• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بنی کنانه (اصلی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بنی کنانه از قبایل بزرگ عدنانی ساکن حجاز می باشد.

فهرست مندرجات

۱ - نسب و شناسایی
       ۱.۱ - گستره
       ۱.۲ - پراکندگی
۲ - آداب و سنن کنانی ها
۳ - جنگ ها
       ۳.۱ - جنگ های فجار
       ۳.۲ - جنگ با قریش
       ۳.۳ - سایر جنگ ها
۴ - حفاظت از کعبه و اهتمام به امور آن
       ۴.۱ - در برابر قبیله جُرْهُم
       ۴.۲ - لشکرکشی ابرهه
       ۴.۳ - حفاظت از حجرالاسود
۵ - تغییر در مناسک حج
       ۵.۱ - جابه‌جایی در ماه‌های حرام
              ۵.۱.۱ - پایه گذار نسی
              ۵.۱.۲ - کفر خواندن نسی
       ۵.۲ - ترک وقوف در عرفه
              ۵.۲.۱ - دستور وقوف در عرفه
       ۵.۳ - طواف با بدن عریان
       ۵.۴ - ریشه بدعت ها و تحریف ها
۶ - اعتقاد به فرزند داشتن خداوند
۷ - بت پرستی
۸ - اشتهار
۹ - کنانی ها و اسلام
       ۹.۱ - در مکه
       ۹.۲ - در مدینه
       ۹.۳ - شیطنت ابلیس
       ۹.۴ - گزارش های متناقض
       ۹.۵ - وفای به عهد
       ۹.۶ - رو در رویی با مسلمین
       ۹.۷ - اعتماد پیامبر
۱۰ - واژگان کنانی در قرآن
۱۱ - فهرست منابع
۱۲ - پانویس
۱۳ - منبع


بنی کنانه در عصر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم مجموعه قبایل عرب عدنانی بودند که نسبشان به ابونضر کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان می‌رسید.
[۱] معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
[۲] الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.

کنانة بن خزیمه، جد هفتم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم، پسران بسیاری داشت که شمار آنها به ۱۴ تن می‌رسید: نضر، عبد مناة، مالک، ملکان، عامر، حارث، عمرو، سعد، عوف، غنم، مخرمه، جرول، غزوان و حُدال.
[۳] جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۳.
[۴] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۳.
[۵] سبائک الذهب، ص۲۶۴-۲۶۵.


۱.۱ - گستره

بعضی از ایشان خود منشا قبیله‌های کوچک و بزرگ دیگری شدند و کنانه را در مناطق وسیعی از شبه جزیره عربستان گستراندند، چنان که از نضر بن کنانه، قریش
[۶] جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۳.
[۷] النسب، ص۲۲۱.
[۸] المفصل، ج۴، ص۲۶.
و از عبد مناة بن کنانه تیره‌های بزرگی چون بنی بکر، بنی عامر، بنی لیث، بنی دیل (دوئل)؛ بنی ضمره، بنی غفار و بنی مدلج و از نسل مالک بن کنانه تیره‌های بنی فراس، بنی حارث بن غنم، بنی عمرو و بنی نابغه شکل گرفتند. از دیگر فرزندان کنانه نیز تیره‌هایی پدید آمد که از شهرت چندانی برخوردار نیستند.
[۹] جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۳-۲۳۷.
[۱۰] النسب، ص۲۲۱-۲۲۵.
[۱۱] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۳-۱۴۷.
[۱۲] معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.

هرچند در مقطعی همه کنانه یک مجموعه بوده‌اند و گاه برخی از ویژگی های یکی از قبایل کنانه به عموم آن ها نسبت داده شده است؛ اما از گزارش ها برمی آید که در عصر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم قریش که خود بخشی از کنانه بودند مجموعه‌ای مستقل به شمار می‌آمده‌اند.

۱.۲ - پراکندگی

با توجه به گستردگی کنانی ها، آنان در عصر جاهلی در مناطق وسیعی از حجاز، تهامه و یمن
[۱۳] جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۳.
[۱۴] النسب، ص۲۲۱.
[۱۵] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۳؛ ۱۴۵.
[۱۶] سبائک الذهب، ص۲۶۵.
از جمله مکه واطراف آن،
[۱۷] جمهرة النسب، ج۱، ص۲۳۰.
[۱۸] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۸.
[۱۹] جامع انساب قبائل العرب، ص۱۲۴.
[۲۰] معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶
[۲۱] معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۲۰.
مدینه
[۲۲] سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۳۷۴.
و در برخی نواحی مانند ودان،
[۲۳] معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۷.
مطهر
[۲۴] معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۷.
و بیض
[۲۵] معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۷.
[۲۶] معجم البلدان، ج۱، ص۵۳۱.
پراکنده بودند. با آغاز فتوحات در عصر اسلامی برخی از ایشان به کوفه،
[۲۷] النسب، ص۲۲۳.
[۲۸] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۸.
شام
[۲۹] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۱.
[۳۰] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
و مصر
[۳۱] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
[۳۲] معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶.
مهاجرت کردند.
«مجنه» بازاری در اطراف مکه، به کنانی ها اختصاص داشته و از زمین های آنان بوده است.
[۳۳] اخبار مکه، ج۱، ص۱۹۰.
این بازار پس از بازار عکاظ در ۱۰ روز پایانی ماه ذیقعده برپا می‌شده و بنابر نقلی به قبیله بنی دئل از کنانه تعلق داشته است.
[۳۴] معجم البلدان، ج۵، ص۵۸-۵۹.

این گزارش، نشان می‌دهد که بخشی از بنی کنانه در آن روزگار به تجارت و بازرگانی نیز مشغول بوده‌اند، چنان که از گزارش های پراکنده دیگری نیز برمی آید که برخی تیره‌های این قوم به کشاورزی و دامداری اشتغال داشته‌اند.


