• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

برهان نظم

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از رایج‌ترین، کهن‌ترین و آشناترین، ساده‌ترین و عمومی‌ترین برهانی است که برای اثبات وجود خداوند ارائه شده است.



نظم يک نوع رابطه هماهنگ ميان اجزاى يک مجموعه، براى تحقق يافتن هدف مشخص است، به گونه‌اى كه هر جزئى از اجزاى مجموعه مكمل ديگرى بوده، و فقدان هر يک سبب مى‌شود كه مجموعه، هدف خاص و اثر ويژه خود را از دست‌ بدهد. و به ديگر سخن: نظم عبارت است از گرد آمدن اجزاى مختلف از مجموعه‌اى، از نظر كميت و كيفيت، تا در اثر همكارى اجزاى گوناگون مجموعه، هدف و غايت‌ خاصى تحقق پذيرد.


پيدايش حيات در روى زمین در گرو استقرار شرايط فراوانى است كه به پديده «حیات‌»، امكان تحقق بخشد، و با اختلال يكى يا چند تاى از آن، حيات در روى زمين، به صورت امر ممتنع درآمده و تحقق نمى‌پذيرد.
تحليل‌گران برهان نظم از هماهنگى شرايط حاكم بر كره زمين با پيدايش پديده حيات، بر وجود تدبير استدلال كرده و هماهنگى را نشانه هدفدارى گرفته‌اند كه هرگز از اعتقاد به فاعل مدبر دانا و توانا، جدا نمى‌باشد و اين هماهنگى با پيشرفت دانش طبيعى انسان، پرورش خاصى پيدا كرده و اخيرا به لايه‌هاى ازن در جو زمين اشاره مى‌كنند كه به مقدار كافى اشعه سوزان ماوراى بنفش آفتاب را به زمين مى‌فرستد، تا حيات آن‌گونه كه ما آن را مى‌شناسيم، در سطح زمين ممكن گردد، اينك خود تعبير:
«لايه ازن دليل محكمى است‌ بر دور انديشى آفريننده جهان، آيا ممكن است كسى بتواند اين طرح و تدبير را به روند تكامل تصادفى نسبت دهد، ديوارى كه مانع مرگ موجودات زنده گردد. ديوارى با ضخامت كافى و دفاع مناسب كه شاهد گويايى است‌ بر طرح و تدبير»
[۱] جان هيک، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، ص‌۶۲-۶۱.



ناقدان اين نوع تقرير از برهان نظم مى‌گويند در اين‌جا دو احتمال است و از نظر سنجش خرد هر دو يكسان است، يكى ما را به سوى اعتقاد به طرح و تدبير سوق مى‌دهد، در حالى كه ديگرى نقطه مقابل آن است، و تصادف را در تحقق حيات كافى مى‌داند.
اين دو احتمال عبارتند از:
۱. آفريننده دانا و توانا براى تحقق يافتن پديده حيات در روى زمين اين ديوار دفاعى را به وجود آورد، تا پديده حيات در روى زمين راه تكامل خود را بپيمايد.
۲. علت اين‌كه حيات بر روى زمين به اين نحو شگفت‌انگيز، به وساطت اين ديوار دفاعى از نابودى مصون گشته، اين نيست كه خداوند در آغاز، حیوانات را آفريد و سپس لايه ازن را براى محافظت از آن‌ها خلق كرد، بلكه به عكس، چون لايه ازن در آغاز، آن‌جا وجود داشت و تنها آن‌گونه از صور حيات كه قادر به زيستن در سطح دقيق تشعشع ماوراى بنفش كه از اين لايه عبور مى‌كند بوده‌اند بر روى زمين تكامل پيدا كرده‌اند.
[۲] جان هيک، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، ص‌۶۱-۶۲.

ياد آور مى‌شويم: هرگاه وجود اين دو احتمال در نظر خرد يكسان باشد، بايد ناقدان برهان، جزو شكاكان در مسائل ماوراى طبيعت‌ باشند، نه مادى نافى ماوراء طبيعت.
وقتى از آنان سؤال مى‌شود كه چگونه اين همه عوامل فراوان با هم هماهنگ شده و پديده حيات را در روى زمين مستقر ساخته است، فورا به فرضيه اپيكورى پناه برده و مى‌گويند:
«عالم مركب از تعداد بى‌شمارى از ذرات صغار است كه به طور تصادفى در حركت هستند، در يک زمان نامحدود، اين ذرات صغار تركيبات متعددى پيدا مى‌كنند، و به انواع صورت‌هاى گوناگون ممكن در مى‌آيند. اگر يكى از اين تركيبات، نظم ثابت و معينى پيدا كند (خواه موقت‌ يا به‌طور دايم) اين نظام در طى زمان مناسب صورت تحقق و استقرار خواهد يافت، و ممكن است كيهان با انتظامى كه ما اكنون در آن زندگى مى‌كنيم، از اين تركيبات ساخته شده باشد.»
«جان هیک» پس از نقل اين بيان از «هیوم‌» مى‌نويسد:« اين فرضيه، مدل ساده‌اى را براى تبيين طبيعت‌گرانه سرشت منظم عالم، فراهم مى‌سازد، اين مدل در پرتو علوم جديد، مورد تجديد نظر يا گسترش قرار مى‌گيرد.»
[۳] جان هيک، فلسفه دين، ص‌۶۲.

هيوم و متاثران از انديشه او، نظم را انكار نمى‌كنند و مى‌گويند: « استمرار و دوام هر نوع حياتى، در محيطى بالنسبه ثابت و معين، مستلزم نظم و انضباط‌پذيرى است، ولى مى‌گويد اين نظم مى‌تواند معلول يكى از دو فرضيه پيشين باشد، يكى طرح آگاهانه، ديگرى طرح «اپيكورى‌» و بدون دليل قاطع نمى‌توان، نظم را نتيجه عامل دوم دانست‌.»
هنگامى كه بحث و جدال به اين نقطه مى‌رسد، برهان محاسبه احتمالات پا به ميدان مى‌نهد و در پيدايش نظم، طرح آگاهانه را، يک طرح خردپسند و قابل اعتماد مى‌داند، در حالى كه فرضيه پيدايش نظم را در سايه حركات نامتناهى طبيعت، يک احتمال فاقد ارزش قلمداد مى‌كند، و قاطعانه داورى مى‌كند كه بر چنين مدل‌سازى براى تبيين طبيعت نمى‌توان اعتماد كرد، و خرد انسانى را بالاتر از آن مى‌داند كه در مقابل طرح آگاهانه كه به روشنى مشكل را حل مى‌كند به فرضيه اپيكورى، تمايل نشان دهد يا آن را در رديف فرضيه‌هاى علمى بياورد، زيرا: استقرار حيات در روى زمين در گرو عوامل بى‌شمارى است كه جمع و جور شدن آن‌ها از طريق تصادف در نظر عقل، محال عادى است. و هر كس بخواهد نظم و هماهنگى عوامل حياتى را از اين راه توجيه كند، به يک نظريه فاقد ارزش علمى اعتماد كرده است.
درگذشته يادآورى كرديم در هر برهانى سه چيز را نبايد از نظر دور داشت:
۱. جايگاه برهان
۲. پيام برهان
۳. مخاطبان آن
برهان حساب احتمالات، برهان مستقل و جداگانه نيست. جايگاه آن داورى ميان طرفداران نظريه‌هاى تدبيرى و اپيكورى است.
پيام آن قطعيت‌ بخشيدن و به حد صفر رسانيدن به معنى فلسفى نظر مخالف نيست، بلكه پيام آن ارزيابى دو نظر متضاد با توجه به اصول علمى است و اينک كدام يک از دو نظريه، با توجه به اصول علمى، قابل اعتماد و واجد ارزش علمى است.
مخاطبان آن، دو گروه مجادل و مناظرند كه هر يک سنگ يكى از دو نظريه را به سينه مى‌زنند و محاسبه با بيان عالمانه ثابت مى‌كند كه نظريه دوم فاقد ارزش بوده و از نظر اصول علمى قابل اعتماد نيست.

