توغ (خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توغ، شعار یا عَلَمی مخصوص تجمعات و تظاهرات آیینی ـ مذهبی شیعیان ایران است. شیعیان در ایام سوگواری و ماههای محرم و صفر در پای توغ گرد میآیند و سینه میزنند و آن را با خود همراه عَلَم و علامتهای دیگر در گذرها و محلهها میگردانند. در مواقع دیگر سال نیز آن را در تکیه، حسینیه، قهوهخانه، یا خانۀ یکی از بزرگان محله نگه میدارند.
پیشینه: این شعار ــ که نامش به صورت طوغ، طوق و توق نیز آمده در طول تاریخ تغییر و تحول شکلی، معنایی و کاربُردی زیادی یافته است. توغ را واژهای ترکی و در لهجۀ اویغوری «توک» و برگرفته از «تو»یِ چینی دانستهاند (ابراهیم پورداود، ص۳۰۲). در نوشتههای چینی کهن «تو» عَلَمی بود که در پیشاپیش تابوت مردگان میکشیدند (ابراهیم پورداود، ص۳۰۲).
توغ دسته مویی از گاو بزرگ خُتَنی موسوم به یاگ بود که همچون طُرّه بر سر نیزه و علم نصب میکردند. این گاو را به سبب موی بلند و نرم ابریشمگونهاش در فارسی غَژغاو (= کژگاو: گاو ابریشم)، و در زبانهای اروپایی به همان نام تبتی یاک و در ترکی قُطاس مینامیدند (ابراهیم پورداود، ص۲۹۵).
کهنترین نشانه از کاربرد موی کژگاو به مثابۀ عَلَم در گزارش یک بازرگان یونانی به نام کوسمس در سفر به هند در سدۀ ۶ م آمده است. او به آرایش اسبان و علمهای پایوران (سپاهیان) هندی در میدانهای جنگ با طرههایی از موی این حیوان اشاره میکند (ابراهیم پورداود، ص۳۰۰). گروهی از قبایل ترک که احتمالاً به کژ گاو دسترسی نداشتند، از موی اسب، طره و پرچم میساختند و بر سر عَلَم یا نیزه یا به کلاهخودهای خود نصب میکردند و سر آنها را گاهی با ماهچه یا هلال ماه میآراستند. این علامت بزرگترین نشان آنان بود که توغ نامیده میشد (ابراهیم پورداود، ص۳۰۲).
در ترکی عثمانی قدیم تاجی از موی اسب یا پر مرغ را نیز که نشاندهندۀ مراتب نظامی امیران سپاه بود، توغ مینامیدند (اولغون، ص۴۶۳؛ اوزون چارشیلی، ص۵۶). مثلاً در سلسله مراتب سپاهی ترک میرلوا یا سنجق بَی، بیلربی، هر یک به ترتیب یک، دو و ۳ توغ، و وزیراعظم ۵ توغ، و سلطان در زمان جنگ ۷ یا ۹ توغ داشتند. همچنین دریادار را توغ میرال، سرهنگ را توغ بی و سرتیپ را توغ جنرال میگفتند (اولغون، ص۴۶۳).
در دیوان لغات الترک عَلَم، غبارِ برخاسته از سُمّ اسبان، کوس و طبل و آببند (کاشغری، ج۳، ص۹۲)؛ در لغت چغتای و ترکی عثمانی توک (موی)، قُطاس (موی یا دم حیوان دریایی)، سنجق (علم)، بیرق، قیل (موی) و پشم (بخاری، ج۱، ص۱۲۰)؛ نیز علامت سلطنتی، پرچم جنگ و جا و محل تجمع سپاهیان در میدان جنگ به معنای توغ آمده است.
