• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اویسیه(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اُوِيْسيّه‌، نام‌ يكى‌ از طريقه‌هاي‌ صوفيه‌. در سده‌هاي‌ ۶ و ۷ق‌ به‌ آن‌ دسته‌ از صوفيان‌ كه‌ در سلوك‌ به‌ شيخ‌ و پيري‌ معيّن‌ انتساب‌ نداشتند و با توسل‌ به‌ روحانيت‌ِ رسول‌ اكرم‌(ص‌) منازل‌ سلوك‌ را طى‌ مى‌كردند و بدون‌ واسطه‌، به‌ امداد روحانى‌ نبى‌ پرورش‌ مى‌يافتند، اويسى‌ گفته‌ مى‌شد (عطار، ص۲۸-۲۹؛ پارسا، ص۱۵؛جامى‌، ص۱۶؛جامى‌، ص۵۰۲؛ابن‌ كربلايى‌، ج۱، ص۵۱۰ -۵۱۱؛ داراشكوه‌، ص۲۹-۳۰). اين‌ تعريف‌ از اويسيه‌ هرچند در همة ادوار تصوف‌ نزد مشايخ‌ و دانشمندان‌ خانقاهى‌ مقبول‌ و پذيرفته‌ بوده‌ است‌، اما اشارات‌نويسندگان‌صوفى‌ دوره‌هاي‌بعد، همچون‌عبدالرحمان‌ جامى‌ نشان‌ مى‌دهد كه‌ اين‌ عنوان‌ از قرن‌ ۸ق‌ به‌ بعد، بر صوفى‌ سالكى‌ اطلاق‌ مى‌شده‌ است‌ كه‌ به‌ ظاهر از شيخى‌ متابعت‌ و پيروي‌ نمى‌كرده‌، و به‌ پيرو شيخى‌ از مشايخ‌ گذشته‌ متوسل‌ مى‌شده‌، و حل‌ مشكلات‌ سلوك‌ را از روحانيت‌ او مى‌خواسته‌ است‌؛ چنانكه‌ بهاءالدين‌ نقشبند از روحانيت‌ خواجه‌ عبدالخالق‌ غُجدُوانى‌ بهره‌ مى‌گرفته‌، و اويسى‌ ناميده‌ شده‌ است‌ و زين‌الدين‌ ابوبكر تايبادي‌ با توسل‌ به‌ روحانيت‌ احمد جام‌ ژنده‌پيل‌ منازل‌ سلوك‌ را طى‌ كرده‌، و اويسى‌ خوانده‌ شده‌ است‌ و گفته‌اند كه‌ عطار نيشابوري‌ بر اثر تجلى‌ نور منصور حلاج‌ بر روح‌ او پرورش‌ يافته‌، و اويسى‌ محسوب‌ شده‌ است‌ (جامى‌، ص۳۹۰؛جامى‌، ص۴۹۹؛جامى‌، ص۵۹۷؛داراشكوه‌، ص۲۹-۳۰؛ فروزانفر، ص۳۲-۳۳).
رأي‌ و نظر جامى‌ را دربارة اويسيه‌ شاگرد او - عبدالغفور لاري‌ - اينگونه‌ بيان‌ كرده‌ است‌ كه‌ عارف‌ سالك‌ اگر در پناه‌ روحانيت‌ يكى‌ از مشايخ‌ صوفيه‌ درآيد كه‌ آن‌ شيخ‌ در روزگار او زنده‌ باشد وليكن‌ به‌ ظاهر او را نديده‌، و با جسمانيت‌ او بيگانه‌ باشد، باز هم‌ اين‌ سالك‌ صوفى‌ِ اويسى‌ تواند بود (لاري‌، گ‌ ۴ب‌). اين‌ دسته‌ از عارفان‌ را به‌ آن‌ سبب‌ اويسى‌ خوانده‌اند كه‌ در سلوك‌ صوفيانه‌، به‌ سيرت‌ تابعى‌ مشهور، اويس‌ قرنى‌ تشبّه‌ كرده‌اند (عطار، ص۲۸-۲۹؛جامى‌، ص۱۶؛جامى‌، ص۳۹۰؛جامى‌، ص۴۹۹؛جامى‌، ص۵۰۲؛جامى‌، ص۵۹۷).
