• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تناسخ (اصلی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تناسخ : بازگشت روح به پیکرهای گوناگون در دنیا برای تحمل کیفر یا بهره مندی از پاداش اعمال
تناسخ از ماده «ن ـ س ـ خ» و به معنای جابه جایی،
[۱] اقرب الموار، ج۵، ص۳۹۱، «نسخ».
زایل ساختن،
[۲] مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».
باطل کردن
[۳] التحقیق، ج۱۲، ص۹۶، «نسخ».
و از بین بردن چیزی است با چیزی دیگر که در پی آن می‌آید،
[۴] مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».
از این رو به آمد و شد زمان‌ها که در پی یکدیگر صورت می‌گیرند «تناسخ ازمنه» گویند.
[۵] المنجد، ص۸۰۵، «نسخ».

تناسخ در اصطلاح که از آن به تقمص نیز تعبیر می‌شود (Metempscose)؛ عبارت است از انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدنی دیگر در دنیا برای تحمل کیفر یا برخورداری از پاداش اعمال پیشین و رسیدن به کمال
[۶] دایره المعارف تشیع، ج۵، ص۹۵.
[۷] دایره المعارف فارسی، ج۱، ص۶۷۲.
[۸] المظاهر الالهیه، ص۹۰.
و آن بر ۴ قسم است، زیرا انتقال یا به پیکر انسان (نسخ) یا حیوان (مسخ)
[۹] دائرة معارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۱۷۲.
یا درختان و گیاهان (فسخ) یا جمادات (رسخ) است.
[۱۰] شرح المنظومه، ج۵، ص۱۹۶ - ۱۹۷.

البته تناسخ مصطلح غیر از مسئله «ادوار و اکوار هزارگانی» است که جمعی از منجمان و فلاسفه ایرانی، یونانی، بابلی و هندی، به ویژه حکمای خسروانی مانند شیخ اشراق به آن اعتقاد داشتند و بر اساس آن پس از هر دوره‌ای همه اوضاع جهانی تجدید می‌شود، گرچه می‌توان گفت این هم نوعی تناسخ است.
[۱۱] الملل و النحل، ج۲، ص۲۵۵.
در قرآن کریم از تناسخ به صراحت سخنی به میان نیامده است؛ ولی مفسران در تفسیر حدود ۲۰ آیه به بحث از آن پرداخته و برخی بیش از ۱۰۰۰ آیه قرآنی ناظر به معاد و مسائل مرتبط با آن را با بطلان تناسخ مرتبط دانسته‌اند، زیرا تناسخ انکار بهشت و جهنم را در پی داشته و برای توبه، انابه، شفاعت، عفو و غفران، جایگاهی باقی نمی‌گذارد، از همین رو بطلان تناسخ را به معنای مشهور همه دانشمندان مسلمان پذیرفته‌اند.
[۱۲] حقیقت روح، ص۴۷۲.
تنها افکار هندوها و منقولاتی از عرب، گروهی را به سوی این عقیده باطل و کفرآور کشانده است.
[۱۳] دائرة معارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۱۸۱.

برخی بدون توجه به ماهیت رجعت و مبانی شیعی، رجعت را به تناسخ نزدیک دانسته‌اند. دانشمندان شیعه با ردّ این دیدگاه بر تفاوت رجعت و تناسخ و کفر معتقدان به تناسخ پای فشرده‌اند.
[۱۴] الغدیر، ج۲، ص۲۵۲ ـ ۲۵۳.
(رجعت)
تناسخ مورد بحث در مقاله حاضر تناسخ مُلْکی است و آن غیر از مسخی همانند مسخ گروهی از بنی اسرائیل است
[۱۶] المیزان، ج۱، ص۲۰۵.
[۱۷] مفاتیح الغیب، ج۲، ص۶۴۵.
[۱۸] شرح المنظومه، ج۵، ص۱۹۱.
(مسخ) و نیز در برابر تناسخ ملکوتی است که همان تجسم اعمال و ملکات انسان در برزخ صعودی و موافق مذهب انبیا و مقبول اهل کشف و شرایع و ادیان حق است.
[۱۹] مفاتیح الغیب، ج۲، ص۶۴۴.
[۲۰] شرح المنظومه، ج۵، ص۱۹۰.
(تجسم اعمال)
پیشینه اعتقاد به تناسخ:
برخی ریشه اعتقاد به تناسخ را به چند قرن قبل از میلاد بازگردانده‌اند.
[۲۱] تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۴.
برخی زادگاه اصلی آن را هند و چین
[۲۲] همان.
[۲۳] دائرة معارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۱۸۱.
و مصر
[۲۴] دائره المعارف بستانی، ج۶، ص۲۲۴.
دانسته‌اند؛ نیز بر اساس احتمال، گفته شده این عقیده در میان مردم پس از عصر حضرت نوح علیه‌السّلام پدید آمده
[۲۵] راهنما، ج۱۲، ص۶۵.
و شاهد این مدعا تصریح آنان به این جملات است که زنده می‌شویم و می‌میریم؛ ولی برانگیخته نمی‌شویم: «نَموتُ و نَحیا و ما نَحنُ بِمَبعوثین».
[۲۷] المیزان، ج۱۵، ص۳۲.
[۲۸] المیزان، ج۱۸، ص۱۷۴.
آنچه مسلّم است تناسخ، عقیده‌ای رایج در بین بت پرستان بوده است.
[۲۹] المیزان، ج۱۵، ص۳۲.

[۳۰]
از مانوی‌ها، سمنی‌ها، برهمانیان، بودائیان و صابئین و برخی از یهودیان، مسیحیان
[۳۱] تبصرة العوام، ص۸۷.
و مسلمانان نیز اعتقاد به این پندار باطل، نقل شده است؛ یهودیان گفته‌اند: ما در کتاب دانیال یافته‌ایم که خدا بُخْتَ نُصَّر را به صورت درنده‌ای مسخ کرده است تا عذاب خویش را ببیند و در پایان به صورت موحد مبعوث شود.
[۳۲] الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.

