• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بازخوانی کتاب (تفسیرُ مبهماتِ القرآنِ)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



(مبهمات قرآن)، از جمله مباحث (علوم قرآنى) است كه دستيابى به آن در فهم قرآن، كارآمد و سودمند خواهد بود، و چه بسيار اختلاف هاى كلامى، فقهى و… كه با اهتمام به اين دانش برطرف مى گردد; و اتّحاد و يكنواختى بيشترى در شناخت و عمل به (قرآن كريم) و (سنت شريف) به وجود خواهد آمد.

امّا با كمال تأسّف بايد اظهار نمود كه به رغم اهميّت اين شاخه از علوم قرآن، كمتر به آن پرداخته شده است و تأليفات به عمل آمده در اين زمينه بسيار اندك است، و با مطالعه آنها در مى يابيم كه أوّلاً: همه اين تأليفات با ديدگاه (مكتب خلفا) نگاشته شده است، و كتاب مستقلّى از پيروان (مكتب اهل بيت)(ع) در دست نيست; ثانياً: نخستين و بيشترين نگارندگان، از سرزمين (أندلس) هستند.

كامل ترين كتاب مستقل در زمينه (مبهمات قرآن) از آنِ أبو عبداللّه محمّد بن على البلنسى (۷۱۴ ـ ۷۸۲هـ) است با نام (تَفْسِيرُ مُبْهَماتِ الْقُرآنِ)، موسوم به (صِلَةُ الْجَمْعِ وَ عَائِدُالتَّذْيِيلِ لِمَوْصُولِ كِتَابَيِ الإِعْلاَ مِ وَالتَّكْمِيلِ).

اين كتاب ارزشمند ـ كه ترجمه، نقد و بررسى آن موضوع رساله اين جانب و همسرم در مقطع كارشناسى ارشد، رشته علوم قرآن و حديث بوده است، بهانه اى شد تا مقاله اى در معرفى اش بنگاريم، و به طور إجمال به نقدش بنشينيم. شايان ذكر است كه پيش تر در دو مقاله مجزّا با عناوين (مباحث پيرامونيِ دانش مبهمات قرآن) و (سير تاريخى در نگارش تفسير مبهمات قرآن) به بحث و بررسى پرداخته ايم.

به جهت سهولت در ورود به اين بحث، بر آن شديم تا در مقدّمه اى كوتاه، به معناى لغوى و اصطلاحى واژه (مبهمات قرآن)، پيشينه مختصرى از اين دانش، و زندگانى و ويژگى هاى نگارنده بپردازيم.

بررسى واژه (مُبْهَم)

(مبهم)، اسم مفعول مشتق از (ابهام) (مصدر باب إفعال)، از ريشه (ب.هـ . م)، به معناى (گُنگ)، و (مشتبه) است; و به هر آنچه كه نوعى از (نهفتگى)، (پنهانى)، و (خفا) در آن وجود داشته باشد (مبهم) گفته مى شود.(۱)

اين واژه، مشتقّات و كاربردها و مصاديق متعدّدى در زبان عرب و قرآن دارد و به نظر مى رسد همگى به همان معناى اصلى باز مى گردد. در تعريف اصطلاحى (مبهمات قرآن) گفته اند:

هر لفظى كه خدا در قرآن كريم با اسم عَلَمش از آن ياد نكرده است، خواه پيامبر باشد يا جانشين [۱]     يا جز آن، آدم باشد يا فرشته يا جنّ، شهر باشد يا ستاره يا درخت، يا حيوانى كه داراى اسم عَلَم است، يا عددى كه معدودش مشخّص نشده باشد، يا زمانى كه روشن نشده باشد، يا مكانى كه شناخته نشده باشد….(۲)

پيشينه دانش (مبهمات قرآن)

به جرأت مى توان گفت: سابقه اهتمام و پرداختن به (مبهمات قرآن)، و تبيين مصاديق آنها، به نخستين دوران نزول قرآن باز مى گردد; و به استناد تصريح اين آيه شريفه: …وَ أَنْزَلْنَا إلَيْكَ اَلذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ…;(نحل:۱۶) …واين قرآن را به سوى تو فرستاديم، تا براى مردم، آنچه را كه به سوى ايشان نازل شده است، توضيح دهى،…)، وجود شريف پيامبر اكرم(ص) اوّلين كسى است كه به تبيين، تفسير و إبهام زدايى از قرآن پرداخته است. سپس اهل بيت آن حضرت(ع) ، صحابه و تابعين و ديگران تاكنون در حدّ توان خويش به تفسير مبهمات قرآن پرداخته اند. گفتنى است تفسير مبهمات و واژهاى دشوارياب قرآن در يكجا گرد نيامده بودند; بلكه سخنانى پراكنده در ميان كتب تفسير، حديث، تاريخ و أسباب نزول بوده اند. تا اينكه قرن ششم هجرى طلوع نمود و مرحله اى نو در پژوهش پيرامون (مبهمات قرآن) آغاز گرديد و (سهيلى) (۵۰۸ ـ ۵۸۱هـ .) كتاب ارزشمند (التعريف و الاعلام فيما أبهم في القرآن من الأسماء و الأعلام)(اين كتاب با نام غوامض الأسماء المبهمة و الأحاديث المسندة في القرآن نيز چاپ شده است; و دكتر هيثم عيّاش (محقق اين كتاب) به اين نكته تصريح كرده است. البته بجز اين كتاب، كتابى ديگر با نام الإيضاح و التبيين لما أبهم من تفسير الكتاب المبين به سهيلى نسبت داده اند)(۴) را نگاشت. به گواهى عموم دانشمندان علوم قرآنى، نخستين كسى كه در اين باره به تأليف مستقل دست زده هموست(۵). سپس (ابن عسكر) (۵۸۴ ـ ۶۳۶هـ.) كتاب (التكميل و الاتمام لكتاب التعريف و الاعلام) را به عنوان حاشيه و تكمله اى بر كتاب (سهيلى) نوشت; همچنان كه خود او در مقدّمه اش به اين نكته اشاره كرده است(۶). از آن پس زُهْرِي (… ـ ۶۱۷هـ .) كتاب (البيان فيما أبهم من الأسماء في القرآن)، و ابن فرتون (…ـ ۶۶۰هـ .) كتاب (الاستدراك على التعريف و الإعلام فيما أبهم في القرآن من الأسماء و الأعلام)، و أبو عبداللّه الشّامي(۶۷۱ ـ ۷۱۵هـ) كتاب (الإستدراك على التعريف والإعلام فيما اُبهم في القرآن من الأسماء و الأعلام)(۷)، و(ابن جماعة (۶۳۹ ـ ۷۳۳هـ) كتاب هاى (التّبيان لمبهمات القرآن) و (غررالتّبيان في من لم يُسمّ في القرآن)(۸) را نگاشتند.

