• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جایگاه تفکر(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بی شک حیات انسانی حیاتی فکری است و آن با ادراکی سامان می یابد که فکر نامیده می شود. لازمه این سخن آن است که فکر هرچه صحیح تر و تام تر باشد حیات و زندگی استوارتر خواهد بود، بنابراین زندگی استوار انسانی، با فکر استوار رابطه مستقیم دارد. این حقیقت را خداوند با راه های مختلف و اسلوب های متنوع بیان کرده است؛ مانند آنجا که در تمثیلی، هدایت یافتگان را در برابر گمراهان قرار داده، می فرماید: آیا کسی که مرده دل بود و زنده اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن، در میان مردم راه برود، همانند کسی است که گویی در تاریکی ها گرفتار است و از آن بیرون شدنی نیست: «اَوَ مَن کانَ مَیتـًا فَاَحیینـهُ و جَعَلنا لَهُ نورًا یمشی بِهِ فِی النّاسِ کمَن مَثَلُهُ فِی الظُّـلُمـتِ لَیسَ بِخارِج مِنها» (انعام:۱۲۲) یا آنجا که دانایان را با نادانان برابر نمی داند: «هَل یستَوِی الَّذینَ یعلَمونَ والَّذینَ لا یعلَمونَ» (زمر:۳۹؛ زمر:۹؛ زمر:۱۸؛ مجادله:۵۸؛ مجادله:۱۱)، افزون بر این یادآور می شود که آنچه به آن دعوت و هدایت می کند راهی است از راه های فکری، چون قرآن را دعوت کننده به بهترین ملّت یا سنّت یا طریقه دانسته است: «اِنَّ هـذا القُرءانَ یهدی لِلَّتی هِی اَقوَمُ» (اسراء:۱۷؛ اسراء:۹) و به هر حال آن طریقه و سنت، صراطی است حیاتی که استوارتر بودن آن متوقف بر این است که طریق فکر در آن استوارتر باشد؛ همچنین به صراط مستقیم و راه روشنی هدایت می کند که نه مخالف با حق بوده و نه برخی اجزای آن، مخالف با برخی دیگر است: «قَد جاءَکم مِنَ اللّهِ نورٌ و کتـبٌ مُبین • یهدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضونَهُ سُبُلَ السَّلـمِ و یخرِجُهُم مِنَ الظُّـلُمـتِ اِلَی النُّورِ بِاِذنِهِ ویهدیهِم اِلی صِرط مُستَقیم». (مائده:۱۵ - ۱۶) خداوند متعالی در کتاب خویش حتی در یک آیه از بندگان نخواسته تا کورکورانه به او و آنچه از جانب اوست ایمان بیاورند، یا ندانسته در راهی قدم نهند.(طباطبایی، ج ۵، ص ۲۵۵)
خداوند سبحان حتی شرایعی را که برای بندگان جعل کرده ـ با اینکه عقل• به تفاصیل ملاکات آن ها راه ندارد ـ به اموری که به منزله استدلال است تعلیل کرده؛ مانند اینکه نماز را بازدارنده از فحشا و منکر: «اِنَّ الصَّلوةَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ والمُنکرِ ولَذِکرُ اللّهِ اَکبَرُ ...» (عنکبوت:۲۹؛ عنکبوت:۴۵)، روزه را مایه تقوا: «کتِبَ عَلَیکمُ الصّیامُ کما کتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکم لَعَلَّکم تَتَّقون» (بقره:۱۸۳) و وضو را وسیله طهارت معرفی کرده است: «ما یریدُ اللّهُ لِیجعَلَ عَلَیکم مِن حَرَج و لـکن یریدُ لِیطَهِّرَکم ولِیتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَیکم لَعَلَّکم تَشکرون». (مائده:۶) این ادراک عقلی ـ یعنی طریقه فکر صحیح که قرآن کریم مردم را در تشخیص حق و باطل، خیر و شر و نفع و ضرر به آن ارجاع داده ـ همان چیزی است که انسان بر حسب فطرت خویش از آن آگاه است(طباطبایی، ج ۵، ص ۲۵۵) یا بگفته برخی گاهی با تقلید و گاهی با ممارست و در پیامبران با نور الهی در اصل فطرت محقق می شود.(الموسوعة الذهبيه، ج ۱۰، ص ۲۰۲)
