• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تأثیر اخلاق(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



چکیده: بررسی بیرونی و فلسفی علم فقه و شیوه اجتهاد را از زوایای گوناگونی میتوان به انجام رساند. یکی از آنها بررسی تأثیری است که علم اخلاق و خصلت های اخلاقی میتواند بر فقه و اجتهاد داشته باشد. در این مقاله تلاش شده است تا صورت های مختلف نقش علم اخلاق، آموزه های اخلاقی، خصلت های اخلاقی در فقه، اجتهاد و افتا، در نگاهی اجمالی بررسی، و پیامدها و تأثیرهای احتمالی آن به صورت مستند نشان داده شود. این مقاله در صدد است تا کیفیت و شیوه های تأثیر اخلاق و آموزه های اخلاقی را در مراحل اجتهاد و ابعاد مختلف علم فقه و افتا نشان دهد. امید است تا این بررسی اجمالی، زمینه بررسی های عمیق تر و دقیق تر را فراهم آورد و راه را برای مطلوبیت بیشتر فقه و اجتهاد موجود بگشاید.
واژگان کلیدی: علم فقه، اجتهاد، افتا، علم اخلاق، آموزه های اخلاقی، خصلت های اخلاقی، شریعت، نقش و تأثیر.
مقدمه
ییکی از محورهای مهم فلسفه علم فقه، بررسی (تأثیر اخلاق در فقه، اجتهاد و افتاست). این مطلب را از دو زاویه می توان بررسی کرد:
۱. اخلاق چه نقش و تأثیری در فقه، اجتهاد و افتا داشته است (بررسی توصیفی)؛
۲. اخلاق چه نقش و تأثیری در فقه، اجتهاد و افتا باید داشته باشد (بررسی توصیه ای)
مقصود اصلی این مقاله محور دوم است؛ ولی بررسی محور دوم را از رهگذر بررسی محور اول باید انجام داد تا روشن شود که این نوع نگاه و بررسی، در تراث فقهی و علمی ریشه دارد و از پشتوانه علمی قابل توجهی برخوردار است.
در آغاز لازم است کاربردهای برخی واژه های مؤثر در بحث را توضیح دهیم:
الف) شریعت
شریعت به معنای واقع و نفس الامر آموزه های دین است و در دو معنای عام و خاص به کار می رود:
۱. شریعت به معنای واقع احکام فقهی: در کاربرد رایج، شریعت به معنای واقع و نفس الامر خصوص احکام فقهی است، در مقابل واقع آموزه های اعتقادی، اخلاقی و… ؛
۲. شریعت به معنای واقع آموزه های دین: گاهی شریعت به معنای واقع و نفس الامر همه آموزه های دینی، اعم از اعتقادی، اخلاقی، فقهی و… است؛ در این کاربرد شریعت به معنای دین و شرع است.
ب) اخلاق
اخلاق کاربردهای گوناگونی دارد که مهم ترین آنها چنین است:
۱. اخلاق به معنای آموزه های اخلاقی دین: گاهی مراد از واژه اخلاق، آموزه ها و دستورالعمل هایی است که در متون مقدس دینی آمده است و به تعبیر دیگر، مراد از آن اخلاق دینی است. بنابراین وقتی مثلاً گفته می شود (تأثیر اخلاق در اجتهاد)، مراد تأثیر آموزه های اخلاقی دین در اجتهاد است.
۲. اخلاق به معنای صفات یا حالات نفسانی: یکی از کاربردهای دیگر اخلاق، کاربرد آن به معنای ملکات و صفات درونی انسان است؛ صفاتی نظیر شجاعت، ترس، عناد، حریت، تعصب، جاه طلبی، استبداد به رأی و… که موضوع (یا بخشی از موضوع) علم اخلاق است.(ابن مسکویه، ص ۳۱؛ شبر،ص ۱۰) بنابراین وقتی گفته میشود (نقش اخلاق در اجتهاد)، مراد نقشی است که برخی صفات اخلاقی مجتهد در اجتهاد و استنباط دارد.
۳. اخلاق به معنای رشته علمی: یکی از کاربردهای رایج اخلاق، کاربرد آن به معنای یکی از رشته های علمی است که در آن از فضائل و رذائل اخلاقی و راه های اکتساب فضائل و دورماندن از رذائل بحث می کند.(نراقی، ج ۱، ص ۳۴) بنابراین هنگامی که گفته می شود (رابطه اخلاق و فقه)، مراد این است که اخلاق به عنوان یک رشته علمی، چه ارتباطی با فقه به عنوان یک رشته علمی دارد. البته رشته علمی اخلاق دارای گرایش ها و شاخه های مختلفی است و رابطه فقه با هر یک متفاوت خواهد بود.
۴. اخلاق به معنای پسند و رفتار اجتماعی: یکی دیگر از کاربردهای اخلاق، کاربرد آن به معنای نوعی از پسند و رفتار اجتماعی است که غالب و یا گروهی از مردم یک جامعه رفتاری را پسندیده و اخلاقی می شمرند (نظیر رفتار صادقانه)، و رفتار دیگری را ناپسند و غیراخلاقی می شمرند (نظیر رفتار فریبکارانه).(دورکیم، ص ۱۱۵؛ مصباح یزدی، ص ۷۰) بنابراین وقتی گفته میشود که این فتوا اخلاقی است، یعنی با پسند و نوع رفتار مردم همخوانی و سازگاری دارد.
ج) اجتهاد
واژه اجتهاد نیز کاربردهای متعددی دارد:
۱. اجتهاد به معنای فرآیند استنباط حکم شرعی از ادله معتبر: در علم اصول فقه، قواعد و ضوابط معتبر استنباط احکام با استدلال به اثبات میرسد. فقیه با استفاده از این قواعد و ضوابط و استفاده از دانش رجال، غالباً مراحلی را طی می کند تا به استنباط حکم شرعی می رسد. برای نمونه در مرحله اول، سند روایت را بررسی می کند تا صدور روایت از معصوم برای وی احراز شود (احراز وجدانی یا تعبدی)؛ در مرحله دوم دلالت و مفاد آیه یا روایت بر مدعا را بررسی می کند، سپس اگر آیه یا روایت مورد استناد معارض معتبری داشت، نسبت آن را با دلیل مورد استناد می سنجد و پس از حل تعارض بدوی و یا عمل به قواعد باب تعارض (در صورت تعارض مستقر)، به استنباط حکم فقهی می رسد طی این مراحل تا دستیابی به حکم فقهی فرآیندی چند مرحله ای است و فرآورده آن نظر فقهی است.
۲. اجتهاد به معنای قوه استنباط حکم شرعی: شخصی در اثر تمرین و تکرار پیمودن مراحلی که در اجتهاد وجود دارد، به قوه و مهارت دست می یابد که می تواند احکام شرعی وقایع گوناگون را از منابع آن استخراج کند و به نظر فقهی دست یابد. گاهی اجتهاد به این قوه و ملکه گفته می شود که از سنخ ملکات و خصلت های درونی است.(شیخ بهائی، زبدة، ص ۱۱۵ و ۱۵۹)
۳. اجتهاد به معنای منبع حکم شرعی: یکی از کاربردهای دیگر اجتهاد، کاربرد آن به معنای یکی از منابع استنباط حکم در عرض کتاب و سنت است. در جایی که حکم واقعه پیش آمده در کتاب و سنت بیان نشده است، برخی از فقها به رأی و نظر شخصی خویش به عنوان منبع مراجعه می کنند،(دوالیبی، ص ۳۶؛ سید محمدجواد عاملی،ج ۵، ص ۳۷۲؛ سیدمحمدباقر صدر، ص ۳۹) آن طور که در نقل ماجرای معاذ آمده است.(در ماجرای معاذ آمده است که پیامبر(ص) در هنگام گسیل وی به یمن از او پرسید: اگر مورد قضاوتی پیش آید، به چه چیزی حکم می کنی؟ گفت: به کتاب خدا. پیامبر(ص) پرسید: اگر در کتاب خدا نیافتی؟ گفت: به سنت رسول خدا. باز پیامبر(ص) پرسید: اگر در سنت پیامبر(ص) نیافتی؟ گفت: به تلاش فکری می پردازم و کوتاهی نمی کنم. پیامبر(ص) فرمود: حمد خدای را که نماینده رسول خدا را به آنچه مورد رضایت رسول خدا است موفق داشت. (عسکری، ج ۲، ص ۲۸۲))
د) فقه
فقه کاربردهای متعددی داشته و دارد که نقل همه آنها خارج از حوصله این مقاله است. در این جا دو معنای مورد نیاز را ذکر می کنیم:
۱. فقه به معنای رشته علمی: در این کاربرد، فقه به معنای رشته ای علمی است که در آن خصوص احکام فرعی و عملی شریعت از منابع و ادله معتبر به شکل تفصیلی و استدلالی استخراج می شود(علامه حلی، منتهی ، ج ۱، ص ۵۲)و از آن به فقه استدلالی تعبیر می شود.
۲. فقه به معنای نظر فقهی: همان طور که در معنای اجتهاد گذشت، فقیه برای استنباط حکم شرعی مراحلی را طی می کند، گاهی فقه به کار می رود و مراد از آن خصوص نظر فقهی استنباط شده است(محمدتقی نجفی،ج ۱، ص ۵۲) که غالباً به آن فتوا داده می شود و در رساله های عملیه منعکس می گردد، و گاهی هم بنا به ملاحظاتی به آن فتوا داده نمی شود.
هـ) افتا:
افتا یعنی فتوا و خبردادن. فقیه پس از طی مراحل اجتهاد و استنباط نظر فقهی از آن خبر می دهد؛ به این خبر دادن از حکم فقهی استنباط شده، افتا گفته می شود(شهید اول، القواعد، ج ۱، ص ۳۲۰) البته گاهی فقیه به ملاحظاتی، نظیر مخالفت استنباطش با نظر مشهور فقیهان، از اظهارنظر خودداری کرده و به احتیاط روی می آورد.
انواع تأثیر اخلاق در شریعت
پس از روشن شدن کاربردهای واژه ها به تأثیر انواع کاربردهای اخلاق در شریعت، اجتهاد، فقه و افتا می پردازیم. در این بحث فقط صورت ها و شقوقی را مطرح می کنیم که احتمال تأثیر آن داده می شود و از ذکر سایر شقوق صرف نظر می کنیم.
۱. لحاظ آموزه های اخلاقی در جعل احکام شرعی فرعی
ییکی از انواع تأثیر اخلاق، لحاظ آموزه های اخلاقی در تشریع و جعل احکام شرعی فرعی است. بنابر مبنای عدلیه که قائل به حسن و قبح عقلی و تبعیت احکام از مصالح و مفاسدند، می توان گفت آموزه های اخلاقی در تشریع احکام شرعی مدنظر قرار گرفته است(علامه طباطبائی در این باره می نویسد: (الاسلام بنی سنته الجاریة و قوانینه الموضوعة علی اساس الاخلاق و بالغ فی تربیة الناس علیها) (طباطبائی، المیزان، ج ۴، ص ۱۱۰)، ولی بنابر مبنای اشاعره که منکر حسن و قبح عقلی و تبعیت احکام از مصالح و مفاسدند، اخلاق در تشریع احکام شرعی جایگاهی ندارد.
