توابع(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توابع ، اصطلاحی در علم نحو. تابع در لغت به معنای پیرو، و در اصطلاح ، کلمه ای است که در اِعراب ، تابع کلمة پیش از خود (متبوع ) است .
توابع به اعتبار لفظ شامل نَعت یا صفت ، عطف با حروف یا عطف نَسَق ، تأکید یا توکید، بدل ، و عطف بیان اند، و به اعتبار معنا شامل توابع مفعولات (مستثنا، حال و تمییز) است (رضی الدین استرآبادی ، ج ۱، ص ۲۶۴، ج ۲، ص ۳۰۷ـ ۳۰۸).
نحویان قدیم ، تابع و اقسام آن را در مبحثی مستقل مطرح نکرده اند، چنانکه خلیل بن احمد فَراهیدی (متوفی ۱۷۵) توابع را به طور پراکنده و ذیل انواع اِعراب بررسی کرده ( رجوع کنید به ص ۸۸ ـ۹۰، ۱۲۷ـ ۱۲۸، ۱۳۲ـ۱۳۳، ۱۶۳ و جاهای دیگر) و سیبویه (متوفی ۱۸۰) به پیروی از وی (فراهیدی ، مقدمة قَباوه ، ص ۱۹؛ سیبویه ، ج ۱، مقدمة عبدالسلام محمد هارون ، ص ۱۱) اصطلاح توابع را ذیل بابهای اِعراب آورده ؛ مثلاً، نعت را ذیل باب جرّ (ج ۱، ص ۴۱۹ـ۴۴۱، ج ۲، جاهای متعدد)، بدل و توکید را در چند جا ( رجوع کنید به ج ۱ـ۳، جاهای متعدد)، عطف با حروف را با نام دیگر (ج ۱، ص ۶۰، ۴۳۵ـ۴۳۶، ج ۲، ص ۱۴۴، ۲۲۸) و عطف بیان را با عنوان بدل بررسی کرده است (ج ۲، ص ۱۴، ۱۸۴ـ۱۸۶، ۱۹۰ـ۱۹۳). در بارة اقسام تابع و اولویت آنها نیز میان نحویان اختلاف نظر وجود داشته است . ابن کَیْسان (متوفی ۳۲۰) تأکید را در اولویت قرار می دهد (رضی الدین استرآبادی ، ج ۲، ص ۴۱۲). زَجّاجی (متوفی ۳۳۸) توابع را چهار قسم و به ترتیب نعت ، عطف با حروف ، توکید و بدل می داند (ص ۱۳، ۱۷). زَمَخْشَری (متوفی ۵۳۸) تأکید، صفت ، بدل ، عطف بیان و عطف با حروف را ذکر می کند (ص ۴۴). ابن یَعیش (متوفی ۶۴۳) نیز در شرح خود بر المفصّل ، ترتیب آنها را بر اساس اولویتها دانسته است (ج ۳، ص ۳۹). ابن حاجب (متوفی ۶۴۶) از ترتیب زجاجی پیروی کرده ، اما توابع را پنج قسم دانسته و عطف بیان را به آن افزوده است (رضی الدین استرآبادی ، ج ۲، ص ۳۰۷ـ۴۱۵). رضی الدین استرآبادی (متوفی ۶۸۶)، در شرح خود بر کافیة ابن حاجب ، عطف بیان را همان بدل دانسته و آن را حذف کرده و تأکید را در مرتبة دوم و عطف نَسَق را در پایان آورده است (ج ۲، ص ۳۰۹، ۴۱۲). ابن مالک (متوفی ۶۷۲)، و به پیروی از او ابن هشام (متوفی ۷۶۱)، ترتیب نعت ، تأکید، عطف و بدل را ذکر کرده و عطف را به بیان و نسق تقسیم می کند (ابن عقیل ، ج ۲، ص ۱۹۰، ۲۱۸؛ ابن هشام ، ۱۴۱۷، ص ۲۶۶). اما ازهری (متوفی ۹۰۵) در شرح التصریح ابن هشام ، پس از نعت اولویت را به عطف بیان می دهد و عطف نسق را جداگانه در پایان ذکر می کند (ج ۲، ص ۱۰۸).