از تاريخ‌ پيدايش‌ طريقة اويسيه‌ اطلاع‌ دقيقى‌ در دست‌ نيست‌. كمبود اطلاعات‌ تاريخى‌ دربارة اويسيان‌ احتمالاً به‌ سبب‌ سنت‌ و روش‌ اخفا و استتار بوده‌ است‌ كه‌ آنان‌ به‌ استناد آن‌، از آشكار ساختن‌ احوال‌ و آراء خويش‌ اجتناب‌ مى‌كرده‌اند. ميل‌ شديد اويس‌ قرنى‌ به‌ اخفاي‌ احوالش‌ روشن‌ است‌ (نيشابوري‌، ص۹۸-۹۹). اين‌ روش‌ بنابر نگارشها و اسناد متأخر اويسى‌، حتى‌ در سده‌هاي‌ متأخر نيز رواج‌ داشته‌ است‌ (بغراخانى‌، ص۹)؛ اما آنچه‌ مسلم‌ است‌، اين‌ است‌ كه‌ مشايخ‌ صوفيه‌ و مؤلفان‌ نخستين‌ نگارشهاي‌ مدوّن‌ عرفانى‌، اويس‌ قرنى‌ را از جملة اولياءالله‌ و از بزرگان‌ اهل‌ تصوف‌ دانسته‌اند و اقوال‌ و احوال‌ او را محور و موضوع‌ پاره‌اي‌ از آراء و آداب‌ صوفيانه‌ قرار داده‌اند (ابونعيم‌، ج۲، ص۷۹-۸۷؛ ابن‌ جوزي‌، ج۳، صص۴۳-۵۷؛ قشيري‌، ص۱۲۱؛هجويري‌، ص۵۰؛هجويري‌، ص۹۹؛هجويري‌، ص۱۰۰؛هجويري‌، ص۱۰۲؛ بدري‌ كشميري‌، ص۴۶-۴۷؛ بدخشى‌، ص۶۵ -۶۷؛حسينى‌، ص۱۰۶)
با اينهمه‌، بايد دانست‌ كه‌ هجويري‌، آنگاه‌ كه‌ از طريقه‌ها و سلسله‌هاي‌ صوفيه‌ ياد مى‌كند (هجويري‌، ص‌۲۱۸-۳۴۱)، از گروه‌ يا افرادي‌ به‌ اسم‌ اويسيه‌ نام‌ نمى‌برد، و در نگارشهاي‌ عرفانى‌ و خانقاهى‌ هم‌ تا روزگار عطار نيشابوري‌، نام‌ مشرب‌ يا طريقة اويسيه‌ ديده‌ نمى‌شود. اينكه‌ از سدة ۷ق‌ به‌بعد ابوالقاسم‌ كركانى‌،ابويزيد بسطامى‌،ابوالحسن‌ خرقانى‌وعبدالقادر جيلانى‌ را به‌عنوان‌ اويسى‌ معرفى‌ مى‌كنند (پارسا،ص۱۵؛جامى‌، ص۵۹۷؛ ابن‌ كربلايى‌، ج۱، ص۵۱۱؛ داراشكوه‌، ص۲۹-۳۰؛ معصوم‌عليشاه‌، ج۲، ص۴۸)، براساس‌ شناختى‌ است‌ كه‌ صوفية پس‌ از فريدالدين‌ عطار نيشابوري‌، از اشارات‌ او به‌ مشرب‌ اويسى‌ (عطار نيشابوري‌، ص‌۲۷؛عطار نيشابوري‌، ص‌۲۸-۲۹؛عطار نيشابوري‌، ص‌۶۸۵) داشته‌اند و آن‌ را به‌ احوال‌ عارفان‌ متقدم‌ نيز نسبت‌ داده‌اند. اما از آنجا كه‌ عطار نيشابوري‌ (ح‌ ۵۴۰ - ۶۱۸ق‌) از «قومى‌» به‌ نام‌ «اويسيان‌» ياد مى‌كند و مقام‌ آنان‌ را «عظيم‌ و عالى‌» مى‌داند (ص‌ ۲۸-۲۹)، حاكى‌ از آن‌ است‌ كه‌ اويسيه‌ به‌ عنوان‌ مشربى‌ عرفانى‌ در نيمة سدة ۶ق‌ شناخته‌ بوده‌ است‌. و نيز اينكه‌ يكى‌ از نويسندگان‌ اويسى‌ در سدة ۱۰ق‌ كه‌ براي‌ نخستين‌ بار تذكرة مشايخ‌ اويسيه‌ را نوشته‌، و مدعى‌ شده‌ است‌ كه‌ شيخ‌ عبدالله‌ يمنى‌ از جمله‌ مشايخ‌ اويسيه‌ نزد اويس‌ قرنى‌ سلوك‌ كرد و سپس‌ طريقة اويسيه‌ را به‌ ديگر روندگان‌ طريقت‌ آموخت‌ ( بغراخانى‌، ص۱۰-۱۲) و نيز آوردن‌ ستق‌ بغراخان‌ عبدالكريم‌، پادشاه‌ ترك‌ مسلمان‌ قراخانى‌ (د ۳۴۴ ق‌) در شمار پيروان‌ اويسيه‌ (بغراخانى‌، ص۳؛بغراخانى‌، ص۹۲- ۹۸)، مؤيد اين‌ نكته‌ است‌ كه‌ از ديرباز پيروان‌ طريقة اويسى‌ كسانى‌ را كه‌ به‌ سده‌هاي‌ اولية اسلام‌ تعلق‌ داشته‌اند، از بزرگان‌ اين‌ طريقه‌ و در شمار هم‌مسلكان‌ خود مى‌شناخته‌اند.
پس‌ از روزگار عطار نيشابوري‌ نيز اين‌ طريقه‌ در ميان‌ اهل‌ عرفان‌ و تصوف‌ مطرح‌ بوده‌، و سالكان‌ طريقه‌هاي‌ خانقاهى‌ با توسل‌ به‌ روحانيت‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) يا يكى‌ از اولياءالله‌ تربيت‌ مى‌يافته‌اند. در سلسلة چشتيه‌، آنگاه‌ كه‌ «پير دليل‌» يافت‌ نمى‌شده‌، سالك‌ چشتى‌، پس‌ از غسل‌ توبه‌، غسل‌ اويسى‌ مى‌كرده‌، و به‌ روح‌ اويس‌ قرنى‌ فاتحه‌ مى‌خوانده‌، و به‌ سلوك‌ مى‌پرداخته‌ است‌. بر اثر چنين‌ روشى‌ در سلوك‌ سلسلة چشتيه‌ بوده‌ است‌ كه‌ برخى‌ از شعب‌ آن‌ سلسله‌ به‌ نامهاي‌ سلسلة اويسية رسول‌نمائيه‌ (منسوب‌ به‌ سيدحسن‌ رسول‌نما) و سلسلة اويسية صابريه‌ (منسوب‌ به‌ صابر چشتى‌) ناميده‌ شده‌اند (صابري‌، ص۲۰۵-۲۰۷؛آريا، ص۱۹۵). در ميان‌ پيروان‌ شيخ‌ احمدجام‌ ژنده‌ پيل‌ نيز صوفيانى‌ بوده‌اند كه‌ به‌داشتن‌ مشرب‌اويسى‌ مشهور بوده‌اند (بهدادنى‌، ص۵۱۲).
در اواخر سدة ۹ و اوايل‌ سدة ۱۰ق‌ صوفيانى‌ بوده‌اند كه‌ به‌ هيچ‌ يك‌ از طريقتهاي‌ خانقاهى‌ وابسته‌ نبودند و خود را اويسى‌ مى‌خواندند، ولى‌ در عين‌ حال‌ همچون‌ ديگر طريقه‌ها، روش‌ و آداب‌ خاص‌ خود داشتند. مشايخى‌ كه‌ پس‌ از عبدالله‌ يمنى‌، به‌ روش‌ اويسى‌ تربيت‌ شدند و بر طريقة اويسى‌ سلوك‌ مى‌كردند، در نقاط مختلف‌ از شبه‌ قاره‌ و ايران‌ و آسياي‌ صغير و شام‌ پراكنده‌ بوده‌اند، ولى‌ نام‌ و نشان‌ بيشتر مشايخ‌ اويسى‌ را نمى‌توان‌ در آثار و نگارشهاي‌ عرفانى‌ ديگر سراغ‌ گرفت‌ (بغراخانى‌، ص۲۳ بب). در ميان‌ مشايخ‌ اين‌ طريقه‌ از چندين‌ زن‌ عارف‌ نيز با نسبت‌ اويسى‌ ياد شده‌ است‌ (بغراخانى‌، ص۴۳۷- ۴۸۸).
