۴۵.

. الدر المنثور، سیوطی، عبدالرحمان، المکتبة الاسلامیة، تهران، ۱۳۷۷ هـ ق، ج ۲، ص ۱۷۶.

. الکشف و البیان، ثعلبی، احمد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چ اول، ۱۳۲۲ ق، ج ۳، ص ۳۳۴ ؛ الدر المنثور، سیوطی، عبدالرحمان، المکتبة الاسلامیة، تهران، ۱۳۷۷ هـ ق، ج ۲، ص ۱۷۶.

. الکشاف، زمخشری، محمود، دار الکتاب العربی، بیروت ( بی تا)، ج ۱، ص ۵۲۴؛ ارشاد العقل، عمادی، محمد، دار احیاء التراث العربی، بیروت (بی تا)، ج ۲، ص ۱۹۳ ؛ روح البیان، حقی، اسماعیل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چ هفتم، ۱۴۰۵ق، ج ۲، ص ۲۲۸.

. جامع البیان، طبری، محمد، دار الفکر، چ اول، ۱۴۱۵ق، ج ۴، ص ۲۰۷؛ فی ظلال القرآن، سید قطب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چ پنجم، ۱۳۸۶ق، ج ۲، ص ۴۱۷؛ تفسیر الجلالین، جلالین، احمد، عبد الرحمان، دار المعرفه، بیروت، ۱۴۰۲ق، ص ۱۱۵.

. جامع البیان، طبری، محمد، دار الفکر، چ اول، ۱۴۱۵ق، ج ۴، ص ۲۰۷.

. سید قطب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چ پنجم، ۱۳۸۶ق، ج ۲، ص ۴۱۷.

. سید قطب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چ پنجم، ۱۳۸۶ق، ج ۲، ص ۴۱۷.

. تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، اسماعیل، دار الفکر، بیروت، چ دوم، ۱۳۸۹ ق، ج ۲، ص ۳۲۶.

.تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، اسماعیل، دار الفکر، بیروت، چ دوم، ۱۳۸۹ ق، ج ۲، ص ۳۲۶.

. احکام القرآن، ابن العربی، محمد، دار الکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۶ ق، ج ۱، ص ۵۷۴؛ المنیر، زحیلی، وهبه، دار الفکر المعاصر، بیروت، چ اول، ۱۴۱۱ق، ج ۵، ص ۱۲۶ ؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، محمد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۵ق، ج ۵، ص ۲۵۹ – ۲۶۰.

. البحر المحیط، اندلسی، محمد، دار الفکر، بیروت، چ دوم، ۱۴۰۳ق، ج ۳، ۲۷۸.

. الکشف و البیان، ثعلبی، احمد، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چ اول، ۱۳۲۲ ق، ج ۳، ص ۳۳۴، معالم التنزیل، بغوی، حسین، دار المعرفه، بیروت، چ دوم، ۱۴۰۷ق، ج ۱، ص ۴۴۴؛ زاد المسیر، ابن جوزی، عبد الرحمان، المکتب الاسلامی، بیروت، چ چهارم، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص ۱۱۷؛ الدر المنثور، سیوطی، عبدالرحمان، المکتبة الاسلامیة، تهران، ۱۳۷۷ هـ ق، ج ۲، ص ۱۷۶ ؛ تاج التراجم، اسفراینی، شاهفور، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، تهران، چ اول، ۱۳۷۵ ش، ج ۲، ص ۵۰۱.

. روح المعانی، آلوسی، محمود، دار احیاء التراث العربی، بیروت ( بی تا)، ج ۵، ص ۶۵ ؛ فتح القدیر، شوکانی، محمد، دار الکتاب العربی، بیروت، چ اول، ۱۴۲۰ ق، ج ۱، ص ۴۸۱.

. التفسیر الکبیر، فخر رازی، محمد، دار الفکر، بیروت، چ اول، ۱۴۰۱ق، چ ۵، جزء ۱، ص ۱۴۸.

. تفسیر المنار، رشید رضا، محمد، دار الفکر، بیروت، چ سوم ( بی تا)، ج ۵، ص ۱۸۱.

. البحر المحیط، اندلسی، محمد، دار الفکر، بیروت، چ دوم، ۱۴۰۳ق، ج ۳، ۲۷۸.
http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/۴۴۷۳/۵۰۱۱/۴۳۸۵۶?ParentID=۷۸۷۴۲



جعبه ابزار