۳.۱ - توضيح بیشتر

خواه ما پديده حيات را يک پديده صددرصد مادى بدانيم و آن را اثر شيميايى هماهنگى ماده بشماريم، و يا اين‌كه آن را موجودى مجرد و فعليتى اضافه بر ماده حساب كنيم، بالاخره تحقق پديده «زندگی‌» در كره ما و يا كرات ديگر به عوامل و شرايط زيادى نياز دارد كه وجود آن را مثلا در زمين ممكن سازد و احتمال اجتماع اين شرايط از روى تصادف آن‌چنان بعيد است كه نمى‌توان آن را در رديف احتمالات عقلايى در آورد.
هرگاه براى پيدايش يک پديده مادى، عوامل دهگانه يا صدگانه‌اى لازم باشد، در اين صورت هر يک از اين عوامل، براى پديد آمدن آن پديده، جزء علت‌ به‌شمار مى‌رود و فقدان يكى، فقدان پديده را قطعى مى‌سازد، ولى درباره پديده حيات، شماره اوضاع و احوالى كه وجود حيات را در زمين ممكن مى‌سازد، به قدرى زياد است كه آشنايى با همه آن‌ها از فکر بشر بيرون است، و تصور اين كه همه آن‌ها برحسب تصادف پيدا شده و با هم جمع وجور شده‌اند، بسان يک احتمال در يک ميليارد احتمال است و هيچ عاقلى در تفسير پديده‌اى در ميان اين همه احتمالات به يک چنين احتمالى تكيه نمى‌كند و از اين نظر دانشمند گرانمايه «كرسى موريسون‌» در اثر نفيس خود چنين مى‌نويسد:
«ممكن نيست تمام شرايط و لوازمى كه براى ظهور و ادامه حيات ضرورى است صرفا بر حسب تصادف و اتفاق بر روى سياره‌اى فراهم شود.»
سپس به‌عنوان نمونه گازهاى مورد استنشاق را مورد بحث قرار مى‌دهد و مى‌نويسد:
«اكسيژن‌» و «ئيدروژن‌» و «اسيد كربونيک» چه به تنهايى و چه در حال تركيب و اختلاط با همديگر، از اركان اوليه حيات جانداران به‌شمار مى‌روند و اساسا مبناى زندگى در زمين بر آن‌ها استوار است، از ميان ميليون‌ها احتمال حتى يک احتمال هم نمى‌رود كه همه‌اين گازها در آن‌واحد در سياره‌اى جمع شوند و مقدار و كيفيت آن‌ها هم به‌طورى معادل باشد كه براى حيات كافى باشد و اگر هم بگوييم آن نظم و ترتيب، تصادفى بوده آن وقت‌ بر خلاف منطق رياضى استدلال كرده‌ايم‌.»
[۴] جورج گاموف، راز آفرينش، ص ۳۶-۳۵.

براى اين‌كه درباره اين شرايط بيشتر غور كنيم يادآور مى‌شويم:
۱. يكى از عوامل حيات در روى زمين آب است، براى اين‌كه زندگى در اقيانوس‌ها و درياها و رودخانه‌ها در زمستان‌هاى دراز محفوظ بماند، اين مايه حيات طورى آفريده شده كه در درجه حرارت قريب به صفر يخ مى‌بندد، و بسان سرپوش مانع از خروج حرارت از داخل آب مى‌گردد و در نتيجه آب عمق درياها و درياچه‌ها به حال مايع مى‌ماند، و در اين صورت بايد شاهد يخبندهاى درون اقيانوس‌ها و درياها گرديم، علاوه بر اين، وزن مخصوص يخ نيز به اين هدف كمک مى‌كند زيرا وزن مخصوص يخ كمتر از آب و يخ در سطح آب مى‌ماند و پايين آب نمى‌رود.
۲. خاک نيز بسان آب مايه زندگى است و مواد معدنى خاصى دارد كه گیاه آن را جذب مى‌كند و به صورت خوراک‌هاى مورد نياز جانوران در مى‌آورد، وجود فلزات در نزديكى زمين موجب پيدايش چهره‌هايى از تمدن شده است كه چشم‌گيرتر از همه، تمدن ماشينى امروز ماست.
۳. زمين با قطر و جاذبه خاصى آفريده شده است كه آب و هوا را در خود حفظ مى‌كند، اگر زمين به كوچكى ماه و قطر آن يک چهارم قطر كنونى آن بود، نيروى جاذبه آن قادر به حفظ آب و هوا در روى آن نبود و درجه حرارت به صورت كشنده‌اى بالا مى‌رفت، اگر فاصله زمين تا خورشيد دو برابر مدار كنونى آن بود، حرارتى كه از خورشيد به آن مى‌رسيد به ربع حرارت كنونى تنزل مى‌كرد و طول مدت زمستان دو برابر مى‌شد و همه موجودات يخ مى‌بستند.
۴. اگر فاصله خورشيد از وضع فعلى به نصف تقليل مى‌يافت، گرما به چهار برابر، و طول مدت فصل، نصف مى‌گرديد و زمين به اندازه‌اى سوزان مى‌شد كه زندگى روى آن غير ممكن مى‌گشت.
آيا مى‌توان گفت كه همه اين شرايط به طور تصادف و اتفاق جمع و جور شده و حيات را در روى زمين ممكن ساخته‌اند، در صورتى كه امكان داشت‌ به هزاران صورت ديگر درآيد و سرانجام تحقق حيات غير ممكن شود.
دانشمند گرانقدر «كرسى موريسون‌» اين حقيقت را با مثالى روشن مى‌كند.


