• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تپه(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تپه
به كوه پست و پشته بلند(لغت نامه، ج‌۵، ص‌۶۴۱۹، «تپه») از خاك يا شن(فرهنگ عميد، ج‌۱، ص‌۶۴۳، «تپه») در فارسى «تپه» گويند. در زبان درى «تبره»، «تبرك» و «گر» نيز گزارش شده است.(لغت نامه، ج‌۵، ص‌۶۴۱۹، «تپه») برابر برخى تعريفها، گردى و برآمدگى از زمين، دو شاخصه آن، به شمار مى‌آيند.(لغت نامه، ج‌۵، ص‌۶۴۱۹، «تپه»)
معادل اين واژه در عربى، كلمه «تَلّ»، مفردِ «تِلال» به معناى توده‌اى از شن يا قطعه‌اى از زمين است كه بر اطرافش مشرف باشد.(تاج العروس، ج‌۱۴، ص‌۷۸، «تلل»)در قرآن‌كريم كلمه همريشه با «تَلّ» تنها در يك آيه در ارتباط با تصميم ابراهيم(عليه السلام) مبنى بر قربانى كردن اسماعيل(عليه السلام) به چشم مى‌خورد: «فَلَمّا اَسلَما و تَلَّهُ لِلجَبين».(صافات:۱۰۳) برخى بر اين باورند كه كلمه «تَلّهُ»در قالب فعل نيز در اين آيه ناظر به معناى تپه، و مفاد آيه آن است كه ابراهيم(عليه السلام) اسماعيل را به پيشانى بر «تَلّ» انداخت(مفردات، ص‌۱۶۷، «تل»)؛ ولى بسيارى از مفسران، اين واژه را به معناى به خاك انداختن دانسته‌اند.(جامع‌البيان، ج۲۳، ص۹۴ـ۹۵؛ مجمع‌البيان، ج۸، ص۷۰۷؛ التبيان، ج‌۸، ص‌۵۱۷)
به جز «تلّ» در قرآن واژه‌هاى ديگرى نيز هست كه در تفسير آنها از تپه نام برده شده است؛ مانند: «حَدَب»، «رِيع»، «اَحْقَاف»، «اَعراف» و «رَبْوَه».
۱. قرآن‌كريم يكى از اشراط و علايم حيرت‌انگيز قيامت را سرازير شدن دو طايفه به نامهاى يأجوج و مأجوج از برآمدگيها و تپه‌هاى زمين مى‌داند كه پس از شكسته شدن سدّ يا باز شدن راه بسته آنان، با عبور از تپه‌ها و ارتفاعات به سرعت به سوى مردم رو مى‌آورند(روض الجنان، ج‌۱۳، ص‌۲۸۰؛ التفسير الكبير، ج‌۲۲، ص‌۲۲۲؛ الميزان، ج‌۱۴، ص‌۳۲۶): «و هُم مِن كُلِّ حَدَب يَنسِلون».(انبياء:۹۶) واژه «حَدَب» در اين آيه به معناى تپه و برآمدگى زمين است.(لسان‌العرب، ج۳، ص۷۳؛ مجمع‌البحرين، ص۴۶۷؛ الغريبين، ج‌۲، ص‌۴۱۲، «حدب»)برخى از اين آيه چنين استفاده كرده‌اند كه محل زندگى يأجوج و مأجوج، كوهستانهاست.(تفسير لاهيجى، ج‌۳، ص‌۱۴۸) برخى ديگر آيه را به شتافتن آنان از هر پستى و بلندى معنا كرده و اين تعبير را كنايه از‌پراكنده شدن آنان در سراسر زمين دانسته‌اند، به گونه‌اى كه هيچ جاى زمين از هجوم آنان خالى نماند.(منهج‌الصادقين،ج۶، ص۱۱۸؛تفسير قرطبى، ج۱۱،ص۲۲۶)
۲. هود(عليه السلام) با موضع انتقادى در برابر عمل
نابخردانه قوم عاد كه از سر غرور و تفاخر، بناها يا نشانه‌هايى را بى‌آنكه به آن نيازمند باشند بر فراز تپه‌ها و بلنديها برپا مى‌داشتند كه احياناً مشرف بر راهها و مسير عابران نيز بوده، گفت: «اَتَبنونَ بِكُلِّ ريع ءايَةً تَعبَثون».(شعراء:۱۲۸) واژه «رِيع» مفردِ ارياع به معناى تپه و برآمدگى زمين‌است.(الغريبين، ج‌۳، ص‌۸۰۶؛ مقاييس اللغه، ج‌۲، ص‌۴۶۷، «ريع») اين معنا از مجاهد نيز نقل شده است(روض‌الجنان، ج‌۱۴، ص‌۳۴۰)، در عين حال بسيارى از مفسران ذيل آيه به معناى عام و مطلق بلنديهاى زمين اشاره كرده و گفته‌اند: قوم عاد بر سر كوهها(من وحى القرآن، ج‌۱۷، ص‌۱۴۰) و جاهاى بلند(التفسير الكبير، ج‌۲۴، ص‌۱۵۸) بناها‌و نشانه‌هاى بيهوده به عنوان نمادى از تفاخر برپا مى‌داشتند كه اين عمل آنان با انكار و نكوهش هود‌نبى(عليه السلام)روبه رو شد.(مجمع‌البيان، ج‌۷، ص‌۳۱۰؛ فتح القدير، ج‌۴، ص‌۱۰۹؛ التفسير‌الكبير، ج‌۲۴، ص‌۱۵۷)
۳. در آيه ديگرى آمده است كه هود(عليه السلام)قوم عاد را در سرزمين احقاف انذار كرد: «واذكُر اَخا عاد اِذ اَنذَرَ قَومَهُ بِالاَحقاف...».(احقاف:۲۱) واژه «حِقْف» گرچه در اصل به معناى انحنا و اعوجاج است و به همين جهت به (توده) شنهاى منحنى «حِقْف» مى‌گويند كه احقاف جمع آن است(مقاييس اللغه، ج‌۱، ص‌۹۰، «حقف»)؛ ولى واژه احقاف در اين آيه، مخاطب را به اين مطلب نيز رهنمون مى‌گرداند كه محل سكونت قوم عاد سرزمين كويرى با تپه‌هاى شنى منحنى شكل بوده است.(تفسير جديد، ج‌۶، ص‌۴۳۸) گرچه مفسران در تعيين محل دقيق آن اختلاف دارند(الميزان، ج‌۱۸، ص‌۲۱۰؛ بيان السعاده، ج‌۴، ص‌۷۹)؛ ولى اين ويژگى را در تعيين محل سكونت آنان از نظر دور نداشته‌اند.
