برگستوان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَرْگُستوان، پوشش جنگی
اسب و
فیل، و گاه
انسان میباشد.
صورت مفروض ایرانی باستان آن را اوپرو ـ کوشتپانه: uparo-kuیtapana دانسته اند. این واژه به صورتهای برگُستان،
کستوان
و پرکستوان
نیز آمده و ترکیبات محدودی از آن، چون برگستوان دار، برگستوان کش، برگستوان وَر و برگستوانی
در معنای اصلی و گاه
مجازی در آثار سرایندگان فارسی، از دقیقی و
فردوسی تا
عبید زاکانی، به کار رفته است. واژه برگستوان را میتوان مرکب از سه جزء دانست : «بَر» (رویِ)، «کُشت» یا «کُست»
«وان» (پسوند اتصاف به معنای نگهدارنده).
این واژه در متون عربی نیز با اندکی تغییر به صورت برکستوانات
و برکصطوانات،
و گاه معادل عربی آن
تجفاف (جمع:
تجافیف) آمده است.
بنابر منابع، سابقه استفاده از
زره مرکب یا برگستوان در میان
اعراب دست کم به صدر
اسلام میرسد. در روایتی راجع به
صلح حدیبیه از اسبی
مُجفّف (دارای
تجفاف) سخن رفته است،
و اگرچه جوهری آن را پوششی خاص اسب در
نبرد دانسته،
گزارشی از
جنگ جمل در تاریخنامه طبری حاکی از آن است که برگستوان را بر شتر نیز میپوشاندند.
از عبارت «
تجافیف من مرایا» (=
تجفافهایی از آینه) چنین برمی آید که استفاده از صفحات فلزی درخشان در ساخت آن رایج بوده و در سرزمینهای عربی از اندلس تا مصر رواج داشته است. برگستوان در خزائن سلاح فاطمیان و ممالیک نگاهداری میشده است
و در وصف تشریفات حمل روپوش کعبه در دوره ایوبیان، به اسبهای «ملبس به برگستوانات» اشاره شده است.
به گفته همو
امیران
مصر نشان مخصوص خود را بر آن حک میکرده اند. در
جنگهای صلیبی قرون پنجم تا ششم /یازدهم تا سیزدهم نیز اسبان
زره دار بودند. در تصویری از ظفرنامه که تصرف قلعه شوالیههای سنت جان را در اسمیرنه نشان میدهد، برگستوان براسبان دیده میشود. مقریزی در قرن نهم به «دُروع و تخافیف» (
تجافیف)
طلا و
نقره اندود در مصر اشاره کرده است.
گذشته از یک نقاب یا سرپوش مفرغی اسب که در حفاریهای تپه حسنلو (سدههای هشتم و نهم ق م) به دست آمده و احتمالاً جزئی از زره کامل اسب یا برگستوان است، نخستین گواهِ استفاده از آن را در روزگار
هخامنشیان(۵۵۹ـ۳۲۱ق م) در نوشتههای گزنفون (سده چهارم ق م) میتوان یافت. وی در وصف سلاح
سپاه کوروش مینویسد: آبراداتاس، اهل شوش، سواره نظام کوروش را در جنگ با آشوریان با زره اسبان مجهز کرد.
همچنین گزارش میدهد که در نبرد با کرزوس اسبان به زرهی مفرغی
مسلح بودند که سر و سینه آنها را میپوشاند.
برگستوان تا زمان گزنفون در سپاه
ایران معمول بوده است.
در دوره اشکانیان (ح ۲۵۰ ق م ـ ح۲۲۶ م) نیز به گواهی نگارهای از سوارکاری پارتی در ویرانههای دورا اروپوس، بر اسب برگستوان میپوشاندند
و بخشی از یک زرهِ اسب متعلق به این دوره، در موزه
هنر دانشگاه ییل نگاهداری میشود. در طاق بستان هم، نقش برجسته پادشاهی (احتمالاً خسرو پرویز) سوار بر اسبی با پوشش برگستوان بر
سنگ کنده شده است
و کریستن سن برگستوان را از جنگ افزارهای سواره نظامِ سنگین
سلاح ساسانی دانسته است.
وجود واژهای خاص برای زره اسب در میان سغدیان نیز گواهی است بر کاربرد آن در میان دیگر اقوام ایرانیِ مقارن همین دوران.
در
هند برگستوان را پَاکهرْ می گفتهاند و پوشاندن
فیل و
اسب با آن رایج بوده است
در مشرق ایران نیز پوششِ محافظِ نرم و آجیده اسب و بعدها
انسان را بَغَلْتاق (بغلطاق سَلاّ ری) مینامیدند
قاضی سراج الدین هندی در گزارش خود از ترتیب آراستن لشکر در هند (قرن نهم) میگوید که پیشاپیش سلطان، فیلی ملبس به برگستوان آهنی بوده است که بر آن برجی برای مخفی کردن سربازان تعبیه شده بود.
