جان لاک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جان لاک از فیلسوفان سده ۱۷ میلادی انگلستان بود. لاک از مهمترین شارحان نظریه قرارداد اجتماعی و پیروان مکتب
تجربهگرایی است.
جان لاک (John Locke)، پدر
فلسفه تجربهگرایی جدید و پدر
دموکراسی در دنیای مدرن، در سال ۱۶۳۲ در دورینگتن نزدیک بریستول در انگلستان زاده شد. لاک تا سال ۱۶۴۶ در خانه آموزش دید و سپس به مدرسه وست مینستر رفت و تا سال ۱۶۵۲ آنجا ماند. در آن سال وارد دانشکده کرایست جرج در دانشگاه آکسفورد شد. پس از آنکه دانشنامههای لیسانس و فوق لیسانس را به هنگام مقرر گرفت، در ضمن ادامه تحصیل در دانشکده کراست چرچ به تدریس پرداخت. سال بعد مقام مدرس زبان یونانی و سپس به تدریس
ادبیات و
فلسفه اخلاق گماشته شد.
لاک در سال ۱۶۶۶ به خدمت نخستین ارل شفتسبری در آمد و سمت طبیب مخصوص، دوست صمیمی و مشاور این سیاستمدار پرنفوذ را به دست آورد. با سقوط شفتسبری از مسند
قدرت، لاک از انگلستان خارج و در هلند سکنی گزید. با جلوس ویلیام اهل اورانژ به تخت سلطنت، ستاره اقبال سیاسی لاک درخشیدن گرفت. او بار دیگر کمی پس از انقلاب ۱۶۸۸ به انگلستان بازگشت و عهده دار شغل مهمی در خدمات دولتی شد.
لاک به دلیل
بیماری از قبول منصب سفیری در دربار امیر براندبورگ تن زد، ولی به کار مختصری در لندن مشغول بود تا آنکه در سال ۱۶۹۱ از کارش دست کشید و به اوتس واقع در اسکس به مهمانی خانواده مسم رفت، هرچند در ۱۶۹۶ تا ۱۷۰۰ وظایفش در سمت کمیسر بازرگانی ناگزیرش میکرد که بخشی از سال را در پایتخت بگذراند. لاک در اکتبر ۱۷۰۴ در گذشت.
از آثا جان لاک میتوان اشاره کرد:
اثر مهم لاک تحقیق درباره فهم بشری (۱۶۹۰) این کتاب در سال ۱۳۳۵ توسط منوچهر بزرگمهر تحت عنوان رساله درباره فهم انسانی ترجمه و انتشارات کتابخانه طهوری آن را منتشر کرده است. خلاصه این کتاب اثر پرنیگل، پتیسون توسط رضا زاده شفق، ترجمه و توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است. راهنمای این کتاب اثر ای جی لو توسط ابوالفضل حقیری ترجمه و انتشارات حکمت آن را منتشر کرده است (۱۳۸۶) است. این کتاب اندک زمانی پس از چاپ کتاب اصول نیوتن به بازار آمد و چنان بیان استوار و کاملی در تجربهگرایی داشت که تلاشهای مخالف
عقلگرایی را تحت الشعاع قرار داد.
لاک در این کتاب ابتدا تلاش میکند مشخص سازد که انسان اندیشههای خود را چگونه به دست میآورد، سپس به این موضوع میپردازد که آیا میتوان به حواس اعتماد کرد یا نه.
از دیگر تصنیفات با اهمیت لاک "دو رساله در باب حکومت مدنی"
است. وی در رساله اول به نظریه حق الهی پادشاهان تاخت و در رساله دوم نظریه سیاسی خود را پیش کشید. نامهای درباره
تساهل دیگر تصنیف پر اهمیت وی است که در سال ۱۶۸۹ بدون ذکر نام و به زبان لاتین آن را منتشر کرد. لاک در ۱۶۹۰ و ۱۶۹۳ دو نامه دیگر به همان مضمون انتشار داد. از دیگر تصنیفات لاک میتوان اندیشههایی در باره آموزش و پرورش (. Some Thoughts Concerning Education) به سال ۱۶۹۳ و معقولیت
مسیحیت (. The Reasonableness of Christianity) ۱۶۹۵را نام برد.
جان لاک با مشاهده برخی ناکامیهای
دکارت در تبیین
هستی و مواجهه با دشواریهای فراوان، مکتب فلسفی دیگری را بنیان گذارد که هر چند متاثر از دکارت است، اما در مجموع در برابر
فلسفه دکارت محسوب میشود. فلسفه لاک فلسفهای است که برخلاف فلسفه دکارت اصالت را به
تجربه میدهد و هر گونه مفهوم فطری و اصل عقلی پیشینی در
ذهن را مردود میشمارد.
ایده اصلی کتاب تحقیق درباره فهم بشری زمانی شکل گرفت که لاک با چند تن از دوستانش سرگرم بحث فلسفی بود که به خاطرش گذشت پیشرفت در بحث برایشان ممکن نیست، مگر آنکه بدانند ذهن قابلیت پرداختن به چه موضوعاتی را دارد و کدام مسائل از توانایی
درک آن خارج است.
