بزی(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَزّي، ابوالحسن احمد بن محمد بن ابى بَزّه ۷۰-۵۰ق/۸۶- ۶۴م، راوي اول قرائت ابن كثير مكى از قرّاء سبعه و شيخ القراء مكة معظمه.
نام ابوبزّه را بَشّار يا يَسار (ابن ناصرالدين، ص۴۲) ذكر كردهاند. وي ايرانىنژاد، و به قولى اهل همدان بود كه به دست سائب بن صيفى مخزومى اسلام آورد و در ميان اعراب بنى مخزومِ ساكن مكه بزيست، و خود او و خاندانش به مكة معظمه انتساب يافتند (ذهبى، معرفة، ص۷۳-۷۴)
از آنجا كه عبدالله بن سائب، فرزند مولاي وي استاد قرائت مجاهد و ابن كثير بنيانگذاران مكتب قرائى مكه بوده است (ذهبى، معرفة، ص۷؛ ابن جزري، غاية، ص۲۰) مىتوان دريافت كه ابوبزه از آغاز ورود به حجاز، در كنار ابن كثير به فراگيري قرائت قرآن كريم پرداخته، و اين گرايش در خاندان وي برقرار مانده است؛ چنانكه ابوالحسن بزي نخست قرائت اهل مكه را نزد پدرش براساس روايت ابوعمرو جُنَيد بن عمرو عَدْوانى از ابوصفوان حُمَيد بن قيس اَعرَج از مجاهد فرا گرفت نك: ابن مجاهد، ۳ و بنا به تقرير و تأكيد بزي، اين روايت، اصل قرائت مكه، و مورداتفاق و اجماع همة قراء مكه بوده است همانجا. شايد منشأ بسياري از اختلافات روايت بزي با روايت قُنْبُل و ديگران از ابن كثير، همين روايت او با واسطه از مجاهد بوده باشد كه وي به اصالت آن، و رجحان آن بر ديگر منابع و مبانى قرائت ابن كثير معتقد بوده است.
ابوالحسن بزي تمامىِ نيمة دوم عمر خود را، به مدت ۰ سال، مؤذن مسجد الحرام بود و در همانجا حوزة قرائتى بس پررونق و بلندآوازه داشت (ذهبى، معرفة، ص۷۵) از اينرو، با وجود آنكه بزي قرائت ابن كثير را به واسطة استادانش عكرمة بن سليمان و ابوالاخريط از شِبل بن عَبّاد و اسماعيل بن عبدالله بن قسطنطين، شاگردان ابن كثير، روايت كرده است ابن مجاهد، ۲-۳؛ ابن مهران، ۵-۶، وي را «صاحب قرائت ابنكثير» خواندهاند و قرائتاهلمكه را بهاو منسوبگردانيدهاند (سمعانى، ص۱۸؛ ابن اثير، ص۲۱)
پس از وفات وي، شاگرد ممتازش ابوربيعه محمد بن اسحاق ربعى د ۹۴ق/۰۷م با حفظ سِمَت اذانگويى مسجدالحرام، جانشين بزي گرديد و حوزة درس استادش را در آنجا به مدت ۴ سال - يعنى تمامى دوران اِقراء قنبل د ۹۱ق، راوي دوم قرائت ابن كثير، به اضافة چندين سال پس از آن - زنده و فعال نگاه داشت و نخستين كتاب درسى مُفردة قرائت ابنكثير را تأليف كرد (ذهبى، معرفة، ص۲۸؛ ابن جزري، غاية، ص۹) همچنين، پس از ابوربيعه، شاگرد ديگر بزي، اسحاق بن احمد خزاعى د ۰۸ق/۲۰م، اميرزادة مكه دست كم تا اواخر دهة نخستين از سدة ق حوزة قرائت استادش را پررونق و پايدار نگاه داشت و براي نخستين بار كتابى جامع مشتمل بر موارد اتفاق و اختلاف قراء مكه تأليف كرد ذهبى، معرفة، ص۲۸؛ ابن جزري، غاية، ص۵۶) با اين ترتيب، طبيعى مىنمايد كه روايت و قرائت بزي، حضور و نفوذ ديگر روايت مشهور قرائت ابن كثير را، با وجود آنكه قنبل عربنژاد و از خاندان بنى مخزوم - مخدومان پدر و نياكان بزي - و از ساكنان بومىِ حجاز بوده است (ابن باذش، ص۹-۱۰) تحت الشعاع قرار داده باشد و همگان قرائت ابن كثير را به عنوان قرائت اهل مكه، مساوي با روايت و قرائت بزي شناخته باشند. افزون بر اين، تقدم وفات بزي بر قنبل و علوّ اِسناد روايت بزي از ابن كثير و عرض قرائت قنبل بر بزي را نبايد از نظر دور داشت.
