تقوای عرفانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در سخنان
صوفیان و
عارفان، تقوا از مقامات عرفانی است و در نسبت با دو مفهوم مهم
ورع و
قلب معنا مییابد.
وَرَع به معنای دوری از شبهات، در سخنان
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله
وسلم و ائمه علیهم
السلام به حوزه معنایی تقوا وارد شده است. در
مصباح الشریعة و
مفتاح الحقیقة، منسوب به
امام صادق علیه
السلام، نیز تقوا به معنای دوری از شبهات آمده است.
شاید از همین روست که
حکیم تِرمِذی (متوفی ۲۹۶) در تفسیر کلمه
حَذَر (معنای لفظی تقوا) میگوید: «برحذر بودن تا آنجا که
انسان از آنچه زیان آور نیست دست بدارد، از بیم آنکه مبادا زیان آور باشد» و تقوا را به «وقایة القلب و الورع» نیز تعریف میکند
در پارهای از منابع مهم عرفانی، به جای مبحث تقوا، باب ورع آمده و گاه ذیل آن به تقوا نیز اشاره شده است. ظاهراً حلقه مفقوده این سیرِ مفهومی را باید در احادیثی جُست که تقوا را ورع معنا کرده اند.
مضمون ورع به منزله یکی از مؤلفههای اصلی تقوا، در سخنان صوفیه مکرر آمده است. در اغلب منابع عرفانی نیز تقوا همواره در کنار ورع ذکر شده است. برخی منابع، مانند رسالة القشیریه،
تقوا را قبل از ورع و برخی دیگر، مانند التصفیة فی احوال المتصوفة،
آن را پس از ورع ذکر کرده اند. در میان صوفیان متقدم،
حارث محاسبی (متوفی ۲۴۳) در الرعایة لحقوق اللّه
اگرچه اصلِ تقوا را
خوف و
حذر از
خداوند و ظهور این خوف و حذر را در انجام دادن فرایض و ترک منهیات میداند، ورع را جزو تقوا یا از نشانههای آن میشمارد
و در بیانی دیگر
تصفیه قلب از مکاره خداوند را ذیل معنای تقوا میآورد.
ابوعبدالرحمان سُلَمی (متوفی ۴۱۲) تقوا را به باز ایستادن از شبهات تعریف میکند.
ابوالقاسم قشیری (متوفی ۴۶۵) نیز
از ابوحفص حداد
نیشابوری نقل میکند که تقوا فقط در
حلال محض است. محمد بن یوسف گیسودراز (متوفی ۸۲۵) در شرح این عبارت گفته است : «تقوا که صوفیان کنند از حلال محض باشد، اما تقوا که از
حرام کنند، آن کار هرکسی است».
غزالی
پس از ذکر آرای دیگران در معنای تقوا، میگوید که تقوا اجتناب از «فضول حلال» (حلال غیرضروری) است و این سخن خود را به حدیث مشهور نبوی مستند میکند که متقین امری را که اِشکالی در آن نیست، از ترس آنکه مبادا اشکالی داشته باشد، ترک میکنند. در ادامه همین طرز تلقی، عبدالرزاق کاشی (متوفی ۷۳۶) ورع را تکمیل کننده تقوا میداند.
همچنین گفتهاند که علامت تقوا، ورع است و علامت ورع، باز ایستادن از شبهات میباشد.
ابن عربی نیز در فتوحات مکیـّه ورع و تقوا را در کنار هم آورده است.
حکایتهایی که در منابع صوفیه از سخت گیری اهل تقوا بر خویش آمده است، بیانگر همین معناست. گفتهاند بایزید لباس شسته خویش را بر دیوار دیگران پهن نکرد و گفت نمیتوان بر دیوار مردم میخ زد و بر درخت نینداخت از ترس اینکه مبادا شاخههای آن بشکند و بر زمین علفزار نیز پهن نکرد که غذای چارپایان است مبادا از ایشان پوشیده شود و
لباس را بر پشت خویش انداخت و در آفتاب ایستاد تا خشک شد.
ابوحنیفه نیز در پاسخ به کسی که از مغایرت سهل گیری فتوای فقهی او با احتیاط و سخت گیری اش نسبت به خویش تعجب کرده بود، میگوید: «آن فتواست و این تقوا».
