• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ایهام خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ايهام‌، در لغت‌ به‌ معنى‌ به‌ گمان‌ افكندن‌ و به‌ پندار و شك‌ درانداختن‌، و در دانش‌ بديع‌ يكى‌ از صنايع‌ معنوی و بخشى‌ مهم‌ از بديع‌ معنوی می‌باشد.
بخش‌ يكم‌ - تعريف‌
۱. مقدمه‌: مراد از ايهام‌ آن‌ است‌ كه‌ لفظى‌ با بيش‌ از يك‌ معنا را در نظم‌ و نثر به‌ كار برند كه‌ برخى‌ از معانى‌ آن‌ نزديك‌ به‌ ذهن‌، و برخى‌ دور از ذهن‌ باشد (بابرتى‌، ص۶۲۸؛ كاشفى‌، ص۱۰۹_۱۱۰؛ لودی، ص۱۱۲)، مثل‌ِ «استوا» در آيه «اَلرَّحْمن‌ُ عَلَى‌ الْعَرْش‌ِ اسْتَوي‌» (طه‌:۲۰)(طه:۵) كه‌ به‌ دو معناست‌: يكى‌ جلوس‌، دوم‌ استيلا؛ نيز مثل‌ كلمه «عهد» در اين‌ بيت‌ حافظ (حافظ، ص‌۷۰): دی مى‌شد و گفتم‌ صنما عهد به‌ جا آر {} گفتا غلطى‌ خواجه‌ در اين‌ عهد وفا نيست‌
كه‌ دارای دو معناست‌: يكى‌ روزگار، دوم‌ پيمان‌؛ همچنين‌ است‌ كلمه «انسان‌» در اين‌ بيت‌ (حافظ، ص‌۱۹۲): مردم‌ چشمم‌ به‌ خون‌ آغشته‌ شد {} در كجا اين‌ ظلم‌ با انسان‌ كنند
كه‌ آن‌ نيز دارای دو معناست‌: يكى‌ آدمى‌ زاده‌، دوم‌ مردمك‌ چشم‌.
دو معنا يا بيش‌ از دو معنای واژه‌های ايهام‌آميز يا معانى‌ حقيقى‌ است‌، يا معانى‌ مجازی، يا يكى‌ حقيقى‌، و ديگری مجازی است‌ و گاه‌ نيز به‌ اشتراك‌ است‌ و به‌ تواطؤ (سيوطى‌، ج۳، ص۲۸۵؛ تهانوی، ج۲، ص۱۵۱۵؛ على‌خان‌ مدنى‌، ج۵، ص۵؛ مازندرانى‌، ص۳۳۱)، چنانكه‌ از دو معنى‌ «استوا» يكى‌ حقيقى‌ است‌ و ديگری مجازی؛ و معانى‌ «عهد» هر دو حقيقى‌ است‌. از آنجا كه‌ «بيش‌ از يك‌ معنا» شامل‌ دو معنا و بيشتر است‌، مى‌توان‌ تعاريف‌ ايهام‌ را به‌ دو قسم‌ تقسيم‌ كرد: مشهور و غيرمشهور.
الف‌ - تعريف‌ مشهور: تعريف‌ ايهام‌ به‌ كاربرد لفظ دو معنايى‌ است‌، مثل‌ِ «استوا» در آيه ياد شده‌ و «عهد» و «انسان‌» در ابيات‌ مذكور. تعريف‌ ايهام‌ بدين‌ صورت‌، تعريفى‌ است‌ رايج‌ و مشهور كه‌ در اغلب‌ منابع‌ عربى‌ و فارسى‌ ثبت‌ و ضبط است‌. از جمله‌ منابع‌ به‌ زبان‌ عربى‌، آثاری است‌ از خطيب‌ قزوينى‌ (خطيب‌ قزوينى‌، ج۱، ص۴۹۹)، اسامة بن‌ منقذ (اسامة بن‌ منقذ، ص‌۶۰)، سكاكى‌ (سكاكى‌، ص‌۲۰۱)، تفتازانى‌ ( تفتازانى‌، مطول‌، ص۴۲۵)، طيبى‌ (طيبى‌، ص‌۲۹۹)، جرجانى‌ (جرجانى‌، ص‌۴۲)، و بابرتى‌ (بابرتى‌، ص۶۲۸)، و از جمله‌ منابع‌ به‌ زبان‌ فارسى‌ آثاری است‌ از رشيد وطواط (محمد رشيد وطواط، ص‌۳۹)، شمس‌ قيس‌ رازی (شمس‌ قيس‌ رازی، ص‌۳۱۱)، تاج‌ الحلاوی (تاج‌ الحلاوی، ص‌۴۰)، رامى‌ (رامى‌، ص‌۵۶)، مازندرانى‌ (مازندرانى‌، ص‌۳۳۰) و رضاقلى‌ هدايت‌ (رضاقلى‌ هدايت‌، ص‌۳۱_۳۲).
ب‌ - تعريف‌ غيرمشهور: تعريف‌ ايهام‌ به‌ كاربرد لفظ با دو معنا و بيش‌ از آن‌ تعريفى‌ است‌ غيرمشهور كه‌ در برخى‌ از منابع‌ بلاغى‌ به‌ زبان‌ عربى‌ (بابرتى‌، ص۶۲۸) و فارسى‌ (كاشفى‌، ص۱۰۹_۱۱۰؛ لودی، ص۱۱۲) ضبط شده‌ است‌، چنانكه‌ مثلاً تعبير «به‌ چشم‌» در بيتى‌ از حافظ (حافظ، ص‌۱۱): مستى‌ به‌ چشم‌ شاهد دلبند ما خوش‌ است‌ {} زان‌ رو سپرده‌اند به‌ مستى‌ زمام‌ ما
كه‌ دارای سه معنى‌ است‌:۱. از ديدگاه‌ دلبند ما مستى‌ خوش‌ است‌، يعنى‌ معشوق‌ ما مستى‌ را مى‌پسندد؛ ۲. در چشم‌ دلبند ما، يعنى‌ برای چشم‌ دلبند ما مستى‌ خوش‌ است‌، به‌ عبارت‌ ديگر تنها مستى‌ِ چشم‌ دلبند ما خوش‌ است‌؛ ۳. مستى‌، تنها با پيمانه چشمان‌ معشوق‌ دلبند ما خوش‌ است‌ (دادبه‌، «توازی...»، ص۱۵_۱۶). كاشفى‌ ضمن‌ تصريح‌ بدين‌ معنا كه‌ لفظ ايهام‌آميز بيش‌ از دو معنا نيز مى‌تواند داشته‌ باشد، به‌ طرح‌ شواهدي‌ مى‌پردازد كه‌ داراي‌ ۳ معنى‌ و گاه‌ داراي‌ ۷ معناي‌ ايهامى‌ هستند (کاشفی، ص‌۱۰۹_۱۱۰).