ده سكه كه از يک تا ده شماره‌گذارى شده باشند در جيب خود بريزيد، خوب آن‌ها را به هم بزنيد سعى كنيد كه آن‌ها را به ترتيبى كه شماره‌گذارى كرده‌ايد خارج كنيد، مثلا از سكه يک شروع كنيد و به ترتيب تا شماره ده بالا برويد، البته هر دفعه سكه‌اى را كه بيرون آورديد پيش از در آوردن سكه ديگر، آن را به جيب خود بگذاريد و كاملا مخلوط نماييد.
پيش از آن‌كه شما مشغول كار بشويد، ما قبلا حساب احتمالات مسئله را بررسى مى‌كنيم تا ببينيم احتمال اين‌كه اين شماره‌ها از يک تا ده مرتب بيرون بيايند، يک در چند احتمال است، سپس به اميد شانس و بخت وارد كار شويد.
احتمال اين‌كه در نخستين دفعه سكه شماره يک بيرون بيايد، يک در ده است.
احتمال اين‌كه يک و دو به ترتيب بيرون آيند، يک درصد است (ده ضرب در ده مساوى است‌ با صد براى به‌دست آوردن مقدار احتمالات هر مرتبه، نتيجه احتمالات مرتبه قبلى را، ضرب در عدد سكه‌ها مى‌نماييم.)
احتمال اين‌كه شماره‌هاى يک و دو و سه منظم استخراج شوند، يک در هزار است (۱۰۰۰ ۱۰×۱۰۰).
احتمال اين‌كه از يک تا چهار مرتب استخراج شوند، يک در ده هزار است (۱۰۰۰۰ ۱۰×۱۰۰۰).
احتمال اين‌كه شماره‌هاى يک الى پنج‌ به ترتيب بيرون آيند، يک در صد هزار است (۱۰۰۰۰۰ ۱۰×۱۰۰۰۰) و هكذا بنابر اين، احتمال اين كه تمام شماره‌هاى از يک تا ده به ترتيب شماره بيرون آيند، يک بر ده ميليارد است.
حالا اگر شماره سكه‌ها صد يا هزار باشد مثلا فرض كنيد هزار سكه را شماره‌گذارى كرده در ميان كيسه بزرگى ريخته‌ايم و مى‌خواهيم به همان ترتيب آن‌ها را بيرون بياوريم، احتمال بيرون آمدن يک و دو به ترتيب يک در ميليونم است، احتمال سه شماره از يک الى سه، يک در ميليارد است (نتيجه يک ميليون ضرب در هزار) بنابر اين هرچه شماره بالا برود، شماره احتمالات به طور سرسام آور بالا مى‌رود، كار به جايى مى‌رسد كه احتمال اصابت از نظر علمى (نه فلسفى) به درجه صفر مى‌رسد و عددى را كه بخواهيم شماره احتمالات را بيان كنيم، پيدا نمى‌كنيم و به اعداد نجومى بايد متوسل شويم.
شرايط حيات، حكم سكه‌ها و هماهنگى آن‌ها، حكم شماره‌هاى آن‌ها را دارند، احتمال اين‌كه ذرات بى‌شمار ماده، در سايه حركت كور و كر، بدون طرح «تدبيرى‌» از روى تصادف، به شرايط حيات تحقق بخشيده و در نتيجه حيات در روى زمين مستقر گرديده است، بسان احتمال خروج سكه‌هاى موجود در كيسه به صورت منظم از يک تا ده است. درست است كه وجود چنين احتمال را نمى‌توان انكار كرد، ولى هرگز نمى‌توان بر آن اعتماد نمود.


برخى از اشكالات به این برهان را بررسی می‌کنیم.

۵.۱ - اشکال اول

حساب احتمالات، احتمال وقوع تصادفى و اتفاقى يک مجموعه را گرچه به سوى صفر ميل مى‌دهد و ليكن هرگز به صفر نمى‌رساند، و به همين دليل تنها براى اطمينان عرفى و يقين روان‌شناختى مفيد است و هيچ‌گاه يقين علمى (و به تعبير بهتر «يقين فلسفى‌») به دنبال نمى‌آورد.
[۵] جوادی آملی، عبدالله، تبيين براهين اثبات خدا، ص‌۲۳۴.

با توجه به پيام برهان و رسالتى كه بر عهده دارد، اين اشكال وارد نخواهد بود، زيرا برهان محاسبه احتمالات، برهان مستقل نيست، بلكه رسالت آن داورى ميان دو نظريه «طرح تدبير» و «تصادف‌» است و اين‌كه كدام يک از اين دو نظريه در تبيين پديده منظم، ارزش علمى دارد.
انتظار از اين دليل، اين نيست كه احتمال مخالف (تصادف) را به حد صفر برساند، بلكه انتظار اين است كه آن را به حدى برساند كه هيچ خردمندى در تبيين پديده‌ها به آن توجه نكند و ارجى بر آن ننهد. و برهان حساب احتمالات در اين حد كارآيى دارد.
طرفداران فرضيه «اپيكورى‌» همان طراحان فرضيه‌هاى علمى در پديده‌هاى طبيعى هستند و هيچ‌گاه ديده نشده كه اين گروه در تحليل‌هاى علمى خود، پديده‌اى را با فرضيه‌اى كه احتمال صحت آن نسبت‌ به فرضيه مخالف، در حد يک ميلياردم است، تفسير و تبيين كنند، چطور شد كه همين گروه كه در تبيين پديده نظم و هماهنگ بودن طبيعت، بر چنين احتمال تكيه مى‌كنند و به رخ مخالفان مى‌كشند.
احتمال تصادف در موجود منظم كه مساوى با يک ميلياردم احتمال است، هرچند از نظر دقت فلسفى، منافى يقين به طرح و تدبیر است، ولى به خاطر فرط ضعف، آن‌چنان مغفول عنه است كه انسان تحليل‌گر به آن توجه نكرده و آن را به حساب نمى‌آورد. و يقين خود را به قضيه آشكار مى‌سازد، چنان‌كه همين وضع در استقراى گسترده نيز حاكم است.