توابع لفظی عبارت اند از:
نعت یا صفت ، تابعی مشتق (از قبیل اسم فاعل ، اسم مفعول ، صفت مشبهه و افعل تفضیل ) یا مؤوَّل به مشتق (شامل اسمهای جامدِ تأویل به مشتق ) است که حالت و چگونگی اسم پیش از خود (منعوت یا موصوف ) یا یکی از وابسته های آن اسم را بیان می کند. اگر وصفی از اوصافِ منعوت را بیان کند، «نعت حقیقی » است و اگر چگونگی یکی از وابسته های منعوت را بیان کند، «نعت سببی » نامیده می شود ( رجوع کنید به ابن عقیل ،ج ۲، ص ۱۹۱ـ۱۹۵؛ شیرازی ، ج ۲، ص ۴۹۶ـ۴۹۷؛ برای اطلاع بیشتر در بارة تابع مشتق و مؤول به مشتق رجوع کنید به سیبویه ، ج ۱، ص ۴۲۲، ۴۳۴؛ زمخشری ، ص ۴۶؛ ابن یعیش ، ج ۳، ص ۴۸ـ ۵۰ ؛ رضی الدین استرآبادی ، ج ۲، ص ۳۱۵ـ۳۲۳؛ ابن عقیل ، ج ۲، ص ۱۹۵، ۲۰۰ـ۲۰۱). به گفتة رضی الدین استرآبادی (ج ۲، ص ۳۱۱)، صفت به معنای عام ، هر لفظی است که معنای وصفی بدهد (چه تابع و چه غیرتابع ) و شامل خبرِ مبتدا و حال نیز می شود. در تعریف زمخشری (ص ۱۱، ۴۶)، صفت اسمی است که بر برخی احوال ذات دلالت دارد (مانند طویل ، قصیر، قائم )، اما ابن یعیش (ج ۳، ص ۴۷) این تعریف را جامع و مانع نمی داند، زیرا شامل جملة وصفی نمی شود و از طرف دیگر، خبر نیز، که بر برخی احوال ذات دلالت می کند، در این تعریف می گنجد (نیز رجوع کنید به رضی الدین استرآبادی ، ج ۲، ص ۳۱۴ـ۳۱۵).
برخی ، صفت را اعم از نعت می دانند و آن را در توصیف حُسن و قبح ، هر دو، به کار می برند، اما نعت را فقط توصیف کنندة حُسن و خوبی می دانند. برخی نیز صفت و نعت را یکی دانسته اند (ابن یعیش ، همانجا؛ ابن منظور، ج ۲، ص ۱۰۰). خلیل از صفت ، تعبیر مدح و ذم کرده است (ص ۸۸ـ۹۰). سیبویه (ج ۲، ص ۱۲۱) صفت را اعم از نعت دانسته و گاه آن را بر حال و تمییز هم اطلاق کرده است . صفت در نکره برای تخصیص ، در معرفه برای توضیح ، و گاه فقط برای مدح و تعظیم یا ذم و تحقیر و نیز برای تأکید به کار می رود (زمخشری ، ص ۴۶؛ رضی الدین استرآبادی ، ج ۲، ص ۳۱۴؛ ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص ۲۹۷؛ ابن هشام ، ۱۴۱۷، ص ۲۶۷؛ ابن عقیل ، ج ۲، ص ۱۹۱ـ۱۹۲).
صفت به اعتبار ساختار سه نوع است : مفرد، جمله و شبه جمله . صفت مفرد، صفت غیرجمله ای است . اگر صفت ، جملة وصفی (اسمیه یا فعلیه ) باشد، موصوف آن همواره نکره است ، مانند «هذا رجلٌ قامَ ابوهُ» (ابن یعیش ، ج ۳، ص ۵۲؛ رضی الدین استرآبادی ، ج ۲، ص ۳۲۳). سیبویه (ج ۲، ص ۴۹ـ۵۰) برخی از شباهتهای جملة وصفیه و جملة حالیه و مواردی را که احتمال هر دو می رود، ذکر کرده است .