بنا بر اسناد تاریخی موجود، توغ در آغاز، کاربرد سپاهیگری داشته، و از علایم و بیرقهای امیران و سپاهیان در جنگ بوده است. طبـری (۲۲۴-۳۱۰ق) در جنگ اسد بن عبدالله حاکم خراسان با خاقان ترک و امیرخُتَلان در ۱۰۹ق/۷۲۷م چند جا به «طوقات ترک» در سپاه خاقان اشاره میکند (طبری، ج۷، ص۱۱۶؛ طبری، ج۷، ص۱۲۳؛ طبری، ج۷، ص۱۲۷). توغ از بیرقهای سپاهیان مغول بود. چنگیزخان (حک ۶۰۰-۶۲۴ق) توقی سپید ۹ پایه داشت که به هنگام فراخوانی و جمع کردن افراد سپاه، یا پیروزی در جنگها با برپا کردن طوی (جشن) آن را در زمین فرو میکرد (رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، ج۱، ص۱۲۷؛ رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارک غازانی، ص۵۷). توق سیاه یا «قراتوق» نشان و علامت اربابان و رؤسای نظامی مغول بود که «توقچی» آن را حمل میکرد (ولادیمیرتسف، ص۲۹۱). در تشکیلات دولت قراقویونلو و آققویونلو داشتن توغ یا توق (تاجی از مو یا پر مرغ) از لوازم و ضروریات فرمانروایی بود و مراتب هر امیر و فرمانروایی به شمارۀ توغهایش شناخته میشد (اوزون چارشیلی، ص۴۰).
در دورۀ صفوی (سل ۹۰۷- ۱۱۴۸ق) حمل توغ به صورت عَلَمی خاص در میان سپاهیان، به ویژه سپاهیان قزلباش، معمول بود. این علمها را کسانی که به آنها توغچی (بخاری، ج۱، ص۱۲۰) میگفتند، در پیشاپیش سپاه حمل میکردند (علی بلوکباشی، نخلگردانی، ص۱۰۱_۱۰۲). بر سر این علمها معمولاً ماهچهای نصب میکردند (اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، ج۱، ص۵۹۵). در این دوره هر گاه کسی به منصب امیری مفتخر میشد، یک «طبل و علم» ـ که نشانۀ امیری بود ــ برای او میفرستادند. این طبل و علم را مرادف «توق و نقاره» گرفتهاند (قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، ج۱، ص۹۰؛ قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، ج۲، ص۹۴۴؛ رهربرن، ک. م.، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ص۴۰).
توغ در سپاه نمادی از قدرت و شوکت و مقاومت بود. پس از رسمی شدن مذهب تشیع در زمان شاه اسماعیل (سل ۹۰۷-۹۳۰ق) در ایـران، نوعی توغ با این مفهوم نمادین نقش مذهبـی ـ آیینی یافت و به تجمعات مذهبی و طریقتهای عرفانی راه پیدا کرد و در زمرۀ شعارها و علمهای مقدس دینی قرار گرفت (علی بلوکباشی، نخلگردانی، ص۱۰۲). کاشفی توغ مداحان را نوعی نیزۀ پرچمدار و از علامات مخصوص این گروه معرفی میکند و در معنای آن مینویسد: توغ را در لشکرگاه میزدند تا هر کس بداند که جایش کجاست. در معرکهگیریها هر جا که مداحان توغ نصب میکردند، هر معرکهگیر به واسطۀ آن به حد و مقام خود پی میبرد (علی بلوکباشی، نخلگردانی، ص۲۸۶_۲۸۸).
توغهایی از دورۀ صفوی بازمانده که کاربُرد آیینی ـ مذهبی داشته است و وقف تکیهها و مراسم عزاداری امام حسین (ع) بودهاند؛ از جمله کهنترین آنها، توغ اهدایی شیخحیدر، پدر شاه اسماعیل، مؤسس سلسلۀ صفویه به تکیۀ اردبیل بوده است که شاه طهماسب آن را به قزوین آورد (محمدعلی گلریز، ص۳۸۰_۳۸۱). از توغهای کتیبهدار با تاریخ دورۀ صفوی، توغهای موجود در حسینیههای کاشان و اصفهان هستند، مانند توغ محلۀ سیغن کاشان با تاریخ ۱۰۲۰ق؛ توغ حسینیۀ محلۀ تودۀ بیدگل کاشان، ۱۱۰۰ق؛ توغ شهشهان اصفهان، ۱۱۱۳ق؛ و توغ حسینیۀ خانقاه بیدگل، ۱۰۹۵ق (معتمدی، ج۱، ص۵۷۹_۵۸۰؛ معتمدی، ج۱، ص۵۸۳).