۵.۲ - اشکال دوم

در صورتى كه وجود مدبرى حكيم به شيوه‌اى عقلى اثبات نشده باشد و احتمال وقوع تصادفى هيئت موجود برود، بين احتمال وقوع نظام موجود و يا نظام احسن، و احتمال وقوع هر يک از حالت‌هاى ممكن، و يا متصور و از جمله احتمال وقوع بدترين و زشت‌ترين مجموعه، تفاوتى نخواهد بود و در اين صورت چون يكايک شكل‌هاى متصور با يكديگر سنجيده شود، از جهت احتمال، امتيازى بين هيچ‌يک از آن‌ها با ديگرى نيست.
امتياز وقتى به وجود مى‌آيد كه احتمال وقوع چند مورد با يكديگر جمع شود و يا اين‌كه احتمال وقوع نظام موجود و يا نظام احسن، در برابر ديگر احتمال‌هايى قرار گيرد كه در رديف آن قرار دارند، در اين حال هرچه احتمال وقوع نظام احسن به سوى صفر ميل كرده باشد، احتمال ظهور طرف مقابل كه حاصل جمع ديگر احتمال‌هاست، به يک نزديک خواهد شد و ليكن نكته مهم اين است كه واقعيت‌ خارجى همواره يكى از حالت‌هاى مفروض است و جامعى كه بين چند حالت و يا بين همه حالت‌هايى كه غير از نظام احسن هستند، در نظر گرفته مى‌شود، يک امر ذهنى است و به بيان ديگر، در واقع همواره يكى از شكل‌هاى متصور تحقق مى‌پذيرد و آن شكل هر كدام كه باشد، احتمال مساوى با احتمال نظام موجود و يا نظام احسن خواهد داشت.
در تحليل اين اشكال بايد سه چيز را در نظر گرفت:
الف: مطابق قانون عليت و معلوليت در حركت نامتناهى ذرات صغار، بايد يكى از اين صور تحقق پذيرد و تعين يكى از آن صور، بستگى به تحقق علت تامه آن دارد، يعنى علت تامه هر يک از اين صور مختلف، تحقق پذيرفت، معلول تحقق خواهد يافت و قانون محاسبه احتمالات با اين نقطه سر و كارى ندارد.
ب: مقصود از نظم در اين مورد، نظم غايى است، يعنى نظم هماهنگ اجزا و ذرات بى‌شمار كه به نتيجه خاصى منتهى مى‌گردد، مانند هماهنگى اجزاى دستگاه بينايى به نحوى كه به ديدن مى‌انجامد، در حالى كه تركيب اجزاى آن مثلا به يک ميليون صورت امكان‌پذير است، اما هيچ كدام از آن صور هماهنگ نبوده و به اين نتيجه نمى‌رسد.
ج: تحقق هريک از اين صورت‌ها اعم از ناهماهنگ و هماهنگ، جز يک احتمال آن را تاييد نمى‌كند و همه صور از نظر احتمال، يكسان مى‌باشند.
با توجه به اين سه اصل، به توضيح برهان مى‌پردازيم: فرض مى‌كنيم شماره صورت‌هاى غير منظم از پديده حيات قريب به يک ميليون صورت است، و در حالى كه صورت منظم كه در آن هماهنگى و آينده‌نگرى صورت گيرد، يک صورت بيش نيست، در اين هنگام تحقق پديده به صورت غير منظم (اگر طرح و تدبير در كار نباشد)، مورد تاييد نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه احتمال است در حالى كه صورت منظم از پديده را فقط يک احتمال تاييد مى‌كند.
شما مى‌توانيد، اين اختلاف بارز در احتمال را با يک مثال توضيح دهيد، فرض كنيد مكانيكى تمام اجزاى يک خودرو را پياده كرده و همه را در بشكه‌اى مى‌ريزد و با وسيله‌اى روزها و يا ماه‌ها آن را تكان مى‌دهد، صور نامنظم اجزاى آن، با صورت منظم كه غايت و غرض بر آن مترتب شود، قابل قياس نيست، تركيب نامنظم آن مى‌تواند به هزاران صورت درآيد، در حالى كه تركيب منظم و هماهنگ آن يک صورت بيش ندارد.
اين‌جاست كه مى‌گوييم (اگر طرح و تدبير نباشد)، احتمال پيدايش يک خودرو منظم بر اثر حركت كور وكر، يک احتمال بسيار ضعيف و نادرى است كه مورد توجه قرار نمى‌گيرد، در حالى كه احتمال پيدايش يک مركب كج و معوج و خالى از هدف، مورد تاييد هزاران احتمال مى‌باشد، به گونه‌اى اگر احتمال منظم (احتمال بسيار ضعيف) به هر دليلى از بين برود، يقين فلسفى دست مى‌دهد كه محصول اين حركت‌ يک موجود ناهماهنگ است.
عقل و خرد در پرتو محاسبه احتمالات مى‌گويد: اگر طرح تدبير در كار نباشد، احتمال پيدايش موجود هماهنگ در آستانه صفر است، در حالى كه احتمال پيدايش يک مركب ناهماهنگ و ناهنجار در آستانه يقين فلسفى و از نظر علمى و عقلانى، مورد يقين است.
هرگاه ما در مقابل پديده نامنظم قرار بگيريم، توجيه پديده ناهماهنگ از طريق تصادف و شانس، يک توجيه عقلانى خواهد بود و در حقيقت پديده را با عاملى تفسير كرديم كه قبل از روشن شدن وضع، تقريبا يک ميليون احتمال آن را تاييد مى‌كرد و در چنين صورت حق نداريم آن را با عامل دوم به نام طرح و تدبير توجيه كنيم.
ولى اگر در مقابل يک پديده منظم و هماهنگ قرار گرفتيم، در اين صورت جريان بر عكس خواهد بود، توجيه آن از طريق تصادف و شانس، تفسير پديده با يک احتمال بسيار ناچيز خواهد بود كه در نظر عقلا و خردمندان بى‌ارزش بوده و در هيچ علم و دانشى به چنين احتمالى ارزش قائل نمى‌شوند.
بلكه عقلا مى‌گويند: اگر عامل تصادف و شانس تعيين‌كننده بود، بايستى وضعى بر خلاف وضع موجود پديد آمده باشد كه نتيجه آن هرچه باشد، پيدايش پديده منظم به مفهوم غايى آن نخواهد بود، در حالى كه اكنون پديده منظم تحقق يافته است، پس در اين صورت بايد آن را با عامل ديگرى نام طرح و تدبير تفسير كرد كه صددرصد با هدفدارى متلازم است، نه عامل تصادف كه فقط در يک ميليونيم احتمال مى‌تواند با هدفدارى همگام باشد.
اساس اشكال را اين تشكيل مى‌دهد كه تصور شده جايگاه داورى، محاسبه احتمالات، فرد فرد صور ناهماهنگ است و مسلما در اين وقت همه صورت‌ها از نظر شانس وقوع، احتمال و شانس مساوى دارند، در حالى كه مورد داورى، عصاره و قدر مشترک صورت‌هاى ناهماهنگ و احتمال صورت هماهنگ است، احتمال صور ناهماهنگ را نهصد و نود و نه هزار و اندى تاييد مى‌كند. در حالى كه صورت هماهنگ را يک احتمال از يک ميليون احتمال پشيبانى مى‌نمايد.
هرگاه يكى از صور ناهماهنگ تحقق مى‌پذيرفت، طبعا بر خلاف انتظار نبوده، زيرا احتمال بسيار بالايى آن را قبلا تاييد مى‌كرد.
ولى هرگاه نتيجه بر عكس شد، يعنى ۹۹۹ هزار احتمال تحقق نيافت، ولى يک احتمال، جامه عمل پوشيده، اين نشان مى‌دهد كه عامل تصادف تعيين‌كننده نبوده است، بلكه عامل طرح و تدبير نظم كنونى را رقم زده است.
فرض كنيد يک ميليون نفر از نژاد سفيد در نقطه‌اى گرد آمده‌اند و در ميان آنان فقط يک سياه‌پوست است و بناست‌ به‌وسيله هواپيما سكه‌اى پرتاب شود كه نصيب يكى از آن‌ها گردد، هريک از اين افراد در برخوردارى از اين سكه شانس مساوى دارند، ولى شانس برخوردارى، عنصر سفيد (نه فرد فرد سفيد) بسيار بالاست، در حالى كه احتمال اين‌كه سكه به دست فرد سياه‌پوست‌ برسد، بسيار ضعيف است. اكنون اگر احتمال قوى تحقق پذيرفت و سكه به دست عنصر سفيد افتاد، تفسير پديده از طريق «تصادف‌» صحيح خواهد بود، ولى اگر احتمال ضعيف تحقق يافت و سكه به دست فرد منحصر به فرد سياه‌پوست افتاد، عقل متعارف ( نه عقل دقيق فلسفى) مى‌گويد حتما در پرتاب سكه طرح و نقشه‌اى دركار بوده كه سبب شده است‌ سكه به دست فرد سياه‌پوست‌ برسد.

