تثلیث (قرآن) دانشنامه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مسيحيت يکی از اصلی ترين اديان پيش از اسلام است که در قرآن کريم به تعاليم آن توجه شده است. بديهی است که مسئلۀ تثليث نيز بايد به عنوان يکی از آموزههای بنیادین در اين دين مورد توجه قرار گرفته باشد.
در آيهای از سورۀ آل عمران، آموزهای که به عنوان کلمه ای مشترک میانمسلمانان و اهلکتاب ــ از جمله مسيحيان ــ مطرح شده، اين است که جز الله کسی را نپرستند، چيزی را برای او شريک نگيرند و انسانها را برای خود «رب» نينگارند (آل عمران:۶۴)؛ اما اين نقطۀ اشتراک مانع از آن نبوده است که تثليث به عنوان آموزهای کفرآميز از سوی قرآن بهنقد گرفتهشود.
روشنترين نقد دربارۀ تثيلث در سورۀ مائده است، آنجا که میگويد: «همانا کفر ورزيدند آنان که گفتند الله سومين از سه است، در حالی که خدايی جز خدای واحد نيست ...» (مائده:۷۳). در ادامۀ همين عبارت، از عاقبت چنين باوری بيم داده شده، و از صاحبان اين باور، به توبه و استغفار دعوت شده است (مائده:۷۳-۷۴)؛ سپس چنین آمده است که «مسيح، پسر مريم تنها رسولی است که پیش از او رسولانی بوده اند، و مادرش نيز صديقهای بوده است ...» (مائده:۷۵). در اينجا با تأکيد بر اينکه هر دوی آنان «غذا میخوردهاند» (مائده:۷۵)، بر انسان بودن آنان تأکيد شده است. در آيات پسين، عبادت چيزی (يا کسی) جز الله به نقد گرفته شده، و از اهل کتاب خواسته شده است تا در دين خود دچار غلو نشوند و گمراهی در پيش نگيرند (مائده/۵/۷۶-۷۷).
واضحترين تعبير دربارۀ نسبت مسيح با الله در تثليث، در آيهای از سورۀ توبه بيان شده است، آنجا که گفته شده است مسيحيان مسيح را پسر خدا می پنداشتهاند (توبه/ ۹/۳۰). در آيۀ پسين، اشاره به اين است که اهل کتاب احبار و رهبان خود، و نيز مسيح، پسر مريم را جز الله به ربوبيت گرفته اند (توبه/ ۹/۳۱).
در برخی آيات قرآنی، به برخی ظرايف موجود در مباحث مربوط به تثليث در باورهای مسيحی نيز اشاره شده است. با آنکه ۳ رکن تثليث در آموزه های مسيحی اغلب با تعابيری چون اقنوم۱ يا شخص۲ ناميده می شوند، اما گاه تعبير «خدا» نيز دربارۀ آنان به کار رفته است. در اين باره بايد به موضع اتخاذ شده از سوی عالمی مسيحی در مناظره با عالمی مسلمان به عنوان يکی از نخستين مناظرات مسلمانان و مسيحيان اشاره کرد که يوحنای دمشقی۳ آن را نقل کرده است. بر اساس اين نقل، مسيحيان بر اين اعتقادند که هر چيز قديم بايد خدا ناميده شود و از همين روی، هر يک از اقنومهای دوم و سوم بايد خدا ناميده شوند (ص ۱۴۴)؛ و اين سخن دقيقاً همان تعبيری است که در آيهای از سورۀ مائده بدان اشاره شده است؛ آنجا که از مسيح (ع) پرسش می شود که آيا او از مردم خواسته است که وی را و مادرش را «خدا» گيرند (مائده/۵/۱۱۶).
اين باور رايج مسيحی که ۳ اقنوم تثليث را در عين تکثر، حقيقتی واحد به شمار آورند، البته در طول تاريخ کلام مسيحی با صورتبندیهای متنوعی تبيين شده است (برای نقد، مثلاً نک : ابوعيسى وراق، ۸۶ ببـ ). اما آنچه به نقد قرآنی مربوط می شود، قائل شدن به اقانيم از يک سو، و يکی انگاری آنها از سوی ديگر، به اينهمانی مسيح (ع) به عنوان اقنوم پسر با خداوند متعال به عنوان اقنوم پدر خواهد انجاميد. در دو آيه از سورۀ مائده سخن از اين باور کفر آميز است که «الله همان مسيح، پسر مريم است»، در حالی که مسيح خود به بنی اسرائيل می گويد که الله رب او و رب آنان است (مائده/۵/۱۷، ۷۲).