در تصویر صحنه نبرد اکبرشاه در ۹۷۹ـ۹۸۰ اسبان برگستوان دارند و در تصویر محاصره قندهار در ۱۰۶۳ـ۱۰۶۴ سواران هندی به فرماندهی داراشکوه بر اسبان برگستوان دار سوارند. با توجه به تاریخ این واقعه، این تصویر نشان دهنده واپسین روزگار استفاده از این جنگ افزار در این سرزمین است.
استفاده از
چرم در ساخت برگستوان را در دوره ساسانیان (۲۲۶ـ۶۵۱م) باید قطعی دانست. کاربرد
فلز به صورت صفحات کوچک و
پولک نیز، که مانند فلس ماهی با فاصله بر صفحه چرمین دوخته میشد، برای ایمنی بیشتر معمول بوده است. وصف آمیانوس مارسلینوس از سواره نظام ساسانی به صورت آهن و فولادِ یکپارچه
استفاده از فلز را در ساخت برگستوان در این دوره تأیید میکند. فرخی
و عبدالواسع جبلی
نیز از «غیبه» (پولک)های برگستوان سخن گفته اند. برگستوان گاه از ناحیه حلقه رکاب دو تکه میشد و
سر و سینه، و ران پشت اسب را میپوشاند و گاه بهطور یکپارچه از سر و گردن و تمام بدن اسب تا
زانو محافظت میکرد، اما در قسمت
پاها و
دستها شکاف داشت تا مرکب آسان گام بردارد و گاه نیز تنها گردن و کفل اسب را میپوشاند.
و از جمله هدایای
فخر الدوله دیلمی (متوفی ۳۸۷ ق) به
حسام الدوله ابوالعباس تاش برگستوان بوده است.
مقارن همین دوره
ناصر الدین سبکتکین، فیلان سپاهش را به «برگستوانهای ذیّال» آراسته بود.
در نگارههای متعددی از سدههای هفتم تا دهم که بویژه بر اساس داستانهای شاهنامه ترسیم شده اند، اسبان را با برگستوان نشان داده اند؛ اما کاربرد تزیینی نقش و رنگ در این نگارگریها و نیز احتمال باستانگرایی و شبیه سازی نقاشان، متناسب با زمان وقوع داستانهای شاهنامه، موجب میشود که درباره آنچه در این نگارهها آمده با احتیاط اظهارنظر شود. این تصاویر و نیز برخی اشاراتِ موجود در منابع از نوعی برگستوان منسوج موسوم به، «برگستوان جامگی»
خبر میدهد که احتمالاً با نوعی
ابریشم خامِ کم بها موسوم به «کژیا» یا «کج»
با لایه دوزی شبیه به لحاف تهیّه میشد و به همین سبب آن را کجین یا کجیم
یا غژاغند، کژاکند، کژاغند، و کزاغند
می نامیدند و غالباً با استفاده از منگوله، قبه و ریشه دوزی تزیین میشد، ولی در این نوع نیز پوشش سر و صورت
اسب فلزی بود. گاه در لایه این برگستوانها به جای ابریشم از نمد و
خز نیز استفاده میشد. رواج برگستوان جامگی نوع چرمی ـ فلزیِ باستانی را منسوخ نکرد. فخر مدبر هنگام گفتگو از جنگ افزار مناسب برای مقابله با برگستوان، از هر دو نوع برگستوان ـ آهنین و جامگی ـ بتصریح یاد کرده است.
پس از
اسلام، برگستوان همچنان در
ایران و دیگر کشورهای اسلامی اهمیت خود را حفظ کرد، چنانکه جَهْم جُعفی از سرداران قتیبه در
خراسان با اسبی برگستوان دار با سپاه
اموی میجنگیده
در قرن هفتم هم
مغولان، سوار بر «اسبانِ با برگستوان» به اُترار تاختند
و نگارهای در نسخهای از جهانگشا سپاهیان مغول را سوار بر اسبان با برگستوانهایی آجیده نشان میدهد.در نقاشیهای بر جا مانده از جنگاوران چینی در همین دوره، اسبانی با برگستوانهایی بسیار شبیه به نمونه ایرانی آن تصویر شده اند.
قرن نهم، در سپاه
اوزون حسن دو هزار اسب با برگستوانهای آهنین و اسبانی با برگستوانهای آجیده (قزاکند) ضخیم، که تیر از آن نمیگذشت، گزارش شده است که مزیّن به ریشهها و گل آویزهای زربافت بلند بود و دامن آنها تا زمین میرسید.