۵.۳ - اشکال سوم

«حساب احتمال‌ها به شرحى كه گذشت در هيچ حالت، حتى در موردى كه نسبت‌ به يک پديده خاص و نه جامع ذهنى در نظر گرفته مى‌شود، ناظر به اوصاف حقيقى و واقعى آن پديده نيست، بلكه از اعتبارهاى ذهنى و عملى انسان است و اگر حكايتى براى آن باشد، تنها در قياس با مقدار اميد و انتظار انسان بوده و كشفى حقيقى نسبت‌ به‌جهان خارج ندارد.»
«حساب احتمال‌ها براى عقل عملى و براى تنظيم رفتار فردى و اجتماعى مفيد بوده، به همين جهت در علومى كه كشف حقيقت و واقع در آن كمتر مورد نظر بوده و كاربرد عملى آن‌ها تعيين‌كننده و مفيد است، استفاده از حساب احتمال‌ها پر رونق، بلكه ضرورى و لازم است و ليكن در مسائل فلسفى و الهى كه متفكر در جستجوى حقيقت‌ به تفکر و تامل مى‌پردازد و به كمتر از يقين دل نمى‌بندد، استفاده از آن بى‌فايده و خطاست‌.» (هر سه اشكال از كتاب تبيين براهين اثبات خدا»، برگرفته شده است.)
[۶] جوادی آملی، عبدالله، تبيين براهين اثبات خدا»، ص ۲۳۵-۲۳۴.

در آغاز بحث یادآور شدیم که هر برهانی برای خود جایگاه و پیام و مخاطبان خاصی دارد و با توجه به این سه مطلب، باید به نقد آن پرداخت؛ مخاطبان این برهان دانشمندان علوم طبیعی هستند که پیوسته با فرضیه‌سازی مشکلات پدیده‌ها را حل می‌کنند. و برای چنین افراد یقین عقلایی و اطمینان قلبی کافی است و هرگز لازم نیست که از یقین فلسفی که حتی یک میلیاردم احتمال را باید نفی کند، برخوردار باشند. بنابراین، این‌که می‌گویند «در مسائل فلسفی و الهی که متفکر در جستجوی حقیقت به تفکر و تامل می‌پردازد، استفاده از آن خطاست» در این مورد صحیح نیست.
این‌که می‌گویند «این نوع محاسبه از اعتبارهای ذهنی و عملی انسان است و اگر حکایتی برای آن باشد در حد امید است»، بازگشت به همان اشکال اول است.
در پایان یادآور می‌شویم که محاسبه احتمالات جنبه کشف از واقع دارد و تنها اعتبار ذهنی نیست، البته کشف در حدتوان خود.
مثلا علم هواشناسی با گردآوری اطلاعات خاص از وضع هوا در ۲۴ ساعت، در حد توان خبر می‌دهد و اگر اطلاع جامعی داشت به‌طور قاطع گزارش می‌داد.
فرض کنید یک آتش‌سوزی در کارگاه بزرگی رخ می‌دهد، کارشناسان برای تعیین عامل آن به تکاپو افتاده، فرضیه‌ها را یکی پس از دیگری، به محک می‌زنند و گاهی به‌صورت قاطعانه (البته علمی نه فلسفی) عاملی را نفی می‌کنند. مثلا احتمال این‌که از طریق پرواز هواپیما در سطح بالا جرقه‌ای از آن در آمده و به کارگاه افتاده و آتش‌سوزی رخ داده است این احتمال از نظر فلسفی مردود نیست، چون به حد امتناع نرسیده است، اما از نظر علمی کاملا مردود است و هیچ کارشناسی برای آن ارزش قائل نمی‌شود.
اصولا یقین، ظن و احتمال یک رشته پدیده‌های نفسانی‌اند که با کشف از واقعیت ملازمه ندارند، ولی هرگاه بر اساس محاسبه‌های معقول و استوار صورت گیرند، ناظر به عالم واقع خواهند بود و اگر محاسبات عقلانی مبتنی بر بدیهیات عقلی و منتهی به آن‌ها باشد، کاشف واقعیت نیز خواهد بود.


برای برهان نظم تقریرهایی گوناگون ارائه شده که به آن می‌پردازیم.

۶.۱ - ناظمی آگاه و توانا

۱. جهان طبیعت دارای نظم معینی است و هر نظمی به حکم عقل نیازمند ناظمی آگاه و تواناست که آن‌را پدید آورده است، پس جهان طبیعت ناظمی آگاه و توانا دارد، و آن خداوند متعالی است. در این تقریر از شکل اول بهره گرفته شده‌ است.

۶.۲ - عقل سلیم

۲. بین نظام حاکم بر جهان و خواسته‌های انسان نوعی هماهنگی، تناسب و توافق دائمی برقرار است. این تناسب یا از سوی صانعی حکیم و دانا (خدای متعالی) پدید آمده است یا بنا‌بر حساب احتمالاتِ بسیار ناچیز برحسب تصادف پدید آمده است و در چنین فرضی عقل سلیم گزینه نخست را که امری معقول است بر گزینه دیگر که بسیار ضعیف است ترجیح می‌دهد.
[۸] صدر، محمدباقر، مجموعه مؤلفات صدر، ج‌۹، ص‌۳۱‌-۳۶، «موجز فی اصول الدین».


۶.۳ - توازن و نظم

۳. بین اندازه‌ها و مقدارهای موجودات مختلف طبیعت توازن و نظم وجود دارد. اختلالی اندک در این توازن باعث اختلال در اندازه‌های دیگر در بخش‌های گسترده‌ای از جهان، بلکه در تمام جهان می‌شود؛ مانند توازنی که بین مقدار اکسیژن و دی‌اکسید‌ کربن در طبیعت وجود دارد که اگر مقدار هریک کاسته شود باعث به خطر افتادن زندگی گیاهان (که دی اکسید کربن را جذب و اکسیژن را دفع می‌کنند) و حیوانات (که عکس عمل گیاهان را انجام می‌دهند) می‌شود و به حکم عقل، این توازن و نظم بدون خالق حکیم و دانا نمی‌تواند پدید آید.
[۹] هادی، جعفر، الله خالق الکون، ص‌۱۹۴.
[۱۰] هادی، جعفر، الله خالق الکون، ص۲۰۰.



در هر صورت برهان نظم دارای دو مقدمه است که مقدمه نخست آن (صغرا) وجود افعال هماهنگ در عالم طبیعت است، اعم از این‌که نظم در بخشی از طبیعت یا در تمام آن باشد. این مقدمه، حسّی و تجربی است. مقدمه دوم برهان (کبرا) نیز عبارت است از این‌که هر نظمی نیازمند به ناظمی
[۱۱] جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص‌۲۳۱.
حکیم و داناست.


