تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در اینکه هجوم به خانه
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) چند روز بعد از رحلت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اتفاق افتاده، اقوال مختلفی وجود دارد. اما از بررسی مجموع حوادث و از کنار هم نهادن آنها، میتوان نتیجه گرفت که حمله و هجوم به خانه
علی (علیهالسّلام) و فاطمه (سلاماللهعلیها) که در پی آن، بیعت اجباری از علی (علیهالسّلام) صورت گرفت، حدود، ۵۰ روز یا ۷۵ روز پس از رحلت حضرت رسولاکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است.
روزهای پس از رحلت
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مهمترین برهههای
تاریخ اسلام است. میدانیم که با رحلت رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جریان
سقیفه شکل گرفت که آثار و پیامدهایی داشت. از تلخترین آثار این رخداد، هجمه به خانه
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) به منظور بیعتگیری برای
ابوبکر بود.
در این هجمه، حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) دچار صدمات جسمی و روحی شد و فرزندش محسن را سقط کرد. از جمله پرسشهای کلیدی درباره این واقعه، تاریخ رخداد آن است، زیرا با روشنشدن پاسخ این پرسش، هم میتوان تاریخ شهادت محسن را به دست آورد، هم تاریخ اخذ
بیعت اجباری از
امام علی (علیهالسّلام) و هم طول مدت بیماری و بستری شدن حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را که به شهادت ایشان منجر شد. در این بحث، شواهدی ارائه میشود تا ببینیم آنچه گفته و مشهور شده که هجمه به خانه فاطمه (سلاماللهعلیها) در روزهای آغازین پس از رحلت رسولخدا… (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده، صحیح است یا خیر؟ ابتدا نکتهای را درباره شهادت
محسن بن علی (علیهالسّلام) یادآور میشویم.
ایام ربیعالاول علی الظاهر و بر اساس محاسبات ـ بدون روایت خاص ـ ایام سقط یا شهادت حضرت محسن فرزند حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) دانسته میشود. و البته این موضوع (تعیین تاریخ شهادت) از موضوعات جدیدی است که بعد از پیروزی
انقلاب اسلامی به آن بها داده شده و روز شهادت محسنبن علی (علیهالسّلام) تلقی شده است، حال آنکه نه در تاریخ و نه در روایات، به تاریخ شهادت اشارهای نشده است.
ظاهراً مبنای این گونه گزارشها، قول مشهور علمای شیعه است که از یک طرف، رحلت حضرت رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، را ۲۸ صفر دانسته و از طرف دیگر، شهادت محسنبن علی را در پی رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردهاند. از مجموع این دو گزارش، شهادت این نوزاد در ربیع الاول نتیجه گرفته میشود. بنابر این، برای بررسی دقیق زمان شهادت حضرت محسن لازم است زمان رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بررسی شود.
ابتدا به خبر معتبر
امام صادق (علیهالسّلام) درباره سقط محسن و سبب شهادتِ حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) اشاره میکنیم. درباره چگونگی سقط محسن، خبر معتبر و
مسندی از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده که حضرت، علت سقط حضرت محسن (علیهالسّلام) و شهادت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را ضربت قنفذ با غلاف شمشیر معرفی میکند:
عن ابیبصیر، عن ابی عبدالله جعفربن محمد (علیهالسّلام)، قال: ... و قبضت فی جمادی الآخره یوم الثلاثاء لثلاث خلون منه، سنه احدیعشره من الهجره. وکان سبب وفاتها ان قنفذا مولی عمر لکزها بنعل السیف بامره، فاسقطت محسنا و مرضت من ذلک مرضا شدیدا، ولم تدع احدا ممن آذاها یدخل علیها؛
فاطمه (سلاماللهعلیها) در روز سهشنبه، سوم جمادیالثانی سال یازدهم هجری رحلت کرد و سبب وفات او آن بود که
قنفذ ـ غلام عمر و به فرمان اوـ فاطمه (سلاماللهعلیها) را با غلاف شمشیر مضروب ساخت و موجب سقط محسن شد و پس از آن به مریضی شدیدی دچار گشت و هیچ یک از کسانی که او را آزرده بودند را اجازه نداد به ملاقاتش بیایند.
