• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

توس

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



شهر هم مانند هر موجود زنده‌ای سرگذشت دارد روزی ساخته می‌شود و به وجود می‌آید رشد می‌کند به جوانی می‌رسد و دوره طلایی‌اش‌ را می‌گذراند کم کم بی‌رمق و پیر می‌شود و روزی هم می‌میرد و از بین می‌رود.
توس شهری است که در طول حافظه طولانی تاریخ تمامی این دوره‌ها‌ را‌ از سرگذرانده و بسیار آباد و مشهور بوده است و حتی قسمتی از جاده معروف خراسان که کاروان‌های حله زمان فرخی از آن می‌گذشته را نیز شامل می‌شده است. این‌ پژوهش‌ به بررسی جغرافیای تاریخی توس در گذر زمان می‌پردازد، در واقع مبحثی بین رشته‌ای محسوب می‌شود، هم تاریخ و هم جغرافی را در بر می‌گیرد به‌ این‌ معنی که تاریخ توس، مردم، جغرافیای طبیعی و هرآنچه این حوزه را شامل می‌شود را تا حد لزوم بیان کرده است بنابراین به موازات این بررسی می‌توان به‌ علت‌ بسیاری‌ از اقدامات صورت گرفته پی‌ برد‌ دلایل‌ بسیاری از موفقیت‌ها و ناکامی‌هایی که در طول تاریخ توس و‌ به‌طور گسترده‌تر در خراسان بزرگ رخ داده را دریافت‌ و با‌ کمک‌ و ارزیابی این مجموعه فاکتور در به تصویر کشیدن‌ این‌ دیار کهن عمل کرد.



استان خراسان از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین استان‌های ایران به شمار‌ می‌رفت‌ و شامل تمام قسمت شمال شرقی ایران تا سر حد چین‌ بود. خراسان در زبان قدیم فارسی بمعنی خاور زمین است. این اسم در اوائل قرون وسطی‌ به‌طور کلی‌ بر‌ تمام‌ ایالات اسلامی که در سمت خاور کویر لوت تا کوه‌های هند واقع‌ بودند‌ اطلاق می‌گردید و باین ترتیب تمام بلاد ماوراء النهر را در شمال خاوری باستثنای سیستان و قهستان‌ در‌ جنوب‌ شامل می‌گردید حدود خارجی خراسان در آسیای میانه بیابان چین و پامیر و از‌ سمت‌ هند‌ جبال هندوکش بود ولی بعدها این حدود هم دقیق‌تر و هم کوچک‌تر گردید تا‌ آنجا‌ که‌ می‌توان گفت خراسان که یکی از ایالات ایران در قرون وسطی بود از سمت‌ شمال‌ خاوری از رود جیحون به آن طرف را شامل نمی‌شد ولی هم‌چنان تمام‌ ارتفاعات‌ ماورای‌ هرات را که اکنون قسمت شمالی باختری افغانستان است در بر داشت.
مع‌الوصف‌ بلادی‌ که در منطقه علیای رود جیحون یعنی در ناحیه پامیر واقع بودند در‌ نزد‌ اعراب‌ قرون وسطی جزء خراسان یعنی داخل در حدود آن، ایالت محسوب می‌شدند، ایالت خراسان‌ در‌ دوره اعراب یعنی در قرون وسطی به چهار قسمت یعنی چهار ربع تقسیم‌ می‌گردید‌ و هر‌ ربعی بنام یکی از چهار شهر بزرگی که در زمان‌های مختلف کرسی آن ربع یا‌ کرسی‌ تمام‌ ایالت واقع گردیدند و عبارت بودند از نیشابور و مرو و هرات و بلخ خوانده می‌شد‌.
پس از فتوحات اول اسلامی کرسی ایالت خراسان مرو و بلخ بود ولی بعد‌ها امراء سلسله‌ طاهریان‌ مرکز فرمانروائی خود را بناحیه باختر برده نیشابور را که شهر مهمی در‌ غربی‌ترین قسمت‌های چهارگانه بود مرکز امارت خویش‌ قرار‌ دادند‌.
[۱] لسترنج، گی، جغرافیایی سرزمین‌های خلافت شرقی، ج۱، ص٢٣٤-٢٣٣، مترجم محمود عرفان، تهران: علمی فرهنگی.
شهر تاریخی ویران‌ شده‌ای که در حال حاضر توس نامیده می‌شود و سه روستای نه چندان‌ دور‌ از هم در درون حصار‌ قدیمی‌ آن جای‌ گرفته‌اند‌ امروزه نه یک شهر بلکه مجموعه‌ سه‌ روستا از بخش تبادکان شهرستان مشهد است
[۲] موسوی، سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص١٧، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
در روزگاران‌ قدیم‌ توس از چند قصبه تشکیل می‌ شده است که شامل‌: طابران، نوقان، رایکان و بروغون می‌شده‌ است که به فراخور تاریخ هر کدام دستخوش اتفاقات و رویداد‌هایی شده‌اند‌.
تا‌کنون پژوهش‌هایی درباره این‌ شهر‌ انجام‌ گرفته که می‌توان‌ به کتاب "توس شهر‌ خفته‌ در تاریخ" اشاره داشت اما این‌که‌ به‌طور موردی به این موضوع و با همین عنوان‌ پرداخته‌ شده باشد یافت نشد این شهر‌ چون‌ از شهرهای‌ درجه‌ سوم‌ محسوب می‌شده و فقط‌ در برخی از دوره‌ها به دلیل موقعیت جغرافیایی خاصش مورد توجه بوده اطلاعات مرتبط با‌ آن را می‌بایست از خلال‌ کتب‌ قدیمی‌ تاریخ‌ و جغرافیا‌ برداشت کرد در‌ واقع‌ این مقاله به گونه‌ای کار میان رشته‌ای محسوب می‌شود که هم تاریخ و هم‌ جغرافیا‌ را‌ شامل می‌شد.


به‌ اوستایی Tusaدر آبان یشت بند ٥٣ وی جنگاوری دلیر خوانده شد که از ایزد بانوی آناهیتا می‌خواهد تا او را بر پسران وئیسکه پیروز گرداند، در شاهنامه فردوسی‌ توس‌ پسر نوذر و از جنگاوران روزگار کیخسرو دانسته شده است،
[۳] دریایی، تورج، شهرستان‌های ایرانشهر، تهران، ج۱، ص٦٣، توس.
شهرستان توس را توس پسر نوذر ساخت. نهصد سال سپاهبد بود و پس از توس سپاهبدی به زریر‌ و از‌ زریر به بستور و از بستور به کرزم رسید،
[۴] دریایی، تورج، شهرستان‌های ایرانشهر، تهران، ج۱، ص۳۸، توس.
روایتی افسانه‌ای بنیان شهر توس را به جمشید شاه پیشدادی نسبت می‌دهند‌ و می‌گوید با افول سلطنت‌ وی‌ این شهر نیز دستخوش ویرانی شد تا به فرمان توس بن نوذر سپهسالار ایران به تجدید بنای آن اهتمام گردید.
افسانه‌ای می‌گوید‌ که وی نهصد سال‌ در‌ زیر آسمان این شهر بزیست و نام خود را بر این شهر نهاد و وجه تسمیه توس بدلیل همین انتساب است،
[۵] موسوی، سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٢٣، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
مارکوارت نویسنده کتاب ایرانشهر در رابطه با بنا‌ شهر‌ توس می‌گوید: شهرتوس گویا به وسیله قهرمان افسانه‌ای توس نوذران بنا شده است.
[۶] مارکوارت، یوزف، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص١٥١، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.

یکی از قصبات توس، طابران است که در رابطه با وجه تسمیه آن‌ مارکورات‌ معتقد است‌ طابران با تپوری یونانی مترادف است تپوری‌ها یا تپورها اقوام باستانی بوده‌اند که ابتدا در‌ حدود توس سکونت داشتند و بعدها ظاهرا در زمان اشکانیان به علل‌ سیاسی‌ و سرحدی‌ به مازندران کوچانده شده‌اند.
[۷] مارکوارت، یوزف، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص٣٧، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.



از آن‌جا که در حال حاضر از ‌شهر‌ توس فقط نامی باقی‌مانده و البته خرابه‌ای، آشنایی با موقعیت این شهر‌ تنها‌ از‌ طریق نوشته‌های مورخین وجغرافی‌دانان امکان‌پذیر خواهد بود، قدیمی‌ترین متن از مورخین و جغرافی‌ نویسان اسلامی که از توس سخن گفته‌اند کتاب البلدان ابی‌یعقوب واضح‌ الکاتب (متوفی ٢٨٤) است‌ که‌ می‌نویسد: ... و از جمله شهرستانها و مضافات نیشابور توس است که از طرف بحر الدیلم به شهرستانهای جرجان و طبرستان و قومس و غیره اتصال دارد
[۸] موسوی، سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٣٠، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.

کتاب اعلاق النفیسه نوشته ابن‌رسته یکی‌ از قدیمی‌ترین متونی است که از توس نامی به میان آورده، او معتقد است که ایرانشهر استان‌های معینی را شامل است که آن‌ها خود هر کدام دارای تعدادی خوره می‌باشند‌ خوره‌های استان خراسان شامل: طبسین، قهستان، نیشابور، هرات، بادغیس و توس است
[۹] ابن‌رسته، احمد بن عمر، الاعلاق انفیسه، ج۱، ص١٢١، ترجمه حسین قره چانلو، تهران: امیرکبیر.
ابن‌رسته در این کتاب اقلیم را به ٧ قسمت تقسیم میکند و خراسان را در‌ اقلیم‌ چهارم قرار داده و می‌گوید: این اقلیم از مشرق شروع می‌گردد پس از آن‌که از سرزمین تبت شروع شد به بلاد خراسان می‌رسد و از بلاد خراسان‌ شهرهای‌ معروفش عبارتند از توس و...
[۱۰] ابن‌رسته، احمد بن عمر، الاعلاق انفیسه، ج۱، ص١١٢، ترجمه حسین قره چانلو، تهران: امیرکبیر.

یاقوت حموی در کتاب معجم البلدان می‌گوید: توس شهری است از خراسان از اقلیم چهارم طول آن هشتادو یک درجه و عرض سی‌ و هفت‌ درجه‌ در ده فرسنگی نیشابور
[۱۱] اعتمادالسلطنه، محمدحسن‌خان صنیع الدوله (١٣٢٦)، مطلع‌ الشمس تهران: سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، ج۱، ص١٨٤‌.