كوششهاي ديگر شاگردان برازندة بزي از جمله ابوعلى حسن بن حُباب بغدادي معروف به دَقّاق د ۰۱ق، از محدثان و مقريان نامدار بغداد(ذهبى، معرفة، ص۲۹؛ ابن جزري، غاية، ص۹۰) و احمد بن فرح بغدادي، مُقري بزرگ بغداد و كوفه(ذهبى، معرفة، ص۳۸) نيز، بىشك در تثبيت جايگاه روايت بزي به عنوان روايت اصلى قرائت ابن كثير و تنها نمايندة قرائت اهل مكه در حوزههاي قرائت عراق سهم بسزايى داشته است براي فهرستى از مشايخ و شاگردان وي،(ابن جزري، غاية، ص۱۹)
ميزان شهرت و مقبوليت زايدالوصف ابوالحسن بزي را از آنجا مىتوان دريافت كه وي دستور عمل قرائت ۱ تكبير در فواصل قرائت ۲ سورة آخر قرآن را منفرداً از عكرمه از اسماعيل بن عبدالله بن قسطنطين از ابن كثير در قالب يك حديث مرفوع با سند متصل به پيامبر اكرمص روايت كرد(ابوعمرو دانى، ص۲۷؛ ذهبى، معرفة، ص۷۶؛ ابن جزري، غاية، ص۲۰) و تأكيد بر لزوم عمل به اين سنت نبوي را از ابراهيم بن محمد شافعى نقل كرد؛ اين تقرير در افواه بعضى از شاگردان وي، به امام شافعى محمد بن ادريس نسبت داده شد (ذهبى، معرفة، ص۷۶؛ ابن جزري، النشر، ص۱۵) و موردقبول و عمل همگان قرار گرفت. شگفتتر آنكه حاكم نيشابوري اين خبر به اصطلاح «غريب» و «مُنكَر» را(ذهبى، تاريخ، ص۴۵-۴۶؛ذهبى، معرفة، ص۷۵) در المستدرك خويش به عنوان حديث صحيح آورد (ذهبى،المستدرك، ص۴۰) علماي قرآن و مفسران نيز، تكبيرهاي مذكور را از سوي پيامبراكرمص نوعى سپاسگزاري به درگاه خداوند سبحان و ابراز شادمانى به سبب پايان پذيرفتن فترت انقطاع وحى و تكذيب شايعات مشركان از سوي خداوند متعال تلقى و توجيه كردند(خازن، ص۸۸؛ ابن جزري، النشر، ص۷۰- ۸۰) ابن جزري بخشى از كتاب النشر را با عنوان «باب التكبير و مايتعلق به» به بررسى جامعى پيرامون اين سنت رايج اختصاص داده است (ابن جزري، ص۵۰-۴۰) به موجب اين شيوة پيشنهادي بزي، قاريان قرآن كريم از سورة ضُحى به بعد، انتهاي هر سوره را با تكبير به بسمالله سورة بعد وصل مىكردند. اين بدعت حسنه در حوزة قرائت پرآوازة حسن بن حباب، شاگرد بزي با استناد به نقلى از استادش به صورت «لااله الاالله والله اكبر» درآمد (ابوعمرو دانى، ص۲۷؛ ذهبى، المستدرك، ص۷۸؛ ابن جزري، غاية، ص۹۰) در دورههاي بعدي به صورت «لااله الاالله و الله اكبر و لله الحمد» يا «لااله الاالله و اللهاكبر، اللهاكبر ولله الحمد» درآمد(ابن جزري، النشر، ص۳۰-۳۱) و تا به امروز، به هنگام ختم قرآن در تمامى حوزهها و محافل قرائت قرآن كريم در جهان اسلام معمول است.
طريق مشهور روايت بزي، ابوربيعه محمد بن اسحاق شاگرد اوست كه پس از وي از طريق نقاش و زينبى به قاريان و مقريان سدههاي بعدي رسيده است اندرابى، ۶ -۷. تفصيل طُرُق روايت بزي را ابنجزري در كتاب النشر (ابن جزري، النشر، ص۱۵-۱۷) آورده است.