به هر حال لحاظ آموزه های اخلاقی در جعل احکام شرعی فقهی، محل بحث این مقاله نیست.
۲. تأثیر اخلاق به معنای پسند اجتماعی در جعل احکام شرعی
در اینکه شارع در ابلاغ احکام شرعی، پسند و پذیرش مردم جامعه را فی الجمله مدنظر قرار داده است، تردیدی نیست و نمونه آن تدریجی بودن احکام شرعی است.(تدریجی بودن احکام شرعی امر مسلمی است، بلکه برخی احکام در چند مرحله جعل شد که چند مرحله ای بودن وجوب حجاب و تحریم خمر دو نمونه آن است.)(امام خمینی، المکاسب المحرمة، ج ۱، ص ۳۰۰؛ سیدمحمدباقر صدر، بعوث، ج ۳، ص ۲۵۸؛ مرتضی بروجردی، مستند، ج ۱، ص ۱۹۶)ولی در نظر گرفتن پسند و پذیرش مردم در تشریع احکام، مطلبی است که به تحقیق مستقل نیاز دارد. به هر حال تأثیر اخلاق به معنای پسند اجتماعی در جعل احکام شرعی، چه به شکل تأسیسی آن و چه در امضای احکام رایج در جامعه صدر اسلام، محل بحث نیست.
۳. نقش آموزه های اخلاقی دین در مراحل اجتهاد
فقیه مراحلی را طی می کند تا به استنباط حکم شرعی می رسد. آموزه های اخلاقی ممکن است در هریک از مراحل، تأثیرگذار باشد که در این جا نقش آموزه های اخلاقی در بررسی سندی، دلالی و در هنگام تعارض را بررسی می کنیم:
الف) نقش آموزه های اخلاقی دین در بررسی سندی
نقش آموزه های اخلاقی در سند روایت، به دو صورت سلبی و ایجابی متصور است:
۱. نقش سلبی: اگر روایتی وجود داشته باشد که با آموزه های اخلاقی قرآنی کریم و روایات معتبر، به کلی مخالف باشد. بنابر روایات متعدد و معتبری که روایت مخالف با قرآن(شیخ حر عاملی، وسائلج ۲۷، ص ۱۱۱، ح ۱۴)یا سنت قطعی را غیر معتبر می داند(بنابر مبنای کسانی که جهت خبر ثقه را تعبدی می دانند (سعید ضیائی فر،ص ۵۱) یا اساساً شرط اعتبار حدیث را عدم مخالفت با قرآن ذکر می کند، (بنابر مبنای کسانی که به حجیت خبر موثوق الصدور قائل اند(سعید ضیائی فر،ص ۵۱))چنین روایتی حجت و قابل استناد در فقه نخواهد بود. همان طور که روایات مخالف با حکم (و یا دریافت) قطعی عقل، معتبر و قابل استناد در فقه نیست.(البته بنابر مسلک اصولیان که می گویند: (النقل لا یقاوم العقل) (بهبهانی، الفوائد، ص ۴۵۷؛ شیخ انصاری، فرائدج ۱، ص۱۸؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص ۱۶۲)
۲. نقش ایجابی: مبانی حجیت روایات قابل استناد در فقه متفاوت است. برخی به حجیت تعبدی خبر ثقه اعتقاد دارند.(موسوی خوئی، معجم رجال، ج ۱، ص ۲۰)بنابر این مبنا، موافقت مضمون خبر ضعیف با آموزه های اخلاقی قرآن و سنت، باعث اعتبار خبر نخواهد شد مگر اینکه قطع به صدور خبر حاصل شود.
برخی خبر موثوق الصدور را حجت می دانند.(امام خمینی، کتاب الطهارة، ج ۳، ص ۲۹۱)بنابراین مبنا، موافقت مضمون خبر با آموزه های اخلاقی قرآن و سنت، یکی از قرائن و عوامل حصول وثوق می شود و به صورت طبیعی در صورتی که قرینه یا قرائن دیگری هم وجود داشته باشد که وثوق آور شود، خبر معتبر خواهد شد.
ب) نقش آموزه های اخلاقی دین در بررسی دلالت آیه با روایت فقهی
استفاده از آموزه های اخلاقی دین در بررسی مفاد آیه یا روایت، صورت های مختلفی دارد که آنها را در سه فرض اصلی بررسی می کنیم:
۱ـ قوی تر بودن ادله آموزه های اخلاقی از ادله احکام فقهی: یک فرض این است که در رابطه میان آموزه های اخلاقی و آموزه های فقهی، آموزه های اخلاقی از نظر دلالت بر احکام فقهی تقدّم دارد، مثلاً دلالت آموزه های اخلاقی، قوی تر از دلالت آموزه های فقهی است. در این فرض، صورت های مختلفی برای آموزه های فقهی متصوّر است:
۱ـ۱. آموزه های اخلاقی دین، مانع انعقاد اطلاق در دلیل حکم فقهی: گاهی آموزه های اخلاقی دین باعث می شود تا اطلاقی برای دلیل حکم فقهی منعقد نگردد؛ در صورتی که آموزه های اخلاقی از نظر سند، معتبر و از نظر دلالت، تام باشند این عدم انعقاد اطلاق در حد فهم عرفی باشد، می توان از این راه کار اجتهادی در برداشت فقهی استفاده کرد.
در روایتی آمده است که فردی در زمان پیامبر(ص) به مسافرت رفت و با زنش قرار گذاشت که در مدت مسافرت از منزل شوهر خارج نشود. تا اینکه پدر زن بیمار شد و زن از پیامبر(ص) اجازه خواست که به عیادت پدر برود؛ ولی پیامبر(ص) به زن گفت بر تعهد خود پای بند باش. پدر زن مُرد و دوباره زن از پیامبر(ص) خواست که در مراسم ترحیم و تشییع پدرش شرکت کند. پیامبر(ص) فرمود به عهد خود پای بند باش.(شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۲۰، ص ۱۷۵)
برخی از فقها از این حدیث استفاده کرده اند که مرد مطلقاً حق دارد که اجازه ندهد تا همسر وی از منزل خارج شود ـ مگر برای ادای حق واجب ـ هرچند که خروج وی با حقوق مرد (نظیر حق استمتاع) منافات نداشته باشد.(نجفی، جواهر، ج ۳۱، ص۱۸۴)
حتی برخی گفته اند مرد حق دارد زن را از بازدید و عیادت پدر و مادرش منع کند؛ ولی (نجفی، جواهر، ص ۱۸۳)با توجه به آیات(رعد:۱۹-۲۱؛روم:۳۸) و روایاتی(علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۸۸ به بعد) که قطع رحم را مذمت کرده است، و روایاتی که به صله رحم و عیادت(ری شهری، میزان، ج ۴، ص ۸۲ به بعد) سفارش می کند، می توان گفت بر فرض اعتبار سند روایت و تمامیت دلالت آن، امثال این روایت شمول و اطلاقی ندارد تا مواردی را که با اخلاق اسلامی سازگار نیست دربرگیرد، و روایت فوق خصوصیتی دارد و آن اینکه زن به شوهرش تعهد داده بود که به هیچ وجه از منزل خارج نشود؛ از این رو نمی توان مفاد این روایت با این خصوصیت را چنان گسترده دانست که حتی مواردی هم که با آموزه های اخلاقی اسلام ناسازگار است دربرگیرد.
۲ـ۱. آموزه های اخلاقی دین باعث انصراف ادله فقهی: گاهی در نگاه ابتدایی و بدون توجه به آموزه های اخلاقی، ادله حکم فقهی مطلق به نظر می آید؛ ولی پس از توجه به آموزه های اخلاقی، روشن می شود که دلیل حکم فقهی از آن مورد منصرف است، یا دست کم شمول و اطلاق آن نسبت به آن مورد، احراز نمی شود. این راه کار نیز مشروط به شرایط پیشین حجت است و نمونه احتمالی آن چنین است: آمیزش جنسی با همسر قبل از بلوغ، جایز نیست و آیا سایر استمتاعات جایز است؟ برخی از فقها به اطلاق ادله جواز استمتاع از زوجه تمسک کرده و گفته اند جایز است؛(خوئی، مبانیج ۱، ص ۱۵۵)ولی با توجه به برخی آموزه های اخلاقی، ممکن است در شمول این جواز نسبت به همسر شیرخوار تردید کرد، بلکه ادعا کرد که ادله جواز از چنین مواردی منصرف است و شاید به همین جهت برخی از فقها گفته اند جواز برخی استمتاعات نامتعارف به دلیل روشنی نیاز دارد که آن را تجویز کند.(خمینی، مستند ، ج ۲، ص ۳۴۲)
۳ـ۱. توجه به آموزه های اخلاقی باعث ارائه استنباط و برداشت متفاوت از دلیل حکم فقهی: توجه به آموزه های اخلاقی دین باعث می شود تا استنباط دیگری از دلیل حکم فقهی ارائه شود. در این صورت هم اگر این استنباط در حد برداشت متعارف باشد، و آموزه های اخلاقی هم به شکل معتبری به اثبات رسیده باشد، این سازوکار هم در اجتهاد کارایی خواهد داشت. برای نمونه در روایتی می خوانیم: اذا رأیتم اهل الریب و البدع من بعدی فاظهروا البرائة منهم… و باهتوهم کیلا یطعموا فی الفساد فی الاسلام.(حر عاملی، وسائل، ج ۱۱، ص ۵۰۸)
برخی از فقیهان (باهتوهم) را به معنای بهتان زدن تفسیر کرده اند؛(بحرانی، الحدائق، ج ۱۸، ص ۱۶۴)از این رو بهتان زدن به کسانی که قصد دارند در دین بدعت گذاری کنند جایز، بلکه واجب دانسته اند؛ ولی مسلم است که تهمت زدن از محرمات شدید در اسلام است و عقاب های دردناکی برایش ذکر شده است، (شیخ کلینی، الاصول، ج ۲، ص ۳۶۱؛ احمد نراقی، عوائد الایام، ص ۲۲۳؛ ناصر مکارم شیرازی، الامثل، ج ۳، ص ۴۴۶؛ ؛ ناصر مکارم شیرازی، الامثل، ج۱۱، ص ۲۱؛ محمد سعید طباطبائی، مصباح، ص ۳۸۲؛ شیخ صدوق، ثواب، ص ۲۴۰)لذا به راحتی نمی توان چنین استنباطی را پذیرفت؛ به علاوه با ادراک عقلی و آموزه های مسلم اخلاقی قرآن(مائده:۸) و روایات(کلینی، الاصولج ۲، ص ۱۴۶؛ علی متقی هندی، کنزل، ج ۱۶، ص۱۷۱) معتبر سازگار نیست.(در روایتی امام سفارش می کند که این کار را انجام ندهید (شیخ کلینی، الروضة من الکافی، ج ۸، ص ۲۸۵))از این رو با توجه به آن اصول اخلاقی اسلام، می توان (باهتوهم) را به معنای مبهوت ساختن با استدلال دانست، همان طور که علامه مجلسی چنین تفسیر و استنباطی ارائه داده است. وی درباره این حدیث می گوید: ظاهر این است که مراد از (باهتوهم) مغلوب ساختن اهل بدعت با استدلال های قاطع است؛ به گونه ای که آنها مبهوت و متحیر شوند و بر جواب دادن قادر نباشند، همان طور که خداوند در قرآن می فرماید (فَبُهِتَ الّذِی کفَر)(علامه مجلسی، بحارج ۱۷، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۵آیه مذکور آیه ۲۵۸ سوره بقره است که ماجرای گفت وگو میان حضرت ابراهیم(ع) و نمرود را نقل می کند؛ پس از اینکه نمرود گفت من افراد را می کشم و زنده نگه می دارم حضرت ابراهیم(ع) جواب قابل مناقشه ای به وی داد و گفت: فإن الله یاتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الذی کفر).
