برصیصا(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَرْصيصا (شخصيتى شبه تاريخى و افسانهاي)، زاهدي متعبد و مستجاب الدعوه كه داستان عبرت انگيز او همواره در تفسير برخى آيات قرآن مطرح شده است. در بيشتر منابع اسلامى نام برصيصا، در كنار نام بلعمِ باعور و شيطان ديده مىشود و اين امر به سببِ شباهتى است كه سرگذشت و سرنوشت شوم او با آنان دارد. در اخبار اسلامى برصيصا راهبى از بنى اسرائيل است كه پس از روزگاري دراز رياضت زاهدانه، تسليم اغواگريهاي ابليس، و مرتكب گناهى بزرگ مىشود و سرانجام به قصد نجات خود ابليس را سجده مىكند و كافر مىگردد و به لعنت و خسران ابدي گرفتار مىشود. اين اشارات در تفسير آيات ۱۶ و ۱۷ سورة حشر (۵۹) آمده است كه - با توجه به آيات قبل از آن - بيانگرِ حال منافقانى است كه در پى فريب مؤمنانند (سورآبادي، ص۳۲۴-۳۲۶) اين داستان در اغلب تفاسير مهم ذيل آياتِ ياد شده و نيز در مجموعههاي احاديث به صورتهاي مختلف نقل شده است و كسانى همچون على بن ابىطالب (ع)، ابن مسعود، ابن عباس و ابن طاووس را از راويان آن دانستهاند (طبري، ذيل اين آيات)، ولى منبع و مأخذ اصلى آن هنوز مجهول است و نقاط مختلفى در جهان اسلام به عنوان محل وقوع آن مطرح شده است. اين محل را گلدسيهر و لندبرگ حضرموت، اما همو و هارتمن منطقة حلب دانستهاند.
به نظر مىرسد كه نام شخصيت اصلى اين افسانه در اصل نامعلوم بوده، و از اواخر قرن ۴ق/۱۰م به بعد نام «برصيصا» به او داده شده است؛ و گويا اخبار مربوط به آنتونى قديس، زاهد مسيحى در مصر، در پيدايش آن بىتأثير نبوده است. آنتونى يا آنتونيوس (۲۵۱- ۳۵۵ يا ۳۵۶م) از نخستين زاهدان و راهبان مسيحى است و در تأسيس قواعد و لوازم اين نهاد سهم بزرگى داشته است. او به پيروي از سنت پاولس تبى (د ۳۴۰م) ساليان دراز در بيابان و در غارها به عبادت و ترك و تجرد گذرانيد زندگى زاهدانة او سراسر پيكاري افسانهاي با ابليس و وسوسههاي اغواگرانة اوست. ابليس به صورتهاي مختلف، گاه به صورت زنى وسوسه انگيز و گاه در لباس راهبى زاهد، همچون شخصى كه تا سرحد مرگ او را شكنجه مىداد، بر او ظاهر مىشد و در همة اين احوال، آنتونى با توسل به روزه، دعاهاي نيازمندانه و اعمال پرهيزگارانهاش در برابر كارها و شيوههاي ابليس پايداري مىكرد. سرگذشت آنتونى قديس در عالم مسيحيت و در هنر و ادبيات مسيحى تأثير فراوان داشته، و هنوز هم شماري از راهبان از او بهعنوان اسوهاي آرمانى پيروي مىكنند.
ابن بطوطه (د ۷۷۹ق/۱۳۷۷م) در رحلة خود به قصر برصيصاي عابد اشاره دارد كه بين طرابلس و اسكندريه آن را ديده است (ابن بطوطه، ص۲۰) و اين نامى است كه دورة حيات آنتونى قديس و انزواي طولانى او در قلعهاي كهن (صيصه) را به خاطر مىآورد. اگر ريشة آرامى كلمة «صيصا» را - كه به معنى بخشى از پوشش آيينى كشيشان است - نيز در نظر بگيريم، اين نام يادآور بالاترين مقام كليسايى است (ابن بطوطه، ص۲۰). با توجه به اين شواهد، برخى اين داستان را حكايتى اساساً عبري مىدانند كه بعدها به ادبيات عربى و فارسى وارد شده است (خانلري، ص۱۵۷).