درباره عنوان شهیده برای حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) نیز
مستند ما، حدیث نقل شده از
امام کاظم (علیهالسّلام) در
اصول کافی است که فرمودند: «ان فاطمة صدیقة شهیدة».
تاریخ ولادت و وفات پیامبر و زمان
هجرت ایشان به
مدینه، از جمله مباحثی است که در اصول کافی از آنها یاد شده است. البته این تاریخها را
کلینی در بعضی از ابواب، به نقل از دیگران و در بعضی از ابواب، طبق قول خود ذکر کرده است، از جمله اینکه بدون نقل روایتی، درباره میلاد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفتهاند: «ولد فی الثانی عشر من شهر ربیعالاول». عامه هم همین روز را میلاد پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همچنین روز رسیدن پیغمبر اکرم به
قبا دانستهاند که ظاهراً در روز رسیدن به قبا اختلافی نیست.
هیچ منبعی برای ۲۸ صفر به عنوان روز درگذشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ـ به رغم شهرتی که در مجالس و محافل پیدا کرده ـ جز کلام مرحوم
شیخ مفید در ارشاد وجود ندارد. و این در حالی است که مرحوم شیخ مفید هم بدون استناد به هیچ منبعی ۲۸ صفر را وفات پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دانسته است.
البته طبق نقلهایی که قراین و مؤیدات بیشتری دارد، روز رحلت آن حضرت، دوم ربیعالاول است.
حتی در اخباری که از
ائمه (علیهمالسّلام)، روایت و نقل شده، از جمله روایتی که در کتاب تاریخ اهل البیت (این کتاب اخیراً توسط محقق محترم آقای
سیدمحمدرضا حسینی جلالی تحقیق و منتشر شده است. مرحوم
آیتالله مرعشی نجفی، سابقاً مجموعه کتابهایی را در یک جا جمع نموده بود که با عنوان مجموعه نفیسه منتشر شده و این کتاب را
ضمن همان مجموعه با عنوان تاریخ ابنابیالثلج بغدادی یا ابنخشاب بغدادی (متوفای ۳۳۳ق) آورده است.
هر چند نام این کتاب بنا بر تعبیر علی بن عیسی اربلی،
نویسنده کشف الغمه به اسم تاریخ ابن ابیالثلج بغدادی یا ابن خشاب بغدادی آمده است، اما آقای جلالی با تحقیقی که روی این نسخه کرده و با ترجیحی که ایشان داده آن را به اسم تاریخ اهلالبیت منتشر کردهاند.) آمده و
سند آن به
نصر بن علی جهضمی از اصحاب
امام رضا (علیهالسّلام) میرسد، (البته این حدیث،
راویان دیگری هم در سلسله نقل دارد که طالبان میتوانند به آن مراجعه کنند.) به دوم ربیعالاول اشاره دارد، اما چون مرحوم
شیخ مفید ۲۸ صفر را ذکر کرده، در میان
شیعه مشهور شده است. در میان عامه نیز دوازدهم ربیعالاول شهرت دارد و ۲۸ صفر روز شدت بیماری پیغمبر اکرم است و این موضوع، مدارک تاریخی دقیقی دارد.
مسئله دیگری که قابل بررسی است این است که هجوم به خانه فاطمه (سلاماللهعلیها) آیا بلافاصله بعد از رحلت پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ـ حال تاریخ درگذشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ۲۸ صفر باشد یا دوم ربیعالاول که مختار بنده است ـ بوده تا بر اساس حدس و تخمین و قیاس نیز نتیجه بگیریم که در ماه ربیعالاول شهادت محسن بن علی رخ داده است.