این اثر از چهاربخش تشکیل شده است. در این اثر لاک میکوشد تا محدوده درک یا فهم
انسان را مشخص کرده و منابع و طبیعت
معرفت انسان را مورد بررسی قرار دهد. در بخش اول، لاک
معرفت فطری یا
ذاتی را مورد بررسی قرار میدهد و
استدلال میکند که چنین معرفتی وجود ندارد. وی به کل منکر تصورات فطری میشود و معتقد است ذهن هنگام تولد همچون یک صفحه سفید پاک است که به وسیله تجربه بر روی آن نگاشته میشود. لاک در کتاب خود اظهار میکند که شناسایی ما به وساطت
حواس حاصل میشود و ما هیچ
تصور و معلوم فطری نداریم. وی همچنین میگوید " اینکه بگویند مفهومی در ذهن انسان نقش شده، و در عین حال ذهن از آن آگاهی ندارد، نقش و اثر آن را هیچ میسازد"
و هیچ تفاوتی با این باور که بگوییم هیچ مفهومی از پیش در ذهن نقش نبسته است ندارد. لاک به این امر توجه نکرد که ممکن است حتی در بعضی موارد از توجه و التفات به وجود خودمان غافل باشیم، اما نمیشود گفت
علم به
نفس در ذهن ما وجود ندارد. چون در این جا علم به علم خود نداریم، نه این که علم به خود نداریم و میان این دو علم فرق زیادی است.
در بخش دوم لاک ادعا میکند که تصورات مواد اولیه معرفت هستند و تمام تصورات ما از راه تجربه به دست میآید. وی تصورات را به دو دسته تصورات بسیط (. Simple Idea) و مرکب تقسیم میکند. تصورات بسیط به وسیله تجربه مستقیم اشیاء به دست میآید. به طور مثال وقتی که یک میز را میبینیم، تصویری از میز در ذهن ما شکل میگیرد. به عبارت دیگر لاک تصورات بسیط را که از طریق تجربه مستقیم اشیاء، مثل دیدن، لمسکردن و غیره، به دست میآید، تنها ورودیهای ذهن میداند. بنابراین ما با جهان پیرامون خود به وسیله حواس پنجگانه ارتباط بر قرار میکنیم. به این ترتیب تصورات بسیط پدیدار میشود.
لاک تصورات بسیط را چهار نوع میداند: تصوراتی که از راه یک حس به ما میرسند، تصوراتی که از راه چند حس به ما میرسند، تصوراتی که از راه
فکر (تامل و احساس باطنی) برای ما حاصل میشوند و تصوراتی که از راه فکر و حس بیرونی به دست میآیند.
از سوی دیگر ذهن ما نسبت به این تصورات بسیط، که ورودیهای ذهن ما هستند، منفعل نیست. ذهن این محسوسات ورودی را دسته بندی، پردازش و ترکیب میکند. به این ترتیب تصورات مرکب (جواهر، حالات، اضافات) به وجود میآید. در این بین یکی از تصورات مرکب اضافه، تصور علیت است که از با هماندیشی دو تصور حاصل شده است. در ذهن دو تصور با هم مقایسه شدهاند و حاصل آن، تصور علیت شده است که روشنتر از دو تصور اول (
علت) و تصور دوم (
معلول) است.
در بخش سوم لاک به طبیعت زبان، ارتباطش با تصورات و نقش آن در معرفت میپردازد. بخش چهارم به توضیح طبیعت و محدودیتهای معرفت و ارتباط بین
عقل و
ایمان اختصاص دارد.
لاک
تفکر را متضمن سلسلهای از تصورات میداند که در ذهن یا در برابر ذهن موجودند و نمودار چیزهایی خارج از ذهن هستند. استدلال نیز قسمی عمل ذهنی است که به
شناخت یا
اعتقاد منجر میشود. لاک شناخت را درک نسبت بین تصورات معرفی میکند.
به نظر لاک قوای اساسی یا بنیادی ما حواس ما هستند که خودشان مستقلاً نوعی شناخت، شناخت حسی را به ما ارائه میدهند و دارای حجیت مستقل هستند.
تصور در نزد لاک، به مانند دکارت، همان محتوای ذهنی است. وجه افتراق لاک و دکارت در این زمینه آن است که دکارت تصور را چیزی کاملاً عقلانی در نظر میگرفت، در حالی که لاک آن را تنها محصول تجربه میداند. لاک اشاره میکند که هر آنچه به آن میاندیشیم و هر آنچه به تصور ذهنی ما در میآید از طریق تجربه به دست آمده است. وی اگرچه تمامی شناخت ما را از طریق محسوسات میداند، یعنی محسوسات را منبع شناخت به حساب میآورد، اما برای آن محدودیتی نیز قائل است. محسوسات تنها وجود اشیا را به ما میشناساند نه طبیعت یا ماهیتشان را. از طرف دیگر چون همهاندیشههای ما درباره
جهان، محدود به مفاهیمی است که از راه حواس کسب کردهایم، پس تعقلمان در مورد جهان هم محدود است.