اين سير نگارش در (مبهمات قرآن) همچنان ادامه داشت تا اينكه (بلنسى)(۷۱۴ ـ ۷۸۲هـ) كتاب ارزشمند (صلة الجمع و عائد التذييل لموصول كتابَي الإعلام والتكميل) را در تكميل و تتميم كتاب هاى (سهيلى) و (ابن عسكر) نگاشت. ديگر نگارش ها از آن پس عبارتند از: (الإحكام لبيان ما في القرآن من الإبهام)(۹) به قلم: ابن حجر عسقلانى (۷۷۳ ـ ۸۵۲)، (مُفحِمات الأقران في مُبهَمات القرآن)(۱۰) به قلم جلال الدين سيوطى (۸۴۹ ـ ۹۱۱هـ)، (تلخيص التعريف والإعلام فيما اُبهم في القرآن من الأسماء الأعلام)(اين كتاب ـ همچنان كه از نامش هويدا است ـ چكيده التعريف و الإعلام از (سهيلى) است)، به قلم بحرق (۸۶۹ ـ ۹۳۰هـ)، (ترويح. أُولى الدماثة بمنتقى الكتب الثلاثة)(اين كتاب چكيده كتاب هاى (سهيلى)، (ابن عسكر)، و (بلنسى) است. نگارنده، تفسير خيلى از آيات مبهم را به اختصار آورده، و چه بسيار از آنها را حذف كرده است; امّا مجموعه خوبى جهت مقايسه نظرات تفسيرى اين سه كتاب مى باشد.)به قلم أبو عبداللّه اُدكاوى (۱۱۰۴ ـ ۱۱۸۴هـ)، (الياقوت و المرجان في تفسير مبهمات القرآن)(۱۳) به قلم دكتر عبد الجواد خلف عبد الجواد(معاصر)، و كتابى ديگر با نام (أسامي الذين نزل فيهم القرآن)(محقق كتاب تفسير مبهمات القرآن در مقدمه اش اظهار مى دارد كه در سال ۱۴۰۶هـ به نسخه خطّى كتاب ياد شده در كتابخانه سليمانيه استانبول دست يافته و نويسنده اش را نامشخص يافته است; وى اين نسخه را به طور مشروح توصيف كرده است.)كه توسّط نويسنده اى ناشناس نوشته شده است. البته در برخى از منابع، به كتاب هاى ديگرى كه در اين موضوع نگاشته شده اند، اشاره شده است، امّا ما از چگونگى آنها اطلاعى كسب نكرديم; و چه بسا برخى از آنها به صورت نسخه خطّى باقى مانده اند، و يا از بين رفته اند(۱۵).

علاوه بر كتاب هايى كه به طور مستقل به دانش (مبهمات قرآن) پرداخته اند ـ و تعداد كتب چاپى و نسخه هاى خطّى به سختى از عدد بيست تجاوز مى كند ـ كتاب هاى ديگرى نيز وجود دارد كه در لابلاى مباحث (علوم قرآنى) به اين دانش همّت گماشته اند كه ما اين تأليفات را (كتب غير مستقل) نام مى نهيم. از جمله آنها است أبو عبداللّه زركشى (۷۴۵ ـ ۷۹۴هـ) كه در نوع ۴۷ از كتاب (البرهان في علوم القرآن)، و جلال الدين سيوطى در وجه ۳۳ از كتاب (معترك الأقران في إعجاز القرآن)، و نوع ۷۰ از كتاب (الإتقان في علوم القرآن) به اين دانش پرداخته اند(۱۶).

نگاهى به زندگانى و ويژگى هاى (بلنسى)

محمّد بن أبي الحسن عليّّ بن أحمد بن محمّد الأوسيّ(منسوب به (أوس) ـ قبيله اى از أنصار از قحطان ـ است.) البلنسيّ(منسوب به (بلنسيّه) ـ شهرى مشهور در مشرق اندلس و نزديك قرطبه ـ است، كه اصل وى از آنجاست.) ثم الغرناطيّ، أبو عبداللّه، معروف به: (بلنسي)، نحوى، لغوى و مفسّر قرن هشتم هجرى است كه در (غرناطه) ـ يكى از شهرهاى اندلس ـ مى زيسته است. مكان و سالروز ولادتش به دقّت روشن نيست; امّا شاگردش (محمّد بن عبدالملك المِنتَوريِ) مى گويد وى روز دوشنبه بيست و پنحم ذى حجّه سال ۷۱۴ هجرى متولّد شده است. همه شرح حال نويسان، اتفاق نظر دارند كه (بلنسى) به سال ۷۸۲ هجرى وفات يافته است، و منتورى، وفات وى را شنبه پنجم ربيع الأول ۷۸۲ هجرى دانسته است.