در مجالس و محافل بهگونهای گفته میشود که گویا این اتفاقات پس از درگذشت پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پشت سر هم پیش آمده و گاهی هم در مراثی برخی از شعرای شیعه، مخصوصاً مرثیههایی که به بعضی از شعرا یا علما منسوب است، مثل مرحوم شیخ صالح کواز حلی و امثال او به صورت متوالی ذکر شده است. برای نمونه در اشعار شیخ
صالح کواز حلی آمده است:
الواثبین لظلم آل محمد•••والقائلین لفاطم آذیتنا
والقاطعین اراکة کیما تقیل•••ومجمعی حطب علی البیت الذی
والهاجمین علی البتولة بیتها•••والفائدین امامهم بنجاده
خلوا ابن عمی او لاکشف الله الدعا•••ما کان ناقة صالح وفصیلها
ورنت الی القبر الشریف بمقلة•••قالت واظفار المصاب بقلبها
ابتاه هذا السامری وعجله•••ایّ الرزایا اتقی بتجلدی
فقدی ابیام غصب بعلی حقه•••ام اخذهم ارثی وفاضل نحلتی
قهروا یتیمیک الحسین وصنوه•••ومحمد ملقی بلا تکفین
فی طول نوح دائم وحنین•••بظلم اوراق لهم وغصون
لم یجتمع لولاه شمل الدین•••والمسقطین لها اعز جنین
والطهر تدعو خلفه برنین•••راسی واشکو للاله شجونی
بالفضل عند الله الا دونی•••عبری وقلب مکمد محزون
غوثاه قل علی العداة معینی•••تبعا ومال الناس عنهارون
هو فی النوائب مذ حییت قرینی•••ام کسر ضلعیام سقوط جنینی
ام جهلهم حقی وقد عرفونی•••وسئلتهم حقی وقد نهرونی
در این شعر، همه حوادث عطف به یکدیگر شده و در ذهن چنین تداعی میکند که این حوادث پشت سر هم بوده است.
قدیمترین متنی که در این زمینه داریم از مرحوم شیخ مفید در ارشاد است که طبق واقعیت است. شیخ مفید در ارشاد میگوید هنوز جنازه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر زمین بود که اینها به
آلمحمد رحم نکرده و تعدی و تجاوز کردند و حق آل محمد را غصب کردند. البته منظور وی
سقیفه و غصب خلافت است، نه اینکه شیخ مفید هم بخواهد این حوادث را عطف بر درگذشت پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کند و بگوید این حوادث بلافاصله بعد از وفات واقع شده اشت. اما شعرای شیعه نیز در اشعار خود، حوادث را به بعد از درگذشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت دادهاند.
همچنین از جمله مسائلی که بعد از درگذشت پیامبر مطرح شده
خطبه فدکیه حضرت صدیقه کبری (سلاماللهعلیها) و نیز این مسئله است که امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، چهل شب حضرت فاطمه کبری (سلاماللهعلیها) را سوار بر درازگوشی میکردند و بر درِ خانههای مهاجر و انصار میبردند. البته از نظر طول زمان در این مسئله اخیر، قدری مبالغه شده و به نظر میرسد چند شب بیشتر نبوده است.
این مسائل، سؤالهایی را در ذهن انسان پدید میآورد که اینها چگونه با یکدیگر جمع میشود؟ آیا میشود کسی که آن حوادث بر او وارد شده با آن کیفیت به مسجد بیاید؟ کدام یک از این اتفاقات مقدم بوده و کدام یک متاخر؟ به اعتقاد بنده، هجوم به خانه حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) ـ بر خلاف آنچه مشهور شده ـ دست کم حدود پنجاه روز پس از رحلت رسولخدا… (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رخ داده است. اما شواهدی که بر این مدعا دلالت دارد، عبارت است از:
طبق برخی شواهد هجوم به خانه حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) بعد از برگشت سپاه
اسامه صورت گرفته است. میدانیم که رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اواخر عُمر، دستور اعزام سپاه اسامه را به
شام با تاکید صادر کرد. اما مشهور آن است که قصد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آمادهسازی سپاه اسامه، دور نمودن مخالفان از مرکز حکومت اسلامی بوده است.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در یک جا به این قصد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره کرده (امیرمؤمنان (علیهالسّلام) پس از آگاهی از قتل
محمد بن ابیبکر در
مصر و سقوط این منطقه به دست
عمروعاص، بیانیه مفصلی منتشر کرد که بسیاری از حوادث مهم آن روز، در آن آمده است.