در روايتهاي اسلامى پس از طبري (قرن ۴ق/۱۰م) نام برصيصا را براي قهرمان اين داستان به كار بردهاند و ظاهراً نخستين مؤلفى كه نام برصيصا را ذكر كرده است، ابوليث سمرقندي (د ۳۷۳ق/۹۸۳م) در تنبيهالغافلين (ص ۴۸۰) است. پس از او اين حكايت را كسانى چون بيهقى (د ۴۵۸ق/۱۰۶۶م) در شعب الايمان (بيهقى، شعب الايمان، ج۴، ص۳۷۲-۳۷۳)، غزالى (د ۵۰۵ق/۱۱۱۱م) در مكاشفة القلوب (غزالى، ص۶۹ -۷۰)، سهيلى (د۵۸۱ق/۱۱۸۵م) در التعريف و الاعلام (ص ۱۶۷)، ابن جوزي (د ۵۹۷ق/۱۲۰۱م) در تلبيس ابليس (ابن جوزي، ص۲۶-۲۹)، قزوينى (د ۶۸۲ق/ ۱۲۸۳م) در عجايب المخلوقات (قزوينى، ص۳۸۰-۳۸۱)، ابشيهى (د ۸۵۰ق/ ۱۴۴۶م) در المستطرف (ابشيهى، ص۲۳۳) و... نقل كردهاند. در تفاسيري چون التبيان شيخ طوسى (د ۴۶۰ق/۱۰۶۸م) (شيخ طوسى، ج۹، ص۵۷۰ -۵۷۱)، مجمع البيان طبرسى (د ۴۶۸ق/۱۰۷۶م) (طبرسى، ج۹، ص۳۹۷)، تفسير بغوي (د ۵۱۶ق/ ۱۱۲۲م) (بغوي، ج۴، ص۳۲۲- ۳۲۵)، كشف الاسرار ميبدي (د ۵۲۰ق/۱۱۲۶م) (ميبدي، ج۱۰، ص۵۲ - ۵۵)، تفسير ابوالفتوح رازي (قرن ۶ق/۱۲م) (ابوالفتوح رازي، ج۱۱، ص۱۰۷-۱۱۱)، لباب التأويل خازن (د ۷۱۰ق/۱۳۱۰م) (خازن، ج۴، ص۲۵۰-۲۵۲)، تفسير ابن كثير (د۷۷۴ق/ ۱۳۷۲م) (ابن كثير، ج۸، ص۱۰۱-۱۰۲) و... نيز اين حكايت ذيل آيات ياد شده از سورة حشر به صورتهاي مختلف آمده است، هر چند كه برخى مانند سهيلى و ابن كثير نام برصيصا را براي اين راهب با ترديد ذكر كردهاند و برخى چون غزالى و شيخ طوسى نامى براي راهب عنوان نكردهاند.
فرجام بد اين مرد پرهيزگار در همه جا كم و بيش يكسان است. ۴ روايتى كه طبري در تفسير واژة «انسان» در اين آيات نقل كرده است، به زاهدي معتكف اشاره دارند كه يا عابد و راهبى از بنىاسرائيل است، يا كشيشى نصرانى (طبري، ج۱۲، ص۳۳-۳۴) كه مدتى طولانى (۶۰ يا ۷۰ يا ۳۰۰ سال) در صومعهاي دور از خلق مىزيست و به طاعت خداوند مشغول بود و به همين سبب، به مقام مستجاب الدعواتى نائل آمد و در مرتبة استدراج به جايى رسيد كه چون بر مىنگريست عرش را مىديد و چون فرو مىنگريست ثري را. ابليس به سبب خشمى كه از پارسايى برصيصا و عبادت و رياضتهاي پيوستة او داشت، سالها در پى فريفتن او بود، اما سلاح وسوسهاش در جوشن ورع برصيصا اثر نمىكرد (طبري، ج۱۲، ص۳۳-۳۴؛ عوفى، ج۳، ص۵۲۲ - ۵۲۵؛ ميبدي، ج۱۰، ص۵۲). ادامة داستان كه بيانگر چگونگى دسيسههاي گام به گام شيطان است، به صورتهاي مختلفى نقل شده است: شيطان در ابتدا به صورت مردي پارسا و متعبد و نورانى بر او ظاهر شد، به طوري كه برصيصا او را در مجاهده از خود برتر ديد؛ سپس دعاهاي مخصوص شفاي بيماران را به برصيصا آموخت و به قولى ديگر، او را مذمت كرد كه چرا از مقام مستجاب الدعواتى خويش براي خدمت به خلق استفاده نمىكند. آنگاه دختري صاحب جمال (دختري چوپان، يا شاهزاده خانمى از