۴. در آيه‌اى، به وجود جايگاهى ميان بهشت و جهنم به نام «اعراف» اشاره شده است: «و عَلَى الاَعرافِ رِجال...».(اعراف:۴۶) بنابر قولى اعراف، تپه‌اى ميان بهشت و جهنم است.(جامع البيان، ج‌۸، ص‌۲۴۸؛ مجمع البيان، ج‌۴، ص‌۶۵۲؛ الميزان، ج‌۸، ص‌۱۲۱)
۵. در دو آيه ديگر در قالب مثلى از تپه‌هاى نسبتاً وسيع و حاصلخيز با تعبير «رَبْوَه» ياد شده است: «كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبوَة اَصابَها وابِلٌ...»(بقره:۲۶۵)؛ «وءاوَينـهُما اِلى رَبوَة ذاتِ قَرار و مَعين».(مؤمنون:۵۰) واژه ربوه به معناى تپه و زمين بلند دانسته شده است.(ترتيب‌العين، ص‌۲۹۹، «ربو»؛ مجمع البيان، ج‌۲، ص‌۶۵۲) برخى ذيل آيه دوم «ربوه» را محل بلندى دانسته‌اند كه وسيع و همسطح باشد.(مجمع البيان، ج‌۷، ص‌۱۷۲؛ الميزان، ج‌۱۵، ص‌۳۵)
منابع:
(۱)قرآن کریم؛
(۲)لغت نامه، دهخدا (م. ‌۱۳۳۴‌ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۷‌ش؛
(۳)فرهنگ فارسى عميد، حسن عميد، تهران، اميركبير، ۱۳۷۵‌ش؛
(۴)تاج العروس، الزبيدى (م. ‌۱۲۰۵‌ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۴‌ق؛
(۵)مفردات، الراغب (م. ‌۴۲۵‌ق.)، به كوشش صفوان داوودى، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲‌ق؛
(۶)جامع البيان، الطبرى (م. ‌۳۱۰‌ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۵‌ق
(۷)مجمع البيان، الطبرسى (م. ‌۵۴۸‌ق.)، بيروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶‌ق؛
(۸)روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. ‌۵۵۴‌ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، ۱۳۷۵‌ش؛
(۹)التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. ‌۶۰۶‌ق.)، قم، دفتر تبليغات، ۱۴۱۳‌ق؛
(۱۰)الميزان، الطباطبايى (م. ‌۱۴۰۲‌ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۳۹۳‌ق؛
(۱۱)لسان العرب، ابن منظور (م. ‌۷۱۱‌ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۸‌ق؛
(۱۲)تفسير شريف لاهيجى، بهاء الدين شريف لاهيجى (م. ‌۱۰۸۸‌ق.)، به كوشش حسينى و آيتى، انتشارات علمى، ۱۳۶۳‌ش؛
(۱۳)تفسير منهج الصادقين، فتح الله كاشانى (م. ‌۹۸۸‌ق.)، به كوشش مرتضوى، غفارى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، ۱۳۸۵‌ق؛
(۱۴)الغريبين، احمد بن محمد الهروى (م. ‌۴۰۱‌ق.)، به كوشش احمد فريد، رياض، مكتبة نزار مصطفى الباز، ۱۴۱۹‌ق؛ فتح القدير، الشوكانى (م. ‌۱۲۵۰‌ق.)، بيروت، دارالمعرفة؛
(۱۵)معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. ‌۳۹۵‌ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، ۱۴۰۴‌ق؛
(۱۶)تفسير من وحى القرآن، سيد محمد حسين فضل الله، بيروت، دارالملاك، ۱۴۱۹‌ق؛
(۱۷)الجديد فى تفسير القرآن المجيد، محمد سبزوارى (م. ‌۱۴۰۹‌ق.)، بيروت، دارالتعارف، ۱۴۰۲‌ق؛
(۱۸)بيان السعاده، الجنابذى (م. ‌۱۳۲۷‌ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۴۰۸‌ق؛



جعبه ابزار