اويسية سدة ۱۰ق‌ با توجه‌ به‌ ارزش‌ حروفى‌ نامها، واژة «اويسى‌» را اينگونه‌ تفسير مى‌كرده‌اند كه‌ «الف‌» آن‌ به‌ كلمة «اللّه‌» اشاره‌ دارد كه‌ اسم‌ ذات‌ است‌. و چون‌ اللّه‌ ولايت‌ را در ذات‌ بنى‌ آدم‌ آفريد، لذا قوت‌ ولايت‌ در اويسيان‌ بيشتر است‌. «واو» نيز اشاره‌ به‌ ولايت‌ دارد كه‌ هر ولى‌ِّ اويسى‌ از جملة اوليائى‌ است‌ كه‌ تحت‌ قبة الهى‌ هستند. «يا»ي‌ اول‌ اشاره‌ دارد به‌ «يگانه‌» كه‌ اويسى‌ چنان‌ است‌ كه‌ بين‌ او و حق‌، دويى‌ و اثنينيت‌ راه‌ نمى‌يابد. «سين‌» كه‌ برداشته‌ از سياست‌ سلطان‌ است‌، عين‌ سياست‌ حق‌ است‌، و چون‌ مشايخ‌ اويسى‌ متجلى‌ به‌ صفت‌ قهاريت‌ حقند و قهاريت‌، سياست‌ مى‌آفريند، پس‌ متصف‌ به‌ سياستند. «يا»ي‌ ثانى‌ نيز «يا»ي‌ نسبت‌ است‌ كه‌ نسبت‌ عارف‌ را به‌ طريقة اويسى‌ محقق‌ مى‌دارد (بغراخانى‌، ص۴-۶).
مشايخ‌ اين‌ طريقه‌ در ۱۲ طبقه‌ بوده‌اند كه‌ همة آنان‌ در تحت‌ ۳ عنوان‌ شناخته‌ مى‌شده‌اند: ۱. رسوميه‌: به‌ آن‌ دسته‌ از مشايخ‌ اويسى‌ گفته‌ مى‌شده‌ است‌ كه‌ در ميان‌ مردم‌ سلوك‌ مى‌كرده‌، و مريد مى‌گرفته‌، و ارشاد مى‌كرده‌اند. ۲. الوهيه‌: به‌ گروهى‌ اطلاق‌ مى‌شد كه‌ غرق‌ بحر الوهيت‌، و همواره‌ مشغول‌ ذكر كلمة «اللّه‌» بوده‌اند. اينان‌ ازدواج‌ نمى‌كردند و هر ۵ نفر از آنان‌ يك‌ حلقة ذكر تشكيل‌ مى‌دادند و در هر نوبت‌، ۵ هزار بار ذكر كلمة «الله‌» مى‌گفتند. ۳. علويه‌: مجذوبان‌ مشايخ‌ اويسى‌ را به‌ اين‌ نام‌ مى‌خوانده‌اند، زيرا با جذبه‌ به‌ سوي‌ عالم‌ علوي‌ مى‌شتافته‌اند (بغراخانى‌، ص۶ -۹).
در سلسلةنقشبنديه‌ هم‌ مشرب‌اويسى‌ جايگاه‌بلند و منيع‌داشته‌است‌. خواجه‌ محمد پارسا تصريح‌ مى‌كند كه‌ بيشتر مشايخ‌ خواجه‌ بهاءالدين‌ اويسى‌ بوده‌اند (پارسا، ص‌۱۴- ۱۵). خواجه‌ بهاءالدين‌ نقشبند - كه‌ مشرب‌ اويسيان‌ را در تصوف‌ اسلامى‌ قرينة مشرب‌ بَرخيان‌ (منسوب‌ به‌ برخ‌ِ اسود) در بنى‌ اسرائيل‌ دانسته‌ است‌ (كاشفى‌، ج۱، ص۱۰۳)، برپاية توجه‌ به‌ روحانيت‌ اويس‌ قرنى‌، به‌ تجرد و انقطاع‌ از ظواهر رسيده‌ است‌ (صلاح‌، ص۹۵-۹۶).