بنىاسرائيل) را بيمار و ديوانه كرد و سپس در دل بستگانش چنين القا نمود كه درمان او نزد راهب است. ۳ برادر دختر، خواهر بيمار خود را نزد برصيصا آوردند. راهب از پذيرفتن او سرباز زد، اما آنان با اصرار دختر را به او سپردند و بازگشتند. بعد از آن شيطان وسوسة گناه را بر راهب چيره ساخت تا از دختر كام برگيرد، از آن رو كه درهاي توبه هميشه گشوده است. اغواگريهاي شيطان مؤثر افتاد، برصيصا تسليم وسوسههاي شيطان، و مرتكب زنا شد، سپس براي رهايى از رسوايى دختر را كشت و زير درختى مدفون ساخت. برادران پس از بازگشت، نخست قول برصيصا را كه خواهرشان به مرگ طبيعى مرده است، پذيرفتند؛ ولى شيطان در رؤيا جنايت راهب را بر آنان آشكار ساخت و آنان به قصد قصاص به سراغ راهب رفتند. زمانى كه راهب به مرگ محكوم شده بود، شيطان دوباره بر او ظاهر شد و به او پيشنهاد نجات و رهايى داد، به شرط اينكه او را سجده كند. مردِ شوريده بخت به اين آخرين درجة گناه نيز تن در داد و شيطان را سجده، و خدا را انكار كرد. آنگاه شيطان با ريشخند از وي تبرّي جست و برصيصا راندة هر دو جهان گشت (طبري، ج۱۲، ص۳۳- ۳۴؛ ابوليث، ص۴۸۰-۴۸۱؛ ميبدي، ج۱۰، ص۵۲ -۵۴؛ بيهقى، ج۴، ص۳۷۲-۳۷۳؛ عوفى، ج۳، ص۵۲۲ -۵۲۷)؛ اما در برخى از منابع آمده كه ابليس يكى از شياطين پيرو خود به نام «ابيض» را به اغواي برصيصا مأمور مىكند (بغوي، ج۴، ص۳۲۲؛ ابوالفتوح، ج۱۱، ص۱۰۷).
روايتى كه گلدسيهر در كتاب خود از اين داستان تحت عنوان «قصة حضرموتى شيخ برصيص۱» آورده است، از آنجا كه شيطان خود موفق به اغفال شيخ نمىشود، «امالكبائر» را به سوي او روانه مىكند. برصيص پس از فريب خوردن از «امالكبائر» و خارج شدن از كوهى كه پيوسته در آن به عبادت مشغول بود، به گناه زنا آلوده مىشود و در كفر مىميرد، در حالى كه «امالكبائر» خود از آن پس به استغاثه و عبادت به درگاه خدا روي مىآورد و سرانجام بخشوده مىشود.
در برخى منابع اسلامى داستان ابليس و راهب را با دسيسة منافقين نسبت به يهود بنىنضير مقايسه نمودهاند كه آنان يهود را به عصيان بر پيامبر (ص) تحريض، و در وقت شدت ايشان را ترك كردند (ابن هشام، ج۲، ص۱۹۲- ۱۹۵؛ طبري، ج۱۲، ص۳۲؛ ميبدي، ج۱۰، ص۵۴-۵۵؛ سيوطى، ج۶، ص۱۹۹؛ حكمت، ص۳۱۴). صوفيه نيز در تأويل «كمثل الشيطان» در اين آيهها برآنند كه منظور از آن وهم انسانى است كه نخست لذات حسى و شهوانى را در چشم او مىآرايد، تا در دام هلاكت افتد و چون از حق دور ماند از او تبري مىجويد و به خوف از قدرت ربانى استشعار مىكند (ابن عربى، ج۲، ص۶۲۴ - ۶۲۵). در دورههاي بعد، بسياري از شعرا و مؤلفان صوفى هر يك به نوعى براي بيان معانى عرفانى از اين داستان بهره گرفتهاند (مستملى، ج۴، ص۱۳۹۹؛ سنايى، ص۲۳؛ سعدي، ص۹۱۴-۹۱۶؛ مولوي، مجالس سبعه، ص۳۰- ۳۶؛ مثنوي، دفتر ۶).