در کتاب آکام المرجان نوشته اسحاق بن حسین منجم مورخ قرن چهارم مختصات جغرافیایی شهر توس اینطور بیان شده است: فاصله‌ ‌آن (توس) ‌ از‌ خط مغرب هشتاد و سه درجه و از خط استوا‌ سی‌ و نه درجه است،
[۱۲] منجم، اسحاق بن حسین، آکام المرجان، ج۱، ص٧٦، ترجمه محمد آصف فکرت (تهران: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.
مقدسی در کتاب احسن التقاسیم درباره توس می‌گوید: کوه‌ها آن را در‌ میان‌ گرفته‌اند و راه بدان دشوار است
[۱۳] مقدسی، ، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج١، ص٧٢، ترجمه علینقی منزوی، (تهران شرکت مولفان ومترجمان ایران، ج١).

بنابر‌ آنچه از نوشته‌های مورخین و جغرافیدانان استنباط می‌شود می‌توان اینطور به نتیجه رسید که توس در‌ ٢٤‌ کیلومتری‌ شمال غرب مشهد و در ٨٣ درجه و ٣٥دقیقه طول و٣٨ درجه و ١٦‌ دقیقه‌ عرض جغرافیایی واقع شده است شهری است که در میان کو ه‌ها واقع شده و به سختی‌ می‌ توان‌ به آن رسید.


منظور این رشته از جغرافیا بررسی‌، آب‌ و هوا‌، معادن، و سایر پدیده‌های طبیعی می‌باشد. در بررسی جغرافیای طبیعی توس آنچه در کتاب‌های‌ مورخان‌ و جغرافی‌دانان‌ یافت شد شامل موارد زیر است:
مقدسی نویسنده کتاب احسن التقاسیم در توصیف آب‌ و هوای‌ شهر توس آن را سردسیر توصیف می‌کند،
[۱۴] مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، ترجمه علینقی منزوی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج٢، ص٤٦٧، (تهران شرکت مولفان ومترجمان ایران، ج١).
و نویسنده کتاب‌ آثار‌ البلاد‌ و اخبار العباد محمدمراد بن عبدالرحمان درباره آب و هوای توس می‌نویسد: توس شهری است‌ مشهور‌ در خراسان نزدیک به نیشابور مشتمل بر قراء و آب‌های فراوان و اشجار بسیارو‌... در‌ کوهستان‌های‌ آن کانی‌های فیروزه است و تراشیده می‌شود از آن دیگ‌های برام و جز آن‌ از‌ آلات و ظروف تا آن‌که بعضی گفته‌اند خدای تعالی نرم گردانیده برای‌ اهل‌ توس سنگ را چنانچه نرم گردانیده برای داوود (علیه‌السّلام) آهن را
[۱۵] عبدالرحمان، محمدمراد، آثار العباد و اخبارالعباد، ج٢، ص١٨٦‌، ترجمه سیدمحمد شاهمرادی تهران، دانشگاه تهران، ج٢.
توس‌اندر‌ میان کوه‌هاست و‌اندر کوه‌های وی معدن فیروزه است و معدن مس است و سرب‌ و سرمه‌ و شبه و دیگ سنگین و سنگ افشان ودر نوقان از وی دیگ سنگین خیزد،
[۱۶] حدود العالم من المشرق و المغرب، تصحیح ‌مریم‌ میر احمدی، ج٢، ص٢٩٤، غلامرضا ورهرام، ترجمه میرحسین شاه تهران: دانشگاه الزهرا چ٢.
در کوه نوقان معدن قدور البرام (دیگ سنگین)، است که‌ به‌ سایر بلاد خراسان می‌برند و جزآن معادن‌ دیگر‌ از‌ قبیل مس، آهن، نقره و فیروزه و خماهن و دهنج‌ (زاج‌ سبز) وجود دارد و از کسانی شنیده‌ام که معادن طلا نیز در آنجا‌ هست‌ اما به زحمت استخراجش نمی‌ ارزد‌ و نیز مقداری‌ بلور‌ ناصاف‌ نیز در آن‌جا هست
[۱۷] ابن‌حوقل، سفرنامه ابن‌حوقل، ج۱، ص١٦٩، ترجمه جعفرشعار، تهران: امیرکبیر چ٢.

آنچه از نوشته مورخین و جغرافی دانان فوق استنباط می‌شود این‌ است‌ که در شهر توس معادن فیروزه‌ و سنگ سیاه یافت می‌شده‌ است که سنگ‌های سیاه‌ را‌ تراش می‌دادند و دیگ سنگی با آن درست می‌کردند.


هر‌ کدام‌ از‌ مورخین به فراخور‌ زمان‌ نگارش کتاب خود، به‌ گونه‌ای تقسیم‌بندی توس را مورد توجه قرار دادند به این گونه که برخی‌ فقط‌ به بیان نام قصبات توس اکتفا‌ داشتند‌ و برخی جزئیات‌ این‌ تقسیم‌ بندی و این‌که توس شامل‌ چه بخش‌هایی می‌شده است را هم بیان کردندکه به فراخور موضوع به بررسی‌ آنها‌ خواهیم پرداخت.
قدیمی‌ترین متنی که‌ به‌ پارسی‌ درباره‌ تقسیم‌ بندی‌های توس‌ مطالبی‌ نوشته کتاب حدود العالم است این کتاب که نویسنده ی مشخص ندارد، در سال ٢٧٢ تالیف شده‌، ودر‌ باب‌ توس اینطور نوشته: توس ناحیتی است و‌اندر‌ وی‌ شهرکهایی‌ است‌ چون‌ طوران‌ و نوقان و بژدیغور (بروغون)، رایکان، بنواد... از آن شلوار بند و جوراب خیزد به نوقان مرقد مبارک علی بن موسی الرضا آنجاست و آن‌جا مردمان به زیارت شوند و هم آنجا‌هارون الرشید است،
[۱۸] حدود العالم من المشرق و المغرب، تصحیح ‌مریم‌ میر احمدی، ج۱، ص٢٩٤، غلامرضا ورهرام، ترجمه میرحسین شاه تهران: دانشگاه الزهرا چ٢.
نویسنده حدود العالم توس را شامل: طوران و نوقان وبژدیغور (بروغون)، رایکان، بنواد دانسته و اطلاعاتی درباره این‌که توس زیر نظر کدام‌ شهر‌ اداره می‌شده اشاره نداشته است و در خراسان شهرهای چند است که یکی توس است توس شهرهای چند دیگر در این اقلیم مضاعف می‌گردد مثل رادکان و طابران و بزدیغره‌ و نوقان‌ که علی بن موسی الرضا در آن مدفون است و‌هارون الرشید از آن شهر به چهار یک فرسنگ دورتر به دیهی که آن‌ را‌ سناباد می‌گویند مدفون است‌
[۱۹] اصطخری ابواسحاق ابراهیم ، ممالک و المسالک، ج۱، ص٢٧٢، ترجمه‌ محمد‌ بن اسعد بن‌ عبدالله تستری، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات ادبی و تاریخ.
نویسنده آثار البلاد توس را مشتمل بر دو محله می‌داند یکی طابران و دیگری نوقان
[۲۰] عبدالرحمان، محمدمراد ، ج٢، ص١٨٦، آثار العباد و اخبارالعباد، ترجمه سیدمحمد شاهمرادی تهران، دانشگاه تهران، ج٢.

مارکوارت نویسنده ای‌ که‌ کتاب ایرانشهر را نوشته‌ در‌ توصیف شهر نیشابور می‌نویسد: نیشابور ولایتی است وسیع با نواحی بسیار از جمله... توس که بزرگترین شهر آن نوقان گفته می‌شود.
[۲۱] مارکوارت یوزف ، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص١٥٠، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.
مقدسی از جغرافیدانان مشهور توصیف‌ جالبی‌ از توس دارد و توس را خزانه ایرانشهر معرفی می‌کند و آن را شامل قصبات طابران، نوقان، رادکان، جنابذ، استورفان، تروغبذ (طرقبه کنونی)، می‌داند او دلیل این نامگداری را اینگونه بیان‌ می‌ دارد
[۲۲] مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، ترجمه علینقی منزوی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج١، ص٧٢، (تهران شرکت مولفان ومترجمان ایران، ج١).
توس خوره مستقل نباشد و ناچار وابسته به خوره دیگر بود و به چند سبب روشن هیچ‌ خوره‌ای شایسته تر از اینجا نیست بنابراین ایرادی بر من‌ نیست‌ جز‌ اینکه من ناحیت را خزانه نامیده‌ام
[۲۳] مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج٢، ص٤٣٧.
و سپس به قصبات متشکله توس می‌پردازد‌، ‌طابران‌ قصبه توس است
[۲۴] مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج١، ص٣٥.
وی معتقد است که بزرگترین شهرهای توس طابران‌ است‌ بارو‌ دارد و من آن را از دور به یثرب همانند کرده‌ام بازار گرم، پیران بزرگوار‌، بازرگانان و درآمدها بسیار دارد جامع (منظور مسجد جامع است) در بازار است و ان‌ را عبدالرزاق نقاشی کرده‌ است‌... نرخ‌ها ارزان هیزم بسیار، میوه نیکو دارد ولیکن کثیف و پیرامونش ویرانه... گرمابه‌هایش بد و مردمش در هنگامه غوغایند
[۲۵] مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج٢، ص٤٦٧.
از دیگر قصبات توس که مقدسی در کتاب خود از‌ آن یاد می‌کند نوقان و جنابذ است، جانب قبلی توس دروازه‌ای است که سه هزار ولی ابوبکر نام در مزارات این دروازه رودبار آسوده‌اند و در جانب شرقی قبر امام‌ محمد‌ غزالی و احمد غزالی و هزار فردوسی و معشوق فردوسی هم آن‌جا است در حوالی توس مرغزاری است که آن را رایکان می‌گویند
[۲۶] تنباکویی مریم، لغت‌نامه‌ تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص٥٤٩، تهران: آل‌طه.

طابران یکی از دو شهر باستانی‌ طابران‌ و نوقان است که مجموعا توس نامیده می‌شود
[۲۷] تنباکویی مریم، لغت‌نامه‌ تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص٥٤٥، تهران: آل‌طه.
و نوقان شهرکی است به خراسان و از بلاد توس است و مرقد مبارک علی بن موسی آنجاست و آن‌جا مردم به زیارت‌ شوند‌ و هم آن‌جا گور‌ هارون الرشید است و از وی دیگ سنگین خیزد
[۲۸] تنباکویی مریم، لغت‌نامه‌ تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص٥٩٦، تهران: آل‌طه.