گرايش‌ نقشبنديه‌ به‌ مشرب‌ اويسيه‌ بارها در متون‌ نقشبندي‌ گزارش‌ شده‌ است‌ و همين‌ امر سبب‌ شد تا هم‌ آنان‌ در سدة ۱۲ق‌ مسلك‌ اويسى‌ را به‌ سلسله‌اي‌ تبديل‌ كنند (احمد، ص۱۸۶؛احمد، ص۱۹۰؛احمد، ص۲۱۵) كه‌ به‌ اعتقاد آنان‌ توسط حسن‌ بصري‌ انتشار يافته‌ است‌ (احمد، ص۲۲۰ بب) و براي‌ نشر سلسلة اويسى‌ آدابى‌ وضع‌ كرده‌اند، از جمله‌ اينكه‌ بايد در بدايت‌ سلوك‌ - مانند اويس‌ قرنى‌ - يكى‌ يا همة دندانهاي‌ خود را ريشه‌كن‌ كنند (احمد، ص۱۷۵ بب؛ مدرسى‌، سيري‌، ص۴۲۸) و ذكرشان‌ را تكرار نام‌ اويس‌، به‌ صورت‌ «اويس‌ اويس‌» قرار دهند. اين‌ گروه‌ از نقشبنديان‌ اويسى‌ علاوه‌ بر آداب‌ مذكور، پاره‌اي‌ از آداب‌ و معاملات‌ خاص‌ نقشبندي‌ را نيز به‌ عنوان‌ آداب‌ سلسلة اويسى‌ مى‌شناخته‌، و بر اين‌ باور بوده‌اند كه‌ اساس‌ طريقت‌ اويسى‌ بر اين‌ اعمال‌ هفتگانه‌ استوار مى‌بوده‌ است‌: ۱. پيروي‌ از رسول‌ خدا، ۲. خلوت‌ در انجمن‌، ۳. خاموشى‌ در سخن‌، ۴. نظر بر قدم‌، ۵. هوش‌ در دم‌، ۶. زهرنوشى‌، ۷. پرده‌پوشى‌ (احمد، ص۱۸۶ بب؛كاشفى‌، ج۱، ص۳۸-۴۲؛«ميكدة محبت‌»، ص۹ بب)
علاوه‌ بر اينها، در ميان‌ سالكان‌ سلسله‌هاي‌ ديگر نيز گرايش‌ به‌ مشرب‌ اويسيه‌ وجود داشته‌ است‌، چنانكه‌ در ميان‌ سالكان‌ طريقت‌ تجانيه‌ كسانى‌ بوده‌اند كه‌ با توسل‌ به‌ روحانيت‌ يكى‌ از مشايخ‌ سلوك‌ مى‌كرده‌، و تربيت‌ مى‌يافته‌اند (دخيل‌الله‌، ص۳۳).
در حدود يك‌صدسال‌ پس‌از ايجادسلسلة اويسيه‌توسط نقشبنديان‌، راهروانى‌ در ميان‌ عارفان‌ شيعى‌ وجود داشتند كه‌ اويسى‌ بودن‌ را مشربى‌ عرفانى‌ مى‌شناختند و بر اين‌ باور بودند كه‌ اگر سالكى‌ در رؤيا به‌ زيارت‌ يكى‌ از ائمة اطهار(ع‌) نائل‌ شود و بدون‌ احتياج‌ به‌ پير و مراد، تحت‌ تربيت‌ روحى‌ آن‌ امام‌ قرار گيرد، از زمرة اويسيه‌ تواند بود. از اين‌رو، در تاريخ‌ تصوف‌ ايران‌، در اواخر سدة ۱۳ق‌ مصطلحاتى‌ چون‌ اويسى‌ امام‌ حسين‌(ع‌) و اويسى‌ امام‌ رضا(ع‌) معروف‌ بود و كسانى‌ مطابق‌ مفهوم‌ سنتى‌ و ديرينة اويسيه‌ به‌ سلوك‌ عرفانى‌ مى‌پرداختند (مدرسى‌، سيري‌، ص۴۲۹-۴۳۰). در ميان‌ آنان‌ كسانى‌ نيز بر اين‌ باور بودند كه‌ اگر سالكى‌ تحت‌ تربيت‌ پيري‌ قرار داشته‌ باشد و پس‌ از درگذشت‌ آن‌ پير، به‌ جانشين‌ او دست‌ ارادت‌ ندهد و همچنان‌ به‌ روحانيت‌ پير درگذشته‌ متوسل‌ باشد و تحت‌ تربيت‌ روحانى‌ او سلوك‌ كند، مى‌تواند از جملة اويسيه‌ محسوب‌ شود (مدرسى‌، «اويسى‌»، ۸۲)؛ اما در همين‌ دورة اخير، در ايران‌ سلسله‌اي‌ هم‌ به‌ نام‌ «اويسيه‌» وجود داشته‌ است‌ (ديوان‌بيگى‌، ج۲، ص۱۰۳۶؛ سپهر، ص۱۱۶؛اعتضادالسلطنه‌، ص۲۸۲) كه‌ به‌ پير دليل‌ و قطب‌ در سلسلة اويسيه‌ قائل‌ بوده‌، و نشر سلسله‌ را از طريق‌ اويس‌ قرنى‌ مورد تأكيد قرار مى‌داده‌اند (بدرالدين‌، ص۱۱۲-۱۱۳).