(شاطبى)، پدر (بلنسى) را اين گونه توصيف مى كند: (الفقيه الأجلّ الأكمل المقدّس…). چنين وصفى، دلالت بر اين دارد كه پدرش در درجه خوبى از دانش قرار داشته است. (بلنسى) در محضر تعدادى از دانشمندان عصر خويش به كسب دانش پرداخت. وى يكى از دانش پژوهان برجسته بود، و در مجالس علمى كه در مسجد جامع غرناطه تشكيل مى شد، شركت مى جست. پس از استادش (خولانى) بر كرسى استادى در (مدرسه نصرّيه) ـ مشهورترين مدرسه در مغرب و أندلس ـ تكيّه زد و شاگردان فراوانى تربيت نمود. وى را (استاد) لقب داده بودند، و اين لقبى بود كه در اندلس به كسى اطلاق نمى شد; مگر اينكه به درجه بالايى از علم لغت و نحو رسيده باشد.

وى مفسّرى بارز و فقيهى برجسته و نحوى توانمند در ميان هم عصرانش بوده است. (ابن خطيب غرناطى) ـ كه معاصر بلنسى است ـ وى را اين گونه مى ستايد:

دانش پژوهى گشاده روى و خوش برخورد، پاكدامن، حريص در علم و جوينده آن، بلند پايه در دانش عربى و بيان، قدرت زياد در ياد آورى مسائل و حافظه بالا، و تدريس و تقرير نيكو….

دانشمندان ديگر همچون (شاطبى)، (مِنتَورى)، (ابن حجر)، و (تُنْبُكْتى) وى را در حدّ أعلى ستوده اند.

با بررسى كتاب هايى كه به شرح حال (بلنسى) پرداخته اند، درمى يابيم كه وى را تأليفات بسيار نبوده است. از جمله نگاشته هاى اوست:

۱. (تفسير مبهمات القرآن) موسوم به (صلة الجمع و عائد التذييل لموصول كتابَي الإعلام و التكميل).

۲. (تفسير القرآن) كه آن را پر حجم دانسته اند(۱۹).

سيرى در كتاب (تفسير مبهمات القرآن)

در پى مقدمه اى كه گذشت، اكنون جاى آن است تا به معرّفى كتاب مورد بحث بپردازيم. از آنجا كه مقدمه (بلنسى) حاوى معانى بالا و اطلاعات سودمند است، ابتدا گزارش گونه اى از مقدّمه اش را به دست مى دهيم; سپس به بررسى و نقد گذراى متن كتاب، و آنگاه گزارشى از كار محقّقين خواهيم پرداخت.

۱. گزارشى از مقدّمه (بلنسى)

بلنسى، مقدّمه كتابش را ـ كه با قلمى بس شيوا، اعجاب برانگيز و آهنگين نگاشته است ـ اين گونه آغاز نموده است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيِمِ.

قال عبدُاللّه السّالكُ سبيلَ الإهتداء بآياته، المستنيرُ بواضح آياته، محمّدُ بنُ عليّ بن أحمدَ الأوسيِّ، الشهيرُ بالبلنسيُّ، كتبهُ اللّهُ فيمن ذكره عنده، فلم يكن من رحمته بالمنسيِّ، بمنّه و كرمه.

و پس از حمد و ستايش خداوند متعال، و درود و سلام بر پيامبر اكرم (ص) و خاندان و اصحاب بزرگوارش، پرداختن به قرآن را از شريف ترين كارها و مايه سعادتمندى مى داند و ـ همچنان كه در بررسى متن كتاب خواهيم آورد ـ در جاى جاى مقدّمه اش، به انگيزه تأليف اين كتاب اشاره مى كند. وى درباره چگونگى آشنايى اش با كتاب هاى (سهيلى) و (ابن عسكر) مى گويد:

براى پژوهش درباره آياتى از قرآن، به مبهمات قرآنى انديشيدم; و چون دراين باره به جستجو پرداختم، به كتاب أبو زيد السهيلي با عنوان (التعريف و الإعلام فيما أبهم في القرآن من الأسماء الأعلام) دست يافتم; و پس از آن به كتاب (التكميل و الإتمام لكتاب التعريف و الإعلام)، اثر أبو عبد اللّه محمّد بن على بن خضر بن عسكر ـ كه استدراكى است بر كتاب پيشين ـ دست يافتم.

سپس اين دو كتاب را چنين توصيف مى كند: (با تأمّل در كتاب هاى ياد شده، آن دو را چنان يافتم كه مؤلّفان به اهداف والا دست يافته، و در إبداع و استوارسازيِ آرا و محتواى آثارشان كوشيده اند، و در تدوين و سامان دهى، كسى بر آنان پيشى نگرفته است).

همو مى گويد: (براى سخن هر كس، علامتى نهادم تا آراء، انديشه ها و آثار هر يك از ديگرى باز شناخته شود).