شکل و ساختمان: توغ مذهبی معمولاً یک تیغۀ فلزی با سر فولادیِ گلابیشکل یا سرومانند با زبانهای بلند دارد که روی یک صندوقچۀ فلزی کوچک مشبک ضریحمانند و
بر پایهای چوبی یا فلزی چلیپاشکل استوار است. روی تیغه آیاتی قرآنی و برخی ادعیه کنده یا با زر کوبیده شده است. روی محور افقی پایۀ توغ معمولاً دو طاووس فلزی به قرینه بر روی دو صندوقچۀ مشبک، و روی دو زایدۀ فلزی متصل به چپ و راست بالای کاسه یا شکم تیغه، دو سر اژدهای دهانگشودۀ فلزی برآمده است. تندیسهای طاووس و اژدها، هر یک بیانگر رمزهای نهفته در ذهنیت مذهبی جامعۀ شیعۀ ایران بوده است. تیغههای توغهای قدیمی دو بدنۀ گلابیشکل داشت که به یکدیگر وصل بودند و یک تیغۀ چهار پر منحنیشکل را میساختند (علی بلوکباشی، نخلگردانی، ص۱۰۱؛ علی بلوکباشی، قهوهخانههای ایران، ص۱۷۳؛ ستوده، ص۳۲۸).
پاتوغ و پاتوغداری: در قدیم، در برخی از شهرها، هر محله توغی داشت که آن را در تکیه، حسینیه و قهوهخانه یا در خانۀ یکی از بزرگان و روحانیان یا سر محلهها نگهداری میکردند. مثلاً شهر قم ۵ توغ تاریخی داشت (ظاهراً هنوز هم وجود دارد) که هر یک به یکی از محلههای پنجگانۀ قدیمی شهر تعلق داشت (فقیهی، ص۲۷۸). محلههای قدیمی شهر کاشان نیز هر یک توغ مخصوص خود داشتند (معتمدی، ج۱، ص۵۷۶_۵۷۷). توغها علامت و نماد محلهها و جماعت ساکن در آنها بودند.
جاها و محلههایی را که توغ در آنها نگهداری میشد، پاتوغ («پا» فارسی + «توغ» ترکی) مینامیدند (علی بلوکباشی، نخلگردانی، ص۱۰۲). در تهران پیش از دورۀ قاجار و در دورۀ شاه طهماسبی، فقط یک پاتوغ به نام «پاتوغ دانگی»، در شمال محلۀ یهودیها معروف بود (ستوده، ص۳۲۸). در دورۀ مظفرالدین شاه، شهر تهران را به ۵ محله، و هر محله را به چند پاتوغ، و هر پاتوغ را به چند گذر تقسیم کردند؛ هر محله را به یک کدخدا، و هر پاتوغ را به نایبی با چند پلیس سپردند (آمار دارالخلافۀ تهران، ص۳۵۴). پاتوغداران از سرشناسان و گاهی ریشسفیدان و پهلوانان خوشنام محله انتخاب میشدند (ستوده، ص۳۲۹). هر پاتوغ به نام پاتوغدار آن محله شناخته میشد، مانند پاتوغ سید جعفر یا پاتوغ حاجی عباس (آمار دارالخلافۀ تهران، ص۳۵۹؛ ستوده، ص۳۲۹).
قهوهخانههایی که در آنها توغ نگهداری میشد، بنا بر نقش اجتماعی خود، رفته رفته میعادگاه اهل حرفه و صنعت و محل تجمع پهلوانان و لوطیان از هر قشر و لایه و طبقه، و به اصطلاح پاتوغ آنها شد (علی بلوکباشی، قهوهخانههای ایران، ص۸_۹). کسانی را که در یکی از این قهوهخانهها و اطراف توغها گرد میآمدند، پاتوغی میخواندند (علی بلوکباشی، نخلگردانی، ص۱۰۲؛ فقیهی، ص۲۷۸). پاتوغداری، یا پیشوایی و ریاست پاتوغهای هر قهوهخانه را مانند پاتوغداری در هر محله، یکی از پهلوانان و لوطیان پیشکسوت و دلیر و صاحب اخلاق و نیکرفتار برعهده داشت.