نعت حقیقی به لحاظ اِعراب ، معرفه و نکره بودن ، جنس و عدد، تابعِ منعوت خود است (ابن یعیش ، ج ۳، ص ۵۴؛ ابن عقیل ، ج ۲، ص ۱۹۳). به گفتة خلیل اگر صفت در مقام تشبیه باشد، کاربرد صفت معرفه برای موصوف نکره جایز است ، مانند «هذا رجلٌ اخو زیدٍ» (این مردی شبیه به برادر زید است ؛ سیبویه ، ج ۱، ص ۳۶۱).
نعت سببی ، عامل است و اسم پس از خود (معمول ) را به عنوان فاعل یا نایب فاعلِ خود مرفوع می کند و معمولِ آن همواره به ضمیری که به موصوف بازمی گردد، اضافه می شود، مانند «هذا رجلٌ قائمٌ أبوهُ» (این مردی است که پدرش ایستاده است ) که « أب » برای « قائم » نعت سببی و عامل است و یکی از متعلقات موصوف (رجل ) را توصیف می کند (همان ، ج ۲، ص ۲۲ـ۲۳؛ ابن یعیش ، ج ۳، ص ۵۴ـ۵۵). نعت سببی در اعراب و معرفه و نکره تابعِ موصوف است ، اما در مذکر و مؤنث تابع معمول ، مانند «هذا رجلٌ قائمةٌ اُمُّهُ». این نعت از نظر عدد با موصوف خود مطابقت نمی کند و به صورت مفرد می آید، مانند «ه'ؤلاء رجالٌ قائمٌ آباؤُهُم » (زمخشری ، ص ۴۷؛ ابن یعیش ، ج ۳، ص ۵۵؛ ابن عقیل ، ج ۳، ص ۱۹۳ـ۱۹۴). نحویان به کارگیری صفت سببی را به صورت جمع مکسر جایز دانسته اند، مانند «ه'ؤلاء رجالٌ قِیامٌ آباؤُهُم » (اینها مردانی هستند که پدرانشان قیام کرده اند؛ سیبویه ، ج ۲، ص ۴۲ـ۴۳؛ ابن هشام ، ۱۴۱۷، ص ۲۷۰).
صفت وقتی معانی مدح ، تعظیم ، ذم یا ترحم داشته باشد، جایز است که از موصوفِ معلوم تبعیت نکند و به عنوان خبر برای مبتدای محذوف ، مرفوع شود یا به عنوان مفعول برای فعل محذوف منصوب شود، مانند «الحمدُللّهِ العظیمُ» مرفوع به تقدیرِ هو، و «الحمدُللّهِ العظیمَ» منصوب به تقدیر اَمدحُ العظیمَ (ابن هشام ، ۱۴۱۷، همانجا؛ ابن عقیل ، ج ۲، ص ۲۰۳ـ۲۰۵). سیبویه (ج ۲، ص ۶۲ـ۶۳) مجرورشدنِ آن را به تبعیت جایز دانسته است ، مانند «الحمدُلِلّهِ العظیمِ».