با آنكه‌ صوفيانى‌ از ديگر سلسله‌هاي‌ خانقاهى‌ در ايران‌ قرن‌ ۱۳ق‌ - مانند معصوم‌ عليشاه‌ شيرازي‌ (معصوم‌ عليشاه‌، ج۱، ص۵۱ -۵۲) از سلسلة نعمت‌اللهيه‌ - برخلاف‌ اين‌گروه‌ تبليغ‌ مى‌كرده‌اند و اويس‌ قرنى‌ را مجذوب‌ دانسته‌، و به‌ حكم‌مجذوبيت‌ امكان‌ ارشاد و نشر «سلسله‌» را از جانب‌ او مردود مى‌شمرده‌اند (نفيسى‌، ص۱۹۰)، با اينهمه‌، جلال‌الدين‌ على‌ عنقا (۱۲۶۴- ۱۳۲۳ق‌) سلسلة اويسية جديد را در ايران‌ تأسيس‌ كرد (مدرسى‌، سيري‌، ص۴۳۲-۴۳۳) و اتباع‌ او بر اين‌ باور شدند كه‌ نشر سلسلة اويسيه‌ توسط على‌ عنقا، ادامه‌ و استمرار سلسلة اويسيه‌اي‌ است‌ كه‌ نجم‌الدين‌ كبري‌ در سدة ۷ق‌ آن‌ را تجويز و تصويب‌ مى‌كرده‌ است‌ (محسنى‌، ص۷۲-۷۴).
ديگر پيروان‌ سلسلة اويسية جديد در ايران‌ كوشيدند تا سلسلة خود را همراه‌ و همگون‌ و دنبالة پيوسته‌ و بى‌انقطاع‌ اويسية قديم‌ به‌ شمار آورند (كسروي‌، ص۳۵-۱۰۲)، بى‌آنكه‌ بين‌ اويسية قديم‌ به‌ عنوان‌ مشربى‌ عرفانى‌، و اويسية جديد به‌ صورت‌ سلسله‌اي‌ خانقاهى‌ فرق‌ بگذارند. در دورة معاصر، شاه‌ مقصود صادق‌ عنقا به‌ عنوان‌ قطب‌ اويسية جديد، سلسلة مذكور را مطابق‌ ديگر سلسله‌هاي‌ خانقاهى‌ ايران‌ سازمان‌ داد و از علوم‌ جديد مانند جامعه‌شناسى‌، فلسفة غرب‌ و روان‌شناسى‌ در تبيين‌ مفاهيم‌ عرفانى‌ بهره‌ برد و آن‌ را طريقت‌ شاه‌ مقصودي‌ اويسى‌ ناميد (مدرسى‌، سيري‌، ص۴۳۴).
