• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تنزیل و تاویل و استفاده فقهی از آن دو ظریفی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عنوان موضوع اصلي: قرآن
عنوان موضوع فرعي اول: معارف قرآن
عنوان موضوع فرعي دوم: فقه و قرآن
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: آيةالله محمد هادى معرفت
عنوان مقاله: تنزيل و تاويل و استفاده فقهى از آن دو
چكيده مقاله: متن مقاله: در اصطلاح سلف،تنزيل بر مورد نزول گفته مى‌شود.اين مورد مى‌تواند يك‌واقعه خاص باشد كه آن واقعه سبب نزول آيه شده است. ولى تاويل مفهوم عامى‌است كه از آيه برداشت مى‌شود و قابل انطباق بر جريانات مشابه است.در برخى‌تعابير به اين دو اصطلاح ظهر و بطن نيز گفته مى‌شود كه ظهر همان تنزيل و بطن‌همان تاويل است،زيرا ظاهر آيه همان مورد نزول را مى‌رساند و در بطن آيه مفهوم‌گسترده‌ترى نهفته است.فضيل بن يسار درباره حديث معروف‌ما فى القرآن آية الا ولها ظهر و بطن‌»كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است،از امام صادق عليه السلام سؤال كرد.
حضرت در جواب فرمود:ظهره تنزيله و بطنه تاويله،منه ما قد مضى و منه ما لم‌يكن،يجرى كما تجرى الشمس و القمر، (۱) ظهر همان مورد نزول آيه است و بطن‌تاويل آن موارد قابل انطباق را شامل مى‌شود    .برخى در گذشته اتفاق افتاده وبرخى هنوز نيامده است.قرآن زنده و جاويد و قابل بهره‌گيرى است و     مانند آفتاب و ماه در جريان است‌».در حديث ديگر مى‌فرمايد: ظهر القرآن الذين‌»نزل فيهم و بطنه الذين عملوا بمثل اعمالهم، (۲) ظهر،كسانى را در بر مى‌گيرد كه آيه‌درباره آنان نازل شده است و بطن كسانى را شامل مى‌شود كه كردارى مانند كردارآنان داشته باشند».
استفاده فقهى از شان نزول و تنزيل و تاويل
فقها و دانش‌مندان اسلامى با توجه به سبب و شان نزول و ظهر و بطن آيات،قاعده‌اى را به دست آورده‌اند و با تمسك به آن قاعده، احكام را استنباط مى‌كنند. آن قاعده عبارت است از:العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص المورد،اعتبار به‌گستردگى لفظ است،نه خصوصيت مورد».يعنى يك فقيه دانا و توانا بايدخصوصيات مورد را كنار بگذارد و از جنبه‌هاى عمومى لفظ بهره بگيرد.البته‌جنبه‌هاى خصوصى براى فهم دلالت كلام مفيد است،ولى انحصار را نمى‌رساند،زيرا احكام الهى پيوسته همگانى بوده و در همه زمان‌ها جريان دارند.اينك دونمونه از آيات را مى‌آوريم كه در روايات،جنبه كلى آن بررسى شده و مورد استفاده‌قرار گرفته است:
نمونه اول:در سوره بقره چنين آمده است: و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم‌وجه الله ان الله واسع عليم (۳) .اين آيه از آياتى است كه داراى ظهر و بطن(تنزيل وتاويل)است كه با راه‌نمايى امام معصوم جنبه عمومى آن روشن شده است.اين آيه‌در ظاهر با آياتى كه ايجاب مى‌كند حتما رو به كعبه نماز بخوانيد منافات دارد،ولى‌با مراجعه به شان نزول،اين تنافى برطرف مى‌شود.