برخی دیگر هم گفته اند فقط می توان عیب های واقعی وی را گفت، ولی نمی توان به آنها تهمت زد و دروغ نسبت داد؛ چرا که ادله حرمت کذب عمومیت دارد و این مورد را هم دربرمی گیرد.(نجفی، جواهر، ج ۴۱، ص ۴۱۳؛روحانی، منهاج، ج ۲، ص ۲۲۷)
البته تاکید می شود که این مثال یک نمونه احتمالی است و ممکن است قرائنی در روایت وجود داشته باشد و نشان دهد که مراد از (باهتوهم) همان بهتان زدن است، که در این صورت نمی توان نمونه ای برای این راه کار قرار داد.
۴ـ۱. آموزه های اخلاقی باعث تقیید دلیل حکم فقهی: گاهی آموزه های اخلاقی قوی الدلاله، باعث تقیید اطلاق احکام فقهی می شود، حتی اگر دلالت دلیل آموزه اخلاقی بسیار قوی تر از دلالت دلیل حکم فقهی باشد، می تواند آن را تخصیص بزند.
عدالت از آموزه های اخلاقی مهم اسلام است که در آیات فراوان به آن دستور داده شده است، و ظلم از اموری است که با تعبیرهای مختلفی از آن نهی شده است. بنابراین اگر اطلاق دلیل حکمی فقهی نسبت به موردی در نظر فقیه ظالمانه بود، به واسطه آیات و روایات معتبری که ظلم را تقبیح و از آن با تعبیرهای متفاوتی نهی می کند، اطلاق دلیل فقهی تقیید می خورد. که در اینجا نمونه ای احتمالی ذکر می کنیم.
تصرف در مال، جان، آبرو و شئون مردم و… بدون رضایت آنان ظلم است و تنها دولت مشروع اسلامی میتوان در شئون مردم در چارچوب ضوابط اسلامی تصرف کند. مفاد برخی روایات معتبر که فقها طبق آن فتوا داده اند این است که می توان در اموال اخذ شده از جانب دولت جائر تصرّف کرد(شیخ حر عاملی، وسائل، ج ۱۷، ص ۲۱۳ به بعد؛ حر عاملی، وسائل، ج ۱۷، ص۲۱۸ به بعد و ۲۲۰ به بعد)و مقتضای اطلاق آن این است که اگر دولت جائر بیش از مقدار مقرر از مردم مالیات یا خراج بگیرد، تصرّف در اموالی که مثلا دولت جایزه می دهد جایز است؛ ولی روشن است که مالیات گرفتن بیش از مقدار مقرر ظلم است و طبعاً اطلاق روایات فوق را تقیید می خورد و در نتیجه جواز تصرّف در مثل جایزه محدود به جائی خواهد بود که دولت بیش از مقدار متعارف و مقرر مالیات نگیرد، همان طور که برخی از فقها گفته اند.(شهید ثانی، مسالک، ج ۳، ص ۱۴۲)
۲ـ تکافؤ آموزه های اخلاقی و احکام فقهی از نظر دلالت: فرض دیگر این است که هیچ کدام آموزه های اخلاقی و احکام فقهی از نظر دلالت بر یک دیگر برتری ندارند، مثلاً اگر دلالت آموزه های اخلاقی به واسطه ادات عموم است، دلالت آموزه های فقهی هم به واسطه ادات عموم است، یا اگر دلالت یکی به واسطه اطلاق است، دلالت دیگری هم با اطلاق است، از این رو از راه دلالت نمی توان هیمنه یک دسته بر دسته دیگر را فهمید و به واسطه آن در دیگری نفوذ کرد. در این صورت باید با ملاک های دیگری تقدم یکی بر دیگری را به دست آورد که در این جا چند نمونه ملاک را ذکر می کنیم:
۱ـ۲. اعتضاد یک دسته از آموزه های اخلاقی یا استنباط فقهی به حکم عقل: گاهی حکم عقل چه به صورت قطعی چه به صورت ظن معتبر یا قوی، استنباط فقهی یا آموزه اخلاقی را تقویت می کند، در این صورت آن دسته ای که معتضد به حکم عقلی است مقدم می گردد؛ مثلاً میان یک آموزه اخلاقی و استنباط فقهی ناسازگاری است و آموزه اخلاقی معتضد به حکم قطعی عقل به ظلم است، در این صورت باید به دلیل اعتضاد آموزه اخلاقی به حکم قطعی عقل در استنباط فقهی و شمول آن نسبت به این مورد تجدید نظر کرد.
۲ـ۲. اعتضاد آموزه اخلاقی یا استنباط فقهی به دلیل نقلی: دلیل نقلی تقویت کننده آموزه اخلاقی یا استنباط فقهی به دو صورت است:
الف) دلیل نقلی کلان: گاهی از سیر در آموزه های دینی چنین برداشت می شود که در مجموع آموزه های اخلاقی از جایگاه مهمتری نزد شارع برخوردار است؛ مثلاً چون شارع عذاب رذایل اخلاقی را شدیدتر از ترک احکام فقهی می داند،(امام خمینی می فرماید (قذارات باطنیه موجب حرمان از سعادت و منشأ جهنم اخلاق ـ که به گفته اهل معرفت بالاتر و سوزنده تر از جهنم اعمال است ـ می باشد) (امام خمینی، آداب الصلوة، ص ۵۷)(امام این مطلب را با تعبیرهای مختلفی گفته است (امام خمینی، انوار الهدایة، ج ۱، ص۲؛امام خمینی، چهل حدیث، ص ۱۳؛ ؛امام خمینی، چهل حدیث، ص۵۳؛ ؛امام خمینی، چهل حدیث، ص۵۷؛امام خمینی، چهل حدیث، ص۶۶؛امام خمینی، چهل حدیث، ص۸۴؛امام خمینی، چهل حدیث، ص۴۳۵)یا ثواب ارتکاب فضائل اخلاقی را بیشتر از انجام احکام فقهی می داند، پس همیشه آموزه های اخلاقی بر احکام فقهی مقدم است. یا کسی تصور کند که آموزه های اخلاقی به منزله غایت هستند و احکام فقهی به منزله وسیله و همواره در تعارض هدف و وسیله، وسیله مقدم است، پس آموزه های اخلاقی بر احکام فقهی مقدم است.(ضیایی فر، تأثیر، ص ۲۴۸ ـ ۲۴۹)یا ممکن است از بررسی متون دینی و ملاحظه سیره شارع چنین استظهار شود که در مجموع احکام فقهی از جایگاه مهم تری نزد شارع برخوردار است، مثلاً از اینکه شارع دروغ را در هنگام ضرر جانی یا مالی قابل توجه نسبت به شخص تجویز کرده است، یا دروغ گفتن را به منظور جلوگیری از فتنه و تنازع، بلکه به منظور اصلاح میان دو نفر یا دو گروه تجویز کرده است و… ممکن است چنین برداشت شود که در همه موارد ناسازگاری میان آموزه های اخلاقی و استنباط فقهی، تقدم با دومی است.(ضیایی فر، تأثیر، ص۱۸۲ ـ ۱۸۳؛ ضیایی فر، تأثیر، ص۲۷۱)
ب) دلیل نقلی خرد و موردی: گاهی دلیل نقلی فرد موردی است و به حل تعارض در موردی خاص اشاره دارد، مثلاً از روایاتی که دروغ گفتن یا تقیه کردن در مورد خطر جانی را تجویز می کند، تنها تقدم حکم فقهی حفظ جان بر دروغ گفتن استفاده می شود و نمی توان از آن حکم کلی برای تقدم در همه موارد را استفاده کرد.
۳. تقدم استنباط فقهی بر آموزه های اخلاقی از نظر دلالت: گاهی ادله ای که حکم فقهی را ثابت می کند، از نظر دلالت بر ادله ای که آموزه اخلاقی را به اثبات می رساند، تقدم دارد. مثلاً دلالت دلیل حکم فقهی، قوی تر از دلالت دلیل آموزه اخلاقی است، مثلاً دلالت حکم فقهی به عموم است و دلالت حکم اخلاقی به اطلاق. این فرض هم مانند فرض اول به صورت های مختلفی متصور است:
۱ـ۳. حکم فقهی مانع انعقاد اطلاق برای خطاب اخلاقی گردد؛
۲ـ۳. حکم فقهی باعث تفاوت برداشت از دلیل آموزه های اخلاقی گردد؛
۳ـ۳. حکم فقهی باعث انصراف خطاب اخلاقی از مورد گردد؛
۴ـ۳. حکم فقهی باعث تقیید اطلاق یا تخصیص عموم دلیل آموزه اخلاقی گردد.
در همه این موارد اگر ادله از نظر سند اعتبار داشته باشد و دلالتش در حد ظهور عرفی باشد، فقه در اخلاق تاثیرگذار خواهد بود.(از آنجا که بحث در این مقاله از نقش فقه در اجتهاد است، موارد فوق را به اختصار ذکر کردیم.)