ابن حوقل در سفرنامه خود توس را اینگونه معرفی می‌کند: شهرهای (توس) عبارت از رایکان‌، طبران‌، نوقان‌، قبر علی بن موسی الرضا‌ در‌ بیرون‌ شهر نوقان است و در مجاورت آن قبر رشید در مقبره‌ای زیبا در قریه سناباد است که حصنی استوار دارد و گروهی‌ در‌ آن‌ معتکف‌اند
[۲۹] ابن‌حوقل، محمد بن علی، سفرنامه ابن‌حوقل، ج۱، ص١٦٩، ترجمه جعفرشعار، تهران: امیرکبیر چ٢.
عطاملک جوینی در‌ کتاب‌ تاریخ جهانگشای کلات را از طابران توس میداند
[۳۰] جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج٢، ص١٠٩، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
در حالی که شرف الدین شیرازی صاحب‌ کتاب‌ تاریخ‌ وصاف در کتاب خود عنوان می‌کند قلعه کلات کنار‌ رودخانه کاسر میان سرخس و ابیورد و توس است
[۳۱] شیرازی شرف‌الدین عبدالله بن فضل‌الله، تاریخ‌ وصاف، ص٧٧، تصحیح عبدالصمد آیتی‌، تهران‌، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

آرایش شبکه شهری در توس براساس کاوش‌های‌ انجام‌ شده‌ و کیفیت و پراکندگی آثار و بقایای برجامانده و عناصر معماری تخریب شده بازگوی آن‌ است‌ که بخش‌هایی از شهر اهمیت و رونق بیشتری داشته است فی المثل فشردگی و تراکم آثار فرهنگی‌ در‌ مجاورت‌هارونیه که در مرکز دایره شهر واقع بود بیش‌تر از بخش‌های‌ دیگر‌ است‌
درباره ویژگی‌های شهری توس می‌بایست به شواهدی که از طرف باستان شناسان‌ ارائه‌ شده‌ است رجوع نمود شهر توس را هم مانند هر شهر دیگری به ارکانی تقسیم‌ می‌ شده است که عبارت بودند از:
- کهن دژ یا ارگ مرکزی که همچون‌ قلب‌ شهر‌ در بلندترین و امن‌ترین نقطه شهر واقع بوده است و حکام و خواص در آن‌جا جای‌ داشتند‌ و مرکز حل و فصل مسائل سیاسی و دیوانی و حکومتی بوده است. کهن دژتوس شاید به‌ علت‌ اهمیت‌ آن و یا اوضاع سیاسی ناپایدار خود بوسیله برج و بارو و خندق از دیگر حوزه‌های شهری‌ مجزا‌ می‌گردیده ‌است
- آنگاه قلمرو به نسبه خاص شهر یعنی شهرستان واقع‌ بوده‌ است‌ و به فضای عام تر یعنی شهر ختم می‌شده است در توس بدبختانه این دو‌ بخش‌ به‌ کلی در معرض تخریب و انهدام گردیده.
- در پایانه شهرها به برج و بارو‌ و حصار‌ دور شهر می‌رسیم که از نظر سیاسی و دفاعی اهمیت خاص داشته است در توس بارو‌ و برج‌ها چینه‌ای است و بدلیل قطر زیاد دیوار و مواد بکار رفته در‌ ترکیب‌ گل آن از دیگر شهرهای اسلامی سالم‌ تر‌ و پایدارتر‌ است.
- بیرونی‌ترین بخش شهر ربض یا‌ حومه‌ شهر بوده است که خود بوسیله پل‌های ارتباطی به درون شهر راه‌ می‌ یافت و اراضی کشاورزی در این‌ قسمت‌ بوده است‌
[۳۲] موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٧‌-٤٦، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.



درباره‌ توس قبل از اسلام جز روایات افسانه‌ای موجود، اسناد معتبر دیگری‌ در‌ دست نیست اما می‌توان حدس‌ زد که این شهر‌ در‌ اواخر حکومت و فرمانروایی ساسانیان یکی‌ از‌ شهرها و مرزداری‌های درجه دوم است
آلفونس گابریل در کتاب تحقیقات جغرافیایی راجع‌ به‌ ایران، وقتی که مسیر دور‌ و دراز‌ اسکندر‌ مقدونی را در‌ فلات‌ ایران تا شرق دنبال‌ می‌ کند می‌نویسد: اسکندر آنگاه از صحاری سرسبز نواحی بجنورد و شیروان و قوچان گذشته و راه‌ خود‌ را به شرق ادامه می‌دهد‌... سوزا‌ یکی از‌ نقاطی‌ بوده‌ که اسکندر در آنجا‌ برخورد داشته که به احتمال قریب به یقین سوزا همان توس است
[۳۳] موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٢٨، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
شهر‌ توس‌ یکی از شهرهای دوره حاکمیت ساسانیان‌ بوده‌ است‌
[۳۴] مارکوارت یوزف ، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص١٠٣، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.
کوست یا‌ کستک‌ یکی از واحدهای تقسیمات کشوری ایران قبل از اسلام بوده است. این نوع تقسیم‌بندی از‌ زمان‌ پادشاهی‌ خسرو انوشیروان اتخاذ گردید. در دوران فرمانروایی‌ انوشیروان‌ کشور‌ به‌ چهار‌ بخش‌ یا کوست تقسیم شد.
شهرستانهای ایرانشهر، یکی از نادرترین منابع جغرافیای تاریخی ایران عصر ساسانی است، نامی از مؤلف این اثر برجا نمانده در این رساله ایران‌، مطابق معمول آن دوران کشور را به چهار جهت جغرافیایی یا به چهار ناحیه شرق و غرب و شمال و جنوب تقسیم می‌کردند که هر ناحیه را کوست مینامد. و تقسیمات آن به‌ این‌ شکل بوده است:
کوست خوربران، یعنی ناحیه غرب شامل نه استان کوست نیمروج (نیمروز)، یعنی ناحیه جنوب شامل نوزده استان کوست کپکوه (به قولی آذربایگان)، یعنی ناحیه شمال و کوه‌ قفقاز‌ شامل سیزده استان کوست خراسان (خورآسان)، یعنی ناحیه شرق شامل بیست و شش استان توس بنا به نوشت مولف شهرستانهای ایرانشهر جزء کوست خراسان‌ بوده‌ است
[۳۵] دریایی تورج، شهرستان های ایرانشهر، تهران، ج۱، ص٣٨، توس.
مارکوارت‌ در‌ کتاب ایرانشهر می‌گوید که در بیست و هشتمین سال سلطنت خسرو (سال ٧-٦١٦ م) ایالت توس در استان ابرشهر (نیشابور) قرار داشته است
[۳۶] مارکوارت یوزف ، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص١٣٥، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.

از‌ اتفاقات مهمی که در‌ دوره‌ ساسانی در این شهر روی می‌دهد پناه آوردن یزدگرد سوم به توس است در دوره ساسانی، توس تحت فرماندهی یک نفر مرزبان بوده
[۳۷] کریستن سن‌ آرتور، ایران در زمان ساسانی تهران، ج۱، ص٧٦، ساحل.
که این‌ نشان‌ دهنده اهمیت آن شهر است؛ در عهد یزدگرد سوم وهجوم تازیان مرزبان توس را کنارگ می‌خواندند
[۳۸] کریستن سن‌ آرتور، ایران در زمان ساسانی تهران، ج۱، ص٧٦، ساحل.

یزدگرد پس از نیشابور به توس رفت ولی‌ کنارنگ‌ آنجا که‌ مایل نبود او را پناه دهد هدیه‌های گرانبها پیش برد و گفت قلعه توس گنجایش موکب شاهی‌ را ندارد در شاهنامه فردوسی این مساله اینطور بیان‌ شده‌:
شاه‌ گفت: بهتر است به سوی خراسان رویم و بجنگیم چون آن‌جا من لشکر فراوانی دارم و خاقان چین و ترکان ‌هم‌ به ما کمک می‌کنند پس شاه با سپاهیان به راه افتاد و نامه‌ ای‌ برای‌ کنارنگ مرو ماهوی سوری می‌نویسد و از او طلب کمک می‌کند
جهاندار (یزدگرد) چون‌ کرد آهنگ مرو بماهوی سوری کنارنگ مرو یکی نامه بنوشت، با درد و خشم‌ پر از آرزو دل‌، پر‌ از آب چشم یزدگرد از او می‌خواهد که با لشکرش به کمک او بیاید
تو با لشکرت رزم را سازکن سپه را برین برهم آواز کن پادشاه نامه دیگری به‌ مرزبان توس نوشت و از او هم کمک خواست یکی نامه بنوشت دیگر به توس پر از خون دل و روی چون سندروس کنارنگ توس در جواب نامه یزدگرد هدایای گرانبهایی برای او‌ می‌ فرستد و از طرفی چون کار او را تمام شده می‌دانست تصمیم گرفت به بهانه این‌که توس و قلعه آن در حدی نیست که شاه و لشکر و بزرگانش بتوانند در آن اقامت‌ کنند‌، آنها را از آمدن به توس منع کرد چنین لشکری گشن ما را که هست برین تنگ دژها نشاید نشست و به این صورت شاه با لشکریانش به مرو می‌ رود‌ و در آن‌جا ماهوی سوری با خیانت او را به کشتن می‌دهد.
در رابطه با فوت یزدگرد اول ساسانی (٣٩٩-٤٢١) به احتمال‌ در‌ توس‌ رخ داد، که به موجب‌ روایات‌ ایرانیان‌ هنگام اقامت او در توس اسبی که در وجاهت بی‌نظیر بود و کسی او را نمی‌شناخت لگدی به قلب شاه‌ نواخت‌ و شاه‌ در حال جان داد.
[۳۹] کریستن سن‌ آرتور، ایران در زمان ساسانی تهران، ج۱، ص١٩٨، ساحل.
به‌ گفته‌ کریستن سن بزرگان کشور که از روابط خوب شاهنشاه با مسیحیان ناراضی بودند او را به قتل آوردند و مرگ‌ او‌ را‌ به صورت بالا گزارش کردند.