در فرازی از این بیانیه چنین آمده است: «... فبینما انا علی ذلک، اذ قیل: قد انثال الناس علی ابی بکر و اجفلوا علیه یتبایعوه و ما ظننت انه تخلف عن جیش اسامه، اذ کان النبی امّره علیه و علی صاحبه و قد کان امر ان یجهز جیش اسامه، فلما رایته قد تخلف و طمع فی الاماره و رایت انثیال الناس علیه، امسکت ید...» )
و در یکی دو نقل، مضمون آن آمده است.
و بر این اساس،
علمای شیعه با صراحت و به طور قطعی هدف پیامبر را از تجهیز سپاه اسامه، این امر معرفی و تحلیل میکنند که قصد پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این بوده که با تجهیز جیش اسامه، کسانی را که در صدد بودند به وصیت مؤکد و مکرر پیغمبر اکرم… (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از اوایل
بعثت تا روز رحلتشان در مورد جانشینی و وصایت و خلافت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، عمل نکنند،
ضمن سپاه اسامه از مدینه خارج کند و مسئله جانشینی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) تثبیت و مستقر شود به گونهای که بعد از برگشت آنها امر خلافت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) تمام شده باشد. ولی همه میدانیم که این خواسته پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مرحله عمل نرسید و انجام نشد. به عنوان مثال به سخن شیخ مفید در این باره توجه کنید:
سپس اسامه را به فرماندهی انتخاب کرد و پرچم را به نام او بست و به او دستور داد که به سوی سرزمین روم، همان جایی که پدرش به شهادت رسید حرکت کنند، نظر حضرت این بود که
مهاجران و
انصار اولیه را از مدینه بیرون بفرستد تا در هنگام وفاتش کسی از اینها در مدینه نمانده باشد که در ریاست بر مردم طمع کند و به منازعه با جانشین و وصی او بپردازد و بخواهد حق او را پایمال گرداند، برای همین اسامه را به فرماندهی افرادی که ذکر کردیم منصوب کرد و تلاش نمود که هرچه سریعتر آنان از مدینه بیرون روند.
حالا اینجا شاهد، یک نکته خاص است و آن اینکه شخصی است به نام
بُرَیده بن حُصَیب اسلمی از
بنیاسلم، (قبیله بنیاسلم از قبایل عربی اطراف مدینه بود که محل سکونت آنها ظاهراً حدود هشتاد کیلومتر با مدینه فاصله داشت. موقعیت قبایل در کتاب اطلس تاریخ اسلام نوشته حسین مونس آمده است.) از کسانی است که به مدینه آمده و بعد از مسلمان شدن، در مدینه مانده، به یک اعتبار ممکن است وی را از مهاجران دانست هر چند نمیتوان به صورت مهاجر اصطلاحی دانست، چون از
مکه هجرت نکرده است، بلکه از قبیله خود در اطراف مدینه هجرت کرده و ساکن مدینه شده است.
حضور و نقش بریده در سپاه اسامه میتواند به روشن شدن تاریخ هجوم به خانه حضرت فاطمه کمک کند. مقدمتاً یادآوری میکنم که بیتردید، پرچمی را که پیغمبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای اسامه بن زید منعقد کردند به این شخص دادند.
در آن زمان، رسم بر این بود که پرچم را گره میبستند تا به مقصد برسند، چون ضرورتی نداشت که پرچم در راه باز باشد، باد و باران و آفتاب بخورد. بنابراین پرچم را در ابتدای حرکت بسته و در مقصد، باز میکردند و از آن به «عقد اللواء» یا «عقد الرایه» تعبیر میکردند. نوشتهاند: «عقد اللواء بیده». این پرچم را حضرت در همان حال نقاهت و بستری بودن، بست و به دست بریده دادند تا پرچمدار اسامه باشد.
توجه داشته باشیم که اسامه بن زید همان کسی است که از شهادت پدرش
زید بن حارثه در
جنگ مؤته مدت زمان زیادی نگذشته بود و در واقع، گزینش جوان حدود نوزده ساله توسط پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای جنگ تمام عیار نبوده، بلکه برای ابراز وجود و عدم چشمپوشی
مسلمانان در مقابل عوامل رومیان بود تا غسانیان فکر نکنند مسلمانان به سبب شکست در جنگ مؤته کوتاه آمدهاند. به هر حال، ماموریت اسامه برای انتقامگیری از کشته شدن نامهرسان پیامبر و تعدادی از مسلمانان به دست
غسانیان بود.