به همين جهت، علامت (سه) را براى (سهيلى)، و علامت (عس) را براى (ابن عسكر) قرار داده است; سپس ادامه مى دهد:

و براى آنچه به عنوان مكمّل و پى نوشت بر آن دو كتاب افزوده ام، و متمّمى كه با تصفيه و به گزينى همراه نموده ام، علامت (سى) را قرار داده ام تا بيانگر ملحقاتى باشد كه پيرامون آن بحث و بررسى كرده ام; و آنجا كه از افرادى ديگر نيز به صورت مكرّر نام برده ام، علامت هايى ديگر به قرار زير آورده ام: علامت (عط) براى (ابن عطيّه)، و علامت (مخ) براى زمخشرى.

بلنسى مى گويد: (چه بسيار از مطالب اين دو كتاب را كه وانهاده ام; و در عين حال، فوايد ارزشمندى از آنها را بر گرفته ام، و همه اينها را به خاطر پرهيز از زياده گويى و رعايت ايجاز و اختصار انجام داده ام).

آنگاه در توجيه زياده و پراكنده گويى هايش اين گونه اظهار مى دارد: (و به مطالبى اشاره كرده ام كه جزء شرط ما ـ يعنى روشن كردن مبهمات قرآن ـ نيست، و صرفاً به جهت گسترش و تكميل مباحث، و ارايه موصولات آنها به همراه صله و عايدشان، از جمله فوايد لغوى، و عقايد دينى و شرعى است).

وى با تواضع هر چه تمام إظهار مى دارد:

براى افرادى همچون من، شايسته تر آن است كه اقدام به چنين كار ى نكنند; زيرا هر آنكه قدرتمند را با ضعيف، و درياى بى كران را با رودخانه محدود، و ستاره كم نور را با ماه كامل، و سنگ ريزه را با مرواريد، تفاوتى ننهد، خردمند نيست. هر كس در اين مسير، بيش از توان و ظرفيّت خويش را طلب نمايد، رسوا شود; و هر كه حقارت نفس خويش را دريابد، حق بر او روشن شود. پس به ناچار، با ذهنى درمانده و فكرى وامانده، و در پى بهره گيرى از روشنايى ها، و شكوفه چينى از بوستان آن دو كتاب، خود را در اين مسير به زحمت انداختم، و آنچه را كه از كلام آن دو انديشمند آورده ام، گواهى است بر سابقه اين مطالب در كتابشان.

و با فروتنى هر چه تمام تر ادامه مى دهد: (چيزى جز نظم و ترتيب و تربيت و تغيير شكل در مطالب انجام نداده ام).

و با روحى والا مى گويد: (هر آنچه از سستى ـ كه با هدف اين مجموعه در تضادّ است ـ را مشاهده كرديد، و يا به مطلبى ـ كه تجديد نظر و بازگشت از آن لازم آيد ـ برخورديد، شايسته است آن را مورد توجّه قرار دهيد، و به قصد ثواب، اصلاحش نماييد; و همه غلط ها و دگرگونى ها را به من نسبت بدهيد، چرا كه كوتاهى ها از جانب من است)(۲۰).

۲. بررسى متن كتاب

الف. انگيزه بلنسى از تأليف كتاب

نويسنده در مقدّمه اى ـ كه از آن سخن رفت ـ درباره انگيزه خود از نگارش كتاب، سخن گفته است، كه به طور خلاصه عبارت است از:

۱ ـ اهتمام بلنسى از كودكى به پژوهش در اسرار قرآن; همچنان كه خود مى گويد: (از آن هنگام كه به رشد رسيده ام، همواره در اقيانوس بى كرانش به غوّاصى پرداخته ام.

۲. اهميت پرداختن به مبهمات قرآن; چنان كه مى گويد: (هنگامى كه اديبان، به آموزش و فراگيرى در زمينه مبهمات اسامى شعرا مى پردازند، و در بيان طبقات و أخبار آنان براى پادشاهان به مبالغه دست مى يازند، صد البته قاريان قرآن در پرداختن به مبهات آن، شايسته ترند، و در پرداختن به سيره و سنّت نيكوكاران، بايسته تر.)

۳. پيروى از دانشمندان پيشين، و سعى و تلاش در نهادن پا جاى پاى كسانى كه در اين موضوع به تأليف پرداخته اند.

۴. تكميل و تنظيم هر آنچه (سهيلى) و (ابن عسكر) پيرامون مبهمات قرآن انجام نداده اند.

ب. روش بلنسى

يك. شيوه تنظيم

نويسنده، كتاب را بر اساس ترتيب سور و آيات، سامان داده است، و در بحث از مبهمات، ابتدا نظر (سهيلى)، و در پى آن، نظر (ابن عسكر) را با علامت اختصارى مى آورد; سپس آن دسته از آيات مبهم را كه آن دو نياورده اند، بيان مى كند. ولى در بيان آنها از روش يكسانى پيروى نمى كند; گاهى فقط به ارايه سخن آن دو اكتفا مى كند، و گاهى بدون هيچ گونه ترجيحى، سخنان ديگرى بر آنها مى افزايد، و گاهى عبارت هاى مبهم آنان را شرح مى دهد، و در صورت نياز، به نقد مى كشد يا ردّ مى كند(۲۱).

بنا به پژوهشى كه نگارنده انجام داده است، آنچه (بلنسى) در جلد اوّل به كلام (سهيلى) و (ابن عسكر) افزوده، به ۱۰۷ مورد مى رسد. مواردى را هم كه به تنهايى بيان كرده، نيز در همان جلد اوّل به ۵۷ مورد مى رسد(۲۲). بلنسى، تفسير مبهمات را با برخى از فوايد همراه مى سازد كه به هدف كتاب ارتباط ندارد. وى فوايد لغوى و نحوى و عقيدتى و فقهى را در برخى از مواقع از اندازه مى گذراند، و هر چند ارايه اين نكاتِ سودمند و اطلاعات عمومى در جاى خودش نيكوست، ولى وقتى بدون رعايت مقتضاى حال، و با استطراد بيان شود، خواننده را به خستگى مى كشاند.