در برخی از تفاسير، ۳ تعبير «مسيح همان خداست» (مائده/۵/۱۷، ۷۲)، «مسيح پسر خداست» (توبه/ ۹/۳۰) و « الله سومين از سه است» (مائده/۵/۷۳) ناظر به عقايد ۳ فرقۀ مشهور از مسيحيت دانسته شده است. قتاده از مفسران تابعين به اين تفاوت چنين اشاره کرده است: يعقوبيان عيسى را همان خدا میدانند که به زمين هبوط کرده است، نسطوريان مسيح را پسر خدا میشمارند، اسرائيليان که پادشاهان مسيحیاند (اشاره به ملکایيان)، خدا را سومين از ۳ میانگارند و مسلمانان او را بنده و رسول خدا میشمارند (نک : صنعانی، ۳/ ۸؛ طبری، ۱۶/ ۸۴؛ نحاس، ۴/۳۳۰؛ سيوطی، الدر ...، ۵/۵۱۰).
برداشت ياد شده از قتاده، با قدری تدقيق بيشتر، در منابع فرقه شناختی چون الملل و النحل شهرستانی نيز تأييد شده است (نک : ۱/ ۲۰۳- ۲۰۷). گاه همين اقوال با تفاوتی در انتساب، يا حتى بدون انتساب به فرق خاص نيز آمده است (مثلاً نک : بغوی، ۱/۵۰۲، ۲/۵۴؛ قمی، ۱/ ۲۸۹؛ فخرالدین، ۳/ ۱۲۸؛ ابن تيميه، کتب ...، ۱۷/۲۷۴).
ابن تيميه ضمن اشاره به قول ياد شده و اقوال متأثر از آن نزد مفسران (مثلاً طبری، ۶/۳۱۴)، بر اين نکته تأکید میورزد که هر ۳ قول ياد شده، همراستا هستند و همۀ مذاهب سه گانه بدان پایبندند (دقائق...، ۲/ ۲۹-۳۰). مفسران برجستۀ اماميه نيز «سومين سه بودن» را به هر ۳ مذهب بازگردانده، و ياد آور شدهاند که مسيحيان خود از اين امر ابا دارند که اقانيم دوم و سوم را به وضوح «خدا» بنامند (طوسی، ۳/۶۰۲؛ طبرسی، ۳/۳۵۳).
۱. hypostasis ۲. persona ۳. John…
آنچه که به آموزۀ مشهور مسيحيت باز میگردد، ۳ اقنوم تثليث، پدر، پسر و روح القدس است؛ پدر با الله قرآنی تطبيق ـ پذير است و پسر اشاره به حضرت مسيح (ع) میکند. اما از روحالقدس در قرآن کريم ۳ بار ياد شده است؛ در دو مورد سخن از آن است که خداوند به عيسی بن مريم بينات را عطا کرده، و او را با روح القدس تأييد کرده است (بقره/۲/ ۸۷، ۲۵۳) و در موضعی سخن از آن است که قرآن کريم را روح القدس، به
راستی از جانب پروردگار نازل کرده است (نحل/۱۶/۱۰۲). موارد ديگری از کاربرد روح به صورت «روحنا» (مريم/ ۱۹/۱۷؛ جم ) و «الروح» (نحل/۱۶/۲؛ جمـ ) در قرآن کريم ديده میشود که ممکن است با روح القدس بی ارتباط باشد. قرآن توضيح بيشتری دربارۀ روح القدس نداده، و تنها در روايات است که مبحث مربوط به روح القدس گسترش داده شده است (نک : ه د، روحالقدس). تيموتئوس، اسقف نسطوری سدۀ ۲ق، در مناظرهای که با مهدی عباسی داشته، اشارات قرآنی به «کلمه» (ه م) و «روح» در سورۀ نساء (۴/۱۷۱) را مورد استناد قرار داده، و آنها را تعبيری از دو اقنوم پسر و روح القدس شمرده، و از تأييد تلويحی تثليث در قرآن کريم سخن گفته است (ص ۱۸۰-۱۸۱).
