• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بادروج

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بادروج یکی از گیاهان خوشبو که فواید زیادی در داروشناسی برای آن بیان کرده‌اندو در روایات هم در استفاده از آن تأکید شده است.




بادروج، گیاهی از تیره لبدیسان است.این واژه و دیگر صورت‌های آن (بادْروگ، بادْروز، بادْرو و باذْرو) فارسی است.
[۱] ابن میمون، شرح أسماء العقار، ج۱، ص۲۶، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
درباره هویّت گیاه‌شناختی و خواصّ بادروج تشتّت و خَلطی در مآخذ داروپزشکی دوره اسلامی دیده می‌شود. انطاکی
[۲] داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب، ج۱، ص۵۸-۵۹، قاهره، ۱۳۰۸.
در وصف آن می‌گوید: «بادروج... بَقْله‌ای (سبزی خوراکی) است خودرو، ولی زنان آن را در خانه‌ها هم می‌کارند. در مصر الریحان الاحمر نام دارد. برخی آن را الریحان السُلیمانی می‌خوانند، زیرا جِنّیان آن را برای سلیمان بردند، و او باد سرخ را با آن درمان می‌کرد. گیاهی است دارای برگهای پَهن و ساقه چهارگوش، تندبوی ولی نه بسیار، گرم در درجه دوّم و خشک در سوّم...». وصف دیگر بادروج را در تحفة المؤمنینِ حکیم مؤمن می‌یابیم : «نوعی از ریحان که به عربی حَوک و به فارسی ریحان کوهی نامند. برگش ریزه و ساقش مربّع و پُرشاخ، کم بوی‌تر از ریحان و گُلش مایل به سرخی. در مصر آن را ریحان احمر نامند... خریفی است نه ربیعی. ظاهراً تخمش همان تخم شربتی است که از شیراز می‌آرند و با شربت قند می‌خورند. در دوم گرم و در اوّل خشک، و با رطوبت فَضْلی».
[۳] محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، ج۱، ص۱۳۷ـ ۱۳۸، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).




در برخی از قدیم‌ترین مآخذ دوره اسلامی، «حوک» عربی را همان «بادرو (ج)» فارسی، یا به صورت معرّب آن، «باذَروج» دانسته‌اند، از جمله در مقدّمة الادَب زمخشری،
[۴] محمود بن عمر زمخشری، پیشرو ادب، یا، مقدمة الادب، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۴۲ ش.
که یکی از کهن‌ترین فرهنگ‌های عربی ـ فارسی است،
[۵] محمود بن عمر زمخشری، پیشرو ادب، ج۱، ص۸۹: «حوک = بادرو»، یا، مقدمة الادب، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۴۲ ش.




و در برخی از روایات مذهبی و نیز روایت منقول از علی بن ابی طالب علیه‌السلام آمده که مثلاً «نَظَرَ رسولُ اللّه إلَی الباذَروج، فقال: هذا الحَوک...»
[۶] احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن، ج۱، ص۵۱۳-۵۱۴، چاپ جلال الدین حسینی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
) نیز در روایاتی از حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و امام صادق و برخی دیگر از ائمه علیهم‌السلام در فواید بادروج وارد شده است.
[۸] احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن، ج۱، ص۵۱۳-۵۱۴، چاپ جلال الدین حسینی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
[۱۰] ۱۹۸۳۲، محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، ج۶۳، ص۲۱۳-۱۶، بحار الانوار، بیروت ۱۹۸۳.
حاکی از این است که حوک/ باذروج سبزی خوراکی بسیار سودمندی شمرده می‌شده است، و این نکته شاید بتواند کمکی به تعیین هویّت بادروج کند.



این فواید را می‌توان یکجا در این حدیث منسوب به امام صادق علیه‌السلام یافت
[۱۳] ۱۹۸۳۲، محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، ج۶۳، ص۲۱۳-۱۶، بحار الانوار، بیروت ۱۹۸۳.
: «الحوک بَقْلةُ الانبیاء... فیه ثَمان خِصال: یُمری ء (الطعام) ویُفَتِّح السُّدَد و یُطَیِّبُ الجُشاء و یُطیّبُ النّکهة و یُشهّی الطعام و یَسُلُّ الدّاء و هو أمان من الجُذام و إذا استقرَّ فی جَوف الاءنسان قَمَعَ الدّاءَ کُلَّهُ» حوک سبزی خوراکی پیامبران است... در آن هشت فایده است: به گوارش خوراک کمک می‌کند، سُدّه‌ها را می‌گشاید، آروغ را خوشبو می‌سازد، بوی دهان را خوش می‌کند، اشتهاآور است، بیماری را بتدریج دفع می‌کند، از خوره مصون می‌دارد و چون در درون آدمی جایگیر شود همه آن بیماری را از میان می‌برد.