۴ـ نقش آموزه های اخلاقی دین در هنگام تعارض
گاهی دو دلیل حکم فقهی با یک دیگر متعارض اند و نمی توان با شیوه های معتبر عرفی و عقلایی میان آنها سازگاری ایجاد کرد (تعارض مستقر).(محمد باقر صدر، دروس، ص ۳۲۷)مشهور دانشوران فقه و اصول به ترجیح قائل اند.(افراد اندکی نظیر آخوند خراسانی به تخییر قائل است)(آخوند، کفایة، ص ۴۴۵)گروهی از آنان به لزوم اکتفا به مرجحات منصوصه، و گروهی دیگر به تعدی از مرجحات منصوصه نظر داده اند. از این رو بحث را طبق این دو دیدگاه پی می گیریم:
دیدگاه اول: تعدی از مرجحات منصوصه: این دیدگاه مرجحاتی که در روایات برای ترجیح یکی از دو روایت متعارض ذکر شده است، نظیر موافقت با کتاب را از قبیل مثال دانسته و معتقد است این مرجحات تعبدی نیست، بلکه چون باعث وثوق به صدور و صحت مضمون یکی از دو متعارض می شود، ذکر گردیده است. از این رو به هر چیزی که باعث وثوق شود تعدی می شود.(وحید بهبهانی، الفوائد، ص ۲۰۹ به بعد؛ سعید ضیائی فر، ص ۷۹ به بعد)
بنابراین دیدگاه، اگر یکی از دو روایت متعارض، موافق با آموزه های اخلاقی قرآن، و دیگری مخالف با آموزه های اخلاقی بود، روایت موافق، مقدم و معتبر خواهد بود.
دیدگاه دوم: اکتفا به مرجحات منصوصه: این دیدگاه، مرجحات مذکور در روایات علاجیه، نظیر موافقت با کتاب را تعبدی دانسته و به آنها اکتفا کرده است. برخی از آنان موافقت با کتاب را موافقت با عموم و اطلاق کتاب دانسته اند؛(حسینی بهسودی، مصباح، ج ۳، ص ۴۱۵ ـ ۴۱۶)در این صورت اگر آموزه ای اخلاقی دارای عموم و اطلاق متناسب با یکی از دو روایت متعارض در قرآن یافت شود، آن مرجح خواهد بود و در نتیجه روایت موافق با عموم یا اطلاق آن، حجت و روایت دیگر غیر حجت خواهد بود. ولی برخی موافقت با کتاب را موافقت با روح قرآن دانسته اند؛(عدنان قطیفی، الرافد، ج۱، ص ۱۱؛ سیستانی، قاعدة لا ضرر، ص ۲۰۶؛ ؛ سیستانی، قاعدة لا ضرر، ص۲۱۳)در این صورت اگر یکی از دو روایتِ متعارض با مضمون اخلاقی قرآن، توافق روحی داشته باشد، آن روایت معتبر و روایت دیگر غیرمعتبر خواهد بود.
۵. بهره گیری از آموزه های اخلاقی در مقام بیان احکام شرعی
فقیه پس از استنباط حکم فقهی، آن را در (توضیح المسائل) دراختیار مردم قرار می دهد؛ ولی در مقام بیان احکام، جنبه های اخلاقی احکام فقهی کمتر ذکر می گردد، یا احکام فقهی با ظرافت های اخلاقی همراه نمی گردد.
ییکی از استفاده هایی که می توان از اخلاق در فقه داشت، تبیین فوائد و آثار اخلاقی احکام فقهی است.(تنها برخی از فقیهان و نویسندگان در تألیفاتشان جنبه های اخلاقی احکام فقهی را بیان کرده اند.)(محمد صدر، فقه الاخلاق، الدعائم الخلقیة للقوانین الشرعیة؛ علی تمیمی، التربیة، ش ۳۴، ص۴۱ و ۴۳؛ وهبة زحیلی، الفقه الاسلامی ، ج ۱، ص ۱۰۶)احکام فقهی را با تعابیر لطیف اخلاقی می توان بیان کرد، همان طور که در قرآن کریم و روایات معصومان(ع)، بیان احکام فقهی با بیان فوائد همراه گردیده است، یا از ظرافت های اخلاقی در این زمینه استفاده شده است.(برخی هم تلاش کرده اند تا احکام فقهی را با ظرافت های اخلاقی بیان کنند.)(وحید خراسانی، منهاج الصالحین، ج ۱، ص ۵۴۰؛ عبدالکریم بی آزار شیرازی، رساله نوین)
۶ـ نقش خصلت های اخلاقی فقیه در اجتهاد و مراحل آن
فقیهان، علوم و اموری را به عنوان شرایط اجتهاد ذکر کرده اند، ولی خصلت های اخلاقی و علم اخلاق به عنوان یکی از مقدمات اجتهاد در کلام غالب فقیهان ذکر نگردیده است.(حسینی بهسودی، مصباح الاصول، ج۳، ص۴۱۳ـ۴۱۴؛ علوم مرتبط با فقه و ماوراء الفقه، شماره ۱۰۷ـ۱۰۸، ص ۷۳ به بعد)آری برخی از فقیهان به این بحث پرداخته اند، برای نمونه علامه وحید بهبهانی در بحث شرایط اجتهاد، پس از ذکر علومی نظیر اصول، کلام و رجال می گوید: (قوه قدسیه و ملکه قویه، اصلی ترین شرط اجتهاد است)(وحید بهبهانی، الفوائد ص ۳۳۷)و سپس اضافه می کند: (اموری در حصول قوه قدسیه اجتهاد دخالت دارد که به اختصار چنین است: عدم کج سلیقگی، عدم اهتمام به اشکال و عیب جویی، عدم لجاج و عناد(بهبهانی، الفوائد، ص ۳۳۸)، عدم استبداد به رأی(وحید بهبهانی، الفوائد ص ۳۳۹)، عدم وسواس و استقرار بر نظر خاص، کودن نبودن(وحید بهبهانی، الفوائد ص ۳۴۰)، عدم اهتمام به توجیه و حقیقت پوشی، نداشتن جرأت شدید در افتا، عدم افراط در احتیاط)(وحید بهبهانی، الفوائد ص ۳۳۴)
وی در نهایت تهذیب نفس را یکی از شرایط حصول قوه قدسیه اجتهاد می شمرد و می گوید (تهذیب نفس از واجب ترین امور است).(وحید بهبهانی، الفوائد ص ۳۴۵)وی در جای دیگر حصول قوه قدسیه اجتهاد را مشروط به جهاد نفس، تضرع و الحاح به درگاه الهی و استمداد از معصومان و فقیهان میشمرد .(وحید بهبهانی، الفوائد ص ۵۰۹)
بسیاری از امور مذکور از صفات و ویژگی های اخلاقی است و برخی از آنها هم جنبه روان شناختی دارد. به هر حال از نظر وی اهتمام به عیب جویی، عناد، استبداد به رأی، وسواس، توجیه گری و حقیقت پوشی، تهور و شجاعت بیش از حد، ترس و احتیاط مفرط، از صفات اخلاقی مضر در اجتهاد و افتاست.
همچنین ملامحسن فیض کاشانی نیز پس از ذکر علوم و اموری که در استنباط و افتا لازم است می گوید: (فقیه باید فهم صحیح و بدون اعوجاج و قلب سلیم بدون لجاج داشته باشد).(الاصول الاصلیة،ص ۱۵۴)
واقعیت این است که برخی از صفات اخلاقی انسان، در معرفت های وی تأثیر می گذارد؛ مثلاً تعصب و جانب داری، ممکن است در شناخت وی تأثیر گذارد؛(ری شهری،العلم و الحکمة، ص ۱۷۴؛ ری شهری، العلم و الحکمة، ص۱۸۰)خودخواهی و تکبر، انسان را از شناخت حق بازدارد؛(قران کریم می فرماید: ان الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتاهم ان فی صدور هم الاکبر (مؤمن:۵۶) و در روایت آمده است: شر آفات العقل، الکبر)(ری شهری،العلم و الحکمة، ص ۱۶۹؛ کاشانی، النخبة،ص ۶۵؛ جعفری، شناختص ۲۴۱)جدال و لجاج، پرده ای بر روی چشم حقیقت بین بیندازد؛(قرآن کریم درباره گروهی می فرماید: و جادوا بالباطل لیدحضوا به الحق (غافر:۵). در روایت هم آمده است: اللجاج یفسد الرأی)(آمدی، غررالحکم، ج۱، ص۳۶؛ بهشتی، ص ۶۱)استبداد به رأی و عدم مشورت و مباحثه با صاحب نظران و متخصصان، انسان را از شناخت ابعاد و زوایای پنهان امور بازدارد؛(المستبد متهور فی الخطاء و الغلطری)(ری شهری،العلم و الحکمة، ص ۱۷۳)(من استبد برأیة ملک و من شاورالرجال شارکها فی عقولها)(نهج البلاغه، کلمات قصار، ش ۱۶۱، ص ۱۱۳)حسد، چشم واقع بین انسان را کور و دیدن حقیقت را با تیرگی روبه رو سازد؛(الحسد من عمی القلب)(کاشانی، المحجة، ج ۵، ص۳۲۸)بدگمانی و خوش گمانی مفرط (ساده انگاری) از موانع صحیح معرفت است؛(ایام و الظن فان الظن اکذب الکذب.)(ری شهری، میزان، ج ۵، ص ۶۲۵)عجب و خودشیفتگی، مانع دیگری در راه معرفت است؛(العجب یفسد العقل )(ری شهری، العلم و المعرفة، ص ۱۶۹)دلبستگی به تعلقات دنیوی از جان، جاه، مقام، مال و… خطاهای اساسی در شناخت انسان پدید می آورد؛(ارفض الدنیا، فان حب الدنیا یعمی و یصم ویبکم)(ری شهری، العلم و المعرفة، ص ۱۶۰)و پیروی از خواسته های نفسانی، انسان را از شناخت حقیقی بازمی دارد؛(افرأیت من اتخذ الهة هواه و اضله الله علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه (جاثیه:۲۳؛ص:۲۶)همان طور که شخصیت زدگی چنین نقشی را دارد. (احزاب :۶۷ـ۶۸؛ جعفری، شناخت، ص ۱۴۳؛ سعید ضیائی فر، سیری در متون اسلامی، ص ۵۳)
عداوت و دشمنی، انسان را از جاده عدالت و انصاف خارج می کند؛(این مطلب از آیه ۸ سوره مائده استفاده می شود: ولا یجر منکم شنآن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی.(مائده:۸))و محبت نسبت به چیزی، مجاری شناخت انسان را مسدود می سازد؛(حدیث حبک الشی یعمی و یصم (علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۷، ص ۱۶۵)، تأثیر شگرف محبت (و نیز نفرت) را بر ابزارهای شناخت انسان ـ که چشم و گوش دو مصداق مهم آن هستند ـ نشان میدهد. در حدیث دیگری امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: من عشق شیئا اعمی بصره و امرض قلبة فهو ینظر بعین غیر صحیحة و یسمع باذن غیر سمیعة (نهج البلاغه، ص ۱۹۰).)عبودیت خداوند و عدم پیروی از هوای نفس، علوم لدنی به همراه دارد؛(کهف:۶۵)تقوا زمینه شناخت از جانب خداوند(اتقوا الله و یعلمکم الله )(بقره:۲۸۲) را فراهم می آورد و باعث می شود برای انسان تشخیص حق و باطل روشن گردد؛(یا ایهاالذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (انفال:۲۹؛حدید:۲۸؛ جوادی آملی، شناخت شناسی، ص ۴۴۰)و اخلاص، چشمه های معرفت را از قلب به زبان انسان جاری می سازد.(ما اخلص عبد لله عزوجل اربعین صباحاً الاجرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه)(شیخ صدوق، عیون اخبار، ج۱، ص ۷۴)
بنابراین افعال و صفات اخلاقی انسان در شناخت ها و داوری های وی تاثیر میگذارد(علامه محمدتقی جعفری می نویسد: (یکی از اساسی ترین و با شرافت ترین عوامل شناخت اخلاق است))(جعفری، شناخت از دیدگاه علمی، ص ۴۲ـ۴۳) و معرفت و دانش فقهی نیز از این قاعده مستثنا نیست. بنابراین نمی توان گفت هر ادعای معرفت فقهی معتبر است. البته برخی گفته اند اجتهاد و استنباط احکام شرعی فقط به مقدمات اجتهاد وابسته است؛ از این رو هر کس مقدمات اجتهاد را به صورت متقن به دست آورد، به مقام اجتهاد دست می یابد و در این جهت تفاوتی میان مؤمن، منافق، عادل و فاسق نیست.(اصفهانی، نهایة الدرایة، ج ۳، ص ۴۲۵)
از آنچه گفته شد روشن میشود که نمی توان سخن فوق را تأیید کرد؛ چرا که علوم مقدماتی اجتهاد، قواعد و ضوابط برداشت و استنباط را در اختیار مجتهد قرار می دهد، ولی این نه تنها به معنای واقع نمایی از حکم شرعی نیست، بلکه آیات و روایاتی که موانع معرفت را گوشزد می نماید، اعتبار و حجیت معرفت های برآمده از یکی از امور فوق را نفی می کند، و به تعبیر دیگر آن ها را معرفت نما می داند. همچنین آیات و روایاتی که به امور معرفت زا اشاره میکند،(نظیر ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً (انفال:۲۹)العلم نور و ضیاء یقذفة الله فی قلوب اولیائه. (ری شهری، العلم و الحکمة، ص ۳۶؛ مرتضی مطهری، شناخت، ص ۸۱)در واقع این نوع معرفت را معرفت کاشف از واقع می داند.
