• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تعریف هوش

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بیش از دو هزار سال پیش، افلاطون در کتاب "جمهوریت"، هوش را تعیین‌کننده اصلی جایگاه سیاسی و اجتماعی افراد تعریف کرد. اما مطالعه علمی هوش، از قرن نوزدهم با ایده‌ تفاوت‌های فردی در علم ژنتیک و تکامل آغاز شد. روان‌شناسان معتقدند هیچ شاخه‌ای از روان‌شناسی به‌اندازه مطالعه و ارزیابی هوش در بهزیستی انسان موثر نبوده است.
[۱] علی اسماعیلی و شایسته گودرزی، مبانی روان‌شناسی عمومی، تهران، شلاک، ۱۳۸۶، چاپ دوم، ص۶.




مفهوم‌سازی روشن هوش دارای اهمیت عملی است و به متخصصان بالینی امکان می‌دهد سطح کلی رفتار بیمار، سطح کنونی کارکرد فرد و پیش‌بینی وضعیت وی در تصمیم‌گیری‌ها و موقعیت‌های مختلف را به دست آورند تا استنباط‌هایی در مورد سبک برخورد وی با مسایل و یک برداشت مقدماتی در خصوص ویژگی‌های شخصیتی‌اش به دست آید.
روان‌شناسان معتقدند هیچ شاخه‌ای از این علم به‌اندازه مطالعه و ارزیابی هوش در بهزیستی انسان موثر نبوده است.
[۲] پورشریفی، حمید، روان‌شناسی بالینی، تهران، سنجش، ۱۳۸۲، چاپ اول، ص۱۴.



تعاریفی که در سال‌های اخیر ارائه شده‌اند در یکی از این سه طبقه، جای دارند:
• تعاریفی که به سازگاری یا انطباق با محیط تاکید دارند.
• تعاریفی که به توانایی یادگیری موضوعات مختلف تاکید دارند.
• تعاریفی که بر تفکر انتزاعی، یعنی توانایی استفاده از مفاهیم مختلف، نمادهای کلامی و عددی تکیه دارند.
[۳] پورشریفی، حمید، روان‌شناسی بالینی، تهران، سنجش، ۱۳۸۲، چاپ اول، ص۱۸.



در مورد مفهوم هوش، روان‌شناسان به دو گروه تقسیم شده‌اند:
گروه اول بر این اعتقادند که هوش، از یک استعداد کلی و واحد تشکیل می‌شود، اما گروه دوم معتقدند انواع مختلف هوش وجود دارد.


آنچه تعریف دقیق از هوش را دچار مناقشه می‌کند آن است که هوش یک مفهوم انتزاعی است و در واقع هیچ‌گونه پایه محسوس، عینی و فیزیکی ندارد. هوش، یک برچسب کلی برای گروهی از فرآیندهاست که از رفتارها و پاسخ‌های آشکار افراد استنباط می‌شود.
[۴] گنجی، حمزه، روان‌شناسی عمومی، تهران، ساوالان، ۱۳۸۶، ص۲۴.



از نظر فیزیولوژی، هوش پدیده‌ای است که در اثر فعالیت یاخته‌های قشر خارجی مغز (کورتکس) آشکار می‌گردد و از نظر روانی نقش انطباق و سازگاری موجود زنده با شرایط محیطی و زیستی را بر عهده دارد.
[۵] عظیمی، سیروس، اصول روان‌شناسی عمومی، تهران، دهخدا، چاپ دهم، ص۲۵.

به عقیده ترستون (Thurston)، هوش از هفت استعداد ذهنی بنیادی و مستقل از یکدیگر تشکیل می‌شود که بدین قرارند: کلامی، سیالی کلامی، استعداد عددی، استعداد تجسم فضایی، حافظه تداعی، سرعت ادراک و استدلال. گیلفورد، (Guilford) این تعداد را افزایش داده و اظهار داشت: هوش، دست‌کم از ۱۲۰ عامل تشکیل می‌شود.


دانشمندان به‌گونه‌های مختلف، هوش را تعریف کرده‌اند:

۶.۱ - تعریف دیوید وکسلر

دیوید وکسلر، (Wechsler) از معروف‌ترین کسانی است که تعریف نافذی از هوش ارائه نموده است. از نظر وی، هوش عبارت است از توانایی کلی و جامع در فرد که باعث تفکر منطقی، فعالیت هدفمند و سازگاری با محیط می‌شود.
در نظر وی، هوش یک توانایی جامع است؛ یعنی مرکب از عناصر یا اجزایی که به‌طور کامل مستقل از هم نیستند و نشانه‌ هوشمندی فرد آن است که می‌تواند به صورت منطقی بیندیشد و اعمال برخواسته از هوش او اعمالی هدفدار هستند و توانایی هوش به فرد این امکان را می‌دهد که خود را با شرایط محیط انطباق دهد.
[۶] علی اسماعیلی و شایسته گودرزی، مبانی روان‌شناسی عمومی، تهران، شلاک، ۱۳۸۶، چاپ دوم، ص۱۴.