۲. ويژگی‌های معانى‌ ايهامى‌: از ديدگاه‌ علمای دانش‌ بديع‌، معانى‌ ايهامى‌ دارای دو ويژگى‌ است‌:
الف‌ - قُرب‌ و بُعد، كه‌ مراد از آن‌ نزديكى‌ به‌ ذهن‌ و دوری از ذهن‌ است‌. بدين‌ترتيب‌ كه‌ ذهن‌ شنونده‌ با برخى‌ از معانى‌ آشناست‌ و آن‌ها را به‌ آسانى‌ در مى‌يابد و با برخى‌ از معانى‌ كمتر آشنا، يا بيگانه‌ است‌ و به‌ اصطلاح‌ معنى‌ را بعيد و غريب‌مى‌يابد و ديرتر به‌ دريافت‌آن‌ نائل‌مى‌شود. چنانكه‌ «جلوس‌»، معنای نزديك‌ و آشنای «استوا»، و «استيلا»، معنای دور آن‌ است‌ و «آدمى‌زاده‌» معنای نزديك‌ «انسان‌»، و «مردمك‌» معنای دور آن‌ است‌.
ب‌ - مقصود و غيرمقصود، كه‌ مرادازآن‌، اين‌است‌ كه‌ معنى‌نزديك‌، غير مقصود است‌ و مراد گوينده‌ نيست‌ و معنى‌ بعيد، مقصود و مراد گوينده‌ است‌، چنانكه‌ مراد از «استوا» در آيه ياد شده‌ «استيلا»، و مراد از «انسان‌» در بيت‌ حافظ، «مردمك‌ چشم‌» است‌. اين‌ دو ويژگى‌ را در تمامى‌ منابع‌ پيشين‌ مى‌توان‌ يافت‌ (خطيب‌ قزوينى‌، ج۱، ص۴۹۹؛ سكاكى‌، ص‌۲۰۱؛ تفتازانى‌، مطول‌، ص۴۲۵؛ محمد رشيد وطواط، ص‌۳۹؛ شمس‌ قيس‌ رازی، ص‌۳۱۱).
۳. توازی معنايى‌: مراد از توازی معنايى‌ در ايهام‌ آن‌ است‌ كه‌ معانى‌ ايهامى‌، و دست‌ كم‌ اغلب‌ اين‌ معانى‌ موردنظر گوينده‌ و مقصود اوست‌ و شنونده‌، همزمان‌، يا با تقديم‌ و تأخير بدان‌ معانى‌ توجه‌ خواهد كرد. توازی معنايى‌ به‌ دو قسم‌ تقسيم‌ مى‌شود: تساوی معنايى‌، اختلاف‌ معنايى‌.
الف‌ - تساوی معنايى‌، چنان‌ است‌ كه‌ معانى‌ ايهامى‌ در ابهام‌ و صراحت‌ و در دوری و نزديكى‌ به‌ ذهن‌ يكسانند و همزمان‌ به‌ ذهن‌ مى‌آيند، مثل‌ معانى‌ «عهد» در بيت‌ حافظ (حافظ، ص‌۷۰) كه‌ شنونده‌ هر دو معنى‌ آن‌ را همزمان‌ در مى‌يابد و چنين‌ ادراك‌ مى‌كند كه‌ «در پيمان‌ نكورويان‌ چونان‌ روزگار وفا نيست‌» (دادبه‌، «توازی...»، ص۲۳_۲۴).
ب‌ - اختلاف‌ معنايى‌، چنان‌ است‌ كه‌ برخى‌ از معانى‌ ايهامى‌، صريح‌تر از ديگر معانى‌ است‌ و در نتيجه‌ به‌ ذهن‌ نزديك‌تر است‌ و زودتر دريافت‌ مى‌شود و برخى‌ از معانى‌ دارای صراحت‌ كمتری است‌؛ بنابراين‌ دورتر از ذهن‌ است‌ و ديرتر به‌ ذهن‌ متبادر مى‌گردد و اين‌ امر، به‌ هيچ‌ روی حاكى‌ از مقصود بودن‌ و مقصود نبودن‌ نيست‌. چنانكه‌ در مصراع‌ «در كجا اين‌ ظلم‌ با انسان‌ كنند» (حافظ، ص‌۱۹۲) نخست‌، از «انسان‌» معنى‌ «آدمى‌زاده‌» مفهوم‌ مى‌شود و مصراع‌، بيانگر اعتراض‌ بر ستمى‌ مى‌گردد كه‌ بر انسان‌ مى‌رود، و سپس‌ معنای «مردمك‌چشم‌» به‌ذهن‌مى‌آيد و مصراع‌، بيانگر شكوه عاشق‌ از معشوق‌ مى‌شود (دادبه‌، «توازی...»، ص۲۹). بدين‌ترتيب‌، «مقصود» و «غيرمقصود» امری است‌ نسبى‌ كه‌ زمان‌ و مكانى‌ كه‌ شعر در آن‌ سروده‌ و خوانده‌ مى‌شود از يك‌ سو، و قصد و نيت‌ خواننده‌ و حال‌ و هوای او از سوی ديگر در اراده يكى‌ از معانى‌ ايهامى‌ تعيين‌ كننده‌ خواهد بود. سخن‌ برخى‌ از دانشمندان‌ بلاغت‌ مبنى‌ بر «اراده يكى‌ از دو معنا يا يكى‌ از معانى‌ ايهامى‌» (اسامة بن منقذ، ص۶۰؛ عبدالنبى‌ احمدنگری، ج۱، ص۲۴۷) مؤيد اين‌ معنا، و در نهايت‌ قرينه‌ای است‌ بر تأييد «توازی معنايى‌» كه‌ با اصل‌ «شمول‌ معنايى‌ شعر» پيوندی ناگسستنى‌ دارد (دادبه‌، «شمول‌...»، ص۱۰_۱۱).