عده‌ای تناسخ را نشانه خاص نحله هندی دانسته
[۳۳] تحقیق ماللهند، ص۳۵.
و منشا احترام کنونی آنان برای حیوانات را همین عقیده می‌دانند و حتی معتقدند که مانی در زمان تبعید از ایرانشهر وقتی به سرزمین هند رسید، تناسخ را از آنجا فراگرفت و به مذهب خویش آورد.
[۳۴] تحقیق ماللهند، ص۳۵.
سپس این عقیده در ارکان دین خرمی، سنباد، استاسیس و مقنع پدید آمد.
[۳۵] ایران و اسلام، ص۵۶۴.
به باور برخی، این عقیده را زردشت و ساسان پنجم از هند به ایران آوردند.
[۳۶] اسرار العقائد، ص۴۶.
برخی از اعراب نیز معتقد به تناسخ شدند.
[۳۷] شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۹۵.
اعتقاد به تناسخ بعد از اسلام در زمان دولت بنی عباس به تدریج از طریق هندی‌ها و ایرانی‌ها داخل حوزه اسلام شد
[۳۸] مذاهب الاسلامیین، ج۲، ص۶۷.
و گروهی از معتزله به نام حابطیان (خابطیان) معتقد شدند که گناه آدم موجب خروج او از بهشت شد و روح او به صورت مردم یا جاندار به دنیا گسیل شد. فرقه‌های غالی شیعی نظیر بیانیه، جناحیه، خطابیه، رواندیه و نیز برخی از صوفیه
[۴۰] تحقیق ماللهند، ص۴۱.
و حلولی‌ها، نصیری‌ها، دروزی‌ها، سبائی‌ها (که برخی آنان را ساخته دست شیعه می‌دانند)؛ کیسانیه و اخوان الصفا (که انتقال روح انسان به جمادات و نباتات را جایز شمرده‌اند
[۴۱] شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۱۵.
نیز به گسترش این عقیده دامن زده‌اند.
[۴۲] الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.

در مغرب زمین، بزرگان فلسفه غرب از ۶ قرن پیش از میلاد نظریه بازگشت ارواح و تناسخ را مطرح کرده‌اند
[۴۳] موسوعة الادیان، ص۱۸۸.
[۴۴] تاریخ جامع ادیان، ص۹۵.
[۴۵] تاریخ فلسفه، ج۱، ص۴۰.
و برخی یونانیان معتقد به آن، تلاش در جهت تطهیر باطن و روح را موجب رهایی روح از حلول در جسم زمینی دیگر می‌دانسته‌اند. از دو گروه «نیوزفیون» و «والاسبریتیون» به عنوان مشهورترین مذاهب قائل به تناسخ در اروپا یاد می‌شود
[۴۶] البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.
و احتمالاً نظریه تحول داروین تحت تاثیر این اندیشه بوده است.
[۴۷] البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.
بسیاری از فلاسفه و روانپژوهان کنونی غرب نیز درصدد احیای آن برآمده‌اند.
[۴۸] مقالات فارسی، ص۴۱ - ۴۲.

اقسام تناسخ:
تناسخ به لحاظ قول به وقوع آن نسبت به همه یا بخشی از ارواح، دو قسم است:
۱. نامحدود:
نفوس همه افراد بشر پیوسته و در همه دوره‌ها به هنگام مرگ از بدنی به بدن دیگر منتقل می‌شوند و برای این انتقال از نظر افراد و زمان محدودیتی نیست.
[۴۹] الملل والنحل، ج۲، ص۵۵.
[۵۰] الملل والنحل، ج۱، ص۲۵۳.

۲. محدود:
[۵۱]
فقط آن گروه که از نظر حکمت نظری و عملی در درجه پایین قرار دارند و نفس آنان آینه معقولات نبوده، در مرتبه تخلیه نفس از رذایل، توفیق کامل به دست نیاورده‌اند، برای تکمیل در هر دو قلمرو و پیوستن به عالم نور، بار دیگر به بدنی دیگر تعلق می‌یابند
؛ ولی افراد کامل از نظر حکمت نظری و عملی، به جهان مجردات و مفارقات می‌پیوندند.
[۵۲] تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۵.
[۵۳] سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص۶۴.
[۵۴] سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص۶۷.

گونه‌های تناسخ محدود
۱. تناسخ نزولی:
در این تصویر، نخستین منزل نفس، بدن انسانی است که باب الابواب برای حیات بدن‌های حیوانی و نباتی نام گرفته است. بر اساس این فرض از تناسخ، نفوس کامل سُعَدا پس از مفارقت از بدن، به عالم نور می‌پیوندند و نفوس متوسط و ناقص سعدا و نیز همه طبقات نفوس اَشقیا یکسره از بدنی به بدنی نازل تر، اعم از انسان، حیوان، گیاه و جماد، منتقل می‌شوند، براین اساس، هر حیوانی سابقه انسانیت و هر گیاهی سابقه حیوانیت و هر جمادی هم سابقه گیاهی دارد؛ اما اینکه نفس انسان به بدن چه نوع حیوانی تعلق می‌گیرد، به اخلاق و ملکات کسب شده وی بستگی دارد.
[۵۵] اسفار، ج۹، ص۸.

۲. تناسخ صعودی:
در این تصویر، سزاوارترین موجود برای پذیرش نفس جدید، گیاه است و مزاج انسانی نفسی را می‌طلبد که از درجات گیاهی و حیوانی گذشته باشد، پس هر انسانی سابقه گیاهی و حیوانی دارد.
[۵۶] اسفار، ج۹، ص۸.

[۵۷]
نظریه تناسخ صعودی غیر از نظریه صدرالمتالهین در باب حدوث جسمانی نفس است، زیرا در تناسخ صعودی، نفس، بدن گیاهی یا حیوانی را رها کرده، به بدنی کاملا
ً متمایز از بدن پیشین تعلق می‌گیرد،
[۵۸] اسفار، ج۹، ص۲۹، ۳۱.
در حالی که در نظریه صدرالمتالهین گرچه نفس در ابتدا مادی است و بر اثر تحولات و استکمالات جوهری اطوار متفاوتی را طی می‌کند، یک واحدِ متصل است که مراحل جمادی، نباتی، حیوانی و انسانی را پشت سر می‌گذارد.
[۵۹] اسفار، ج۸، ص۳۲۵ - ۳۸۰.