اما مسیر مدینه تا مؤته؛ جایی که در حال حاضر قبر
جعفر طیار در
اردن در آن قرار دارد، چه قدر بوده است؟ بدون خلاف، مسیر را بیست روز گفتهاند. این نص و تصریح
محمد بن عمر واقدی (وی معاصر با امام رضا (علیهالسّلام) و اوایل امامت
امام جواد (علیهالسّلام) بوده و در
بغداد، قاضی عسکر
مامون هم بوده است.) (م۲۰۴یا۲۰۶ق) در
مغازی است. (یک دفعه به صورت متعارف گفته میشود مسافت بین دو مکان چقدر است و یک دفعه به صورت موردی، واقدی هر دو را گفته است.)
اسامه تا زمانی که پیامبر در قید حیات بودند، به علت کارشکنی گروهی از بزرگان، به بهانه جوانی او، به مؤته نرفت، ولی بعد از درگذشت پیامبر… (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و بیعتگیری از مردم برای ابوبکر به دستور ابوبکر به سمت مؤته حرکت کرد، چون ابوبکر میگفت حال که خلیفه پیامبر است، باید آخرین چیزی را که پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اظهار اهتمام شدید به آن میکرد، انجام دهد. حتی گفته شده در مقابل مخالفت عمر در مقام مشاور و عقل منفصلش، ابوبکر اصرار بر حرکت و انتشار این موضوع داشت که باید حرکت به سمت مؤته منتشر شود.
البته اصرار ابوبکر برای این بود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آخرین روزهای حیاتش تاکید بر این داشتند که «جهزوا جیش اسامه». و در یک نقل فقط یک بار آمده است که فرمود: «لعن الله من تخلّف عن جیش اسامه». از اینرو، ابوبکر جیش اسامه را به منظور جامه عمل پوشاندن به وصیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به راه انداخت و اصرار داشت که چنین منتشر شود که به عنوان جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وصایای پیامبر را اجرا میکند.
متاسفانه تاریخ دقیق حرکت این جیش از مدینه مشخص نشده، اما اجمالاً گفته شده است که در همان روزهای اول بعد از تمام شدن بیعت خاصه در سقیفه بنیساعده، و بیعت عامه در مسجد، اولین کاری که ابوبکر پیگیری کرد، آمادهسازی مجدد جیش اسامه بود که با همان کیفیتِ زمانِ پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به فرماندهی اسامه و پرچمداری بریده بن حصیب اسلمی به سمت مؤته حرکت کردند.
ظاهراً اگر بیست روز طول کشید تا رفتند، یک روزی هم طبق ماموریت درگیری داشتند و ۱۵روز هم طول کشید تا برگشتند، بنابر این، حداقل زمان رفت و برگشت ۳۵ روز طول کشیده است.
ضمن اینکه بنابر نقل
طبری رفت و آمد اسامه به این ماموریت ۴۰ و به نقلی ۷۰ روز طول کشیده است. به هر حال اگر۳۵ روز واقدی یا ۴۰ روز طبری را بپذیریم میتوان با احتساب گذشتن چند روز از رحلت رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و سپس اعزام سپاه اسامه، و نیز چند روز پس از بازگشت اسامه و رفتن بریده به قبیلهاش و آمدن آنان به مدینه، مدعی شد که حمله به خانه حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) پس از حدود ۵۰ روز از رحلت رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است.
اما بر اساس نقل طبری، میتوان گفت حدود ۷۵ روز پس از رحلت رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده، بر این اساس، روایات دالّ بر شهادت فاطمه (سلاماللهعلیها) ۷۵ روز پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باید حمل بر حوادث حمله به بیت در این تاریخ شود.