بخش‌ دوم‌ - طبقه‌بندی
ايهام‌ را به‌ چند اعتبار مى‌توان‌ تقسيم‌ و طبقه‌بندی كرد:
۱. به‌ اعتبار ملائمات‌ معانى‌: ايهام‌ به‌ اعتبار ملائمات‌ معنى‌ قريب‌ و بعيد به‌ پنج قسم‌ تقسيم‌ مى‌گردد:
الف‌ _ مجرّد، ايهامى‌ است‌ كه‌ به‌ نظر برخى‌ از علمای بلاغت‌ مجرد از ملائمات‌ هر دو معنى‌ است‌ (على‌خان‌، ج۵، ص۶؛ تهانوی، ج۲، ص۱۵۱۵؛ سيوطى‌، ج۳، ص۲۸۶؛ تفتازانى‌، شرح‌...، ص۱۹۲) و به‌ نظر اكثر علمای اين‌ فن‌، ايهامى‌ است‌ مجرد از ملائمات‌ معنى‌ قريب‌ (محمد خطيب‌ قزوينى‌، ج۱، ص۴۹۹؛ برقوقى‌، ص۳۶۰؛ تفتازانى‌، مطول‌، ص۴۲۵؛ مازندرانى‌، ص۳۳۱) و ناگزير همراه‌ با ملائمات‌ معنى‌ بعيد (كاشفى‌، ص۱۱۰؛ عبدالواسع‌، ص۵۱). از شواهد ايهام‌ مجرد، در زبان‌ عربى‌ «استوا» در آيه ياد شده‌ است‌ و در زبان‌ فارسى‌ بيتى‌ است‌ از «بوستان‌» سعدی (سعدی، ص‌۲۲) كه‌ در آن‌ لفظ ايهام‌آميز «خُرده‌» (به‌ معنى‌ ۱. خرد و ريز، ۲. آتش‌) همراه‌ با ملائمات‌ معنى‌ بعيد آن‌، يعنى‌ همراه‌ با ملائمات‌ آتش‌ كه‌ عبارتند از «افروختن‌» و «سوختن‌» به‌ كار رفته‌ است‌: به‌ خرده‌ توان‌ آتش‌ افروختن‌ {} پس‌ آنگه‌ درخت‌ كهن‌ سوختن‌
ب‌ _ مرشّح‌، ايهامى‌ است‌ همراه‌ با ملائمات‌ معنى‌ قريب‌، مثل‌ آيه «وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْد½» (ذاريات‌:۵۱)(ذاریات:۴۷) كه‌ لفظ موهم‌ «ايد» (جمع‌ يد به‌ دو معنى‌: ۱. دست‌، ۲. قدرت‌) همراه‌ با ملائم‌ معنى‌ قريب‌ آن‌، يعنى‌ «بَنَيْناها» است‌ (محمد خطيب‌ قزوينى‌، ج۱، ص۴۹۹_۵۰۰؛ برقوقى‌، ص۳۶۰؛ بابرتى‌، ص۶۲۹_۶۳۰؛ سيوطى‌، ج۳، ص۲۸۶؛ تفتازانى‌، مطول‌، ص۴۲۵؛ مازندرانى‌، ص۳۳۱؛ عبدالنبى‌ احمدنگری، ج۱، ص۲۴۷). از جمله‌ شواهد ايهام‌ مرشح‌ در زبان‌ فارسى‌، بيتى‌ است‌ از حافظ (حافظ، ص‌۶۹): ماهم‌ اين‌ هفته‌ شد از شهر و به‌ چشمم‌ سالى‌ است‌ {} حال‌هجران‌ تو چه‌دانى‌ كه‌ چه‌مشكل‌ حالى‌است‌
در اين‌ بيت‌ «ماه‌» با دو معنى‌ اصلى‌ (۳۰ روز) و استعاری (معشوق‌) لفظ ايهام‌آميز است‌ كه‌ با ملائمات‌ معنى‌ قريب‌ (۳۰ روز)، يعنى‌ با «هفته‌» و «سال‌» همراه‌ شده‌ است‌ (كاشفى‌، ص۱۱۰؛ عبدالواسع‌، ص۵۱). تهانوی ايهام‌ مرشح‌ را مقرون‌ به‌ ملائمات‌ معنى‌ قريب‌ يا معنى‌ بعيد مى‌داند (تهانوی، ج۲، ص۱۵۱۵).
ج‌ _ موشّح‌، ايهامى‌است‌ كه‌با ملائمات‌ هردو معنى‌ - قريب‌ و بعيد - همراه‌ است‌، مثل‌ لفظ ايهام‌آميز «ياقوت‌» در اين‌ بيت‌: بود ز خطِ تو حرفى‌ بهاش‌ صد كان‌ لعل‌ {} گر ابن‌ مُقله‌ بود مشتريش‌ ور ياقوت‌
كه‌ موهم‌ دو معناست‌: ۱. سنگ‌ قيمتى‌ (معنى‌ قريب‌) كه‌ متناسب‌ است‌ با «كان‌»، و «لعل‌»، ۲. نام‌ خطاط مشهور (معنى‌ بعيد) كه‌ متناسب‌ است‌ با «ابن‌مقله‌» (نام‌ خطاطى‌ ديگر)، «خط» و «حرف‌» (عبدالواسع‌، ص۵۱).
د _ مبيّن‌، ايهامى‌ است‌ همراه‌ با ملائمات‌ معنى‌ بعيد (ابوالبقاء كفوی، ج۲، ص۴۴_۴۵)، مثل‌ «ذَنَب‌ السرحان‌» (۱. دُم‌ گرگ‌ = معنى‌ قريب‌، ۲. علامت‌ طلوع‌ فجر = معنى‌ بعيد) و «غزاله‌» (۱. آهو و شير = معنى‌ قريب‌، ۲. خورشيد = معنى‌ بعيد) در بيتى‌ از مسعود سعد: اَری ذَنَب‌َ السَّرحان‌ فى‌ الافق‌ ساطعاً {} فهل‌ ممكن‌ٌ اَن‌ّ الغَزالة تطلع‌
كه‌ معنى‌ بعيد «ذنب‌ السرحان‌» همراه‌ است‌ با «افق‌» و «غزاله‌» و «طلوع‌ (تطلع‌)»؛ و نيز مثل‌ِ «خزان‌» (۱. فصل‌ پاييز = معنى‌ قريب‌، ۲. خزنده‌ = معنى‌ بعيد) و «بهار» (۱. فصل‌ بهار = معنى‌ قريب‌، ۲. بتكده‌ = معنى‌ بعيد) در بيتى‌ از قوامى‌ رازی: بخت‌ سوی درت‌ خزان‌ آيد {} راست‌ چون‌ بت‌پرست‌ سوی بهار
كه‌ معنى‌ دور «خزان‌» (خزنده‌) متناسب‌ است‌ با «آمدن‌» و «در» و معنای دور «بهار» متناسب‌ است‌ با «بت‌پرست‌» (بدايع‌نگار لاهوتى‌، ص۴۰_۴۱).
ه - مهيّا، ايهامى‌ است‌ كه‌ از تصرف‌ در عبارت‌ و به‌ دنبال‌ زمينه‌سازي‌ لفظى‌ به‌ بار مى‌آيد (ابوالبقاء كفوی، ج۲، ص۴۵؛ گركانى‌، ص۲۰۴) و واژه‌های زمينه‌ساز، در شمار ملائمات‌ يكى‌ از معانى‌ ايهامى‌ هستند، مثل‌ِ لفظ «مندوب‌» در اين‌ بيت‌: لَقضيت‌ُ نحباً فى‌ جنابك‌ خدمةً {} لاَكون‌ مندوباً قضى‌ مفروضا
كه‌ با زمينه‌سازی لفظى‌ و آوردن‌ لفظ «مفروض‌»، درپى‌ آن‌، ايهام‌آميز شده‌، و دو معنا يافته‌ است‌: ۱. عمل‌ مستحب‌ (معنى‌ قريب‌)، ۲. مُرده‌ كه‌ بر او مى‌گريند (معنى‌ بعيد) و مراد از «مندوب‌» همين‌ معنى‌ است‌ (ابوالبقاء كفوی، ج۲، ص۴۵) و در زبان‌ فارسى‌ مثل‌ِ بيت‌ عالَمى‌ دارابجردی: آمد آن‌ مه‌ ز سفر جانب‌ سرگشته خويش‌ {} آمد اينم‌ عجب‌ از طالع‌ برگشته خويش‌
در اين‌ بيت‌ مصراع‌ اول‌ كه‌ بيانگر «بازگشت‌ ماه‌ (معشوق‌) از سفر» است‌، زمينه‌ساز ايهام‌آميز شدن‌ «طالع‌» (۱. بخت‌ = معنى‌ قريب‌، ۲. معشوق‌ = معنى‌ بعيد) در مصراع‌ دوم‌ شده‌ است‌ (نشاط، ص۱۰۲).