بخشندگی از آداب دوره جاهلی کنانی ها بود. به عنوان نمونه، سُلَمی بن نَوْفل از بنی دُیِل در شمار بخشنده‌ترین عرب های جاهلی (اجواد الجاهلیه) جای داشت.
[۳۵] جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۱.
[۳۶] المحبر، ص۱۴۱.
[۳۷] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
از دیگر آداب این دوره بنی کنانه مهمان نوازی بود.
بر پایه نقلی، بنی کنانه رسم مهمان دوستی را از حضرت ابراهیم علیه‌السّلام به ارث برده
[۳۸] تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۳۱۷.
و تنهایی خوردن و آشامیدن را بر خود حرام کرده بودند. آنان چون سفره‌ای می‌گستراندند، آن قدر می‌ماندند تا مهمانی برسد.
در عصر اسلامی با فرود آمدن این فقره از آیه ۶۱ نور: «... لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَاکُلوا جَمیعـًا اَو اَشتاتـًا...» خداوند ایشان را در عمل به این رفتار مخیر کرد. غالب گزارش های موجود، نزول این آیه را درباره بنی کنانه یا از قبایل آن دانسته‌اند.
[۴۰] تفسیر عبد الرزاق، ج۳، ص۶۵.
[۴۱] جامع البیان، مج ۱۰، ج۱۸، ص۲۲۸.
[۴۲] تفسیر ابن ابی حاتم، ج۸، ص۲۶۴۹.



درگیری های دوران جاهلیت بنی کنانه با دیگر قبایل حتی ماه های حرام را هم در برمی گرفت. جنگ های فجار، جنگ های عرب جاهلی در ماه های حرام بود که بر اثر شکستن حرمت ماه های حرام به این نام مشهور شد.

۳.۱ - جنگ های فجار

این جنگ ها ۴ بار رخ داد که بنی کنانه در سه بار آن شرکت داشت:
فجار اول، میان کنانه و قریش با قبیله قیس بن عیلان درگرفت.
[۴۳] السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۰.
[۴۴] المحبر، ص۱۹۶.
[۴۵] المنمق، ص۱۶۰-۱۶۱.
بعضی این درگیری را میان کنانه و هوازن می‌دانند.
[۴۶] معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.

فجار دوم بین قریش و کنانه رخ داد
[۴۷] المنمق، ص۱۶۱.
[۴۸] سبائک الذهب، ص۴۴۹.
[۴۹] معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
و برخی آن را میان قیس و کنانه می‌دانند.
[۵۰] المعارف، ص۶۰۳-۶۰۴.

در فجار سوم بنی کنانه با تیره‌ای از هوازن درگیر شدند.
[۵۱] سبائک الذهب، ص۴۴۹.
گروهی این جنگ را میان قریش و کنانه شمرده‌اند.
[۵۲] معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.


۳.۲ - جنگ با قریش

جنگ کنانه با قریش در ذات نکیف
[۵۳] المحبر، ص۲۴۶.
[۵۴] المنمق، ص۱۱۳-۱۱۵.
و یوم مشلل
[۵۵] المحبر، ص۲۴۶.
و درگیری بنی ضمره کنانی با قریش
[۵۶] المنمق، ص۱۲۳-۱۲۵.
از دیگر ستیزهای بنی کنانه در جاهلیت بوده است.
در جنگ یوم شهورة بنی ضمره از تیره‌های بنی کنانه، با قریش و دو تیره دیگر از کنانه به نام های بنی دیل و بنی لیث درگیر شد که از بزرگ‌ترین جنگ های کنانه شمرده شده است.
[۵۷] جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۸.
[۵۸] المنمق، ص۱۳۲-۱۳۳.
[۵۹] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۶.


۳.۳ - سایر جنگ ها

بنی کنانه چندین بار با قبیله خزاعه جنگیدند؛ از جمله جنگ عتود و ستیزی که در محلی از یمامه رخ داد.
[۶۰] معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.

درگیری بنی فراس، تیره‌ای از کنانه، با گروهی از هوازن در منطقه کدید نبرد دیگری است که به یوم کدید شهرت یافت.
[۶۱] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۸-۱۴۰.



کنانی ها از متولیان کعبه بودند.
[۶۲] المفصل، ج۴، ص۹۱.
خبرهای موجود، از توجه و اهتمام فراوان بنی کنانه به امور مکه حکایت دارد. آنان در حفظ کعبه و دور نگهداشتن آن از تجاوز و ستم می‌کوشیدند و در مقابل حرمت شکنی هایی که به خانه کعبه می‌شد، می‌ایستادند.

۴.۱ - در برابر قبیله جُرْهُم

وقتی قبیله «جُرْهُم» در مکه، به ستمگری روی آوردند و برخی حرام ها را حلال کرده، بر زائران کعبه ستم کردند و هدایای آنان برای کعبه را دزدیدند، گروهی از بنی کنانه با خزاعی ها یکی شدند و با این قبیله جنگیده، آنان را از مکه راندند.
[۶۳] السیرة النبویه، ج۱، ص۷۴.
عمروبن لُحَیّ رهبر خزاعی ها نیز به یاری بنی کنانه حکومت خود را بر مکه تثبیت کرد. وی اجرای بخشی از مناسک و شعائر حج را به کنانی ها واگذارد.
[۶۴] المفصل، ج۴، ص۱۵.

در دوره‌های بعدی قُصَیّ بن کِلاب کنانی نیز برای پایان دادن به تسلط خزاعی ها، از بعضی بنی کنانه کمک گرفت و بر مکه دست یافت.
[۶۵] اخبار مکه، ص۱۰۳-۱۰۷.
[۶۶] المفصل، ج۴، ص۴۳-۴۴.
وی تیره‌های منتسب به نضر بن کنانه را که بعدها به قریش معروف شدند، در مکه گردهم آورد و برای اداره امور مکه مناصبی را تاسیس کرد.