آيۀ ۷۵ از سورۀ مائده، تلويحاً اشاره دارد به اينکه افزون بر حضرت مسيح، دربارۀ مادرش، مريم نيز انديشۀ غلوآميزی وجود داشته است؛ اما اين انديشه در آيۀ ديگری به وضوح چنين بيان شده است: «و آنگاه که خداوند گفت ای عيسى، پسر مريم، آيا تو به مردم گفتی که مرا و مادرم را خدای گيرید، جز الله ...» و مسيح آن را انکار کرد (مائده/۵/۱۱۶).
به هر روی، اقنوم سوم بودن حضرت مريم (ع) در باورهای مشهور مسيحی تأييد نمیشود و از همين روست که برخی از مفسران مسلمان، اين آيه را ناظر به تثليث ندانسته، و آن را در حد نوعی غلو دربارۀ مريم (ع) انگاشتهاند؛ تا آنجا که برخی از عالمان چون ابن جنی، اصلاً نسبت الوهيت به مريم (ع) از سوی مسيحيان را انکار کرده و تعبير «اِلٰهَيْن» را گونه ای از مجاز در کاربرد تثنيه شمردهاند (زرکشی، ۳/۵؛ سيوطی، الاتقان، ۳/۱۳۰).
در کنار اقوال ياد شده، گاه در تفاسير اين نکته تأييد شده که مريم (ع) در کنار پدر و پسر، اقنوم سوم بوده است (مثلاً نک : صنعانی، همانجا؛ مقاتل، ۱/ ۴۶۳؛ طبری، ۱۶/ ۸۴، ۸۶). در تأييد اين تفسير، گاه به نقل از برخی فرقههای مسيحی، جایگزينی روح القدس با مريم (ع) نقل شده است. از جمله سعيد بن بطريق چنين قولی را از طایفهای موسوم به مرمسيه (ابن ندیم، ۴۰۵: مرمسیه؛ بغوی، ۱/۵۰۲: مرقسیه؛ ابن تیمیه، دقائق، ۲/۳۰: مرسیه) نقل کرده است که دور نيست اشارهای به يک فرقۀ غنوصی بوده باشد. فرقۀ مريميه از فرق کم شناختۀ مسيحی غنوصی است که جايگاه آن در عربستان با خاستگاه احتمالی تراکيا بوده، و در منابع مسيحی با نام کوليريديان۱ شناخته شده است. اين فرقه که در حدود سال ۳۷۵ق/ ۹۸۵م، اپيفانیوس، اهل سالاميس در همان منطقه از حضور آن ياد کرده، برای مريم (ع) قائل به الوهيت بوده، و او را ملکۀ آسمانها میانگاشته است (ص ۶۲۰-۶۲۸).
به هر روی، تأييد اين باور در برخی از متون غير رسمی برجای مانده از فرق مسيحی ديده می شود. از آن جمله بايد به «انجيل مصريان۲» اشاره کرد. در اين انجيل از اقانيم ثلاثه به تعبير «نيروهای سه گانه» ياد شده، و آن عبارت از پدر، مادر و پسر دانسته شده است. در سخن از نيروی دوم، مادر باکرهای دانسته شده است که بر آسمان سلطنت می کند («انجیل...»، مقدمه). ويژگی سلطنت مريم بر آسمانها، باور بازتاب يافته در «انجيل مصريان» را بسيار به باور مريميه نزديک می سازد. در متن موسوم به «کتاب تُندَر۳» نيز سوفيا۴ يا حکمت به عنوان اقنوم سوم، با مادر برابر انگاشته شده است (۱۸:۹، جم ؛ نیز نک : ولفسن، ff. ۱۲۱).