ابن بیطار (متوفی ۶۴۴)، یا یکی از پیشینیان او، «بادروج» را برابر با «اُقیمُن» (یعنی اُکیمُن) مذکور در کتاب دوم دیسقوریدوس گرفته و به کار برده است.
[۱۵] ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۱، ص۷۶، بولاق ۱۲۹۱.
خلاصه ای از گفته‌های دیسقوریدوس و چند تن دیگر درباره سودها و زیان‌های بادروج چنین است
[۱۶] ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۱، ص۷۶، بولاق ۱۲۹۱.
: بادروج در درجه دوم گرم است و در آن رطوبتی فَضیله (رطوبت زاید بر احتیاج) هست. سودی در درون بدن ندارد، ولی کاربرد خارجی آن (به صورت ضماد) برای پزاندن و تحلیل آماس‌ها سودمند است (جالینوس). دیرگوار است، زیاده‌روی در خوردن آن سبب تاریکی چشمان و لینت شکم و تهییج باه و تولید بادها و ادرار پیشاب و شیر می‌شود؛ ضماد آن به تنهایی برای نیش کژدم و تِنّین بَحْری (؟) و با آرد و روغن گُل سرخ و سرکه برای آماس‌های گرم سودمند است؛ آب آن چشم را جلا می‌دهد و رطوبت‌هایی را که به چشم جاری می‌شود می‌خشکاند؛ خوردن تخمِ آن برای پیشگیری سودا و صرع و درمان نفخ و عسر البول سودمند است (چون پیشینیان جذام را ناشی از غلبه سودا می‌دانستند، شاید «أَمان مِن الجذامِ» مذکور در بالا اشاره به این خاصیت بادروج باشد)؛ استنشاق آن باعث عطسه بسیار می‌شود؛ برخی از مردم از خوردن آن می‌پرهیزند زیرا گمان می‌کنند که اگر آن را خاییده در آفتاب گذارند کِرم در آن پدید می‌آید؛ برخی می‌پندارند که اگر کسی بادروج خورده باشد و کژدم او را نیش بزند درد آن را حس نمی‌کند (دیسقوریدوس). مولّد صفراست؛ برای فَم المِعده و قلب و درمان خفقان و اغما مفید است (رازی در کتاب منافع الاغذیة و دفع مضارها). اگر کسی آن را به هنگام تحویل سال خورشیدی به برج حَمَل بجَوَد، دندانهایش سالم می‌ماند و در آن سال هرگز درد نمی‌گیرد؛ چکاندن عُصاره شاخه‌های آن در گوش، گوش درد را آرام می‌کند (شریف ادریسی). بادروج دارای عطریّت و قابضیّت شدید و خشکانندگی و (ضمناً) رطوبت فضیله است. به سبب عطریت، مُفرّح (قلب) است ولی اثر تفریحِ آن نامطلوب خواهد بود، زیرا جوهر غذایی بادروج با جوهر دوایی آن متضاد است. جوهر غذایی آن مولّد خون ِ عَکِر (دُردآلود) سوداوی و رطوبت فضیله آن باعث نفخ در رگ‌ها می‌شود.
[۱۷] ابن سینا، کتاب القانون فی الطب، بولاق ۱۲۹۴.




در توضیح این خواص متضاد و درباره برخی دیگر از فواید بادروج، ابن سینا در قانون
[۱۸] ابن سینا، کتاب القانون فی الطب، ج۱، ص۲۷۵، بولاق ۱۲۹۴.
[۱۹] ابن سینا، کتاب القانون فی الطب، ج۲، ص۹۶، بولاق ۱۲۹۴.
چنین می‌گوید: «در باذروج/ حوک نیروهای متضاد هست... هم قابض است و هم مسهل : (بالذّات) قابض است ولی اگر به فضلی (خلطی) مستعد (برای خروج) بر خورَد، آن خِلط را بیرون می‌راند... بادروج زود می‌گندد و خلطِ بدِ سوداوی تولید می‌کند... چکاندن عصاره آن در بینی بویژه با سرکه شراب و کافور به شکل فتیله برای بند آوردن خونریزی بینی سودمند است؛ کندی دندا‌ن‌ها را رفع می‌کند؛ برجای نیش زنبور و عقرب و تنین بحری گذاشته می‌شود».