از انواع‌ پنجگانه ايهام‌ به‌ اعتبار ملائمات‌ معانى‌ نوع‌ اول‌ و دوم‌ (مجرد و مرشح‌) را قدما (خطيب‌ قزوینی، ج۱، ص۴۹۹؛ تفتازانى‌، مطول‌، ص۴۲۵؛ سيوطى‌، ج۳، ص۲۸۶) مطرح‌ كرده‌اند و نوع‌ سوم‌ و چهارم‌ و پنجم‌ (موشح‌، مبيّن‌ و مهيا) از سوی متأخران‌ مطرح‌ شده‌ است‌ (ابوالبقاء كفوی، ج۲، ص۴۴_۴۵؛ بدايع‌نگار لاهوتى‌، ص۴۰_۴۱؛ عبدالواسع‌، ص۵۱).
۲. به‌ اعتبار تعدد معنى‌: ايهام‌ها، غالباً دو معنايى‌ هستند. مى‌توان‌ ايهام‌های دو معنايى‌ را ايهام‌ عادی خواند و ايهام‌هايى‌ را كه‌ سه معنى‌ و بيش‌ از آن‌ دارند، چنانكه‌ كاشفى‌ (کاشفی، ص‌۱۱۰) بيان‌ كرده‌ است‌، دو قسم‌ دانست‌:
الف‌ _ ايهام‌ تام‌، يعنى‌ ايهام‌های سه معنايى‌، مثل‌ تعبير ايهام‌آميز «به‌ چشم‌» در بيتى‌ از حافظ (حافظ، ص‌۱۱).
ب‌ _ايهام‌ ذو وجوه‌، يعنى‌ ايهام‌هايى‌ كه‌ بيش‌ از سه معنى‌ افاده‌ مى‌كنند و به‌ قول‌ كاشفى‌ گاه‌ تا هفت معنى‌ به‌ بار آمده‌ است‌ (کاشفی، ص‌۱۱۱).
۳. به‌ اعتبار اِفراد و تركيب‌: ايهام‌ به‌ اعتبار افراد و تركيب‌ شامل‌ ايهام‌ مفرد و مركب‌ است‌:
الف‌ - ايهام‌ مفرد، عبارت‌ است‌ از ايهام‌ در واژه‌ها يا واژه‌های ايهام‌ آميز، مثل‌ «عهد» در بيتى‌ از حافظ (حافظ، ص۷۰) و «انسان‌» در بيتى‌ ديگر (حافظ، ص۱۹۲) كه‌ پيش‌تر مورد بحث‌ قرار گرفت‌ (دادبه‌، «توازی»، ص۲۳_۲۴؛ دادبه‌، «توازی»، ص۲۹_۳۰).
ب‌ - ايهام‌ مركب‌، شامل‌ جمله‌های ايهام‌آميز و ايهام‌ گونه‌گون‌ خوانى‌ است‌:
۱. جمله ايهام‌آميز، جمله‌ يا تعبيری است‌ موهم‌ دو يا چند معنى‌، مثل‌ جمله «با خود دار» در بيتى‌ از حافظ (حافظ، ص۳۵۰): نشان‌ اهل‌ خدا عاشقى‌ است‌، با خود دار {} كه‌ در مشايخ‌ شهر اين‌ نشان‌ نمى‌بينم‌
كه‌ موهم‌ دو معناست‌:
۱. عاشقى‌ را با خود دار و عاشق‌ باش‌ كه‌ اهل‌ خدا عاشقند.
۲. اين‌ راز را كه‌ «در مشايخ‌ شهر نشان‌ عشق‌ نيست‌» با خود دار و رازدار باش‌ (دادبه‌، «توازی»، ص۲۰_۲۱). چنين‌ است‌ تعبيرهايى‌ مثل‌ِ «به‌ تاب‌ رود» در مصراع‌ «چو دست‌ در سر زلفش‌ زنم‌ به‌ تاب‌ رود» (حافظ، ص۲۱۶)، و «شمع‌ به‌ افسانه‌ بسوخت‌» در مصراع‌ِ «كه‌ نخفتيم‌ شب‌ و شمع‌ به‌ افسانه‌ بسوخت‌» (حافظ، ص۱۸) (دادبه‌، «توازی»، ص۲۱_۲۲؛ دادبه‌، «توازی»، ص۲۶-۲۷).
۲. ايهام‌ گونه‌گون‌ خوانى‌، ايهامى‌ است‌ كه‌ از چگونگى‌ قرائت‌ يا از گونه‌گون‌ خواندن‌ عبارت‌، تعبير، مصراع‌ و بيت‌ به‌ بار مى‌آيد. به‌ همين‌ سبب‌، مى‌توان‌ بر آن‌ نام‌ «ايهام‌ گونه‌گون‌ خوانى‌» نهاد (دادبه، «مرگ‌ صراحى‌...»، ص۲۱). گونه‌گون‌ خوانى‌، معلول‌ عوامل‌ مختلفى‌ است‌ كه‌ از جمله آن‌ها چهار عامل‌ را مى‌توان‌ ياد كرد:
الف _ عامل‌ اِخبار و پرسش‌، يعنى‌ مى‌توان‌ عبارتى‌ يا مصراعى‌ را هم‌ به‌ صورت‌ خبری خواند، هم‌ به‌ صورت‌ پرسشى‌ و از آن‌ دو معنى‌ به‌ دست‌ آورد، مثلاً مى‌توان‌ اين‌ مصراع‌ را: «جواب‌ تلخ‌ مى‌زيبد لب‌ لعل‌ شكرخا را» (حافظ، ص۳) اولاً، به‌ صورت‌ خبری خواند تا از آن‌ اين‌ معنى‌ به‌ دست‌ آيد: «جواب‌ تلخ‌ زيبنده لب‌ لعل‌ شيرين‌ معشوق‌ است‌»؛ ثانياً، به‌ صورت‌ پرسشى‌ قرائت‌ كرد تا اين‌ معنى‌ به‌ بار آيد كه‌ «جواب‌ تلخ‌ زيبنده لب‌ لعل‌ شيرين‌ معشوق‌ نيست‌» (دادبه، «مرگ‌ صراحى‌...»، ص۲۱_۲۲).
ب _ عامل‌ تأكيد، يعنى‌ با تأكيد ورزيدن‌ و تكيه‌كردن‌ بر واژه‌ يا تعبيری از يك‌ عبارت‌ يا يك‌ بيت‌ مى‌توان‌ به‌ سخن‌ معنايى‌ خاص‌ بخشيد و با تأكيد و تكيه‌ كردن‌ بر واژه‌ يا تعبيری ديگر از همان‌ عبارت‌ و همان‌ بيت‌ از آن‌ معنايى‌ ديگر به‌ دست‌ آورد، چنانكه‌ مى‌توان‌ با تكيه‌ كردن‌ بر بخش‌های مختلف‌ مصراع‌ «جواب‌ تلخ‌ مى‌زيبد لب‌ لعل‌ شكرخا را» از آن‌ معانى‌ مختلف‌ استخراج‌ كرد، بدين‌ ترتيب‌ كه‌ اولاً، با تأكيد بر «جواب‌ تلخ‌» اين‌ معنى‌ را به‌ دست‌ داد كه‌ «تنها جواب‌ تلخ‌ زيبنده لب‌ لعل‌ شكرخاست‌ و جز جواب‌ تلخ‌ آن‌ را نزيبد»؛ ثانياً، با تكيه‌ كردن‌ بر تعبير «مى‌زيبد لب‌ لعل‌ شكرخا را» بدين‌ معنا رسيد كه‌ «جواب‌ تلخ‌، تنها زيبنده لب‌ معشوق‌ است‌ و جز لب‌ معشوق‌، جواب‌ تلخ‌ زيبنده هيچ‌ لبى‌ نيست‌» (دادبه، «مرگ‌ صراحى‌...»، ص۲۲-۲۳).