نزد
عارفان، تقوا با
قلب، به منزله مهمترین تجلیگاه حق و وسیله شناختنِ حق، ربطی وثیق دارد. توجه و تأکید عارفان به اهمیت قلب در کسب تقوا، به اشارات
قرآن و سخنان
پیامبر اکرم باز میگردد. حکیم ترمذی
میگوید قلب معدن تقواست، و اصل تقوا را در قلب میداند که همانا تقوا از شک و شرک و کفر و نفاق و ریاست.
غزالی
نیز در بیان معانی سه گانه تقوا در قرآن، سومین معنای تقوا ــ و به اعتباری حقیقت آن ــ را پاک کردن قلب از
گناهان میداند. عزیزالدین نَسَفی (متوفی قرن هفتم) تقوا را پاک کردن لوح دل از
دوستی مال و
جاه و لذات و شهوات معنا کرده است.
به گفته عبدالرزاق کاشی، طهارت قلب از آمیختن با غیر حق، مرتبه تقوای منتهیان است،
لذا متقی پیوسته باید با قلب خویش خدا را حاضر و ناظر ببیند.
عقل نیز در نظر عرفا با تقوا وابسته است؛ تقوا عقل را در کشف حقیقت یاری میکند، همانطور که پرداختن به
هواهای نفس ممکن است حجابی بر دیده حقیقت بین
انسان بیفکند. در مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة
آمده است : «الهوی ' عدوّ العقل». مولوی نیز
به اثر تقوا در «بستن دست هوی '» و «گشودن دست عقل» اشاره کرده است.
مفهوم دیگری که در عرفان گاه در کنار تقوا آمده، علم است. در نظام عرفانی
ابن عربی، که از حیث نظریه پردازی مابعدطبیعی موقعیت ممتازی در عرفان
اسلامی دارد، تقوا با
علم نسبت ویژهای دارد. ابن عربی
علم را به دو دسته موهوبی و اکتسابی تقسیم میکند و معتقد است که علوم اکتسابی از طریق تقوا و عمل صالح به دست میآیند. او با استناد به آیه «اِنْ تَتَّقوااللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً» (اگر از خدا پروا بدارید، برای شما (نیروی) تشخیص (حق از باطل) قرار میدهد؛
نظر اکثر مردم را که میپندارند علوم حاصل از تقوا موهوبی اند، رد میکند،
اما دست کم در دو جای دیگر
علم موهوبی را نتیجه تقوا میداند که این امر فهم رأی نهایی او را در باب این موضوع دشوار ساخته است.
در عرفان و
تصوف، تقوا از مقدمات سلوک است. حارث محاسبی
تقوا را «اول منزل عابدان»،
عمادالدین اسنوی تقوا را نخستین صفت اولیای خدا، و نجم الدین رازی
آن را پنجمین صفت از صفات مرید و شرط پیوستن او به شیخ دانسته است. به گفته نجم الدین مرید باید پرهیزگار و ترسنده باشد و در لقمه و لباس احتیاط کند (البته مبالغه در احتیاط که به وسواس میانجامد نیز مذموم است) و حتی به امور مباح نیز بسیار نپردازد و در همه احوال، اشارت «دَع ما یُریبُکَ الی ما لا یُریبُک» (امر بی شبهه را برگیر و دست از امور شبهه ناک بدار) را پیش چشم داشته باشد.
از ویژگیهای سخنان صوفیان و عارفان در باب تقوا، اهتمام برای رسوخ در معنا و رسیدن به اصل یا حقیقت تقواست. مُستَملی بخاری در شرح التعرف
میگوید که اصل تقوا، ترسیدن و پرهیز کردن است و البته هر دو اینها به یک معنا باز میگردد، زیرا «هرکس از کسی بترسد، از خلاف او... حذر کند». او چنین شرح میدهد که
خوف، یا از عقاب خداوند یا از فراق او است. نشان خوف از عقاب آن است که انسان اوامر و نواهی خداوند را رعایت کند تا مستوجب عقاب او نگردد و نشان خوف از فراق آن است که از غیر خداوند بپرهیزد تا از او جدا نماند، زیرا به مقداری که انسان به غیرحق میل میکند، از حق دور میشود
. خواجه عبداللّه انصاری نیز تقوا را ترس و پرهیز دائم میداند.
غزالی
معنایی را که علما برای تقوا گفته اند، با معنایی که در احادیث نبوی آمده است، جمع کرده میگوید که تقوا دوری کردن از هر آن چیزی است که برای دین انسان مضر باشد، مثل بیماری که باید از هرگونه خوردنی یا نوشیدنی مضر اجتناب کند. این تمثیل را خواجه نصیرالدین طوسی
نیز آورده است. این تمثیل از ارتباط حقیقی، و نه اعتباری، میان اوامر و نواهی خداوند و قرب و بعد (یا پاداش و عقاب) حکایت میکند.