دو. روش تفسير مبهمات قرآن

(بلنسى) در تفسير مبهمات قرآن، همچون (سهيلى) و (ابن عسكر) عمل مى كند; يعنى ابتدا از خود قرآن بهره مى گيرد. با اين توضيح كه پس از مطرح كردن آيه مبهم، چنان كه آيه يا آياتى در تفسير و شرح آن آيه يافت، از آن استفاده مى كند; وگرنه به حديث رسول خدا(ص) براى كشف مبهم روى مى آورد. وى به فراوانى از روايات استفاده مى كند. در اين مورد، به (سهيلى) شبيه تر است تا به (ابن عسكر).

در صورتى كه نتواند مبهم را با قرآن يا حديث و سنّت پيامبر اكرم (ص) كشف نمايد، دست به دامان سخنان صحابه و سپس تابعين مى شود. او از ابن عباس، امام على (ع)، ابن مسعود، و جز آنان به عنوان صحابه به نقل حديث پرداخته است، و تابعينى كه از آنان حديث نقل كرده، عبارتند از: عِكرمه، مجاهد بن جَبْر، حسن بصرى، وَهَب بن مُنَبّه، قُتاده، و… .(۲۳)

ج. منابع و مآخذ بلنسى

بلنسى به كتاب هاى زيادى مراجعه كرده است و در بيشتر موارد به نام مؤلّف و كتابش اشاره مى كند. گاهى نيز مطالبى را نقل مى كند، ولى به كتابى كه از آن نقل كرده اشاره نمى كند; بلكه به نام صاحب كتاب اكتفا مى كند(۲۴). نيز گاهى به كتاب هايى اشاره مى كند، امّا به نام نويسندگانشان اشاره نمى كند(۲۵). گاهى به برخى از مطالبى كه به صورت شفاهى از اساتيدش شنيده است، اشاره مى كند(۲۶).

با توجه به آنچه بيان شد، اين منابع و مآخذ را مى توان به سه دسته تقسيم كرد:

يك. منابع ويژه

همچنان كه پيش از اين بيان شد، مبناى كار مؤلّف، بر اساس كتاب هاى (التّعريف و الإعلام) از (سهيلى) و (التّكميل و الإتمام) از (ابن عسكر) است. نيز از دو كتاب ديگر بارها و بارها بهره برده و مطالب فراوانى نقل كرده است كه عبارتند از: (الكشاف عن حقائق التنزيل) از (زمخشرى) (۴۶۷ ـ ۵۳۸هـ)، و (المحرّر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز) از ابن عطيّة. (۴۸۱ ـ ۵۴۲هـ)

دو. منابع با موضوعات خاص

موضوعات اين منابع خاص عبارتند از: كتب عقيدتى، تفسير و علوم تفسير، حديث و علوم حديث، لغت و نحو و بلاغت و أدب، سيره و تاريخ و تراجم.

سه. منابع با موضوعات عامّ

برخى ديگر از منابعى كه بلنسى استفاده كرده، شامل كتب در موضوعات مختلف و عامّ است(۲۷).

د. برجستگى ها و ارزش علمى كتاب

يك. جامعيّت: نخستين ويژگى و ارزش والاى كتاب، جامعيّت آن است; بدين گونه كه كتاب (بلنسى) دربرگيرنده دو كتابِ (التعريف و الإعلام) از (سهيلى) و (التكميل و الإتمام) از (ابن عسكر) است. مطالب نو، متنوّع و گرانسنگى كه بلنسى به آن دو كتاب افزوده، بر ارزش كتابش افزوده است.

دو. توجّه به مسايل اعتقادى: توجّه و اهتمام به مسايل اعتقادى ـ خصوصاً مسايل مربوط به عصمت ملائكه و انبياء(ع) ـ نيز ارزش علمى اين كتاب را افزون نموده است. مؤلّف سعى در حمايت از مقام آنان، و زدودن شُبهه هايى دارد كه با عصمت آنان در تناقض است. پيرامون آيه اى كه مغرضان در آن به ايجاد ترديد پرداخته اند، به ارايه دليل روشن، و استدلال قاطع مى پردازد. به مَثَل، بلنسى پيرامون (الْمَلَكَيْنِ) در اين سخن خداوند: … وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى المَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ…;(بقره:۱۰۲)(… و (نيز از) آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل فرو فرستاده شده بود (پيروى كردند)،…) به مناقشه با نظريه هاى ارايه شده از سوى برخى كژ انديشان پرداخته است(۲۹).

سه. پى گيرى برخى از روايات ضعيف: وى در پى روشن كردن و اثبات عدم توانايى در ارايه استدلال بر اساس روايات ضعيف و ارايه نظريه درست بر مبناى روايات صحيح است. به مَثَل، بحثى را پيرامون (رمضان) به ميان كشيده، و اين گونه روايتى را از (مجاهد) مطرح كرده است:

مجاهد إكراه داشت كه بگويد: (رمضان را روزه گرفتيم)، بدون اينكه نام (ماه) را ببرد;

آنگاه مؤلّف اظهار مى دارد:

برخى در اين مورد به روايتى كه به ابن عباس نسبت داده مى شود، اين گونه دليل آورده اند كه (رمضان) نامى از نام هاى خداوند متعال است; به همين دليل به (ماه) اضافه شده است.