بطلان همه اقسام تناسخ:
تناسخ به هر قسم و شکل آن باطل است، به ویژه قسم نزولی آن که غرض از این مدخل اثبات بطلان آن است، زیرا تعلق نفس به بدن تعلق ذاتی و ترکیب آن دو طبیعی و اتحادی است نه صناعی و انضمامی و روح در عین حال که غیر مادی است اتصالی فوق العاده با جسم و ماده دارد. از سوی دیگر بر مبنای حرکت جوهری، هر یک از جوهر نفس و بدن با یکدیگر در سیلان و حرکت‌اند؛ یعنی در ابتدای پیدایش، هر دو نسبت به کمالات خود بالقوه‌اند و رو به سوی فعلیت دارند، بنابراین تا زمانی که نفس به بدن عنصری تعلق دارد درجات قوه و فعلیت او متناسب با درجات قوه و فعلیت بدن اوست. حال می‌گوییم هر نفس در مدت حیات دنیایی اش با افعال و اعمال خود به فعلیت می‌رسد و سقوط او به حد قوه محض محال است و همان طور که بدن یک حیوان پس از کامل شدن دیگر به حد نطفه بودن باز نمی‌گردد ـ زیرا حرکت همان اشتداد و خروج از قوه به فعلیت است ـ روح و نفس هم پس از کامل شدن و به فعلیت رسیدن، به بالقوه بودن تنزل نمی‌کند.
اگر تناسخ جایز باشد و نفس پس از مفارقت از بدن به بدنی دیگر در مرتبه جنینی و مانند آن تعلق گیرد، ناگزیر بدن در مرتبه قوه و نفس در مرتبه فعلیت خواهد بود و چون ترکیب این دو طبیعی و اتحادی است، یعنی هر دو به یک وجود موجودند، ترکیب دو موجود بالقوه و بالفعل که ترکیب متضادین است محال است
[۶۰] التحریروالتنویر، ج۲۵، ص۱۰۳.
و اگر گفته شود نفس هم به مرتبه قوه بازمی گردد تا با بدن هماهنگ باشد، این نیز محال است، زیرا رجوع از فعلیت به قوه محال است
[۶۱] شرح فصوص الحکم، ص۳۵۴، ۴۶۸.
[۶۲] مفاتیح الغیب، ج۲، ص۶۴۶.
و با عنایت الهی هم ناسازگار است.
[۶۳] شرح حکمة الاشراق، شهر زوری، ص۵۱۷ - ۵۲۴.
[۶۴] اسفار، ج۹، ص۱۶.

مشائیان نیز که به حدوث نفس هنگام رسیدن بدن به حدّ مطلوب از استعداد و قابلیت پذیرش نفس، معتقد بوده، بر این باورند که نفس از سوی علل مجرد و غیر جسمانی
[۶۵] الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۳۵۶۳۵۷.
[۶۶] تلخیص المحصل، ص۳۸۳.
۳۸۵. قدیم به بدن افاضه می‌شود، در بیان بطلان تناسخ می‌گویند: چون رابطه نفس و بدن رابطه قابل و مقبول است، پس با رسیدن بدن به مزاج مناسب و استعداد کامل باید نفسی حادث شده و به آن تعلق گیرد، زیرا مشیت الهی بر این است که هر ممکن را به کمال مطلوب خود برساند. حال اگر نفس دیگری که بر اثر مرگ بدن خود را رها کرده است بخواهد به آن بدن جدید تعلق بگیرد لازمه اش تعلق دو نفس به یک بدن و این محال است،
[۶۷] المظاهر الالهیه، ص۹۱ - ۹۲.
[۶۸] مفاتیح الغیب، ج۲، ص۶۴۷.
زیرا هر نفسی یگانگی خود را شهود می‌کند و نفس دیگری را که در بدن او تصرف کند، نمی‌یابد
[۶۹] الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۳۵۶.
[۷۰] الشفاء، ج۲، ص۲۰۷.
[۷۱] النجاة، ص۱۸۹.
؛ به عبارت دیگر، نتیجه تعلق دو نفس به یک بدن این است که انسان دارای دو شخصیت و دو تعین و دو ذات باشد و آن مستلزم واحد بودن متکثر و متکثر بودن واحد است
[۷۲] المیزان، ج۱، ص۲۰۹.
که عقلاً محال است.
ادله تناسخیان و پاسخ آن‌ها:
قرآن کریم تصریح دارد که روح مشرکان پس از جدا شدن از بدن به این دنیا باز نخواهد گشت: «حَتّی اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون لَعَلّی اَعمَلُ صــلِحـًا فیما تَرَکتُ کَلاّ»
[۷۴] مجمع البیان، ج۷، ص۲۰۹.
[۷۵] جوامع الجامع، ج۲، ص۵۹۸.
[۷۶] الصافی، ج۳، ص۴۱۰.
؛ اما با این حال، اصحاب تناسخ برای اثبات آن به برخی از آیات استدلال کرده‌اند؛ مانند:
۱. آیه ۱۱ غافر، که سخن اشقیا را مبنی بر تعدد مرگ و زندگی حکایت می‌کند:
[۷۸] شرح حکمة الاشراق، شیرازی، ص۴۹۲.
[۷۹] نمونه، ج۱، ص۱۶۴.
[۸۰] المیزان، ج۱۷، ص۳۱۳.
«رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَینِ واَحیَیتَنا اثنَتَینِ فَاعتَرَفنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلی خُروجٍ مِن سَبیل».
روشن است که این آیه، نظیر آیات ۲۸ بقره، و آیه ۴۰ روم، و آیه ۶۶ حج، و آیه ۱۱ غافر، تنها دو زندگی و دو مرگ را برای انسان‌ها ثابت می‌کند و این خود ردّی بر گردونه مکرر تناسخ است که مرگ و زندگی را محدود به دو بار نمی‌داند.
[۸۵] نمونه، ج۱، ص۱۶۴.

