بعد(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بُعْد، اصطلاحى كه بر هر گونه امتداد و فاصله ميان موجودات اطلاق مىشود و در فلسفه، كلام و دانشهاي طبيعى از ديدگاههاي مختلف به كار مىرود.
بعد در لغت به معناي فاصله و دوري و در مقابل قرب است (ابن منظور، ذيل بعد؛ تهانوي، ص۱۵) اما در معناي وسيع اصطلاحى، داشتن بعد، وصف هر موجودي است كه جنبهها و قيدهايى آن را از موجودات ديگر متمايز و مشخص مىسازد. مبحث حدود و تعريفات را به اين اعتبار مىتوان عهدهدار گزارش ابعاد موجودات دانست.
بعد در معناي رايج تر، از مختصات جسم و از لوازم تحيز است. بدين معنا مجردات يا موجودات مفارق عاري از بعد به شمار مىروند، اما اين موضوع محل بحث بوده است كه آيا موجودات مثالى و برزخى داراي بعدند يا بدون بعد، و نيز اينكه اگر بعد دارند، ابعاد آنها متناهى است يا نامتناهى؟ (صدرالدين، ص۵- ۶)
در فلسفه و كلام اسلامى، بيشترين مطالب راجع به بعد در ذيل مبحث جسم آمده است. جسم طبيعى بنا به تعريف جوهري است كه مىتوان در آن ابعاد سه گانة طول، عرض و عمق فرض كرد. جسم تعليمى نيز كمّ متصلى است كه ابعاد سهگانه دارد (كندي، ص۶۵- ۶۶؛ ابن رشد، ص۸؛ صدرالدين، ص۲؛ مانكديم، ۱۷- ۱۸) در تعريف هر يك از اين بعد، امتداد به عنوان مفهوم اساسى تلقى مىشود. به همين دليل، گاه بعد را همان امتداد يا امتداد بين دوشىء تعريف كردهاند (عضدالدين، ص۵۰؛ تهانوي، ص۱۵)
امتداد عارض بر جسم مىگردد و جزء جوهر جسم نيست (باباافضل، ص۵۶-۵۷؛ جرجانى، التعريفات، ص۱)اما متكلمان در مورد عَرَض بودن امتدادهاي سه گانه اختلاف دارند (جرجانى، شرح، ص۲۲؛ تهانوي، ص۱۵؛ علامة حلى، انوار، ص۲)
براي ابعاد جسمانى، ويژگيها و احكامى برشمردهاند. ابن سينا بعد را اينگونه مىشناساند: چيزي كه ميان دو نهايت غيرمتلاقى قرار گيرد، بتوان به آن اشاره كرد و براي آن حدود ديگري از نوع همان دو نهايت تصور كرد (ابن سينا، «الحدود»، ص۷۰؛عضدالدين، ص۵۰) از ديگر احكام ابعاد جسمانى منع تداخل آنهاست، بدين معنا كه طول، عرض و عمق مقولة متمانعند و برخلاف كل و جزء نمىتوانند قلمرو مشتركى داشته باشند (ابن سينا، الاشارات، ص۶۲-۶۴)
در مورد بعد و امتداد، دو نظرية كلى وجود دارد: از ديدگاه غالب متكلمان كه واقعى بودن مقدار را نفى مىكنند، بعد امري موهوم است كه جسم، پركنندة آن فرض مىشود؛ اما در نظر فلاسفه كه مقدار را واقعى مىدانند، بعد را بايد امتداد موجود و مفطور در اجسام به شمار آورد (احمد نگري، ص۸۹-۹۰؛ علامة حلى، كشف، ص۱۱-۱۳؛ عضدالدين، ص۱۴- ۱۵؛ جرجانى، شرح، ص۲۱)
در تصور برخى از قائلان به خلا´ ه م، بعد واقعيتى مستقل دارد. خلا´ به تعريف آنان عبارت است از بعد امتداد يافته در همة جهات. در اين ديدگاه، بعد ظرفى مجرد از ماده تصور مىشود كه اگر جسمى در آن قرار نگيرد، خلا´ پديد مىآيد. منكران خلا´ در نفى اين ديدگاه تأكيد مىكنند كه فاصلة خالى ميان دو چيز به معنى واقعى خالى و لاشىء نيست. بلكه مقداري محدود و قابل اندازهگيري است؛ و امتدادِ قابل اندازهگيري يا كمّ متصل، يعنى بعد مقداري است، يا داراي كمّ متصل، يعنى همان جسم است ابن سينا، الاشارات، ص۶۵؛ ابن رشد، ص۸-۹؛ فخرالدين، كتاب الاربعين، ص۷۰-۷۳) منكران خلا´ اين تصور را نيز رد مىكنند كه خلا´ بعد ممتد در جهات است، از آن رو كه بعد قائم به جسم است و آنچه خلا´ تصور مىشود، نمىتواند بعد محض و خالى از ماده باشد ابن سينا، الاشارات، ص۶۵- ۶۶؛ صدرالدين، ص۸بب)