در خور توجه این‌که در کهن‌ترین پزشکینامه بازمانده به فارسی، هدایة المتعلمین، تألیف اَخَوینی بخاری در قرن چهارم، فقط دو مورد استعمال برای «بادرو» آمده است: یکی همین درمان نیش زنبور،
[۲۰] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۶۳۳، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
و دیگری در مَرهَمی که برای درمان «خفقانِ سَرد» قلب، بر سینه بمالند.
[۲۱] ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۳۴۳، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.




آنچه در دیگر تألیفات پزشکی و داروشناسی دوره اسلامی درباره بادروج آمده است عمدتاً تکرار همین مطالب است
[۲۲] موفق بن علی هروی، کتاب الابنیة عن حقایق الادویة، ج۱، ص۴۹-۵۰، چاپ احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران ۱۳۴۶ ش.
[۲۳] اسماعیل بن حسن جرجانی، کتاب الاغراض الطبیة و المباحث العلائیة، ج۱، ص۵۸۸، عکس نسخة مکتوب درسال ۷۸۹ هجری، محفوظ در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، تهران ۱۳۴۵ ش.
[۲۴] محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، ج۱، ص۱۳۷ـ ۱۳۸، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
مگر در انطاکی
[۲۵] داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب، ج۱، ص۵۸-۵۹، قاهره، ۱۳۰۸.
که، شاید به سبب خَلط بادروج با گیاهی مشابه آن، خواص درمانی دیگری هم برای آن ذکر کرده است، مثلاً برای آرام کردن دردهای سینه و درمان ورم سپرز و ضعف کبد «سرد» و خردکنندگی سنگ مثانه و کلیه. شهمردان بن ابی الخیر (قرن پنجم) کاربرد دیگری برای بادروج ذکر کرده (
[۲۶] داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب، ج۱، ص۲۳۳، قاهره، ۱۳۰۸.
که در مآخذ پیشین یافت نمی‌شود: «بادروج با سرگین کبوتر به گرمابه در خویشتن مالند، گر بِبَرد؛ بادروج و کَرَنْب (= کلم) به وزن یکدیگر بکوبند و حب کنند... به دیوانه بدهند تا بخورد نیک شود و اگر به تندرست دهند، دیوانه گردد».



برای تخم بادروج، که به عقیده برخی همان «تخمِ شربتی» است، جداگانه خواصی ذکر کرده اند. مثلاً ابن سینا
[۲۷] ابن سینا، کتاب القانون فی الطب، ج۲، ص۹۶، بولاق ۱۲۹۴.
آن را داروی سودا و عسر البول دانسته است، و حکیم مؤمن
[۲۸] محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، ج۱، ص۱۳۷ـ ۱۳۸، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).

می‌گوید که تخم شربتی، علاوه بر این خاصیت، برای «تحلیلِ نفخ نافع و ضماد او بر پستان، مولّد شیر» است. شلیمّر (شلیمّر، ص ۴۰۸-۴۰۹) تخم شربتی را تخم «اُکیموم آلبوم =بادروجِ ابیض = ریحان کوهی» می داند و می‌گوید که تخم شربتی برای مصرف همه نقاط ایران تقریباً از ولایت شیراز حاصل می‌شود. شلیمر شربت مزبور را چنین وصف می‌کند: تخم بادروج را نخست چند دقیقه در آبِ قند می‌خیسانند تا پُف کند، و سپس در این شربت که عطری بسیار دلنشین دارد یخ می‌ریزند.