عطف با حروف . بصریان آن را عطف با حروف ، و کوفیان آن را عطف نَسَق نامیده اند (ابن یعیش ، ج ۳، ص ۷۴). سیبویه عطف با حروف را در باب «شریک » (ج ۱، ص ۴۴۱) و گاه با تسمیة «اشتراک » (ج ۱، ص ۶۰) و «اشراک » (ج ۱، ص ۴۳۵، ۴۳۷ـ ۴۳۸) بررسی کرده است . در این نوع تابع ، ارتباط بین تابع و متبوع با یکی از حروف دَه گانة عطف (مانند فَ، اِمّا، بل ، ثمَّ) صورت می گیرد و این ارتباط بین دو اسم ، دو فعل یا دو جمله است . کلمة پیش از حروف عطف را «معطوفٌعلیه » و پس از آن را «معطوف » می گویند (رضی الدین استرآبادی ، ج ۲، ص ۳۵۴ـ ۳۵۵). حروف عطف برای افادة معنای جمع ، ترتیب ، غایت انتخاب ، نفی حکم از معطوف ، استدراک و رفع توهم شنونده می آید. در بارة معنای برخی حروف عطف (مثلاً «لا») و نیز برخی حروف (مثلاً «اِمّا») اختلاف هست . ابن هشام در شرح قَطْرالنَّدی (ص ۲۸۵، ۲۸۷) «لا» را برای افادة معنای ترتیب نیز آورده است . سیبویه (ج ۱، ص ۴۳۵) «اِمّا» را از حروف عطف دانسته ، ولی سکّاکی (ص ۵۹) این نظر را ضعیف شمرده است (نیز رجوع کنید به زجاجی ، ص ۱۸). ابن ابی الربیع (متوفی ۶۸۸) اختلاف آرای موجود را بتفصیل بررسی کرده است ( رجوع کنید به سفر اول ، ص ۳۳۱ـ ۳۳۲). زجاجی (ص ۱۷ـ ۱۸) «حتّی '» را حرف عطف نمی داند و «لا بَل » را در معنای «بَلْ» به عنوان حرف عطف ذکر می کند. او و دیگر کوفیان «حتّی '» را حرف عطف نمی دانند (ابن هشام ، ۱۹۷۹، ص ۱۷۳). ابن هشام در مغنی (ص ۶۱۵ـ ۶۳۲) اقسام عطف (عطف بر لفظ ، عطف بر محل و عطف بر معنی ) را، با ذکر اختلاف آرای نحویان ، بتفصیل آورده است (نیز رجوع کنید به ابن یعیش ، ج ۳، ص ۷۴ـ ۷۸؛ رضی الدین استرآبادی ، ج ۲، ص ۳۶۶ـ۳۷۰؛ ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص ۳۵۳ـ ۳۵۸).
تأکید (از ریشة أکد) یا توکید (از ریشة وکد). از نظر بسیاری از نحویان میان این دو تسمیه ترجیحی وجود ندارد ( رجوع کنید به ابن یعیش ، ج ۳، ص ۳۹). این قسم تابع ، برای رفع احتمال اشتباه شنونده به کار می رود و بر دو نوع است : صریح یا لفظی ، که در آن لفظ مؤکَّد ــ که می تواند اسم (اسم ظاهر یا ضمیر)، فعل ، حرف و جمله باشد ــ تکرار می شود (مانند «رأیتُ زیداً زیداً »)؛ غیرصریح یا معنوی ، که در آن لفظ متبوع با کلمه ای دیگر تأکید می شود (مانند «فَعلَ زیدٌ نفسُهُ »؛ سیبویه ، ج ۲، ص ۱۲۵؛ زمخشری ، ص ۴۴ـ۴۵؛ ابن یعیش ، ج ۳، ص ۳۹ـ۴۱). تأکید معنوی هرگاه برای تثبیتِ محدود بودن مفهوم در ذهن شنونده و رفع احتمال غیرمؤکَّد به کار رود، الفاظ آن «نَفْس » و «عَین » است و همیشه به ضمیری که با مؤکَّد مطابقت کند اضافه می شود و هرگاه برای تثبیت گستردگی مفهوم در ذهن شنونده به کار رود، الفاظ آن «کِلا، کِلْت'ا، کُلّ، اَجْمَع ، جُمَع ، اَجْمَعُون و جَمْع'اء» خواهد بود (زجاجی ، ص ۲۱؛ زمخشری ، ص ۴۵ـ۴۶؛ ابن یعیش ، ج ۳، ص ۴۰؛ ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص ۳۷۱). کلمات «اَکْتَعُون »، «اَبْصَعُون »، «اَبْتَعُون »، «أکْتَع »، «أبْصَع » و «اَبْتَع » همگی تابع «اَجْمَع » هستند که برای تأکید معنای