گفتنی است که برهان نظم به هر صورت اقامه شود از اشکال شرور مصون است، زیرا قوام نظم به غایت داشتن فعل یا به ارتباط و هماهنگی بین افعالی است که غایت و غرض و احدی را دنبال می‌کنند و غایت داشتن و ربط بین فعل و غایت ملازم با خیر بودن یا شر بودن آن غایت نیست. اگر نظم وجود داشته باشد شر نیز در صورت موجود بودن در قالب همان نظم عمل می‌کند یا براساس غایتی که دارد شکل می‌گیرد.
[۱۲] جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص‌۲۴۲.



برخی در یقین‌زایی و استقلال برهان نظم تشکیک کرده و گفته‌اند: این برهان بر مقدمات حسی و تجربی و استقرا و حساب احتمالات که امور ظنّی هستند مبتنی است، و نیز به براهین دیگری نیازمند است، زیرا این برهان تنها ثابت می‌کند ناظمی حکیم و دانا این جهان را به نظم درآورده است و آن می‌تواند موجودی مجرد و عالم و قدیر که خارج از مجموعه هماهنگ است باشد.

۹.۱ - عدم استقلال برهان نظم

آنگاه برای اثبات این‌که این ناظم همان خداوندِ واجب‌الوجود است به برهان دیگری مانند برهان حدوث یا امکان نیاز است؛ مانند این‌که گفته شود نظم واقعیتی حادث یا ممکن است و هر حادث یا ممکنی نیازمند به مبدئی محدِث یا واجب است و مبدئی که نظم از وی صادر می‌شود ناظم نامیده می‌شود و چون فعلی که از ناظم صادر می‌شود (نظم) عالمانه بوده و با علم قرین است از این طریق وصف علم نیز برای ناظم اثبات می‌گردد و برهان نظم برای اثبات وصفی از اوصاف واجب نیز مانند ناظم و مدبّر یا عالم بودن ناگزیر باید به یکی از براهین دیگر نظیر برهان امکان و وجوب اعتماد کند، بنابراین برهان نظم، برهانی مستقلی محسوب نمی‌شود و در هر محدوده‌ای که بخواهد نتیجه بدهد نیازمند به برهان دیگری است،
[۱۳] جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص‌۲۳۰.
افزون بر این اگر صغرای برهان نظم مربوط به نظم در طبیعت باشد، برهان انّی و نتیجه آن اثبات ناظم و مدبّر و حضور علم در همان محدوده خواهد بود؛ امّا اثبات نظم در محور عالم هستی جز با برهان عقلی و از طریق برهان لمی میسّر نیست؛ یعنی از راه نظر به مبادی عالیه و به وساطت اسما و صفات الهی می‌توان نظم کلی عالم و احسن بودن نظام را ثابت کرد و قبل از پی بردن به اصل نظام باید آگاهی به وجود مبدأ پیدا کرده و علم به نظم را از راه علم به ذات و صفات واجب به دست آورد، ازاین‌رو نمی‌توان آگاهی به ذات یا صفاتی را که در اثبات نظم جهان نقش دارد در گرو قیاسی قرار داد که وجود نظم در صغرای آن استفاده شده باشد، با این‌همه نفی ارزش برهانی قیاس مبتنی بر نظم مستلزم نفی ارزش جدلی آن نیست و استفاده جدلی از آن در برابر کسانی که نظم را در بخشی از طبیعت یا در کل جهان می‌پذیرند و به ذات واجب و خالقیت و نیز توحید ذاتی باور دارند، مفید است، زیرا در این صورت با استفاده از آن می‌توان توحید ربوبی و در پی آن توحید عبادی را نیز ثابت کرد.
[۱۴] جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص‌۲۳۰.


۹.۲ - پاسخ به تشکیک‌ها

در پاسخ به تشکیک‌های یاد شده باید اموری را متذکر شد.
۱. در برهان نظم گویا یک توافق ضمنی میان خداپرستان جهان و مادیین بر سر وجود یک مبدأ ازلی و ابدی صورت گرفته است؛ ولی خداپرستان، بر خلاف مادیین که عالم را زاییده طبیعتِ فاقد شعور و عقل می‌دانند با تکیه بر برهان نظم تأکید می‌کنند که جهان تابلوی گویا از علم و دانش مبدأ آفرینش، و آفریدگار آن یک مبدأ بزرگ علم و قدرت است.
۲. هدف از برهان نظم چیزی جز اثبات مبدئی عالم و قادر و حکیم برای همین عالم مشهود نیست، هرچند برای اثبات واجب‌الوجود بودن این مبدأ و سایر صفات او باید از برهان وجوب و امکان و دلایل دیگر کمک گرفت، از این‌رو توقع اموری جز هدف یاد شده از این برهان اصولاً صحیح نیست تا بر اساس توقع مزبور برهان نظم ناقص یا غیر مستقل معرفی‌ گردد.
۳. برهان نظم از امتیازات فراوانی برخوردار است؛ مانند مقبولیت عامه و عدم نیاز به مقدمات‌ پیچیده و پویایی و پیشرفت همگام با پیشرفت علوم و اکتشافات جدید و نیز قابلیت تطبیق آن بر بسیاری از آیات و روایات، به نحوی که می‌توان ادعا کرد قرآن کریم بیشترین تکیه را بر همین برهان دارد.


قرآن کریم گرچه از برهان نظم‌ به‌طور صریح یاد نکرده است؛ امّا می‌توان آن را از آیاتی پرشمار استفاده کرد. برخی از این آیات ناظر به نظم در زوایای گوناگونی از زندگی انسان است؛ مانند خلقت انسان‌ها، نظم زبان‌ها و رنگ‌ها و غیره و قسمتی دیگر از این آیات درباره حیوانات است؛ مانند تنظیم آفرینش آن‌ها برای استفاده انسان در زمینه‌های گوناگون؛ مانند حمل و نقل و بخشی نیز در مورد نباتات است؛ مانند کیفیت آفرینش آن‌ها و سر‌برآوردن از زیر خاک.

۱۰.۱ - نشانه‌های گویا

نظم در حوزه‌های گوناگون پدیده‌های جهان هستی از نشانه‌های الهی است. در آیه ۱۶۴ سوره بقره آمده است که: «اِنَّ فی خَلقِ السَّموتِ والاَرضِ واختِلفِ الَّیلِ والنَّهارِ والفُلکِ الَّتی تَجری فِی البَحرِ بِما یَنفَعُ النّاسَ و ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماء فَاَحیا بِهِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها وبَثَّ فیها مِن کُلِّ دابَّة و تَصریفِ الرِّیحِ والسَّحابِ المُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ والاَرضِ لاَیت لِقَوم یَعقِلون» در آفرینش آسمان‌ها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، و کشتی‌هایی که در دریا روان‌اند با آنچه به مردم سود می‌رساند و (همچنین) آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانیده و در آن هرگونه جنبنده‌ای پراکنده کرده و (نیز در) گردانیدن بادها و ابری که میان آسمان و زمین تحت تسخیر است برای گروهی که می‌اندیشند واقعاً نشانه‌هایی (گویا) وجود دارد.»