طريقت‌ اويسى‌ جديد، امروزه‌ علاوه‌ بر ايران‌، در كشورهاي‌ آمريكا و كانادا نيز تبليغ‌ و ترويج‌ مى‌شود و مدرسه‌اي‌ به‌ نام‌ «مدرسة تصوف‌ اسلامى‌۱» براي‌ آموزشهاي‌ طريقة مزبور در آن‌ كشورها داير شده‌ است‌. اما مشرب‌ عرفانى‌ اويسى‌ اوليه‌ نه‌تنها در شرق‌ جهان‌ اسلام‌، بلكه‌ به‌ عنوان‌ طريقتى‌ خانقاهى‌ در سرتاسر جهان‌ اسلام‌ رواج‌ داشته‌ است‌. در تركيه‌ گذشته‌ از شيخ‌ يسير اويسى‌ استانبولى‌ كه‌ در حوالى‌ نيمة دوم‌ سدة ۶ق‌ مى‌زيسته‌ (بغراخانى‌، ص۲۵۴-۲۶۴)، بايد از شيخ‌ اويس‌ رومى‌ ياد كرد كه‌ مريدان‌ بسيار داشته‌ است‌. او از آسياي‌ صغير به‌ بعلبك‌ كوچيد و در آنجا به‌ ارشاد پرداخت‌. به‌ نظر بورينى‌ (بورينى‌، ج۲،، ص۸۹) اصحاب‌ او همچون‌ اويسيان‌ ديگر بر اين‌ باور بودند كه‌ چون‌ وليّى‌ فوت‌ شود، امداد و كرامت‌ وي‌ نيز بريده‌ مى‌شود. جز او، سيدمحمد نور مَلامى‌ - عارف‌ سدة ۱۳ق‌ تركيه‌ - نيز كه‌ در مكه‌ با اويسيان‌ آشنا شده‌ بود، اصول‌ اين‌ طريقت‌ را در تركيه‌ تبليغ‌ مى‌كرد (گولپينارلى‌، ص۲۶۹؛گولپينارلى‌، ص۲۷۸).
منابع:
(۱)غلامعلى‌ آريا، طريقة چشتيه‌ در هند و پاكستان‌، تهران‌، ۱۳۶۵ش‌؛
(۲) عبدالرحمان ابن‌ جوزي‌، صفة الصفوة، به‌ كوشش‌ محمود فاخوري‌، بيروت‌، ۱۴۰۶ق‌/۱۹۸۶م‌؛
(۳) حافظ حسين ابن‌ كربلايى‌، روضات‌ الجنان‌، به‌ كوشش‌ جعفر سلطان‌ القرايى‌، تهران‌، ۱۳۴۴ش‌؛
(۴) احمد ابونعيم‌ اصفهانى‌، حلية الاولياء، قاهره‌، ۱۳۵۱ق‌/۱۹۳۳م‌؛
(۵) احمد بن‌ محمود، لطائف‌ نفسيه‌ در فضائل‌ اويسيه‌، نسخة عكسى‌ موجود در كتابخانة مركزي‌ و مركز اسناد دانشگاه‌ تهران‌، شم ۷۰۷۳؛
(۶) عليقلى اعتضادالسلطنه‌، اكسير التواريخ‌، تهران‌، ۱۳۷۰ش‌؛
(۷) جعفر بدخشى‌، خلاصة المناقب‌، به‌ كوشش‌ اشرف‌ ظفر، اسلام‌آباد، ۱۳۷۴ش‌/۱۹۹۵م‌؛
(۸) حسين بدرالدين‌، مقدمه‌ بر دو رسالة عرفانى‌ نجم‌الدين‌ كبري‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌؛
(۹) بدرالدين بدري‌ كشميري‌، سراج‌ الصالحين‌، به‌ كوشش‌ سراج‌الدين‌، اسلام‌آباد، ۱۳۷۶ش‌؛
(۱۰) حسن بورينى‌، تراجم‌ الاعيان‌، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌ منجد، دمشق‌، ۱۹۶۳م‌؛
(۱۱) محمود بهدادنى‌ خوافى‌، «ملفوظات‌»، برگ‌ بى‌برگى‌، به‌ كوشش‌ عارف‌ نوشاهى‌، تهران‌، ۱۳۷۸ش‌؛
(۱۲) خواجه‌ محمد پارسا، قدسيه‌، به‌ كوشش‌ احمد طاهري‌ عراقى‌، تهران‌، ۱۳۵۴ش‌؛
(۱۳) تذكرة بغراخانى‌، به‌ كوشش‌ محمد منيرعالم‌، اسلام‌آباد، ۱۳۷۶ش‌؛