توس‌ بعد از اسلام گرفتار فراز و نشیب‌های گوناگونی در طول تاریخ شده است که به فراخور هر دوره‌ تاریخی‌ به‌ آن می‌پردازیم.
هنگام استیلای اعراب یک کناری (عنوان حاکم ولایت ابرشهر‌ کنارنگ‌ بود) حاکم نیشابور، توس و نساء و ابیورد بود او با اعراب معاهده صلح منعقد کرد، پسرش ابوصلت و نوه‌ اش‌ عمر‌ نیز در سالهای ٧٧ و ٨٣ به همان مقام منصوب شدند.
[۴۰] مارکوارت یوزف ، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص١٥١‌، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.
فتح‌ خراسان‌ در سال ٢٩-٣٠ هجری توسط سپاهیان عبدالله بن عامر اتفاق افتاد.
بلاذری فتح‌ توس‌ را‌ بدست قوای عرب چنین شرح داده است: خلیفه عثمان بن عفان در سال٣٠ هجری‌ عبدالله‌ بن عامر را به غزو بلاد خراسان فرستاد و پس از آن‌که شهرهای دیگر‌ خراسان‌ به‌ تصرف اعراب درآمد کنارنگ مرزبان توس خود نزد عبدالله آمد و برای استخلاص شهر از‌ قتل‌ و غارت با او صلح نامه‌ای در قبال پرداخت ٦٠٠ هزار درهم منعقد‌ کرد‌ و شهر‌ بدین طریق بدون جنگ و خونریزی به تصرف اسلامیان درآمد،
[۴۱] موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٢٩، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
حاکم نیشابوری خراج ابرشهر‌ یعنی‌ نیشابور و توس را هفتصد هزار درهم با بسیاری از اشیاء دیگر می‌داند‌.
[۴۲] حاکم‌ نیشابوری، محمد بن عبدالله، تاریخ نیشابور، ص٢٠٤.
یعقوبی در کتاب البلدان فصلی درباره ولات خراسان دارد بدین گونه نخستین کسی‌ که‌ وارد‌ خراسان شد عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعه بن حبیب بن‌ عبدشمس‌ بود.
عثمان بن عفان در سال٣٠هجری هنگامی که در بصره بود به او نوشت و به سعید‌ بن‌ العاص ا بن امیه عبدشمس که کارگزار او در کوفه بود نوشت و فرمان‌ داد‌ که به خراسان روند و به هر یک‌ از‌ ایشان‌ گفت که هر که زودتر به خراسان‌ برسد‌ امیر آن‌جا خواهد بود و نامه‌ای از شاه توس به عبدالله بن عامر‌ رسیده‌ بود. به او گفته بود‌ من‌ بر تو‌ پیشی‌ بگیرم‌ اگر نیشابور را به من بدهی‌ وی‌ پیشی گرفت و نامه‌ای به او نوشت که تا کنون نزد‌ فرزندان‌ اوست پس عبدالله بن عامر از‌ خراسان منصرف و حکمرانی خراسان‌ را‌ به قیس بن الهیثم بن‌ اسماء‌ بن الصلت سلمی داد گردیزی در زین الاخبار جدولی‌ از‌ حکمرانان خراسان از آغاز استیلای‌ تازیان‌ تا‌ زمان خود یعنی‌ سال‌ ٤٤١ ترتیب داده که‌ در‌ آن نام حکمران و نام خلیفه‌ای که او را فرستاده و سالی را که مامور‌ شده‌ بیان داشته که بر طبق این‌ جدول‌ سال ٧١‌ هجری‌ بحر بن‌ ورقا از جانب عبدالملک‌ بن مروان در توس حکمرانی داشت توس و ابومسلم توانست با‌ براندازی‌ حکومت بنی امیه، حکومت بنی عباس‌ را‌ پایه‌ ‌گذاری‌ کند‌. او با حکم‌ ابراهیم‌ امام، یکی از بزرگان بنی عباس، رهسپار خراسان شد تا رهبری جنبش ضد اموی در این‌ منطقه‌ را‌ بر عهده بگیرد. هنگامی که ابومسلم برای‌ خروج‌ و قیام‌ یارانش‌ را‌ تعیین‌ کرد همگان در یک روز از تمام نقاط خراسان بیرون آمدند و خود را پیش او رساندند مردم از... توس به سوی او حرکت کردند و همگان جامه سیاه‌ بر تن کردند و نیمی از چوبدستی‌های خود را سیاه کردند و به چوبدستی‌های خود کافرکوب می‌گفتند آنان در حالی که گروهی بر اسب و گروهی پیاده از هر سوی‌ آمدند‌ در حالی که خرهای خود را پیش می‌راندند خطاب به آن‌ها بانک می‌زدند خر مروان و اینکار را برای تحقیر مروان می‌کردند. ابومسلم به قحطبه دستور داد‌ به‌ توس برود و با بازماندگان لشکر نصر بن سیار جنگ کند و آنان را از توس بیرون کند
... چون به نزدیک توس رسیدند کسانی که‌ در‌ آن جمع شده بودند گریختند‌.
[۴۳] ابوحنیفه دینوری‌، احمد بن داود، اخبار الطوال، ص٤٠٢-٤٠٦.



در دوره این خلیفه بمدت دو سال حکومت و امارت خراسان با فضل پسر یحیی برمکی بود، بیهقی می‌نویسد‌:
فضل در خراسان بود‌ و مالی‌ سخت به زائران و شاعران بخشید و سپس استعفا خواست و پس از آن‌هارون علی بن عیسی را به امارت خراسان انتخاب کرد، دوره حکومت‌هارون، اگرچه فرمانداران خراسان از جانب حکومت‌ مرکزی‌ انتخاب میشد، اما بی کفایتی این والیان و جنبش‌هایی که در گوشه و کنار این خطه رخ میداد، گاه مردم را چنان برمیآشفت که خواهان برکناری آنهابودند. علی بن عیسی به‌ گفته‌ بیهقی برای‌ خوش آمدن‌ هارون دست برگشاد و مال به افراط برستدن گرفت و هر کس را زهره نبود که باز‌ نمودی، در سالهای پایانی قرن دوم، آن زمان که علی بن‌ عیسی‌ والی‌ خراسان بود، فتنه و آشوب تا آن‌اندازه در خراسان بالا گرفت که، رافع بن لیث از نوادگان ‌نصر بن‌ سیار که به دست علی بن عیسی امیر شده بود در ماورالنهر عاصی‌ شد‌ لشکر‌ علی بن عیسی در مقابل رافع بن لیث شکست خوردند، کار به جایی رسید که‌ از‌هارون کمک خواستند، قیام رافع که با پشتیبانی عامه مردم تا ماوراءالنهر‌ کشیده شده بودسبب شد‌ که‌ خلیفه در ١٨٩ق تصمیم گرفت شخصا به خراسان آید، ‌هارون، هرثمه بن اعین را با لشکری بزرگ به مدد عیسی فرستاد و با وی پوشیده بنهاد به کمک ا بن ماهان و در باطن‌ به قصد برافکندن وی... و هر روز کار رافع قویتر می‌بود و هرثمه عاجز شد از کار وی‌هارون در سال ١٩٢ نیز خود برای استقرار امنیت کامل، راهی خراسان شد و در‌ باغ‌ حمید بن قحطبه اقامت کرد.
[۴۴] ابولفضل بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ مسعودی، ص۶۴۶-۶۴۷.
[۴۵] ابولفضل بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ مسعودی، ص۶۴۱-۶۴۲.
درگذشت‌ هارون در سناباد در تاریخ یعقوبی آمده است:‌ هارون به توس آمد و در دهی بنام سناباد منزل کرد‌ و سخت‌ بیمار بود و در غره جمادی الاولی سال ١٩٣هجری در سن ٤٦ سالگی درگذشت.
یعقوبی در ادامه بیان می‌دارد که: «چنین خوانده‌ام در اخبار‌ خلفا‌ که چون‌ هارون الرشید امیرالمومنین از بغداد قصد خراسان کرد چون بتوس رسید سخت نالان شد و بر شرف هلاک شد فضل بن ربیع را خواند چون بیامد برو خالی‌ کرد‌ و گفت‌: یا فضل کار من به‌ پایان‌ آمد‌ و مرگ نزدیک است چنان باید که سپری شوم مرا اینجا (سناباد توس) دفن کنید بدین ترتیب بنا به وصیت خود‌ هارون وی‌ در‌ روستای‌ سناباد نوقان توس دفن شد.
[۴۷] یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴.

دینوری‌ در‌ کتاب اخبار الطوال درگدشت‌ هارون را در توس به این شکل بیان می‌دارد:‌هارون حرکت کرد چون به‌ توس‌ رسید‌ در خانه حمید بن قحطبه توسی منزل کرد و سخت بیمار‌ شد پزشکان را برای معالجه جمع کردند و چون بیماری او شدت یافت به فضل بن ربیع گفت: ای‌ عباس‌ مردم‌ چه می‌گویند گفت: میگویند سرزنش کننده و دشمن امیرمومنان مرده است‌هارون‌ دستور داد که برای او خری زین نهادند و خواست سوار شود و بیرون آید ران‌هایش تاب‌ و توان‌ نداشت‌ و گفت چنین می‌بینم که مردم راست می‌گویند‌اندکی بعد‌هارون‌ درگذشت‌
[۴۸] ابوحنیفه دینوری‌، احمد بن داود، اخبار الطوال، ص۴۳۳..
و بیعت با محمد در همان روزی که رشید درگذشت در روز یکشنبه غره‌ جمادی‌ الاولی‌ سال ١٩٣ بود و در توس به انجام رسید.