۴.۲ - لشکرکشی ابرهه

کنانی ها در ماجرای لشکرکشی ابرهه به مکه نقش داشتند. رفتارهای بازدارنده کنانی ها در برابر توطئه ابرهه از دغدغه ایشان برای حفاظت از کعبه خبر می‌دهد، هرچند که این رفتارها بر انگیزه ابرهه در حمله به خانه خدا افزود؛
بر پایه گزارش های موجود، یکی از مردان بنی کنانه وقتی شنید ابرهه در یمن عبادتگاهی ساخته تا مردم را به آنجا بکشاند و از زیارت کعبه بازدارد، راهی یمن شد و به آن بی حرمتی کرد. ابرهه از این کار سخت برآشفت و تصمیم گرفت حمله گسترده‌ای را برای تخریب خانه خدا تدارک ببیند. ابرهه که به قصد تخریب کعبه سپاهی بزرگ فراهم کرده بود، کسی را فرستاد تا مردم را بار دیگر به زیارت عبادتگاهی که ساخته بود دعوت کند. فرستاده ابرهه به دست برخی کنانی ها کشته شد. وقتی این خبر به ابرهه رسید، برانگیزه اش در حمله به مکه شدت بیشتری بخشید.
[۶۷] السیر والمغازی، ص۶۱.
[۶۸] المفصل، ج۳، ص۵۱۰.
کنانی ها و دیگر قبایل مکه برای رویارویی با سپاه ابرهه خود را آماده کردند؛ اما با آگاه شدن از قدرت و توان برتر سپاه ابرهه، دست از جنگ کشیدند.
[۶۹] السیرة النبویه، ج۳، ص۳۱.


۴.۳ - حفاظت از حجرالاسود

از کارهای دیگر بنی کنانه برای حفظ کعبه حفاظت از حجرالاسود بود. گروهی قصد داشتند حجرالاسود را از کعبه به صنعا در یمن ببرند و بنی کنانه به مقابله با آنها برخاسته، بعضی را کشته و برخی دیگر را اسیر کردند.
[۷۰] المفصل، ج۴، ص۱۷.



کنانی ها بدعت هایی را در مراسم حج نهادند.

۵.۱ - جابه‌جایی در ماه‌های حرام

جا به جایی در ماه های حرام از ویژگی های بنی کنانه بود. آن ها که از فتوا دهندگان عرب جاهلی بودند، حرمت متوالی سه ماه ذیقعده، ذیحجه و محرّم را مایه مشقت و مانع از ادامه جنگ های خود می‌دانستند، از این رو در موسم حج با اعلام جابه جایی ماه ها و تاخیر انداختن ماه محرم توالی سه ماه حرام را از بین می‌بردند.

۵.۱.۱ - پایه گذار نسی

این بدعت را که از آن به «نَسیء» یاد شده است، بیشتر حذیفه از بنی مالک بن کنانه بنا نهاد و فرزندانش تا پس از اسلام ادامه دادند.
[۷۱] المحبر، ص۱۵۶-۱۵۷.
[۷۲] مروج الذهب، ج۲، ص۶۲.
[۷۳] السیرة النبویه، ج۱، ص۲۸-۲۹.

جز گزارشی که بنی کنانه را پایه گذار این بدعت شمرده
[۷۴] الکشاف، ج۲، ص۲۷۰.
دیگر گزارش ها صرفاً مردی از کنانه را بدعت گذار معرفی کرده و نامی از وی نبرده‌اند.
[۷۵] تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۰.
[۷۶] جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۶۹.
[۷۷] تفسیر ابن ابی حاتم، ج۶، ص۱۷۹۴.

برخی نیز با ذکر نامش او را مالک بن کنانه، ثعلبة بن مالک، حارث بن مالک القلمس، سریربن القلمس، ابو ثمامة جنادة بن عوف بن امیة بن عبدبن فقیم،
[۷۸] اخبار مکه، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳.
جنادة بن عوف،
[۷۹] جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۶۸.
[۸۰] الکشاف، ج۲، ص۲۷۰.
[۸۱] مجمع البیان، ج۵، ص۵۳.
ابوثمامة صفوان بن امیه،
[۸۲] جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۷۰.
القلمّس،
[۸۳] المحبر، ص۱۵۶-۱۵۷.
[۸۴] جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۷۱.
[۸۵] مجمع البیان، ج۵، ص۵۳.
نعیم بن ثعلبه
[۸۶] مجمع البیان، ج۵، ص۵۳.
و سمیر بن ثعلبة بن حارث
[۸۷] سبائک الذهب، ص۲۶۶.
معرفی کرده‌اند.

۵.۱.۲ - کفر خواندن نسی

خداوند با نزول آیه ۳۷ توبه، نسیء و به تاخیر افکندن ماه های حرام را نشانه فزونی کفر معرفی کرد:
«اِنَّمَا النَّسِیءُ زیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَروا یُحِلّونَهُ عامـًا ویُحَرِّمونَهُ عامـًا لِیواطِـوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلّوا ما حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُم سوءُ اَعمــلِهِم واللّهُ لا یَهدِی القَومَ الکـفِرین
نسییء (جا به جا کردن و تاخیر ماههای حرام)؛ افزایشی در کفر است که با آن، کافران گمراه می‌شوند؛ یک سال آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام می‌کنند تا به مقدار ماه هایی که خداوند حرام کرده تحریم بشود و به این ترتیب آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند گروه کافران را هدایت نمی‌کند».

۵.۲ - ترک وقوف در عرفه

از بدعت های دیگری که کنانی ها همپای مشرکان قریش در مراسم حج نهادند، ترک وقوف در عرفه بود.
آن ها از سر همراهی با قریش در موسم حج در مکه می‌ماندند و به عرفات نمی‌رفتند، در حالی که وقوف در عرفه را از مناسک حج ابراهیمی می‌دانسته، خود نیز به آن اقرار داشتند. این بدعت، تا ظهور اسلام نیز ادامه داشت.

۵.۲.۱ - دستور وقوف در عرفه

خداوند با نزول آیه ۱۹۹ بقره همگی را دستور داد تا به عرفات وقوف کرده، از آنجا به مشعرالحرام و سپس به مِنا کُوچ کنند:
[۹۰] جامع البیان، مج ۲، ج۲، ص۳۹۸-۴۰۰.

«... فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفـت فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ... ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ و استَغفِروا اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم».

۵.۳ - طواف با بدن عریان

طواف با بدن عریان، از دیگر بدعت های بنی کنانه بود. آنان این گونه طواف را تقلید از نیاکان و فرمان خدا می‌پنداشتند.
[۹۱] التکمیل و الاتمام، ص۱۴۸-۱۴۹.
خداوند برای تکذیب آن ها این آیه را فرو فرستاد:
«و اِذا فَعَلوا فـحِشَةً قالوا وجَدنا عَلَیها ءاباءَنا واللّهُ اَمَرَنا بِها قُل اِنَّ اللّهَ لا یَامُرُ بِالفَحشاءِ اَتَقولونَ عَلَی اللّهِ ما لا تَعلَمون».

