بیماران روانی(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حقوق بيماران روانى كه امروزه از آنان به دچارآمدگان به اختلالها و آشفتگیهاى روان پزشكى نام برده مىشود، و قانونهاى گذارده شده براى آنان، از مسائلى است كه در نظامهاى حقوقى كشورهاى گوناگون جهان، هماره مورد توجّه روان پزشكان و حقوقدانان بوده و چنين به نظر مىرسد كه امروزه نيز، در رديف گزارههاى مهم حقوقى و قضايى كشورها قرار دارد.
در حال حاضر، در بسيارى از كشورهاى جهان، قانونها و آيينهاى نگاشته شده و همه سويه و پيشرفتهاى در اين باره وجود دارد كه چگونگى برخورد نهادهاى گوناگون جامعه را با دچار آمدگان به بيمارى روانى و اختلالهاى روان پزشكى، بويژه بيماران سخت و كهنه را باز مىشناسانند. اين قانونها در طول زمان و به علت دگرگونیهاى اجتماعى و پيشرفتهاى شگرف علمى، هميشه در حال دگرگونىاند و با يافتههاى جديد در علت شناسى و پديدار شدن راههاى تازه درمان و پيشگيرى، در بوته اصلاح و دگرگونى قرار دارند.(سيد مسعود موسوى نسب، روان پزشكى قانونى، ص۱۱)
دگرگونیهاى چند دهه اخيرِ رشته روان پزشكى، در زمينه طبقهبندى بيماریهاى روانى، بازشناسى درمان و پيشگيرى، سبب شده است، در اساس، نگاه جامعه، انجمنهاى علمى جهان به اين گونه بيماران، نسبت به گذشته، دچار دگرديسى و دگرگونى اساسى گردند و اين گونه بيماران از حقوق ويژه برخوردار شوند. اگر تا چندين دهه پيش، از بيماران روانى، به عنوان ديوانگان فطرى نام برده مىشد و از حقوق اوليه خود بى بهره بودند و با آنان، همانند حيوانات رفتار مىشد، امروزه در پى دگرگونیهاى بىشمار و پيوند تنگاتنگ دو علم روان پزشكى و حقوق، فرد مبتلا به اختلالهاى روانى از نظرگاه مسائل حقوقى و آزادیهاى فردى، با موردهايى روبه روست كه قرنها پيش، به ذهن هيچ كس نمىگذشت.
مسائلى چون حق بيمار براى درمان، حق گزينش درمان و درمانگر، حق آگاهى از پيامدهاى درمان، حق بسترى در بيمارستان و يا ترك آن، حق برخوردارى از آزادیها و حقوق مدنى در مدت بسترى و دهها مورد ديگر، پيوند ناگسستنى ميان حقوق و روان پزشكى را وارد مرحله نوينى كرده است.
اين دگرگونى بزرگ و همه سويه در حوزه روان پزشكى و حقوق، اقتضا مىكند ميان قانونهاى حقوقى و ديدگاههاى علم روان پزشكى و يافتههاى جديد آن هماهنگى لازم صورت گيرد.
اين هماهنگى و دادوستد، سبب رشد و بالندگى بحثها و گفت وگوهاى بسته و مربوط به حقوق بيماران روانى شده و در پزشكى قانونى و روان پزشكى قانونى، تجلى يافته و از همين رهگذر، بسيارى از دشواریهايى كه هم اكنون روان پزشكان قانونى، با آن رو در رويند، بر طرف گرديده است.
از آن جا كه بيشتر، سرچشمه گذاردن قانونها در كشور اسلامى ايران، فقه اماميه است، به طور طبيعى، پژوهش و تحقيق در احكامِ اين دسته از بيماران، با توجه به يافتههاى جديد در روان پزشكى ضرورتى غير درخور انكار دارد. فقه استدلالى اماميه، از ديرباز به اين مسأله توجه كرده است و حقوق بيماران روانى را در زمينههاى حقوق مدنى و جزا و غير آن، بازشناسانده و روشن كرده است. امّا همان گونه كه گفته شد، پيشرفتهاى شگرف اين دانش، بايستگى بازبينى در يافتههاى فقهى و نگرشى نو به منابع اجتهادى را ضرورى مىنمايد.
هدف پژوهش:
هدف اصلى نگارش اين مقاله، طرح گزاره جديد و مورد نياز جامعه حقوقى و قضايى كشور (روان پزشكى قانونى) است. از آن جا كه نگارنده كتابى در اين باب در دست نگارش دارد، در گاه پژوهش، در لابه لاى سخنان و آراى فقيهان و صاحب نظران بنام فقه شيعه، به جست وجو پرداخت، تا به ديدگاه آنان در اين مسأله دست يابد كه به مقالهاى از فقيه ژرف انديش، آگاه و همه سونگر، علامه نراقى در عوائد الايام دست يافت. زاويه نگاه، طرح بحث به گونه فنى و كارشناسانه و دقيق و موشكافانه، نگارنده را بر آن داشت كه در مقالهاى مستقل، ديدگاه ايشان را در باب بيماران روانى، با توجه به دانش جديد روان پزشكى به بوته بررسى نهد.
امّا پيش از ورود به اين گفتگوى، بايسته است نگاهى گذرا به مقولهها و گزارههايى كه به گونهاى در پيوند با گزاره مورد بحث است، داشته باشيم:
حقوق بيماران روانى در اسلام:
در عصر ظهور اسلام (۶۱۰ ميلادى) در جزيرة العرب چيزى كه بتوان آن را علم طب ناميد، وجود نداشت و اندك طبيبانى كه در مكه و… به درمان بيماران مىپرداختند، دانشهاى پزشكى خود را از مدارس طب روم، هندوستان و يا ايران فرا گرفته بودند.
با ظهور اسلام و نازل شدن قرآن كريم، جامعه عربى با انقلاب علمى ـ فرهنگى بزرگى روبه رو و دستخوش رستاخيزى بنيانى گرديد و بنيان بسيارى از دانشها گذارده شد و در آيات فراوانى از قرآن، از دانشهايى چون كيهان شناسى، طب، جغرافيا، تاريخ، روان شناسى، جامعه شناسى سخن به ميان آمد و افزون بر آن، پيامبر اكرم(ص) و اصحاب بزرگ آن حضرت در گسترش دانشهاى گوناگون، نقش آفريدند.
علم پزشكى نيز همانند ديگر دانشها، با آغاز ظهور اسلام، رشد چشمگيرى يافت و همپا و همسنگ دانش دين قرار گرفت. سپسها، با پديدار شدن ستارگان درخشانى در آسمان پزشكى در قلمروهاى اسلامى، همچون ابوبكر محمّد زكرياى رازى (م:۳۱۳ ـ ۲۵۱هـ)، ابوبكر ربيع بن احمد الاخوينى البخارى (م:در حدود سال ۳۷۳هـ.ق.) و… طب اسلامى به اوج ترقى و تكامل رسيد.(داويديان هارطول، فصلنامه انديشه و رفتار، شماره ۹ و ۱۰)
همزمان با رشد و تكامل پزشكى، جنبههايى از مباحث مربوط به روان انسان، چون: بهداشت روانى، بيماریهاى روانى، عوامل روانى ـ اجتماعى بيمارى زا و زمينه ساز بيماریها كه امروزه، بخشى از مقولههاى روان پزشكى نوين را تشكيل مىدهند، در انديشه پزشكانى چون ابوعلى سينا و زكرياى رازى راه يافت و دامن گستراند.
از جهت نظرى و مباحث مربوط به روان پزشكى قانونى، اسلام، در دفاع از حقوق بيماران روانى، قانونهاى بسيار راه گشايى را ارائه كرد كه هم اكنون در رديف برجستهترين و كمال يافتهترين قانونهاى موجود در زمينه حقوق بيماران روانى در جهان قرار دارند. در عصرى كه بيماران روانى را به عنوان ديوانه به زنجير مىكشيدند و با شلاق و شكنجههاى توان فرسا، درصدد درمان آنان بر مىآمدند و نگهداشت حقوق اين گونه بيماران در جامعههاى آنان جايى نداشت، پيامبر اسلام، حتى از كاربردن واژه مجنون درباره كسانى كه به پريشانیهاى روانى، دچار گشته بودند، مىپرهيخت و اكراه داشت از اين كه اينان به اين نام خوانده شوند و خود، اينان را بيمار مىخواند.(داويديان هارطول، فصلنامه انديشه و رفتار، شماره۱۸)
پيوند فقه و روان پزشكى:
علم فقه، ديرينه سال است و در طول حيات خود، دورههاى گوناگونى را پشت سر گذاشته و فراز و نشيبهاى بسيار و تكامل روزافزونى را شاهد بوده است.(گفت وگوهاى فلسفه فقه، ص۹) گفتگویها و بحثهايى چون: مرز فقه با ديگر دانشها و چگونگى پيوند و دادوستد آن با ديگر دانشها كه بخشى از مباحث مربوط به فلسفه فقه را تشكيل مىدهند، در درجه نخست اهميت قرار دارند. پيوند و دادوستد فقه و روان پزشكى، در دو مرحله در خور بيان و روشنگرى است:
۱. مرحله نظريهپردازى و تحليل علمى.
۲. مرحله احكام و گذاردن قانونها. بدين معنى كه پيشرفت و دگرگونى در روان پزشكى و كشف افقهاى جديد در آن، در استنباط و گذاردن قانونهاى بيماران روانى، به گونه شگرفى اثرگذار خواهد بود.
اما در مرحله نظريهپردازى و تحليل علمى، دگرگونى در حوزههاى زير در روان پزشكى، به گونهاى مستقيم سبب دگرگونى در برداشتهاى فقهى از دليلها خواهد شد:
۱. حوزه سيستمها و سامانههاى طبقهبندى جديد بيماریهاى روانى.
۲. حوزه بازشناسى آشفتگیها و اختلالهاى روانى (نشانهها).
۳. حوزه درمان آشفتگیها و اختلالهاى روانى.
در هر سه حوزه بالا، امروزه علم روان پزشكى به يافتههاى جديد و شگرفى دست يافته است و اين يافتهها به گونهاى اثر خود را در حوزه دليلهاى فقهى بر جاى خواهد گذارد.
از باب مثال: در سالهاى اخير، مطالعهها و پژوهشهاى گسترده آمارى، در جهت دست يافتن به نشانههاى ويژه هر بيمارى، انجام گرفته است. روان پزشكى به سمت جدا كردن بيماریهاى مشترك از هم و ارائه طبقههاى تشخيصى كوچكتر با معيارهاى دقيقتر و برنامههاى درمانى موفّق تر تغيير مسير داده است.(سيد مسعود موسوى نسب، روان پزشكى قانونى، ص۵۲)
در اين مورد مىتوان به مسأله جنون اشاره كرد.
جنون در فقه داراى تعريفى كمابيش بسيط و محدود است. اين معنى، هم اكنون در روان پزشكى كاربرد ندارد؛ زيرا ويژگى كه براساس آن بتوان تعريفى از آن ارائه داد، وجود ندارد. جالب است بدانيم كه بسيارى از بيماریهاى روانى، مانند آشفتگیها و اختلالهاى خلقى مىتوانند حالت جنون به خود بگيرند.
به همين دليل، امروزه در كتابهاى معتبر روان پزشكى، طبقهاى زير عنوان: بيماریهاى سيكوتيك (جنون) وجود ندارد و به جاى آن هر دسته از بيماریها مانند طبقه اسكيزوفرنىها، طبقه بيماریهاى هذيانى و… غيره، به گونه جداگانه آورده شدهاند.(سيد مسعود موسوى نسب، روان پزشكى قانونى، ص۵۲_۵۳)
اين نوع دگرگونى و يافتههاى جديد، بر چگونگى استنباط از ادلّه شرعى اثرگذار است و سبب دگرگونى در حكم فقهى مىشود.
در حوزه بازشناسى و درمان نيز، چنين دگرگونى درخور پديدار شدن است. به گونهاى كه در فقه با اين انگاره كه جنون از بيماریهاى درمان ناپذير است، جنون از اسباب فسخ نكاح دانسته شده است؛ امّا هم اكنون، با كشف داروها و به كاربردن تكنيكهاى درمانى گوناگون، بسيارى از كسانى كه دچار اسكيزوفرنى شدهاند، مىتوانند به جامعه برگردند و تا اندازهاى زندگى عادى خود را از سر بگيرند. حتى در شمارى از اين بيماران بهبودى كامل نيز ديده شده است. حال با توجه به اين مسأله آيا باز جنون، از هر نوعى كه باشد، به مجرد اين كه پديد آيد، مىتواند يكى از انگيزهها و سببهاى فسخ نكاح باشد، يا اين كه در رديف ديگر بيماریهاى درخور درمان قرار مىگيرد؟
در مجموع مىتوان گفت: پيوند ميان اين دو علم، از گونه پيوند ميان موضوع و حكم است كه با دگرگونى و تغيير موضوع و مسائل پيوسته به موضوع، حكم نيز، دستخوش دگرگونى خواهد شد.
