• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

به‌آفرید خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بِهْ‌آفَرید(مق‌ ح ۱۳۱ق/۷۴۹م)، مدعی پیامبری و بنیان‌گذار فرقۀ به‌آفریدیه بود. دربارۀ به‌آفرید و عقاید و فعالیت‌های او، احتمالاً دوگزارش در دست مؤلفان روزگارکهن بوده‌است: یکی گزارش ابراهیم‌ بن‌ عباس صولی(د۲۴۳ق/۸۵۷م)که کتابی دربارۀ عباسیان داشته، و در اختیار ابن‌ندیم(ابن‌ندیم، ص۴۰۷_۴۰۸)و محمد عوفی(محمد عوفی، ج۳، ص۲۲۶_۲۲۸؛ محمد عوفی، ج۳، ص۱۷۸)بوده است و احتمالاً بیرونی، ابوحاتم رازی و دیگران هم به نحوی از آن نقل کرده‌اند، روایت دیگر ـ ‌که عامیانه به نظر می‌رسدـ از آنِ ابوزکریایحیی‌ بن‌ اسماعیل حربی(د۳۹۴ق/۱۰۰۴م)، از شیوخ ادیب و اخباری نیشابور است(صریفینی، ص۷۳۹؛ ذهبی، ج۱۶، ص۵۴۳)و ثعالبی مرغنی روایت مربوط به به‌آفرید را از قول او نقل کرده است(ثعالبی مرغنی، ص۳۴_۳۵). این دو روایت، جز در چند مورد خاص، از هم جدا نیستند.
در بیشتر منابع موجود، نام او به‌آفرید ونام پدرش ماه‌فروردین آمده است(بیرونی، ص۲۱۰؛ خوارزمی، ص۵۶). نام به‌آفرید در ایران‌باستان نیز سابقه داشته است(طبری، ج۱، ص۵۸۳؛ طبری، ج۲، ص۳۷؛ مسعودی، ج۱، ص۲۸۵). شکل‌های دیگر نام او، مانند «ماه‌آفرین» در برخی نسخه‌های جوامع‌الحکایات(عوفی، ج۳، ص۲۲۶_۲۲۸)یا «بهزاد»(صدیقی، ص۱۵۰)، به احتمال بسیار دگرگون شدۀ همان «به‌آفرید» است. در بیشتر مآخذ از زوزن‌ـ درجنوب‌غربی بخش خواف از شهرستان تربت حیدریه به عنوان زادگاه به‌آفرید یاد شده است. (بیرونی، ص۲۱۰؛ گردیزی، ص۲۶۶؛ ثعالبی، ص۳۴) مجدخوافی زادگاه او را زاوه ـ‌یکی از دهستان‌های شهرستان تربت حیدریه دانسته است و می‌گوید که در عهد وی آنجا را «بهافریدی گویند»(مجدخوافی، ص۲۸۰).
به‌آفرید فعالیت خود را از سرزمین خویش آغاز کرد و به ویژه از خواف و زاوه‌ـ که از توابع نیشالور شمرده می‌شدند ـ به عنوان پایگاه او یاد شده است(بیرونی، ص۲۱۰؛ خوارزمی، ص۵۶؛ ثعالبی، ص۳۴). همچنین ابن‌ندیم از روستای «روی» از توابع ابرشهر(نیشابور)دراین باب نام‌برده است(ابن‌ندیم، ص۴۰۷_۴۰۸)که ممکن است صورت دیگری از «ریوند» ـ روستایی از توابع تربت حیدریه (مفخم پایان، ص۲۳۲) ـ باشد،(عوفی، ج۳، ص۲۲۷؛ بیرونی، ص۲۱۰؛ خوارزمی، ص۵۶) که از سیراوند و سراوند نیز نام برده‌اند.