از مؤیدات این دیدگاه، مطالبی است که فقها در لابه لای کلماتشان بدان اشاره کرده اند؛ مثلا گفته اند حسن ظن به فقیهان پیشین، یکی از علل گرایش به این دیدگاه فقهی شده است؛(عراقی، مقالات الاصول،ج۲، ص۱۷۶)یا مقتضای حسن ظن به مقام مشهور فقها آن است که کلامشان را به گونه ای دیگر تفسیر کنیم.(طباطبائی حکیم، مستمسک العروه، ج ۶، ص ۱۳)یا به موردی خاص حمل کنیم؛(نجفی، جواهر الکلام، ج ۴۱، ص ۱۴۳)یا گفته اند عصبیت، حب جاه یا سایر اغراض باطل، باعث اشتباه در درک می شود؛(یوسف بحرانی، الدرر النجفیة، ج ۲، ص ۳۵۱؛ کاشانی، الشهاب الثاقب، ص ۱۲ و ۹۳)(بلکه گاهی فقها یکدیگر را به لجاج و عناد متهم کرده اند که نمونه روشن آن اختلافی است که میان محقق کرکی و فاضل قطیفی در مسأله زمین های خراجیه رخ داد؛ محقق کرکی رساله ای به نام (قاطعة اللجاج فی تحقیق حل الخراج) نوشت فاضل قطیفی رساله (السراج الوهاج لدفع عجاج قاطعة اللجاج) را نوشت و در آن میگوید: (کتاب قاطعة اللجاج بسیار اعوجاج و انحراف دارد و برپاکننده غوغاست)(قطیفی، السراج الوهاج، ص ۲۰)(شیخ ماجد شیبانی هم می گوید: (خدا رحمت کند… کسی که گمشده اش را حقیقت قرار دهد و نفسش را از تعصب و جدال پاکیزه گرداند) (شیبانی، ص ۲۸؛ آشتیانی، کتاب القضا، ص ۱۵۷)یا دوری از هوا و در نظر گرفتن خداوند در سرّ و علن، باعث دستیابی به حقیقت میشود؛(محقق کرکی، قاطعة اللجاج، ص ۳۹)یا انصاف، باعث پذیرش حق می گردد؛(علامه حلی، مختلف الشیعة، ج ۹، ص ۶)یا پیروی بدون دلیل از گذشتگان، ممکن است انسان را از رسیدن به حقیقت بازدارد.(سید بن طاووس حلی، کشف المحجة، ص ۱۸۵)
افزون بر این گاهی دو دسته فقها یک دیگر را به (تعصب)،(ماجد بحرانی ص ۵ و ۳۸؛ یوسف بحرانی، الحدائق، ج ۳، ص ۶۸؛ یوسف بحرانی، الحدائق،ج ۷، ص ۱۸۸؛ یوسف بحرانی، الحدائق، ج ۷، ص۲۲۳؛ یوسف بحرانی، الحدائق، ج ۹، ص ۴۰۶؛ یوسف بحرانی، الحدائق، ج ۱۱، ص ۲۰۴؛ یوسف بحرانی، الحدائق، ج ۲۴، ص ۶۳؛ آشتیانی، کتاب القضاء، ص ۱۵۷)(لجاج)(شیخ طوسی، المبسوط، ج ۸، ص ۱۰۷؛ سید مصطفی خمینی، تحریرات فی الفقة، کتاب الخیارات، ج ۳، ص ۲۷۸)و (اعتساف)(شیخ بهائی، مشرق الشمسین، ص ۲۹۲؛ بحرالعلوم، بلغة الفقیة، ج۲، ص ۱۰۹۲۹۲؛ بحرالعلوم، بلغة الفقیة، ج۲، ص۲۲۵؛ خوانساری، منیة الطالب، ج ۱، ص ۹۵؛ توحیدی، مصباح الفقاهة، ج ۲، ص ۷۲۹؛ عبدالله جوادی آملی، کتاب الصلاة، ص۱۲۲.)متهم ساخته اند که نشان می دهد دست کم یکی از آن دو دسته تحت تأثیر برخی از خصلت های اخلاقی خویش گرفته است.
اینک پس از روشن شدن تأثیر خصلت های اخلاقی در معرفت های انسان، نقش آن را در مراحل اجتهاد توضیح می دهیم:
الف) نقش خصلت های اخلاقی فقیه در اعتبار سندی
درباره اعتبار روایت، دیدگاه های گوناگونی وجود دارد که محل بحث آن در این جا نیست؛ محل بحث این است که برخی از فقیهان در قبول و معتبر دانستن روایت بسیار سهل گیر، و در مقابل برخی از فقیهان در قبول روایت بسیار سخت گیر بوده اند. به نظر می رسد که عوامل گوناگونی در این زمینه مؤثر بوده است و نمی توان نقش خصلت های فقیه را در این زمینه از نظر دور داشت. برای نمونه دانشورانی که نوعی حسن ظن تا حدی افراطی داشته اند، به راحتی گفته اند احادیث کتب اربعه و غیر آن از کتاب های حدیثی رایج در زمان ما، قطعی الصدور از معصوم است.(استرآبادی، الفوائد المدنیة، ص ۳۲؛ استرآبادی، الفوائد المدنیة، ص۷۹؛ استرآبادی، الفوائد المدنیة، ص۹۳؛ استرآبادی، الفوائد المدنیة، ص۱۱۸؛ استرآبادی، الفوائد المدنیة، ص۳۷۱؛ استرآبادی، الفوائد المدنیة، ص۳۶۸؛ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج ۱، ص ۱۵ـ۱۶ و ۲۵ـ۲۶؛ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج ۹، ص ۳۵۶)
در مقابل دانشورانی که چنین حسن ظنی نسبت به روایات ندارند، گفته اند این مطلب برای موافقان و مخالفان شیعه امامیه یقینی است که شیعه در احکام شرعی به روایتی که قطعی الصدور نیست عمل نمی کنند. (رسائل الشریف المرتضی، المجموعة الثالثة، ص ۳۰۹ و المجموعة الثانیة، ص ۶۵۵؛ طهرانی، الذریعة، ج ۱، ص ۲۵؛ طهرانی، الذریعة، ج ۲، ص ۳۰۸)(یکی از انتقادهای سید مرتضی به اهل حدیث این است که در احکام شرعی به روایت غیر قطعی الصدور عمل میکنند )(رسائل الشریف المرتضی، المجموعة الاولی، ص ۲۱۱)
شاید سخت گیری مکتب حدیثی قم در قرن سوم و چهارم، و بررسی های دقیق آنان(جباری، ص ۳۷۵ به بعد) در قبول حدیث را بتوان نمونه ای از عدم وجود حسن ظن افراطی در میان این دانشوران به حساب آورد.