ساختار بحث
اين مقاله در سه بخش عرضه مىشود:
۱. موضوع شناسى: در اين بخش، مفاهيم شناسانده و زواياى موضوع، روشن مىشوند. يعنى، از اختلالها و آشفتگیهاى روانى، سخن مىرود، گونهها و قسمهاى اختلالهاى روانى، بازگو مىگردند. مفهوم طبقهبندى اختلالهاى روانى و گونههاى آن در روان پزشكى، از جمله گزارههايى است كه در بوته بررسى قرار مىگيرد. شرح پارهاى از اختلالهاى روانى كه به گونهاى به مباحث مطرح شده در فقه از ديدگاه محقق نراقى در پيوند باشد نيز، از گزارههاى مهم مطرح در اين بخش از مقاله است.
از آن جا كه منبع مهم اين بحثها و مقولهها، در سطح دانشگاهها و آموزشگاههاى علمى كشور، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، نگارش كاپلان و سادوك است. و بخش مهمى از بحثهاى اين كتاب، برگرفته از سيستم طبقهبندى بيماران روانى DSM-IV است. كتابى كه مورد پذيرش بيشتر كشورهاى جهان است. ما در اين بخش از مقاله، از اين منبع به گونه گسترده استفاده و بدان استناد كردهايم.
۲. شرح ديدگاهها و روشنگرى ديدگاه محقق نراقى، در طبقهبندى بيماران روانى: محقق نراقى، تنها دو طبقه از بيماران روانى را نام برده و به پارهاى از احكام آنان اشاره كرده است كه همانا آشفتگى از گونه ابلهى و جنون باشد. محور اصلى اين بخش از مقاله، عرضه ديدگاههاى اين فقيه فقيد است، بدون ورود به نقد اين ديدگاه و عرضه ديدگاههاى ديگران.
در اين بخش، سخن از گزارههايى چون: طبقهبندى روانى در فقه، طبقهبندى بيماران روانى از ديدگاه نراقى، اقسام اختلالهاى روانى و احكام آنان از چشم انداز نراقى است.
۳. بررسى مقايسهاى طبقات اختلالهاى روانى در روان پزشكى (براساس دادههاى DSM-IV) با ديدگاههاى محقق نراقى.
موضوع شناسى
۱. تعريف اختلالهاى روانى:
مفهوم اختلال روانى، مانند خيلى از مفاهيم ديگر در پزشكى و ديگر علوم، تعريف علمى ثابت ندارد، به گونهاى كه تمام موقعيتها را در برگيرد. تمامى شرايط طبى با سطوحى از انتزاع تعريف مىشوند. اختلالهاى روانى نيز، با انواع مفاهيم، مانند ناراحتى، كنترل نداشتن، محروم بودن، ناتوانى، انعطاف نداشتن بىمنطقى، الگوى نشانگى، سبب شناسى و انحراف آمارى، تعريف شدهاند. هريك از اين مفاهيم، شاخص مفيدى براى يك اختلال روانى است؛ اما هيچ كدام معادل مفهوم اختلال نيست.(انجمن روان پزشكان آمريكا، راهنماى آمارى و تشخيصى اختلالات روانى، ج۱، ص۲۵_۲۶)
چهارمين چاپ راهنماى تشخيصى و آمارى اختلالات روانى (DSM-IV) اختلالهاى روانى را اين گونه تعريف كرده است:
هر يك از اختلالات روانى يك سندرم يا الگوى رفتارى يا روان شناختى تصور مىشود كه در فرد روى مىدهد و با ناراحتى فعلى (يعنى: علامتى دردناك) يا ناتوانى (يعنى: تخريب در يك يا چند زمينه مهم عملكرد) يا افزايش قابل ملاحظه خطر مرگ، درد، ناتوانى يا از دست دادن قابل ملاحظه آزادى همراه است.(سيد مسعود موسوى نسب، روان پزشكى قانونى، ص۲۷)
۲. سيستمهاى طبقهبندى در روان پزشكى:
چون سخن از سيستمهاى طبقهبندى به ميان آمد، مناسب است اين مفهوم و كاربرد آن در روان پزشكى تعريف شود.
طبقهبندى فرآيندى است كه به وسيله آن پديدههاى پيچيده، برابر معيارها و ترازهاى روشن، به گونه طبقات تنظيم مىشوند و از اين طريق سعى مىشود نظمى به گوناگونى گسترده پديدههايى كه در كار بالينى ديده مىشود، داده شود.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۱، ص۵۰۵) از اين روى، بازشناسى هويت بيمارى، احتياج به طبقهبندى و يك سيستم روشن دارد كه با كمك آن بتوان بيمارى را بازشناخت و سپس درمانهاى مناسب را طرحريزى كرد.
بايد بدانيم كه گونه گروهبندى بيماریها در طبقات گوناگون و در سيستمهاى گوناگون، فرق دارد.
طبقهبندى ايده آل بيماریهاى روانى بايد براساس سبب شناسى آنها باشد. امروزه، در بيشتر سيستمهاى طبقهبندى، از ديدگاه وابسته به پديده شناسى، كه به وصف كردن عينى حالتهاى غير طبيعى مىپردازد، استفاده مىشود.
اين ديدگاه كه توسط افرادى چون اشنايدر و ياسيرز معرفى شد، و بيشتر با تجربههاى خودآگاه و رفتار درخور ديدن بيمار سر و كار دارد، در سيستمهايى مانند (DSM) و (RDC) مورد استفاده قرار گرفته است.(سيد مسعود موسوى نسب، روان پزشكى قانونى، ص۲۷)
چهارمين چاپ راهنماى تشخيصى و آمارى اختلالات روانى (DSM-IV)، آخرين و روزآمدترين طبقهبندى اختلالهاى روانى است. DSM-IV، از سوى همه متخصصان بهداشت روانى، در تمام رشتهها مورد استفاده قرار مىگيرد و براى بازپرداختهاى بيمه، به مباحث ناتوانى، و موضوعات قانونى استناد مىشود.
چاپ چهارم اين طبقهبندى، با دهمين بازنگرى طبقهبندى بين المللى بيماریها و مسائل بهداشتى وابسته، متعلّق به سازمان بهداشت جهانى (ICD-۱۰) كه در سال ۱۹۹۲م. پديدآمده، هماهنگى كامل دارد.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ص۴۸۹_۴۹۰)
از آن جا كه برابر پژوهشهاى انجام گرفته در ايران، روان پزشكان و روان شناسان ايرانى در امور آموزشى، پژوهشى و بالينى، از نظام طبقهبندى DSM در قياس با ديگر طبقهبندیها، بيشتر استفاده مىكنند، اساس بحثهاى اين بخش، از مقاله را، بر اين سيستم استوار ساختهايم.
بخش مهم اين طبقهبندى، برگرفته از اين سيستم طبقهبندى پذيرفته شده جهانى است. از آن جا كه هدف اصلى ما بررسى ديدگاههاى حقوقى فقهى نراقى درباره بيماران روانى شناخته شده در فقه (جنون و سفاهت) است، از ذكر همه ردهها و طبقههاى اختلالهاى روانى در اين سيستم مىپرهيزيم و تنها به ذكر طبقههاى اختلالهاى روانى مىپردازيم كه به گونهاى در پيوند با طبقات روانى در فقه و بحثهاى فقهى و حقوقى در بخش دوم مقالهاند.
۳. گونههاى اختلالهاى روانى:
گونههاى اختلالهاى روانى كه به گونهاى مربوط به بحث فقهى حقوقى سفاهت و جنون مىشود، از اين قرارند:
۱ ـ ۳. عقب ماندگى ذهنى (Mental retarchtin): عقب ماندگى ذهنى از آغازين سالهاى قرن نوزدهم، به عنوان يك مشكل طبى و اجتماعى مورد توجه قرار گرفت. پيش از آن، عقب ماندهها را محجور و ديوانه مىدانستند.(سعيد شاملو، آسيب شناسى روانى، ص۳۰۳)
عقب ماندگى ذهنى، اختلالى ناهمگون و عبارت از عملكرد هوشى پايين از ميانگين و اختلال در مهارتهاى انطباقى است كه پيش از رسيدن شخص به ۱۸ سالگى وجود دارد. اختلال، تحت تأثير عوامل ژنتيك، محيطى و روانى ـ اجتماعى است.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۳، ص۳۳۱)
چهارمين چاپ راهنماى تشخيصى و آمارى اختلالات روانى (DSM-IV) عقب ماندگى ذهنى را عملكرد هوشى پايينتر از ميانگين تعريف مىكند كه به اختلال جارى در رفتار انطباقى، انجاميده است. DSM-IV مىنويسد:
علامت اساسى عقب ماندگى ذهنى، كاركرد هوشى پايينتر از ميانگين، همراه با محدوديتهاى بسيار در كاركرد انطباقى، دست كم، دو حوزه مهارتى از مهارتهاى زير است: پيوند برابر، نگهدارى از خود، زندگى خانوادگى، مهارتهاى بين فردى و اجتماعى، استفاده از منابع اطلاعاتى، خود فرمانى، مهارتهاى عملكرد تحصيلى، شغلى، فراغت، سلامت و امنيت است.
كاركرد هوش كلى به وسيله هوشبهر (IQ) يا چيزى معادل (IQ) تعريف مىشود و از طريق سنجش به وسيله يك يا چند آزمون هوشى استاندارد، كه به گونه فردى اجرا مىشود، به دست مىآيد. (مثل، مقياسهاى تجديد نظر شده هوش وكسلر براى كودكان، استانفورد ـ بينه، مقياس تافمن براى كودكان) كاركرد هوشى پايينتر از ميانگين به هوشبهر حدود ۷۰ يا پايينتر از آن اطلاق مىشود.(انجمن روان پزشكان آمريكا، راهنماى آمارى و تشخيصى اختلالات روانى، ج۱، ص۱۰۷)
طبقه بندى
پايه ها و مرتبه هاى عقب ماندگى ذهنى, به گونه اصطلاحات گوناگون ابراز مى شود.
DSM-IV چهارگونه عقب ماندگى ذهنى را تعريف مى كند كه بازتاب ميزان تخريب براى هوش است. عقب ماندگى ذهنى سبك و كم, عقب ماندگى ذهنى ميانه, عقب ماندگى ذهنى شديد و عقب ماندگى ذهنى عميق.(انجمن روان پزشكان آمريكا، راهنماى آمارى و تشخيصى اختلالات روانى، ج۱، ص۱۰۹)
جدول طبقهبندى عقب ماندگى ذهنى
جدول از DSMIV
۱ عقب ماندگى ذهنى سبك و كم
هوشبهر ۵۰ ـ ۵۵ تا حدود ۷۰
۲ عقب ماندگى ذهنى ميانه
هوشبهر ۳۵ ـ ۴۰ تا ۵۰ ـ ۵۵
۳ عقب ماندگى ذهنى شديد
هوشبهر ۲۰ ـ ۲۵ تا ۳۵ ـ ۴۰
۴ عقب ماندگى ذهنى عميق
هوشبهر زير ۲۰ ـ ۲۵
عقب ماندگى ذهنى كم وسبك
عقب ماندگى ذهنى كم و سبك، كم و بيش، برابر چيزى است كه در مقوله آموزشى به آن (آموزش پذير) گفته مىشود.(انجمن روان پزشكان آمريكا، راهنماى آمارى و تشخيصى اختلالات روانى، ج۱، ص۱۱۰)
به طور معمول دچار آمدگان به عقب ماندگى كم وسبك، توانايى آن را دارند كه با پشتيبانیهاى مناسب، زندگى موفقى را در جامعه، چه به گونه مستقل و چه در محيط هاى نظارت شده، داشته باشند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۳، ص۲۴۹)
وضع ظاهر و رفتار و سخن گفتن اين دسته از عقب ماندگان، نزديك به پايه افراد نرمال است. به راحتى سخن مىگويند و به پرسشهاى ساده، به سرعت پاسخ مىگويند، لكن اطلاعات عمومى، فهم، درك، استدلال و حتى علاقههاى آنان بچه گانه است. گنجايش آنها براى تفكر انتزاعى محدود است و بيش تر جنبه انضمامى دارد. رشد و تكامل آنان كندتر از شخص سالم است. مىتوانند حرفههاى ماهر و غير ماهر را در حد خودكفايى بياموزند.(سعيد شاملو، آسيب شناسى روانى، ص۳۰۹_۳۱۰)
عقب ماندگى ذهنى ميانه
در گذشته به اين دسته از عقب ماندگان، (ابله) Imbicile مى گفتند.(سعيد شاملو، آسيب شناسى روانى، ص۳۰۸) بيشتر دچار آمدگان به اين پايه از عقب ماندگى ذهنى، در سالهاى نخستين كودكى، چگونگى پيوند و پيوستگى با ديگران را ياد مىگيرند. آنان از آموزشهاى شغلى بهره مىبرند و با زير نظر گرفتن و نگهدارى و نگهبانى از آنان، در اندازه ميانگين، مىتوانند از خود نگهبانى كنند و خود را از آفتها به دور نگهدارند. افزون بر اين، اينان توانايى دارند از برنامههاى آموزشى در مهارتهاى شغلى و اجتماعى سود ببرند؛ اما دور است در فراگيرى دانش، از سطح كلاس دوم فراتر روند. در دوران بزرگسالى، توانايى دارند كارهاى غيرماهرانه يا نيمه ماهرانه را زير نظر و سرپرستى ديگران در كارگاهها، انجام دهند.(انجمن روان پزشكان آمريكا، راهنماى آمارى و تشخيصى اختلالات روانى، ج۱، ص۱۱۰_۱۱۱) اين گروه بايد هميشه نگهدارى شوند؛ زيرا بيرون از جاى بسته، توانا به نگهدارى از خود نيستند.(سعيد شاملو، آسيب شناسى روانى، ص۳۰۹)
عقب ماندگى ذهنى شديد:
دچارآمدگان به عقب ماندگى ذهنى شديد، ۳ تا ۴ درصد كل جمعيت عقب ماندگان ذهنى را تشكيل مىدهند.