ج _ عامل‌ خط (املا)، چنان‌ است‌ كه‌ مى‌توان‌ به‌ مدد رسم‌الخط تعبيری را گونه‌گون‌ خواند و از آن‌ معانى‌ گونه‌گون‌ به‌ دست‌ آورد، مثل‌ تعبير «برای» در مصراع‌ «مكن‌! كه‌ آن‌ گل‌ خندان‌ برای خويشتن‌ است‌» (حافظ، ص۵۱) كه‌ تعبير «برای» را به‌ دو صورت‌ مى‌توان‌ خواند: يكى‌، «به‌ رای»، يعنى‌ «آن‌ گل‌ خندان‌ به‌ رای خود (مستبد الرأی) است‌»؛ دوم‌، «برای»، يعنى‌ «آن‌ گل‌ خندان‌ برای خود و به‌ فكر خود است‌» (دادبه، «مرگ‌ صراحى‌...»، ص۲۲-۲۳). كاشفى‌ از اين‌ عامل‌ به‌ «شبه‌ ايهام‌» تعبير كرده‌ است‌ (کاشفی، ص‌۱۱۱).
د _ عامل‌ پيوند اجزاء، چنان‌ است‌ كه‌ با پيوند دادن‌ بخشى‌ از عبارت‌ يا بيت‌ به‌ بخش‌ قبل‌ يا بعد آن‌، عبارت‌ يا بيت‌ را گونه‌گون‌ خوانند و معانى‌ مختلف‌ به‌ دست‌ آورند، به‌ عنوان‌ مثال‌ در اين‌ بيت‌ حافظ (حافظ، ص۳۲۶): آن‌ دم‌ كه‌ به‌ يك‌ خنده‌ دهم‌ جان‌ چو صراحى‌ {} مستان‌ تو خواهم‌ كه‌ گزارند نمازم‌
مى‌توان‌ از دو گونه‌ قرائت‌ پيروی كرد: يكى‌ آنكه‌ تعبير «چوصراحى‌» را به‌ ما قبل‌ آن‌ پيوست‌ و مفهوم‌ «مرگ‌ صراحى‌» به‌ دست‌ داد؛ دوم‌ آنكه‌ همين‌ تعبير را به‌ مابعد (مصراع‌ بعد) وصل‌ كرد و از آن‌ معنای «نماز صراحى‌» به‌ دست‌ آورد (دادبه، «مرگ‌ صراحى‌...»، ص۲۶_۴۱).
۴. به‌ اعتبار اطلاق‌ و نسبيت‌:
الف‌ - ايهام‌ مطلق‌، ايهامى‌ است‌ كه‌ قطع‌نظر از ارتباط و تناسب‌ واژه‌ يا تعبير ايهام‌آميز با واژه‌ها و تعبيرهای ديگر سخن‌، به‌ بار مى‌آيد، مثل‌ ايهام‌ واژه «عهد» (حافظ، ص۷۰) و ايهام‌ واژه «انسان‌» (حافظ، ص۱۹۲) كه‌ پيش‌تر موردبحث‌ قرار گرفت‌.
ب‌ - ايهام‌ نسبى‌، ايهامى‌ است‌ كه‌ براساس‌ ارتباط و تناسب‌ واژه‌ يا تعبير ايهام‌آميز با واژه‌ها و تعبيرهای ديگری كه‌ در سخن‌ است‌، حاصل‌ مى‌شود. ايهام‌ نسبى‌، گوناگون‌ است‌ و گونه‌های مختلف‌ آن‌ در طول‌ زمان‌ ابداع‌ شده‌ است‌. بنابراين‌، مى‌توان‌ ايهام‌های نسبى‌ را به‌ انواع‌ مشهور و غيرمشهور تقسيم‌ كرد.
نخست‌، انواع‌ مشهور، انواعى‌ است‌ كه‌ شماری از آن‌ها ابداع‌ و ابتكار قدما، و شماری ابداع‌ و ابتكار علمای بديع‌ تا سده‌های اخير است‌:
۱. ايهام‌ تناسب‌، مبتنى‌ بر تناسب‌ يكى‌ از معانى‌ واژه‌های ايهام‌آميز با ديگر معانى‌ است‌ (ابوالبقاء كفوی، ج۱، ص۳۸۳؛ فقير دهلوی، ص۵۴_۵۵؛ گركانى‌، ص۱۹۵_۱۹۶)، مثل‌ تناسب‌ «زال‌» (پدر رستم‌) با «دستان‌» (لقب‌ زال‌) در بيت‌ حافظ (حافظ، ص۸۸): به‌ مهلتى‌ كه‌ سپهرت‌ دهد ز راه‌ مرو {} ترا كه‌ گفت‌ كه‌ اين‌ زال‌، ترك‌ِ دستان‌ گفت‌
۲. ايهام‌ تضاد، مبتنى‌ بر تضاد يكى‌ از معانى‌ واژه‌های ايهام‌آميز با ديگر معانى‌ است‌ (خطيب‌ قزوینی، ج۱، ص۴۸۴؛ احمدنگری، ج۱، ص۲۴۷؛ گركانى‌، ص۳۰۴)، مثل‌ تضاد «تر» و «خشك‌» در معنای ظاهری و اصلى‌ آن‌ها در اين‌ بيت‌ (حافظ، ص۱۱۲): ز زهد خشك‌ ملولم‌، كجاست‌ باده ناب‌ {} كه‌ بوی باده‌ مدامم‌ دماغ‌ تر دارد
۳. ايهام‌ عكس‌، كاربرد واژه ايهام‌آميز است‌ در بيتى‌ كه‌ دارای صنعت‌ عكس‌ يا صنعت‌ قلب‌ است‌ (تهانوی، ج۲، ص۱۵۱۶؛ تقوی، ص۲۸۸)، مثل‌ ايهام‌ واژه «گور» (۱. گورخر، ۲. قبر) در بيت‌ خيام‌ (صادق‌ هدايت‌، ص۸۶): بهرام‌ كه‌ گور مى‌گرفتى‌ همه‌ عمر {} ديدی كه‌ چگونه‌ گور بهرام‌ گرفت‌؟!