با توجه به آیات گذشته مراد از مرگ نخست، حالت قبل از زندگی این جهان است که انسان به صورت موجودی بی جان (خاک) بوده و تعبیر به میراندن در آن از باب تغلیب آن بر مرده بودن است.
[۸۶] نمونه، ج۱، ص۱۶۴.
احتمال دیگر این است که مراد از «اَمَتَّنا اثنَتَین» میراندن در دنیا و عالم برزخ و مقصود از «اَحیَیتَنا اثنَتَین» زنده ساختن در عالم برزخ و قیامت باشد.
[۸۷] التبیان، ج۹، ص۶۰.
[۸۸] جامع البیان، ج۲۴، ص۶۱.

۲. آیه ۵۶ دخان که بیان می‌کند پرهیزگاران جز مرگ نخستین مرگی نخواهند چشید: «لا یَذوقونَ فیهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَةَ الاولی...». وجه استدلال به زعم قائلان به تناسخ این است که بر اساس این آیه، پرهیزگاران از آن رو که صفات پسندیده‌ای دارند نفوس آن‌ها به ابدان دیگر منتقل نمی‌شوند تا همواره و پیاپی طعم مرگ را بچشند.
[۹۰] شرح حکمة الاشراق، شیرازی، ص۴۹۲ - ۴۹۳.
[۹۱] شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۳۱.
پاسخ آن است که این آیه، با توجه به آیات قبل، درباره بهشتیان است که در بهشت جاودان بوده، طعم مرگ را دوباره نخواهند چشید.
۳. آیه «ذر»
[۹۲] اندیشه‌های کلامی، ص۴۸۳.
که در تفسیر آن چنین گفته‌اند: خداوند ذریه آدم را به شکل ذراتی ریز از صُلْب حضرت آدم بیرون آورد و آنان را فهیم، عاقل و شنوا ساخت
[۹۴] مجمع البیان، ج۴، ص۷۶۵.
و در حضور آدم علیه‌السّلام از آنان اقرار گرفت که او پروردگار آن هاست. سپس آنان را به صلب حضرت آدم علیه‌السّلام بازگرداند.
[۹۵] مجمع البیان، ج۴، ص۷۶۵.
باید توجه داشت که این تفسیر با ظاهر آیه که می‌فرماید: «مِن بَنی ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّیَّتَهُم» و نفرموده است: «من آدم من ظهره و ذریته» مخالفت دارد.
[۹۶] التبیان، ج۵، ص۲۸.
معنای پذیرفته آیه این است که خداوند از هر مکلفی که از صلب آدم و فرزندانش خارج شود بر ربوبیت خویش تعهد گرفته است، زیرا عقلش را کامل و با آثار صنع خود او را راهنمایی کرده است.
[۹۷] مجمع البیان، ج۴، ص۷۶۶.

۴. آیه ۳۸ انعام، :
[۹۹] کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۵۱۲.
«وما مِن دابَّةٍ فِی الاَرضِ ولا طـئِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمثالُکُم».
[۱۰۰] مجمع البیان، ج۴، ص۴۶۲.
مفاد این آیه این است که حیوانات و پرندگان همانند شما امت‌هایی هستند، در حالی که می‌دانیم آن‌ها همانند ما نیستند، بنابراین باید با پذیرش تناسخ بگوییم روح انسان‌ها پس از جدا شدن از بدن در کالبد پرندگان و حیوانات قرار می‌گیرد تا پاداش و کیفر اعمال خود را ببیند.
[۱۰۱] مجموعه مصنفات، ج۲، ص۲۲۱.
پاسخ این است که مجتمعات حیوانی از جهاتی، مانند اصل خلقت، رزق و تکثیر نسل، همانند مجتمعات انسانی هستند و همین اندازه در صدق مماثلت کافی است
[۱۰۲] کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۵۱۲.
و این شباهت بالفعل است نه بالقوه، زیرا آن‌ها نیز از ادراک، شعور، مسئولیت و رستاخیز سهمی دارند: «واِذَا الوُحوشُ حُشِرَت».
۵. آیه ۳۰ شوری، : «و ما اَصـبَکُم مِن مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَت اَیدیکُم» و آیات مشابه آن، نظیر آیات ۱۶۱۹ و آیه ۴۱ روم، و نیز آیات ناظر به موارد خاص، نظیر آیه ۸۵ بقره، و آیه ۱۵۲ اعراف، و آیه ۲۵ نازعات، و آیه ۱۶۰ نساء، این آیات دلالت می‌کنند که مصائب، مسبوق به جرم و جنایت است، چنان که آیات دیگری نیز دلالت می‌کنند که خیرات هم پاداش افعال خیر و نیکو هستند؛ مانند یونس آیه ۶۴، یوسف آیه ۹۱، آل عمران آیه ۱۴۸، ، بنابراین مصائبی که بی سبب بر اشخاص وارد می‌شوند و نیز خیراتی که در جایگاه مقتضی شرور به ایشان می‌رسند، جزای روح‌هایی‌اند که اکنون به بدن‌های آنان تعلق یافته‌اند
[۱۱۴] التحریروالتنویر، ج۲۵، ص۱۰۲ - ۱۰۳.
و این همان تناسخ است.
[۱۱۵] التحریروالتنویر، ج۲۵، ص۱۰۲.
روایاتی نیز به این مضمون نقل شده‌اند.
[۱۱۶] سنن الترمذی، ج۵، ص۵۵.
پاسخ استدلال آن است که مصیبت‌های دنیایی بین ملحدان و دوستان خدا مشترک است، بلکه برای دوستان بیشتر است و از باب امتحان
[۱۱۷] التفسیر الکبیر، ج۲۷، ص۱۷۲.
و گاهی برای زیادی اجر است، چنان که نعمت‌ها نیز مشترک و درباره ملحدان برای امهال و استدراج یا اسباب دیگری‌اند که جز خدا به آن‌ها آگاهی ندارد.
[۱۱۸] التحریر والتنویر، ج۲۵، ص۱۰۲.