۵.۴ - ریشه بدعت ها و تحریف ها

گفته شده: بدعت ها و تحریف های یاد شده همچنین تعصب فراوان بنی کنانه در حفاظت کعبه و اهتمام به مناسک حج بر اثر «حُمْسی» بودن آنان بوده است؛ بنی کنانه از جمله قریش و قبایلی دیگر از «حمس» به شمار می‌آمدند. حمسی ها، خود را برتر و نسبت به مراسم و مناسک حج محکم تر می‌پنداشتند، از این رو، جابه جایی، تحریف، بدعت و تغییر در مناسک حج را حق خود می‌دانستند و بیش از دیگران به نگهداری کعبه اهمیت می‌دادند.
[۹۳] السیر و المغازی، ص۶۱؛ ۱۲۰.
[۹۴] اخبار مکه، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹.



کنانیان می‌پنداشتند فرشتگان دختران خدایند، در حالی که خداوند در آیه ۵۷ نحل با اشاره به این اعتقاد نادرست، خود را از داشتن فرزند منزه دانسته، می‌فرماید:
«و یَجعَلونَ لِلّهِ البَنـتِ سُبحـنَهُ و لَهُم ما یَشتَهون».
برخی گزارش ها نزول این آیه را درباره کنانه و خزاعه می‌دانند.
[۹۶] تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۱۱۶.
بنی کنانه با اصرار می‌گفتند: خدا با جنیّان ازدواج کرده و حاصل آن دخترانی به نام ملائکه است.
[۹۷] تفسیر قرطبی، ج۱۵، ص۱۳۴-۱۳۵.
خداوند با فرود آوردن آیه ۱۵۸ صافّات دراین باره، از احضار جنیان برای کیفر در روز قیامت خبر داده و نسبت میان آنان با خدا را نسبت عبودیت و ربوبیت دانسته نه نسبت ولادت و فرزندی:
[۹۹] المیزان، ج۱۷، ص۱۷۳.

«و جَعَلوا بَینَهُ و بَینَ الجِنَّةِ نَسَبـًا و لَقَد عَلِمَتِ الجِنَّةُ اِنَّهُم لَمُحضَرون».


کنانی ها همچون دیگر قبایل عرب جاهلی به پرستش بت روی آوردند. بت «عُزّی» به قریش و کنانه اختصاص داشت و از آن به بزرگی یاد می‌کردند.
[۱۰۰] السیرة النبویه، ج۱، ص۵۵.
[۱۰۱] اخبار مکه، ج۱، ص۱۲۶.
[۱۰۲] المفصل، ج۶، ص۲۳۷.
برخی مفسران نیز ذیل آیه ۱۹ نجم به این امر اشاره کرده‌اند:
[۱۰۴] تفسیر قرطبی، ج۱۷، ص۹۹.
[۱۰۵] تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۲۷۲.

«اَفَرَءَیتُمُ اللّـتَ والعُزّی =آیا بت لات و عزّی را بی اثر است     دیدید».
پرستش بت «سُواع» در منطقه نعمان
[۱۰۶] المحبر، ص۳۱۶.
[۱۰۷] تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.
[۱۰۸] الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.
و عبادت «هُبَل»
[۱۰۹] المحبر، ص۳۱۸.
[۱۱۰] الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.
از آیین های جاهلی اعضای بنی کنانه به شمار می‌رفت.
خزیمه جد کنانه نخستین کسی بود که بت هبل را درون کعبه نصب کرد.
[۱۱۱] الاصنام، ص۲۸.
مالک و ملکان، پسران کنانه، در محل سکونت خود بتی به نام «سعد» داشتند.
[۱۱۲] الاصنام، ص۲۸.
[۱۱۳] السیرة النبویه، ج۱، ص۵۳.
برخی این بت را از آنِ بنی بکر بن کنانه دانسته‌اند.
[۱۱۴] تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.

برابر گزارش های موجود، هر قبیله‌ای که می‌خواست حج بگزارد، نزد بت خود می‌رفت، نماز و پس از آن تلبیه گفته، روانه مکه می‌شد. تلبیه بنی کنانه عبارت بود از: «لبیک اللهم لبیک، الیوم یوم التعریف، یوم الدعاء والوقوف.»
[۱۱۵] تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.



بنی کنانه به سبب بزرگی و گستردگی در دوره جاهلیت و اسلام چهره‌های بنامی در زمینه‌های گوناگون داشته و بعضی حاکم، فرمانده و رئیس قبیله خود بوده‌اند.
[۱۱۶] جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۸.
[۱۱۷] المحبر، ص۱۳۳.
[۱۱۸] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۶.
گروهی در بخشندگی،
[۱۱۹] جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۱.
[۱۲۰] المحبر، ص۱۴۱.
[۱۲۱] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
مهمان دوستی،
[۱۲۲] سبائک الذهب، ص۲۷۲.
شجاعت،
[۱۲۳] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
شرف و جز این ها شهره بوده و دسته‌ای از جنگجویان و سواران زمانه خود به شمار می‌آمده‌اند.
[۱۲۴] الاشتقاق، ص۱۱۰؛ ۳۱۱.
[۱۲۵] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
[۱۲۶] سبائک الذهب، ص۲۶۵.
شاعر
[۱۲۷] جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۱.
[۱۲۸] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۸-۱۱۸.
و نحوی
[۱۲۹] جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۲.
[۱۳۰] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰-۱۱۸.
[۱۳۱] سبائک الذهب، ص۲۷۱.
نیز در میان این قوم بوده است.


با آغاز دعوت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به یگانه پرستی، بعضی اعضای بنی کنانه از نخستین کسانی بودند که این دعوت را اجابت کرده، به پیامبر ایمان آوردند.