اينان، در سالهاى نخستين كودكى، يا پيوند و پيوستگى گفتارى ناچيز به دست مىآورند، يا اين كه هيچ گونه دستاوردى در اين حوزه ندارند. اين كودكان، ممكن است در سنين مدرسه سخن گفتن را بياموزند و آگاهیهايى به دست آورند و در زمينه چيره دستیهاى نخستين و نگهدارى از خود آموزش داده شوند. در بزرگسالى ممكن است توانا شوند و كارهاى سادهاى را در همه جاها و مكانهاى به طور كامل زير نظر و با سرپرستى انجام دهند.(سعيد شاملو، آسيب شناسى روانى، ص۳۰۶)
عقب ماندگى ذهنى عميق:
بيشتر دچارآمدگان به اين آشفتگیها، دچار آسيبهاى نورولوژيكى شناخته شدهاى هستند كه علت عقب ماندگى ذهنى آنان است.
اينان در سالهاى نخستين كودكى، آسيبهاى بسيارى را در كاركرد حسى ـ حركتى خود نشان مىدهند. ممكن است در محيطهاى به طور كامل شناخت يافته، با كمك، نگهدارى، زير نظر گرفتن، پيوند پيوستگى فردى، يا يك نگهدارنده، رشد بهينه داشته باشند.(انجمن روان پزشكان آمريكا، راهنماى آمارى و تشخيصى اختلالات روانى، ج۱، ص۱۱۱)
اينان نياز به سرپرستى هميشگى دارند و آگاهیها و تجربههاى زبانى و حركتى آنان بسيار محدود است. در بزرگسالى ممكن است سخن گفتن را ياد بگيرند و مهارتهاى ساده خود يارى كسب كنند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۳، ص۳۵۰)
اينان، حتى در توان نگهدارى و نگهبانى از خود در برابر خطرها و آفتهاى معمولى زندگى را ندارند.(سعيد شاملو، آسيب شناسى روانى، ص۳۰۶)
جدول ويژگیهاى رشد عقب ماندگان ذهنى(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۳،ص۳۳۲)
عقب ماندگى ذهنى
عميق
شديد
متوسط
خفيف
خفيف
تا ۵ سالگى، رشد و نپختگى
(سنين قبل از مدرسه)
عقب ماندگى بارز حداقل توانايى براى عملكرد در زمينههاى حسى، حركتى، نيازمند پرستارى است، حمايت و سرپرستى مستمر ضرورت دارد.
رشد حركتى ضعيف، حداقل تكلّم، معمولاً از آموزش در زمينه خوديارى نفعى نمىبرد، فقدان، يا حداقل مهارتهاى برقرارى ارتباط.
مىتواند صحبت كند و برقرارى رابطه را ياد بگيرد، آگاهى محدود اجتماعى دارد. رشد حركتى متوسط، از آموزش خوديارى بهره مىگيرد.
مىتواند مهارتهاى اجتماعى و برقرارى رابطه را فرا گيرد، حداقل كندى در زمينه حسى ـ حركتى، اغلب تا سنين بالا از افراد عادى قابل تفكيك نيست.
۶تا۲۰ سالگى، تربيت و آموزش
(سنين مدرسه)
تا حدودى رشد حركتى وجود دارد، ممكن است به حداقل، يا مقدار محدود آموزش در زمينه خوديارى واكنش مثبت نشان دهد.
مىتواند صحبت كند و برقرارى رابطه را ياد بگيرد، در زمينه عادت بهداشتى اساسى، مىتوان به او آموزش داد، از آموزش سيستماتيك عادات سود مىبرد، قادر به استفاده از آموزش حرفهاى نيست.
از آموزش مهارتهاى اجتماعى و حرفهاى مىتواند بهره بردارى نمايد. در كار درسى احتمال اين كه از كلاس دوم فراتر برود كم است، ممكن است تردد در جاهاى آشنا را ياد بگيرد.
مىتواند تا اواخر نوجوانى تا كلاس ششم دبستان پيش برود، مىتوان او را به سوى سازگارى اجتماعى هدايت كرد.
۲۱سالگى به بالا
كفالت اجتماعى و شغلى
تا حدودى رشد حركتى و كلامى وجود دارد، ممكن است قدرت مراقبت از خود را به طور خيلى محدود به دست آورد، نيازمند مراقبت پرستارى است.
تحت مراقبت كامل مىتواند در مراقبت از خويش، به طور نسبى مشاركت نمايد، در محيطهاى كنترل شده مىتواند مهارتهاى محافظت از خود را در سطح مفيد پايين ياد بگيرد.
تحت شرايطى همراه با سرپرستى در كارهاى غير تخصصى و ساده، از خود مراقبت كند. تحت استرس اجتماعى و اقتصادى خفيف احتياج به سرپرستى و راهنمايى دارد.
معمولاً مىتواند مهارتهاى اجتماعى و حرفهاى را، كه براى حداقل خودكفايى ضرورى است، ياد بگيرد، اما ممكن است تحت استرسهاى غير عادى اجتماعى و اقتصادى احتياج به كمك و راهنمايى پيدا كند.
۲ ـ ۳. اختلالهاى دليريوم، دمانس، فراموشى و ديگر اختلالهاى شناختى:
چاپ چهارم راهنماى تشخيص و آمارى اختلالات روانى (DSM -IV) سه گروه از اختلالات را: دليريوم، دمانس و فراموشى، كه نشانه اوليه مشترك؛ يعنى تخريب شناختى (در مَثَلْ اختلال حافظه، زبان يا توجه) دارند با هم طبقهبندى كرده است.(سعيد شاملو، آسيب شناسى روانى، ج۱، ص۵۲۸)
دليريومdelivum))
علامت اساسى دليريوم، آشفتگى هوشيارى، همراه با تغيير در شناخت است كه نمىتوان آن را به زوال عقل نسب داد. آشفتگى در هوشيارى از راه كاهش روشنايى آگاهى نسبت به پيرامون آشكار مىشود. توانايى در تمركز، تنها يا تغيير توجه آسيب مىبيند. براى جلب توجه فرد سؤالها را بايد تكرار كرد.
همراه با دشواریهاى تغيير در شناخت، كه آسيب ديدگى حافظه، اختلال جهت يابى، يا اختلال زبان را در بر مىگيرد، اختلال درك نيز وجود دارد. آسيب ديدگى حافظه بيشتر در حافظه نزديك ديده مىشود.
اختلال جهت يابى، به طور معمول از راه آگاه نبودن فرد نسبت به زمان (در مَثَلْ در نيمه شب فكر مىكند كه صبح است) يا نسبت به مكان (در مَثَلْ در حالى كه در بيمارستان است فكر مىكند در منزل است) ظاهر مىشود. اختلال جهت يابى نسبت به هويت خود نيز شايع است. در بعضى موارد، سخن گفتن بدون هدف و بى ربط است.
اختلالهاى دركى ممكن است سوء تعبير، خطاى دركى، يا انديشناكى و پندارها را در بر بگيرد.
در مَثَلْ صداى بسته شدن در، ممكن است با شليك اسلحه اشتباه گرفته شود (سوء تعبير)
تاخوردگیهاى روتختى، ممكن است به عنوان موجودات زنده به نظر برسند (خطاى دركى)
شخص ممكن است كسانى را بر روى تخت، در حال خواب ببيند، در حالى كه اين كسان وجود خارجى ندارند(توهّم)
گرچه سوء تعبيرهاى حسى، بيشتر، بينايى هستند، ممكن است چنين تعبيرهايى در ديگر جاهاى حسى نيز، رخ دهند.
فرد ممكن است نابهنجاریهاى عاطفى، واكنشهاى غير ارادى، احساسى، هيجانى، مثل اضطراب، ترس، افسردگى، بدخلقى، خشم، سرخوشى، و بىعاطفهگى نشان دهد. ترس، بيشتر، با هذيان و وهمها و پندارهاى تهديد كنده همراه است. اگر ترس زياد شود، ممكن است به كسانى كه به اشتباه تهديد آميز درك شدهاند، حمله كند.(انجمن روان پزشكان آمريكا، راهنماى آمارى و تشخيصى اختلالات روانى، ج۱، ص۲۴۰_۲۴۵)
زوال عقل(دمانس)
دمانس، سندرمى است نمايان، با بر هم ريزیهاى چندگانه در اعمال شناختى، بدون اختلال هوشيارى. اعمال شناختى كه ممكن است در دمانس آسيب ببينند، در بردارنده هوش عمومى، يادگيرى و حافظه، زبان، مسأله گشايى، جهت يابى، ادراكها و اندريافتها، توجه و تمركز، قضاوت و توانايیهاى اجتماعى هستند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۱، ص۵۴۲) كاستیهاى شناختى بايد شديد باشند كه سبب برهم ريزیها، در كاركرد شغلى يا اجتماعى فرد شوند و نسبت به كاركرد سطح بالاى پيشين، كاهش نشان دهند.
براى بازشناسى زوال عقل، آسيب ديدگى نيروى دماغى (حافظه) ضرورى است و از نشانههاى آشكار نخستين آن است. دچارآمدگان به زوال عقل، در توانايى فراگيرى جُستارهاى جديد دچار آسيب مىشوند، يا جستارهايى را كه پيش از اين آموختهاند فراموش مىكنند. در مراحل پيشرفته زوال عقل آسيب ديدگى حافظه به حدى شديد است كه شخص مسائل مربوط به دوران مدرسه، تاريخ تولد، اعضاى خانواده و پارهاى وقتها، حتى نام خود را فراموش مىكند.(انجمن روان پزشكان آمريكا، راهنماى آمارى و تشخيصى اختلالات روانى، ج۱، ص۲۵۷)
دچارآمدگان به زوال عقل، ممكن است اختلال آپراكسى(مثل، آسيب ديدن توانايى اجراى تلاشهاى حركتى، برخلاف سالم بودن توانايى حركتى، كاركرد حسى و درك تكاليف) نشان دهند.
اينان، حتى ممكن است توانا به شناسايى اعضاى خانواده يا حتى تصوير خود در آينه نباشند.(انجمن روان پزشكان آمريكا، راهنماى آمارى و تشخيصى اختلالات روانى، ج۱، ص۲۵۹)
دچارآمدگان به زوال عقل، ممكن است جهتيابى خود را از دست بدهند و در پيوند با فضا، بامشكل روبه رو شوند. ممكن است عمل خودكشى صورت گيرد. شمارى از دچارآمدگان به زوال عقل، رفتار مهارنشدهاى از خود به نمايش مىگذارند.
اختلالهاى فراموشى:
اختلالهاى فراموشى، در درجه نخست: با نشانه آشفتگى حافظه، شناخته شدهاند كه بر هم ريزیهاى بسيارى در كاركرد اجتماعى يا شغلى به وجود مىآورد.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۱، ص۵۶۰)
اختلالهاى موجود در اين بخش، در وانمود نشانههاى آسيب ديدگى حافظه، وجه اشتراك دارند؛ اما از نظر سبب شناختى از يكديگر جداند.(انجمن روان پزشكان آمريكا، راهنماى آمارى و تشخيصى اختلالات روانى، ج۱، ص۲۹۴)
۳ ـ ۳. اسكيزوفرنى
اسكيزوفرنیSchizophvinia يكى از رايجترين بيماریهاى روانى در عصر حاضر است.