حسن بیک روملو نیز به استفاده از کجیم یا برگستوان برای نگاهداشتِ مرکب (فیل یا اسب) از جراحت اشاره کرده است.
یک قرن بعد نیز (۹۹۸) در نقاوة الا´ثار از کجیم زرّین سخن رفته است.
به نوشته
رستم الحکماء سرداران صفوی در نبرد با
افغانها در ۱۱۳۵، براسبان برگستوان دار سوار بوده اند،
اما ظاهراً از اواخر روزگار صفویان، که سلاحهای آتشین به صحنههای نبرد راه یافت، کاربرد برگستوان محدود و بتدریج متروک شد.
(۱) ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره، چاپ ابراهیم علی طرخان و محمد مصطفی زیاده، مصر ۱۳۹۱.
(۲) ابن منظور، لسان العرب، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۳) محمودبن هدایت الله افوشته یی، نقاوة الا´ثار فی ذکرالاخیار، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۴) کنستانتین اینوسترانتسف، تحقیقاتی درباره ساسانیان، ترجمه کاظم کاظم زاده، تهران ۱۳۵۱ ش.
(۵) جوزافا باربارو، سفرنامه جوزافا باربارو، در سفرنامههای ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیری، تهران ۱۳۴۹ ش.
(۶) محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۷) محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۸) بنیاد فرهنگ ایران شعبه تألیف فرهنگهای فارسی، فرهنگ تاریخی زبان فارسی، بخش اول، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۹) حسین بن حسن جمال الدین انجو، فرهنگ جهانگیری، چاپ رحیم عفیفی، مشهد ۱۳۵۱ ش.
(۱۰) عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ ۱۹۳۷.
(۱۱) زکی محمدحسن، کنوزالفاطمیین، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
(۱۲) علی اکبر دهخدا، لغت نامه، زیر نظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ ۱۳۵۹ ش.
(۱۳) احمد دهلوی، فرهنگ آصفیه، لاهور ۱۹۸۶.
(۱۴) یحیی ذکاء، ارتش شاهنشاهی ایران: از کورش تا پهلوی، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۱۵) محمدهاشم رستم الحکماء، رستم التواریخ، چاپ محمد مشیری، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۶) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوایی، ج ۱۱، تهران ۱۳۴۹ ش.
(۱۷) محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۸) شمس اللغات، به سرپرستی جوزف بریتو، چاپ سنگی بمبئی ۱۳۰۹.
(۱۹) محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، از ناصح بن ظفر جرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۲۰) محمدبن منصور فخر مدبر، آداب الحرب والشجاعه، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۲۱) علی بن جولوع فرخی، دیوان حکیم فرخی سیستانی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۲۲) بهرام فره وشی، فرهنگ فارسی به پهلوی، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۲۳) بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدی، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۲۴) احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/۱۹۶۳).
(۲۵) آرتور کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۲۶) گزنفون، کورش نامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۲۷) محمدبن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهرالقاموس، چاپ عبدالستار احمد فراج (و دیگران)، کویت ۱۳۸۵/ ۱۹۶۵ ـ.
(۲۸) احمدبن علی مقریزی، کتاب الخطط المقریزیه، لبنان (۱۹۵۹).
(۲۹) احمدبن محمد میدانی، السامی فی الاسامی، تهران ۱۳۴۵ ش.
(۳۰) پاول هرن و هاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۳۱) EBlochet, Musulman painting XII th -XVII th century , tr Cicely Binyon, New York ۱۹۷۵;.
(۳۲) Robert Elgood, ed, Islamic arms and armour , London ۱۹۷۹;.
(۳۳) ۲-۳ (۱۹۸۹) ;. Expedition , xxx
(۳۴) Ernst J Grube and Eleanor Sims eds, Between China and Iran: paintings from four Istanbul albums , NewYork ۱۹۸۰;.
(۳۵) David C Nicolle, Arms and armour of the Crusading era, ۱۰۵۰-۱۳۵۰ , NewYork ۱۹۸۸;.
(۳۶) Anthony North, An introduction to Islamic arms , London ۱۹۸۵;.
(۳۷) Alexander Papadopoulo, Islam and Muslim art , translated from the French by Robert Erich Wolf, London ۱۹۸۰;.
(۳۸) David Talbot Rice, Islamic art , London ۱۹۷۵;.
(۳۹) BWRobinson, Islamic Painting and the arts of the book , London ۱۹۷۶;.
(۴۰) Stuart Welch, Imprial Mughol painting , Switzerland ۱۹۷۸;.
(۴۱) Fritz Wolff, Glossar zu Firdosis Schahname , Berlin ۱۹۳۵.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «برگستوان»، شماره۱۰۳۳.