۹.۱ - در مکه

ابوذر غفاری نخستین مسلمان از کنانیان و چهارمین ایمان آورنده به پیامبر بود
[۱۳۲] جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۰.
[۱۳۳] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۴-۱۲۸.
؛ همچنین ایاس، خالد، عاقل و عامر پسران بکیر، از قبیله بنی لیث، نخستین مسلمانان کنانی بودند که در مکه و در مخفیگاه «دار ارقم» به اسلام گرویدند.
[۱۳۴] جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۵.
[۱۳۵] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۹۸-۹۹.

در پی ناتوانی قریش در برابر دعوت پیامبر و مقاومت بنی هاشم در برابر دیگر قبایل، قریشیان در منطقه خیف کنانه هم قسم شدند تا با بنی هاشم و بنی عبدالمطلب ازدواج و داد و ستد نکنند تا آنان را مجبور کنند پیامبر را تحویل دهند.
[۱۳۶] جمهرة النسب، ج۲، ص۱۹۲.

پس از هجرت پیامبر به مدینه نیز افراد معدودی از قبایل کنانی به اسلام روی آوردند، چنان که آورده‌اند: مردی از کنانه که در مکه به دین پیامبر در آمده بود، پس از هجرت پیامبر از مکه، به قصد دیدار آن حضرت رهسپار مدینه شد؛ اما در میانه راه مرد. قومش که هنوز در شرک و کفر مانده بودند از روی تمسخر و استهزا گفتند: نه به آنچه می‌خواست رسید و نه در میان قوم خود ماند تا دفنش کرده، برایش عزا برپا کنند. در این باره آیه ۱۰۰ نساء نازل شد:
[۱۳۸] جامع البیان، مج ۴، ج۵، ص۳۲۶.

«... و مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِرًا اِلَی اللّهِ و رَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وقَعَ اَجرُهُ عَلَی اللّهِ و کانَ اللّهُ غَفورًا رَحیمـا
و هرکس از خانه خویش هجرت کنان به سوی خدا و رسول بیرون آید، سپس مرگ، او را دریابد پس اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته آمرزنده مهربان است».
همچنین در گزارشی آمده است: شماری از کنانی ها نزد پیامبر آمدند تا اسلام آورند؛ اما گروهی راه را بر ایشان بسته، آن ها را کشتند و اموالشان را به غارت بردند. جبرئیل پیامبر را از این حادثه خبر داد و آیه ۳۳ مائده را فرود آورد:
[۱۴۰] روض الجنان، ج۶، ص۳۵۵.

«اِنَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَیدیهِم واَرجُلُهُم مِن خِلـف اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ ذلِکَ لَهُم خِزیٌ فِی الدُّنیا ولَهُم فِی الاخِرَةِ عَذابٌ عَظیم
کیفر آن ها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی خیزند و اقدام به فساد در روی زمین می‌کنند، فقط این است که اعدام شوند، یا به دار آویخته شوند یا دست و پای آن ها به عکس یکدیگر بریده شود، یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت کیفر بزرگی دارند».

۹.۲ - در مدینه

پس از استقرار پیامبر در مدینه، به سبب وجود سکونت گاه های بسیاری از قبایل کنانه در نزدیکی مدینه و در مسیر کاروان های تجاری مکه به شام، پیامبر با این دسته از آنان ارتباط بیشتری برقرار کرد و از آنجا که آن حضرت در اقدام های نظامی خود کاروان های تجاری قریش را مد نظر داشت به ناچار در تعقیب آن ها از مناطق مسکونی برخی قبایل کنانی عبور می‌کرد.
در همین اعزام ها که عمدتاً در سال های نخست پس از هجرت روی داد، قبایل مزبور (بنی مدلج، بنی ضمره و...) با رسول خدا پیمان عدم تعرض بسته، از همراهی با قریش روی گردانیدند. بر اساس صلح نامه‌ای که میان رسول خدا و جمعیتی از بنی کنانه در غزوه ابواء بسته شد، این دسته از کنانی ها متعهد شدند تا از هرگونه برتری مالی و نفری نسبت به مسلمانان بپرهیزند و دشمنان اسلام را یاری ندهند.
[۱۴۱] المغازی، ج۱، ص۱۲.

همکاری نکردن دسته‌ای از بنی کنانه با مشرکان قریش در جنگ بدر، گواه دیگری است بر اینکه آنان از دشمنی با مسلمانان کناره می‌گرفتند.

۹.۳ - شیطنت ابلیس

برپایه خبرهای آمده در ذیل آیه ۴۸ انفال، شیطان با وسوسه‌های خود مشرکان قریش را برای جنگ با پیامبر و پیروانش تحسین و تشویق می‌کرد. او وقتی که مشرکان را از همکاری بنی کنانه با پیامبر بیمناک دید، خود را به شکل سراقة بن مالک از سران بنی کنانه درآورد
[۱۴۳] جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۶.
[۱۴۴] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
و به مشرکان قریش از بی طرفی بنی کنانه در جنگ بدر اطمینان داد. وقتی که دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند، شیطان فرشتگان بسیاری دید که برای امداد مؤمنان فرود آمده بودند. او گریخت و از پی وی سپاه مشرکان از هم گسیخت و درهم شکست. خداوند با یادآوری این ماجرا آیه ۴۸ انفال را نازل کرد:
[۱۴۶] جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۲۵-۲۷.
[۱۴۷] مجمع البیان، ج۴، ص۴۷۷-۴۷۸.
[۱۴۸] تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۱۱۳.

«و اِذ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطـنُ اَعمــلَهُم وقالَ لا غالِبَ لَکُمُ الیَومَ مِنَ النّاسِ و اِنّی جارٌ لَکُم فَلَمّا تَراءَتِ الفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیهِ و قالَ اِنّی بَرِیءٌ مِنکُم اِنّی اَری ما لاتَرَونَ اِنّی اَخافُ اللّهَ واللّهُ شَدیدُ العِقاب».
هرچند احتمال ساختگی بودن چنین اخباری وجود دارد؛ اما می‌توان پذیرفت که پیمان برخی قبایل کنانی با پیامبر و بی طرفی آنان در جنگ بدر موجبات نگرانی قریش را فراهم آورده است.
خداوند با نزول آیه ۸ ممتحنه، مسلمانان را از نیکی و انصاف نسبت به این گروه منع نکرد:
[۱۵۰] البحر المحیط، ج۱۰، ص۱۵۶.

