بکارت (قرآن) اصلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بکارت : دوشیزگی
بکارت از ریشه «ب ـ ک ـ ر» است و بکر در لغت به معنای هر چیز تازه و نو، ابتدا و آغاز هر چیز، هرکار جدید که مانند آن انجام نشده، فرزند نخستین، زن و مردی که با کسی همخوابی نکردهاند و... آمده است.
برخی گفتهاند: این ماده در اصل به معنای قرار داشتن در ابتدای یک برنامه یا آغاز جریان یک امر است
؛ چه این جریان منسوب به انسان باشد یا حیوان، گیاه، جماد یا زمان، از این رو گفته میشود: زن بکر، شتر بکر، درخت بکر، زمان بکر و بر این اساس در قرآن این ماده گاه در برابر «فارض» به معنای سالمند و قدیمی: «لا فارِضٌ ولا بِکرٌ» ،
گاهی در مقابل «ثیّب» به معنای زن شوهر کرده: «ثَیِّبـت و اَبکارا» ،
گاه در برابر «عَشیّ» به معنای آخر و پایان روز: «بُکرَةً و عَشّیـا»
و گاه در مقابل «اصیل» که معنایی نزدیک به عَشیّ دارد: «بُکرَةً و اَصیلا»
به کار رفته است.
بکارت در منابع فقهی بیشتر در مورد انسان به ویژه زنان به کار رفته و درباره مفهوم دقیق آن در موارد کاربردْ اقوال متعددی وجود دارد؛ نخست اینکه مقصود از بِکر زنی است که پرده بکارت او با آمیزش جنسی
یا آمیزش جنسی حلال زایل نشده باشد.
بر پایه این نظر، کسی که بکارت او به گونهای دیگر زایل شده یا اصلا فاقد آن بوده بکر است.
بر طبق قولی دیگر بکر زنی است که دارای پرده بکارت باشد، برخلاف «ثیّب» که فاقد آن است، بنابراین کسی که بکارت او به هر سببی از میان رفته یا در اصل آفرینش خود آن را نداشته، باکره به شمار نمیرود.
به موجب رایی دیگر، بکر کسی است که ازدواج نکرده باشد، بنابراین، هر مرد و زنی که ازدواج کرده باشند، بکر به شمار نمیروند، هرچند مباشرت نکرده باشند، برعکس، کسانی که ازدواج نکردهاند، باکرهاند، هرچند به سبب آمیزش حرام یا به سببی دیگر بکارت خود را از دست داده باشند.
بر اساس نظری دیگر، باکره زنی است که با وی آمیزشی صورت نگرفته باشد.
برخی از فقهای معاصر با استناد به معنای لغوی و عرفی بکارت و استدلال به برخی آیات و روایات نظریه صحیح و معنای اصلی بکارت را همین قول دانسته اند،
بنابراین کسی که بکارت او به گونهای جز مباشرت زایل گردد یا در اصل خلقت بکارتی نداشته باشد باکره به شمار میرود. بسیاری از فقها نیز همین معنا را مفهوم اصلی بکر دانسته و موارد دیگر را با توجه به تشابه در حکم بدان ملحق کردهاند.
کاربرد دیگر بکر که در برخی روایات
و متون فقهی
به آن اشاره شده در مقابل محصن و در باب زنا مطرح است. طبق این کاربرد بکر به معنای مرد و زن• بالغ و آزادهای است که امکان آمیزش را از راه ازدواجصحیح ندارند و محصن کسی است که چنین امکانی را دارد.
در قرآن با واژهها و تعبیرهای گوناگون به بکارت اشاره شده است؛ از جمله واژه «بکر» و مشتقات آن که ۱۲ بار آمده و در دو مورد میتوان معنای فقهی آن را مراد دانست.
در برخی آیات نیز این مفهوم با تعابیری دیگر بیان شده؛ مانند «لَم یَطمِثهُنّ»
و «لَم یَمسَسنی بشر».
مصادیق قرآنی
۱. باکره بودن حضرت مریم علیهاالسّلام :
مریم علیهاالسّلام از جمله زنان باکره دنیایی بود
که هیچ بشری با او تماس نگرفته بود: «لَم یَمسَسنی بَشَرٌ ولَم اَکُ بَغیـّا» ،
از این رو وقتی فرشتگان الهی به او تولد فرزندی به نام مسیح را مژده دادند
از این خبر شگفت زده شد و گفت: خدایا! چگونه ممکن است فرزندی داشته باشم، در حالی که هیچ انسانی با من تماس نداشته است: «قالَت رَبِّ اَنّی یَکونُ لی وَلَدٌ ولَم یَمسَسنی بَشَرٌ».