به‌آفرید مذهب زرتشتی داشت و به نوشتۀ گردیزی، مُغ(روحانی زردشتی) بود(گردیزی، ص۲۶۶). این نیز که گفته‌اند او به کار «کهانت»(پیش‌گویی و امثال آن)می‌پرداخت(ابوحاتم، ص۱۶۱)، با توجه به شهرت مغان در پرداختن به این گونه کارها، قابل توجیه است(آرتور کریستن سن، ص۲۰۲).گفته‌ شده‌ است که وی به مدت ۷ سال(صدیقی، ص۱۵۳؛ بویس، ص۳۰۸_۳۰۹) به چین سفر کرد(بیرونی، ص۲۱۰؛ مجدخوافی، ص۲۸۰). به روایت ثعالبی مرغنی، سفر به‌آفرید برای تجارت بوده است(ثعالبی، ص۳۴)، اما اگر روایت مربوط به مغ بودن اورا صحیح بدانیم، بعید به نظر می‌رسد که این سفر به قصد تجارت بوده باشد. به هرحال، گفته شده است که وی از چین تحفه‌های بسیار همراه خود آورد و از آن جمله پیراهنی سبز و بس لطیف بود که در یک مشت جای می‌گرفت(بیرونی، ص۲۱۰؛ مجدخوافی، ص۲۸۰).
به روایت ثعالبی مرغنی(ثعالبی، ص۳۴)، به‌آفرید پس از بازگشت از چین، روزی همسر خود را خواند و از نزدیکی زمان مرگ خود خبر داد. آن‌گاه امر کرد تا برایش آرامگاهی نیکو بسازند و همسرش به توصیۀ وی وانمود کرد ـ یا شاید پذیرفت ـ که شویش مرده است و بدن اورا در آن آرامگاه نهاد. بنابراین روایت، به‌آفرید از پیش، مقداری خوراکی(مانند مغز بادام و جگر بریان شده و کوبیده)در کیسه‌ای برای خود تهیه کرده، و به همسرش نیز دستور داده بود تا هر هفته دست و روی خود را از جایی که آب باران به درون آرامگاه نفوذ می‌کرد، بشوید. بدین ترتیب، او با آن خوردنی‌ها و این آب توانست یک سال در آرامگاه به سلامت درنگ کند. محتمل است که مقصود از «آرامگاه»(در متن: ناووس)در این روایت، «دخمه» باشد. این نوع آرامگاه، خاص زردشتیان بوده، و غالباً برسرکوه یا بلندی بنا می‌شده است(کریستن سن، ص۵۲). این نکته، با آن گفته که به‌آفرید در آغاز دعوی خود، از کوهی در آن ناحیه فرود آمد، توافق دارد(عوفی، ج۳، ص۲۲۷؛ مجدخوافی، ص۲۸۰). از این رو، با آنکه توقف یک سالۀ به‌آفرید و موضوعات دیگری در این روایت، مبالغه‌آمیز و عامیانه می‌نماید(صدیقی، ص۱۵۴_۱۵۵)، می‌توان حدس زد که به‌آفرید قصد داشته است مرگش را دست‌کم نزد هم‌کیشان خود مسلم جلوه دهد؛ چنان که به روایت ابوحاتم رازی، به‌آفرید خود را ۳ روز به بی‌هوشی زد و سپس ادعای پیامبری کرد(ابوحاتم، ص۱۶۱).
در روایت‌های دیگر، بدون اشاره به ماجرای به‌آفرید و همسرش آمده‌است که وی یک شب در آرامگاه یا کوه درنگ کرد و بامداد روز بعد در حالی که جامۀ سبز تحفۀ چین را در برداشت، ظاهر شد و ادعای خویش را آغاز کرد(بیرونی، ص۲۱۰). به روایت ثعالبی مرغنی، او در آرامگاه چندان توقف کرد که وقت زراعت فرا رسید، آن‌گاه، خویشتن را برمردم عرضه کرد(ثعالبی، ص۳۴). در روایت‌های دیگر نیز اشاره شده است نخستین کسی که به‌آفرید را در هیئت تازه دیدار کرد، مردی کشاورز بود(بیرونی، ص۲۱۰؛ مجدخوافی، ص۲۸۱).
در منابع موجود، تاریخ دقیقی برای آغاز دعاوی به‌آفرید نیامده است، اما گفته‌اند که در آغاز دعوت عباسی در خراسان و فعالیت‌های ابومسلم خراسانی(ه‌ م)، به‌آفرید دعوی خود آشکار کرد و از آنجا که اظهار علنی دعوت در عید فطر ۱۲۹ق/۱۵ژوئن ۷۴۷م روی داد(طبری، ج۷، ص۳۵۶_۳۵۷)، می‌توان حدس زد که آغاز کار به‌آفرید نیز در همین حدود اتفاق افتاده باشد(صدیقی، ص۱۵۶).