«لا یَنهـکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقـتِلوکُم فِی الدّینِ ولَم یُخرِجوکُم مِن دیـرِکُم اَن تَبَرّوهُم وتُقسِطو ا اِلَیهِم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطین
خدا شما را از نیکی و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، باز نمی‌دارد؛ زیرا خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد».

۹.۴ - گزارش های متناقض

برخی گزارش ها از حضور زنان
[۱۵۱] المغازی، ج۱، ص۲۰۲.
و مردان کنانی در سپاه مشرکان در اُحُد
[۱۵۲] السیر والمغازی، ص۳۲۲-۳۲۳.
[۱۵۳] المغازی، ج۱، ص۲۰۳.
[۱۵۴] المحبر، ص۲۴۶.
و نیز گروهی از آنان از جمله عمرو بن عبدود
[۱۵۵] الاشتقاق، ص۱۱۰.
در خندق
[۱۵۶] المغازی، ج۲، ص۴۵۵.
[۱۵۷] المحبر، ص۲۴۶.
[۱۵۸] الاشتقاق، ص۱۱۰.
خبر داده‌اند.
گزارشی نیز ذیل آیه ۹ احزاب آمده است که بر شرکت بنی کنانه در جنگ خندق دلالت دارد:
«یـاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا اذکُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ جاءَتکُم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحـًا وجُنودًا لَم تَرَوها و کانَ اللّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرا
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، در آن هنگام که لشکرها عظیم     به سراغ شما آمدند؛ ولی ما طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی‌دیدید و خدا همواره به آنچه انجام می‌دهید بیناست».

۹.۵ - وفای به عهد

در سال نهم هجری و با نزول سوره برائت، از حضور مشرکان در مکه جلوگیری شد؛ اما این حکم شامل قبایل مشرک هم پیمان با پیامبر که عمدتاً کنانی بودند نمی‌گردید، از این رو ذیل برخی آیات سوره توبه از پایبندی ایشان به پیمان هایشان سخن به میان آمده است.
برابر گزارش هایی که ذیل آیه ۷ توبه مشاهده می‌شود، بنی ضمره
[۱۶۱] الکشاف، ج۲، ص۲۴۹.
و بنی بکر
[۱۶۲] جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۰۷.
از تیره‌های مشهور کنانی، بر پیمان خود با پیامبر استوار مانده، همانند قریش و سایر گروه ها عهد نشکستند. خداوند در این باره فرمود:
«کَیفَ یَکونُ لِلمُشرِکینَ عَهدٌ عِندَ اللّهِ و عِندَ رَسولِهِ اِلاَّ الَّذینَ عـهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرامِ فَمَا استَقـموا لَکُم فَاستَقیموا لَهُم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقین
چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و رسول او خواهد بود، مگر کسانی که نزد مسجدالحرام با آنان پیمان بستید، پس تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد»؛
همچنین از اخباری که ذیل آیه ۴ همین سوره آمده، دانسته می‌شود که مراد از «اِلاَّ الَّذینَ عـهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ...» گروه هایی از بنی کنانه شامل بنی ضمره و بنی مدلج بوده است. آنان از هم پیمانان پیامبر بودند و بر سر پیمان خود به درستی ماندند.
[۱۶۳] مجمع البیان، ج۵، ص۱۸.
[۱۶۴] روض الجنان، ج۹، ص۱۷۸.
[۱۶۵] الدرالمنثور، ج۳، ص۲۱۲.


۹.۶ - رو در رویی با مسلمین

به نظر می‌رسد آخرین رویارویی مسلمانان با کنانی ها در سریّه بنی جزیمه صورت گرفت. خالدبن ولید در این سریّه بسیاری از ایشان را به ناحق کشت.
[۱۶۶] المغازی، ج۳، ص۸۸۳.
[۱۶۷] جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۸.
[۱۶۸] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۵-۱۳۶.
.
برخی دیگر از اعضا و تیره‌های کنانی سال نهم هجری معروف به «عام الوفود» در کنار دیگر هیئت ها و گروه ها نزد پیامبر آمده، اسلام آوردند که در این میان می‌توان به هیئتهای بنی علیم به ریاست قطن و انس پسران حارثه، بنی لیث به ریاست صعب بن جثامه و بنی بکیر به ریاست عدی بن شراحیل اشاره کرد.
[۱۶۹] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۱.

بر این اساس عمده کنانیان تا سال های پایانی حیات پیامبر مسلمان نشدند. نبردهای خیبر،
[۱۷۰] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۹-۱۳۰.
[۱۷۱] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
حنین،
[۱۷۲] النسب، ص۲۲۲.
[۱۷۳] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۰.
فتح مکه
[۱۷۴] المغازی، ج۲، ص۸۲۰.
و چندین غزوه و سریه دیگر از میدان هایی بود که معدود مسلمانان کنانه در آن ها شرکت کردند.

۹.۷ - اعتماد پیامبر

اعتماد پیامبر به بعضی از مسلمانان بنی کنانه چنان بود که وقتی برای حج یا غزوه‌ای به بیرون از مدینه می‌رفت، کسی از کنانی ها را در جای خود می‌نشاند. عویف بن اضبط،
[۱۷۵] اسدالغابه، ج۴، ص۱۵۷.
[۱۷۶] الاصابه، ج۴، ص۶۱۹.
کلثوم بن حصین
[۱۷۷] جمهرة النسب، ص۲۲۶.
[۱۷۸] النسب، ص۲۲۲.
[۱۷۹] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۰-۱۳۱.
و سباع بن عرفطه
[۱۸۰] مسند احمد، ج۲، ص۳۴۵.
[۱۸۱] المستدرک، ج۲، ص۳۳.
از این جمله بوده‌اند.
پیامبر از برخی مسلمانان کنانی برای اجرای ماموریت های ویژه کمک می‌گرفت؛ از جمله عمرو بن امیه ضمری که رسول خدا او را برای چند ماموریت به کار گرفت؛ قتل ابو سفیان، دعوت نجاشی به اسلام، استقبال از سپاه جعفربن ابی طالب، برگرداندن جنازه خبیب بن عدی از یاران پیامبر و...
[۱۸۲] جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۶.
[۱۸۳] النسب، ص۲۲۲.
[۱۸۴] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۰-۱۲۱.
؛ همچنین ابوجعد ضمری را برای فراخوانی قومش در غزوه فتح مکه به میان قبیله اش فرستاد.
[۱۸۵] انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۲.