أجمع و فقط پس از آن به کار می روند (سیبویه ، ج ۲، ص ۱۱، ۱۱۶؛ زجاجی ، ص ۲۲؛ زمخشری ، ص ۴۶؛ ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص ۳۶۴). «اَجمَعون » پس از «کُلّ» برای مبالغه و تأکید می آید (ابن یعیش ، ج ۳، ص ۴۱؛ قس ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص ۱۱۵، به نقل از مبرّد). زجاجی (ص ۲۱ـ۲۲) و زمخشری (همانجا) «عامّة » را جزو الفاظ تأکید ذکر نکرده اند. سیبویه (ج ۱، ص ۳۷۷) «عامّة » را صفت دانسته است . زجاجی (ص ۲۲) تأکید برای متبوع نکره را جایز نمی داند. برخی نحویان نیز کاربرد «کُلّ» و «اجمعون » را برای تأکید متبوع نکره روا نمی دانند، ولی کوفیان اگر آن متبوع دارای مفهوم محدود، نه شمولی ، باشد آن را جایز دانسته (سیبویه ، ج ۲، ص ۳۹۶؛ زمخشری ، همانجا) و برآن اند که متبوع نکره فقط با «کُلّ» و «اَجْمَع » تأکید می شود نه با «نَفْس » و «عَیْن » (ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص ۳۷۷). لفظ «اَجْمَع » اگر بر غیر مؤکّد دلالت کند، دیگر تأکید نیست (ابن یعیش ، ج ۳، ص ۴۱).
سیبویه (ج ۱، ص ۳۷۷، ج ۲، ص ۳۵۹ـ۳۶۰، ۳۷۹ـ۳۸۱) گاه تأکید را به صفت تعبیر می کند و گاه آن را صفتی در معنای تأکید می داند (همان ، ج ۲، ص ۳۸۵ـ۳۸۶). برخی تأکید را همان بدل دانسته اند ( رجوع کنید به ابن منظور، ذیل «اَکد»)، اما رضی الدین استرآبادی (ج ۲، ص ۳۸۱، ۳۸۴) در پاسخ ، به بیانِ تفاوتهای بدل و تأکید پرداخته و فرق بین الفاظ توکید و صفت را در شمول نسبت آنها دانسته است . خلیل و سیبویه حذف مؤکّد و حفظ توکید را جایز، اما اَخفش و دیگر نحویان این نظر را مردود شمرده اند (ابن هشام ، ۱۹۷۹، ص ۷۹۳ـ۷۹۴، ۸۲۲).
بدل . تابعی است که نسبتی را، بدون واسطه ، می رساند و می تواند جانشین اسم شود. بدل رکن است و پیش از آن اسم دیگری به منزلة مقدمه می آید که «مُبْدَلٌمنه » نامیده می شود. بدل در اعراب تابع مبدلٌمنه است و این ویژگی ، بدل را از تأکید و صفت و عطف بیان جدا می کند. همچنین نعت و تأکید پس از متبوع می آیند و نقش مکمل و تتمة آن را دارند، حال آنکه بدل مستقل است (زمخشری ، ص ۴۸ـ۴۹؛ ابن یعیش ، ج ۳، ص ۶۶؛ ابن عقیل ، ج ۲، ص ۲۴۷؛ نیز رجوع کنید به رضی الدین استرآبادی ، ج ۲، ص ۳۹۷ـ ۳۹۸).
بدل چهارگونه است (ابن یعیش ، ج ۳، ص ۶۴): بدل کُل از کل یا بدل مطابق ، که به لحاظ معنی ، با مبدلٌمنه برابر است ؛ بدل بعض از کل ، که بدل بر قسمتی (جزءحقیقی ) از مبدلٌمنه دلالت می کند؛ بدل اشتمال ، که از متعلقات مبدلٌمنه و صفتی از اوصاف آن است (نَفَعَنی الصدیقُ أخلاقُهُ، اخلاق دوست به من سود رساند؛ زجاجی ، ص ۲۵؛ زمخشری ، ص ۴۹؛ ابن یعیش ، ج ۳، ص ۶۳ـ۶۵؛ ابن ابی الربیع در سفر اول کتابش ، ص ۳۹۱ـ ۳۹۲، وجه تسمیة بدل اشتمال را بتفصیل بررسی کرده است )؛ بدل غَلط و نسیان یا بدل مُباین . چنانچه به اشتباه یا از روی فراموشی کلمه ای ذکر شود، با آوردن کلمة دیگر، آن را اصلاح می کنند، مانند خَرَجَ سعیدٌ علیٌّ (سعید رفت ، نه ، علی رفت ؛ سیبویه ، ج ۱، ص ۴۳۹، ج ۲، ص ۱۶؛ زمخشری ، همانجا؛ ابن یعیش ، ج ۳، ص ۶۶).