برخی از مفسران تعبیر مذکور در این آیات را اشاره به بکارت مریم دانستهاند.
در روایات اسلامی نیز بکر بودن آن حضرت تایید شده است.
قرآن کریم در آیاتی دیگر به چگونگی باردار شدن مریم در عین بکارت اشاره شده است.
۲. اهمیت نداشتن بکارت برای همسری پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم :
در پی آزار پیامبر از سوی دو تن از همسرانش و افشای اسرار آن حضرت، قرآن آنان را به توبه فرا خواند
و تاکید کرد که اگر از توطئه بر ضد پیامبر دست برندارند پیامبر آنان را طلاق خواهد داد و خداوند همسرانی بهتر از آنان را که مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عابد، ذاکر و باکره و غیر باکره هستند، نصیب پیامبر خواهد کرد: «عَسی رَبُّهُ اِن طَـلَّقَکُنَّ اَن یُبدِلَهُ اَزوجـًا خَیرًا مِنکُنَّ مُسلِمـت مُؤمِنـت قـنِتـت تـئِبـت عـبِدت سئِـحـت ثَیِّبـت واَبکارا».
مفسران شیعه و اهل سنت مراد از این دو نفر را حفصه و عایشه از همسران پیامبر دانستهاند.
آمدن اوصاف باکره و غیر باکره در کنار اوصاف معنوی نشان میدهد که این دو ویژگی مقصود اصلی خداوند نبوده و مهم تر از اینها ایمان و دیگر اوصاف معنوی همسران پیامبر است.
۳. باکره بودن همسران و زنان بهشتی:
یکی از اوصاف حورالعین• و همسران بهشتی بکر بودن آنان است:
«فیهِنَّ قـصِرتُ الطَّرفِ لَم یَطمِثهُنَّ اِنسٌ قَبلَهُم و لا جانّ».
«طَمْث» به معنای زوال بکارت و خون آن و در واقع کنایه از این است که هیچ کس پیش تر با آنان آمیزش نکرده است.
برخی مراد از این زنان را حورالعین دانسته اند
؛ اما به نظر برخی دیگر مراد همان زنان دنیا هستند که خداوند آنان را در بهشت به صورت بکر باز میآفریند.
در آیه ۳۶ واقعه نیز همسران بهشتی به باکره بودن وصف شدهاند: «اِنّا اَنشَانـهُنَّ اِنشاء• فَجَعَلنـهُنَّ اَبکارا» .
مراد از این زنان را برخی حورالعین
و شماری دیگر
زنان بهشتی دانستهاند که خداوند آنان را به گونهای آفریده که همواره جوان و بکرند؛ یعنی هرگاه شوهرانشان با آنان درمی آمیزند آنان را بکر مییابند.
در آیه ۴۹ صافّات نیز از زنان بهشتی به تخم پوشیده شده (دست نخورده) یا سفیده تخم
یا پوسته نازک روی سفیده تخم
تعبیر شده: «کَاَنَّهُنَّ بَیضٌ مَکنون»
که کنایه از بکر بودن آنهاست.
احکام فقهی
۱. ولایت بر باکره:
برخی آیات قرآن درباره اختیار داشتن زنان در عقد ازدواج خود صراحت دارد
؛ اما از برخی آیات استفاده میشود که دیگران نیز بر ازدواج آنان ولایت دارند: «اِلاّ اَن یَعفونَ اَو یَعفوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقدَةُ النِّکاحِ».
مشهور مفسران و فقیهان امامیه و اهل سنت ولایت دیگران از جمله پدر و جد را بر طفل و بکر صغیر ثابت دانسته اند
؛ اما در مورد ولایت بر باکره رشید اختلاف نظر وجود دارد؛ بیشتر علمای اهل سنت ولایت پدر و جد را بر او ثابت دانسته و ازدواج او را بدون اذن پدر باطل میدانند.
برخی از آنان
در این باره به آیه ۲۷ قصص استناد کردهاند که به موجب آن حضرت شعیب علیهالسّلام به طور مستقل برای ازدواج دخترش تصمیم گرفت: «قالَ اِنّی اُریدُ اَن اُنکِحَکَ اِحدَی ابنَتَیَّ هـتَینِ» .