برخی از مستشرقان نيز با تکيه بر برآيند آيات قرآنی، تثليث مورد اشاره در قرآن را ناظر به الله، مسيح و مريم دانسته اند (مثلاً نک : پتروفسکی، ۱۵۹). به طور کلی، قرآن با نفی هر نوع ويژگی خدايی در مسيح، بدین نکته اشاره کرده است که مسيح خود از آن استنکاف ندارد که «بنده» خداوند باشد (نساء/۴/۱۷۲). در واقع، موضع قاطع اسلام در برابر باور مسيحيت در پسر خدا بودن مسيح (ع)، زمينهساز آن بوده است تا تأکيد بر انسان بودن و دور ساختن مسلمانان از غلو دربارۀ شخصيت پيامبر اسلام (ص) از آموزههای اصلی اسلام بوده باشد. در اين راستا، نخست بايد از آيات متعدد قرآنی ياد کرد که در آنها پيامبر(ص) بشری مثل ديگر مردم (کهف/ ۱۸/۱۱۰) و «بندۀ خدا» (اسراء/۱۷/۱؛ کهف/ ۱۸/۱؛ فرقان/۲۵/۱؛ جم ) معرفی شده است. در تشهد نماز نيز شهادت به اينکه «محمد بنده و رسول خداست»، به ذکری روزمره تبديل شده است.
فهرست منابع:
(۱) قرآن کريم؛
(۲) ابن تيميه، احمد، دقائق التفسير، به کوشش محمد سيد جليند، دمشق، ۱۴۰۴ق؛
(۳) ابن تيميه، احمد، کتب و رسائل و فتاوی، به کوشش عبدالرحمان محمد قاسم نجدی، بيروت، مکتبة ابن تيميه؛
(۴) ابن نديم، الفهرست؛
(۵) ابوعيسى وراق، محمد، «کتاب الرد علی الثلاث فرق من النصارى» (نک : ملـ ، «نخستین...۵»)؛
(۶) بغوی، حسين، معالم التنزيل، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بيروت، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م؛
(۷) زرکشی، محمد، البرهان فی علوم القرآن، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، ۱۳۹۱ق؛
(۸) سيوطی، الاتقان، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، ۱۳۸۷ق/ ۱۹۶۷م؛
(۹) سيوطی، الدر المنثور، بيروت، ۱۹۹۳م؛
(۱۰) شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد بدران، قاهره، ۱۳۷۵ق/ ۱۹۵۶م؛
(۱۱) صنعانی، عبدالرزاق، تفسير القرآن، به کوشش مصطفى مسلم محمد، رياض، ۱۴۱۰ق؛
(۱۲) طبرسی، فضل، مجمع البيان، بیروت، ۱۴۰۶ق؛
(۱۳) طبری، التفسير، بيروت، ۱۴۰۵ق؛
(۱۴) طوسی، محمد، التبيان، به کوشش احمد حبیب قصير عاملی، نجف، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۴م؛
(۱۵) فخرالدین رازی، محمد، التفسير الکبير، قاهره، المطبعة البهيه؛
(۱۶) قمی، علی، التفسير، به کوشش طيب موسوی جزائری، نجف، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ق؛
(۱۷) مقاتل بن سليمان، تفسير القرآن، به کوشش عبدالله محمود شحاته، قاهره، ۲۰۰۱م؛
(۱۸) نحاس، احمد، معانی القرآن، به کوشش محمد علی صابونی، مکه، ۱۴۰۹ق؛
(۱۹) Early Muslim Polemic Against Christianity، ed. D. Thomas، Cambridge، ۲۰۰۲؛
(۲۰) Epiphanius of Salamis، The Panarion، tr. F. Williams، Leiden etc.، ۱۹۹۴ ؛
(۲۱) ۱۹۹۰»The Gospel of Egyptians« ، tr. A. Bohlig & F. Wisse ، The Nag Hammadi Library، ed. J. M. Robinson ، San Francisco؛
(۲۲) »Grom: Sovershennyĭ um«، Apokrify drevnikh khristian، ed. A.F. Okulov et al.، Moscow، ۱۹۸۹؛
(۲۳) John of Damascus، »The Discussion of a Christian and a Saracen«، The Early Christian-Muslim Dialogue، ed. N.A. Newman، Hatfield، ۱۹۹۳؛
(۲۴) Petrovskiĭ، M.B.، »Marĭam«، Islam entsiklopedicheskiĭ slovar’، Moscow، ۱۹۹۱؛
(۲۵) Timothy I، »The Dialogue of the Patriarch Timothy I with Caliph Mahdi«، The Early Christian-Muslim Dialogue، ed. N.A. Newman، Hatfield، ۱۹۹۳؛
(۲۶) Wolfson، H.A.، The Philosophy of the Kalam، Harvard، ۱۹۷۶؛