حالا ممکن است سؤال شود که این مسائل با حمله به منزل امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و حضرت زهرا چه ارتباطی دارد؟ در جواب باید گفت در تاریخ آمده است که بریده بن حصیب بعد از برگشت از مؤته، پرچمی را که پیغمبر بسته و به دست او داده بود، برد و در میان قبیله خودش بنیاسلم زد.
حالا باید برگردیم سر این مطلب که بنیاسلم تصادفاً بدون اینکه خبری از درگذشت پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داشته باشند، روز رحلت ایشان به مدینه رسیده و قصد داشتند آذوقه خود را از بازار مدینه بخرند و به منطقه خودشان برگردند. عمر موقعیت را غنیمت شمرد و بنیاسلم را تطمیع کرد که شما چه میخواهید؟ اگر آرد و خرما میخواهید ما این دو را برای شما تضمین میکنیم، شما فقط بیایید به جای اینکه در ایام درگذشت پیغمبر در بازار در پی کسی باشید که آرد و خرمای شما را تامین کند، بیایید کار ما را انجام دهید و همراه ما، در کوچه و بازار همراه ابوبکر راه برویم، هر کسی را که دیدید، برای بیعت با ابوبکر بگیرید و در صورت مخالفت، او را بکشید تا بیعت عامه محقق شود.
قدیمترین منبعی که این خبر را به این صورت نقل کرده، ابواسحاق، ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی شیعی اصفهانی است. (
ابراهیم ثقفی کوفی، در زمان
غیبت صغری حضور داشته است و وفات وی ۲۸۳ هجری، قبل از انتهای غیبت صغری است، وی هرچند زیدی مذهب بود اما بعد از مهاجرتش به
اصفهان شیعه اثنیعشری شد، ظاهرا در اصفهان آنقدر شیعه بوده که ایشان شیعه امامی میشوند هرچند خود وی نیز اهل معرفت با سواد و فاضل بوده لذا از تشیع چهار امامی زیدی به تشیع اثنی عشری برگشته است.
البته فرقی ندارد که تشیع وی امامی باشد یا زیدی، چون محتویات کتاب درباره امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است و از این جهت هیچ تفاوتی نیست که یک زیدی آن را جمع آوری کرده و نوشته باشد یا یک اثنی عشری.) وی به غیر از کتاب الغارت که شامل شبیخونهای نظامیان معاویه در قلمرو حکومت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است، کتاب دیگری به نام کتاب المعرفه دارد که در آن به حوادث سقیفه و خلافت اولیه پرداخته، و بر خلاف الغارات، اصل و اساس این کتاب برای ذکر خلفای اولیه است. (از این کتاب در مقدمه کتاب دیگر به نام «
الغارات» به قلم محقق گرانمایه
میرجلالالدین حسینی ارموی به نام «
المعرفه فی المناقب و المثالب» یاد شده است. و از منابع بخش غیر مطبوع
تقریب المعارف ابیالصلاح حلبی بوده است و
آیتالله رضا استادی در آخر بخش تحقیق شده و مطبوع این کتاب، از آن به عنوان «تاریخ الثقفی» یاد کرده است.)
متاسفانه این کتاب به صورت مستقل به دست ما نرسیده، ولی قسمتهایی از آن در لابهلای برخی از منابع نقل شده است، از جمله مرحوم
سیدمرتضی در کتاب
الشافی قضیه بریده و بنیاسلم را از آن نقل کرده و در
تلخیص الشافی که توسط
شیخ طوسی صورت گرفته، موجود است. در آنجا این مطلب آمده است که عمر اعراب بنیاسلم را در مدینه به کار گرفت و اینها مؤید بیعت عامه ابوبکر شدند: «و کانوا یخبطون الرجل خبطاً و یجیئون به حتی یمسح بیده ید ابیبکر».
بریده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرچم اسامه را به دست ایشان داد و ابوبکر بعد از درگذشت پیامبر نیز این پرچم را به دست او سپرد، به سبب اشتباهی که قبلاً در قضیه
خالد بن ولید در
یمن علیه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) مرتکب شده، و از حضرت نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدگویی کرده و با خشم و توبیخ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مواجه شده بود، از آن به بعد خود را در صف حامیان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) قرار داد، از اینرو وقتی مشاهده کرد قومش مورد سوءاستفاده علیه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) قرار گرفتهاند، ظاهراً برای نشان دادن اعتراض خود و پاک کردن عیب و عار اقدامات قومش دست به اقدام عملی زد و بعد از برگشت از مؤته پرچم را برد و در میان بنیاسلم زد و به تعبیری در واقع، تظاهراتی بر پا کرد.