از دیرباز، برخی از دانشمندان بادروج را با لبدیسان معطّر دیگری خلط کرده اند. ابن میمون قُرطُبی (قرن ششم)، با ذکر ترادفِ باذَروج = الریحان = الحَوک = الحُماحِم = الحبق النَّبَطی = بَسلِیقن (یونانی، (یعنی باسیلیکُن /بازیلیکن))، آن را دقیقاً برابر با ریحان ِ درشتْ برگِ معروف معمولی (در فارسی قدیم، شاه اِسپَرغَم /شاه اِسْفَرَم) دانسته است.
[۲۹] ابن میمون، شرح أسماء العقار، ج۱، ص۸، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
شاید باذروج یا حوکی که در احادیث و روایات مذهبی اسلامی ستوده شده است.
[۳۰] احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن، ج۱، ص۵۱۳-۵۱۴، چاپ جلال الدین حسینی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
[۳۲] ۱۹۸۳۲، محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، ج۶۳، ص۲۱۳-۱۶، بحار الانوار، بیروت ۱۹۸۳.
همین ریحان (شاهِسْفَرَم) باشد، یعنی سبزی خوشبوی معروف که در ایران بسیار خورده می‌شود. امام علی بن ابی طالب علیه‌السلام باذروج /حوک را پیش و پس از طعام اصلی خام تناول می‌کرده و در تعریف آن فرموده است : «... فانه یمری ء ما قبل و یشهّی ما بعد و یذهب بالثقل...»).
[۳۴] احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن، ج۱، ص۵۱۳-۵۱۴، چاپ جلال الدین حسینی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
[۳۶] ۱۹۸۳۲، محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، ج۶۳، ص۲۱۳-۱۶، بحار الانوار، بیروت ۱۹۸۳.
انطاکی (متوفی ۱۰۰۸)، چنانکه گفته شد، بادروج را معادل ریحان احمر و ریحان سلیمانی و اقیمن سلیمانی دانسته، و در جایی دیگر
[۳۸] داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب، ج۱، ص۹۵، قاهره، ۱۳۰۸.
[۳۹] داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب، ج۱، ص۱۵۰، قاهره، ۱۳۰۸.
«الریحان السلیمانی» را برابر با «جَم اِسفَرَم /جَمِفْرَم» فارسی گرفته است.
«ریحان سلیمانی» ظاهراً اقتباسی اسلامی از «جم اسفرم» فارسی است که سلیمان به جای جم گذاشته شده است.
برخی از مؤلفان فرهنگ‌ها و دارونامه‌ها نیز بادروج را با لبدیس خوشبوی دیگری، بادرنگبویه • /بادَرَنجبویه/ بادَرَنجویه، خلط کرده اند
[۴۰] محمد مقیم تویسرکانی، فرهنگ جعفری، ج۱، ص۱۰۵، چاپ سعید حمیدیان، تهران ۱۳۶۲ ش.
تحفة الاحباب (قرن دوازدهم)، ص ۱۰، ش ۷۲؛.
[۴۱] منوچهر امیری، فرهنگ داروها و واژه‌های دشوار، ج۱، ص۴۹، یا، تحقیق درباره کتاب الابنیة عن حقایق الادویة، تهران ۱۳۵۳ ش.




(۱) ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق ۱۲۹۱.
(۲) ابن سینا، کتاب القانون فی الطب، بولاق ۱۲۹۴.
(۳) ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
(۴) منوچهر امیری، فرهنگ داروها و واژه‌های دشوار، یا، تحقیق درباره کتاب الابنیة عن حقایق الادویة، تهران ۱۳۵۳ ش.
(۵) داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب، قاهره، ۱۳۰۸.
(۶) احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن، چاپ جلال الدین حسینی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
(۷) تحفة الاحباب فی ماهیة النبات و الاعشاب، مع ترجمة بالفرنساویة و حل مشکلاته لرنو و کولن، پاریس ۱۹۳۴.
(۸) محمد مقیم تویسرکانی، فرهنگ جعفری، چاپ سعید حمیدیان، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۹) اسماعیل بن حسن جرجانی، کتاب الاغراض الطبیة و المباحث العلائیة، عکس نسخة مکتوب درسال ۷۸۹ هجری، محفوظ در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، تهران ۱۳۴۵ ش.
(۱۰) محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
(۱۱) محمود بن عمر زمخشری، پیشرو ادب، یا، مقدمة الادب، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۱۲) شهمردان بن ابی الخیر، نزهت نامه علایی، چاپ فرهنگ جهانپور، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۳) محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.
(۱۴) محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، بحار الانوار، بیروت ۱۹۸۳.
(۱۵) همو، حلیة المتقین، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۶) موفق بن علی هروی، کتاب الابنیة عن حقایق الادویة، چاپ احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۱۷) ابن میمون، شرح أسماء العقار، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.