۴. ايهام‌ توكيد، ذكر الفاظ مكرر ايهام‌آميز است‌ در سخن‌ كه‌ به‌ ظاهر تأكيد به‌ نظر مى‌رسد، مثل‌ لفظ «قرار» و «خمار» در اين‌ بيت‌ مسعود سعد (تقوی، ص۲۸۹): ربود از دلم‌ آن‌ زلف‌ بى‌قرار، قرار {} نهاد در سرم‌ آن‌ چشم‌ پر خمار، خمار
۵. ايهام‌ استخدام‌ (استخدام‌)، كه‌ دو صورت‌ دارد: صورت‌ قديم‌ و صورت‌ جديد:
الف _ صورت‌ قديم‌، چنان‌ است‌ كه‌ لفظى‌ دو معنايى‌ در سخن‌ بياورند و يكى‌ از معانى‌ آن‌ را اراده‌ كنند و آنگاه‌ ضميری را به‌ معنای ديگر آن‌ بازگردانند (برقوقى‌، ص۳۶۰؛ تفتازانى‌، مطول‌، ص۴۲۶؛ تفتازانی، شرح‌، ص۱۹۲؛ مازندرانى‌، ص۳۳۲؛ فقير دهلوی، ص۵۵)؛ مثال‌ معروف‌ و رايج‌ آن‌ در زبان‌ فارسى‌، استخدام‌ لفظ «گلستان‌» است‌ از سوی سعدی («گلستان‌»، ص۳۳) در معنای «گلزار» و بازگرداندن‌ ضمير «ش‌» متصل‌ به‌ «همايونش‌» به‌ معنای ديگرگلستان‌، يعنى‌ كتاب‌ گلستان‌ : اميد هست‌ كه‌ روی ملال‌ در نكشد {} از اين‌ سخن‌ كه‌ گلستان‌ نه‌ جای دلتنگى‌ است‌ على‌الخصوص‌ كه‌ ديباچه همايونش‌ {} به‌ نام‌ سعد ابوبكر سعد بن‌ زنگى‌ است‌
دو - صورت‌ جديد، چنان‌ است‌ كه‌ اولاً، يك‌ فعل‌ ايهام‌آميز در كلام‌ با دو اسم‌ همراه‌ شود و دو معنى‌ به‌ بار آورد، مثل‌ فعل‌ «نواخت‌» (۱. ساز زد، ۲. مرحمت‌ و لطف‌ كرد) در بيت‌ سعدی («بوستان‌»، ص۸۷): شنيدم‌ كه‌ جشنى‌ ملوكانه‌ ساخت‌ {} چو چنگ‌ اندر آن‌ بزم‌ خلقى‌ نواخت‌
كه‌ فعل‌ «نواخت‌» يك‌ بار با «چنگ‌» تركيب‌ مى‌شود: «چنگ‌ نواخت‌»، يعنى‌ «ساز زد» و يك‌ بار با «خلقى‌»: «خلقى‌ را نواخت‌»، يعنى‌ مورد لطف‌ قرار داد (همايى‌، ص۲۷۶؛ شميسا، ص۱۰۳)؛ ثانياً يك‌ اسم‌ ايهام‌آميز با دو فعل‌ در كلام‌ تركيب‌ شود و دو معنى‌ به‌ دست‌ دهد، مثل‌ «الله‌اكبر» (۱. دروازه الله‌اكبر شيراز، ۲. الله‌اكبر اذان‌) در غزلى‌ از سعدی («غزليات‌»، ص۵۵): بازآ كه‌ در فراق‌ تو چشم‌ اميدوار {} چون‌ گوش‌ روزه‌دار بر الله‌اكبر است‌
يعنى‌: چشم‌ اميدوار (عاشق‌) بر الله‌اكبر (دروازه الله‌اكبر) است‌، يعنى‌ انتظار مى‌كشد؛ گوش‌ روزه‌دار بر الله‌اكبر (اذان‌) است‌ تا روزه‌ بگشايد (همايى‌، ص۲۷۶؛ شميسا، ص۱۰۴). صورت‌ جديد استخدام‌ را مى‌توان‌ در شمار انواع‌ غيرمشهور نيز قرار داد.

دوم‌، انواع‌ غيرمشهور، انواعى‌ است‌ كه‌ از سوی معاصران‌ ابداع‌ شده‌، و همانند انواع‌ مشهور، شهرت‌ نيافته‌، و شناخته‌ نشده‌ است‌:
۱. ايهام‌ ترجمه‌، از دريافت‌های گركانى‌ (گرکانی، ص‌۱۲۳)، و چنان‌ است‌ كه‌ لفظ يا الفاظى‌ در سخن‌ آورند كه‌ در زبان‌ ديگر (زبان‌ عربى‌) ترجمه لفظ پيش‌ از آن‌ باشد، ولى‌ گوينده‌ معنى‌ ديگری از آن‌ اراده‌ كند، مثل‌ «شهر» در بيت‌ حافظ (حافظ، ص۶۹) كه‌ در زبان‌ عربى‌ به‌ معنى‌ «ماه‌ (۳۰ روز)» است‌ و گوينده‌ آن‌ را در معنى‌ «بَلَد (شهر)» به‌ كار برده‌، و در بيت‌ مورد بحث‌، ترجمه لفظ «ماه‌» است‌ كه‌ در صدر قرار گرفته‌، و يكى‌ از دو معنى‌ آن‌، ماه‌ در معنای ۳۰ روز است‌: ماهم‌ اين‌ هفته‌ شد از شهر و به‌ چشمم‌ سالى‌ است‌ {} حال‌هجران‌ تو چه‌دانى‌ كه‌ چه‌ مشكل‌ حالى‌است‌
۲. ايهام‌ توالد ضدين‌، از دريافت‌های تقوی صاحب‌ هنجار گفتار (تقوی، ص‌۲۸۹)، و چنان‌ است‌ كه‌ كلام‌ موهم‌ اين‌ امر شود كه‌ ضد از ضد پديد مى‌آيد، چنانكه‌ از كلام‌ حافظ (حافظ، ص۴۷۷) چنين‌ انگاشته‌ شود كه‌ «انفاس‌ حيات‌ بخش‌ عيسى‌»، سبب‌ «مرگ‌» مى‌شود (حيات‌، ضدمرگ‌): اين‌ قصه عجب‌ شنو از بخت‌ واژگون‌ {} ما را بكشت‌ يار به‌ انفاس‌ عيسوی
۳. ايهام‌ تشابه‌، كه‌ آن‌ نيز از دريافت‌های تقوی (تقوی، ص‌۲۹۰)، و چنان‌ است‌ كه‌ كلام‌، موهم‌ مشابهت‌ دوچيز غيرمشابه‌ شود،چنانكه‌ در اين‌بيت‌: نه‌ خود سرير سليمان‌ به‌ باد رفتى‌ و بس‌ {} كه‌ هر كجا كه‌ سريری است‌، مى‌رود بر باد
«بر باد رفتن‌ سرير سليمان‌» با دو معنى‌ (۱. باد آن‌ را به‌ حركت‌ مى‌آورد، ۲. نابود شد) موهم‌ اين‌ معناست‌ كه‌ ديگر سريرها نيز همانند سرير سليمان‌ با باد به‌ حركت‌ مى‌آيند.
۴. ايهام‌ تداعى‌ (تبادر)، ايهامى‌ است‌ براساس‌ تداعى‌ معانى‌ و آن‌ چنان‌ است‌ كه‌ واژه‌ای در كلام‌، واژه‌ يا واژه‌های هم‌ شكل‌ و هم‌ صدای خود را تداعى‌ كند و به‌ ذهن‌ متبادر سازد (شميسا، ص۱۰۶)، مثل‌ تداعى‌ و تبادر «خيش‌» به‌ وسيله «خويش‌» در مصراع‌ «يادم‌ از كشته خويش‌ آمد و هنگام‌ درو» (حافظ، ص۳۹۹).