و در پايان مى گويد: (اين روايت قابل اثبات نيست)(۳۰).

هـ. كاستى ها و نارسايى ها

افزون بر محاسن فراوانى كه در كتاب بلنسى وجود دارد، برخى ضعف ها و نارسايى ها نيز بر آن وارد است; امّا بايد تأكيد و تصريح نمود كه وزنه ارزش علمى و برجستگى هاى اين كتاب، از ضعف هايش بسى سنگين تر است. اكنون بپردازيم به كاستى ها و نارسايى ها:

۱. عدم إرجاع به مصادر أصلى: گاهى مؤلّف، أحاديث و سخنانى را ارايه مى دهد، ولى به مصادر أصلى إرجاع نمى دهد; و به انتساب به تفاسير و كتب متأخّرين اكتفا مى كند. به مَثَل، در تفسير اين سخن خداوند: …وَ حَلاَئِلُ اَبْنَاءِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلاَبِكُمْ…(نساء:۲۳); (و زنان پسرانتان كه از پشت خودتان هستند،…) از (عطاء بن أبي رباح) نقل مى كند كه:

اين آيه درباره پيامبر ـ (ص) ـ نازل شده، آنگاه كه پس از جدا شدن (زينب بنت جحش) از (زيد بن حارثه)، با وى ازدواج نمود. مشركان گفتند: او با زن پسرش ازدواج كرده است; پس اين آيه نازل شده تا پسرانى را كه از پشت خود افراد هستند، تخصيص نمايد.

مؤلّف اين مطلب را به (ابن عطيّه) و (زمخشرى) نسبت داده(۳۲)، در صورتى كه (طبرى) آن را به نقل از (عطاء) در تفسيرش آورده است(۳۳).

۲. عدم اشاره به مصدر برخى از سخنان: وى گاهى سخنانى را به طور كامل نقل مى كند، بدون اينكه به مصدرش اشاره نمايد; در صورتى كه بيشتر اين مطالب ـ غالباًـ از (المحرّر الوجيز) ابن عطيّه، و (الكشّاف) زمخشرى است.

به مَثَل، آنچه درباره اين سخن خداوند:… وَ اِذَا لَقُوا الَّذِينَ ءَامَنُوا…;(بقره:۷۶)(… و (همين يهوديان) چون با كسانى كه ايمان آورده اند برخورد كنند،…) آورده، به همين گونه است(۳۵).

۳. استطراد، و سخن راندن طولانى و خسته كننده پيرامون برخى مسايل: در اين باره مى توان به موارد زير اشاره نمود:

استطراد در بحث پيرامون نام هاى سوره (فاتحه)، و پرداختن به مباحث صرفى و نحوى(۳۶).

استطراد در بحث پيرامون (آدم) و (ابليس)، و پرداختن به مباحث لغوى(۳۷).

استطراد در بحث پيرامون (شراب)، و ارايه نام ها و صفات آن. مؤلف ضمن بيان تعداد ۴۱ نام از نام هاى شراب به نقل از (ابن عربى)، و افزودن ۱۲ مورد ديگر به نقل از (ابن سكّيت)، و نيز افزودن ۲۴ مورد ديگر به نقل از (ابن رقيق)، به تعريف و شرح هاى خسته كننده و ارايه شواهدى از شعر عرب درباره ۷۸ مورد از نام هاى شراب پرداخته است(۳۸).

۴. بهره گيرى از اسرائيليّات و اخبار موهوم و غريب، و استفاده از كتب غير معتبر: بهره گيرى از اسرائيليّات، و اخبار موهوم و غريب، و استفاده از كتب غير معتبر، از جمله ديگر اشكال هاى وارد بر (بلنسى) است. وى گاهى سخنانى را ارايه مى دهد كه به جز در كتاب (ثعلبى) (عرائس المجالس) يافت نمى شود. گفتنى است اين كتاب، انباشته از اسرائيليّات و اخبار موهوم و غريب است(۳۹).

۵. عدم ارايه همه (مبهمات قرآن): (سهيلى)، (ابن عسكر)، و بلنسى، هر كدام به پاره اى از مبهمات قرآن نپرداخته اند ; وچه بسا مبهماتى را (سهيلى) بررسى كرده، امّا (ابن عسكر) و (بلنسى) از بررسى آن غافل گشته اند، و چه بسا مبهماتى را كه (ابن عسكر) مطرح كرده است، امّا (سهيلى) و (بلنسى) مطرح نكرده اند، و همين گونه است حال (بلنسى) نسبت به آن دو. امّا آياتى نيز يافت مى شود كه هر سه نفر، مبهماتش را فرو هشته اند.

برخى خطاهاى صورى و شكلى نيز در متن كتاب به چشم مى خورد كه به نظر مى رسد بيشتر آنها به كار محققان از جهت (تايپ) و (تصحيف) مربوط مى شود; كه جهت رعايت اختصار از آوردن آنها خوددارى مى شود.

۳. گزارشى از كار محقّقين

كتاب مورد بحث، در دو جلد به چاپ رسيده است: جلد نخست آن را آقاى دكتر (حنيف بن حسن القاسمى)، و جلد دوم را آقاى (عبداللّه عبدالكريم محمّد) بررسى و تحقيق كرده اند. ابتدا نگاهى گذرا به تحقيق جلد نخست، و سپس جلد دوّم خواهيم داشت.

