تناسخ (دیدگاه صوفیه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تناسخ به معنای انتقال
روح از جسمی پس از
مرگ به جسمی دیگر و بازگشت دوباره به دنیاست. در تاریخ
تصوف اسلامی، به سبب خلط اولیه معنای
حلول و تناسخ و قوّت بحث حلول در میان
صوفیه، بحث در تناسخ اهمیت داشته است.
اصطلاحاتی از قبیل
حلول،
تمثل،
تقمص و
رجعت که در کلمات تناسخیه دیده میشود، به معانی عامتر و گاه متفاوتی در ادبیات
تصوف نیز به چشم میخورد، همچنانکه
اسیری لاهیجی مسخ،
فسخ و
رسخ را از اقسام اعتقاد به حلول برشمرده است.
فرقههایی از
صوفیه چون
بکتاشیه، مشعشعیه و
اهل حق به نحوی معتقد به تناسخاند، ولی بیان صوفیانی که به این مسئله پرداختهاند، چندان صریح نیست، چنانکه نسفی تناسخ نزد اهل حق را بدین معنا میداند که اگر
نفس در این جهان به کمال خود برسد، بعد از مفارقت به عالم بقا و ثبات میرود و متنعم میشود، و اگر به کمال نرسد، وارد قالب دیگری متناسب با اوصاف و ویژگیهایش میشود.
وی حتی در عبارتی اغراقآمیز میگوید که اهل حق با تفسیر ویژۀ خود حتی بیشتر اهل عالم و چاردانگ جهان را بر طریق تناسخ میدانند.
علی بن عثمان هجویری (متوفی قرن پنجم) در
کشف المحجوب در ذکر
صوفیان از حلولیه نام میبرد که دستهای از آنان خود را به
ابوحلمان دمشقی منسوب میکنند و او را به حلول و نسخ ارواح متهم میدارند. اعتقاد به تجلی
خداوند در مظاهر مختلف، صوفیان را با
اتهام تناسخ روبرو میکرده
و به پاسخگویی وا میداشته است.
بعلاوه، وجود فرقههایی چون اهل حق که از سویی معتقد به تناسخ بوده و از سوی دیگر عناصری از
تصوف در خود داشتهاند، از دیگر وجوه اهمیت این بحث است.
طبعاً به سبب رواج عقیده به تناسخ، صوفیان مسلمان با این عقیده و انواع آن آشنایی داشتهاند. بخصوص مفهوم دینی مسخ در میان ایشان متداول بوده که آن را با آموزه
تجسم اعمال و خُلقیات بویژه در باطن افراد مرتبط کردهاند.
علاءالدوله سمنانی (متوفی
قرن هشتم) همین مسخ باطن را حجتی در رد تناسخ شمرده است. وی در محاجه با
بوداییان تناسخی بهاین عقیده
صوفیه اشاره میکند و میگوید سالکان طریقت در بدن واحد بر همه صورتها غلبه میکنند، وقتی صفات ناپسندی مییابند مثلاً
غضب بر آنان چیره میشود، خود را به صورت حیواناتی چون
سگ میبینند و وقتی به صفات نیکو آراسته شوند خود را به صورت ملائک میبینند، پس چه نیازی هست که با رفع هر صفتی از نفس، بدن هم مطابق عقیده تناسخیان تغییر کند.
بعضی بزرگان تصوف به شرح و رد تناسخ پرداختهاند و گاه دلایلی عرفانی در رد آن آوردهاند، چنانکه
عبدالعزیز نسفی، صوفی قرن هفتم و پیرو و شارح
ابن عربی، بسیاری از فصول
کشف الحقایق را به بیان
مذهب اهل تناسخ اختصاص داده است و
هجویری و
شیخ محمود شبستری (متوفی اوایل قرن هشتم) به محاجه بااین عقیده پرداختهاند.
اما بهطور کلی باید گفت اصولاً نظام فکری صوفیان مسلمان از پذیرفتن چنین عقیدهای مانع میشود؛
(متوفی ۳۷۸) در
اللمع فی التصوف اهل تناسخ و گروههای دیگر را که در باره
ماهیت و سرنوشت روح
استدلال کردهاند بر خطا خوانده و خطای آنان را این دانسته که در امری بری از کیفیت و احاطه علم بشری وارد شدهاند.
مستملی بخاری (متوفی ۴۲۹) در
شرح التعرف به همین اکتفا کرده است که بر اساس دلایل نقلی به مخلوق و محدَث بودن روح
ایمان بیاوریم و در کیفیت و ماهیت آن وارد نشویم. اما بر اساسِ همین اعتقاد به
حدوث روح و بهطور کلی
حدوث ماسوی اللّه، نظر تناسخیانِ معتقد به
قِدم روح هم
نفی میشود.
از دلایل عرفانی رد تناسخ میتوان به چند مورد اشاره کرد. از جمله:
از دلایل عرفانی رد تناسخ میتوان به سخن شیخ محمود شبستری در
گلشن راز اشاره کرد:
تناسخ زان جهت شد کفر و باطل •••••••• که آن از تنگ چشمیگشت حاصل؛
تناسخ نبود این کز روی معنی •••••• ظهورات است در عین تجلّی.
در شرح آمده که منظور از تنگ چشمی، عقاید تناسخیان است، از جمله اینکه بدن را منحصر به جسم مادّی پنداشته و از
بدن مثالی برزخی غافل بودهاند.