۶. آیه «واللّهُ اَرکَسَهُم بِما کَسَبوا». «اِرْکاس» به معنای وارونه کردن است.
[۱۲۰] مفردات، ص۳۶۴، «رکس».
قائلان به تناسخ در تفسیر این آیه گفته‌اند: حیوان دو قسم است: ا. مستوی القامه برپا    ، مانند انسان؛ ب. منحنی وارونه    ، مانند چارپایان و درندگان. روح شقاوتمندان هنگام مرگ به حیوان منحنی [۲۷]     و روح سعادتمندان به حیوان مستوی القامه [۲۸]     انتقال می‌یابد،
[۱۲۱] شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۹۹ - ۴۰۰.
چنان که از آیه «اَفَمَن یَمشی مُکِبـًّا عَلی وجهِهِ اَهدی اَمَّن یَمشی سَویـًّا عَلی صِراطٍ مُستَقیم» برمی آید. از این استدلال پاسخ داده شده که «ارکاس» به قرینه «اَتُریدُونَ...» به معنای وارونه شدن ادراک کفار برای هدایت یافتن است و با توجه به جمله «بِما کَفَروا» در آیه بعد، مراد از «اِرکاس» گرایش آنان به کفر است. آیه ۲۲ ملک نیز ضرب المثلی برای انسان‌های کافر و مؤمن است و عبارت «مُکِبـًّا عَلی وجهِه» (پی در پی به رو افتاده)؛ اشاره به لغزنده بودن راه کفر است.
[۱۲۴] الصافی، ج۵، ص۲۰۴.
[۱۲۵] المیزان، ج۱۹، ص۳۶۰.

۷. آیه «عَلی اَن نُبَدِّلَ اَمثــلَکُم و نُنشِئَکُم فی ما لاتَعلَمون». وجه استدلال به این آیه که می‌فرماید: «اگر بخواهیم، شما را فانی کرده، خلقی دیگر مانند شما می‌آفرینیم و شما را در صورتی که اکنون از آن بی خبرید ایجاد می‌کنیم» آن است که صورت مذکور، بدن دیگری است که روح پس از مفارقت از بدن نخست در آن دمیده می‌شود.
[۱۲۷] علل ظهور مذاهب اسلامی، ص۸۲.
پاسخ این است که اولاً جمله «عَلی اَن نُبَدِّل» به تقدیر مرگ در آیه پیش مربوط است: «نَحنُ قَدَّرنا بَینَکُمُ المَوتَ و...» یعنی ما به این منظور که امثال شما (نسل‌های بعد) را جایگزینتان گردانیم مرگ را تقدیر کردیم. ثانیا «امثال» جمع مِثل است و دو چیز در صورتی مثل هم هستند که در نوع، مشترک و در شخص متمایز باشند. ثالثا جمله «و نُنشِئَکُم فی ما لا تَعلَمون» صریح در نشئه دیگر است که انسان در آن دوباره زنده می‌شود.
[۱۲۹] تبصرة العوام، ص۸۸.

۸. آیه «فی اَیِّ صورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَک». استدلال کنندگان به این آیه، مراد از صورت در آن بدن‌های متوالی را اعم از انسان و حیوان دانسته‌اند، در حالی که مراد از صورت‌های مختلف، صورت‌های گوناگون افراد مختلف انسان است که خداوند حکیم هریک را به صورتی خاص تصویر می‌کند، نه صورت یک شخص در بدن‌های مختلف.
[۱۳۱] وقفة عند نظریة تناسخ الارواح، ص۱۳۸.

۹. آیه «و لایَدخُلونَ الجَنَّةَ حَتّی یَلِجَ الجَمَلُ فی سَمِّ الخیاط». به این آیه چنین استدلال کرده‌اند که شتر و مانند آن بدون آنکه از حجمشان کاسته شود نمی‌توانند از سوراخ سوزن بگذرند، پس مراد این است که روح انسان باید آن قدر از بدنی به بدن دیگر انتقال یابد تا در صورت حشرات ریز از سوراخ سوزن بگذرد و وارد بهشت شود.
[۱۳۳] المقالات والفرق، ص۴۹.
روشن است که آیه ضرب المثلی برای ارائه محال بودن ورود تکذیب کنندگان آیات الهی و مستکبران به بهشت است.
[۱۳۴] فتح القدیر، ج۲، ص۲۰۶.

۱۰. آیه «قُل کونوا حِجارَةً اَو حَدیدا اَو خَلقـًا مِمّا یَکبُرُ فی صُدورِکُم فَسَیَقولونَ مَن یُعیدُنا». در استدلال به این آیه گفته‌اند: ارواح انسان‌ها به جمادات، مانند سنگ و آهن نیز منتقل می‌شوند. جواب این است که آیه درصدد اثبات امکان معاد است و می‌فرماید: خداوندی که شما را آفرید، می‌تواند شما را دوباره زنده گرداند؛ حتی تبدیل شدن مردگان به سخت‌ترین اجسام و ماده بسیار دور از حیات مانع رستاخیز و حیات دوباره آنان نیست.
[۱۳۶] التبیان، ج۶، ص۴۸۷.
[۱۳۷] مجمع البیان، ج۶، ص۲۵۹.
[۱۳۸] المیزان، ج۱۳، ص۱۱۶.