در مورد بعد داشتن جوهر فرد يا ذره اتم در كلام اسلامى اختلاف است. عموم معتزلة مكتب بصره ذرات را داراي اندازه و تحيز مىدانستند، در حالى كه از ديدگاه ابوالقاسم بلخى و ديگر معتزليان بغداد ذرات به خودي خود فاقد مساحت و تحيزند. در زمان ابن ميمون ۳۰ - ۱۰ق/۱۳۵-۲۰۴م انكار بعد اتم نگرش غالب بود (ابورشيد، ص۸)
از ويژگيهاي بعد جسمانى، متناهى بودن است، اما طرح مسألة تناهى ابعاد در مورد كل جهان آن را به مبحثى گسترده در فلسفه و كلام اسلامى تبديل كرده است (سهروردي، ص۷۲؛سهروردي، ص۱۶-۱۷؛ فخرالدين، المباحث، ص۹۷- ۸۰؛ ابوالبركات، ص۴؛ عضدالدين، ص۵۳- ۵۵؛ علامة حلى، كشف، ص۲۴- ۲۵) صدرالدين شيرازي به تفصيل به ادلة عدم تناهى ابعاد پاسخ گفته است و ابعاد اشياء مادي را متناهى مىداند، خواه قارّ يا غيرقارّ باشند /۶، /۲بب . بحث تناهى ابعاد در مورد كميت غيرقار يعنى زمان نيز طرح شده است (فخرالدين، المباحث، ص۱۱-۱۴) صدرالدين شيرازي با نظرية حركت جوهري، زمان را به عنوان بعد چهارم موجودات مادي مطرح كرد، بعدي كه بر خلاف ابعاد سهگانة ثابت، بعدي گذرا و سيال است (شيرازي، ص۴۰)
غالب متكلمان بر خلاف قائلان به تجسيم، خداوند را از داشتن مكان و بعد تنزيه كردهاند و او را از تحيّز و تقيّد بري دانستهاند (عضدالدين، ص۷۳؛ علامة حلى، انوار، ص۸، كشف، ص۲۷- ۲۸؛ بغدادي، ص۳) از نگاهى جامعتر بايد تنها ذات احدي را از هرگونه بعد در وسيعترين معناي آن منزه شمرد، از آن رو كه نامتناهى و جامع تمامترين صفات كمالى است فيض، ص۷؛ بيهقى، ص۸)
منابع:
(۱) محمد ابن رشد، «السماع الطبيعى»، رسائل، حيدرآباددكن، ۳۶۵ق؛
(۲) ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، تهران، ۴۰۳ق؛
(۳) ابن سينا، «الحدود»، رسائل، تهران، ۴۰۰ق؛
(۴) ابن منظور، لسان؛
(۵) هبة الله ابوالبركات بغدادي، المعتبر فى الحكمة، حيدرآباددكن، ۳۵۷ق؛
(۶) سعيد ابورشيد نيشابوري، المسائل فى الخلاف بين البصريين و البغداديين، به كوشش معن زياده و رضوان سيد، طرابلس، ۹۷۹م؛
(۷) عبدالنبى احمدنگري، دستور العلماء، به كوشش قطب الدين محمود حيدرآبادي، حيدرآباددكن، ۴۰۴ق/۹۸۴م؛
(۸) محمد باباافضل كاشانى، مصنفات، به كوشش مجتبى مينوي و يحيى مهدوي، تهران، ۳۳۱ش؛
(۹) عبدالقاهر بغدادي، اصول الدين، استانبول، ۳۴۶ق/۹۲۸م؛
(۱۰) احمد بيهقى، الاسماء و الصفات، به كوشش عماد الدين احمد حيدر، بيروت، ۴۱۵ق/۹۹۴م؛
(۱۱) محمد تهانوي، اعلى، كشاف اصطلاحات الفنون، به كوشش اشپرنگر، كلكته، ۸۶۲م؛
(۱۲) على جرجانى، التعريفات، قاهره، ۳۰۶ق؛
(۱۳) على جرجانى، شرح المواقف، قاهره، ۳۲۵ق/۹۰۷م؛
(۱۴) يحيى سهروردي، مجموعة مصنفات، بهكوشش حسين نصر و هانري كربن، تهران، ۳۵۵ش؛
(۱۵) محمد صدرالدين شيرازي، الاسفار، بيروت، ۹۸۱م؛
(۱۶) عبدالرحمان عضدالدين ايجى، المواقف، بيروت، عالم الكتب؛
(۱۷) حسن علامة حلى، انوار الملكوت، به كوشش محمد نجمى زنجانى، قم، ۳۶۳ش؛
(۱۸) حسن علامة حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، قم، مكتبة المصطفوي؛
(۱۹) محمد فخرالدين رازي، كتاب الاربعين فى اصول الدين، حيدرآباددكن، ۳۵۳ق؛
(۲۰) محمد فخرالدين رازي، المباحث المشرقية، به كوشش محمد بغدادي، بيروت، ۴۱۰ق/۹۹۰م؛
(۲۱) محسن فيض كاشانى، علم اليقين، به كوشش محسن بيدارفر، قم، ۳۷۷ش؛
(۲۲) كندي، الرسائل الفلسفية، به كوشش محمد عبدالهادي ابوريده، قاهره، ۳۶۹ق/۹۵۰م؛
(۲۳) احمد مانكديم، تعليق شرح الاصول الخمسة، به كوشش عبدالكريم عثمان، قاهره، ۳۸۴ق/۹۶۵م؛