دیگر اینکه نفوس را
قدیم و منحصر به تعدادی متناهی پنداشتهاند در حالی که حق در هر لحظه شئون و ظهوری دارد و با تجلی تازهای متجلی میگردد، یعنی اینان از عموم فیض الاهی که در هر لحظه به موجودات میرسد
غفلت کرده واین فیض را با فرضِ تناهیِ نفوس، محدود شمردهاند. همچنین استقلال روح را نفی کرده و آن را مقید به
جسم و در بقا محتاج به آن پنداشتهاند.
دلیل دیگر، سخن
علاءالدوله سمنانی است که پس از ذکر دلیلی کلامی
در تکمیل آن میگوید نفوس کامل به بدن دنیوی تعلق دوباره نمییابند، زیرا شایسته نیست که پس از حصول کمال، نفس سیر قهقرایی در پیش گیرد. کمال نامتناهی نیست و افقِ اعلایی دارد که نفس با رسیدن به آن سیر استکمال را به پایان میرساند. دراین صورت نفسی کامل، مثلاً نفس
پیامبر اسلام، که در همین بدن دنیوی به کمال رسیده است نمیتواند به نقصان باز گردد و وارد بدنی دیگر شود.
صاحب مشارق الدراری ضمن گزارشی مبسوط از آراء تناسخیه، سخنی در نقد و رد آنها نمیگوید.
گویی اهل حق زندگی را به استقبال مرگ رفتن، و مرگ را مقدمۀ زندگی دیگر میدانند و ظاهراً مراد آنها تناسخ معنوی است و براساس قاعدۀ «لایتجلی فی صورة مرتین» نفس را به تبع تجلیات حق دائماً در تجلی جدید، و برخوردار از فیض الٰهی میدانند.
از اینرو، جامه عوض کردن و نو شدن و تغییر چهره دادنی که در سخنان عارفی چون
مولوی دیده میشود،
یا مراتب سیر از جمادی به گیاهی و حیوانی و انسانی
در اشعار او، هیچیک دلالت بر تناسخ نمیکند، زیرا خود او اگرچه در مثنوی به لفظ «تناسخ» اشاره نکرده، در پایان همین ابیات به لزوم اجتناب از آن نظر داشته است.
وی در
دیوان کبیر صریحاً تناسخ را رد میکند و اینگونه دگرگونی را
وحدت محض میداند.
به طور کلی، مبانی عرفان اسلامی و شوق عارفان به ترک کامل دنیا و فنای فیالله نمیتواند با اندیشۀ بازگشتِ تناسخیِ روح به بدنِ این جهانی سازگار باشد. از این گذشته، صوفیۀ متشرع با وجود دلالت
آیات و
روایات بر چگونگی
معاد نمیتوانستهاند تناسخ را به صورت رایج آن بپذیرند، چنانکه
ابونصر سراج اهل تناسخ و کسانی را که دربارۀ ماهیت و سرنوشت روح بحث کردهاند، به واسطۀ عدم احاطۀ علم بشری بر این حوزه بر خطا دانسته است.
ابن عربی نیز قائلان به تناسخ را خطاکار و گمراه شمرده است.
(۱) ابونصر سراج، کتاب اللّمع فی التصوف، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران.
(۲) علی بن محمد ترکهاصفهانی، اطوار ثلاثه، چاپ حسین داوودی، در معارف، دوره ۹، ش ۲ (مرداد-آبان ۱۳۷۱).
(۳) محمود بن عبدالکریم شبستری، مجموعه آثار شیخ محمود شبستری، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۵ش.
(۴) احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، مصنفات فارسی، چاپ نجیب مایل هروی، ۷: بیان الاحسان لاهل العرفان، تهران ۱۳۶۹ش.
(۵) داوود بن محمود قیصری، شرح فصوص الحکم، چاپ جلال الدین آشتیانی، تهران ۱۳۷۵ش.
(۶) محمد بن یحیی لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی بشرح گلشن راز، چاپ کیوان سمیعی، تهران ۱۳۷۴ش.
(۷) محمدصالح بن احمد مازندرانی، بشرح اصول الکافی، با تعلیقات ابوالحسن شعرانی، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۱/ ۲۰۰۰.
(۸) اسماعیل بن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۶ش.
(۹) احمد بن یحیی مهدی لدین اللّه، کتاب المنیة و الامل فی شرح الملل و النحل، چاپ محمدجواد مشکور، ۱۹۸۸.
(۱۰) علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، چاپ و ژوکوفسکی، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۷۶ش.
(۱۱) محمد اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، به کوشش محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۱۲) عبدالعزیز نسفی، الانسان الکامل، به کوشش ماریژان موله، تهران، ۱۹۸۰م.
(۱۳) محمد فرغانی، مشارق الدراری، به کوشش جلالالدین آشتیانی، مشهد، ۱۳۹۸ق.
(۱۴) دیوان مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش ر نیکلسن، لیدن، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۱۵) محییالدین ابن عربی، الفتوحات المکیة، سفر۱۱، ص۹۹، به کوشش عثمان یحیی و ابراهیم مدکور، قاهره، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۱۶) محمود شبستری، گلشن راز، به کوشش حسین الٰهی قمشهای، تهران، ۱۳۷۷ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تناسخ»، شماره۶۱۰۳. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تناسخ»، شماره۳۹۰۹.