برای اثبات تناسخ به آیات دیگری نیز استدلال شده است؛ مانند:
۱۱. آیه «کُلَّما نَضِجَت جُلودُهُم بَدَّلنـهُم جُلودًا غَیرَها لِیَذوقوا العَذاب»، با این استدلال که مراد از «جُلودُهُم» ابدان گذشته و مقصود از «جُلودًا غَیرَها» بدن‌های جدید است،
[۱۴۰] شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۳۰.
[۱۴۱] علل ظهور مذاهب اسلامی، ص۸۱.
در حالی که در آیه سخن از جایگزینی پوست‌های تازه به جای پوست‌های بریان شده در جهنم برای چشیدن عذاب است.
۱۲. «کُلَّما اَرادوا اَن یَخرُجوا مِنها اُعیدوا فیها» که در تفسیر آن گفته‌اند: هرگاه نفوس انسانی بخواهند از بدن‌های حیوانی بیرون روند بدان بازگردانده می‌شوند،
[۱۴۳] مجموعه مصنفات، ص۲۲۱.
[۱۴۴] شرح حکمة الاشراق، شیرازی، ص۴۹۲.
در حالی که آیه ناظر به حال فاسقان در دوزخ و کنایه از خلود آنان در آتش است.
۱۳. آیه «جَعَلَ لَکُم مِن اَنفُسِکُم اَزوجـًا و مِنَ الاَنعـمِ اَزوجـًا یَذرَؤُکُم فیه»، با این برداشت که خداوند از چارپایان جفت‌هایی برای ما متولد می‌سازد،
[۱۴۶] دائرة معارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۱۷۳.
در حالی که بر اساس آیه، خداوند برای انسان‌ها و همچنین چارپایان، ازواجی را برای تداوم نسل آن‌ها آفریده است.



[۱۴۷]
اسرار العقائد، میرزا ابوطالب شیرازی، به کوشش کرمانی، قم، مکتب اسلام
، ۱۳۷۷ ش؛ الاشارات والتنبیهات، ابن سینا (م. ۴۲۸ ق.)؛ قم، البلاغة، ۱۳۷۵ ش؛ اقرب الموارد، الشرتونی اللبنانی، تهران، دارالاسوة، ۱۴۱۶ ق؛ اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، مارتین مکدرموت، ترجمه: احمد آرام، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۲ ش؛ ایران و اسلام، داود الهامی، قم، مکتب اسلام، ۱۳۷۴ ش؛ البشریة و ابوالبشر، عبدالمجید الشوقی البکری، عراق، الهدف، ۱۹۶۳ م؛ تاریخ جامع ادیان، جان بایر ناس، ترجمه: حکمت، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳ ش؛ تاریخ فلسفه، فردریک کاپلستون، ترجمه: مجتبوی، تهران، سروش، ۱۳۷۵ ش؛ تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، مرتضی بن داعی، به کوشش آشتیانی، تهران، اساطیر، ۱۳۶۴ ش؛ التبیان، الطوسی (م. ۴۶۰ ق.)؛ به کوشش احمد حبیب العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ التحقیق، المصطفوی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ ش؛ تحقیق ماللهند، محمد بن احمد ابوریحان البیرونی (م. ۴۴۰ ق)؛ قم، بیدار، ۱۴۱۸ ق؛ تفسیر التحریر والتنویر، ابن عاشور (م. ۱۳۹۳ ق.)؛ تونس، الدار التونسیة، ۱۹۹۷ م؛ تفسیر جوامع الجامع، الطبرسی (م. ۵۴۸ ق.)؛ قم، النشر الاسلامی، ۱۴۱۸ ق؛ تفسیر راهنما، هاشمی رفسنجانی و دیگران، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۳ ش؛ تفسیر الصافی، الفیض الکاشانی (م. ۱۰۹۱ ق.)؛ بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ ق؛ التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م. ۶۰۶ ق.)؛ قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ ق؛ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ ش؛ تلخیص المحصل، خواجه نصیر الدین الطوسی (م. ۶۷۲ ق.)؛ به کوشش نورانی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۹ ش؛ جامع البیان، الطبری (م. ۳۱۰ ق.)؛ به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ ق؛ حقیقت روح، احمد زمردیان، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۶ ش؛ الحکمة المتعالیه (الاسفار)؛ صدرالمتالهین (م. ۱۰۵۰ ق.)؛ بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ۱۹۸۷ م؛ دائره المعارف بستانی، معلم بطرس البستانی، بیروت، دارالمعرفه؛ دائره المعارف الکتابیه، ولیم وهبه بباوی و دیگران، قاهرة، دارالثقافة، ۱۹۹۲ م؛ دائرة معارف القرن العشرین، فرید وجدی، بیروت، دار الفکر؛ دایره المعارف فارسی، مصاحب و دیگران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶ ش؛ سنن الترمذی، الترمذی (م. ۲۷۹ ق.)؛ به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۲ ق؛ سیری کوتاه در مرام اهل حق، محمد مردانی، مؤسسه دفاع از حریم اسلام، ۱۳۷۷ ش؛ شرح اصول الکافی، صدر المتالهین (م. ۱۰۵۰ ق.)؛ به کوشش خواجوی، تهران، مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۶ ش؛ شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، به کوشش ضیائی تربتی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۰ ش؛ شرح حکمة الاشراق، محمد بن مسعود قطب الدین شیرازی، قم، بیدار، چاپ سنگی؛ شرح شذور الذهب، عبدالله بن هشام النحوی (م. ۷۶۱ ق.)؛ به کوشش ابوالفضل عاشور، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ۱۴۲۳ ق؛ شرح منظومة السبزواری، به کوشش حسن زاده آملی، تهران، ناب، ۱۴۱۷ ق؛ شرح نهج البلاغه، ابن میثم البحرانی (م. ۶۷۹ ق.)؛ به کوشش یوسف علی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ ق؛ الشفاء (الهیات، الطبیعیات، المنطق)؛ ابن سینا (م. ۴۲۸ ق.)؛ به کوشش الاب قنواتی و دیگران، قم، کتابخانه نجفی، ۱۴۰۵ق؛ علل ظهور مذاهب اسلامی، سید رضا خسروشاهی، تهران، نقش جهان، ۱۳۴۱ ش؛ الغدیر، الامینی (م. ۱۳۹۰ ق.)؛ تهران، دار الکتب الاسلامیة، ۱۳۶۶ ش؛ فتح القدیر، الشوکانی (م. ۱۲۵۰ ق.)؛ بیروت، دارالمعرفه؛ الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بن طاهر البغدادی، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۱۷ ق؛ مجمع البیان، الطبرسی (م. ۵۴۸ ق.)؛ بیروت، دار المعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ مجموعه مصنفات شیخ اشراق، سهروردی (م. ۵۸۷ ق.)؛ تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۰ ش؛ مذاهب الاسلامیین، عبدالرحمن بدوی، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۷۱ م؛ المظاهر الالهیه، صدرالمتالهین (م. ۱۰۵۰ ق.)؛ به کوشش آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۷ ش؛ مفاتیح الغیب، صدرالمتالهین (م. ۱۰۵۰ ق.)؛ تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۳ ش؛ مفردات، الراغب (م. ۴۲۵ ق.)؛ به کوشش صفوان داودی، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ ق؛ مقالات فارسی، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، ۱۳۷۲ ش؛ المقالات والفرق، سعد بن عبدالله الاشعری، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۶۱ ش؛ الملل والنحل، الشهرستانی (م. ۵۴۸ ق.)؛ به کوشش سید گیلانی، بیروت، دارالمعرفه؛ المنجد فی اللغه، لویس معلوف (م. ۱۹۴۶ م.)؛ بیروت، دارالمشرق، ۱۹۹۶ م؛ موسوعة الادیان، احمد راتب عرموش و دیگران، بیروت، دارالنفائس، ۱۴۲۲ ق؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، محمد علی تهانوی، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، ۱۹۹۶ م؛ المیزان، الطباطبایی (م. ۱۴۰۲ ق.)؛ بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ ق؛ النجاة فی الحکمة المنطقیه، ابن سینا (م. ۴۲۸ ق.)؛ تهران، مرتضوی، ۱۳۶۴ ش؛ وقفة عند نظریة تناسخ الارواح، محمد هادی معرفت، ۱۹۶۹ م.