در متون عرفانی بوفور، حتی بیش از
احادیث، مراتب و درجات تقوا ذکر شده است. این مرتبه بندی، به نحو ساده و ابتدایی، در میان صوفیان متقدم وجود داشته است. ایشان اهتمام میکردند مراتب تقوا را از
قرآن کریم به دست آورند. شاید بهترین نمونه در این باره قول ابن عطا در تفسیر این دو آیه باشد: «فَاتَّقوا اللّه ما استَطَعتُم» (پس تا میتوانید از خدا پروا بدارید)
و «اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» (از خدا آنگونه که حقِ پروا کردن از اوست، پروا بدارید؛.
به گفته وی، نخستین آیه وصف کسی است که به پاداش نیک خداوند خشنود است، اما روی سخن دومین آیه با کسی است که از خداوند جز او را نمیخواهد.
در حیاة القلوب عمادالدین اسنوی درجات تقوا اینگونه آمده است: تقوا از شرک (تقوای عامه)، تقوا از معاصی (تقوای خاصه)، تقوا از شبهات (تقوای خاصة الخاصه)، تقوا از توسل به افعال (تقوای اولیا) و تقوا از خدا به خدا
مراتب تقوا درنظر ابن عربی، متناظر با معنای آن نزد وی، به چارچوب مفهومی این نظام عرفانی نزدیک میشود: تقوای عام، پرهیز از مناهی است و تقوای خاص، پرهیز از اینکه اعمالشان را به خویش نسبت دهند و تقوای اخص، آن است که در کنار وجود حق از وجود غیر سخن نگویند
برای تقوا انواعی نیز ذکر شده است: تقوای زبان که پرداختن به ذکر پروردگار و رها کردن مدح غیر اوست؛ تقوای ارکان که ترجیح
اطاعت از خداوند بر خدمت هرچه فناپذیر است؛ تقوای جَنان که اختیار کردن محبت حق است بر دل بستن به هر آنچه و هر آنکه زوال یابنده است.
از مضامین مکرر در سخنان صوفیان و عارفان، تفکیک ظاهر و باطن تقواست و مراد ایشان از این تفکیک، گرداندن توجه به باطن آن است. در یکی از قدیمترین متون
صوفیه آمده است که ظاهر تقوا، حفظ حدود الاهی است و باطن آن،
نیت و
اخلاص میباشد.
این سخن با همین عبارات در منابع بعدی تکرار شده است.
همچنین به گفته پل نویا، در تفسیر مُقاتِل بن
سلیمان (متوفی ۱۵۰) تقوا در عبارت «اتقوا اللّه» به «اخلاص» ترجمه شده است.
تقوا نزد عارفان در استعلاییترین حالت، به معنای اتّقا (حذر کردن) از غیر خداست، درست بر خلاف صورتِ ظاهر آن (اتقوا اللّه)، و نیز دوری از هر آنچه سالک را از خدا دور میکند، به این معنا که دل او با غیر حق خوش نشود و آرام نگیرد.
مستملی بخاری شرح دقیق این نکته را آورده و پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله
وسلم را که به او امر شده بود «ولاتَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ...» (دیدگان خود را (به نعمتهای دنیوی) مدوز؛
صاحب چنین مقامی دانسته است. تقوای پیامبر چنان بود که در دو عالم با هیچ چیز آرام نگرفت، تا اینکه در وصف او آمد «مازاغَ البَصَر وَ ماطَغی '» (دیده (اش) منحرف نگشت و (از حد) در نگذشت؛.
ابوسعید ابوالخیر گفته است که تقوا پرهیز کردن از خویشتن خویش است.
گاه نیز سخنان تأویل گونه ای در باب تقوا گفته شده است، از جمله این سخن
ابن عربی که تقوا اتخاذ خداوند است به منزله سپری که مانع از تأثیر اسباب در
قلب آدمی شود، تا مبادا
انسان به اسباب و علل تکیه و اعتماد کند.
روزبهان بَقْلی نیز تقوا را «تجرید سرّ» میداند.
نزد صوفیه، تقوا آن است که «در هر حال که باشی به حق ناظر باشی نه به حال»
همچنانکه در تفسیری منسوب به
امام جعفر صادق علیه
السلام آمده است که هرکس از
گناهان تقوا پیشه کند، مأوایش
بهشت آسوده و پرنعمت است و هرکس از خداوند تقوا بورزد، حجابها و پردهها از پیش رویش کنار میرود چنانکه حق را در تمام احوال مشاهده میکند.