بر پایه گزارشی، گروهی از واژگان قرآن به لهجه و لغت کنانه نازل شده است.
سیوطی در گزارشی ۱۷ نمونه از این واژه‌ها را بر می‌شمرده که عبارت‌اند از: السفهاء (نادانان)؛ خاسئین (رانده شدگان)؛ شطر (سمت و سو)؛ خِلاق (بهره)؛ مَلوکاً (آزاد)؛ قَبیلاً (رویارو)؛ مُعْجزین (ناتوان کنندگان) یَعزُب (پنهان می‌شود)؛ ولاترکنوا (متمایل نشوید)؛ فَجْوَة (جای وسیع)؛ مَوْئلا (پناه و گریزگاه)؛ مُبْلِسون (ناامیدان)؛ دُحُوراً (رانده شدن)؛ الخَرّاصون (دروغگویان)؛ اسفاراً (نوشته‌ها)؛ اُقِّتَت (جمع شده)؛ کَنود (ناسپاس).
[۱۸۶] الاتقان، ج۱، ص۴۱۹.



الاتقان فی علوم القرآن؛ اخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار؛ اسدالغابة فی معرفة الصحابه؛ الاشتقاق؛ الاصابة فی تمییز الصحابه؛ الاعلام؛ انساب الاشراف؛ انوار التنزیل و اسرار التاویل، بیضاوی؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ تاریخ خلیفة بن خیاط؛ تاریخ الیعقوبی؛ تفسیر عبدالرزاق؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ التکمیل والاتمام لکتاب التعریف و الاعلام؛ جامع انساب قبائل العرب؛ جامع البیان عن تاویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة النسب؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور؛ روض الجنان و روح الجنان؛ سبائک الذهب فی معرفة قبائل العرب؛ سیر اعلام النبلاء؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ السیر و المغازی؛ کتاب الاصنام (تنکیس الاصنام)؛ کتاب النسب؛ الکشاف؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ المحبر؛ المستدرک علی الصحیحین؛ مسند احمد بن حنبل؛ المعارف؛ معجم البلدان؛ معجم قبائل العرب القدیمة والحدیثه؛ معجم قبائل العربیه؛ المغازی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ المنمق فی اخبار قریش.