برخی بدل را سه گونه دانسته اند: بدل اِضراب و بدل بداء که تابع و متبوع هر دو مورد نظرند و بدل برای نفی مبدلٌمنه نیست ؛ بدل غلط و نسیان ، که مبدلٌمنه در آن مقصود نیست بلکه از روی اشتباه و فراموشی ذکر شده است (ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص ۳۹۲ـ۳۹۳، ۴۰۸ـ۴۰۹؛ ابن عقیل ، ج ۲، ص ۲۴۹).
نحویان کاربرد بدل معرفه از نکره و نکره از معرفه ، و نیز اسم ظاهر از ضمیر و ضمیر از اسم ظاهر را جایز دانسته اند (سیبویه ، ج ۱ ص ۴۴۱، ج ۲، ص ۱۴، ۱۶؛ زجاجی ، ص ۲۳ـ۲۴؛ زمخشری ، ص ۴۹؛ ابن یعیش ، ج ۳، ص ۶۸ـ۶۹؛ ابن عقیل ، ج ۲، ص ۲۵۰، ۲۵۲). ابن ابی الربیع (ج ۱، ص ۳۹۶) اختلاف آرای نحویان را در مورد بدل ضمیر مخاطب برای اسم ظاهر بررسی کرده است . بدل می تواند فعل از فعل باشد (مانند «وَمَنْ یَفْعلْ ذ'لِکَ یَلْقَ اَثاماً یُضاعَفْ لَهُ العَذابُ»، که «یُضاعَفْ» بدل از «یَلْقَ» است ). عامل نیز در بدل گاه مقدر و گاه مذکور است (مانند «اِتَّبِعوا المرسَلینَ اِتَّبِعوا مَنْ لایَسألُکُم اَجراً»، که دومی «اتبعوا»ی دوم می تواند حذف شود؛ ابن ابی الربیع ، ج ۱، ص ۳۸۸). رضی الدین استرآبادی (ج ۱، ص ۴۰۴ـ۴۰۵) تطابق یا عدم تطابق بدل و مبدلٌمنه را با تفکیک اقسام بدل ذکر کرده و عدم تطابقِ بدلِ کل از کل را فقط در معرفه و نکره بودن دانسته و در دیگر انواع بدل ، عدم لزوم تطابق بدل با مبدلٌمنه را به لحاظ تعداد و جنس ، جایز شمرده است .
عطف بیان . تابعی جامد و واضحتر از متبوعش که یا مانند صفت برای توضیح اسم پیش از خود، در صورت معرفه بودن ، به کار می رود (مانند جاء زیدٌ التاجرُ، زیدِ تاجر آمد) یا برای تخصیصِ متبوع نکره (مانند لَبِستُ ثوباً قمیصاً، که «قمیص » ( پیراهن ) أخص از «ثَوْب » ( لباس ) است ). تفاوت عمدة آن با بدل در استقلال نداشتن عطف بیان است (ابن یعیش ، ج ۳، ص ۷۲؛ ابن هشام ، ۱۴۱۷، ص ۲۷۸؛ ابن عقیل ، ج ۲، ص ۲۱۸ـ۲۱۹). چون شبیه به صفت است ، موارد چهارگانة تبعیت صفت ازموصوف بر آن صدق می کند (ابن یعیش ، ج ۳، ص ۷۱؛ ابن عقیل ، ج ۲، ص ۲۲۰؛ عباس حسن ، ج ۳، ص ۵۳۸ـ۵۳۹).