A.نشانههاى نمايان: دو، يا چند نشانه از نشانههاى زير است كه هر يك در يك دوره يك ماهه ( يا كمتر، اگر به طور موفقيت آميز درمان شده باشد) ادامه داشته باشد:
۱. هذيانها
۲. وهمها و پندارها
۳. آشفتگى در سخن( يك پارچه و به هم بافته نبودن سخن و يا خارج شدن از خط مكرر.)
۴. آشفتگى در رفتار به گونه آشكار،, يا كاتاتونيك
۵. نشانههاى منفى، يعنى بى تفاوتى عاطفى، حرف نزدن و يا نبود اراده.
B.اختلال كاركرد اجتماعى ـ شغلى: در برههاى دراز از زمان، از شروع اختلال به بعد، يك يا چند زمينه مهم كاركرد، مانند: كار، پيوندها و بستگیهاى بين فردى، يا نگهدارى از خود، به اندازه درخور توجه، پايينتر از پايهاى است كه پيش از شروع اختلال به دست آمده بود.
DSM -IV گونهاى فرعى اسكيزوفرنى را ذكر كرده است: پارانوئيد، آشفته، كاتاتونيك، نامتمايز و باقيمانده.
DSM -IV مىنماياند كه نوع پارانوئيد، با اشتغال ذهنى با يك يا چند هذيان با وهمها و پندارهاى شنوايى فراوان، نمايان و شناخته است. به گونه كلاسيك، نوع پارانوئيد اسكيزوفرنى با وجود هذيانهاى دادخواهى و خودبزرگ بينى شناخته و نمايان است.
دچارآمدگان به اسكيزوفرنى پارانوئيد، در مقايسه با ديگر گونهها، از نظر قواى عقلانى، واكنشهاى هيجانى و رفتار، پسرفت كمترى نشان مىدهند.
شخص دچار آمده به اسكيزوفرنى پارانوئيد تيپيك، به طور معمول، بسيار دو دل و پرواكننده است. بيشتر خشن و پرخاشگر است. از نظر اجتماعى، اسكيزوفرنى پارانوئيد، خود را بهتر حفظ مىكند. هوش او در زمينههايى كه با هذيانهاى او مربوط نيست، ممكن است آسيب نديده باقى بماند.
نوع آشفته با پسرفت بسيار به رفتار ابتدايى، بدون مهار، و بىسازمان و نبود نشانههاى در برگيرنده نوع كاتاتونيك روشن و نمايان است.
شروع آن زودرس و پيش از ۲۵ سالگى است. بيمار آشفته، بدون هدف و سازندگى است. آشفتگى تفكر او آشكار و تماس او با واقعيت، بسيار ناچيز است. ظاهر شخصى و رفتار اجتماعى او خراب و واكنشهاى هيجانى او نامناسب است. خنده بدون دليل آشكار، از او بسيار سر مىزند. در اين گونه اسكيزوفرنى، ادا در آوردن، دهن كجى، ولخندى شايع بوده و رفتار بيمار بسيار سبكسرانه است.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۱۴۸) ويژگى كلاسيك نوع كاتاتونيك، آشفتگى نمايان و آشكار در كاركرد حركتى است كه ممكن است به صورت بُهت، منفى كارى، جمود يا عدم انعطاف، تحريك يا انتخاب حالت ويژه ظاهر شوند.
نشانههاى فرعى بر رفتار كليشهاى، ادا و اطوار، انعطاف مومى، موتيسم، بويژه شايع است.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۱۴۹)
وضعيت روانى:
ظاهر كلى بيمار اسكيزوفرنيك، ممكن است از يك فرد بسيار ژوليده پرجيغ و داد و هيجان زده تا فردى بسيار آراسته، به طور كامل ساكت و بىحركت، تغيير كننده و دگرگون شونده باشد. ممكن است بين اين دو قطب، كسان پرحرف كه اندامى غير عادى دارند، ديده شوند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۱۵۴)
از ديگر نشانههاى اين بيمارى، افسردگى، كاهش واكنش هيجانى كه گاهى شدت آن تا مرز نداشتن احساس لذت مىرسد. و هيجانهاى بسيار شديد، نامتناسب خشم، خوشحالى يا ناشكيبايى و پريشانى است.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۱۵۵)
بيمار ممكن است احساسهاى سرخوشانه قدرت مطلق، خلسه مذهبى، وحشت از هم پاشيدگى روانى، يا اضطراب ناتوان كننده مربوط به ويرانى عالم را بازگو كند.
وهمها و پندارهاى شنوايى نيز در بيماران اسكيزوفرنيك شايع است. صداها بيشتر تهديدآميز، زشت، اتهام زننده و موهن هستند. دو صدا ممكن است با هم مشغول مكالمه باشند، يا صدايى به رفتار و زندگى بيمار اشاره داشته باشد.
يكى ديگر از اختلالهاى در بيماران اسكيزوفرنيك، اختلال تفكر است. هذيانها، روشنترين نمونههاى اين اختلال هستند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۱۵۶)
۴ ـ ۳.ساير اختلالهاى پسيكوتيك
اسكيزوفرنى اختلال پسيكوتيك كلاسيك و رايجترين نوع روان پريشى است. با اين حال، سندرمهاى پسيكوتيك زيادى وجود دارند كه داراى معيارهاى تشخيصى اسكيزوفرنى نيستند. سندرمهاى پسيكوتيك مهم ديگر عبارتند از: اختلال اسكيزوفرنيفرم، اختلال اسكيزوافكتيو، اختلال هذيانى، و اختلال پسيكوتيك گذرا، به طور خلاصه، نشانههاى اختلال اسكيزوفرنيفرم، همانند نشانههاى اسكيزوفرنى است به استثناى اين كه نشانهها به مدت يك ماه، امّا كمتر از شش ماه دوام داشتهاند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۱۶۹)
اختلال پسيكوتيك مشترك (فولى آرو) نيز يكى از گونههاى اختلالهاى پسيكوتيك است. اين اختلال با اصطلاح جنون دو تائى (foliedeux) مشهورتر است. اين اختلال، بيشتر دو نفره است. فرد غالب (القاء كننده، بازيگر اصلى، يا بيمار اوليه) و فرد فعل پذير، كه بيمار مبتلا به اختلال پسيكوتيك مشترك است. اين نوع اختلال به جنون اشتراكى يا جنون تحميلى نيز معروف است. جنون تحميلى شايعترين نوع و فرم كلاسيك اختلال است. شخص غالب، دچار يك سيستم هذيانى شده و كم كم اين سيستم هذيانى را به شخص جوانتر و فعل پذير تحميل مىكند.هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۱۷۴_۱۷۵)
۵ ـ ۳ . اختلالهاى تجزيهاى
در حالت سلامت روانى، هر شخصى احساس پيوستهاى از انسان واحد بودن با شخصيت بنيادى واحد دارد. اختلال كليدى در اختلالهاى تجزيهاى از دست دادن آن حالت پيوسته هوشيارى است. شخص احساس مىكند كه چنين هويتى ندارد يا در مورد هويت خود سر در گم است و يا هويتهاى چندگانه دارد.
چهارمين چاپ راهنماى تشخيصى و آمارى اختلالات روانى (DSM -IV) در بردارنده معيارها و ملاكهايى براى چهار اختلال تجزيهاى است:
فراموشى تجزيهاى، گريز تجزيهاى، اختلال هويت تجزيهاى، اختلال مسخ شخصيت. در فراموشى تجزيهاى ناتوانى در به خاطر آوردن اطلاعاتى كه قبلا در حافظه بيمار ذخيره شده، شايع است. در اختلالات گريز تجزيهاى مبتلايان از خانه هميشگى و محل كار خود به طور فيزيكى دور شده و قادر به يادآورى جنبههاى مهم هويت قبلى خود: (اسم، اسم فاميل، شغل و غيره) نيستند.
مبتلايان به اختلالات هويت تجزيهاى، دو يا چند شخصيت مجزا دارند، كه هر يك از آنها تعيين كننده رفتار و نگرشها در دورهاى كه آن شخصيت خاص تسلط دارد مىباشد. اختلال هويت تجزيهاى معمولاً شديدترين نوع اختلال تجزيهاى تلقى مىشود.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۴۰۶)
شخصيتها ممكن است از دو جنس مختلف، نژادها و سنهاى ناسان و گاه ناسازگار باشند. ممكن است در يك شخص، يكى از شخصيتهاى بسيار برونگرا، حتى از نظر جنسى بىمبالات باشد، در حالى كه ساير شخصيتها، درونگرا، كنارهگير و از نظر جنسى مهار شده باشند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۴۰۹)
DSM -IV اختلال مسخ شخصيت را تغيير مستمر و عودكننده ادراك شخص از خود، به طورى كه احساس واقعيت خود از بين برود تعريف كرده است. بيماران دچار شده به مسخ شخصيت، ممكن است خود را مكانيكى، در خواب، يا گسسته از بدن خود احساس كنند.
ويژگیهاى بالينى
ويژگى اساسى مسخ شخصيت، چگونگى غير واقعى بودن و بيگانگى است كه به تجربه هوشيارانه وابسته است.
فرايندهاى روانى درونى و حوادث برونى سير عادى خود را مىپيمايند؛ امّا از يك ديگر جدا احساس مىشوند. به نظر مىرسد كه ديگر پيوند واهميتى براى شخص ندارند. قسمتهايى از بدن يا تمام آن ممكن است غريب به نظر برسد. يك پديده نادر و غريب در اين گونه بيماران احساس دو تا بودن است. شخص نقطه هوشيارى (من بودن) را خارج از تن خود احساس مىكند. بيشتر، دو سه قدم جلوتر از خود، انگار كه اين دوبل شخصى، به طوركامل، جدا از اوست. گاهى بيمار مىپندارد كه در يك آن در دو جا حاضر است.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۴۱۴)
۶ ـ ۳ . اختلالهاى شخصيت
شخصيت را مىتوان مجموعه خویها و منشهاى هيجانى و رفتارى تعريف كرد كه نمايان گر شخص در زندگى روزمرّه او در شرايط معمولى است. شخصيت هر كس، تا اندازهاى و به طور نسبى، ثابت و در خور پيش بينى است.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۵۳۵)
فقط وقتى خویها و ويژگیهاى شخصيتى ناهماهنگ با محيط و انعطاف ناپذير و ناسازگارانهاند واختلال كاركردى بسيار، يا ناراحتى ذهنى به وجود مىآورند، بازشناسى اختلال شخصيت ممكن مىشود. اين بيماران الگوهاى ناسازگارانه، انعطاف ناپذير بسيار عميق و با ثبات در درك و برخورد با محيط خودشان نشان مىدهند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۵۳۵)
طبقهبندى
DSM -IV اختلالهاى شخصيت را در سه گروه جمع كرده است: گروه اول، در برگيرنده اختلالهاى شخصيت اسكيزوئيد، پارانوئيد و اسكيزو تايپى است.
دچار آمدگان به اين اختلالها، بيشتر غير عادى و غريب به نظر مىرسند.
گروه دوم، در برگيرنده اختلالهاى شخصيت نمايشى، خود شيفته، ضد اجتماعى است.
دچار آمدگان به اين اختلالها، بيشتر هيجانى، بازيگر و بى ثبات به نظر مىرسند.
گروه سوم، اختلالهاى شخصيت، گونههاى دورى گزين، وابسته، وسواسى ـ جبرى، و منفعل ـ مهاجم را در بر مىگيرد.
دچارآمدگان به اين اختلالها، بيشتر، آشفته و آسيمه و بيمناك به نظر مىرسند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۵۳۵)
در اين جا، به گونه فشرده و خلاصه به اقسام اين اختلالها اشاره مىكنيم:
۶/۱ ـ ۳.اختلال شخصيت اسكيزوئيد:
اين اختلال در كسانى بازشناسى مىشود كه عمرى را در كنارهگيرى از اجتماع گذراندهاند. شخصيت اسكيزوئيد با كنارهگيرى، دخالت نكردن در امور روزمرّه و اهميت ندادن به ديگران نمايان است. چنين كسى آرام، مردم گريز، درونگرا، و غير اجتماعى است. هر چند شخصيت اسكيزوئيد، درونگرا و خيال پرداز است، ولى ظرفيت او براى شناخت واقعيت كم نيست. اگر چه ديگران شخصيت اسكيزوئيد را دورى گزين مىشمارند، در بعضى موارد چنين شخصى قادر به رشد و تكامل بوده و مىتواند عقايد بديع و سازنده به جهان ارائه كند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۵۴۲)
۶/۲ ـ ۳. اختلال شخصيت پارانوئيد:
شخصتهاى پارانوئيد، به طور كلى با سوء ظن دير پا و اعتماد نورزيدن مردم، شناخته مىشوند.