چون مامون به توس رسید، علی بن موسی بن جعفر بن محمد در قریه‌ ای‌ که‌ به آن نوقان می‌گفتند در اول سال٢٠٣ وفات کرد
[۵۰] یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۷۱.
مقدسی در کتاب‌ احسن‌ التقاسیم درباره قبر امام رضا (علیه‌السلام) می‌گوید: قبر علی الرضا در توس است و دژی‌ برای‌ آن‌ ساخته‌اند که خانه‌ها و بازار دارد عمیدالدوله فائق نیز مسجدی برایش ساخت که در‌ همه‌ خراسان به از آن نیست طاهریان اطلاعات‌ اندکی در رابطه‌ با‌ توس‌ در دوره طاهری بدست آمد و محدود به اعلام مبلغ مالیات می‌باشد، در سال٢١١و٢١٢ که‌ مالیات‌ قلمرو‌ حکمرانی عبدالله بن طاهر امیر معروف طاهری را معین کردند مالیات نواحی‌ حکمرانی او بدین قرار بود: توس ٧٤٠/٨٦٠ درهم که ١٣٩٠٢٠درهم آن پس افت و ٧٧٠٠درهم آن‌ برای‌ دستگیری بود سامانی به گفته ا بن حوقل در سفرنامه اش‌ در‌ زمان منصور بن نوح سامانی در ماورالنهر بیندهای‌ قدیم‌ و دستورات‌ و رازنامه‌هاست از آن جمله بیستکانی صاحب‌ بریدان‌ در ولایت خراسان و ماورالنهر که طبق آن (خراج پرداختی توس ٣٠٠ درهم بوده‌ است‌) و در سال دو بار‌ یعنی‌ در هر‌ ٦ ماه‌ می‌ باید دو دفعه (نوبت) خراج می‌ پرداختند‌
[۵۲] ابن‌حوقل، محمد بن علی، سفرنامه ابن‌حوقل، ج۱، ص١٩٨، ترجمه جعفرشعار، تهران: امیرکبیر چ٢.
غزنوی از رویدادهای مهمی که در تاریخ به ثبت‌ رسیده‌ درگیری میان سبکتگین و ابوعلی سیمجوری می‌ باشد. ابوعلی سیمجور از‌ دست‌ سامانیان پس از پدر خویش‌ ابوالحسین‌، امارت مغرب خراسان داشت و میان وی و فائق حاکم هرات محارباتی روی داد و در‌ آخر‌ قائق منهزم گشت و امارت تمامی‌ خراسان‌ از‌ جانب نوح بن‌ منصور‌ بدو دادند لکن چنانکه‌ باید‌ نسبت بنوح بن منصور راه اطاعت نمی‌رفت ازاین‌رو در جنگهائی که میان‌ او‌ و بغراخان درگرفت بوعلی امیر نوح را‌ مساعدت‌ نکرد و پادشاه‌ سامانی‌ سبکتکین‌ غزنوی را بدفع وی‌ فرستاد ابوعلی در این جنگ مغلوب شد (٣٨٤ ه. ق.) و بفخرالدوله دیلمی پناه برد، بار دیگر با‌ سپاهی‌ عازم خراسان گشت به سال ٣٨٥‌ ه. ق. و با‌ محمود‌ غزنوی‌ در‌ توس نیشابور رودر‌ رو‌ شدند و نیک بکوشیدند... چون بوعلی بدید هزیمت شد در رود گریخت (منظور رود‌اندرخ در حوالی‌ توس‌) و دولت‌ سیمجوریان به سرآمد.
[۵۳] ابولفضل بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ مسعودی، ص۲۵۱-۲۵۳.

در‌ دوره‌ محمود‌ غزنوی‌ ابوالفضل سوری معروف به صاحب دیوان از طرف او حکومت نیشابور و امارت خراسان را در دست داشت که تا دوره مسعود هم این امارت ادامه داشت و او‌ همچنان آن‌جا حکومت داشت
[۵۴] تنباکویی مریم، لغت‌نامه‌ تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص٣٤٨، تهران: آل‌طه.
بیهقی در رابطه با اقدامات او بعنوان صاحب دیوان خراسان می‌نویسد:
ابوالفضل سوری مردی متهور و ظالم بود...، و امیر رضی الله عنه سخن کس‌ بروی‌ نمی‌شنود و بدان هدیه‌های به افراط وی می‌نگریست تا خراسان به حقیقت در سر ظلم و دراز دستی وی بشد... آثار سوری در توس هست از آن جمله‌ آنکه‌ مشهد علی بن موسی الرضا (علیه‌السّلام) که بوبکر کدخدای فائق (پیشکار فائق از سرداران نوح بن منصور سامانی) الخادم خاصه آبادان کرده بود‌ سوری‌ در آن زیادت‌های بسیار‌ فرموده‌ بود و مناره پی کرد و دیهی خرید و برآن وقف کرد.
[۵۵] ابولفضل بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ مسعودی، ص۶۴۱-۶۴۲.

از رویدادهای مهم دوران حکومت امیر مسعود که در توس اتفاق افتاد‌ جنگ‌ میان توسیان و نیشابوریان بوده‌ است‌. احمد علی نوشتگین، از سالاران و امراء زمان مسعود غزنوی است که ابوالفضل بیهقی در خصوص او می‌گوید: احمد مردی بود مبارز و سالاریها کرده و در سواری و چوگان یگانه روزگار بود‌ و هنگامی‌ که، در سال ٤٢٢ ه. ق. امیرمسعود از هرات به بلخ آمد و لشکری با ‌حاجب جامه دار یارق تغمش به مکران فرستاد، و کرمان نیز آرام نبود احمدعلی نوشتگین را که در این‌ وقت‌ سالاری و ولایت‌ نواحی خلم و پیروز و نخجیر داشت، برای تصرف و ضبط امور کرمان، بدانجا فرستاد احمد کرمان را بتصرف درآورد‌ لکن پس از مدتی آن‌جا را از دست بداد و به نیشابور‌ گریخت‌. از‌ نیشابور نیز نامه‌ها رسید که توسیان و باوردیان چون سوری غائب است قصد خواهند کرد و احمد علی ‌نوشتگین‌ که از کرمان گریخته آن‌جا آمده است با آن مردم که با وی‌ است‌ میسازد‌ جنگ ایشان را... امیر (مسعود) سوری را فرمود که به زودی به نیشابور باید رفت گفت‌: فرمانبردارم
از نشابور مبشران رسیدند با نامه‌ها از آن احمد علی نوشتگین‌ و شحنه که میان نشابوریان‌ و توسیان‌ تعصب بوده است از قدیم الدهر و چون سوری قصد حضرت کرد و برفت آن مخاذیل فرصتی جستند و بسیار مردم مفسد بیامدند تا نشابور را غارت کنند،... توسیان از راه بژخرو و پشنقان‌ و خالنجوی درآمدند، با بانگ و شغب و خروش میامدند دوان و پویان راست چنان‌که گوئی کاروان سرایهای نشابور همه در گشاده است و شهر بی مانع و منازع تا گاوان توس خویشتن را برکار کنند و بارکنند‌ و بازگردند‌.
(گاوان توس استعاره و اصطلاح شایعی بوده است در قدیم که ارباب استهزا بر مردم توس اطلاق می‌کردند) احمد علی نوشتگین تعبیه گسسته، قوم خویشتن را گفت: بدیدم اینها بپای‌ خویش‌ بگورستان آمده‌اند.
مثالهای مرا نگاه دارید و شتاب نکنید. گفت: تا از جای‌های خویش زینهار که مجنبید و مرا بنعره یاری دهید که اگر از شما فوجی بی بصیرت پیش‌ رود‌ توسیان دست یا بند و دل نشابوریان بشکند اگر تنی چند از عامه ما شکسته شود.
گفتند: چنین کنیم. و احمد از کمین گاه بازگشت و دور بازآمد تا آن صحرا که گذاره‌ میدان‌ عبدالرزاق‌... توسیان نزدیک نماز پیشین در‌ رسیدند‌ سخت‌ بسیار، مردم چون مور و ملخ و از جمله ایشان سواری سیصد از هر دستی و پیاده پنج شش هزار با سلاح بگشت و بشتاب‌ درآمد‌ و دیگر‌ بایستادند.... (توسیان) هزیمت شدند... و از ایشان چندان بکشتند‌ که‌ آنرا حد و‌اندازه نبود که از صعبی هزیمت و بیم نشابوریان که از جان خود بترسیدندی در آن رزان (باغ‌ انگور) و‌ باغها‌ افکندند خویشتن را سلاحها بینداختند و نشابوریان برز و باغ میشدند و مردان‌ را ریش میگرفتند و بیرون میکشیدند و سرشانرا می‌بریدند چنان‌که بدیدند که پنج و شش زن در باغهای پایان (پایین) بیست‌ و‌اند‌ مرد‌ را از توسیان پیش کرده بودند و سیلی میزدند... و دیگر روز (احمد علی‌ نوشتگین‌) فرمود تا دارها بزدند و بسیار از توسیان را آن‌جا کشیدند و سرهای دیگر کشتگان گرد کردند و بپایان‌ دارها‌ بنهادند‌ وگروهی را که مستضعف بودند رها کردند و حشمتی بزرگ افتاد که بیش‌ توسیان‌ سوی‌ نشابوریان نیارستند نگریست
[۵۶] ابولفضل بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ مسعودی، ص۶۵۲-۶۵۴.