سیبویه تفاوتهای عطف بیان و صفت را ذکر کرده ، اما گاه عطف بیان را بدل نامیده است (ج ۲، ص ۱۴، ۱۹۳ـ۱۹۴). برخی نحویان نیز، با ذکر شواهدی ، عطف بیان را با بدل کل از کل یکی می دانند (ابن یعیش ، ج ۳، ص ۷۱ـ۷۲؛ ازهری ، ج ۲، ص ۱۳۲). ابن عقیل (ج ۲، ص ۲۲۱ـ۲۲۲) عطف بیان را، جز در دو مورد، همان بدل می داند. رضی الدین استرآبادی (ج ۲، ص ۳۹۷ـ۴۰۲، ۴۱۳) نیز عطف بیان را همان بدل دانسته و آرای نحویان را در بارة تفاوتهای این دو رد کرده و فقط بدل غلط و نسیان را بدل دانسته است . در هر صورت ، عطف بیان و متبوعش ، بر خلاف بدل ، هیچگاه ضمیر و فعل و جمله واقع نمی شوند (ابن یعیش ، ج ۳، ص ۷۲؛ ابن هشام ، ۱۹۷۹، ص ۵۹۳ـ۵۹۵). در مورد نکره آمدن عطف بیان و متبوعش میان نحویان اختلاف نظر وجود دارد، اما ابن عقیل (ج ۲، ص ۲۲۰) و ابن هشام (۱۴۱۷، ص ۲۷۹) نظر به جواز آن داده اند. از موارد اشتراک عطف بیان و بدل آن است که هر دو به تبیین و توضیح متبوع خود می پردازند و هر دو اسم جامدند (ابن یعیش ، همانجا).
منابع :
(۱) ابن ابی الربیع ، البسیط فی شرح جمل الزجاجی ، چاپ عیّادبن عیدالثبیتی ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶؛
(۲) ابن عقیل ، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک ، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، ( قاهره ) ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۵/۱۹۶۴ـ ۱۹۶۵؛
(۳) ابن منظور؛
(۴) ابن هشام ، شرح قطرالنّدی و بلّالصّدی ، چاپ امیل بدیع یعقوب ، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
همو، مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب ، چاپ مازن مبارک و محمدعلی
(۵) حمداللّه ، بیروت ۱۹۷۹؛
(۶) ابن یعیش ، شرح المفصّل ، بیروت : عالم الکتب ، ( بی تا. ) ؛
(۷) خالدبن عبداللّه ازهری ، شرح التصریح علی التوضیح ، و بهامشه حاشینة لیس بن زین الدین ، ( بیروت ، بی تا. ) ، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(۸) محمدبن حسن رضی الدین استرآبادی ، شرح کافیة ابن الحاجب ، چاپ امیل بدیع یعقوب ، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۸؛
(۹) عبدالرحمان بن اسحاق زجاجی ، کتاب الجمل فی النحو ، چاپ علی توفیق الحمد، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵؛
(۱۰) محمودبن عمر زمخشری ، کتاب المفصّل فی النحو ، اسلو ۱۸۷۹؛
(۱۱) یوسف بن ابی بکر سکّاکی ، مفتاح العلوم ، قاهره ۱۳۵۶/۱۹۳۷؛
(۱۲) عمروبن عثمان سیبویه ، کتاب سیبویه ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ?( ۱۳۸۵/۱۹۶۶ ) ، چاپ افست بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۱۳) صادق شیرازی ، شرح السیوطی : توضیحات للبهجة المرضیة فی شرح الالفیة ، قم ۱۳۶۸ ش ، عباس حسن ، النحوالوافی ، ج ۳، قاهره ( ۱۹۷۶ ) ، چاپ افست تهران ۱۳۶۷ ش ؛
(۱۴) خلیل بن احمد فراهیدی ، کتاب الجمل فی النحو ، چاپ فخرالدین قباوه ، حلب ۱۴۱۶/۱۹۹۵.