اين طبقه، در برگيرنده، ناخوشايندترين منشهايى است كه در زندگى روزمرّه با آنها برخورد مىشود.
ويژگى اساسى اين اختلال، گرايش بى مورد، به بيان و تفسير كارهاى ديگران، به عنوان سبك و خوار شمردن و تهديد كننده عمدى است. كمابيش، همه آنان نگران نوعى آسيب ديدن و سوء استفاده از جانب ديگرانند. چنين كسانى، بيشتر حسادت بيمارگونه دارند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۵۴۰)
۶/۳ ـ ۳. اختلال شخصيت اسكيزوتايپى:
شخص دچار آمده به آشفتگى شخصيت اسكيزوتايپى كسى است كه حتى در نظر مردم عادى هم، شگفت و غير عادى است. تفكر سحرآميز، عقايد انتساب اشتباه حسى و مسخ واقعيت، بخشى از دنياى روزمرّه اين بيمار است.
در آشفتگى و اختلال شخصيت اسكيزوتايپى، تفكر و پيوند كلامى مختل و آشفته است. شخصيت اسكيزوتايپى، مثل بيمارى اسكيزوفرنيك، ممكن است سر از احساسهاى خود در نياورد. دنياى درونش ممكن است پر از انسانهاى خيالى و ترس و خيال پردازى كودكانه باشد. سخن گفتن شخصيتهاى اسكيزوتايپى، ممكن است، شگفت و حيرت انگيز و اختصاصى بوده و تنها براى خود آنان معنى داشته باشد.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۵۴۴_۵۴۵)
۶/۴ ـ ۳ . اختلال شخصيت ضد اجتماعى:
اختلال شخصيت ضد اجتماعى، با كارهاى ضد اجتماعى و جنائى پيوسته و پياپى، باز شناخته مىشود. امّا برابر جنايتكارى نيست، بلكه، ناتوانى براى برابر سازى با معيارها و ترازهاى اجتماعى است. پيشينه اين افراد حاكى از آشفتگى در كاركرد، در بسيارى از زمينههاى زندگى است. دروغ گويى، فرار از مدرسه و منزل، دزدى، نزاع، بد مصرف كردن دارو، كارها و تلاشهاى غير قانونى، تجربههاى تيپيك اين بيماران است.
تهديد به خودكشى و اشتغال ذهنى با ناراحتى جسمانى، در اينان شايع است.
۶/۵ ـ ۳ . اختلال شخصيت مرزى:
بيماران دچار آمده به شخصيت مرزى، در مرز بين نوروز و پيسكوز قرار گرفته و با بى ثباتى بسيار عاطفه، خلق، رفتار، روابط شيئى و تجسم نفس بازشناخته مىشوند. اين اختلال را اسكيزوفرنى سر پايى نيز ناميدهاند.
بيماران مرزى، كما بيش، هميشه به نظر مىرسد كه در يك حالت بحرانى قرار دارند. نوسان خلق در آنان شايع است. ممكن است بيمار لحظهاى اهل بحث و مجادله به نظر برسد، لحظهاى ديگر افسردگى نشان دهد، وزمانى ديگر از نبود هر گونه احساس در خود شكايت نمايد. رفتار بيماران مرزى، غير درخور پيش بينى است.
اين بيماران، از احساس مزمن تنهايى و پوچى و نيز از نداشتن احساس هويت ثابت (پراكندگى هويت) ناله مىكنند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۵۴۸_۵۴۹)
۶/۶ ـ ۳ . اختلال شخصيت نمايشى:
اختلال شخصيت نمايشى با رفتار پرزرق و برق و نمايشى و روانگرا در اشخاص هيجانى و تحريك پذير، نمايان و در خور بازشناسى است.
۶/۷ ـ ۳ . اختلال شخصيت خودشيفته:
دچارآمدگان به آشفتگى شخصيت خود شيفته، با احساس ژرف اهميت شخصى، احساسهاى خودبزرگ بينى و به گونهاى كم مانند بودن نمايانند و در خور بازشناسىاند.
دچارآمدگان به اين اختلال، احساس خودبزرگ بينانه از مهم بودن خود دارند. آنان خود را آدمهاى ويژهاى مىپندارند و انتظار دارند به طور خاصى با آنان مدارا شود.
اين بيماران، احترام به نفس شكننده دارند و آمادگى و زمينه دچار آمدن به افسردگى را دارند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۵۳۳_۵۳۴)
۶/۸ ـ ۳ . اختلال شخصيت دورى گزين:
دچارآمدگان به اين آشفتگى، نسب به ترك شدن، بسيار حساس هستند و به همين دليل، ممكن است به زندگى بدون پيوند و بستگى روى آورند. حساسيت نسبت به رانده شدن از سوى ديگران، هسته مركزى نشانههاى اين اختلال را به وجود مىآورد.
۶/۹ ـ ۳ . اختلال شخصيت وابسته:
دچار آمدگان به اين اختلال به طور روشن و نمايان براى بر آوردن نيازهاى خود به ديگران وابستهاند. اعتماد به نفس ندارند. اينان، بدون اندرز و اطمينان بخشى زياد ديگران، نمىتوانند تصميم بگيرند و آهنگ كارى بكنند.
۶/۱۰ ـ ۳ . اختلال شخصيت وسواسى ـ جبرى:
اختلال شخصيت وسواسى ـ جبرى، با هيجان، نظم و ترتيب، پشتكار، سرسختى و دودلى نمايان است و بازشناخته مىشود.
ويژگیهاى اساسى اين اختلال، الگوى كمال طلبى و كشسان ناپذيرى است. گرفتار آمدگان به اين اختلال، با اصول، مقررات، نظم، نظافت، جزئيات، و كسب كمال، سرگرمى ذهنى دارند. اين ويژگیها، سبب محدود شدن كلى تمام شخصيت مىگردند.(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۵۵۵_۵۵۸)
طبقهبندى بيماران روانى در فقه
اگر گفته شد: ردهبندى، فرآيندى است كه با آن پديدههاى پيچيده، برابر معيارها و ملاكهاى نمايان و روشن، به گونه ردهها و رستهها، سامان دهى مىشوند و كاركرد اصلى آن بازشناسى گونههاى بيماریهاى روانى در مدت زمانى كوتاه، جهت شتاب بخشيدن در درمان آن است، بايد پذيرفت چنين ردهبندى با اين هدف و كاركرد در فقه غير در خور پذيرش و به كلى، از هدفها و كاركردهاى علم فقه به دور است.
در اصل نبايد از اين علم چنين انتظارى داشت. امّا اگر بپذيريم هر سامانه و سيستم پذيرفته شدهاى در هر علم با كاركرد و هدفهاى روشن و پيوسته با موضوع و هدفهاى آن علم، طبقهبندى مىشود، بايد گفت علم فقه نيز براى بيماران روانى طبقهها، ردهها و رستههايى را ذكر كرده و مسائل و مباحث در پيوسته با آن را در آن طبقه ذكر كرده است. حتى در پارهاى موردها، ويژگیهاى بالينى، از اين گونه بيماران روانى را نيز بيان كرده است.
با جست و جو در بابهاى گوناگون فقه، به دستهاى از كسان و گروههايى بر مىخوريم كه امروزه مىتوانند زير عنوان ردههاى بيماران روانى جاى بگيرند كه عبارتند از:
۱. مجنون
۲. سفيه
۳. ضعيف
۴. فاسد العقل
۵. زائل العقل
۶. ساهى
۷. ناسى
۸. مغفّل= معطّل
۹. أبله ـ احمق
۱۰. سكران
البته از بين همه اين طبقهها و ردهها، درسخنان نراقى تنها دو گروه به شرح آمده است: مجنون و سفيه. از اين روى، در اين مقاله به عرضه ديدگاه ايشان در اين دو مورد مىپردازيم.
طبقهبندى بيماران روانى از نظر محقق نراقى
در ميان فقيهان اماميه، محقق نراقى به مسأله بيماران روانى و احكام آنان توجهى ويژه داشته و پرداختن به اين مقوله را از مسائل مهم فقه قلمداد كرده است.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۳)
اين فقيه ژرف انديش، در مقالهاى مستقل در كتاب عوائدالايام به اين مقوله پرداخته و گوشهاى از زواياى تاريك آن را روشن كرده است.
وى، اختلالهاى روانى را در دو طبقه: سفاهت و جنون جاى داده و پس از ارائه تعريفى از اين دو، به بيان احكام دچارآمدگان به اين دو بيمارى پرداخته است.
۱. جنون
۱ ـ ۱. تعريف جنون
ملا احمد نراقى جنون را اين گونه تعريف مىكند:
الجنون ـ على ما يظهر من كتب الاطباء و كلماتهم ـ ليس عَلَماً لمرضٍ مشخص معيّن، بل هو اسم لجميع الامراض الدماغية الباعثة لاختلال العقل و فساده، و يعبّرون عنها بفساد العقل.
والمراد بفساد العقل: أعم من أن يكون الفساد فى نفس القوّة العاقلة، أو فى قواها الخادمة لها، كالمفكّرة و المخيّلة و غيرها، و لها انواع مختلفة و آثار متشتة متفاوتة، و من هنا قيل الجنون فنون…(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۳)
آنچه از كتابها و نوشتههاى پزشكان بر مىآيد اين است كه جنون، نام بيمارى روانى خاص نيست، بلكه جنون شامل انواع بيماریهاى دماغى است كه موجب اختلال در كاركرد عقل و فساد آن مىشود. اين فساد چه در قوّه عاقله باشد و يا در قواى ديگر، همانند قوّه مفكّره و يا مخيّله و غير آن.
جنون داراى گونههاى گوناگون و آثار متفاوت است؛ از اين روى، گفتهاند: جنون فنى از فنون است.
۲ ـ ۱. ويژگى بالينى مجنون
گرچه بيان ويژگیهاى بالينى مجنون و سفيه و ديگر ردهها و رستههاى بيماران روانى، جزو مسائل علم فقه نيست، امّا بيشتر فقيهان به مناسبت بيان احكام ديوانگان و ابلهان به پارهاى از اين ويژگیها اشاره كردهاند.
از جمله نراقى مىنويسد:
و يشترط فى صدق المجنون كون افعاله الرديئة ناشئة عن اختلال العقل، بأن لا يدرك قبحها، و قد تصدر عن أحد أفعال رديئة و لكنّه يدرك قبحها و يرتكبها، إما لأجل مصلحة، او بدون اختيار لمرض، كمن يبكى طول ليله و نهاره و يعلم أنّه مرض عرض له.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۸)
۳ ـ ۱. گونهها و مرتبههاى جنون
فقيهان در بحث خود بيشتر به بيمارى جنون، به گونه ساده و بدون توجه به مرتبههاى شدّت و ضعف و گونههاى آن نگريسته و شدّت و ضعف اين بيمارى را در ترتيب آثار و احكام فقهى بى اثر دانستهاند. اما در اين ميان، شمارى از فقيهان در لابه لاى بحثهاى خود، به مرتبهها و گونههاى آن اشاره كرده و جنون را داراى مراتبى دانستهاند.
از ميان اين فقيهان، مىتوان به محقق نراقى اشاره كرد كه در بخشى از مقاله خود در تعريف جنون مىنويسد:
و لها انواع مختلفه و آثار متفاوتة، و من هنا، قيل: الجنون فنون.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۳)
جنون، گونههاى گوناگونى دارد و داراى آثار و ويژگیهاى متفاوتى است، از اين روى، گفته شده است: جنون فنى از فنون است.
وى در كتاب صوم در ردّ ديدگاه كسانى كه در تكليف نداشتن ديوانه، به زشتى تكليف براى غير عاقل استدلال جستهاند، مىنويسد:
فانّ من المجانين من يعقل تكليفه، فانا رأينامنهم من يضرب الناس و يشتمهم و يضحك و يبكى بلا سبب و يتلف ماله، و كانت له دقّة فى صلاته و صيامه، و كان يتعقّل التكليف و الثواب والعقاب، و يحفظ آداب عبادته، و احكامها و مسائلها….