از وقایع دیگری که در عهد مسعود اتفاق‌ افتاد‌ نبرد‌ میان طغرل با امیر مسعود است که در دندانقان روی داد ترکان سلجوقی‌ که‌ در ناحیه بخارا زندگی می‌کرد مدام در حال ییلاق و قشلاق بودند این‌ گروه‌ از‌ ترکان تا زمان زنده بودن محمود غزنوی جرات مخالفت با غزنویان را نداشتند اما‌ زمانی‌ فرا رسیده بود که بخاطر زیاد شدن جمعیت و نیاز به چراگاه از سلطان‌ محمود‌ درخواست‌ کمک می‌کنند در ابتدا اطرافیان سلطان با این نظر مخالفت می‌کنند اما سلطان‌ به‌ آنها اجازه ورود به خطه خراسان را می‌دهد بنابراین سلجوقیان از‌ جیحون‌ عبور‌ و به خراسان می‌روند بعد از درگذشت سلطان غزنوی این دسته از ترکان شروع به‌ غارت‌ میکنند‌ و منطقه خراسان را ناامن و پرآشوب کردند در نتیجه بین سپاهیان مسعود و سلجوقیان‌ چندین‌ بار جنگ و درگیری شد. طغرل سلجوقی که شنیده بود که امیر‌ به‌ سوی توس رفته است به تعجیل سمت او رفت از طرفی امیر‌ از‌ نیشابور حرکت کرد به جانب توس، جنگ‌ میان‌ دو‌ سپاه روی داد و سپاهیان برای تامین آذوقه‌ منتظر‌ غله از طرف توس بودند این در حالی بود که در توس قحطی‌ آمده‌ بود و نرخ به جایگاهی رسید‌ که‌ منی نان‌ به‌ ١٣‌ درم شد و نایاب و جو کسی به‌ چشم‌ نمی‌دید بنابراین سپاهیان طغرل توس و نواحی آن را بکندند و از هر‌ کسی‌ که منی غله داشت بستدند... مردم‌ و ستور بسیار از بی‌ علفی‌ بمرد
[۵۷] ابولفضل بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ مسعودی، ص۹۴۲-۹۴۵.
طی‌ این‌ جنگ لشکریان مسعود شکست وترکان به خلیفه القادربالله درخواست بندگی کردند و از او‌ امارت‌ خراسان را خواستند و خلیفه نیز‌ برای‌ آنها‌ تشریف و لوا بخشید‌. توس در دوره‌ خوارزمشاهیان‌ (ایل ارسلان بیمار شد و درخوارزم وفات کرد و به جای او سلطانشاه بر تخت خوارزمشاهی‌ نشست‌ و برادرش تکش بود تکش چون سلطان‌ شاه‌ را به‌ عنوان‌ پادشاه‌ قبول نداشت به کمک‌ قراختاییان سلطان شاه و ترکان خاتون را از خوارزم بیرون کرد و خودش حکومت را بدست گرفت‌ بنابراین‌ سلطانشاه به طغانشاه پناه برد و توانست‌ بر‌ توس‌ مستولی‌ شود‌
[۵۸] جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج٢، ص٢٢، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
تکش‌ و سلطانشاه‌ در مرغزار رادکان توس نزول کردند و میان او (تکش) و سلطانشاه سفرا در اختلاف آمدند‌ وصلحی‌ در‌ هم بستند و خوارزمشاه (پس از این صلح‌) در‌ روز‌ سه‌ شنبه‌ ١٨‌ جمادی الاولی سنه خمس و ثمانین و خمس مایه در مرغزار رادکان توس بر تخت سلطنت نشست
[۵۹] جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج٢، ص٢٦، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
و سلطانشاه نیز بعد از این صلح تا وفاتش تا‌ سال ١١٩٣م در خراسان پادشاهی می‌کرد و پس از مرگش تکش تمام خراسان را بر متصرفات خوارزمی خود افزود.
بعد از مرگ تکش خوارزمشاه حاکمان غوری شهاب‌ الدین‌ و غیاث الدین به توس رسیدند و نهب و غارت بسیار کردند سلطان شهاب الدین لشکر به توس کشید و بال و پر سگان توس به مصادره و شکنجه برکشید و چون علوفه به لشکر او‌ وافی‌ نبود به رعایا تکلیف کرد تا غله بفروشد و فرمود تا توس را که غله‌ها به حمایت تربت مشهد بدان موضع بود کس‌ فرستاد‌ تا غله‌ها برداشتند،
[۶۰] جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج٢‌ ص٨٤٧، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
گفته شده است که زمانی که محمد خوارزمشاه در حال فرار از مغولان بوده در توس مدتی توقف داشته است شرح این‌ ماجرا‌ را عطاملک جوینی اینطور‌ می‌ گوید:
سلطان (محمد خوارزمشاه) شبی در خواب اشخاص نورانی را دیده بود روی خراشیده موی‌های چریشان و کالیده جامه سیاه برمثال سوگواران پوشیده بر سر زنان نوحه می‌کردند از ایشان پرسیدند‌ که‌ شما کیستید جواب دادند که ما اسلامیم و انواع حالات بر او مکشوف شد در ین نوبت به زیارت مشهد توس رفت در دهلیز آن دو گربه یکی سپید و دیگری سیاه‌ بدید‌ در جنگ‌ در حال خویش و خصمان هر دو بدان تفاول کرد و به نظاره آن دو توقف نموده چون گربه‌ خصم غالب گشت آهی کشید و برفت
[۶۱] جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج۱، ص۱۳۳، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.



پس از انقراض خوارزمشاهیان خراسان ابتدا ملک مشترک سلسله مغول محسوب می‌شد فرمانروای خراسان را ‌خان‌ بزرگ معین می‌کرد توس که دارالمرز به شمار می‌ رفت‌ و بر‌ سر چهارراه حوادث واقع شده بود در زمره نخستین شهرهایی بود که در معرض هجوم‌ خانمانسوز سپاهیان تولوی پسر چنگیز خان گردید و تبدیل به ویرانه‌ای شد... حمله‌ لشکریان جبه نویان و سبتای‌ بهادر‌ دو سردار مغول که در تعقیب محمد خوارزمشاه راه توس را در پیش گرفتند با خاک یکسان شد
[۶۲] موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٠-٣٩، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
سوبوتای توس را غارت نمود.
سبتدای به توس‌ روان شد قراء شرقی توس مطیع شدند و سلامت گونه‌ای یافتند اما از خود شهرجوابی بر وفق نیامد پس اهل شهر و دیه‌ها را کشتاری تمام کردند از آن‌جا به رایکان‌ رفتند‌ ولی آسیبی نرساندند و شحنه بگماشتند
[۶۳] شیرازی شرف‌الدین عبدالله بن فضل‌الله، تاریخ‌ وصاف، ج۱، ص٣٠٤، تصحیح عبدالصمد آیتی‌، تهران‌، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

عطاملک جوینی در کتاب تاریخ جهانگشا در این باره چنین می‌گوید: سبتای از راه جام به ‌توس رسید و هر کجا به ایلی‌ پیش‌ می‌آمدند ابقا می‌کرد و هر کسی سرکشی می‌کرد مستاصل می‌گردانید قرای شرقی توس نوقان و آن ربع ایل شدند حالیا خلاص یافتند و از آن‌جا به شهر رسولی‌ فرستادند‌ بر مزاج جوابی ندادند و در شهر و دیه‌ها که در جوار آن بود قتل به افراط کردند و چون به رایکان رسیدند خضرت مرغزار و انفجار عیون سبتای را خوش آمد‌ آن‌ جماعت‌ را آسیبی نزد و شحنه آنجا‌ بگذاشت‌
[۶۴] جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج١، ص۵-۱۱۴، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
بعد از گماشتن شحنه برای هر شهر مردم که از ظلم مغولان به تنگ می‌آمدند بر ضد حاکم شورش می‌ کردند‌ بنابراین‌ آنها مدام به سرکوب شورش‌ها می‌پرداختند‌ بطوری‌ که مغولان در نزدیکی توس مقبره سنجر و مقبره‌هارون الرشید و هر چه را که موجب افتخار این تمدن درخشان‌ عرب‌ و ایرانی‌ بود از بیخ و بن نابود کردند. برخی‌ از آن لشکر عازم توس شدند و حصارها که مانده بود خراب کردند
[۶۵] شیرازی شرف‌الدین عبدالله بن فضل‌الله، تاریخ‌ وصاف، ج۱، ص٣٠٧، تصحیح عبدالصمد آیتی‌، تهران‌، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
ویرانی توس در ایلغار‌ مغول‌ گرچه‌ فوق العاده زیاد بود اما باز این شهر به مرور در‌ طول‌ سالها توانست دیگر بار بایستد.
آبادانی مجدد توس مرهون حکومت ٤ ساله کرگوز اویغوری یکی از‌ دبیران‌ پسر‌ چنگیز جوچی بود که در سالهای ٦٣٧تا٦٤١ هجری حکومت توس را بدست‌ گرفت‌ و این‌ شهر را مقر حکمرانی خود قرار داد و به آبادی و تجدید بنای آن همت گماشت‌ به‌ امر‌ او رجال نیز هر کدام در آن شهر عمارت‌ها کردند و کاریزها احداث نمودند‌
[۶۶] موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٢-٤٠، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
گرگوز دار اقامت خویش توس گردانید وبدانجا تحویل کرد و عمارت آن‌ آغاز‌ نهاد‌ از توس نامی بیش نبود در تمامت شهر پنجاه خانه مسکون نبود و آن نیز‌ یکان‌ یکان در هر زاویه یکی آرام گرفته و میان رسوم اسولق چنان شده که‌ وقت‌ ممر‌ و جو از پای دو خر از خاشاک و خار برگرفت، گرگوز بنای خزائن نهاد تمامت صدور‌ و ملوک‌ واکابر به سرای خریدن مشغول شدند و به عمارت، سوق و استخراج قنوات و تدارک‌ ضیاع‌ ضایع‌ شده مقیل گشتند گرگوز در ضبط کارها اساس محکم نهاد و یام‌ها را در مواضع‌ به‌ چهارگای‌ و به مصالح دیگر معمور گردانید تا ایلچیان را زحمت ندهند،
[۶۷] جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج١‌، ص٢٣٨، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
پس از کشته شدن گرگوز حکمرانی ممالک و نواحی که در تصرف وی بود از طرف‌ توراکینا‌ خاتون به امیر ارغون واگذار شد ارغون در سال ٦٤١ هجری به‌ خراسان‌ آمد و دست دیگر سرداران مغول را از‌ این‌ منطقه‌ کوتاه کرد و توس را مرکز حکومت خود‌ کرد‌..
[۶۸] موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٢-٤٠، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.

ارغون حکومت خراسان را به پسر ارشد خود غازان داده‌ بودو‌ امیر نوروز پسر ارغون آقا‌ حکمران‌ مشهور خراسان‌ را‌ به‌ سمت نیابت و ملازمت او منصوب کرد‌ ارغون‌ آغا از سال ١٢٤٣تا١٢٥٥ ایران شرقی را برای خان بزرگ اداره می‌ کرد‌ تا این‌که در سال ١٢٨٧در توس‌ درگذشت، بطور‌ کلی زمانی که خراسان جزءملک‌ آل‌ هلاکو بود در این ولایت یکی از نمایندگان خاندان سلطنت و غالبا پسر یا‌ وارث‌ تاج و تخت شاهی حکومت می‌ کرد‌ حکمرانان‌ مغول معمولا توس‌ و وادی‌ کشف رود را به‌ نیشابور‌ ترجیح می‌دادند خواجه نصیر الدین توسی از طرف هلاکو اداره امور‌ توس‌ را در سل ١٢٥٦م بر عهده‌ گرفت‌.