ب) نقش خصلت های اخلاقی فقیه در استظهار
ییکی از مراحل مهم اجتهاد، (استظهار) است. استظهار تا حدی تابع قواعدی نظیر اصالةالعموم، اصاله الاطلاق و قاعده اولی در نفسی بودن (در مقابل غیری بودن)، تعیینی بودن (در مقابل تخییری بودن)، عینی بودن (در مقابل کفایی بودن) و… است، ولی تشخیص مصادیق این قواعد استظهاری است، مثلاً فقیه در تمسک به اطلاق باید بفهمد که آیا مولا از جهت قیدی که در صدد نفی آن یا اطلاق است، در مقام بیان است یا نه؟ گاهی فقیهی با تمسک به قاعده اولی می گوید قاعده اولی این است که مولا از جهت این قید هم در مقام بیان است، ولی فقیه دیگر می گوید قراینی وجود دارد که از این جهت در مقام بیان نیست. از این رو برداشت فقیه در نهایت نقش تعیین کننده ای دارد. از این رو ممکن است تمایل (و شاید تعصب فقیه) نسبت به دیدگاه مشهور در استظهار وی از آیه و یا روایت مؤثر باشد، (آل عصفور، تتمة الحدائق، ج ۱، ص ۴۴۷)یا اتکای فوق العاده به برداشت خود و عدم مشورت و مباحثه با دیگر صاحب نظران ممکن است وی را به استظهاری غیرمتعارف بکشاند،(از این رو گاهی برخی فقها گفته اند: انا و ان لم نجعل هذه الاجماعات دلیلاً لکن نراها مانعة عن الاستبداد بالرأی فی تشخیص مدالیل الفاظ الروایة (رضا همدانی، مصباح الفقیه، ج ۱، ق ۲، ص ۵۸۵)(وحید بهبهانی یکی از شرایط قوه قدسیه اجتهاد را عدم استبداد به رأی ذکر می کند)(بهبهانی، الفوائد الحائریة، ص ۳۳۹)(دیگر فقها هم در لابلای کلماتشان استبداد به رأی را غیر جایز و موجب دور شدن از فهم حکم واقعی دانسته اند)(امام خمینی، فی التعادل و الترجیح، ج ۲، ص ۵۶؛ امام خمینی، کتاب الطهاره، ج ۳، ص ۵۹۷)یا برعکس حسن ظن و اتکای فوق العاده به برداشت دیگران، وی را از استظهار صحیح بازدارد.(مرحوم علامه وحید بهبهانی آن چنان بر فهم مشهور اعتماد دارد که میگوید: لا یمکن فهم حکم من اول الفقه الی آخره الا بمعونه الاجماع. (بهبهانی، مصابیح الظلام، ج ۱، ص ۳۷؛ بهبهانی، مصابیح الظلام، ج ۱،ص ۲۷۱).)از این رو یکی دعاهای فقیهان، قلب پیراسته از خصلت های ناپسند است تا بر استنباط تأثیر منفی نگذارد.(صاحب جواهر در یک بحث فقهی می نویسد: أسأل الله تعالی تنویر البصیره و صفاء السریره، (نجفی، جواهر الکلام، ج ۲۹، ص ۲۸۷)
۷ـ نقش خصلت های اخلاقی در افتا
افتا خبر دادن از نظر استنباطشده فقهی است. گاهی فقیه پس از بررسی ادله، دیدگاه فقهی را استنباط می کند، ولی به ملاحظاتی از فتوا دادن خودداری می کند. گاهی این ملاحظات منطقی، و گاهی غیر موجه می نماید. بی تردید صفات اخلاقی فقیه نیز در این زمینه مؤثر است. مثلاً ترس ممکن است یکی از عوامل تأثیرگذار بر عدم افتا باشد، گاهی این ترس ناشی از تقوا و خداترسی است که صفتی پسندیده است؛ چراکه گاهی استنباط فقیه با نظر مشهور یا اجماع فقیهان فقه روایی نزدیک به عصر معصوم مخالف است و احتمال می دهد که آنها دلیل متقنی بر فتوای خود داشته اند که به دست فقیه امروزی نرسیده است. از این رو از افتا پرهیز می کند، چون می ترسد که افترا بر خداوند باشد که مورد مذمت قرار گرفته است.(الله اذن لکم ام علی الله تفترون (یونس:۵۹)
ولی احتمال دیگری هم متصور است، هرچند که تاکنون هیچ فقیه خداترس و وارسته ای به آن دست نزده است و آن اینکه فقیه به استنباط جدیدی می رسد که هیچ در میان فقیهان سابقه ندارد، یا دیدگاه شاذی است؛ از این رو از ترس آبروی خود از فتوادادن خودداری می کند که این ترس در برخی موارد مذموم و غیراخلاقی است.(این مسأله صورت های مختلفی دارد گاهی ممکن است صرفا به خاطر حفظ موقعیت و مقام شخص خود باشد در این صورت ناپسند است، ولی گاهی فضای جامعه به حدی سنگین و نامناسب است که احتمال عقلایی داده میشود که پیامدهای ناگواری در جامعه داشته باشد نظیر ایجاد تنازع و فتنه، سوءاستفاده دشمنان دین، در این صورت مصداقی از مسأله تزاحم خواهد بود که باید طبق ملاک های باب تزاحم آنچه اهم است مقدم شود. البته شناخت موارد بسیار دشوار است و گاه واکنش های غیر منتظره ای را به همراه می آورد.
ییکی از نمونه فتواهایی که مقداری در جامعه سرو و صدا ایجاد کرد فتوای امام خمینی به حلال بودن بازی با شطرنج به دو شرط بود: یکی اینکه شطرنج در نگاه عرف امروزی بازی فکری گردیده است و دیگر بازی قمار نیست و دیگر آنکه بازی کنندگان با شطرنج قصد قمار نداشته باشند.)(امام خمینی، صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۱۲۹)(ولی برخی از روحانیان و مقدس نماها این فتوا را برنتابیدند تا آنجا که یکی از شاگردان و اعضای دفتر استفتای امام نامه ای اعتراضی به ایشان نوشت و امام در پاسخ ناچار شد نظر یکی از مراجع معاصرش را به عنوان موید نظرش نقل می کند (امام خمینی، صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۱۴۹ـ۱۵۰) و در پایان نامه می آورد: شما را نصیحت میکنم که سعی کنید تنها خدا را در نظر بگیرید و تحت تأثیر مقدس نماها و آخوندهای بیسواد واقع نشوید، چرا که اگر بنا است با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدس نماهای احمق و آخوندهای بیسواد صدمه ای بخورد. بگذار هرچه بیشتر بخورد (امام خمینی، صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۱۵۱) و در پاسخ نامه بعدی آقای قدیری می نویسد: ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی(ص) برسیم و امروز غریب ترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانی میخواهد، و دعا کنید من نیز یکی از قربانی های آن گردم (امام خمینی، صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۱۶۰))
افزون بر فتوا دادن، این پرسش مطرح می شود که آیا در مفتی هم یک سری شرایط اخلاقی لازم است؟ به تعبیر دیگر مرجع تقلید چه شرایط اخلاقی باید داشته باشد تا مراجعه به وی از نظر شرعی جایز باشد؟
رایج ترین شرطی که فقیهان مطرح کرده اند، عدالت(البته برخی از فقها گفته اند دلیلی بر عدالت نداریم و صرف وثاقت و تحرز از کذب و خیانت کافی است (غروی اصفهانی، الاجتهاد و التقلید، ص ۶۹)البته وی احتمال وجود اجماعی بودن شرط عدالت را مطرح کرده است (غروی اصفهانی، الاجتهاد و التقلید، ص ۶۸).) است و غالب فقها تفسیری عمدتاً فقهی از عدالت ارائه داده و گفته اند: عدالت صفت نفسانی نیست، بلکه صفت عمل است و آن ترک محرمات و انجام واجبات است؛(ابن ادریس حلی، السرائر، ج ۱، ص ۲۸۰؛ علی غروی تبریزی، التنقیح، ص ۲۵۵ ؛ شیخ انصاری، رساله فی العدالة ص ۶)ولی برخی عدالت را ملکه ای نفسانی دانسته اند که انسان را به تقوا (انجام واجبات و ترک محرمات) فرامی خواند.(شهید ثانی، شرح اللمعة، ج ۱، ص ۷۹۲؛ سید علی طباطبائی، ریاض السائل، ج ۴، ص ۳۲۹)قید (ملکه) تا حدی تعریف عدالت را اخلاقی کرده است، و برخی از فقها امور اخلاقی نظیر حسد و حقد ـ هرچند که ظهور و بروزی نداشته باشند(محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۲، ص ۳۴۳) ـ خلف وعده، شماتت،(محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۲، ص۳۵۲)تعییر،(محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۲، ص۳۵۳)، عیب جویی،(محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۲، ص۳۵۶)دورویی و دوزبانی،(محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۲، ص۳۶۱)فریب کاری،(محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۲، ص۳۶۲)فخر و کبر،(محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۲، ص۳۶۴)طمع،(محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۲، ص۳۶۶)حب دنیا و عصبیت،(محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۲، ص۳۶۷)ریاست طلبی،(محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۲، ص۳۷۰)ریا،(محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۲، ص۳۷۱)(وی در پایان این بحث می گوید در کتاب های فقهی معمولا از مباحث اخلاقی بحث نمیشود ولی ما به صورت مفصل از آن بحث کردیم چون از بیماریهای قلبی است که بسیار به علاج نیاز دارد)(اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج ۱۲، ص ۳۷۴).و… . را مضر به عدالت دانسته اند، ولی برخی گفته اند بسیاری از امور مذکور به عدالت فقهی خللی وارد نمی کند، بلکه شخص پیراسته از این صفات اخلاقی، ایمان و عدالت بالاتری دارد.(نجفی، جواهر الکلام، ج ۴۱، ص ۶۰)
برخی افزون بر عدالت، شروط اخلاقی ای ذکر کرده اند، نظیر ورع و عدم حرص بر تحصیل جاه و مال دنیا،(سید ابوالحسن اصفهانی، وسیلة النجاه، ص ۹؛ امام خمینی، تحریر الوسیلة، ج ۱، ص ۷، مسأله ۳؛ عده من الفضلاء، مستند تحریر،ص ۱۳۷ )ولی شرطی اخلاقی، افزون بر سه شرط فوق ذکر نگردیده است.
۸ـ نقش علم اخلاق در علم فقه
نقش علم اخلاق در علم فقه و به تعبیر دیگر، بهره گیری از علم اخلاق در علم فقه، به صورت هایی متصور است که مهم ترین آنها بدین قرار است:
الف) بهره گیری از اهداف علم اخلاق؛
ب) بهره گیری از منابع علم اخلاق؛
ج) بهره گیری از روش های علم اخلاق؛
د) بهره گیری از مبانی علم اخلاق؛
هـ) بهره گیری از تعاریف علم اخلاق.
در این محور تلاش می شود تا نکاتی درباره صور فوق مطرح شود تا زمینه برای تأملات و بررسی های بیشتر محققان در این زمینه فراهم آید. نگارنده امیدوار است در فرصت دیگری این بحث را تعمیق و توسعه بیشتری دهد و زوایای پنهان آن را بیشتر روشن نماید.
الف) بهره گیری از اهداف اخلاق
این بحث مبتنی بر این است که یا اهداف علم فقه و اخلاق روشن شود، یا اهداف آن دو را به عنوان اصل موضوعی بپذیریم، و از آن جا که بررسی اهداف فقه و اخلاق فرصت فراوانی می طلبد، به عنوان اصل موضوعی از آن بحث می کنیم:
۱. تکامل نفس، یکی از اهداف علم اخلاق: یکی از اهدافی که برای علم اخلاق مطرح است، تکامل نفس و پیراستن آن از رذایل اخلاقی و آراستن آن به فضایل اخلاقی است. از این رو ممکن است فقیهی این هدف را برای علم فقه در نظر بگیرد. بنابراین در صورتی که به روش معتبر ثابت شود که هدف بخشی از احکام فقهی، تأمین این هدف است و در شرایط خاصی این هدف تأمین نشد، باید در عموم و شمول ادله آن احکام نسبت به آن شرایط تجدید نظر شود.
۲. سازگاری اجتماعی، یکی از اهداف علم اخلاق: یکی از اهداف دیگری برای اخلاق مطرح گردیده است، سازگاری و عدم تنازع و همبستگی اجتماعی است. ممکن است فقیهی این هدف را برای علم فقه (یا بخشی از احکام فقهی) در نظر بگیرد. بنابراین در صورتی که از راه های معتبر روشن شود که هدف بخشی از احکام فقهی صرفا تأمین این هدف است، و در موقعیت زمانی و مکانی دیگری آن هدف تأمین نشد، لازم است در عموم و شمول آن حکم نسبت به این موقعیت تجدیدنظر شود.