قرآن کریم به تفکر و تدبر بسیار اهمیت داده و شمار فراوانی از آیات برای ترغیب به آن آمده اند، چنان که با جست و جو در آیات به دست می آید که خداوند بیش از ۳۰۰ مورد انسان را به تفکر، تذکر و تعقل دعوت کرده است.(طباطبایی، ج ۵، ص ۲۵۵) افزون بر این در آیات بسیاری عدم تفکر و تعقل را توبیخ و ملامت کرده است: «قُل لا اَقولُ لَکم عِندی خَزائِنُ اللّهِ ولا اَعلَمُ الغَیبَ و لا اَقولُ لَکم اِنّی مَلَک اِن اَتَّبِعُ اِلاّ ما یوحی اِلَی قُل هَل یستَوِی الاَعمی والبَصیرُ اَفَلا تَتَفَکرون» (انعام:۵۰)، «و مَا الحَیوةُ الدُّنیا اِلاّ لَعِبٌ ولَهوٌ ولَلدّارُ الأخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یتَّقونَ اَفَلا تَعقِلون» (انعام:۳۲) و برای آنان که در مسیر جهل و عدم تعقل گام برمی دارند و از سرمایه فکر و خرد خویش استفاده نمی کنند رجس و پلیدی شک و تردید قرار داده است، آن چنان که به ایمان موفق نمی شوند: «و ما کانَ لِنَفس اَن تُؤمِنَ اِلاّ بِاِذنِ اللّهِ ویجعَلُ الرِّجسَ عَلَی الَّذینَ لا یعقِلون». (یونس:۱۰۰)(شیرازی، ج۸، ص۳۹۰)
از نگاه قرآن اعراض کنندگان از تعقّل، از چارپایان نیز کمترند: «اِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ البُکمُ الَّذینَ لایعقِلون» (انفال:۲۲) و ادراک حق به وسیله تعقل غایت آفرینش وی بر حسب حیات معنوی اوست، چنان که رسیدن به اجل مسمّا (مدّت مقرّر) غایت حیات صوری دنیوی اوست: «و لِتَبلُغوا اَجَلاً مُسَمًّی ولَعَلَّکم تَعقِلون». (غافر:۶۷)(طباطبایی، ج ۱۷، ص ۳۴۷)
برخی با توجه به آیاتی چون «اِنَّ فی ذلِک لاَیـت لِقَوم یتَفَکرون» (زمر:۴۲) و «کذلِک نُفَصِّلُ الأیـتِ لِقَوم یتَفَکرون» (یونس:۲۴) تفکر را مبدأ وصول به حقیقت، علم و شناخت معرفی کرده اند.(المنیر، ج ۹، ص ۱۶۵) روایات نیز تصریح می کنند که هیچ عبادتی همانند تفکر نیست(مجلسی، ج ۱، ص ۸۸؛ مجلسی، ج ۱، ص۹۴)؛ نیز اینکه ساعتی تفکر برتر از عبادت یک(مجلسی، ج ۶۸، ص ۳۲۷)، ۷(کشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷)، ۶۰(مجلسی، ج ۶۶، ص ۲۹۳) و ۷۰ سال(كشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷) است و این تفاوت به لحاظ اختلاف مراتب شخص متفکر و موضوع تفکر است.(كشف الاسرار، ج ۲، ص ۳۸۷؛مشهدی، كنز الدقائق، ج ۲، ص ۳۲۰) در علم منطق نیز تفکر، شاخصه اصلی و فصل ممیز انسان از دیگر حیوانات به شمار آمده و انسان را حیوان ناطق (:متفکر) تعریف کرده اند.(الاشارات والتنبيهات، ج ۱، ص ۱۱؛ الاشارات والتنبيهات، ج ۱، ص۷۷)
تفکر در صورتی انسان را به حق و حقیقت رهنمون می شود که در فضایی عاری از هرگونه وابستگی، دلبستگی و پیشداوری انجام شود وگرنه چنانچه شخص متفکر قبل از تفکر، گرایش خود را به سمت و سویی خاص مشخص کرده و از پیش تصمیم گرفته باشد تفکر او در همان محدوده صورت گرفته و به نتیجه دلخواه وی می رسد، چنان که ولیدبن مغیره با این گرایش که می خواست درباره قرآن چیزی بگوید که دعوت به آن را باطل و قوم خویش را راضی کند، می اندیشید که قرآن را شعر معرفی کند یا افسانه، یا کهانت یا سحر. او در این محدوده اندیشید و سرانجام به این نتیجه رسید که بگوید قرآن سحر و ساخته دست بشر است، از این رو به شدت مورد
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد ۸، صفحه ۳۸۷
غضب و نفرین خداوند قرار گرفت(طباطبایی، ج۲۰، ص۸۶ - ۸۷): «اِنَّهُ فَکرَ و قَدَّر • فَقُتِلَ کیفَ قَدَّر • ثُمَّ قُتِلَ کیفَ قَدَّر • ثُمَّ نَظَر • ثُمَّ عَبَسَ و بَسَر • ثُمَّ اَدبَرَ واستَکبَر • فَقالَ اِن هـذا اِلاّ سِحرٌ یؤثَر • اِن هـذا اِلاّ قَولُ البَشَر». (مدثر:۷۴؛ مدثر:۱۸ - ۲۵)
منابع:
(۱)قرآن کریم؛
(۲)طباطبایی، المیزان؛
(۳)الموسوعة الذهبيه؛
(۴)آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه؛
(۵)المنیر؛
(۶)علامه مجلسی، بحار الانوار؛
(۷)میرزا محمد مشهدی، كنز الدقائق؛



جعبه ابزار