همچنین گفتهاند که تقوا یعنی پرهیز از دنیا و عقبا و ماسوی اللّه.
ترکیب متناقض نمای «تقوا از تقوا»، بیانگر شیوه سلبی رایج در میان صوفیه برای رسیدن به درجهای از اخلاص است که سالک حتی به مقام و مرتبه خویش التفات نکند و تنها به حق ناظر باشد نه به حال یا مقام؛ از همین رو،
ابوبکر واسطی گفته است که تقوا آن است که انسان از تقوای خویش، یعنی از رؤیت آن، متقی باشد.
مشابه این ترکیب است تعابیر «توبه از توبه» و «ترکِ ترک».
(۱) شمس الدین ابراهیم ابرقوهی، مجمع البحرین، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۲) ابن عربی، الفتوحات المکیّة، بیروت: دارصادر، (بی تا).
(۳) ابن عطا، تفسیر ابی العباس بن عطاء، در نصوص صوفیه غیرمنشوره، چاپ پل نویا، بیروت: دارالمشرق، ۱۹۷۳.
(۴) محمد بن حسن اسنوی، حیاة القلوب فی کیفیة الوصول الی المحبوب، در هامش ابوطالب مکی، کتاب قوت القلوب فی معاملة المحبوب و وصف طریق المرید الی مقام التوحید، ج ۱ـ۲، قاهره ۱۳۱۰، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۵) عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، چاپ محمدسرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۶) محمد بن محمدپارسا، شرح فصوص الحکم، چاپ جلیل مسگرنژاد، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۷) جعفر بن محمد (ع)، امام ششم، مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة: در تزکیه نفس و حقایق و معارف الهی، ترجمه و شرح حسن مصطفوی، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۸) حارث محاسبی، الرعایة لحقوق اللّه، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت: دارالکتب العلمیة، (بی تا).
(۹) حارث محاسبی، الوصایا، چاپ عبدالقادر احمدعطا، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
(۱۰) محمد بن علی حکیم ترمذی، بیان الفرق بین الصدر و القلب و الفوائد و اللُّب، چاپ نقولا هیر، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۱۱) روزبهان بقلی، کتاب مشرب الارواح و هو المشهور بهزار و یک مقام (بِألفِ مقامٍ و مقامٍ)، چاپ نظیف محرم خواجه، استانبول ۱۹۷۳.
(۱۲) محمد بن حسین
سلمی، طبقات الصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
(۱۳) محمد بن حسین
سلمی، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن
سلمی: بخشهایی از حقائق التفسیر و رسائل دیگر، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۲ ش.
(۱۴) منصور بن اردشیر عَبّادی، صوفی نامه: التصفیة فی احوال المتصوفة، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۱۵) عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ ش.
(۱۶) عبدالرزاق کاشی، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام: معجم المصطلحات و الاشارات الصوفیة، ج ۱، چاپ سعید عبدالفتاح، قاهره ۱۴۱۶/۱۹۹۶.
(۱۷) محمد بن ابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۱۸) محمد بن محمد غزالی، منهاج العابدین، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹.
(۱۹) عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالة القشیریة، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۲۰) حسین بن حسن کمال الدین خوارزمی، ینبوع الاسرار فی نصائح الابرار، چاپ مهدی درخشان، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۲۱) محمد بن یوسف گیسودراز، شرح رسالة قشیریه، چاپ سنگی (حیدرآباد دکن ۱۳۶۱).
(۲۲) محمد بن منوّر، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۲۳) اسماعیل بن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۶ ش.
(۲۴) جلال الدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، بر اساس نسخه قونیه، چاپ عبدالکریم سروش، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۲۵) عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۲۶) عزیزالدین بن محمد نسفی، کشف الحقایق، چاپ احمد مهدوی دامغانی، تهران ۱۳۵۹ ش.
(۲۷) محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، چاپ نجیب مایل هروی، مشهد (۱۳۵۷ ش).
(۲۸) احمد نقشبندی خالدی، جامع الاصول، ج ۲: الطرق الصوفیة، چاپ ادیب نصراللّه، بیروت ۱۹۹۷.
(۲۹) پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ترجمه اسماعیل سعادت، تهران ۱۳۷۳ ش
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تقوای عرفانی»، شماره۳۷۵۶.