۱. اقرب الموار، ج۵، ص۳۹۱، «نسخ».
۲. مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».
۳. التحقیق، ج۱۲، ص۹۶، «نسخ».
۴. مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».
۵. المنجد، ص۸۰۵، «نسخ».
۶. دایره المعارف تشیع، ج۵، ص۹۵.
۷. دایره المعارف فارسی، ج۱، ص۶۷۲.
۸. المظاهر الالهیه، ص۹۰.
۹. دائرة معارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۱۷۲.
۱۰. شرح المنظومه، ج۵، ص۱۹۶ - ۱۹۷.
۱۱. الملل و النحل، ج۲، ص۲۵۵.
۱۲. حقیقت روح، ص۴۷۲.
۱۳. دائرة معارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۱۸۱.
۱۴. الغدیر، ج۲، ص۲۵۲ ـ ۲۵۳.
۱۵. بقره/سوره۲، آیه۶۵.    
۱۶. المیزان، ج۱، ص۲۰۵.
۱۷. مفاتیح الغیب، ج۲، ص۶۴۵.
۱۸. شرح المنظومه، ج۵، ص۱۹۱.
۱۹. مفاتیح الغیب، ج۲، ص۶۴۴.
۲۰. شرح المنظومه، ج۵، ص۱۹۰.
۲۱. تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۴.
۲۲. همان.
۲۳. دائرة معارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۱۸۱.
۲۴. دائره المعارف بستانی، ج۶، ص۲۲۴.
۲۵. راهنما، ج۱۲، ص۶۵.
۲۶. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۳۷.    
۲۷. المیزان، ج۱۵، ص۳۲.
۲۸. المیزان، ج۱۸، ص۱۷۴.
۲۹. المیزان، ج۱۵، ص۳۲.
۳۰.
از مانوی‌ها، سمنی‌ها، برهمانیان، بودائیان و صابئین و برخی از یهودیان، مسیحیان
۳۱. تبصرة العوام، ص۸۷.
۳۲. الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.
۳۳. تحقیق ماللهند، ص۳۵.
۳۴. تحقیق ماللهند، ص۳۵.
۳۵. ایران و اسلام، ص۵۶۴.
۳۶. اسرار العقائد، ص۴۶.
۳۷. شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۹۵.
۳۸. مذاهب الاسلامیین، ج۲، ص۶۷.
۳۹. طه/سوره۲۰، آیه۱۲۱.    
۴۰. تحقیق ماللهند، ص۴۱.
۴۱. شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۱۵.
۴۲. الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.
۴۳. موسوعة الادیان، ص۱۸۸.
۴۴. تاریخ جامع ادیان، ص۹۵.
۴۵. تاریخ فلسفه، ج۱، ص۴۰.
۴۶. البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.
۴۷. البشریة و ابوالبشر، ص۱۰۲.
۴۸. مقالات فارسی، ص۴۱ - ۴۲.
۴۹. الملل والنحل، ج۲، ص۵۵.
۵۰. الملل والنحل، ج۱، ص۲۵۳.
۵۱.
فقط آن گروه که از نظر حکمت نظری و عملی در درجه پایین قرار دارند و نفس آنان آینه معقولات نبوده، در مرتبه تخلیه نفس از رذایل، توفیق کامل به دست نیاورده‌اند، برای تکمیل در هر دو قلمرو و پیوستن به عالم نور، بار دیگر به بدنی دیگر تعلق می‌یابند
۵۲. تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۵.
۵۳. سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص۶۴.
۵۴. سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص۶۷.
۵۵. اسفار، ج۹، ص۸.
۵۶. اسفار، ج۹، ص۸.
۵۷.
نظریه تناسخ صعودی غیر از نظریه صدرالمتالهین در باب حدوث جسمانی نفس است، زیرا در تناسخ صعودی، نفس، بدن گیاهی یا حیوانی را رها کرده، به بدنی کاملا
۵۸. اسفار، ج۹، ص۲۹، ۳۱.
۵۹. اسفار، ج۸، ص۳۲۵ - ۳۸۰.
۶۰. التحریروالتنویر، ج۲۵، ص۱۰۳.
۶۱. شرح فصوص الحکم، ص۳۵۴، ۴۶۸.
۶۲. مفاتیح الغیب، ج۲، ص۶۴۶.
۶۳. شرح حکمة الاشراق، شهر زوری، ص۵۱۷ - ۵۲۴.
۶۴. اسفار، ج۹، ص۱۶.
۶۵. الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۳۵۶۳۵۷.
۶۶. تلخیص المحصل، ص۳۸۳.
۶۷. المظاهر الالهیه، ص۹۱ - ۹۲.