آقاى (قاسمى) جلد نخست كتاب را به عنوان پايان نامه، و به جهت أخذ مدرك فوق ليسانس در رشته (كتاب و سنّت) در دانشكده (شريعت) از دانشگاه (ام القرى) مكّه، بررسى و تحقيق نموده است; كه انصافاً تحقيقى جامع به عمل آورده، و به درجه ممتاز نايل گشته است. وى پس از بيان مقدّمه اى كوتاه و ارايه فهرستى درباره بررسى و تحقيقى كه به عمل آورده، به موارد زير مى پردازد:

فصل اوّل: بررسى وضعيت دوران (بلنسى); كه شامل چهار بحث مى شود: ۱. اوضاع و احوال سياسى. ۲. اوضاع اجتماعى. ۳. اوضاع علمى. ۴. چگونگى تأثير پذيرى بلنسى از اوضاع و احوال ياد شده.

فصل دوم: زندگانى مؤلف; كه شامل اين مباحث است: ۱. زندگانى اجتماعى ۲. زندگانى علمى.

فصل سوم: مبحث اول: تعريف علم مبهمات و بررسى كتاب (بلنسى); كه شامل اين موارد است: ۱. تعريف لغوى و اصطلاحى مبهمات. ۲. ريشه علم مبهمات. ۳. اسباب ورود ابهام در قرآن كريم. ۴. راه شناخت مبهمات. ۵ . كتاب هاى تأليف شده درباره مبهمات قرآن. وى صرفاً به تعداد ۱۱ مورد از تأليفاتى كه به طور مستقل به اين موضوع پرداخته اند، اشاره كرده است.

مبحث دوم: بررسى كتاب (بلنسى) و انگيزه تأليفش; كه شامل اين موارد است:

۱. انگيزه مؤلّف از تأليف كتاب. ۲. روش مؤلّف. ۳. منابع و مصادر كتاب. ۴. ارزش علمى كتاب. محقق در اين قسمت به ارزش ها و اشكال هاى وارد بر كتاب اشاره كرده است.

مبحث سوم: فعاليت محقّق در تحقيق كتاب; با توجّه به گفته خودش كه شامل اين مباحث است:

۱. عنوان كتاب.

۲. توثيق كتاب. وى در اين زمينه به ارايه دلايل و براهين براى اثبات نسبت اين كتاب به (بلنسى) پرداخته است.

۳. توصيف نسخه هاى خطّى. محقق اظهار مى دارد به هفت نسخه خطّى از اين كتاب دست يافته كه سه تا از اين نسخه ها در مغرب، و سه نسخه در مصر، و يكى نيز در تركيه است. وى تحقيق خويش را بر مبناى چهار نسخه از آنها قرار داده، و از نسخه هاى ديگر به جهت خطاها و تصحيف ها و تحريف هاى فراوان كه در آنها وجود داشته، چشم پوشى كرده است. نسخه اى را كه در كتابخانه(الأزهر) بوده، به عنوان نسخه اصلى قرار داده، و سه نسخه ديگر را با قرار دادن رموزى بر آنها، به مدد گرفته است. در پايان مقدّمه اش نيز تصاويرى از نسخه هاى خطّى ارايه كرده است.

۴. روش تحقيق. مهم ترين كارهايى كه به هنگام تحقيق انجام داده، به شرح زير است:

الف. نوشتن شماره آيات مبهم ـ كه بلنسى مطرح كرده است ـ در داخل كروشه و سمت راست آيات. و آياتى را كه به عنوان استشهاد در ميان مباحث آمده، با ذكر سوره و شماره آيه در پاورقى آورده است.

ب. تعيين حركات آيه ها بر مبناى قرآن، و ضبط و حركت نگارى هر آنچه فهمش نياز به تعيين حركات دارد.

ج. استخراج روايات از منابع اصلى شان; و در صورتى كه منابع حديثى را نيافته، به منابع تفسيريِ كهن، ارجاع داده است.

د. استخراج بسيارى از سخنان دانشمندان از منابع اصلى شان; چه اين منابع به چاپ رسيده باشد و يا نسخه خطّى باشد.

هـ. شرح واژه هاى دشوارياب، با رجوع به كتب لغت معتبر.

و. معرّفى و توضيح أعلام و أماكن.

ز. استخراج شواهد ادبى، شامل شعر و نثر و مَثَل، با مراجعه به دوّاوين شعر وكتب ادبيات.

ح. تعليق بر بسيارى از أخبار و روايات (غريب) كه مؤلّف بدون تعليق آورده است.

ط. تهيه فهرست هاى سودمند و كار آمد، براى سهولت رجوع به مباحث كتاب; اين فهرست ها عبارتنداز:

آيات قرآن، احاديث، شواهد شعرى، أعلام، جمعيت ها و قبايل و فرقه ها، أماكن، مفردات لغات، مصادر و مراجع و موضوعات.

شايان ذكر است كه هر دو جلد از كتاب (تفسير مبهمات القرآن)، براى نخستين بار به سال ۱۴۱۱ ق / ۱۹۹۱ م. توسّط (دارالغرب الاسلامى) در لبنان به چاپ رسيده است.

جلد نخست، علاوه بر مقدمه محقّق و مؤلّف، در برگيرنده سوره (فاتحه) تا (توبه)، در ۶۴۶ صفحه است. جلد دوم، بدون هيچ گونه مقدّمه اى، از سوره (يونس) آغاز و با سوره (ناس) در ۸۶۱ صفحه به انجام رسيده است.