فانّ الجنون فنون، و من فنونه مالا يعقل بعض الأمور و يعقل بعضها.(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۱، ص۳۴۰)
شمارى از ديوانگان به تكليف خود دانا و متوجه هستند. ما شمارى از ديوانگان را ديدهايم كه به ضرب و شتم مردم پرداخته و بدانان فحش و ناسزا مىگويند. گاهى بدون دليل مىخندند يا گريه مىكنند. اموالشان را بدون هدف، تباه مىسازند. امّا با اين حال، همينان در انجام عبادات و اداى نماز و روزه خود، دقت و وسواس دارند. ثواب و عقاب انجام و يا انجام ندادن وظيفه را درك مىكنند و آداب احكام و مسائل عبادات را مىدانند….
بنابراين، جنون داراى اقسام و فنونى است و از مرتبهها و طبقههاى آن، گروهى است كه پارهاى از مسائل را درك مىكنند و در فهم پارهاى ديگر از جُستارها ناتوانند.
از اين سخن، به خوبى به دست مىآيد كه تكليفها و حكمهاى ديوانگان، به اختلاف جنون و مرتبههاى آن، گوناگون است.
البته پس از ايشان فقهاى ديگرى همانند كاشف الغطاء نيز به اين مسأله، به روشنى پرداختهاند.
كاشف الغطاء مى نويسد:
والظاهر انّ للمجنون مراتب، فقد يعقل معه اوقات الصلوة، أو غيرها، من عقايد او غيرها، فيختلف تكاليفه باختلاف أحواله فى وجه قوى.(شيخ جعفر كاشف الغطاء، كشف الغطاء، ص۲۵۳)
به ظاهر براى فرد عقل از دست داده و ديوانه، مرتبههايى وجود دارد. زمان نماز و غير آن را مىفهمد و عقايد و غير آن را درك مىكند و گاه نمىفهمد و درك نمىكند.
بدين سبب، بنابر رأى و نظر قوى، حكمها و تكليفهاى ديوانگان با توجه به درجه جنون، فرق مىكند.
از فقهاى معاصر نيز، شمارى چون آقايان: خوانسارى، گلپايگانى به اين مسأله اشاره كردهاند.(سید احمد خوانساری، جامع المدارك، ج۲، ص۱۸۹؛ گلپایگانی، المعجم الفقهيه، ج۹، ص۹۰)
۴ ـ ۱ . عرف، مرجع بازشناسى بيمارى
فقيهان اماميه، جنون را مستقل از عرف بيان و تعريف نكرده، بلكه بازشناسى آن را به عرف و اهل فن و كارشناسان واگذاردهاند.تعريفهايى كه فقيهان در كتابهاى خود از اين گونه بيماریها ارائه دادهاند نيز بر گرفته و ناظر به كتابهاى پزشكى زمان خود بوده است.
محقق نراقى نيز، همانند بيشتر فقيهان، تعريف جنون و شناخت آن را عرفى و ويژه كارشناسان دانسته است:
و بالجملة كلمات اللّغويين و الفقهاء متطابقة فى تفسير هذين اللّفظين بما ذكر من أنّ الجنون هو فساد العقل و ضياعه و خلله و اختلاله، و السفاهة:خفّة العقل و رداءته و نقصانه و سخافته.
و العرف ايضاً يساعد على ذلك و يدلّ عليه، فانّ كلّ من فسد عقله و اختلّ يحكم أهل العرف بكونه مجنوناً.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۵)
و در جاى ديگرى مىنويسد:
و المناط فى معرفته صدق المجنون عرفاً و هو إنّما يكون إذا لم يكن الفساد قليلاً جداً بحيث لايظهر لاهل العرف و لا يلتفتون إليه، فاذا كان بحيث يظهر لاهل العرف، يطلق عليه المجنون و تجرى عليه احكامه.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۸)
عرف زمانه، ملاك اصلى در شناخت مجنون از افراد سالم است. عرف زمانى شخص را ديوانه مىداند كه فساد عقل او، آن اندازه نباشد كه نتواند آن را باز شناسد.
بنابراين، فساد عقل اگر به درجهاى برسد كه عرف (كارشناسان) آن را باز شناسد بيمارى جنون براى آنان بازشناخته مىشود.
۵ ـ ۱ . شرح:
محقق نراقى، بيمارى جنون را يك نوع بيمارى ويژه، با نشانههاى بالينى روشن نمىداند.
نراقى جنون را بر دسته گستردهاى از آشفتگیها و اختلالهاى روانى اطلاق كرده است كه منشأ آن فساد عقل است.
به ديگر سخن، در ديدگاه ايشان، هر شخصى را كه به آشفتگیهاى فساد عقل، دچار آمده باشد، در دايره جنون قرار مىگيرد. در حقيقت، نراقى فساد عقل را سرچشمه بيمارى جنون مىداند.
در تعريف فساد عقل مىنويسد:
و المراد بفساد العقل: أعم من أن يكون الفساد فى نفس القوّة العاقلة، أو فى قواها الخادمة لها، كالمفكّرة و المخيّلة و غيرهما.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۳)
و در جاى ديگرى مىنويسد:
و بالجملة فساد العقل بأقسامه هو الجنون، و المتّصف به هو المجنون.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۶)
برابر اين نظريه، بسيارى از دستههاى اختلالهاى روان پزشكى كه امروزه زير عنوان جنون خاص (اسكيزوفرنى) قرار نمىگيرند، همانند زوال عقل، دمانس، اختلالهاى پسيكوتيك و … از جهت حكمى در رديف بيمارى جنون قرار مىگيرند.
۲ ـ سفاهت
دومين رسته اختلالهاى روانى از نظر نراقى سفاهت است .
۱ ـ ۲. تعريف سفاهت:
سفاهت در لغت به معناى سبك عقل شدن، نادانى و بى خردى كردن است.
در فقه به كسى سفيه مىگويند كه عادت او اسراف و تبذير در خرج است و تصرّفهاى مالى او عاقلانه نيست.(طریحی، مجمع البحرين، ج۶، ص۳۴۶) و اموال خود را در غير هدفهاى خردمندانه صرف مىكند و ملكه يا صفت و حالتى در او وجود ندارد كه سبب حفظ و نگهدارى دارايىاش (محقق حلّى، شرايع الاسلام، ج۲، ص۳۵۳) و مانع صرف آنها در راههاى غير خردمندانه گردد. بنابراين، كسى كه دارايى خود را به گونه شناخته شده و به شيوه خردمندان هزينه نمىكند و در داد و ستدها، به سود و زيان و نيرنگ و فريب توجه ندارد و اموال خود را در راههاى ناشايسته صرف مىكند، سفيه ناميده مىشود.(حقوق مدنى، اشخاص و محجورين، ص۲۰۶)
محقق نراقى ديدگاه مشهور فقيهان را در سفيه پذيرفته است:
و أمّا السفاهة: فهى عبارة عن خفّة العقل و نقصانه، و عدم كماله بالنسبة إلى عامة أهل المعاش و المحاورات، أى بالنسبة إلى العقل المحتاج إليه فى طريقة المعاش و المعاملات، و المصاحبة مع أهل المحاورات أو العادات، كما يشهد به العرف. و صرّح به اللغويون و المفسرون.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۴)
سفاهت عبارت است از سبكى عقل و نقصان آن و عدم كمال آن نسبت به عموم مردم در مسائل اقتصادى و اجتماعى. يعنى عقل سفيه در امور اقتصادى و مسائل مربوط به معاملات و معاش و برخورد با ديگران دچار كاستى و نقصان است. چنانكه عرف اين معنى را تأييد نموده و لغويون و مفسران نيز به اين مسأله به روشنى اشاره كردهاند.
نراقى، پس از بيان معناى سفاهت از سخنان اهل لغت گواه مىآورد و معناى پذيرفته شده ميان فقيهان و اهل لغت را برابر مىداند و در پايان، نتيجهگيرى مىكند:
وبالجملة: كلمات اللّغويين و الفقهاء متطابقة فى تفسير هذين اللفظين بما ذكر من أنّ الجنون هو فساد العقل و ضياعه و خلله و اختلاله، والسفاهة: خفّة العقل و رداءته و نقصانه و سخافته.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۵)
۲ ـ ۲ .گونههاى سفاهت:
گرچه بيشتر فقيهان از گونههاى سفاهت در كتابهاى فقهى خود نامى نبرده و به دليل عرفى دانستن موضوع، خود را بى نياز از ورود به بحث كارشناسى موضوعى دانستهاند؛ امّا نراقى، افزون بر روشن گرى و شرح مفهوم عرفى آن زمان، به گونههاى سفاهت نيز اشارتى گذرا كرده است:
وكما أنّ للجنون فنوناً و اقساماً و مراتب متفاوتة، كذلك للسفاهة انواعاً و مراحل مختلفة.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۶)
در جاى ديگر به گونه، و قسمهاى سفاهت اشاره كرده و نوشته است:
ثم لهذا النقص ايضاً مراتب غير محصورة و أنواع متكثرة: فمن ضعفاء العقول من يضحك كثيراً فى غير موقعه، ومنهم من يتكلّم بكلمات مستهجنة، ومنهم من ينظر بأنظار غير مرغوبة، وهكذا، ومنهم من يصرف المال فى مصارف غيرلائقة بحاله من غير درك عدم لياقته و فساده، وليست له ملكة اصلاح المال و حفظه، بل له ملكة التضييع و الإفساد، ومنهم من ليس له ملكة إصلاح العيال، ومنهم من ليس له ملكة إصلاح الأولاد، وهكذا. وكل ذلك لايخلو عن خفة عقل و نقصان فيه وإن اختلفت آثاره. و قد يكون له مرتبة من السفاهة، ولكن يصلح المال أشد إصلاح، ويحفظه اَكد حفظ.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۲۲)
نابخردى و كم عقلى، مرتبههاى نامحدود و گونههاى بسيار دارد. گروهى از سفيهان، در جايى كه نبايد بخندند، مىخندند. گروهى ديگر، كلمات و سخنان زشتى به كار مىبرند و شمارى از آنان، به مناظر و صور زشت نظر مىكنند و….
شمارى نيز، دارايیهاى خود را در راه غير شناخته شده هزينه مىكنند و ملكه يا صفت و حالتى در آنان وجود ندارد كه دارايى خود را نگهدارند.
شمارى، بىبهره از ملكه اصلاح و اداره امور خانوادهاند.
و شمارى نيز نمىتوانند از عهده تربيت و اداره فرزندان خود برآيند. همه كسانى كه از آنان نام برديم، سبك مغزند و قوه عاقله آنان كاستى دارد. گرچه شمارى، با اين كه به گونهاى سبك عقل و ابلهى دچارند؛ امّا به خوبى از عهده امور خود بر مىآيند.
۳ ـ ۲ . عرف مرجع بازشناسى اختلال سفاهت
همچنانكه در بحث جنون گذشت، شناخت و بازشناسى بيماران روانى، به عهده كاردانان و كارشناسان است فقيهان، به اين مطلب اشاره روشن دارند.
نراقى، عرف را تنها مرجع بازشناسى بيمارى سفاهت مىداند و مىنويسد:
به طور كلى سخنان اهل لغت و فقيهان، در معنى و تفسير جنون و سفاهت، برابر با آن معنايى است كه از جنون و سفاهت ارائه گرديد. برابر اين معنى، سفاهت عبارت است از: سبكى عقل و كاستى آن و عرف نيز اين معنى را تأييد مىكند؛ چون كسى كه سبك عقل و دچار به كاستى عقل باشد، عرف او را سفيه دانسته و معتقد است: اين شخص، فساد عقل ندارد، سبك عقل است.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۵)
نراقى هر كاستى عقلى را از نمونههاى سفاهت نمىداند بر اين باور است: اين كاستى، بايد به درجهاى باشد كه عرف آن را درك كند وگرنه كاستى عقلى كه بسيار كم باشد، و عرف آن را بازنشناسد، نمىتواند نمونه سفاهت باشد.
علاّمه نراقى اصرار دارد ميان فساد عقل و كاستى و سبكى آن فرق است.
او، نظر فقيهانى كه سفاهت را از اقسام فساد عقل دانستهاند، نمىپذيرد.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۷)
۳ ـ احكام بيماران روانى از ديدگاه محقق نراقى
۱ ـ ۳. احكام ديوانگان
۱/۱ ـ ۳ . طرح مطلب:
جنون از گزارههايى است كه مدار پارهاى از روايات صادر شده از امامان قرار دارد و در بحثهاى فقهى و حقوقى: دادوستدها و عبادتها، در بوته بررسى و در مدار گفت وگوهاست. همان گونه كه بلوغ آدمى، سرچشمه آثار فقهى فراوانى مىگردد، جنون انسان نيز، خود، سرچشمه آثار فقهى حقوقى بسيار است. از اين روى، فقيهان، مباحثى را درباره ويژگیهاى جنون، قسمها و گونهها، اثرها و پيامدهاى آن در عبادتها، دادوستدها، و ايقاعات و يا تصرفهاى قولى و فعلى، در كتابهاى فقهى خود مطرح كردهاند.