پس از سقوط مغول‌های ایران توس با قوچان و کلات و ابیورد و نسا و واحه مرو‌ جز‌ قلمرو دولت کوچکی که امیر ارغونشاه‌ رئیس‌ طایفه‌ جانی‌ قربانی‌ تشکیل داده بود‌ درآمد‌ بعد از ارغونشاه پسرانش محمدبیک و علی بیک جانشین پدر شدند، تا سال ٧٥٦ توس‌ و نواحی‌ آن‌ بخشی از قلمرو جانشینان ارغون شاه بود‌ در‌ آن‌ سال‌ امیر‌ یحیی‌ کرابی هفتمین حاکم سربداری فرمانده خود حیدر قصاب را مامور تصرف توس کرد، خواجه یحیی کرابی نوکر خواجه مسعود بود... سپهسالاری به پهلوان حیدر قصاب داد و در‌ ولایت سربداران بیفزود. وی توس را از تصرف پسران ارغون بیرون آورد و آنرا ضمیمه قلمرو سربداری کرد و توس تا سال ٧٦٠در تصرف سربداران باقی ماند ولی در این سال به‌ وسیله‌ ملوک آل کرت تسخیر شد
[۶۹] موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٢، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
تیموریان با روی کار آمدن تیمور طغیان در توس به وسیله حاجی بیک، او از شنیدن خبر این گستاخی سخت خشمگین شد‌ و پسرش‌ امیران شاه را از سمرقند برای فتح توس فرستاد امیران شاه در حوالی نیشابور با لشکر سربداری که برای کمک به حاجی بیگ‌ عازم‌ توس گردیده بودند مواجه شد‌ و آنها‌ را شکست داد و به حکومت پنجاه و چند ساله سربداران پایان داد و آنگاه با خاطری آسوده عازم مرکز شورش یعنی شهر توس گردید و پس از‌ محاصره‌ طولانی مقاومت اهالی توس‌ را‌ در هم شکست حاجی بیگ هنگامی که سقوط شهر را نزدیک دید شهر و مردمش و حتی کسان خود را رها کرده و هنگام شب‌ به‌طور مخفیانه از قلعه بیرون آمد و راه فرار‌ پیش‌ گرفت. توس به دست یاغیان تیمور افتاد و به فرمان امیران شاه مردم شهر را به دلیل شورش و جانبداری از حاجی بیگ یاغی و این‌که ماهها دلیری و ایستادگی کرده بودند قتل عام کردند‌.
به فرمان‌ وی قریب ده هزار تن از سکنه شهر توس را سر بریدند و به قول معروف از کشته‌ پشته ساختند و اموال آن‌ها را به یغما بردند... شهر توس دگر‌ باره‌ بدین‌ نحو ویران شد
[۷۰] موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٣، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.

پس از مرگ تیمورفرزند او شاهرخ میرزا به تخت نشست وی به ‌دلیل‌ علاقه به عمران و سازندگی به تعمیر و آبادانی بقاع و اماکن و شهرهای ویران شده خراسان‌ که‌ در‌ جریان لشکر کشی‌ها و یورش‌های گذشته و یا به دستور پدرش خراب شده بودند فرمان‌ داد... اما متاسفانه توس با وجود تجدید آبادانی در عصر شاهرخ چنان فرتوت‌ و از پا افتاده شده‌ بود‌ که دیگر قادر به ادامه حیات نبود... اهمیت فوق العاده‌ای که مشهد در عصر شاهرخ به بعد پیدا کرد و توجهی را که سلاطین تیموری بخصوص بایسنقر میرزا به مشهد و روضه‌ مبارکه مبذول داشت موجب بی رنگ شدن نام توس شد بطوری که از نیمه دوم قرن ٩ هجری دیگر در متون و تواریخ نام مستقلی از توس برده نمی‌شود و گاها از آن‌ با‌ عنوان یکی از توابع مشهد یاد می‌گردد... این شهر در دوره صفوی به مرور عناصر و اجزا شهری خود را از دست داد و به آبادی کم اهمیت تبدیل گردید
[۷۱] موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٤‌، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.



فردوسی در کتاب شاهنامه خود نسب مردم توس را یادآور می‌شود و آن‌ها را از نسل بهرام چوبین می‌داند. به ویژه نژاد شما را که رنج‌ فزونست‌ نزدیک شاهان ز گنج چو بهرام چوبینه آمد پدید ز فرمان دیهیم ما سرکشید
[۷۲] فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه فردوسی، ص٥٦٢، قم، عطش، چ٥.

قدیمی‌ترین متن از مورخین و جغرافی نویسان اسلامی‌ که‌ از‌ توس سخن گفته کتاب البلدان‌ ابی‌ یعقوب‌ واضح الکاتب (متوفی ٢٨٤) است که می‌نویسد: ... جماعتی از قوم عرب از طایفه بنی طی و غیره در آن‌جا سکونت‌ دارد‌ اما‌ بیشتر سکنه این شهر قوم ایرانی می‌باشد‌
[۷۳] موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٣٠، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
نویسنده کتاب آکام المرجان، منجم درباره سکنه توس آن‌ها را قومی عرب اما بیشترآنها را ایرانی می‌داند‌
[۷۴] منجم اسحاق بن حسین، آکام المرجان، ج۱، ص٧٦، ترجمه محمد آصف فکرت (تهران: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.

وی درباره این‌که کدام طایفه اعراب را‌ شامل می‌شوند اشاره‌ای نداشته است، سعیدیان در کتاب سرزمین و مردم ایران درباره مهاجرت دادن اعراب به‌ خراسان‌ می‌ گوید:
(چون خراسان به مرکز خلافت دور بود تجدید لشکرکشی‌ها‌ همواره‌ لازم می‌شد)، معاویه قیس بن هیثم را به فتح خراسان روانه نمود و نزدیک ٥٠٠٠ خانوار‌ از‌ مسلمین‌ در خراسان سکونت جستند و این کوچ کردن وضع عرب را در خراسان‌ مستحکم‌ نمود‌
[۷۵] سعیدیان، عبدالحسین، سرزمین و مردم ایران‌ تهران: علم و زندگی.
مقدسی ‌در کتاب‌ احسن‌ التقاسیم‌ درباره مردمان توس می‌گوید: پیرانی از آن‌جا برخاسته‌اند ولی دزدگاه و مرکز یاغیان‌ است‌
[۷۶] مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج٢، ص٤٦٧.

مشهد تدریجا بعد از دوره تیموری به واسطه اهمیت مذهبی‌ خود‌ شهر‌ مجاور را تحت الشعاع قرار داد و پایتخت خراسان گردید سیاح هندی معاصر نادر شاه‌ از‌ مهاجرت تدریجی سکنه توس به مشهد سخن می‌راند چون توس‌ بعد‌ از‌ قرن ٩ هجریدیگر روی آبادانی را ندید باقی‌مانده اهالی آن به مشهد کوچ کردند و حصاری‌ که‌ در عهد شاهرخ میرزا دور بیوتات حرم احداث شد مامنی برای توسیان‌ مهاجر‌ گردید‌
[۷۷] موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٥، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
مذهب و زبان مردم توس
مارکوارت در کتاب ایرانشهر زمانی که در رابطه با‌ ادیان‌ کشور‌ ایران بحث می‌کند می‌نویسد:
در دومین سال حکومت جاماسب اسقف‌های‌ شهر توس شخصا حضور داشتند،
[۷۸] مارکوارت یوزف ، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص١٢٧، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.
در ایران بعد از اسلام مذهب مردم توس همگی‌ شافعی‌اند و آیین ایشان بکار بسته می‌شود،
[۷۹] مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج٢، ص٤٧٤.

در دوره‌ مغولان‌ شاهد انتصاب اسقف‌های نسطوری برای مناطقی‌ مانند‌ توس‌ همچنان ادامه دارد که این امر‌ بوسیله‌ مریم همسر اباقا که پیرو کلیسای ارتدوکس یونان بود انجام می‌گرفت این‌ امر‌ حاکی از این است که‌ پیروان‌ مسیحیت ارتدوکس‌ در‌ توس‌ یافت می‌شده است مقدسی در ارتباط با زبان مردم توس می‌گوید: مردم توس خوش زبان‌تر‌ هستند (نسبت به سایر بلاد خراسان)، زبان توس نزدیک نیشابوری‌ است‌ پوشاک مردم‌ توس‌ در رابطه با نوع پوشش مردم توس اطلاعات زیادی به ثبت نرسیده تنها‌ مقدسی در کتاب احسن التقاسیم خود‌ در‌ این‌ باره اینطور می‌ نویسد‌: ایشان پوشاکی زمستانی ویژه‌ دارند‌ که دراعه را بر روی لباس پوشند و طلیسان (لباس رو، ردا) را بر عمامه نهاد‌ در‌ اطراف دراعه از پشت بیاویزند من‌ در‌ توس... گروهی‌ را‌ با‌ چنین لباس دیده ام‌ نتیجه توس به عنوان شهری که جزء ربع نیشابور خراسان و از طرفی بر‌ سر‌ راه تجاری جاده خراسان واقع بود‌ دارای‌ سرگذشت‌ فراوان‌ در‌ طول تاریخ بوده‌ به‌ این معنی که گاه محل زد و خوردها و گاه محل آشتی سلاطین ایرانی و غیر ایرانی حاکم بر‌ ما‌ بوده‌ است و به موازات همین تصمیم گیری‌های‌ سلاطین‌ حاکم‌ بر‌ ما‌ رونق‌ و یا رو به سراشیبی رفته است.
این شهر به این دلیل که بر سر راههای ارتباطی قرار داشته است همواره در چهاراه حوادث قرار گرفته و خرابی‌ها‌ و ویرانی‌های فراوانی را از سر گذارانده اما نتوانست از پس حمله میرانشاه تیموری کمر راست کند و بر زمین افتاد از عوامل مهم دیگر که به فراموش شدن این شهر‌ کمک‌ کردن رونق یافتن مشهد به عنوان شهری بود که مدفن امام رضا محسوب می‌شد و از طرفی توس به دلیل حمله ویرانگرانه تیموری ویران و این سبب مهاجرت گسترده‌ به‌ آن شهر و خالی از سکن شدن توس و در نتیجه فراموشی آن از اذهان تاریخ گشت
این نوشتار کوشید تا با شناخت دو مقوله‌ مهم‌ رشته‌ای تاریخ و جغرافیا و پیوند‌ این‌ دو دانش بزرگ علوم انسانی با همدیگر به زوایای پنهان این شهر دست یابد اما از آن‌جا که توس شهری درجه اول از لحاظ‌ اهمیت‌ تاریخی محسوب نمی‌شده‌ و گستردگی‌ شهرهای دیگر را نداشته و از طرفی چون تاریخ ما تاریخ قدرت و سیاستمداران است آنطور که باید به مباحث اجتماعی و زندگی مردم و آداب و سنن آن‌ها پرداخته نشده است.