افزون بر علم اخلاق، ممکن است فقیه از بررسی آموزه های اخلاقی قرآن و روایات معتبر، به اهداف فوق یا اهداف دیگری دست یابد و آن اهداف را برای بخشی یا همه احکام فقهی در نظر بگیرد و به واسطه آن در احکام فقهی تأثیر بگذارد.
ب) بهره گیری از منابع علم اخلاق
کتاب، سنت و عقل سه منبع اصلی اخلاق دینی و فقه است، ولی در برخی گرایش های اخلاقی نظیر اخلاق عرفانی، شهود از منابع مهم است. بنابراین اگر به اثبات رسد که شهود و وجدان و… می توانند منابع معرفت زا باشند، ممکن است با شرایطی در علم فقه هم کارایی داشته باشند. همان طور که در علم اصول، وجدان بسیار به کار گرفته شده است. (فاضل تونی، الوافیة، ص ۱۶۰؛ میرزا ابوالقاسم قمی، قوانین الاصول، ص ۴۸؛ اصفهانی، هدایة المسترشدین، ص ۳۳۱ ؛ شیخ انصاری، حاشیه علی القوانین، ص ۸۷؛ شیخ انصاری، حاشیه علی القوانین، ص۲۷۳؛ ضیاء الدین عراقی، مقالات الاصول، ج۱، ص ۳۱۳؛ سید محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول،ج۱، ص ۳۱۳ )
ج) بهره گیری از روش های علم اخلاق
اخلاق اسلامی روشی اختصاصی غیر از روش علم ندارد، ولی اگر روشی جدید برای آن ساخته و پرداخته شود می توان از آن روش در علم فقه هم با رعایت شرایطش استفاده کرد، اما روش های اخلاق غیر دینی در صورتی که اعتبار آن به اثبات رسد، قابل استفاده در فقه خواهد بود.
د) بهره گیری از مبانی علم اخلاق
اخلاق اسلامی و علم فقه مبانی مشترکی دارند، نظیر توحید ربوبی، نقش وحی و نبوت در هدایت انسان، خاتمیت اسلام، جاودانگی، جهان شمولی و جامعیت آن و… ، و به نظر نمی رسد که علم اخلاق مبنای اختصاصی داشته باشد تا از بهره گیری از آن در فقه سخن به میان آید. آنچه در این عنوان مهم به نظر می آید این است که آیا علم فقه مبانی اخلاقی هم دارد. به تعبیر دیگر علم فقه یک سری پیش فرض ها و مبادی تصوراتی داشته باشد که علم اخلاق عهده دار تثبیت و تبیین آنهاست. به نظر می رسد از نظر مبادی تصوری پاسخ مثبت است،(در عنوان بعدی از آن بحث می کنیم.)ولی از نظر مبادی تصدیقی به بررسی و تأمل بیشتری نیاز دارد.
هـ) بهره گیری از تعاریف علم اخلاق
گزاره های فقهی مانند سایر گزاره ها، از موضوع و محمول تشکیل شده است. پرسش این است که آیا در تعریف موضوع و محمول گزاره های فقهی، می توان از علم اخلاق کمک گرفت؟ پاسخ به صورت فی الجمله مثبت است؛ محمول گزاره های فقهی بر دو قسم است: یا واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح است که در احکام تکلیفی به کار می روند، یا امثال پاک، نجس، صحیح، باطل، شرط، مانع و… است که در احکام وضعی به کار می روند.
در تعریف برخی موضوعات فقهی می توان از اخلاق استفاده کرد، مثلاً در تعریف عدالت، توبه و… می توان از علم اخلاق استفاده کرد ـ همان طور که برخی از فقها در تعریف عدالت(علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج ۲، ص ۱۵۶؛ شهید اول، الدروس الشرعیة، ج ۲، ص ۱۲۶) و توبه(کاشانی، النخبة، ص ۴۹ـ۵۰ ؛ سید حسن موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیة، ج ۷، ص ۲۹۲؛ شیخ طوسی، التبیان، ج ۳، ص ۱۴۵ )از آن استفاده کرده اند. شاید در محمول گزاره های فقهی هم بتوان از اخلاق استفاده کرد، مثلاً در روایت واژه ای به کار رفته است که به حسب قواعد اصولی وجوب و لزوم از آن استفاده می شود ولی با توجه به حکم اخلاق، حمل بر غیرالزام می شود یا برعکس، قرینه ای بر عدم الزام وجود دارد، ولی اخلاق حکم به الزام می دهد و باعث می شود قرینه مزبور تحت الشعاع قرار گیرد و مقتضای قاعده اصولی که همان الزام است استفاده شود.
نتیجه گیری
همان طور که گذشت اخلاق، فقه، اجتهاد و… کاربردهای گوناگونی دارد که می توان نقش و بهره گیری از هر یک را بررسی کرد. نتیجه این بررسی اجمالی چنین است: اخلاق به معنای آموزه های اخلاقی، در جعل احکام شرعی مدنظر قرار گرفته است، اما به معنای پسند و پذیرش اجتماعی در مرحله جعل حکم شرعی ملاحظه نمی شود، ولی در مرحله ابلاغ یا اجرای حکم شرعی ممکن است مدنظر قرار گیرد. اخلاق به معنای آموزه های اخلاقی دین، در مراحل مختلف اجتهاد ممکن است تأثیر داشته باشد، همان طور که در مقام بیان و تبلیغ احکام شرعی می توان از آن استفاده کرد.
اخلاق به معنای خصلت های اخلاقی فقیه، به صورت فی الجمله می تواند در مراحل مختلف اجتهاد و افتا تأثیر داشته باشد. همچنین ممکن است از اهداف، منابع، مبانی، روش ها و تعاریف علم اخلاق در علم فقه استفاده شود.
به هر حال به نظر می رسد در بازخوانی و بازنگری فقه، اجتهاد و افتا می توان از آموزه های اخلاقی دین و علم اخلاق استفاده کرد و در این مقاله صرفاً مروری اجمالی به مهم ترین شقوق این مسئله صورت گرفت. امید است که در آینده این موضوع با عمق و بسط بیشتری بررسی گردد.
منابع:
(۱) ابن مسکویه رازی، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، تحقیق قسطنطین رزیق، الجامعة الامیرکیه، بیروت، ۱۹۶۶ ق؛
(۲) سید عبدالله شبر، الاخلاق، مکتبه بصیرتی، قم، ۱۳۹۵ ق؛
(۳) محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، تحقیق سیدمحمد کلانتر، دار النعمان، نجف، بی تا؛
(۴) امیل دورکیم، فلسفه و جامعه شناسی، ترجمه فرحناز خمسه ای، ص ۱۱۵، چاپ اول: مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ ها، تهران، ۱۳۶۰ش؛
(۵) محمدتقی مصباح یزدی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، نگارش احمدحسین شریفی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، ۱۳۸۴ش؛
(۶) شیخ بهائی، زبدة الاصول، چاپ اول: مرصاد، قم، ۱۳۸۱ ش؛
(۷) محمد معروف دوالیبی، المدخل الی علم اصول الفقه، چاپ اول: الجامعة السوریا، دمشق، ۱۳۷۴ ق؛
(۸) سید محمدجواد عاملی، مفتاح الکرامة، چاپ اول، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۲۰ ق؛
(۹) سیدمحمدباقر صدر، المعالم الجدیدة، چاپ سوم: مرکز البحاث و الدراسات التخصصیة للشهید الصدر، قم، ۱۴۲۹ ق؛
(۱۰) سید مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج ۲، ص ۲۸۲، چاپ دوم: مؤسسةالبعثة، مشهد، ۱۴۰۶ ق)؛
(۱۱) علامه حلی، منتهی المطلب، چاپ اول: مجمع البحوث الاسلامیة، مشهد، ۱۴۱۲ ق؛
(۱۲) محمدتقی نجفی، هدایة المسترشدین، چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۲۰ ق؛
(۱۳) شهید اول، القواعد والفوائد، تحقیق سید عبدالهادی حکیم، چاپ اول، مکتبة المفید، قم، بی تا؛
(۱۴) علامه طباطبایی، المیزان، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، بی تا؛
(۱۵) امام خمینی، المکاسب المحرمة، تحقیق مجتبی تهرانی، چاپ سوم: مؤسسه اسماعیلیان، قم، ۱۳۶۸ ش؛
(۱۶) سیدمحمدباقر صدر، بعوث فی شرح العروة الوثقی، چاپ اول: مطبعة الآداب، نجف اشرف، ۱۳۹۱ ق؛
(۱۷) مرتضی بروجردی، مستند العروة الوثقی (تقریرات درس خارج فقة آیة ا… خوئی)، دارالعلم، قم، ۱۳۶۴ ش؛
(۱۸) شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، چاپ سوم: مؤسسة آل البیت (ع)، قم، ۱۴۱۶ ق؛
(۱۹) سعید ضیائی فر، (گامی در شناخت مکتب های فقهی)، چاپ شده در: پیش درآمدی بر مکتب شناسی فقهی، چاپ اول: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، ۱۳۸۵ش)؛
(۲۰) محمدباقر وحید بهبهانی، الفوائد الحائریة؛
(۲۱) شیخ انصاری، فرائد الاصول؛
(۲۲) آخوند خراسانی، کفایة الاصول؛
(۲۳) سیدابوالقاسم موسوی خوئی، معجم رجال الحدیث، به بعد، چاپ چهارم: منشورات مدینة العلم، قم، ۱۴۰۹ ق؛
(۲۴) امام خمینی، کتاب الطهارة، چاپ اول: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام الخمینی، تهران، ۱۳۷۹ ش؛
(۲۵) محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج ۳۱، ص۱۸۴؛
(۲۵) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۸۸ به بعد؛
(۲۷) محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج ۴، ص ۸۲ به بعد، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۶۲ ش؛
(۲۸) سید محمد تقی خوئی، مبانی العروة الوثقی، کتاب النکاح؛
(۲۹) سید مصطفی خمینی، مستند تحریر الوسیلة؛
(۳۰) یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، چاپ دوم: دارالاضواء، بیروت، ۱۴۰۵ ق؛
(۳۱) شیخ کلینی، الاصول من الکافی؛
(۳۲) احمد نراقی، عوائد الایام، چاپ اول: مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۳۷۵ ش؛
(۳۳) ناصر مکارم شیرازی، الامثل؛
(۳۴) محمد سعید طباطبائی حکیم، مصباح المنهاج، التقلید، چاپ اول: مؤسسة المنار، قم، ۱۴۱۵ ق؛