۶۸. مفاتیح الغیب، ج۲، ص۶۴۷.
۶۹. الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۳۵۶.
۷۰. الشفاء، ج۲، ص۲۰۷.
۷۱. النجاة، ص۱۸۹.
۷۲. المیزان، ج۱، ص۲۰۹.
۷۳. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۹۹ - ۱۰۰.    
۷۴. مجمع البیان، ج۷، ص۲۰۹.
۷۵. جوامع الجامع، ج۲، ص۵۹۸.
۷۶. الصافی، ج۳، ص۴۱۰.
۷۷. غافر/سوره۴۰، آیه۱۱.    
۷۸. شرح حکمة الاشراق، شیرازی، ص۴۹۲.
۷۹. نمونه، ج۱، ص۱۶۴.
۸۰. المیزان، ج۱۷، ص۳۱۳.
۸۱. بقره/سوره۲، آیه۲۸.    
۸۲. روم/سوره۳۰، آیه۴۰.    
۸۳. حج/سوره۲۲، آیه۶۶.    
۸۴. غافر/سوره۴۰، آیه۱۱.    
۸۵. نمونه، ج۱، ص۱۶۴.
۸۶. نمونه، ج۱، ص۱۶۴.
۸۷. التبیان، ج۹، ص۶۰.
۸۸. جامع البیان، ج۲۴، ص۶۱.
۸۹. دخان/سوره۴۴، آیه۵۶.    
۹۰. شرح حکمة الاشراق، شیرازی، ص۴۹۲ - ۴۹۳.
۹۱. شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۳۱.
۹۲. اندیشه‌های کلامی، ص۴۸۳.
۹۳. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۲.    
۹۴. مجمع البیان، ج۴، ص۷۶۵.
۹۵. مجمع البیان، ج۴، ص۷۶۵.
۹۶. التبیان، ج۵، ص۲۸.
۹۷. مجمع البیان، ج۴، ص۷۶۶.
۹۸. انعام/سوره۶، آیه۳۸.    
۹۹. کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۵۱۲.
۱۰۰. مجمع البیان، ج۴، ص۴۶۲.
۱۰۱. مجموعه مصنفات، ج۲، ص۲۲۱.
۱۰۲. کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۵۱۲.
۱۰۳. تکویر/سوره۸۱، آیه۵.    
۱۰۴. شوری/سوره۴۲، آیه۳۰.    
۱۰۵. ۱۹ فجرفجر/سوره۸۹، آیه۱۶..    
۱۰۶. روم/سوره۳۰، آیه۴۱.    
۱۰۷. بقره/سوره۲، آیه۸۵.    
۱۰۸. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۲.    
۱۰۹. نازعات/سوره۷۹، آیه۲۵.    
۱۱۰. نساء/سوره۴، آیه۱۶۰.    
۱۱۱. یونس/سوره۱۰، آیه۶۴.    
۱۱۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۹۱.    
۱۱۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۸.    
۱۱۴. التحریروالتنویر، ج۲۵، ص۱۰۲ - ۱۰۳.
۱۱۵. التحریروالتنویر، ج۲۵، ص۱۰۲.
۱۱۶. سنن الترمذی، ج۵، ص۵۵.
۱۱۷. التفسیر الکبیر، ج۲۷، ص۱۷۲.
۱۱۸. التحریر والتنویر، ج۲۵، ص۱۰۲.
۱۱۹. نساء/سوره۴، آیه۸۸.    
۱۲۰. مفردات، ص۳۶۴، «رکس».
۱۲۱. شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۹۹ - ۴۰۰.
۱۲۲. ملک/سوره۶۷، آیه۲۲.    
۱۲۳. ملک/سوره۶۷، آیه۲۲.    
۱۲۴. الصافی، ج۵، ص۲۰۴.
۱۲۵. المیزان، ج۱۹، ص۳۶۰.
۱۲۶. واقعه/سوره۵۶، آیه۶۱.    
۱۲۷. علل ظهور مذاهب اسلامی، ص۸۲.
۱۲۸. واقعه/سوره۵۶، آیه۶۰.    
۱۲۹. تبصرة العوام، ص۸۸.
۱۳۰. انفطار/سوره۸۲، آیه۸.    
۱۳۱. وقفة عند نظریة تناسخ الارواح، ص۱۳۸.
۱۳۲. اعراف/سوره۷، آیه۴۰.    
۱۳۳. المقالات والفرق، ص۴۹.
۱۳۴. فتح القدیر، ج۲، ص۲۰۶.
۱۳۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۵۰ ۵۱.    
۱۳۶. التبیان، ج۶، ص۴۸۷.
۱۳۷. مجمع البیان، ج۶، ص۲۵۹.
۱۳۸. المیزان، ج۱۳، ص۱۱۶.
۱۳۹. نساء/سوره۴، آیه۵۶.    
۱۴۰. شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۳۰.
۱۴۱. علل ظهور مذاهب اسلامی، ص۸۱.
۱۴۲. سجده/سوره۳۲، آیه۲۰.    
۱۴۳. مجموعه مصنفات، ص۲۲۱.
۱۴۴. شرح حکمة الاشراق، شیرازی، ص۴۹۲.
۱۴۵. شوری/سوره۴۲، آیه۱۱.    
۱۴۶. دائرة معارف القرن العشرین، ج۱۰، ص۱۷۳.
۱۴۷.
اسرار العقائد، میرزا ابوطالب شیرازی، به کوشش کرمانی، قم، مکتب اسلام







جعبه ابزار