تحقيق جلد دوم، بر پايه چهار نسخه خطّى ـ يعنى همان نسخه هاى مورد اعتماد جلد نخست ـ انجام گرفته است; جز اين كه اين محقق، نسخه (دار الكتب المصريّة) با رقم ۲۴۴۱ ب را به عنوان نسخه اصل در نظر گرفته است. پايان جلد دوم كتاب، حاوى فهرست هايى به شرح زير است:

فهرست منابع (خطى و چاپى)، جدول اصلاح خطاها و فهرست هاى عمومى، شامل آيات قرآن، حديث و أثر، أعلام، جماعت ها و قبايل و فرقه ها، جاها و أماكن، أمثال و أقوال، شعر، نصف بيت، مفرداتِ لغت، بت ها، كتاب هاى نام برده شده در متن، موضوعات و سوره ها.

(۱) خليل بن أحمد فراهيدى، ترتيب كتاب العين، ج۱، ص۱۹۹؛ ابن فارس قزوينى، معجم مقاييس اللّغة، ج۱، ص۳۱۱؛ راغب إصفهاني، معجم مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۳؛ ابن أثير، النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج۱، ص۱۶۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۵۲۴؛ فيّومى، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرّافعى، ج۱، ص۶۴؛ شرتونى لبنانى، أقرب الموارد في فصح العربية و الشوارد، ج۱، ص۶۵؛ المعجم الوسيط، ج۱، ص۷۴؛ التّحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱، ص۳۵۰.
(۲) سهيلي خثعمى أبو القاسم، التعريف و الإعلام فيما أبهم من الأسماء والأعلام في القرآن الكريم، ص۱۶؛ ابن جماعة كناني، بدرالدّين، غررالتّبيان في من لم يُسمّ في القرآن، ص۳۸؛ بلنسى، تفسير مبهمات القرآن الموسوم، ج۱، ص۳۵؛ سيوطى، عبد الرحمن أبوبكر جلال الدين، الإتقان في علوم القرآن، ج۲، ص۴۶۲؛ سيوطى، عبد الرحمن أبوبكر جلال الدين، الإتقان في علوم القرآن، ج۲، ص ۴۷۲؛ سيوطى، معترك الأقران في إعجاز القرآن، ج۱، ص۳۶۸.
(۴) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۴۵_۴۶.
(۵) التعريف و الإعلام، ص۷ ـ ۸؛ ابن عسكر الغسّانى، محمّد بن على بن خضر، التكميل و الإتمام لكتاب التعريف و الإعلام، ص۱۷؛ تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۴۱؛ تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۴۵؛ معترك الأقران، ج۱، ص۳۶۶.
(۶) التكميل و الإتمام، ص۳۳ ـ ۳۶.
(۷) رفيعى، محسن، ترجمه، نقد و بررسى كتاب تفسير مبهمات القرآن، ص۵۹ ـ ۶۱.
(۸) غرر التّبيان، ص۱۹۱؛ مقدمه التكميل والإتمام، ص۱۸ .
(۹) مقدمه التكميل والإتمام، ص۱۹ .
(۱۰) رفيعى، محسن، ترجمه، نقد و بررسى كتاب تفسير مبهمات القرآن، ص ۶۵ ـ ۶۶؛ رفيعى، محسن، ترجمه، نقد و بررسى كتاب تفسير مبهمات القرآن، ص۷۵ ـ ۷۶.
(۱۳) التكميل و الإتمام، ص۲۰؛ تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۵۵.
(۱۵) اديب بهروز، محسن بيّنات، سال پنجم، ش ۲۰، ص ۱۵۵؛ نقد و بررسى كتاب تفسير مبهمات القرآن، ص۷۳.
(۱۶) زركشي، البرهان في علوم القرآن، ج۱، ص۲۰۱ ـ ۲۱۱؛ معترك الأقران، ج۱، ص۳۶۶ ـ ۳۸۴؛ الإتقان، ج۱، ص۴۵۹ ـ ۴۷۸.
(۱۹) سيوطى، طبقات المفسّرين، ج۲، ص۲۱۱؛ تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۱۱ ـ ۳۳؛ نُويهض، عادل، معجم المفسّرين، ج۲، ص۵۸۷؛ بغية الوعاة، ج۱، ص۱۹۸؛ الدّررالكامنة، ج۲، ص۲۰۷؛ نيل الإبتهاج، ص۲۰۷؛ كشف الظّنون، ص۴۲۱؛ كشف الظّنون، ص۴۵۲؛ الذيل، ج۲، ص۳۷۷؛ معجم المؤلّفين، ج۱۰، ص۳۰۵؛ معجم المؤلّفين، ج۱۱، ص۴۶.
(۲۰) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۹۹ ـ ۱۰۳.
(۲۱) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۱۴۱ ـ ۱۴۲؛ تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۲۵۹؛ تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۳۰۲؛ تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۲۱۵؛ تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۲۵۱.
(۲۲) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۵۶ ـ ۵۷؛ تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۶۵.
(۲۳) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۵۸ ـ ۵۹.
(۲۴) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۶۱.
(۲۵) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۶۱.
(۲۶) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۱۴۲.
(۲۷) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۶۰ ـ ۶۵.
(۲۹) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۱۷۱.
(۳۰) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۱۹۴.
(۳۲) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۳۲۴؛ تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۳۶۰.
(۳۳) طبرى أبو جعفر، جامع البيان عن تأويل آيِ القرآن، ج۸، ص۱۴۹.
(۳۵) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۳۶۰.
(۳۶) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۱۱۰ ـ ۱۲۰.
(۳۷) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۱۲۷ ـ ۱۴۳.
(۳۸) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۲۱۹ ـ ۲۳۹.
(۳۹) تفسير مبهمات القرآن، ج۱، ص۶۹.

منابع:
آينه پژوهش - شماره ۸۳



جعبه ابزار