بخش‌ سوم‌ - نام‌های ايهام‌
ايهام‌ را به‌ نام‌هايى‌ ديگر نيز خوانده‌اند و مى‌توان‌ آن‌ها را به‌ دو قسم‌ مشهور و رايج‌، و غيرمشهور و غيررايج‌ تقسيم‌ كرد:
الف‌ _ مشهور و رايج‌: بعد از عنوان‌ ايهام‌ مشهورترين‌ و رايج‌ترين‌ نام‌، توريه‌ است‌ كه‌ در لغت‌ به‌ معنى‌ پوشانيدن‌ حقيقت‌ است‌ و چون‌ در اين‌ صنعت‌ معنى‌ پوشيده‌ مى‌شود، آن‌ را بدين‌ نام‌ خوانده‌اند. با توجه‌ به‌ عنوان‌ توريه‌، از معنى‌ قريب‌ به‌ «مورّی به‌»، و از معنى‌ بعيد به‌ «مورّی عنه‌» تعبير مى‌گردد. برخى‌ از علمای بلاغت‌، به‌ ويژه‌ در زبان‌ عربى‌ اين‌ نام‌ را بر ايهام‌ ترجيح‌ داده‌اند (ابن‌رشيق‌، ج۱، ص۳۱۱؛ اسامة بن منقذ، ص۶۰؛ طيبى‌، ص۲۹۹؛ سيوطى‌، ج۳، ص۲۸۵؛ فقير دهلوی، ص۵۳).
ب‌ غيرمشهور و غيررايج‌: ۱.تخيل‌(رامى‌، ص۵۶؛ رضاقلى‌ هدايت‌، ص۳۲)؛ ۲. تخييل‌ (بابرتى‌، ص۶۲۹؛ جرجانى‌، ص۴۲؛ كاشفى‌، ص۱۱۰؛ ابوالبقاء، ج۲، ص۴۳)؛ ۳. تمثيل‌ (على‌ تاج‌ الحلاوی، ص۴۰)؛ ۴. توجيه‌ (ابوالبقاء، ج۲، ص۴۳)؛ ۵. كنايه‌ (بابرتى‌، ص۶۲۸)؛ ۶. مغلطه‌ (على‌ تاج‌ الحلاوی، ص۴۰).

بخش‌ چهارم‌ - ابهام‌ و ايهام‌
ابهام‌ به‌ نظر برخى‌ از علمای بلاغت‌ نام‌ ديگری است‌ بر ايهام‌ و به‌ نظر اكثر علما صنعتى‌ است‌ كه‌ با ايهام‌ متفاوت‌ است‌، اما با آن‌ ارتباط دارد:
الف‌ - مترادف‌: بر طبق‌ نظريه برخى‌ از علمای بلاغت‌، ابهام‌ و ايهام‌ مترادفند، چه‌، يكى‌ از نام‌های ايهام‌، توجيه‌ (ابوالبقاء، ج۲، ص۴۳) است‌ و توجيه‌ يا محتمل‌ الضدين‌ نامى‌ است‌ بر ابهام‌ (معزی، ص۲۱۲؛ تقوی، ص۲۳۷).
ب‌ - مختلف‌: بر طبق‌ نظريه اكثر علمای بلاغت‌ ابهام‌ و ايهام‌ دو صنعت‌ مرتبط با يكديگرند.
۱. ابهام‌ در معنى‌ خاص‌، نام‌ ديگری است‌ بر صنعت‌ توجيه‌، يا محتمل‌ الضدين‌ و آن‌ چنان‌ است‌ كه‌ كلام‌ محتمل‌ دو معنى‌ متضاد باشد (تفتازانى‌، مطول‌، ص۴۴۳؛ تفتازانی، شرح‌، ص۲۰۳؛ معزی، ص۲۱۲؛ تقوی، ص۲۳۷)، مثل‌ اين‌ بيت‌: ديد چون‌ محراب‌ ابروی بتان‌ عشوه‌ ساز {} جای آن‌ دارد كه‌ شيخ‌ شهر بگز(ذ)ارد نماز
كه‌ مصراع‌ دوم‌ محتمل‌ دو معنى‌ به‌ جا آوردن‌ و ترك‌ كردن‌ نماز است‌ (معزی، ص۲۱۳).
۲. ابهام‌ در معنى‌ عام‌، اولاً، صفت‌ اثر ادبى‌ است‌ و شعر به‌ عنوان‌ كلام‌ انشايى‌ اگر مبهم‌ نباشد، شعر نيست‌؛ ثانياً، برخى‌ از صنايع‌ در ايجاد ابهام‌، مؤثرند. از جمله اين‌ صنايع‌، ايهام‌ است‌ و ابهام‌ در معنى‌ خاص‌، يعنى‌ صنعت‌ توجيه‌ يا محتمل‌ الضدين‌ (رضاقلى‌ هدايت‌، ص۷۸_۷۹). بنابراين‌، رابطه ابهام‌ و ايهام‌، رابطه عام‌ و خاص‌ است‌. بدين‌ترتيب‌ كه‌ هر ايهامى‌، ابهام‌ هست‌، اما تنها برخى‌ از ابهام‌ها ايهام‌ به‌ شمار مى‌آيند. گفته‌اند در ابهام‌، مقصود شاعر روشن‌ نيست‌ و احتمال‌ اراده هر دو معنى‌ هست‌، اما در ايهام‌ مراد شاعر معنى‌ بعيد است‌ (نشاط، ص۷۱).
بخش‌ پنجم‌ - ارزش‌ هنری (زيبايى‌ شناختى‌)
ايهام‌ با نگاهى‌ برجسته‌ترين‌ و مؤثرترين‌ صنعت‌ بديعى‌ است‌ و مى‌توان‌ ارزش‌ هنری آن‌ را به‌ ارزش‌ هنری استعاره‌ در علم‌ بيان‌ مانند كرد. به‌ نظر حافظ شناسان‌، مهم‌ترين‌ خصيصه شعر حافظ ايهام‌ است‌ (مرتضوی، ص۴۵۵) و از آنجا كه‌ شعر وی از منظر نقد زيبايى‌ شناختى‌، هنری‌ترين‌ شعر است‌، مى‌توان‌ به‌ ارزش‌ ايهام‌ به‌ عنوان‌ صنعتى‌ مؤثر و هنر آفرين‌ پى‌ برد. فراتر از آن‌، ايهام‌ و گونه‌های آن‌ را از عوامل‌ بلاغت‌ قرآن‌ كريم‌ دانسته‌اند و خصيصه آيات‌ متشابه‌ شمرده‌اند (تفتازانى‌، مطول‌، ص۴۴۳؛ تفتازانی، شرح‌، ص۲۰۳)؛ چنانكه‌ سيوطى‌ در الاتقان‌ (سيوطى‌، ج۳، ص۲۸۵) و بابرتى‌ در شرح‌ التخليص‌ (بابرتی، ص‌۶۲۹) نظريه زمخشری را مبنى‌ بر اينكه‌ ايهام‌، لطيف‌ترين‌ و دقيق‌ترين‌ ابواب‌ معانى‌ است‌، نقل‌ كرده‌، و بر آن‌ تأكيد ورزيده‌اند. كاشفى‌ نيز در بدايع‌ الافكار ايهام‌ را «ادق‌ّ صنايع‌ و الطف‌ بدايع‌» مى‌شمارد (کاشفی، ص‌۱۰۹) و ابن‌اثير در المثل‌ السائر اعلام‌ مى‌دارد كه‌ ايهام‌ از جمله «مغالطات‌ معنوی» است‌ و آن‌، دلپذيرترين‌ و شيرين‌ترين‌ مغالطه معنوی به‌ شمار مى‌آيد (ابن‌اثیر، ج۳، ص۷۶) و بدين‌سان‌، بر تأثير ايهام‌ و ارزش‌ هنری و زيبايى‌ شناختى‌ آن‌ تأكيد مى‌كند.