۱۰.۲ - تفسیر آیه

گفتنی است که برخی مفسران از این آیه ضرورت وجود و توحید خدا و برخی دیگر ضرورت توحید و قدرت وی را
[۲۶] ابن عباس، عبدالله بن عباس، تفسیر ابن عباس، ص‌۲۳.
که همگی با تکیه بر نظم قابل اثبات‌اند استفاده کرده‌اند. نزدیک به همین مضمون در آیه ۳ سوره جاثیه با کمی اختلاف به جای «اِنَّ فی خَلقِ السَّموتِ» «اِنَّ فی‌السَّموتِ» آمده است.

۱۰.۲.۱ - مراد از آفرینش آسمان‌ها و زمین

این اختلاف در تعبیر نشان می‌دهد که مراد از آفرینش آسمان‌ها و زمین ذات آن‌هاست؛ نه چیز دیگر، زیرا خلق عین مخلوق است. به گفته برخی از محققان علت این‌که گاهی چیزی به عنوان ظرفی برای آیات و نشانه‌ها مطرح می‌شود در حالی‌که خود آن شیء نیز آیه و نشانه به شمار می‌آید این است که آن شیء دارای جهات متعددی است که هریک از آن جهات در حدّ خود نشانه و آیه به شمار می‌آیند.
امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی جهان را به خانه‌ای تشبیه کرده‌اند که همه نیازهای بندگان در آن گردآمده است؛ آسمان مانند سقفی بلند قرار داده شده، زمین همانند فرشی گسترانیده و ستارگان چون چراغ‌هایی چیده شده است و انسان همچون کسی است که این خانه را به او سپرده و همه چیز را در اختیارش گذاشته‌اند و همه انواع گیاهان و حیوانات برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیا گردیده است، آنگاه امام (علیه‌السلام) همه اینها را دلیل آفرینش جهان‌هستی با اندازه‌گیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی از سوی خداوند دانسته‌اند.

۱۰.۳ - خلقت انسان نشانه وجود صانع

خلقت انسان (جمع کردن اجزا و موادّ زمینی و ترکیب آن‌ها و سپس ساختن انسان از آن) به عنوان آیه یا آیاتی از وجود صانعی زنده و علیم یاد شده است: «و مِن ءایتِهِ اَن خَلَقَکُم مِن تُراب ثُمَّ اِذا اَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرون» البته برخی از مفسران این آیه را دالّ بر قدرت خداوند دانسته‌اند، چنان‌که در آیه دیگری از آفرینش انسان به صورت تعدیل شده و سامان یافته برای دلالت بر صانع حکیم بهره گرفته شده است: «یاَیُّهَا الاِنسنُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الکَریم اَلَّذی خَلَقَکَ فَسَوکَ‌ فَعَدَلَک» برخی، آیه یاد شده را دالّ بر ربوبیّت خداوند دانسته‌اند.
[۳۷] مشهدی، محمد، کنزالدقائق، ج‌۱۴، ص‌۱۶۴.


۱۰.۴ - تفکر در اندام‌های انسان

در روایتی آمده است که امام صادق (علیه‌السلام) یکی از اصحاب را به تفکر در اندام‌های انسان مانند دست‌ها، پاها، چشم‌ها و دهان دعوت کرده و فرمود با اندیشه ژرف در کار همه عضوهای بدن می‌توان یافت که این همه از سر حکمت و تدبیر و استواری پدید آمده است.

۱۰.۵ - تنوع رنگ و زبان

یکی دیگر از نظم‌های آشکار در حوزه انسان که از آیات الهی به شمار می‌آید پدیده تنوّع زبان‌ها و رنگ‌هاست:«و مِن ءایتِهِ خَلقُ السَّموتِ والاَرضِ واختِلفُ اَلسِنَتِکُم واَلونِکُم اِنَّ فی ذلِکَ لاَیت لِلعلِمین». احتمال می‌رود مراد از تنوع و اختلاف زبان‌ها اختلاف بین زبان‌های عربی ، فارسی، اردو و غیره، و مراد از اختلاف رنگ‌ها اختلاف ملت‌ها و نژادها در رنگ‌هایی مانند سفید، زرد، سیاه و سرخ باشد؛ اما می‌توان گفت این آیه ناظر به نکته ظریف‌تری است و آن تنظیم دقیق صدای هر فرد به‌طوری که با صدای فردی دیگر اشتباه نمی‌شود، حتی اگر هر دو به یک زبان تکلم کنند، و همچنین تنظیم دقیق رنگ‌پوست هر فرد از انسان تا با رنگ پوست هیچ فردی دیگر مشابهت نداشته باشد. دانشمندان نیز به این نظریه اعتقاد دارند. از جهتی دیگر آیات فراوانی نیز وجود دارد که می‌تواند ناظر به برهان نظم در زمینه‌های دیگری از حوزه انسان باشد؛ مانند نظام ارتزاق، خواب ، پوشاک، سکونت و غیره.
[۴۹] دیلمی، احمد، طبیعت و حکمت، ص‌۱۸۴.
[۵۰] دیلمی، احمد، طبیعت و حکمت، ص۱۹۲.
آیات ۲۷- ۲۸ سوره فاطر وجود نظام اختلاف رنگ‌ها در میوه‌ها، راه‌های میان کوه‌ها یا کوه‌ها، مردم، جنبندگان و چارپایان را یادآور شده و آن‌ها را نشانه وجود خداوند دانسته است: «اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخرَجنا بِهِ ثَمَرت مُختَلِفًا اَلونُها ومِنَ الجِبالِ جُدَدٌ بیضٌ‌وحُمرٌ مُختَلِفٌ اَلونُها وغَرابیبُ سود و مِنَ النّاسِ والدَّوابِّ والاَنعمِ مُختَلِفٌ اَلونُه کَذلِکَ...» برخی این آیات را دالّ بر وجود صانع مختار و برخی دیگر آن را دالّ بر توحید یا بر قدرت و اراده خداوند دانسته‌اند.

۱۰.۶ - آفرینش جفت

نوع دیگری از نظم در حوزه انسان که می‌تواند دال بر صانع مختار باشد، آفرینش آن‌ها به صورت زوج است تا بر آن اساس نسل بشر تداوم پیدا کند. امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی آفرینش جفت برای آدمی با هدف تداوم نسل وی را تأیید کرده‌اند.