دعاوی به‌آفرید توجه بسیاری از اهالی آن منطقۀ خراسان، به ویژه خواف، بُست و زاوه را جلب کرد و کسانی براو گرد آمدند(بیرونی، ص۲۱۰؛ خوارزمی، ص۵۶؛ ثعالبی، ص۳۴). در این زمان، خراسان دستخوش تحولات عمده بود و ابومسلم قصد داشت گروه‌های گوناگون را با هدف برافکندن بنی‌امیه زیر یک پرچم گردآورد. احتمالاً به‌آفرید با استفاده از هرج‌ومرج موجود و به ویژه با توجه به اینکه حوادث مزبور بیشتر در ناحیۀ مروـ تختگاه خراسان ـ جریان داشت، توانست عده‌ای را به سوی خود فرا خواند. درست در هنگامی که قحطبة‌ بن‌ شبیب طایی برای سرکوب بقایای حکومت اموی در مناطقی از ایران مشغول جنگ و گریز بود و ابومسلم توانسته بود با زیرکی تمام رقبا و دشمنان را جذب یا حذف کند، واپسین مقاومت امویان در لشکرکشی عامر بن‌ ضُباره جلوه‌گر شد که ابومسلم از بیم حملۀ او و برای حفظ مواضع به دست آمده، خود را در صفر۱۳۱ به نیشابور رسانید(اخبارالدولة العباسیه، ص۳۳۷_۳۳۸). در همین ایام، موبدان و روحانیون زردشتی که از به‌آفرید و ادعاهای او خشمگین شده بودند ودر خود قدرتی برای سرکوب او و یارانش نمی‌دیدند، به ابومسلم خراسانی گفتند که به‌آفرید دین ما و شما را تباه کرده است(بیرونی، ص۲۱۱؛ گردیزی، ص۲۶۷؛ ثعالبی، ص۳۵). البته از نظر موبدان ـ که حتى در سدۀ ۴ق/۱۰م نیز کسی را که از دیانت زردشتی روی‌گردان می‌شد، محکوم به اعدام می‌دانستند(روایت امید اشوهیشتان، ص۱۷۰_۱۶۹) چنین واکنشی چندان شگفت‌آور نبود.
بنا بر روایات، ابومسلم یکی از سرداران خود به نام عبدالله‌ بن شعبه(ابن‌ندیم، ص۴۰۷)، از داعیان دعوت عباسی(اخبارالدولة العباسیه، ص۲۲۳)را به سوی به‌آفرید گسیل کرد. چندی بعد، به‌آفرید در کوه‌های بادغیس دستگیر شد و سپس او و شماری از هوادرانش به قتل رسیدند(بیرونی، ص۲۱۱؛ گردیزی، ص۲۶۷؛ مجدخوافی، ص۲۸۱).
به روایت صولی، ابومسلم شبیب‌ بن‌ واج (ابن‌ندیم، ص۴۰۷ ؛ پلا، ج۴، ص۱۴۱؛ بلاذری، ج۳، ص۲۰۵؛ مسعودی، ج۴، ص۱۴۱_۱۴۲)و عبدالله‌ بن ‌شعبه را برای دستگیری او گسیل کرد. چون به‌آفرید را نزد ابومسلم آوردند و اسلام بر او عرضه کردند. پذیرفت و حتى به نشانۀ همراهی با دعوت، جامۀ سیاه در برکرد، اما ظاهراً همچنان بر عقاید خود استوار بود(ابن‌ندیم، ص۴۰۷).
درروایت ابوحاتم رازی آمده است که به‌آفرید و ابومسلم هر یک قصد فریب دیگری داشت(ابوحاتم رازی، ص۱۶۱)، از این‌رو، چون ابومسلم فرصت یافت، دستور داد تا قحطبه که در آن هنگام در نواحی مرکزی ایران مشغول نبرد بود، به‌آفرید را بکشد و کشتن او را سلمة بن‌ محمد طایی(اخبارالدولة العباسیه، ص۲۲۱)برعهده گرفت(ابوحاتم رازی، ص۱۶۱). البته بعید نیست با توجه به فزونی هواداران به‌آفرید، ابومسلم در گام نخست، با به‌آفرید مدارا کرده باشد، اما ابومسلم تا آن زمان با کوشش بسیار توانسته‌ بود تصویر تقریباً تثبیت شده‌ای از وضع اعتقادی جنبش(دعوت عباسی)ترسیم کند و سرکوب به‌آفرید در جهت همین هدف صورت گرفت. از این‌رو، می‌توان گفت که او شاید می‌کوشید با جذب به‌آفرید، هواداران وی را نیز از گرد او بپراکند، یا به جنبش فراخواند، سپس در فرصت مناسب او را ازمیان بردارد(اوتاکر کلیما، ص۵۹). همراهی اعتقادی ابومسلم با به‌آفرید، چنان که در روایت آمده ـ حتى اگر قصد فریبی هم در کار بوده است ـ با دیگر بخش‌های روایت، و اساساً اوضاع آن روزگار تناقض دارد و احتمالاً برای طعن بر ابومسلم ساخته شده است.