معدودی از فقیهان امامیه نیز با استناد به روایات همین نظر را برگزیده اند
؛ ولی قول مشهور در میان آنان این است که ولیّ بر باکره رشید ولایت ندارد و وی میتواند بدون رضایت ولیّ ازدواج کند. در این باره به اطلاق برخی آیات از جمله «اُحِلَّ لَکُم ما وراءَ ذلِکُم»
و برخی روایات
استدلال شده است، بر این اساس اگر ولیّ بدون رضایتِ باکره رشید، او را به ازدواج دیگری درآورد صحت عقد مشروط به رضایت اوست
؛ همچنین برخی از فقیهان اهل سنت با استناد به آیه ۲۳۷ بقره گفتهاند: پدر بر اموال زنان باکره ولایت داشته و میتواند مهر او را ببخشد
؛ اما فقیهان امامیه ولایت بر اموال در آیه فوق را مربوط به بکر صغیر دانسته و گفتهاند: پدر یا جد میتواند تمام نصف مهر
یا بخشی از آن را ببخشد.
۲. احکام کیفری باکره:
قرآن در آیه ۱۵ نساء مقرر کرده که اگر زنان مرتکب فحشا شدند آنان را پس از شهادت ۴ شاهد در خانه زندانی کنند تا مرگ آنان فرا رسد یا خداوند راهی دیگر برای آنان برگزیند: «والّـتی یَاتینَ الفـحِشَةَ مِن نِسائکُم فَاستَشهِدوا عَلَیهِنَّ اَربَعَةً مِنکُم فَاِن شَهِدوا فَاَمسِکوهُنَّ فِی البُیوتِ حَتّی یَتَوَفّهُنَّ المَوتُ اَو یَجعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبیلا»
؛ همچنین در آیه بعد مقرر کرده که زنان و مردانی را که مرتکب زنا میشوند آزار دهید: «والَّذانِ یَاتِیـنِها مِنکُم فَـاذوهُما».
بسیاری از مفسران و فقیهان اهل سنت و امامیه آیه اول را به قرینه تعبیر «نِسائِکُم» بر زنان محصنه حمل کرده و مراد از آیه دوم را مردان و زنان بکر دانسته اند،
چنان که در روایتی از امام صادق علیهالسّلام نیز همین تفسیر برای آیه دوم آمده است.
برخی مفسران با توجه به بیان حدّ زنا در سوره نور، این حکم را ویژه صدر اسلام و منسوخ دانسته اند
؛ ولی عدهای دیگر گفتهاند: چون این حکم از ابتدا به صورت موقت و محدود بیان شده نمیتوان آن را حکمی منسوخ به شمار آورد، زیرا نسخ در مورد احکامی است که به صورت مطلق و عام بیان شود
؛ همچنین قرآن در سوره نور میزان حد زن و مرد زناکار را ۱۰۰ تازیانه دانسته است: «الزّانِیَةُ والزّانی فَاجلِدوا کُلَّ واحِد مِنهُما مِائَةَ جَلدَة»
که به نظر مفسران شیعه و اهل سنت این حکم به مردان و زنان بکر اختصاص دارد؛ اما حد زنای مردان و زنان محصن رجم است.
در روایتی نیز از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نقل شده که پس از نزول این آیه فرمود: خداوند برای زنان راهی قرار داد و آن راه این است که حدّ زنای بکر با بکر ۱۰۰ ضربه شلاق و یک سال تبعید و حدّ زنای ثیب با ثیب ۱۰۰ ضربه شلاق با رجم است.
البته مراد از بکر در بحث کیفری فوق، بکر در مقابل محصن است نه بکر به معنای مشهور آن، چنان که مراد از ثیّب نیز در این بحث مرد و زن محصن است.
منابع
احکام القرآن، جصاص؛ الام؛ الانتصار؛ بحارالانوار؛ البحر الرائق شرح کنزالدقائق؛ بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تذکرة الفقهاء؛ تفسیر العیاشی؛ التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر نورالثقلین؛ جامع البیان عن تاویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام؛ حاشیة رد المحتار علی الدرالمختار؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ صحیح مسلم با شرح سنوسی؛ العروة الوثقی؛ الفقه الاسلامی و ادلته؛ فقه القرآن؛ القاموس الفقهی لغة و اصطلاحاً؛ القاموس المحیط؛ کتاب السرائر؛ کنزالعرفان فی فقه القرآن؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مبانی العروة الوثقی؛ المبسوط؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مختلف الشیعة فی احکام الشریعه؛ مستمسک العروة الوثقی؛ مسند احمد بن حنبل؛ معجم مقاییس اللغه؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ینابیع الموده.