۱. معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
۲. الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.
۳. جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۳.
۴. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۳.
۵. سبائک الذهب، ص۲۶۴-۲۶۵.
۶. جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۳.
۷. النسب، ص۲۲۱.
۸. المفصل، ج۴، ص۲۶.
۹. جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۳-۲۳۷.
۱۰. النسب، ص۲۲۱-۲۲۵.
۱۱. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۳-۱۴۷.
۱۲. معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
۱۳. جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۳.
۱۴. النسب، ص۲۲۱.
۱۵. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۳؛ ۱۴۵.
۱۶. سبائک الذهب، ص۲۶۵.
۱۷. جمهرة النسب، ج۱، ص۲۳۰.
۱۸. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۸.
۱۹. جامع انساب قبائل العرب، ص۱۲۴.
۲۰. معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶
۲۱. معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۲۰.
۲۲. سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۳۷۴.
۲۳. معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۷.
۲۴. معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۷.
۲۵. معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۷.
۲۶. معجم البلدان، ج۱، ص۵۳۱.
۲۷. النسب، ص۲۲۳.
۲۸. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۸.
۲۹. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۱.
۳۰. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
۳۱. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
۳۲. معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶.
۳۳. اخبار مکه، ج۱، ص۱۹۰.
۳۴. معجم البلدان، ج۵، ص۵۸-۵۹.
۳۵. جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۱.
۳۶. المحبر، ص۱۴۱.
۳۷. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
۳۸. تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۳۱۷.
۳۹. نور/سوره۲۴، آیه۶۱.    
۴۰. تفسیر عبد الرزاق، ج۳، ص۶۵.
۴۱. جامع البیان، مج ۱۰، ج۱۸، ص۲۲۸.
۴۲. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۸، ص۲۶۴۹.
۴۳. السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۰.
۴۴. المحبر، ص۱۹۶.
۴۵. المنمق، ص۱۶۰-۱۶۱.
۴۶. معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
۴۷. المنمق، ص۱۶۱.
۴۸. سبائک الذهب، ص۴۴۹.
۴۹. معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
۵۰. المعارف، ص۶۰۳-۶۰۴.
۵۱. سبائک الذهب، ص۴۴۹.
۵۲. معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
۵۳. المحبر، ص۲۴۶.
۵۴. المنمق، ص۱۱۳-۱۱۵.
۵۵. المحبر، ص۲۴۶.
۵۶. المنمق، ص۱۲۳-۱۲۵.
۵۷. جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۸.
۵۸. المنمق، ص۱۳۲-۱۳۳.
۵۹. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۶.
۶۰. معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
۶۱. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۸-۱۴۰.
۶۲. المفصل، ج۴، ص۹۱.
۶۳. السیرة النبویه، ج۱، ص۷۴.
۶۴. المفصل، ج۴، ص۱۵.
۶۵. اخبار مکه، ص۱۰۳-۱۰۷.
۶۶. المفصل، ج۴، ص۴۳-۴۴.
۶۷. السیر والمغازی، ص۶۱.
۶۸. المفصل، ج۳، ص۵۱۰.
۶۹. السیرة النبویه، ج۳، ص۳۱.
۷۰. المفصل، ج۴، ص۱۷.
۷۱. المحبر، ص۱۵۶-۱۵۷.
۷۲. مروج الذهب، ج۲، ص۶۲.
۷۳. السیرة النبویه، ج۱، ص۲۸-۲۹.
۷۴. الکشاف، ج۲، ص۲۷۰.
۷۵. تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۰.
۷۶. جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۶۹.
۷۷. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۶، ص۱۷۹۴.
۷۸. اخبار مکه، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳.
۷۹. جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۶۸.
۸۰. الکشاف، ج۲، ص۲۷۰.
۸۱. مجمع البیان، ج۵، ص۵۳.
۸۲. جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۷۰.
۸۳. المحبر، ص۱۵۶-۱۵۷.
۸۴. جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۷۱.
۸۵. مجمع البیان، ج۵، ص۵۳.
۸۶. مجمع البیان، ج۵، ص۵۳.
۸۷. سبائک الذهب، ص۲۶۶.
۸۸. توبه/سوره۹، آیه۳۷.    
۸۹. بقره/سوره۲، آیه۱۹۹.    
۹۰. جامع البیان، مج ۲، ج۲، ص۳۹۸-۴۰۰.
۹۱. التکمیل و الاتمام، ص۱۴۸-۱۴۹.
۹۲. اعراف/سوره۷، آیه۲۸.    
۹۳. السیر و المغازی، ص۶۱؛ ۱۲۰.
۹۴. اخبار مکه، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹.
۹۵. نحل/سوره۱۶، آیه۵۷.    
۹۶. تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۱۱۶.
۹۷. تفسیر قرطبی، ج۱۵، ص۱۳۴-۱۳۵.
۹۸. صافات/سوره۳۷، آیه۱۵۸.    
۹۹. المیزان، ج۱۷، ص۱۷۳.
۱۰۰. السیرة النبویه، ج۱، ص۵۵.
۱۰۱. اخبار مکه، ج۱، ص۱۲۶.
۱۰۲. المفصل، ج۶، ص۲۳۷.
۱۰۳. نجم/سوره۵۳، آیه۱۹.    
۱۰۴. تفسیر قرطبی، ج۱۷، ص۹۹.
۱۰۵. تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۲۷۲.
۱۰۶. المحبر، ص۳۱۶.
۱۰۷. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.
۱۰۸. الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.
۱۰۹. المحبر، ص۳۱۸.
۱۱۰. الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.
۱۱۱. الاصنام، ص۲۸.
۱۱۲. الاصنام، ص۲۸.
۱۱۳. السیرة النبویه، ج۱، ص۵۳.
۱۱۴. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.
۱۱۵. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.
۱۱۶. جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۸.
۱۱۷. المحبر، ص۱۳۳.
۱۱۸. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۶.
۱۱۹. جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۱.
۱۲۰. المحبر، ص۱۴۱.
۱۲۱. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
۱۲۲. سبائک الذهب، ص۲۷۲.
۱۲۳. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
۱۲۴. الاشتقاق، ص۱۱۰؛ ۳۱۱.
۱۲۵. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
۱۲۶. سبائک الذهب، ص۲۶۵.
۱۲۷. جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۱.
۱۲۸. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۸-۱۱۸.
۱۲۹. جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۲.
۱۳۰. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰-۱۱۸.
۱۳۱. سبائک الذهب، ص۲۷۱.
۱۳۲. جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۰.
۱۳۳. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۴-۱۲۸.
۱۳۴. جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۵.
۱۳۵. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۹۸-۹۹.
۱۳۶. جمهرة النسب، ج۲، ص۱۹۲.
۱۳۷. نساء/سوره۴، آیه۱۰۰.    
۱۳۸. جامع البیان، مج ۴، ج۵، ص۳۲۶.
۱۳۹. مائده/سوره۵، آیه۳۳.    
۱۴۰. روض الجنان، ج۶، ص۳۵۵.
۱۴۱. المغازی، ج۱، ص۱۲.
۱۴۲. انفال/سوره۸، آیه۴۸.    
۱۴۳. جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۶.
۱۴۴. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
۱۴۵. انفال/سوره۸، آیه۴۸.    
۱۴۶. جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۲۵-۲۷.
۱۴۷. مجمع البیان، ج۴، ص۴۷۷-۴۷۸.
۱۴۸. تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۱۱۳.
۱۴۹. ممتحنه/سوره۶۰، آیه۸.    
۱۵۰. البحر المحیط، ج۱۰، ص۱۵۶.
۱۵۱. المغازی، ج۱، ص۲۰۲.
۱۵۲. السیر والمغازی، ص۳۲۲-۳۲۳.
۱۵۳. المغازی، ج۱، ص۲۰۳.
۱۵۴. المحبر، ص۲۴۶.
۱۵۵. الاشتقاق، ص۱۱۰.
۱۵۶. المغازی، ج۲، ص۴۵۵.
۱۵۷. المحبر، ص۲۴۶.
۱۵۸. الاشتقاق، ص۱۱۰.
۱۵۹. احزاب/سوره۳۳، آیه۹.    
۱۶۰. توبه/سوره۹، آیه۷.    
۱۶۱. الکشاف، ج۲، ص۲۴۹.
۱۶۲. جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۰۷.
۱۶۳. مجمع البیان، ج۵، ص۱۸.
۱۶۴. روض الجنان، ج۹، ص۱۷۸.
۱۶۵. الدرالمنثور، ج۳، ص۲۱۲.
۱۶۶. المغازی، ج۳، ص۸۸۳.
۱۶۷. جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۸.
۱۶۸. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۵-۱۳۶.
۱۶۹. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۱.
۱۷۰. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۹-۱۳۰.
۱۷۱. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
۱۷۲. النسب، ص۲۲۲.
۱۷۳. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۰.
۱۷۴. المغازی، ج۲، ص۸۲۰.
۱۷۵. اسدالغابه، ج۴، ص۱۵۷.
۱۷۶. الاصابه، ج۴، ص۶۱۹.
۱۷۷. جمهرة النسب، ص۲۲۶.
۱۷۸. النسب، ص۲۲۲.
۱۷۹. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۰-۱۳۱.
۱۸۰. مسند احمد، ج۲، ص۳۴۵.
۱۸۱. المستدرک، ج۲، ص۳۳.
۱۸۲. جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۶.
۱۸۳. النسب، ص۲۲۲.
۱۸۴. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۰-۱۲۱.
۱۸۵. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۲.
۱۸۶. الاتقان، ج۱، ص۴۱۹.



دانشنامه موضوعی قرآن کریم، برگرفته از مقاله «بنی کنانه».    



جعبه ابزار