۶.۲ - تعریف آلفرد بینه

آلفرد بینه، (Binet) روان‌شناس فرانسوی می‌گوید: هوش آن چیزی است که آزمون‌های هوش آن را می‌سنجد و باعث می‌شود افراد عقب‌مانده ذهنی از افراد طبیعی و باهوش متمایز شوند.
[۷] میلانی‌فر، بهروز، روان‌شناسی کودکان و نوجوانان استثنایی، تهران، قومس، ۱۳۸۳، چاپ دوازدهم، ص۳۲.

طبق تعریف دیگر، هوش توانایی یادگیری و کاربرد مهارت‌های لازم برای سازگاری با نیازهای فرهنگ و محیط فرد است و معیار باهوش بودن در جوامع مختلف یکسان نیست.

۶.۳ - تعریف ریموند کتل

ریموند کتل، (Cattell) هوش را با توجه به توانایی یا استعداد کسب شناخت‌های تازه و سپس تراکم شناخت‌ها در طول زندگی (یعنی کاربرد شناخت‌های قبلی در حل مسائل) بدین‌صورت تعریف می‌کند: مجموعه استعدادهایی که با آن‌ها شناخت پیدا می‌کنیم، شناخت‌ها را به یاد می‌سپاریم و عناصر تشکیل‌دهنده فرهنگ را به‌کار می‌بریم تا مسائل روزانه را حل کنیم و با محیط ثابت و در حال تغییر سازگار شویم.
[۸] عظیمی، سیروس، اصول روان‌شناسی عمومی، تهران، دهخدا، چاپ دهم، ص۲۴.



همان‌طور که مشاهده می‌شود عمده این تعاریف به سه گروه عملی، تحلیلی و کاربردی تقسیم می‌شوند که به ترتیب: نتیجه عملی هوشمندی در زندگی، تجزیه عوامل تشکیل‌دهنده هوش و سنجش از طریق آزمودنی‌های هوشی را مد نظر قرار می‌دهند.
با توجه به این مطالب برای داشتن تعریف تقریبا کاملی از هوش باید این سه جنبه مد نظر گرفته شوند:
• توانایی و استعداد کافی برای یادگیری و درک امور
• هماهنگی و سازش با محیط
• بهره‌برداری از تجربیات گذشته، به‌کار بردن قضاوت و استدلال و پیدا کردن راه حل منطقی در مواجه شدن با مشکلات.
[۹] میلانی‌فر، بهروز، روان‌شناسی کودکان و نوجوانان استثنایی، تهران، قومس، ۱۳۸۳، چاپ دوازدهم، ص۲۴-۲۵.



۱. علی اسماعیلی و شایسته گودرزی، مبانی روان‌شناسی عمومی، تهران، شلاک، ۱۳۸۶، چاپ دوم، ص۶.
۲. پورشریفی، حمید، روان‌شناسی بالینی، تهران، سنجش، ۱۳۸۲، چاپ اول، ص۱۴.
۳. پورشریفی، حمید، روان‌شناسی بالینی، تهران، سنجش، ۱۳۸۲، چاپ اول، ص۱۸.
۴. گنجی، حمزه، روان‌شناسی عمومی، تهران، ساوالان، ۱۳۸۶، ص۲۴.
۵. عظیمی، سیروس، اصول روان‌شناسی عمومی، تهران، دهخدا، چاپ دهم، ص۲۵.
۶. علی اسماعیلی و شایسته گودرزی، مبانی روان‌شناسی عمومی، تهران، شلاک، ۱۳۸۶، چاپ دوم، ص۱۴.
۷. میلانی‌فر، بهروز، روان‌شناسی کودکان و نوجوانان استثنایی، تهران، قومس، ۱۳۸۳، چاپ دوازدهم، ص۳۲.
۸. عظیمی، سیروس، اصول روان‌شناسی عمومی، تهران، دهخدا، چاپ دهم، ص۲۴.
۹. میلانی‌فر، بهروز، روان‌شناسی کودکان و نوجوانان استثنایی، تهران، قومس، ۱۳۸۳، چاپ دوازدهم، ص۲۴-۲۵.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تعریف هوش»، تاریخ بازیابی ۹۷/۱۲/۱۳.    






جعبه ابزار