دو گونه شعار از آنها نقل شده است: یکی، اینکه بریده گفت: «لا ابایع حتی یبایع علیبن ابی طالب؛ بیعت نمیکنم مگر آنکه علیبن ابی طالب بیعت کند». و شعار دیگر اینکه گفتند: «لانبایع حتی یبایع بریده؛ بیعت نمیکنیم، مگر آنکه بریده بیعت نماید» که از این شعار معلوم میشود تا آن وقت از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) هنوز بیعتی گرفته نشده بود. به هر حال، پس از اقدام بریده، هشتاد نفر از قومش از او تبعیت کرده و او با هشتاد نفر وارد مدینه شد و اینها شعار میدادند.
متاسفانه خبر، بریده است و ادامه ماجرا نقل نشده که اینها چه شدند و کجا رفتند، اما اجمالاً همین مسئله موجب بیدار شدن دستگاه خلافت شد تا برای گرفتن بیعت از علی (علیهالسّلام) بر ایشان فشار بیاورند. به هر حال، این ماجرا حدود پنجاه روز بعد از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اکرم و با این کیفیت اتفاق افتاده است.
چگونگی راه رفتن حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) به سوی مسجد برای ایراد خطبه فدکیه، شاهد دیگری برای این مدعاست. بنا به نقل
ابنابیالحدید از کتاب
سقیفه و فدک ابوبکر جوهری،
ده روز پس از رحلت رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابوبکر با تحریک عقل منفصلش (عمر) فدک را غصب کرد.
در توصیف چگونگی آمدن حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) به مسجد برای ایراد خطبه فدکیه آمده است که آن حضرت با پوشش کامل در میان جمعی از زنان در حالی که چادرش بر اثر بلندی به زیر پاهایش میرفت و همچون رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) راه میرفت، به مسجد آمد.
با توجه به این تعبیر که: «ما تخرم من مشیه رسولالله؛ راه رفتنش هیچ تفاوتی با راه رفتن رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نداشت»، میتوان چنین نتیجه گرفت که تا هنگام ایراد خطبه، هنوز هجمهای به خانه حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) صورت نگرفته بود، زیرا در صورت حمله و مضروب شدنِ آن حضرت، نوعِ حرکت او نمیتواند معمولی باشد تا راوی آن را به راه رفتنِ رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تشبیه کند.
بنا بر نقل سلمان فارسی، پس از غصب خلافت و فدک، امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) همراه حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و حسنین‡ شب هنگام به درِ خانه مهاجران و انصار رفته و آنان را به همراهی برای بازپسگیری حق خویش فرا خواندند.
از آنجا که بنا بر روایت سلمان، پس از حمله مهاجمان به خانه حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و واقعه سقط جنین، آن حضرت به طور مداوم و پیوسته بستری بود
تا به شهادت رسید، میتوان چنین نتیجه گرفت که تا زمان ملاقاتهای شبانه آن حضرت با مهاجر و انصار، هنوز حملهای به خانه او صورت نگرفته بود؛ زیرا در صورتِ وقوع حمله، آن حضرت دیگر توان رفتن به در خانة تعداد زیادِ مهاجران و انصار (حتی فقط اهل
بدر) (در گزارش سلمان نسبت به ملاقات شبانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) به همراه امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و
حسنین (علیهماالسّلام) با مهاجران و انصار، در یک نوبت آمده که آن حضرت با اهل بدر ملاقات کرد و در یک نوبت نیز مطلق مهاجران و انصار (بدون قیدِ اهل بدر) آمده است.)
را نداشت.