فقيهان اماميه، جنون را يكى از سببها و انگيزههاى ششگانه براى حجر و از سببهاى زوال شايستگى انسان بالغ دانستهاند. همين كه جنون شخص ثابت شده، از تمامى دست يازیها و تصرفها، عبادتها و دادو ستدها، بازداشته مىشود. و در صورت انجام آنها، باطل و لغو و بى اثر خواهند بود.
نراقى معتقد است: از تمامى دچارآمدگان به فساد عقل، چه عنوان مجنون بر آنان صدق نمايد و چه نتوان آنان را مجنون دانست، تكليفهاى عبادى و مالى، حقوق و مسؤوليت مدنى و جزايى، برداشته مىشود:
ثم إنّ فساد العقل بجميع فنونه يترتب عليه رفع قلم التكليف الشرعى البدنى و المالى، و عدم صحة الأقارير والعقود والإيقاعات بالاجماع، والضرورة، والكتاب، والسّنة.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۸)
۲/۱ ـ ۳ . اثر جنون در عبادات:
در فقه اماميه، جنون، مانع درستى عبادتها شمرده مىشود. در اين زمينه، رواياتى از امامان(ع) رسيده كه فقيهان در بحثهاى مربوط به عبادات بدانها پرداختهاند.(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۸، ص۲۵؛ احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۶، ص۱۰۶) اما از مجموع اين روايتها، به همراه اجماع و سيره عقلا، به دست مىآيد كه مجنون از انجام تكليفهاى عبادى معاف است. چون شرط و ركن مهم واجب بودن عبادت، درستى عقل است.
نراقى، افزون بر بيان كلى كه در عوائد در رفع تكليف عبادى از ديوانگان داشت، در مستند نيز در لابه لاى بحثهاى خود به گونه گذرا به اين مطلب اشاره دارد.
در گاه بيان شرطهاى واجب بودن روزه مىنويسد:
الثانى (من الشرايط) العقل. فلايصح الصوم من المجنون، بلاخلاف ظاهر.(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۱۰، ص۳۳۹)
دومين شرط واجب بودن روزه، خردمندى است. پس، روزه ديوانه درست نيست، بدون هيچ ديدگاه ناسازگارى.
در مسأله حج، رأى آنان كه ديوانگان را همانند كودكان دانسته و حج آنان را درست انگاشتهاند، نپذيرفته و بر اين باور است كه: حج ديوانگان درست نيست و از حجةالاسلام، بسنده نمىكند.
در بحث زكات مىنويسد:
لاتجب زكاة فى مال الصبى ولا المجنون، مطلقاً، نقداً كان المال، او غيره.(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۹، ص۱۱)
دارايى كودكان و ديوانگان، زكات ندارد، چه آن دارايیها نقد باشد و يا غير نقد.
۳ / ۱ ـ ۳ . اثر جنون در تصرّفهاى گفتارى:
فقه اماميه، مجنون را در رديف كودك قرار داده و براى همه گونه تصرّفهاى او، گفتار، يا كردار (= قول و فعل) ارزشى قائل نشده و آثار حقوقى بار نكرده است، مانند: نكاح، طلاق و وقف.
نراقى درباره نكاح مجنون و مجنونه مىنويسد:
لايجوز تزويج فاسد العقل لسفه أو جنون، ذكراً كان أو أنثى مع البلوغ بغير وليّ….(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۱۶، ص۱۳۴)
و در جاى ديگر مىنويسد:
يشترط فى العاقد ـ سواء كان أحد الزوجين، أو وكيله أو وليه ـ الكمال بالبلوغ والعقل. فلايجوز عقد الصبى، ولاالمجنون فى حال جنونه.(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۱۶، ص۹۹)
يكى از شرطها و ويژگیهاى جارى كننده عقد، چه يكى از زوجين باشد يا وكيل، يا وليّ آن دو، كمال عقل و بلوغ است. بنابراين عقد كودك و مجنون، درست نيست.(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۱۶، ص۹۹)
البته در اين جا، يادآورى اين نكته بايسته است كه به اعتقاد فقهاى اماميه، صيغههايى كه در عقد نكاح از مجنون صادر مىشود، ارزش و اعتبار شرعى ندارد، ليكن ولیِّ زن و مرد ديوانه، حق دارد بنابه حق ولايت خود بر آنان، در صورت نياز، براى آنان همسر برگزيند و خود، صيغه عقد نكاح را جارى سازد و اگر مصلحت ديد كه اين پيوند گسسته شود، خود، مىتواند طلاق را جارى سازد. محقق نراقى، اين رأى را پذيرفته است.(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۱۶، ص۱۳۴)
۴/۱ ـ ۳ . اثر جنون در داد وستدها و قراردادها:
از جمله شرطهاى مهم درستى قراردادها، خردمندى دوسوى قرارداد است. از اين روى، هرگونه دادوستد قرارداد مجنون باطل است.
علاّمه نراقى در كتاب بيع، يكى از شرطهاى درستى بيع را خردمندى دو سوى قرارداد و دادوستد دانسته، مىنويسد:
ومنها: العقل، فلايصح بيع المجنون ولا المغمى عليه ولاالسكران.(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۱۴، ص۲۶۶)
يكى از (شرطهاى درستى دادوستد) خردمندى و عقل دوسوى دادوستد و قرارداد است.
بنابراين خريد و فروش ديوانه و بيهوش و مست، درست نيست.
۲ ـ ۳ . احكام ابلهان
در فقه اماميه، ابلهى و سفاهت، از سببها و انگيزههاى حجر است. حجر در لغت به معنى منع است و در اصطلاح حقوق، عبارت است: از بازداشتن شخص از دست يازيدن در دارايى و دخالت در حقوق مالى خود و انجام كارهاى حقوقى، اعم از عقد، يا ايقاع. بنابراين، محجوران، كسانى هستند كه به علت كمى سن، كاستى، يا آشفتگى قواى دماغى، نمىتوانند در امور خود آزادانه دخالت ورزند و در دارايى خود دست يازند و تصرّف كنند. از اين روى به كمكها و پشتيبانیهاى قانون گذار نياز دارند.
محجور بودن مالى سفيه در فقه اماميه، پذيرفته شده و در اين مسأله سخن مخالفى وجود ندارد.(شيخ يوسف بحرانى، حدائق الناضره، ج۲۰، ص۳۷۸)
امّا سفيه همانند مجنون نيست كه تمام تكليفهاى عبادى نيز از او برداشته شده باشد، بلكه به نظر فقيهان، تكليفهاى عبادى سفيه از او برداشته نشده و ا حكام عبادى، بر سفيهان نيز همانند خردمندان، جارى و سارى است.
نراقى مىنويسد:
وأما السّفاهة، بأقسامها، فلاتمنع شيئاً من الاحكام الشرعية، ولم يترتب عليها فى الشريعة المقدسة حكم سوى أمر واحد، وهو الحجر والمنع عن التّصرفات الماليّة فى بعض أقسامها.(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۱۴، ص۵۱۹)
سفاهت، با همه گونهها و قسمها، هيچ گونه بازدارندگى از اجراى احكام شرعى ندارد. و تنها حكمى كه بر اين گونه بيماران روانى جارى است، بازداشتن از دست يازیها و تصرّفهاى مالى است و آن هم، تنها پارهاى از تصرّفها و دست يازیها را در بر مىگيرد.
مراد از پارهاى تصرّفهاى روا، تصرّفهايى مانند هبه و يا زكات و خمس و كفارههاى واجب است.
اين عنوانها كه زير عنوان احكام و تكليفهاى عبادى مالى قرار مىگيرند، چون داراى دو جنبه مختلف عبادى و مالىاند، مورد توجه فقها قرار گرفتهاند. و در اين كه آيا سفيه مىتواند اينگونه تصرفها داشته باشد، دو نظر ابراز شده است:
شمارى از آنان، اين گونه عبادتها را از اين جهت كه در آنها تصرّفهاى مالى صورت مىگيرد و سفيه نمىتواند در دارايى خود دست يازد، باطل مىدانند و درستى آن را بسته به اجازه ولى او مىدانند.(سید محسن حکیم، مستمسك العروة الوثقى، ج۹، ص۱۲)
شمارى ديگر، از جمله محقق حلّى در شرايع الاسلام و محقق نراقى بر اين باورند واجبات مالى، مانند زكات، خمس، وكفارههاى واجب، بايد از اموال سفيه پرداخت شود.(محقق حلّى، شرايع الاسلام، ج۸، ص۶۹۸)
علاّمه نراقى در كتاب زكات مىنويسد:
الفقر لايمنع من وجوب الزكاة… وكذا السفه لايمنع منه….(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۹، ص۶۱)
فقر، بازدارنده وجوب زكات نيست… همچنين ابلهى نيز، از پرداخت زكات باز نمىدارد.
وى خريد و فروش سفيه و همچنين اقرار مالى او را نمىپذيرد.(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۱۴، ص۲۶۶؛ احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۱۷، ص۱۷۰)
بررسى مقايسهاى بيماران روانى از ديدگاه محقق نراقى
در اين بخش، با توجه به سامانه و سيستم طبقهبندى بيماران روانى DSM-IV، تعريفها، ويژگیهاى بالينى و تشخيص افتراقى آنان، ضرورى است احكام فقهى هر كدام از آنان شامل احكام عبادى، اعمال حقوقى، مسؤوليت مدنى، جزايى و كيفرى با توجه به سيستم طبقهبندى مورد نظر محقق نراقى بيان گردد.
از اين روى، در اين قسمت، به بيان اجمالى اين طبقهها و احكام آنان پرداخته مىشود:
۱. عقب ماندگى ذهنى
همچنانكه گذشت DSM-IV عقب ماندگى ذهنى را عملكرد هوشى پايينتر از حدّ ميانه تعريف مىكند كه به اختلال جارى در رفتار انطباقى انجاميده است. DSM-IV چهار نوع عقب ماندگى ذهنى را تعريف مىكند كه بازتاب ميزان تخريب براى هوش است: عقب ماندگى ذهنى خفيف، متوسط، شديد و عميق.
۱ ـ ۱. عقب ماندگى ذهنى خفيف:
دچار آمدگان به عقب ماندگى ذهنى خفيف، برابر تعريفهاى DSM-IV نمىتوانند از نمونههاى سفاهت قرار بگيرند. چون اين گروه از بيماران، تنها فرقى كه با افراد معمولى دارند، در كاركرد كمتر هوشى (هوشبهر) آنان است ولى از جهتهاى ديگر همانند افراد سالم هستند. اينان مىتوانند آموزشهاى حرفهاى فرابگيرند و زندگى موفقى داشته باشند. اينان، تكليفهاى عبادى، مسؤوليت مدنى و احكام كيفرى و جزايى يكسانى با بهرهمندان از خرد دارند.
محقق نراقى در عوائد به گروههاى گوناگون سفيهان اشاره كرده و آنان را زير عنوان: (ضعفاء العقول) نام مىبرد و به پارهاى از ويژگیهاى بالينى آنان اشاره مىكند و تنها يك گروه از آنان را داراى احكام مالى مستقل (حجر) مىداند و بقيه را در زمره افراد عادى قرار مىدهد.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۲۲_۵۲۳)
او، پس از ذكر پارهاى از گروهها، اين افراد را كه در عرف، از آنان به (ضعيف العقل) ياد مىشود، مىنويسد:
وجميع هؤلاء الاصناف داخلون تحت التكاليف الشرعية، و متساوون مع غير هم فى الاحكام الفرعيّة من الشرعية والوضعية، إلاّ خفيف العقل الذى ليست له ملكة اصلاح المال أو له ملكة إفساده، فإنه محجور عليه شرعاً من التصرفات المالية، لاتجوز له العقود والايقاعات المتعلّقة بالمال بدون إذن الولى، ولاتُسمع منه الاقارير المالية أو المستلزمة لصرف المال، بالاجماع والاخبار والآية، فهذا النوع من السفيه مخصوص بهذا الحكم.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۲۲۲)
و در جاى ديگر، به روشنى يادآور مىشود: همه گروههاى ابله، در حكم شرعى حَجر، داخل نيستند، تنها و تنها، بر گروهى از آنان احكام حجر جارى است و آنان كسانى هستند كه توانايى اداره مالى زندگى خود را ندارند:
وملخص الكل: أن المجنون هو فاسد العقل وضائعه. والسفيه: هو خفيف العقل و ناقصه، او ذلك مع من له ملكةإفساد المال، او من ليس له ملكة اصلاحه والثانى، ليس له أثر فى الاحكام الشرعيّة او الوضعية الاّ بعض اصنافه الذى هو من ليس له ملكة اصلاح المال. فيتعلق به الحجر فى التصرّفات الماليه.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۲۵)
خلاصه آن كه: مجنون، كسى است كه خردش فاسد و تباه شده باشد. و سفيه، كسى است كه سبك عقل و كم خرد باشد.