شان نزول آيه چنين است:يهوديان به مسلمانان اعتراض مى‌كردند كه اگر نمازگزاردن به سوى بيت المقدس حق است،آن گونه كه تاكنون عمل مى‌شد پس‌تحويل آن به سوى كعبه باطل است و اگر رو به سوى كعبه نماز خواندن حق است،پس بطلان آن چه تاكنون خوانده شده است ثابت مى‌شود.خداوند در اين آيه‌جواب مى‌دهد كه هر دو كار حق بوده و هست زيرا اصل نماز،يك حقيقت ثابت است ولى رو به سوى كعبه يا بيت المقدس،يك امر اعتبارى محض است كه براى‌ايجاد وحدت در صفوف نمازگزاران به آن دستور داده شده است.به هر كجا كه روكنى خدا هست و رو به خدا ايستاده‌اى.پس رو به مشرق نمازگزاردن به جهت قرارداشتن كعبه(مكه)در شرق مدينه و رو به مغرب نماز خواندن به دليل قرار داشتن‌بيت المقدس در غرب مدينه همگى از آن خداست و رو به خداست.خداوند درتنگناى جهت‌خاص قرار نگرفته است: ان الله واسع عليم .
در روايات،از اين آيه استفاده ديگرى نيز شده است و آن اين كه مى‌توان نمازهاى‌مستحبى را در حالت‌سواره به هر سويى كه در حركت است‌به جاى آورد (۴) .اين بطن‌آيه است كه با فهم معصومين- عليهم السلام- بدان رهنمون شده‌ايم.
نمونه دوم:در سوره جن مى‌خوانيم: و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا (۵) مساجد،يا جمع مسجد به معناى معبد و جاى‌گاه عبادت است كه معناى آيه بر اين‌فرض چنين مى‌شود:مساجد از آن خداست و كسى را با خدا نخوانيد.يا جمع‌مسجد(مصدر ميمى)يعنى عبادت و پرستش است،يعنى پرستش جز خدا رانشايد و در مقام عبادت كسى را با خدا نام نبريد.بر هر دو فرض،ظاهر آيه از شريك‌قرار دادن در مقام عبادت منع مى‌كند.ولى طبق روايت صحيحى كه در دست داريم‌معناى ديگرى نيز از آيه استنباط مى‌شود كه مسجد را شامل‌ما يسجد به‌»(مواضع‌سجود)گرفته است.
گروهى از مفسرين،مانند سعيد بن جبير و زجاج و فراء گفته‌اند: مساجد شامل مواضع سجود(اعضاى سبعه در حال سجود)نيز مى‌شود كه اين‌مواضع از آن خداست و خداوند آن‌ها را به انسان ارزانى داشته است و نبايد براى‌ديگرى به كار گرفت (۶) .از امام محمد تقى -عليه السلام- نيز همين تاويل به اين صورت آمده كه‌در مورد موضع قطع دست دزدى در حضور خليفه عباسى،معتصم بالله،سؤالى‌مطرح شد.هر كس به فراخور حال خود سخنى گفت.آن گاه امام عليه السلام فرمود:از بن‌انگشتان‌».از مدرك اين فتوى از امام سؤال شد.فرمود:كف دست‌يكى از مواضع‌هفت‌گانه در حال سجود است و از آن خداست و نبايد قطع شود» (۷) .زيرا عقوبت ‌سارق بايد بر چيزى واقع شود كه از آن خود اوست.
۱- الصفار،بصائر الدرجات،ص ۱۹۶،حديث ۷.
۲- تفسير عياشى،ج ۱،ص ۱۱،حديث ۴.
۳- بقره ۲:۱۱۵.
۴- ر.ك:وسايل الشيعة،ج ۳،ابواب قبله،باب ۸ و ۱۵.
۵- جن ۷۲:۱۸.
۶- ر.ك:تفسير طبرسى،ج ۱۰،ص ۳۷۲.
۷- وسايل الشيعه،ج ۱۸،ابواب حد السرقة،باب ۴.
منابع: علوم قرآنى صفحه ۱۰۰
پيوند مرتبط: تاريخ بارگذاري: ۱۳۸۹/۰۸/۱۶



جعبه ابزار