 
۱. ابن میمون، شرح أسماء العقار، ج۱، ص۲۶، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
۲. داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب، ج۱، ص۵۸-۵۹، قاهره، ۱۳۰۸.
۳. محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، ج۱، ص۱۳۷ـ ۱۳۸، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
۴. محمود بن عمر زمخشری، پیشرو ادب، یا، مقدمة الادب، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۴۲ ش.
۵. محمود بن عمر زمخشری، پیشرو ادب، ج۱، ص۸۹: «حوک = بادرو»، یا، مقدمة الادب، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۴۲ ش.
۶. احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن، ج۱، ص۵۱۳-۵۱۴، چاپ جلال الدین حسینی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
۷. محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، بحار الانوار، ج۶۳، ص۲۱۳-۲۱۶، بیروت ۱۹۸۳.    
۸. احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن، ج۱، ص۵۱۳-۵۱۴، چاپ جلال الدین حسینی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
۹. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۶۴، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.    
۱۰. ۱۹۸۳۲، محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، ج۶۳، ص۲۱۳-۱۶، بحار الانوار، بیروت ۱۹۸۳.
۱۱. محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۵۳، بیروت ۱۹۸۳.    
۱۲. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۶۴، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.    
۱۳. ۱۹۸۳۲، محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، ج۶۳، ص۲۱۳-۱۶، بحار الانوار، بیروت ۱۹۸۳.
۱۴. محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۵۳، بیروت ۱۹۸۳.    
۱۵. ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۱، ص۷۶، بولاق ۱۲۹۱.
۱۶. ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۱، ص۷۶، بولاق ۱۲۹۱.
۱۷. ابن سینا، کتاب القانون فی الطب، بولاق ۱۲۹۴.
۱۸. ابن سینا، کتاب القانون فی الطب، ج۱، ص۲۷۵، بولاق ۱۲۹۴.
۱۹. ابن سینا، کتاب القانون فی الطب، ج۲، ص۹۶، بولاق ۱۲۹۴.
۲۰. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۶۳۳، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۲۱. ربیع بن احمد اخوینی بخاری، هدایة المتعلمین فی الطب، ج۱، ص۳۴۳، چاپ جلال متینی، مشهد ۱۳۴۴ ش.
۲۲. موفق بن علی هروی، کتاب الابنیة عن حقایق الادویة، ج۱، ص۴۹-۵۰، چاپ احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران ۱۳۴۶ ش.
۲۳. اسماعیل بن حسن جرجانی، کتاب الاغراض الطبیة و المباحث العلائیة، ج۱، ص۵۸۸، عکس نسخة مکتوب درسال ۷۸۹ هجری، محفوظ در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، تهران ۱۳۴۵ ش.
۲۴. محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، ج۱، ص۱۳۷ـ ۱۳۸، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
۲۵. داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب، ج۱، ص۵۸-۵۹، قاهره، ۱۳۰۸.
۲۶. داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب، ج۱، ص۲۳۳، قاهره، ۱۳۰۸.
۲۷. ابن سینا، کتاب القانون فی الطب، ج۲، ص۹۶، بولاق ۱۲۹۴.
۲۸. محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، ج۱، ص۱۳۷ـ ۱۳۸، تهران (تاریخ مقدمه ۱۴۰۲).
۲۹. ابن میمون، شرح أسماء العقار، ج۱، ص۸، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۴۰.
۳۰. احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن، ج۱، ص۵۱۳-۵۱۴، چاپ جلال الدین حسینی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
۳۱. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۶۴، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.    
۳۲. ۱۹۸۳۲، محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، ج۶۳، ص۲۱۳-۱۶، بحار الانوار، بیروت ۱۹۸۳.
۳۳. محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۵۳، بیروت ۱۹۸۳.    
۳۴. احمد بن محمد برقی، کتاب المحاسن، ج۱، ص۵۱۳-۵۱۴، چاپ جلال الدین حسینی، قم (تاریخ مقدمه ۱۳۳۱ ش).
۳۵. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۶۴، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.    
۳۶. ۱۹۸۳۲، محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، ج۶۳، ص۲۱۳-۱۶، بحار الانوار، بیروت ۱۹۸۳.
۳۷. محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۵۳، بیروت ۱۹۸۳.    
۳۸. داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب، ج۱، ص۹۵، قاهره، ۱۳۰۸.
۳۹. داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب، ج۱، ص۱۵۰، قاهره، ۱۳۰۸.
۴۰. محمد مقیم تویسرکانی، فرهنگ جعفری، ج۱، ص۱۰۵، چاپ سعید حمیدیان، تهران ۱۳۶۲ ش.
۴۱. منوچهر امیری، فرهنگ داروها و واژه‌های دشوار، ج۱، ص۴۹، یا، تحقیق درباره کتاب الابنیة عن حقایق الادویة، تهران ۱۳۵۳ ش.




دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بادروج»، شماره۱۱۳.    



جعبه ابزار