(۱۴) عبدالرحمان جامى‌، نفحات‌ الانس‌، به‌ كوشش‌ محمود عابدي‌، تهران‌، ۱۳۷۰ش‌؛
(۱۵) محمد داراشكوه‌، سكينة الاولياء، به‌ كوشش‌ تاراچند و محمدرضا جلالى‌نائينى‌، تهران‌، ۱۳۴۴ش‌؛
(۱۶) على دخيل‌الله‌، التجانية، رياض‌، دارطيبه‌؛
(۱۷) احمد ديوان‌ بيگى‌، حديقةالشعراء، به‌كوشش‌عبدالحسين‌ نوايى‌،تهران‌،۱۳۶۵ش‌؛
(۱۸) عبدالحسين سپهر،مرآت‌ الوقايع‌ مظفري‌ و يادداشتهاي‌ ملك‌ المورخين‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌؛
(۱۹) محمدحسن صابري‌، تواريخ‌ آئينة تصوف‌، مكتبة صابريه‌، ۱۹۷۱م‌؛
(۲۰) صلاح‌ بن‌ مبارك‌ بخاري‌، انيس‌ الطالبين‌، به‌ كوشش‌ توفيق‌ هاشم‌پور سبحانى‌، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌؛
(۲۱) فريدالدين عطار نيشابوري‌، تذكرة الاولياء، به‌ كوشش‌ محمد استعلامى‌، تهران‌، ۱۳۴۶ش‌؛
(۲۲) بديع‌الزمان فروزانفر، شرح‌ احوال‌ و نقد و تحليل‌ آثار شيخ‌ فريدالدين‌ محمد عطار نيشابوري‌، تهران‌، ۱۳۵۳ش‌؛
(۲۳) عبدالكريم قشيري‌، الرسالةالقشيرية، قاهره‌، ۱۳۵۹ق‌/۱۹۴۰م‌؛
(۲۴) على كاشفى‌، رشحات‌ عين‌ الحيات‌، به‌ كوشش‌ على‌اصغر معينيان‌، تهران‌، ۱۳۵۶ش‌؛
(۲۵) كريم كسروي‌ اشتهاردي‌، تذكرة طريقت‌ اويسى‌، تهران‌، كتابفروشى‌ زوّار؛
(۲۶) عبدالباقى گولپينارلى‌، ملامت‌ و ملامتيان‌، ترجمة توفيق‌ هاشم‌پور سبحانى‌، تهران‌، ۱۳۷۸ش‌؛
(۲۷) عبدالغفور لاري‌، حل‌ مشكلات‌ نفحات‌ الانس‌، نسخة عكسى‌ موجود در كتابخانة مركزي‌ و مركز اسناد دانشگاه‌ تهران‌، شم ۱۷۶۸؛
(۲۸) منوچهر محسنى‌، تحقيق‌ در احوال‌ و آثار نجم‌الدين‌ كبري‌ اويسى‌، تهران‌، ۱۳۴۶ش‌؛
(۲۹) نورالدين مدرسى‌ چهاردهى‌، «اويسى‌»، وحيد، تهران‌، ۱۳۵۶ش‌، شم ۲۱۹-۲۲۰؛
(۳۰) نورالدين مدرسى‌ چهاردهى‌، سيري‌ در تصوف‌، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌؛
(۳۱) محمد معصوم معصوم‌ عليشاه‌، طرائق‌ الحقائق‌، به‌ كوشش‌ محمدجعفر محجوب‌، تهران‌، ۱۳۱۸ش‌؛
(۳۲) «ميكدة محبت‌»، به‌ كوشش‌ محمدحسين‌ تسبيحى‌، دانش‌، اسلام‌آباد، ۱۳۷۶ش‌، شم ۵۰؛
(۳۳) سعيد نفيسى‌، سرچشمة تصوف‌ در ايران‌، تهران‌، ۱۳۴۳ش‌؛
(۳۴) حسن نيشابوري‌، عقلاء المجانين‌، به‌ كوشش‌ عمر اسعد، بيروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۷م‌؛
(۳۵) على هجويري‌، كشف‌ المحجوب‌، به‌ كوشش‌ و. ژوكوفسكى‌، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌؛



جعبه ابزار