كسى كه به سبك عقلى دچار آمده باشد، گاه به گونهاى است كه دارايى خود را تباه مىسازد و گاهى نمىتواند دارايى خود را نگهدارد.
گروه نخست (ديوانگان) همه احكام شرعى و وضعى از آنان برداشته شده است.
امّا گروه دوم (ابلهان) در احكام شرعى و وضعى با ديگران شريك هستند) مگر شمارى كه ملكه اصلاح مال ندارند و نمىتوانند دارايى خود را نگهدارند و از نظر شرع، محجورند و از دست يازیها و تصرفهاى مالى، بازداشته شدهاند.
۲ ـ ۱. عقب ماندگى ذهنى ميانه و شديد
امّا عقب ماندگان ذهنى، با توجه به معيارهاى روان پزشكى و مجموع سخنان نراقى:
به دست مىآيد كه اين گروه از بيماران، نمونه ابلهى و در رديف ابلهان قرار مىگيرند و از تصرفهاى مالى، بازداشتهاند. ملاكهاى بيان شده در DSM-IV با ملاكهاى بيان شده در فقه سازگار است.
بر اينان، تكليفهاى عبادى: نماز، روزه و… واجب است؛ امّا از تصرفهاى مالى بازداشته شدهاند. از اين روى هرگونه دادوستد و قراردادى كه انجام دهند، باطل است و در اصطلاح، اينان غير رشيدند.
در مورد مسؤوليت جزايى، اين گونه افراد، چنانكه نراقى بدان اشاره كرده، با افراد سالم يكسانند. و در برابر كارهايى كه انجام مىدهند، بايد پاسخ گو باشند.
۳ ـ ۱. عقب ماندگى ذهنى عميق
اينان، با اطلاعات داده شده در DSM-IV، به نظر مىرسد خارج از دائره تكليف قرار داشته و در زمره كسانى هستند كه زير عنوان فاسد عقل نام برده مىشوند.
برابر نظريه نراقى، كه جنون را يكى از نمونههاى فساد عقل مىدانست، اينان به دليل ناتوانى عقلى در رديف ديوانگان قرار مىگيرند.
وى در بحث جنون، چنانكه گذشت، همه گونههاى فساد عقل را داخل در حكم جنون قرار مىدهد:
وبالجملة: فساد العقل باقسامه هو الجنون، والمتّصف به هو المجنون.(احمد نراقى، عوائد الايام، ص۵۱۶)
جدول بررسى مقايسهاى احكام عقب ماندگان ذهنى
درجه عقب ماندگى
خفيف
متوسط
شديد
عميق
احكام عبادى
صحيح
صحيح
صحيح
باطل
اعمال حقوقى
عقود، معاملات، نكاح طلاق و…
صحيح
باطل
باطل
باطل
مسؤوليت مدنى (اقرار، شهادت، ضمانت و…)
صحيح
باطل
باطل
باطل
مسؤوليت جزايى وكيفرى (قصاص، ديات و حدود)
دارد
دارد
دارد
ندارد
۲. اختلالهاى دليريوم، دمانس، فراموشى و ديگر اختلالهاى شناختى
همان گونه كه در بخش نخست مقاله شرح داده شد DSM-IV سه گروه از اختلالها: دليريوم، دمانس و فراموشى را، كه نشانههاى مشترك؛ يعنى تخريب شناختى (در مَثَلْ اختلال حافظه، زبان يا توجّه) دارند، با هم طبقهبندى كرده است.
با توجه به اطلاعات گرفته شده از اين سيستم، به جداسازى احكام دچار آمدگان به اين گروه از اختلالها، از نگاه محقق نراقى، مىپردازيم:
۱ ـ ۲. اختلال دليريوم؛ دمانس و زوال عقل
با تعريفى كه از اين اختلال در DSM-IV شده است، مىتوان آن را در رديف فساد عقلى دانست كه محقق نراقى از آن به جنون تعبير كرده است. نشانى اساسى اين اختلال، اختلال هوشيارى، آسيب ديدگى حافظه، اختلال جهت يابى، اختلال زبان، اختلال درك، اختلال جهت يابى به زمان، مكان و يا هويت است.
با اين اطلاعات، مىتوان گفت: اين گونه بيماران، از جهت حكمى از طبقه جنون بشمارند، گرچه از جهت موضوعى نمىتوان اين بيماران را در زمره ديوانگان دانست.
زيرا از مجموعه اطلاعاتى كه درباره اين بيماران وجودارد، به دست مىآيد، قوه خردورزى و انديشه اين گونه بيماران، به شدت آسيب ديده است. با تعريفى كه نراقى از جنون ارائه كرد و گفت: جنون، يعنى فساد عقل و احكام جنون را بر هر كسى كه فساد عقل داشت، جارى مىدانست، مىتوان گفت: عبادتها و همه قراردادها و دادوستدهاى اينان باطل و در تمامى احكام، پيرو شخص مجنون خواهند بود.
۲ ـ ۲. اختلالهاى فراموشى
اين اختلال، كه دچار آمدگان به آن، بانشانه اختلال حافظه، بازشناخته مىشوند, با توجه به اطلاعات DSM-IV، مىتوانند در زمره افراد فراموشكار قرار بگيرند و احكام فراموشكاران در فقه بر آنان جارى شود. اين گروه از بيماران، از جهت خردورزى و انديشه، سالم به نظر مىآيند، از اين روى در احكام عبادى و ديگر احكام، پيرو طبقه خود هستند. يعنى كارهاى عبادى آنان درصورت فراموشى، بايد قضا گردد.
در كارهايى كه نياز به هوشيارى است، مانند: قضاوت، شهادت، اقرار، وكالت و ديگر كارهاى حقوقى، كارهاى آنان غيرنافذ است.
نراقى به طبقهاى از بيماران روانى به نام: (مغفّل) اشاره دارد و در شرح ويژگیهاى بالينى آنان مىنويسد:
هو الّذى لايحفظ ولايضبط، ويدخل فيه التزوير والغلط، وهو البله ـ كما صرّح به جماعة ـ وكذا من يكثر غلطه و نسيانه، ومن لم يتنبّه لمزايا الأمور و تفاصيلها.(احمد نراقى، مستند الشيعه، ج۱۸، ص۲۷)
(مغفّل) كسى است كه قوه حافظه و ضبط نداشته باشد و دچار تزوير و اشتباه مىشود. و اين بيماران، ابله هستند، همان گونه كه شمارى از فقيهان، به روشنى يادآور شدهاند. و همچنين كسى كه اشتباه و فراموشى او زياد است و به رمز و راز أمور غافل (در حكم ابلهان است).
اين بيان، در كتاب شهادات نيز آمده است. وى شهادت فراموشكار را در حكم شهادت مجنون دانسته است.
از اين روى، از اين عبارت مىتوان چنين نتيجه گرفت: كارهايى كه نياز به هوشيارى و دقت دارند، از دچار آمدگان به اين اختلال، پذيرفته نيست.
۳. اسكيزوفرنى(هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ج۲، ص۱۵۸)
اسكيزوفرنى، كه از آن به عنوان جنون نام برده مىشود، شاخصترين نمونه تعريفها و ويژگیهاى جنون در فقه مىتواند باشد. با گزارشات DSM-IV از اين بيمارى كه در بخش اول مقاله، به طور مختصر، به پارهاى از آن اشاره كرديم، مىتوان بدون دغدغه پذيرفت كه احكام مجنون بر اين گونه بيماران جارى است. در اصل، مجنونى كه در روايات و طب اسلامى و در فقه، از آن سخن رفته و در روان پزشكى، به عنوان اسكيزوفرنى شناخته شده است. با توجه به اين كه دادهها، هماهنگ با اين عقيده است كه اسكيزوفرنى يك بيمارى مغزى است كه كاركرد طبيعى بسيارى از توانايیهاى شناختى را در هم مىريزد، مىتوان آن را از نمونههاى فساد عقل دانست كه به نظر نراقى سرچشمه بيمارى جنون است. برابر اين سخن، بنابر نظريه محقق نراقى كه گويا بدون مخالف باشد، تكليف از اين گونه بيماران، برداشته شده است، به دليل اين كه ملاك و معيار اصلى در توجه تكليف به انسان، وجود قوه عاقله سالم و طبيعى است. شخص دچار آمده به اسكيزوفرنى، از عقل سالم، بى بهره است.
۴. ديگر اختلالهاى پسيكوتيك
اين اختلالها از جهت نشانهها، همانند اختلال اسكيزوفرنىاند و تنها اختلاف آنها، با اسكيزوفرنى در مدت زمان است. به طور معمول، اختلالهاى پسيكوتيك، كمتر از اختلالهاى اسكيزوفرنى، از جهت مدت زمان طول مىكشد. با اين اطلاعات و ويژگیها، دچار آمدگان به اين نوع اختلالها، از جهت حكم فقهى، همانند بيماران اسكيزوفرنى هستند.
۵. اختلالهاى تجزيهاى
با دادههاى روان پزشكى، در مورد اختلالهاى تجزيهاى و مجموع اطلاعات گرفته شده از DSM-IV به نظر مىرسد، اختلال، فراموشى تجزبهاى و گريز تجزيهاى كه بيشتر، حافظه بيمار دچار آسيب ديدگى مىشود، از جهت حكم، پيوسته به اختلال فراموشى است. اما اختلال هويت تجزيهاى و مسخ شخصيت، كه در هر دو، هويت شخص آسيب مىبيند بيشتر نشانههاى آن، با نشانههاى اسكيزوفرنى، همانند است، از جهت حكم، پيوسته به اسكيزوفرنى است.
توجه به اين نكته ضرورى است: محقق نراقى، چنانچه گذشت، همه مرتبههاى فساد عقل حتى كاركرد درست نداشتن قوّه خيال را نيز، در رديف فساد عقل دانسته بود.
۶. احكام دچارآمدگان به اختلالهاى شخصيت:
همچنانكه در بخش اول مقاله گذشت DSM-IV اختلالهاى شخصيت را در سه گروه جمع كرده است:
گروه اول اختلالهاى شخصيت: اسكيزوئيد، پارانوئيد و اسكيزوتايپى را در بر مىگيرد.
گروه دوم، اختلالهاى شخصيت نمايشى، خود شيفته، ضد اجتماعى و مرزى را در بر مىگيرد.
سوّمين گروه اختلالهاى شخصيت: دورى گزين، وابسته، وسواسى ـ جبرى، و منفعل ـ مهاجم را در بر مىگيرد.
از ميان اين اختلالها، با اطلاعات و دادههاى روان پزشكى و ويژگیهاى بالينى DSM-IV اختلال شخصيت اسكيزوتايپى، اختلال شخصيت ضد اجتماعى، و اختلال شخصيت مرزى، به گونهاى با بحث فساد عقل در پيوند است و ديگر اختلالها، نمىتوانند، نمونه فساد عقل باشند.
فهرست منابع:
(۱) سيد مسعود موسوى نسب، روان پزشكى قانونى، على اصغر پناهى متين، دانشگاه علوم پزشكى شيراز؛
(۲) داويديان هارطول، فصلنامه انديشه و رفتار، شماره ۹ و ۱۰ سال ۱۳۷۶؛
(۳) گفت وگوهاى فلسفه فقه؛
(۵) انجمن روان پزشكان آمريكا، راهنماى آمارى و تشخيصى اختلالات روانى، گروه مترجمين، دانشگاه شاهد؛
(۶) هارولدج كاپلان بنيامين سادوك، خلاصه روان پزشكى علوم رفتارى، ترجمه پورافكارى، شهر آشوب؛
(۷) سعيد شاملو، آسيب شناسى روانى، تهران، ۱۳۷۵؛
(۸) احمد نراقى، عوائد الايام، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم؛
(۹) احمد نراقى، مستند الشيعه، آل البيت، قم؛
(۱۰) شيخ جعفر كاشف الغطاء، كشف الغطاء؛
(۱۱) سید احمد خوانساری، جامع المدارك، مكتبة الصدوق، تهران، ۱۳۵۵؛
(۱۲) گلپایگانی، المعجم الفقهيه؛
(۱۳) طریحی، مجمع البحرين؛
(۱۴) محقق حلّى، شرايع الاسلام؛
(۱۵) حقوق مدنى، اشخاص و محجورين؛
(۱۶) شيخ يوسف بحرانى، حدائق الناضره، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين؛
(۱۷) سید محسن حکیم، مستمسك العروة الوثقى، دار احياء التراث العربی، بیروت؛