فهرست منابع:
(۱) قرآن‌ كريم‌؛
(۲) ابن‌اثير، المثل‌ السائر، به‌ كوشش‌ احمد حوفى‌ و بدوی طبانه‌، قاهره‌، ۱۳۸۱ق‌/۱۹۶۲م‌؛
(۳) ابن‌رشيق‌، العمده، به‌ كوشش‌ محمد محيى‌الدين‌ عبدالحميد، بيروت‌، ۱۹۷۲م‌؛
(۴) ابوالبقاء كفوی، الكليات‌، به‌ كوشش‌ عدنان‌ درويش‌ و محمد مصری، دمشق‌، ۱۹۸۲م‌؛
(۵) عبدالنبى‌ احمدنگری، جامع‌ العلوم‌، به‌ كوشش‌ قطب‌الدين‌ محمود، حيدرآباد دكن‌، ۱۴۰۴ق‌/۱۹۸۴م‌؛
(۶) اسامة بن‌ منقذ، البديع‌ فى‌ نقد الشعر، به‌ كوشش‌ احمد احمد بدوی و حامد عبدالمجيد، قاهره‌، ۱۳۸۰ق‌/۱۹۶۰م‌؛
(۷) محمد بابرتى‌، شرح‌ التلخيص‌، به‌ كوشش‌ محمد مصطفى‌ رمضان‌ صوفيه‌، طرابلس‌ ، ۱۹۸۳م‌؛
(۸) بدايع‌نگار لاهوتى‌، بدايع‌الاشعار، مشهد، ۱۳۳۶ش‌؛
(۹) عبدالرحمان‌ برقوقى‌، شرح‌ التلخيص‌ خطيب‌ قزوينى‌، بيروت‌، دارالكتاب‌ العربى‌؛
(۱۰) على‌ تاج‌ الحلاوی، دقايق‌ الشعر، به‌ كوشش‌ محمدكاظم‌ امام‌، تهران‌، ۱۳۴۱ش‌؛
(۱۱) مسعود تفتازانى‌، شرح‌ المختصر، قم‌، انتشارات‌ نجفى‌؛
(۱۲) مسعود تفتازانى‌، مطول‌، قم‌، مكتبةالداوری؛
(۱۳) نصرالله‌ تقوی، هنجار گفتار، اصفهان‌، ۱۳۶۳ش‌؛
(۱۴) محمداعلى‌ تهانوی، كشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، به‌ كوشش‌ مولوی محمد وجيه‌ و ديگران‌، كلكته‌، ۱۸۶۲م‌؛
(۱۵) على‌ جرجانى‌، التعريفات‌، بيروت‌، ۱۹۹۰م‌؛
(۱۶) حافظ، ديوان‌، به‌ كوشش‌ پرويز ناتل‌ خانلری، تهران‌، ۱۳۵۹ش‌؛
(۱۷) محمد خطيب‌ قزوينى‌، الايضاح‌، به‌ كوشش‌ محمد عبدالمنعم‌ خفاجى‌، بيروت‌، ۱۴۰۵ق‌/ ۱۹۸۵م‌؛
(۱۸) اصغر دادبه‌، «توازی معنايى‌ در ايهام‌های حافظ»، حافظ شناسى‌، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌؛
(۱۹) اصغر دادبه‌، «شمول‌ معنايى‌ شعر حافظ و تأويل‌های يك‌سونگرانه‌»، فصلنامه اصفهان‌، ۱۳۷۷ش‌؛
(۲۰) اصغر دادبه‌، «مرگ‌ صراحى‌، نماز صراحى‌»، حافظ شناسى‌، تهران‌، ۱۳۷۰ش‌؛
(۲۱) حسن‌ رامى‌ تبريزی، حقايق‌ الحدائق‌، به‌ كوشش‌ محمدكاظم‌ امام‌، تهران‌، ۱۳۴۱ش‌؛
(۲۲) محمد رشيد وطواط، حدايق‌ السحر، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌ آشتيانى‌، تهران‌، ۱۳۰۸ش‌؛
(۲۳) سعدی، «بوستان‌»و «غزليات‌»و «گلستان‌»و كليات‌، به‌ كوشش‌ محمدعلى‌ فروغى‌، تهران‌، دنيای كتاب‌؛
(۲۴) يوسف‌ سكاكى‌، مفتاح‌ العلوم‌، قاهره‌، ۱۳۵۶ق‌/۱۹۳۷م‌؛
(۲۵) سيوطى‌، الاتقان‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قم‌، ۱۳۶۳ش‌؛
(۲۶) شمس‌ قيس‌رازی، المعجم‌، به‌ كوشش‌ سيروس‌ شميسا، تهران‌، ۱۳۷۳ش‌؛
(۲۷) سيروس‌ شميسا، نگاهى‌ تازه‌ به‌ بديع‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌؛
(۲۸) حسين‌ طيبى‌، التبيان‌، به‌ كوشش‌ هادی عطيه‌ مطر هلالى‌، بيروت‌، ۱۴۰۷ق‌/۱۹۸۷م‌؛
(۲۹) عبدالواسع‌ هانسوی، رساله‌، لكهنو، مطبع‌ مصطفايى‌؛
(۳۰) على‌خان‌ مدنى‌، انوار الربيع‌ فى‌ انواع‌ البديع‌، به‌ كوشش‌ شاكر هادی شكر، نجف‌، ۱۳۸۹ق‌/۱۹۶۹م‌؛
(۳۱) ميرشمس‌الدين‌ فقير دهلوی، حدايق‌ البلاغت‌، لكهنو، ۱۸۷۲م‌؛
(۳۲) حسين‌ كاشفى‌، بدايع‌ الافكار فى‌ صنايع‌ الاشعار، به‌ كوشش‌ جلال‌الدين‌ كزازی، تهران‌، ۱۳۶۹ش‌؛
(۳۳) محمدحسين‌ گركانى‌، ابدع‌ البدايع‌، تهران‌، ۱۳۲۸ش‌؛
(۳۴) شيرعلى‌ لودی، مرآةالخيال‌، به‌ كوشش‌ ملك‌ الكتاب‌ شيرازی، بمبئى‌، ۱۳۲۴ق‌؛
(۳۵) محمدهادی مازندرانى‌، انوار البلاغه‌، به‌ كوشش‌ محمدعلى‌ غلامى‌نژاد، تهران‌، ۱۳۷۶ش‌؛
(۳۶) منوچهر مرتضوی، مكتب‌ حافظ، تبريز، ۱۳۷۰ش‌؛
(۳۷) نجفقلى‌ معزی، دره نجفى‌، به‌ كوشش‌ حسين‌ آهى‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌؛
(۳۸) محمود نشاط، زيب‌ سخن‌، تهران‌، ۱۳۴۶ش‌؛
(۳۹) رضاقلى‌ هدايت‌، مدارج‌ البلاغه‌، شيراز، ۱۳۵۵ش‌؛
(۴۰) صادق‌ هدايت‌، ترانه‌های خيام‌، تهران‌، ۱۳۴۲ش‌؛
(۴۱) جلال‌الدين‌ همايى‌، فنون‌ بلاغت‌ و صناعات‌ ادبى‌، تهران‌، ۱۳۶۱ش‌؛



جعبه ابزار