به هرحال، با سرکوب به‌آفرید و تعقیب و کشتار هوادارنش، جنبش و عقیدۀ او ازمیان نرفت و به روایت ابوحاتم رازی، به‌آفرید استادسیس(ه‌ م)را به جانشینی خویش برگزید(گردیزی، ص۲۷۶). به روایت بیرونی، هوادران به‌آفرید معتقد بودندکه وی به آسمان رفته است و روزی برای انتقام از دشمنانش باز خواهد گشت(بیرونی، ص۲۱۱). بنابر گزارش‌های دیگر، دست‌کم تا سده‌های ۴‌-۵ ق نیز در نواحی خراسان هنوز پیروان به‌آفرید که به آن‌ها «به‌آفریدی» گفته می‌شد، وجود داشتند(ابن‌ندیم، ص۴۰۷؛ بیرونی، ص۲۱۱؛ گردیزی، ص۲۷۶؛ ثعالبی، ص۳۵؛ صدیقی، ص۱۶۵_۱۶۶). این گروه، یکی از فرقه‌های زردشتی محسوب می‌شدند و بغدادی(د۴۲۹ق/۱۰۳۸م)آن‌ها را خارج از اهل کتاب خوانده، و استفاده از ذبایح ایشان و ازدواج با زنان‌شان را حرام دانسته است(بغدادی، ص۳۵۴_۳۵۵؛ ابوحاتم، ص۱۶۲).
عقاید: آنچه منابع از عقاید به‌آفرید به دست می‌دهند،گونه‌ای اصلاحات خاص در دیانت زردشتی، تحت‌تأثیر پاره‌ای از احکام اسلامی است. با ورود اسلام به ایران، بزرگان زردشتی، با آنکه ظاهراً در اندیشۀ برخی اصلاحات ضروری بودند(ژاک دوشن گیمن، ص۳۶۶)، اما مقاومت در برابر به‌آفرید را چنان بر خود لازم دیدند که دست به دامان ابومسلم خراسانی شدند. با آنکه بنابر برخی مآخذ، به‌آفرید زردشت را می‌پذیرفت(بیرونی، ص۲۱۰)، اما خود ادعای پیامبری داشت و دست به تغییراتی در شریعت زردشتی زد. او می‌گفت از زمانی که در غیبت بوده، در آسمان به سر برده، و بهشت و دوزخ بروی عرضه شده است؛ خداوند جامۀ سبز بر او پوشانیده، و او را به زمین گسیل داشته است و ادعا می‌کرد که خداوند بر او وحی می‌کند. بیشتر آنچه به‌آفرید برای پیروان خود وضع کرد، دست‌کم آن چنان که مآخذ موجود نشان می‌دهند، نه در زمینۀ جهان‌بینی، بلکه در امور تشریعی است و گفته شده که او این اصول را در کتابی به زبان فارسی برای پیروانش شرح داده بوده است(بیرونی، ص۲۱۰؛ شهرستانی، ج۱، ص۲۱۸؛ صدیقی، ص۱۵۷).