داستان شيخ صنعان و قصة جريح راهب كه در بسياري از تفاسير همراه داستان برصيصا ذكر شدهاند، نيز از لحاظ موضوع و مضمون با آن شبيه و از يك نوعند. ماجراي جريح راهب داستان زاهد پرهيزگار و صالحى است كه در معرض اتهام قرار مىگيرد، ليكن در پايان بىگناهى او ثابت مىشود و نجات مىيابد. از ابن عباس نقل شده است كه بعد از برصيصا رهبانان در زواياي گمنامى به سر مىبردند تا جريح راهب ظاهر گشت (ميرخواند، ج۱، ص۴۷۳- ۴۷۵؛ ابن كثير، ج۸، ص۱۰۲؛ بغوي، ج۴، ص۳۲۵؛ ميبدي، ج۱۰، ص۵۵؛ خازن، ج۴، ص۲۵۲؛ اسماعيل حقى، ج۹، ص۴۴۶-۴۴۷).
اما در مقايسة داستان برصيصا با داستان قرون وسطايى «زندگى و مرگ دكتر فاوست» اثر كريستوفرمارلو (د ۱۵۹۳م) كه بعدها توسط گوته شاعر آلمانى موضوع يك تراژدي قرار گرفت، نيز شباهتها و تفاوتهايى به نظر مىرسد كه قابل بررسى و تأمل است. دكتر فاوست، قهرمان به ظاهر موجه اين اثر نيز با تسليم (البته آگاهانه) در برابر وساوس شيطانى، مستوجب طرد و لعن مىشود. در اينجا نيز سخن از عشقى است كه سرانجام قهرمان داستان را به دام گناه مىافكند (مهران، ص۱۵۴-۱۶۰).
از داستانهاي مشهور در ادبيات عرفانى ما قضية «شيخ صنعان» است كه عطار (د ۶۲۷ق/۱۲۳۰م) در منطقالطير (عطار، ص۶۷ - ۸۸) آن را به نظم كشيده است؛ اما برخلاف داستان برصيصا كه به شقاوت ابدي او منجر مىشود، در اين داستان به رغم وسوسههاي شيطان و عشق دختري ترسا، سرانجام رحمت الهى شيخ را دريافته، به توبه نائل مىسازد.
برخى از محققان اروپايى مانند گلدسيهر، لندبرگ و مكدانلد دربارة اصل داستان برصيصا و سير تحول آن تحقيقاتى كردهاند. گلدسيهر و لندبرگ در «قصة برصيصاي راهب۱، تاريخ پيدايش و تحول اين قصه را با اشاره به نوشتههاي قزوينى، ابشيهى، سيوطى، و نيز با در نظر داشتن داستان «چهل وزير۲» (چ استانبول) كه شرح مبسوطى از اين قصه را در بر دارد، تشريح كردهاند. ظاهراً صورت نقل شده در «چهل وزير» در اواخر قرن ۱۸م به انگلستان وارد شده، و الهامبخش لوئيس در نگارش داستان بدفرجام «آمبروسيو يا راهب» گرديده است. اين رمان كه در ۳ جلد تأليف شده است، بيانگر كوششى شگرف براي حفظ اصول و منش زاهدانه از يكسو،و ارضاي جاهطلبيها و اميال شخصى از سوي ديگر است . شخصيت اصلى اين داستان شوم، راهبى از مادريد است كه عهد و ميثاق پارسايانه را زير پا نهاده، در دام وسوسههاي شهوانى و ارتكاب زنا مىافتد و سرانجام براي كتمان گناهان خود، مرتكب قتل نيز مىشود.