توغگردانی: در ایام عزاداری، مردم هر محله توغ مخصوص محلۀ خود را که نشان و امتیاز محلهشان به شمار میرفت، حرکت میدادند و پیشاپیش دستۀ سینهزن در شهر میگرداندند. توغ را پیش از حرکت دادن با انداختن چند تخته طاقشال ترمه و چند قواره پارچۀ سبز بر روی محور افقی آن میآراستند (علی بلوکباشی، قهوهخانههای ایران، ص۱۷۳).
توغ را در روزهای خاصی حرکت میدهند. مثلاً در کاشان توغ را در شب و روز عاشورا، روز هفتِ امام (ع)، در روز رحلت پیامبر(ص) در ۲۸ صفر و روز شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در ۲۱ ماه رمضان از محلههای خود بیرون میآورند و در پای آن سینه میزنند و بعد آن را در محلات قدیمی و بازار میگردانند (معتمدی، ج۱، ص۵۷۶). توغکشان توغ را به نشانۀ کشتهشدن حضرت ابوالفضلعباس،علمدار امامحسین(ع) و واژگون شدن علم او، به طور خمیده حمل میکنند (معتمدی، ج۱، ص۵۸۴_۵۸۵).
در شاهرود هر ساله مراسم توغبندان و توغ گردان روز پنجم ماه محرم برگذار میشود. در این روز معمّران محلۀ تکیۀ زنجیری بازار، توغها را از خانههای محلهها جمع میکنند و به مساجد و تکیههای محلههای خود میبرند. بعداً توغها را از آنجا به محلۀ قلعه ولووا منتقل میکنند و در آنجا آنها را به یکدیگر وصل میکنند و دستههای «طوقبندان» (توغ بندان) تشکیل میدهند و با سینهزنی و نوحهخوانی آنها را به مزار کهنه میبرند و باز میگردانند(شریعتزاده، ص۲۹۲_۲۹۵).
فهرست منابع:
(۱) آمار دارالخلافۀ تهران، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، تهران، ۱۳۶۸ش؛
(۲) اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش؛
(۳) اوزون چارشیلی، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقوینلو و آققوینلو»، ترجمۀ وهابولی، تحقیقاتتاریخی، تهران، ۱۳۷۲ش؛
(۴) اولغون، فرهنگ ترکی به فارسی، تهران، ۱۳۵۰ش؛
(۵) سلیمان بخاری، لغت چغتای و ترکی عثمانی، استانبول، ۱۲۹۸ق؛
(۶) برهان قـاطع، محمـدحسیـن بن خلف تبـریزی، به کوشش محمـدمعین، تهـران، ۱۳۷۶ش؛
(۷) علی بلوکباشی، قهوهخانههای ایران، تهران، ۱۳۷۵ش؛
(۸) علی بلوکباشی، نخلگردانی، تهران، ۱۳۸۳ش؛
(۹) ابراهیم پورداود، هرمزدنامه، تهران، ۱۳۳۱ش؛
(۱۰) رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارک غازانی، به کوشش کارل یان، هارتفرد، ۱۳۵۸ق/۱۹۴۰م؛
(۱۱) رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش؛
(۱۲) رهربرن، ک. م.، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۷ش؛
(۱۳) منوچهر ستوده، «توغ و پاتوغ»، آینده، تهران، ۱۳۶۳ش؛
(۱۴) علیاصغر شریعتزاده، «احیای هستۀ فرهنگی بافت قدیم شاهرود»، مجموعۀ مقالات مردم شناسی ایران، تهران، ۱۳۷۹ش؛
(۱۵) طبری، تاریخ؛
(۱۶) علیاصغر فقیهی، تاریخ جامع قم: تاریخ مذهبی، قم، ۱۳۵۰ش؛
(۱۷) قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، ۱۳۵۹ش؛
(۱۸) محمود کاشغری، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۰ق؛
(۱۹) حسین کاشفی، فتوتنامۀ سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۰ش؛
(۲۰) محمدعلی گلریز، مینودر یا بابالجنة قزوین، تهران، ۱۳۳۷ش؛
(۲۱) علی اکبر، لغتنامۀ دهخدا؛
(۲۲) حسین معتمدی، عزاداری سنتی شیعیان، قم، ۱۳۷۸ش؛
(۲۳) محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران، ۱۳۷۱ش؛
(۲۴) ولادیمیرتسف، نظام اجتماعی مغول، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، ۱۳۴۵ش؛