ابوالحسن بزي برخلاف موقعيت كمنظير و اعتبار فراوانى كه نزد قراء زمان خويش و نيز پس از آن تاكنون داشته است، به رغم آنكه از محدثان بزرگ همروزگار خود روايت حديث داشته، و عدهاي از محدثان نيز از او نقل حديث مىكردهاند (ابن حبان، ص۷) نزد محدثان چندان مقبوليت و اعتباري نداشته است و او را همواره در شمار ضعفا و سست حديثان نام مىبردهاند (عقيلى، ص۲۷؛ ابن ابى حاتم، ص۱؛ ابن جوزي، ص۶ -۷؛ ذهبى، ميزان، ص۴۴؛ ذهبى، ميزان، ص۴۵)البته اينگونه اظهارات رجالشناسانه دربارة بزي هرگز به معناي ترديد در شأن و مقام دينى و علمى و اجتماعى وي نبوده است، چنانكه ذهبى در كنار عناوين «منكر الحديث» و «ليّن الحديث» و تعبيرات ديگر از اين قبيل، وي را به دينداري، پارسايى، زهد و عبادت ستوده است (ذهبى، تاريخ، ص۴۵؛ ذهبى، سير، ج۲، ص۱)
مآخذ:
(۱) عبدالرحمان ابن ابى حاتم، الجرح و التعديل، حيدرآباد دكن، ۳۷۱ق/ ۹۵۲م؛
(۲) على ابن اثير، اللباب، قاهره، ۳۵۷ق؛
(۳) احمد ابن باذش، الاقناع فى القراءات السبع، به كوشش عبدالمجيد قطامش، دمشق، ۴۰۳ق؛
(۴) محمد ابن جزري، غاية النهاية، به كوشش برگشترسر، بيروت، ۴۰۲ق/۹۸۲م؛
(۵) محمد ابن جزري، النشر فى القراءات العشر، به كوشش على محمد ضباع، قاهره، المكتبة التجاريه؛
(۶) عبدالرحمان ابن جوزي، كتاب الضعفاء و المتروكين، به كوشش عبدالله قاضى، بيروت، ۴۰۶ق/۹۸۶م؛
(۷) محمد ابن حبان، الثقات، حيدرآباد دكن، ۴۰۲ق/۹۸۲م؛
(۸) احمد ابن مجاهد، السبعة فى القراءات، به كوشش شوقى ضيف، قاهره، ۴۰۰ق؛
(۹) احمد ابن مهران، المبسوط، به كوشش سبيع حمزه حاكمى، دمشق، ۴۰۱ق/۹۸۰م؛
(۱۰) محمد ابن ناصرالدين، توضيح المشتبه، به كوشش محمدنعيم عرقسوسى، بيروت، ۴۱۴ق/۹۹۳م؛
(۱۱) عثمان ابوعمرو دانى، التيسير، به كوشش پرتسل، بيروت، ۴۰۶ق/۹۸۵م؛
(۱۲) احمد اندرابى، قراءات القراء المعروفين، به كوشش احمد نصيف جنابى، بيروت، ۴۰۷ق/۹۸۶م؛
(۱۳) محمد حاكم نيشابوري، المستدرك، حيدرآباد دكن، ۳۳۴ق؛
(۱۴) على خازن، لباب التأويل، بيروت، دارالفكر؛
(۱۵) محمد ذهبى، تاريخ الاسلام حوادث و وفيات ۴۱- ۵۰ق، به كوشش عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، ۴۱۱ق/۹۹۱م؛
(۱۶) محمد ذهبى، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و ديگران، بيروت، ۹۹۶م؛
(۱۷) محمد ذهبى، معرفة القراء الكبار، به كوشش بشار عواد معروف و ديگران، بيروت، ۴۰۸ق/۹۸۸م؛
(۱۸) محمد ذهبى، ميزان الاعتدال، به كوشش على محمد بجاوي، قاهره، ۳۸۲ق/۹۶۳م؛
(۱۹) عبدالكريم سمعانى، الانساب، حيدرآباد دكن، ۳۸۳ق/۹۶۳م؛
(۲۰) محمد عقيلى، كتابالضعفاء الكبير، به كوشش عبدالمعطى امين قلعجى، بيروت، ۴۰۴ق/۹۸۴م.