مآخذ:
(۱) قرآن كريم؛
(۲)محمد ابشيهى، المستطرف فى كل فن مستظرف، به كوشش محمد سعيد، بيروت، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۶م؛
(۳) ابن بطوطه، رحلة، بيروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م؛
(۴) عبدالرحمان ابن جوزي، تلبيس ابليس، قاهره، ۱۹۲۸م؛
(۵) محيىالدين ابن عربى، تفسير، به كوشش مصطفى غالب، بيروت، ۱۹۷۸م؛
(۶) اسماعيل ابن كثير، تفسير، به كوشش محمدابراهيم بنا و ديگران، استانبول، دارقهرمان؛
(۷) عبدالملك ابن هشام، السيرة النبوية، به كوشش مصطفى سقا و ديگران، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م؛
(۸) ابوالفتوح رازي، تفسير، به كوشش ابوالحسن شعرانى، تهران، ۱۳۸۷ق؛
(۹) نصر ابوليث سمرقندي، تنبيه الغافلين، به كوشش احمد سلام، بيروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م؛
(۱۰) اسماعيل حقى بروسوي، تفسير روحالبيان، بيروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م؛
(۱۱) حسين بغوي، تفسير، به كوشش خالد عبدالرحمان عك و مروان سوار، بيروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م؛
(۱۲) عبدالله بيضاوي، انوار التزيل، قاهره، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م؛
(۱۳) احمد بيهقى، شعب الايمان، به كوشش محمد سعيد ابن بسيونى زغلول، بيروت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م؛
(۱۴) علىاصغر حكمت، امثال قرآن، تهران، ۱۳۳۳ش؛
(۱۵) على خازن، لباب التأويل، بيروت، دارالمعرفه؛
(۱۶) پرويز خانلري، «هشت تحرير از داستان برصيصاي عابد»، سخن، تهران، ۱۳۴۱ش، دورة ۱۳، شم ۲؛
(۱۷) سعدي، «نصيحة الملوك»، كليات، به كوشش محمدعلى فروغى، تهران، ۱۳۶۵ش؛
(۱۸) سنايى، ديوان، به كوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۳۶ش؛
(۱۹) سورآبادي، عتيق، قصص قرآن مجيد، برگرفته از تفسير او، تهران، ۱۳۴۷ش؛
(۲۰) عبدالرحمان سهيلى، التعريف و الاعلام، به كوشش ع. مهنا، بيروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م؛
(۲۱) عبدالرحمان سيوطى، الدرالمنثور، قم، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م؛
(۲۲) محمد شيخ طوسى، التبيان، به كوشش احمد حبيب قصير عاملى، بيروت، داراحياء التراث العربى؛
(۲۳) فضل طبرسى، مجمع البيان، به كوشش هاشم رسولى محلاتى و فضلالله يزدي طباطبايى، بيروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م؛
(۲۴) طبري، تفسير، بيروت، ۱۳۹۲ق؛
(۲۵) فريدالدين عطار نيشابوري، منطق الطير، به كوشش صادق گوهرين، تهران، ۱۳۷۴ش؛
(۲۶) محمد عوفى، جوامع الحكايات، به كوشش اميربانو مصفا و مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۵۳ش؛
(۲۷) محمد غزالى، مكاشفة القلوب، بيروت، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م؛
(۲۸) زكريا قزوينى، عجايب المخلوقات، به كوشش نصرالله سبوحى، تهران، ۱۳۶۱ش؛
(۲۹) اسماعيل مستملى بخاري، شرح التعرف، به كوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳-۱۳۶۶ش؛
(۳۰) مولوي، «مجالس سبعه»، مكتوبات و مجالس سبعه، تهران، ۱۳۷۹ش؛
(۳۱) مولوي، مثنوي، به كوشش نيكلسن، تهران، ۱۹۳۳م؛
(۳۲) ايرج مهران، «نبرد انسان و سرنوشت»، كاوه، مونيخ، ۱۳۴۲ش، س ۱، شم ۳؛
(۳۳) احمد ميبدي، كشف الاسرار، به كوشش على اصغر حكمت، تهران، ۱۳۵۷ش؛
(۳۴) محمد ميرخواند، روضةالصفا، تهران، ۱۳۳۸ش؛