۱۰.۷ - نظم در خلقت حیوانات

قرآن کریم نظام ازدواج در گیاهان و حیوانات را نیز یادآور شده است که می‌توان از این آیات نیز برهان نظم را استفاده کرد:«و مِن کُلِّ شَیء خَلَقنا زَوجَینِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرون» «اَوَ لَم یَرَوا اِلَی الاَرضِ کَم اَنبَتنا فیها مِن کُلِّ زَوج کَریم» «سُبحنَ الَّذی خَلَقَ الاَزوجَ کُلَّها مِمّا تُنبِتُ الاَرضُ و مِن اَنفُسِهِم و مِمّا لا یَعلَمون» البته برخی از مفسران آیات یاد شده را دال بر توحید،
[۶۱] فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۲۸، ص‌۲۲۷.
[۶۲] طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۸، ص‌۳۸۲.
عظمت و قدرت یا ربوبیت و الوهیت دانسته‌اند.
نظم در خلقتِ حیوانات برای استفاده انسان‌ها از شیر یا گوشت آن‌ها یا استفاده از آن‌ها برای حمل‌و‌نقل نیز دال بر وجود خدا یا بر توحید و قدرت خدا دانسته شده است: «و اِنَّ لَکُم فِی الاَنعمِ لَعِبرَةً نُسقیکُم مِمّا فی بُطونِها ولَکُم فیها مَنفِعُ کَثیرَةٌ ومِنها تَأکُلون وعَلَیها وعَلَی الفُلکِ تُحمَلون» چنان‌که وجود نظم در آفرینش گیاهان و سر بر آوردن از زیر خاک بر وجود خداوند دلالت دارد «و‌مِن ءایتِهِ اَنَّکَ تَرَی الاَرضَ خشِعَةً فَاِذا اَنزَلنا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت ورَبَت اِنَّ الَّذی اَحیاها لَمُحیِ المَوتی اِنَّهُ عَلی کُلِّ شَیء قَدیر» گرچه برخی آن‌را دالّ بر احیای مردگان دانسته‌اند.


اللّه خالق الکون؛ الهیات علی هدی الکتاب والسنة و‌العقل؛ بحارالانوار؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ تاریخ فلسفه؛ تبیین براهین اثبات خدا؛ تفسیر ابن‌عباس؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب؛ توحید المفضل؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ شرح حکمة الاشراق؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه؛ دائرة‌المعارف تطبیقی علوم اجتماعی؛ زاد‌المسیر فی علم التفسیر؛ شرح المنظومة السبزواری؛ الشفاء (الهیات، منطق)؛ طبیعت و حکمت پژوهشی در برهان نظم؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد؛ مجمع البیان فی تفسیر‌القرآن؛ مجموعه آثار، استاد مطهری؛ المجموعة‌ الکاملة لمؤلفات السید محمدباقر الصدر؛ مجموعه مصنفات شیخ اشراق؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ النکت و‌العیون، ماوردی.


۱. جان هيک، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، ص‌۶۲-۶۱.
۲. جان هيک، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، ص‌۶۱-۶۲.
۳. جان هيک، فلسفه دين، ص‌۶۲.
۴. جورج گاموف، راز آفرينش، ص ۳۶-۳۵.
۵. جوادی آملی، عبدالله، تبيين براهين اثبات خدا، ص‌۲۳۴.
۶. جوادی آملی، عبدالله، تبيين براهين اثبات خدا»، ص ۲۳۵-۲۳۴.
۷. مکی عاملی، محمد، الالهیات، ج‌۱، ص‌۳۳‌-۳۹.    
۸. صدر، محمدباقر، مجموعه مؤلفات صدر، ج‌۹، ص‌۳۱‌-۳۶، «موجز فی اصول الدین».
۹. هادی، جعفر، الله خالق الکون، ص‌۱۹۴.
۱۰. هادی، جعفر، الله خالق الکون، ص۲۰۰.
۱۱. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص‌۲۳۱.
۱۲. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص‌۲۴۲.
۱۳. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص‌۲۳۰.
۱۴. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، ص‌۲۳۰.
۱۵. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم‌، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج‌۷، ص‌۱۱۱.    
۱۶. روم/سوره۳۰، آیه۲۰.    
۱۷. انفطار/سوره۸۲، آیه۶ ۷.    
۱۸. روم/سوره۳۰، آیه۲۲.    
۱۹. نحل/سوره۱۶، آیه۷۲.    
۲۰. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۲۱ ۲۲.    
۲۱. فصلت/سوره۴۱، آیه۳۹.    
۲۲. بقره/سوره۲، آیه۱۶۴.    
۲۳. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۴، ص‌۱۵۲.    
۲۴. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج‌۲، ص‌۱۹۲.    
۲۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱، ص‌۳۹۸.    
۲۶. ابن عباس، عبدالله بن عباس، تفسیر ابن عباس، ص‌۲۳.
۲۷. ماوردی، علی بن محمد، النکت و العیون، ج‌۱، ص‌۲۱۷.    
۲۸. جاثیه/سوره۴۵، آیه۳.    
۲۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۸، ص‌۱۵۵.    
۳۰. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۸، ص‌۱۵۵.    
۳۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۳، ص‌۶۱‌.    
۳۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۶، ص‌۱۶۵.    
۳۳. روم/سوره۳۰، آیه۲۰.    
۳۴. ابن جوزی، عبدالرحمان بن علی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳‌، ص۴۲۰.    
۳۵. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۳۱، ص‌۷۴.    
۳۶. انفطار/سوره۸۲، آیه۷.    
۳۷. مشهدی، محمد، کنزالدقائق، ج‌۱۴، ص‌۱۶۴.
۳۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۲۰، ص‌۲۲۵.    
۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۳، ص‌۶۷‌.    
۴۰. روم/سوره۳۰، آیه۲۲.    
۴۱. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۲۵، ص‌۹۲.    
۴۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۶، ص‌۱۶۷.    
۴۳. غافر/سوره۴۰، آیه۶۴.    
۴۴. روم/سوره۳۰، آیه۲۳.    
۴۵. نمل/سوره۲۷، آیه۸۶.    
۴۶. اعراف/سوره۷، آیه۲۶.    
۴۷. نحل/سوره۱۶، آیه۸۱.    
۴۸. نحل/سوره۱۶، آیه۸۰.    
۴۹. دیلمی، احمد، طبیعت و حکمت، ص‌۱۸۴.
۵۰. دیلمی، احمد، طبیعت و حکمت، ص۱۹۲.
۵۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۷، ص‌۴۲.    
۵۲. فاطر/سوره۳۵، آیه۲۷-۲۸.    
۵۳. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج‌۱۴، ص‌۳۴۲.    
۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج‌۸‌، ص‌۲۴۱‌.    
۵۵. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۲۶، ص۲۳۵.    
۵۶. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۲۶، ص۴۲۳‌-۴۲۴.    
۵۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌۳، ص‌۷۵.    
۵۸. ذاریات/سوره۵۱، آیه۴۹.    
۵۹. شعراء/سوره۲۶، آیه۷.    
۶۰. یس/سوره۳۶، آیه۳۶.    
۶۱. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۲۸، ص‌۲۲۷.
۶۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۸، ص‌۳۸۲.
۶۳. مقرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج‌۱۳، ص‌۹۰‌.    
۶۴. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۵، ص۲۶.    
۶۵. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج‌۱۷، ص۵۲-۵۳.    
۶۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۷، ص‌۸۵‌.    
۶۷. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۲۳، ص‌۲۷۰‌.    
۶۸. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۲۳، ص‌۲۷۰‌.    
۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج‌۷، ص‌۱۸۵.    
۷۰. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۲۱ ۲۲.    
۷۱. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۲۷، ص۵۶۵.    
۷۲. فصلت/سوره۴۱، آیه۳۹.    
۷۳. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج‌۱۵، ص‌۳۶۵.    



دائرة‌المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «برهان نظم» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۹/۰۵.    
پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، برگرفته از مقاله «برهان نظم و حساب احتمالات»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۹/۰۵.    



جعبه ابزار