(۱) ابن‌رسته، احمد بن عمر، الاعلاق انفیسه، ترجمه حسین قره چانلو، تهران: امیرکبیر.
(۲) ابن‌حوقل، محمد بن علی، سفرنامه ابن‌حوقل، ترجمه جعفرشعار، تهران: امیرکبیر چ٢.
(۳) اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، ممالک و المسالک، ترجمه‌ محمد‌ بن اسعد بن‌ عبدالله تستری، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات ادبی و تاریخ.
(۴) اعتمادالسلطنه، محمدحسن‌خان صنیع الدوله، مطلع‌ الشمس تهران: سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی.
(۵) تنباکویی، مریم، لغت‌نامه‌ تاریخ‌ بیهقی‌، تهران: آل‌طه.
(۶) دریایی، تورج، شهرستان‌های ایرانشهر، تهران، توس.
(۷) حدود العالم من المشرق و المغرب، تصحیح ‌مریم‌ میر احمدی، غلامرضا ورهرام، ترجمه میرحسین شاه تهران: دانشگاه الزهرا چ٢.
(۸) جوینی، عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
(۹) سعیدیان، عبدالحسین، سرزمین و مردم ایران‌ تهران: علم و زندگی.
(۱۰) شیرازی، شرف‌الدین عبدالله بن فضل‌الله، تاریخ‌ وصاف، تصحیح عبدالصمد آیتی‌، تهران‌، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
(۱۱) فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه فردوسی، قم، عطش، چ٥.
(۱۲) عبدالرحمان، محمدمراد، آثار العباد و اخبارالعباد، ترجمه سیدمحمد شاهمرادی تهران، دانشگاه تهران، ج٢.
(۱۳) کریستن سن‌، آرتور، ایران در زمان ساسانی تهران، ساحل.
(۱۴) لسترنج، گی، جغرافیایی سرزمین‌های خلافت شرقی، مترجم محمود عرفان، تهران: علمی فرهنگی.
(۱۵) مارکوارت، یوزف، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.
(۱۶) موحد، محمدعلی، سفرنامه ابن‌بطوطه ویراستار محمد سید اخلاقی، تهران: طرح نو.
(۱۷) موسوی، سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
(۱۸) منجم، اسحاق بن حسین، آکام المرجان، ترجمه محمد آصف فکرت (تهران: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.
(۱۹) مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، ترجمه علینقی منزوی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، (تهران شرکت مولفان ومترجمان ایران، ج١).


۱. لسترنج، گی، جغرافیایی سرزمین‌های خلافت شرقی، ج۱، ص٢٣٤-٢٣٣، مترجم محمود عرفان، تهران: علمی فرهنگی.
۲. موسوی، سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص١٧، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۳. دریایی، تورج، شهرستان‌های ایرانشهر، تهران، ج۱، ص٦٣، توس.
۴. دریایی، تورج، شهرستان‌های ایرانشهر، تهران، ج۱، ص۳۸، توس.
۵. موسوی، سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٢٣، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۶. مارکوارت، یوزف، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص١٥١، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.
۷. مارکوارت، یوزف، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص٣٧، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.
۸. موسوی، سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٣٠، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۹. ابن‌رسته، احمد بن عمر، الاعلاق انفیسه، ج۱، ص١٢١، ترجمه حسین قره چانلو، تهران: امیرکبیر.
۱۰. ابن‌رسته، احمد بن عمر، الاعلاق انفیسه، ج۱، ص١١٢، ترجمه حسین قره چانلو، تهران: امیرکبیر.
۱۱. اعتمادالسلطنه، محمدحسن‌خان صنیع الدوله (١٣٢٦)، مطلع‌ الشمس تهران: سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، ج۱، ص١٨٤‌.
۱۲. منجم، اسحاق بن حسین، آکام المرجان، ج۱، ص٧٦، ترجمه محمد آصف فکرت (تهران: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.
۱۳. مقدسی، ، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج١، ص٧٢، ترجمه علینقی منزوی، (تهران شرکت مولفان ومترجمان ایران، ج١).
۱۴. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، ترجمه علینقی منزوی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج٢، ص٤٦٧، (تهران شرکت مولفان ومترجمان ایران، ج١).
۱۵. عبدالرحمان، محمدمراد، آثار العباد و اخبارالعباد، ج٢، ص١٨٦‌، ترجمه سیدمحمد شاهمرادی تهران، دانشگاه تهران، ج٢.
۱۶. حدود العالم من المشرق و المغرب، تصحیح ‌مریم‌ میر احمدی، ج٢، ص٢٩٤، غلامرضا ورهرام، ترجمه میرحسین شاه تهران: دانشگاه الزهرا چ٢.
۱۷. ابن‌حوقل، سفرنامه ابن‌حوقل، ج۱، ص١٦٩، ترجمه جعفرشعار، تهران: امیرکبیر چ٢.
۱۸. حدود العالم من المشرق و المغرب، تصحیح ‌مریم‌ میر احمدی، ج۱، ص٢٩٤، غلامرضا ورهرام، ترجمه میرحسین شاه تهران: دانشگاه الزهرا چ٢.
۱۹. اصطخری ابواسحاق ابراهیم ، ممالک و المسالک، ج۱، ص٢٧٢، ترجمه‌ محمد‌ بن اسعد بن‌ عبدالله تستری، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات ادبی و تاریخ.
۲۰. عبدالرحمان، محمدمراد ، ج٢، ص١٨٦، آثار العباد و اخبارالعباد، ترجمه سیدمحمد شاهمرادی تهران، دانشگاه تهران، ج٢.
۲۱. مارکوارت یوزف ، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص١٥٠، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.
۲۲. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، ترجمه علینقی منزوی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج١، ص٧٢، (تهران شرکت مولفان ومترجمان ایران، ج١).
۲۳. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج٢، ص٤٣٧.
۲۴. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج١، ص٣٥.
۲۵. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج٢، ص٤٦٧.
۲۶. تنباکویی مریم، لغت‌نامه‌ تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص٥٤٩، تهران: آل‌طه.
۲۷. تنباکویی مریم، لغت‌نامه‌ تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص٥٤٥، تهران: آل‌طه.
۲۸. تنباکویی مریم، لغت‌نامه‌ تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص٥٩٦، تهران: آل‌طه.
۲۹. ابن‌حوقل، محمد بن علی، سفرنامه ابن‌حوقل، ج۱، ص١٦٩، ترجمه جعفرشعار، تهران: امیرکبیر چ٢.
۳۰. جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج٢، ص١٠٩، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
۳۱. شیرازی شرف‌الدین عبدالله بن فضل‌الله، تاریخ‌ وصاف، ص٧٧، تصحیح عبدالصمد آیتی‌، تهران‌، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
۳۲. موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٧‌-٤٦، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۳۳. موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٢٨، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۳۴. مارکوارت یوزف ، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص١٠٣، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.
۳۵. دریایی تورج، شهرستان های ایرانشهر، تهران، ج۱، ص٣٨، توس.
۳۶. مارکوارت یوزف ، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص١٣٥، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.
۳۷. کریستن سن‌ آرتور، ایران در زمان ساسانی تهران، ج۱، ص٧٦، ساحل.
۳۸. کریستن سن‌ آرتور، ایران در زمان ساسانی تهران، ج۱، ص٧٦، ساحل.
۳۹. کریستن سن‌ آرتور، ایران در زمان ساسانی تهران، ج۱، ص١٩٨، ساحل.
۴۰. مارکوارت یوزف ، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص١٥١‌، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.
۴۱. موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٢٩، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۴۲. حاکم‌ نیشابوری، محمد بن عبدالله، تاریخ نیشابور، ص٢٠٤.
۴۳. ابوحنیفه دینوری‌، احمد بن داود، اخبار الطوال، ص٤٠٢-٤٠٦.
۴۴. ابولفضل بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ مسعودی، ص۶۴۶-۶۴۷.
۴۵. ابولفضل بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ مسعودی، ص۶۴۱-۶۴۲.
۴۶. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۳۰.    
۴۷. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴.
۴۸. ابوحنیفه دینوری‌، احمد بن داود، اخبار الطوال، ص۴۳۳..
۴۹. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۴۳.    
۵۰. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۷۱.
۵۱. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۱، ص۳۳۳.    
۵۲. ابن‌حوقل، محمد بن علی، سفرنامه ابن‌حوقل، ج۱، ص١٩٨، ترجمه جعفرشعار، تهران: امیرکبیر چ٢.
۵۳. ابولفضل بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ مسعودی، ص۲۵۱-۲۵۳.
۵۴. تنباکویی مریم، لغت‌نامه‌ تاریخ‌ بیهقی‌، ج۱، ص٣٤٨، تهران: آل‌طه.
۵۵. ابولفضل بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ مسعودی، ص۶۴۱-۶۴۲.
۵۶. ابولفضل بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ مسعودی، ص۶۵۲-۶۵۴.
۵۷. ابولفضل بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ مسعودی، ص۹۴۲-۹۴۵.
۵۸. جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج٢، ص٢٢، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
۵۹. جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج٢، ص٢٦، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
۶۰. جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج٢‌ ص٨٤٧، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
۶۱. جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج۱، ص۱۳۳، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
۶۲. موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٠-٣٩، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۶۳. شیرازی شرف‌الدین عبدالله بن فضل‌الله، تاریخ‌ وصاف، ج۱، ص٣٠٤، تصحیح عبدالصمد آیتی‌، تهران‌، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
۶۴. جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج١، ص۵-۱۱۴، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
۶۵. شیرازی شرف‌الدین عبدالله بن فضل‌الله، تاریخ‌ وصاف، ج۱، ص٣٠٧، تصحیح عبدالصمد آیتی‌، تهران‌، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
۶۶. موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٢-٤٠، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۶۷. جوینی عطاملک بهاءالدین‌، تاریخ‌ جهانگشای جوینی، ج١‌، ص٢٣٨، به تصحیح محمد قزوینی، تهران: افراسیاب چ٣.
۶۸. موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٢-٤٠، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۶۹. موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٢، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۷۰. موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٣، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۷۱. موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٤‌، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۷۲. فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه فردوسی، ص٥٦٢، قم، عطش، چ٥.
۷۳. موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٣٠، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۷۴. منجم اسحاق بن حسین، آکام المرجان، ج۱، ص٧٦، ترجمه محمد آصف فکرت (تهران: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.
۷۵. سعیدیان، عبدالحسین، سرزمین و مردم ایران‌ تهران: علم و زندگی.
۷۶. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج٢، ص٤٦٧.
۷۷. موسوی سیدمحمود، توس شهر خفته‌ در‌ تاریخ، ج۱، ص٤٥، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
۷۸. مارکوارت یوزف ، ایرانشهر برم بنای جغرافیای‌ موسی‌ خورونی، ج۱، ص١٢٧، ترجمه مریم میراحمدی تهران، اطلاعات.
۷۹. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج٢، ص٤٧٤.
۸۰. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ص۳۳۵.    
۸۱. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد‌، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۱، ص۳۲۸.    







جعبه ابزار