به عبارت دیگر هر چه در ذهن حاضر است تصور و ایده است. این موضوع در شناخت وی جنبه اساسی دارد که هر گونه شناخت ما از جهان به واسطه تصورات حاصل میشود. ذهن در کلیه تفکرات و استدلالهایش متعلق بلاواسطه دیگری ندارد، مگر تصورات خودش.
اکنون به این مسئله میپردازیم که شناخت ما تا چهاندازه معتبر است. همانطور که گفته شد لاک ادعا میکند که ما نمیتوانیم پی به
ماهیت اشیاء ببریم، بلکه تنها تصوری از آنها در ذهن ما شکل میگیرد. بنابراین آیا ممکن است آنچه ما میشناسیم کاملاً بیارتباط با خود اشیاء باشد؟ به عبارت دیگر آیا هیچ دو نفری شناخت یکسانی از یک شَیء بخصوص پیدا نخواهند کرد و اگر بخشهایی از شناختشان یکسان باشد بر حسب تصادف است. لاک با این دیدگاه مخالف است. وی عقیده دارد که به بخشی از وجوه اشیاء میتوان شناخت کامل پیدا کرد و این بخشها مستقل از مدرک هستند. این وجه از شیء که مستقل از مدرک میباشند
کیفیات اولیه (Primary qualities) است.
برای درک این مطلب لازم است اشاره کنیم که لاک خواص اشیا را به دو بخش کیفیات اولیه و
ثانویه، (Secondary qualities) تقسیم کرد. کیفیات اولیه (نظیر شکل،اندازه، وزن و غیره) آن قسم از خواص شیء است که مستقل از این که ادراک شوند وجود دارند و ذاتاً متعلق به آن است. به عبارت دیگر کیفیات اولیه از قسم خصوصیات مکانیکی هستند و ویژگی هر شیء است، آن طور که ذاتاً هست، اعم از این که ناظری باشد که شیء را ادراک کند یا نه. کیفیات اولیه قابلیت اندازهگیری
ریاضی دارند و بنابراین به معنای خاصی، عینی هستند.
ویژگیهای عینی اجزایی که ماده نهایتاً از آنها تشکیل میشود، همین کیفیات اولیه است. علوم ریاضی از این جنبه با اشیا سر و کار دارد. کیفیات ثانویه آن دسته از خواص شیء است که مستلزم کنش و واکنش با ناظر است و از فردی به فرد دیگر متفاوت است. به طور مثال خواصی مانند رنگ، بو و مزه. کیفیات ثانویه تااندازهای قائم به ناظرند و اگر فاعل مدرکی نبود، آن طور که ادراک میشوند وجود نمیداشتند. کمیتپذیری کیفیات ثانویه به مراتب قویتر است.
لاک شناسایی را نتیجه مطالعه و تحقیق تصورات میداند به این صورت که ببینیم آیا از حیثی سازگار یا ناسازگارند. وی شناسایی را به چهار نوع تقسیم میکند. نخستین نوع شناسایی به وسیله بررسی دو یا چند نوع تصور حاصل میشود که ببینیم همانند هستند یا نه. نوع دوم درباره همبودی دو یا چند تصور بحث میکند، یعنی کشف این که دو یا چند تصور با هم هستند یا خیر. این امر معمولاً به کشف این نکته رهنمون میشود که این تصورات اجزا یا معلول جوهر واحدی هستند. نوع سوم شناسایی این است که دو یا چند تصور به طریقی با هم مرتبط هستند. آخرین نوع شناسایی کشف این نکته است که آیا تصورات ما تجربه چیزی است که در خارج از اذهان و نفوس ما وجود دارد یا نه، یعنی آیا تصورات درباره موجودی واقعی است یا خیر.
به طور کلی میتوان گفت از دید لاک جهان مرکب از
ماده و ذهن است. ما هیچگاه به شناخت کامل از این دو دست نخواهیم یافت. به عبارت دیگر نمیتوانیم بدانیم که طبیعت درونی آنها چیست. و این دو تا ابد برای ما مجهول باقی میماند. البته قابل ذکر است که لاک ادعا نمیکند که ذهن لزوماً از ماده متفاوت، بلکه به عکس دکارت و پیروانش این احتمال را برای مادی بودن ذهن قائل است. آنچه ما به طور مستقیم تجربه میکنیم این است که اینها، اشیاء و ذهن، چه میکنند و چگونه رفتاری دارند و هر شناختی که بتوانیم بر درباره آنها کسب کنیم، بر پایه آن تجربه ساخته میشود. اشیاء مادی در ذهن ما تاثیر میگذارند و این تاثیر از طریق حواس ما و به شیوههای گوناگون انجام میشود و به این صورت تصوراتی برای ذهن از اشیاء مادی حاصل میشود. سپس ما با استفاده از این تصورات برداشتمان را از جهان متشکل از آن اشیاء بنا میکنیم.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جان لاک»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۹/۹.