ظاهراً بیشترین تلاش به‌آفرید در جهت کاستن از آداب و مناسک زردشتیان بود که به ویژه در دورۀ ساسانیان برشمار آن افزوده شده بود(بویس، ص۲۱۴_۲۱۵). وی پیروان خود را ازمیان آداب زردشتی به ترک زمزمه(خواندن دعای زیر لب هنگام غذا خوردن)و شرب خمر سفارش کرده بود؛ همچنین ترک نکاح با محارم که این نوع ازدواج دست‌کم تا سدۀ ۴ق نیز از دیدگاه یکی از موبدان ثواب شمرده می‌شده(روایت امید اشوهیشتان، ص۱۷۹؛ روایت امید اشوهیشتان، ص۱۸۱؛ روایت امید اشوهیشتان، ص۱۸۷_۱۸۸)، از اصول آیین به‌آفرید بوده است(بیرونی، ص۲۱۰؛ شهرستانی، ج۱، ص۲۱۸). وی برای پیروان خود نماز هفت‌گانه‌ای(ابن‌ندیم، ص۴۰۷؛ابوحاتم، ص۱۶۲) وضع کرده بود که باید رو به خورشیدـ هرسو که باشدـ گزارده می‌شد(بیرونی، ص۲۱۰؛ کریستن سن، ص۱۶۴_۱۶۵؛ صدیقی، ص۱۵۸_۱۶۰). او همچنین به پیروان خود دستور داده بود تا چهارپایان را جز آن‌ها که به پیری و ناتوانی رسیده‌اند، ذبح نکنند و گوشت مردار نخورند؛ موهای سر و بدن را فرو گذارند و بیش از ۴۰۰ درم کابین زنان نکنند و هفت یک از دارایی خود را به تعمیر و اصلاح راه‌ها و پل‌ها اختصاص دهند(بیرونی، ص۲۱۱؛ شهرستانی، ج۱، ص۲۱۸؛ گردیزی، ص۲۶۶_۲۶۷).
فهرست منابع:
(۱) ابن‌ندیم، الفهرست؛
(۲) ابوحاتم رازی، الاصلاح، به کوشش حسن مینوچهر و مهدی محقق، تهران، ۱۳۷۷ش؛
(۳) اخبارالدولة العباسیه، به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، ۱۹۷۱م؛
(۴) عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق،به کوشش محمدمحیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، ۱۴۱۱ق؛
(۵) احمد بلاذری، انساب الاشراف، به کوشش عبدالعزیز دوری، بیروت ۱۹۷۸م؛
(۶) مری بویس، چکیدۀ تاریخ کیش زرتشت، ترجمۀ همایون صنعتی‌زاده، تهران، ۱۳۷۷ش؛
(۷) ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م؛
(۸) شارل پلا، حاشیه بر مروج الذهب؛
(۹) حسین ثعالبی مرغنی، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم؛
(۱۰) محمد خوارزمی، مفاتیح العلوم، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م؛
(۱۱) ژاک دوشن گیمن، دین ایران باستان، ترجمۀ رویا منجم، تهران، ۱۳۷۵ش؛
(۱۲) محمد ذهبی، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م؛
(۱۳) روایت امید اشوهیشتان، ترجمۀ نزهت‌صفای اصفهانی، تهران، ۱۳۷۶ش؛
(۱۴) محمد شهرستانی، الملل‌والنحل، به کوشش محمد بن‌ فتح‌الله بدران، قاهره، ۱۳۷۵ق؛
(۱۵) غلامحسین صدیقی، جنبش‌های دینی ایرانی، تهران، ۱۳۷۲ش؛
(۱۶) ابراهیم صریفینی، تاریخ نیشابور، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق؛
(۱۷) طبری، تاریخ؛
(۱۸) محمد عوفی، جوامع‌الحکایات، به کوشش بانومصفا(کریمی)، تهران، ۱۳۵۲ش؛
(۱۹) آرتور کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی، تهران، ۱۳۴۵ش؛
(۲۰) اوتاکر کلیما، تاریخچۀ مکتب مزدک، ترجمۀ جهانگیر فکری ارشاد، تهران، ۱۳۷۱ش؛
(۲۱) عبدالحی گردیزی، زین‌الاخبار، به کوشش عبدالحی‌حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش؛
(۲۲) مجدخوافی، روضۀ خلد، به کوشش محمود فرخ، تهران، ۱۳۴۵ش؛
(۲۳) طاهر مروزی، طبایع‌الحیوان، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛
(۲۴) علی مسعودی، مروج‌الذهب، به کوشش شارل‌پلا، بیروت، ۱۹۶۵-۱۹۷۳م؛
(۲۵) لطف‌الله مفخم پایان، فرهنگ آبادی‌های ایران، تهران، ۱۳۳۹ش؛
(۲۶) معاونت سیاسی‌ و اجتماعی وزارت کشور، تهران، ۱۳۷۹ش؛
(۲۷) غلامحسین سوسفی، یادداشت‌هایی در زمینۀ فرهنگ و تاریخ، تهران، ۱۳۷۱ش؛



جعبه ابزار