(۳۵)شیخ صدوق، ثواب الاعمال، چاپ دوم: منشورات الشریف الرضی، ۱۳۶۸ش؛
(۳۶) شیخ کلینی، الاصول من الکافی؛
(۳۷) علی متقی هندی، کنزل العمال، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۱۳ ق؛
(۳۸) شیخ کلینی، الروضة من الکافی؛
(۳۹) علامه مجلسی، بحار الانوار؛
(۴۰) سید محمد صادق حسینی روحانی، منهاج الفقاهة، ج ۲، ص ۲۲۷، چاپ چهارم: چاپخانه علمیة، قم، بی تا؛
(۴۱) شهید ثانی، مسالک الافهام؛
(۴۲) امام خمینی، آداب الصلوة، چاپ چهارم: مؤسسه چاپ و نشر عروج، تهران، ۱۳۶۶ ش؛
(۴۳) امام خمینی، انوار الهدایة، موسسه نشر آثار امام خمینی، تهران، ۱۳۷۳ ش؛
(۴۴) امام خمینی، چهل حدیث، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، ۱۳۶۸ش)؛
(۴۵) سعید ضیائی فر، تأثیر اخلاق در اجتهاد، ص ۲۴۸ ـ ۲۴۹؛
(۴۶) سید محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، الحلقة الثالثة، الجزء الثانی، چاپ اول: دارالکتاب اللبنانی، بیروت، ۱۹۷۸ م؛
(۴۷) سعید ضیائی فر، (قلمرو دین و ضوابط علوم دینی)، فصلنامه فلسفی ـ کلامی؛
(۴۸) سید محمد سرور حسینی بهسودی، مصباح الاصول (تقریرات دروس خارج اصول آیت ا… خوئی)، چاپ چهارم: مکتبة الداوری، قم، ۱۴۰۸ ق؛
(۴۹) سید منیر السید عدنان قطیفی، الرافد فی علم الاصول (تقریرات درس خارج اصول آیت ا… سیستانی)، چاپ اول: دارالمورخ العربی، بیروت، ۱۴۱۴ ق؛
(۵۰) سید محمد باقر حسینی سیستانی، قاعدة لا ضرر (تقریرات درس خارج فقه آیت ا… سیستانی)، چاپ اول: دارالمورخ العربی، بیروت، ۱۴۱۴ ق؛
(۵۱) سید محمد صدر، فقه الاخلاق، صبحی محمصانی، الدعائم الخلقیة للقوانین الشرعیة؛
(۵۲) علی تمیمی، التربیة الاخلاقیة فی الفقه الاسلامی، مجلة التوحید؛
(۵۳) وهبة زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته؛
(۵۴) حسین وحید خراسانی، منهاج الصالحین؛
(۵۵) عبدالکریم بی آزار شیرازی، رساله نوین؛
(۵۶) سید محمد سرور حسینی بهسودی، مصباح الاصول (تقریرات درس خارج اصول آیة ا… خوئی)؛
(۵۷) علوم مرتبط با فقه و ماوراء الفقه)، نشریه آینه پژوهش، شماره ۱۰۷ـ۱۰۸، ص ۷۳ به بعد؛
(۵۸) الاصول الاصلیة، تصحیح میر جلال الدین حسینی ارموی، سازمان چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۴۹ ش؛
(۵۹) محمد محمدی ری شهری، العلم و الحکمة فی الکتاب والسنة، چاپ اول: دارالحدیث، قم، ۱۳۷۶ ش؛
(۶۰) ملامحسن فیض کاشانی، النخبة، تحقیق مهدی انصاری قمی، چاپ دوم: سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، ۱۴۱۸ ق؛
(۶۱) محمدتقی جعفری، شناخت از دیدگاه علمی و دیدگاه قرآن، چاپ اول: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۶۰ش؛
(۶۲) عبدالواحد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، حرف الف، بی نا، بی جا، بی تا؛
(۶۳) سید محمد حسینی بهشتی، شناخت از دیدگاه قرآن، چاپ دوم: بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی، تهران، ۱۳۸۰ ش؛
(۶۴) نهج البلاغه؛
(۶۵) ملا محسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، چاپ دوم: دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی تا؛
(۶۶) محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، چاپ اول: مرکز نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۶۲ ش؛
(۶۷) سعید ضیائی فر، سیری در متون اسلامی، چاپ اول: معاونت امور اساتید، قم، ۱۳۷۸ ش؛
(۶۸) عبدالله جوادی آملی، شناخت شناسی در قرآن، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۷۰ ش؛
(۶۹) محمدحسین غروی اصفهانی، نهایة الدرایة، چاپ اول: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، ۱۴۱۴ق؛
(۷۰) سیدمحمدجعفر مروج جزائری، منتهی الدرایة، چاپ اول: نشر مؤلف، قم، ۱۴۱۲ق؛
(۷۱) ضیاءالدین عراقی، مقالات الاصول، تحقیق مجتبی محمودی و سیدمنذر حکیم، چاپ دوم: مجمع الفکر الاسلامی، قم، ۱۴۲۳ق؛
(۷۲) سید محسن طباطبائی حکیم، مستمسک العروه الوثقی؛
(۷۳) یوسف بحرانی، الدرر النجفیة، چاپ دوم: شرکة دار المصطفی لاحیاء التراث، بحرین ۱۴۲۸ق؛
(۷۴) ملا محسن فیض کاشانی، الشهاب الثاقب، تحقیق رئوف جمال الدین، چاپ دوم: مؤسسة الاعلمی، بیروت، ۱۴۰۱ ق؛
(۷۵) فاضل قطیفی، السراج الوهاج، چاپ شده در: الخراجیات؛
(۷۶) شیخ ماجد شیبانی، رساله (خراجیه)، چاپ شده در: الخراجیات؛
(۷۷) محمدحسن آشتیانی، کتاب القضا، چاپ دوم: دارالهجره، قم، ۱۴۰۴ ق؛
(۷۸) محقق کرکی، قاطعة اللجاج، چاپ شده در: الخراجیات، ص ۳۹؛
(۷۹) علامه حلی، مختلف الشیعة، چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۹ق؛
(۸۰) سید بن طاووس حلی، کشف المحجة؛
(۸۱) ماجد بحرانی، رسالة فی الخراج، چاپ شده در: الخراجیات؛
(۸۲) شیخ طوسی، المبسوط؛
(۸۳) سید مصطفی خمینی، تحریرات فی الفقة، کتاب الخیارات؛
(۸۴) شیخ بهائی، مشرق الشمسین، مکتبة بصیرتی، قم، ۱۳۹۸ ق؛
(۸۵) سید محمد آل بحرالعلوم، بلغة الفقیة، چاپ چهارم: مکتبة الصادق(ع)، تهران، ۱۳۶۲ ش؛
(۸۶) موسی خوانساری، منیة الطالب (تقریرات درس خارج فقه آیه ا… نائینی)؛
(۸۷) محمدعلی توحیدی، مصباح الفقاهة (تقریرات درس خارج فقه آیه ا… خوئی)؛
(۸۸) عبدالله جوادی آملی، کتاب الصلاة (تقریرات درس خارج فقه آیه ا… محقق داماد)؛
(۸۹) محمد امین استرآبادی، الفوائد المدنیة، تحقیق رحمةالله رحمتی اراکی، چاپ دوم: مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۲۶ ق؛
(۹۰) رسائل الشریف المرتضی، المجموعة الثالثة؛
(۹۱) آقا بزرگ طهرانی، الذریعة؛
(۹۲) محمدرضا جباری، مکتب حدیثی قم، چاپ اول: انتشارات زائر، قم، ۱۳۸۴ ش؛
(۹۳) حسین آل عصفور، تتمة الحدائق، چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۰ ق؛
(۹۴) رضا همدانی، مصباح الفقیه،
(۹۵) امام خمینی، فی التعادل و الترجیح، چاپ شده در الرسائل؛
(۹۶) امام خمینی، کتاب الطهارة؛
(۹۷) علامه وحید بهبهانی، مصابیح الظلام؛
(۹۸) امام خمینی، صحیفه امام، (چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران، ۱۳۷۸ ش؛
(۹۹) محمدحسین غروی اصفهانی، الاجتهاد و التقلید چاپ شده در: بحوث فی الاصول، چاپ دوم، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۰۹ ق؛
(۱۰۰) ابن ادریس حلی، السرائر، چاپ دوم، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۰ ق؛
(۱۰۱) علی غروی تبریزی، التنقیح فی شرح العروة الوثقی، (تقریرات درس خارج فقه آیة ا… خوئی) الاجتهاد التقلید؛
(۱۰۲) شیخ انصاری، رساله فی العدالة چاپ شده در: رسائل فقیه، چاپ اول، کنگره شیخ انصاری، قم، ۱۴۱۴ق؛
(۱۰۳) شهید ثانی، شرح اللمعة، (چاپ دوم منشورات جامعة النجف الدینیة، نجف ۱۳۸۶ ق / ۱۳۹۸ م)؛
(۱۰۴) سید علی طباطبائی، ریاض السائل، (چاپ اول، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۴ق)
(۱۰۵) محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، (چاپ دوم، مؤسسة النشر الاسلامی قم، ۱۴۱۷ ق)؛
(۱۰۶) سید ابوالحسن اصفهانی، وسیلة النجاه مع تعالیق الامام الخمینی، چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ۱۴۲۲ ق؛
(۱۰۷) امام خمینی، تحریر الوسیلة، چاپ اول، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ۱۴۲۰ق
(۱۰۸) عده من الفضلاء، مستند تحریر الوسیلة، الاجتهاد و التقلید، چاپ اول، مؤسسة العروج، تهران، ۱۳۸۶ ش؛
(۱۰۹) فاضل تونی، الوافیة، تحقیق محمدحسین رضوی کشمیری، چاپ اول، مجمع الفکر الاسلامی، قم، ۱۴۱۲ ق؛
(۱۱۰) میرزا ابوالقاسم قمی، قوانین الاصول، (مکتبة العلمیة الاسلامیة) تهران، ۱۳۷۸ ق؛
(۱۱۱) محمد تقی اصفهانی، هدایة المسترشدین، (مؤسسه آل البیت، قم، بی تا)؛
(۱۱۲) شیخ انصاری، حاشیه علی القوانین، کنگره شیخ انصاری، قم، ۱۴۱۵ ق؛
(۱۱۳) ضیاء الدین عراقی، مقالات الاصول، مجتبی محمودی و منذر حکیم، مجمع الفکر الاسلامی، قم، ۱۳۷۸ ش؛
(۱۱۴) سید محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، الحلقة الثالثة، چاپ اول، دارالکتاب اللبنانی، بیروت، ۱۹۷۸ ق؛
(۱۱۵) علامه حلی، ارشاد الاذهان، تحقیق فارس حسون، چاپ اول، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۰ ق؛
(۱۱۶) شهید اول، الدروس الشرعیة، چاپ اول، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، ۱۴۱۹ ق؛
(۱۱۷) ملامحسن فیض کاشانی، النخبة؛
(۱۱۸) سید حسن موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیة، مطبعة الخیام، قم، ۱۴۰۲ق؛
(۱۱۹) شیخ طوسی، التبیان، چاپ اول، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۰۹ ق؛



جعبه ابزار