در جلد چهارم
موسوعة التاریخ الاسلامی اجمالاً به این موضوع پرداختهام که در جریان بیعتخواهی جماعت از امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) عمدتاً دو خبر داریم که هر دو در کتاب
سلیم بن قیس هلالی عامری (البته اخبار کتاب را آقای
شیخ محمدباقر انصاری تحقیق نموده و تلاش کرده، مؤیداتش را از نصوص دیگر جمع آوری نماید. مطالب سلیمبن قیس هلالی در این تحقیق تقریبا ۶ برابر شده چون یک جلد در واقع مقدمات کتاب در مقام معرفی کتاب و دفاع از کتاب و دفع شبهات و تشکیکات از کتاب است، جلد سومش هم مجموعه فهارس کتاب است و متن اصلی آن جلد دوم است آنهم با همین تحقیقات و تعلیقات شیخ محمدباقر انصاری زنجانی.) آمده است.
یکی از دو خبر از سلیم به نقل از
عبدالله بن عباس و خبر دیگر سلیم از
سلمان فارسی است. تفصیلاتی که در مجالس و محافل ما خوانده میشود مربوط به خبر سلمان فارسی است. مضمون و محتوای این دو گزارش با همدیگر یکی نیست و در بعضی از جاها با همدیگر تفاوت دارند.
خبری که تفصیلات بیشتری در مورد آتش زدن درِ خانه دارد، مربوط به خبری است که از سلمان نقل شده است. به هر حال، آنچه محل شاهد است، این است که خلیفه افرادی را سه بار به منزل امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرستاد و درخواست بیعت کرد. بار اول، امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) آنها را برگرداند. (البته فاصله این سه بار ذکر نشده اما متونش به مقدار کافی دلالت دارد.)
بار دوم نیز امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) آنها را برگرداند و احتمال قوی که من میدهم این است که هر چه اتفاق افتاده در بین بار دوم و بار سوم بوده است؛ یعنی زمان بازگشت جیش اسامه و همچنین رفتن بریده نزد قومش، و آمدن آن هشتاد نفر در فاصله بار دوم و سوم واقع شده است و این موجب شده که آتش دستگاه خلافت تیز شود تا این غائله را تمام کرده و از امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) بیعت بگیرد، از اینرو، بار سوم به شدت عمل کردند و منتهی به آن حوادث تلخ شد.
از بررسی مجموع حوادث و از کنار هم نهادن آنها، به ویژه حضور بریده در سپاه اسامه و خودداری وی از بیعت با ابیبکر، پس از بازگشت از مؤته، میتوان نتیجه گرفت که حمله و هجوم به خانه علی (علیهالسّلام) و فاطمه (سلاماللهعلیها) که در پی آن، بیعت اجباری از علی (علیهالسّلام) صورت گرفت، حدود، ۵۰ روز یا ۷۵ روز پس از رحلت حضرت رسولاکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است، و این نشان میدهد که امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در این مدت، مقاومت کرده و در نهایت، بیعت او با تاخیر و اکراه صورت گرفته است.
(۱) ابنابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغه، به تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۸۷ق.
(۲) شیخ طوسی، محمدبن حسن، تلخیص الشافی، به تحقیق حسین بحرالعلوم، نجف، مکتبه العلمی الطوسی و بحرالعلوم، ۱۳۸۳ق.
(۳) شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد، به تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت (علیهالسّلام)، بیروت، ۱۴۱۴ق.
(۴) شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد، بیروت، دارالمفید للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
(۵) طبری، محمدبن جریر (م قرن ۴)، دلائل الامامة، به تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة، قم، مؤسسة البعثة، ۱۴۱۳ق.
(۶) طبری، محمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک، به تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، چ دوم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ق.
(۷) کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.
(۸) هلالی، سلیمبن قیس، کتاب سلیمبن قیس الهلالی، به تحقیق محمدباقر انصاری، قم،هادی چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
(۹) مقرم، سیدعبدالرزاق موسوی، وفات الصدیقة الزهرا (سلاماللهعلیها)، نجف، الحیدریه.
(۱۰) یوسفی غروی، محمدهادی، موسوعهالتاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفکر الاسلامی، ۱۴۲۹ق.
تاریخ اسلام در آینه پژوهش، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (رحمةاللهعلیه)، ج۲۷، ص۱.