• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جنگ چالدران (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



چالدُران‌، جنگ‌، نخستین‌ جنگ‌ دولتهای‌ صفوی‌ و عثمانی‌ در ۹۲۰ در دشت‌ چالدران‌. گسترش‌ قلمرو عثمانی‌ در مشرق‌، سقوط‌ بیگ‌نشینهای‌ آناطولی‌، حاكمیت‌ عثمانی‌ بر مغرب‌ فرات‌ كه‌ پس‌ از جنگ‌ اُتْلُق‌ بلی‌ در ۸۷۷ به‌ شكست‌ اوزون‌ حسن‌ و پیروزی‌ سلطان‌ محمد فاتح‌ ختم‌ شد، همچنین‌ نفوذ روزافزون‌ طریقت‌ صفوی‌ در آسیای‌ صغیر و پا گرفتن‌ جنبش‌ قزلباشان‌ (قزلباش‌) كه‌ به‌ تشكیل‌ دولت‌ صفوی‌ (حك: ح ۹۰۶ـ ۱۱۳۵) و رواج‌ تشیع‌ انجامید، وقوع‌ جنگ‌ را بین‌ ایران‌ و عثمانی‌ اجتناب‌ناپذیر كرده‌ بود. (روملو، ج‌ ۲، ص‌ ۷۶۲ـ۷۷۱؛ روملو، ج‌ ۲، ص‌ ۹۰۹؛ وودز، ص‌ ۱۹۷ـ۱۹۹) بایزید دوم‌، به‌ دلیل‌ گرفتاریهای‌ داخلی‌ و خارجی‌، از جنگ‌ با صفویان‌ پرهیز داشت‌. اسماعیل‌ صفوی‌ (حك: ح ۹۰۶ـ۹۳۰) نیز كه‌ هنوز آمادگی‌ لازم‌ برای‌ درگیری‌ با عثمانیان‌ را نداشت‌، سیاست‌ دوستی‌ با بایزید را پیش‌ گرفت،‌ (فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج۱، ص‌ ۳۴۵ـ۳۴۷؛ اسپناقچی‌ پاشازاده‌، ص۵۱ـ۵۳؛ فلسفی‌، ص‌۳۳ـ ۳۴) اما این‌ مناسبات‌ در ۹۱۶، هنگامی‌ كه‌ شاه‌اسماعیل‌ بر شیبك‌خان‌ ازبك‌ پیروز شد، به‌ هم‌ خورد، زیرا شاه‌ اسماعیل‌ پوست‌ سر شیبك‌خان‌ را كه‌ از كاه‌ پر شده‌ بود، همراه‌ فتح‌نامه‌ای‌ غرورآمیز برای‌ سلطان‌ عثمانی‌ فرستاد. این‌ كار موجب‌ خشم‌ بایزید شد و در مكتوبی‌ به‌ شاه‌ اسماعیل‌، او را به‌ حمله‌ به‌ ایران‌ تهدید كرد. (روملو، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۵۳؛ اسپناقچی‌ پاشازاده‌، ص‌ ۶۷ـ ۶۸؛ یوجل‌ و سویم‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۲۵؛ یوجل‌ و سویم‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۳۴( بایزید نتوانست‌ این‌ تهدید را عملی‌ سازد، چرا كه‌ از سلطنت‌ بر كنار شد و سلیم‌ اول‌ جای‌ او را گرفت‌. سلیم‌ پس‌ از آگاهی‌ از تشدید فعالیتهای‌ مذهبی‌ ـ سیاسی قزلباشانِ وابسته‌ به‌ شاه‌اسماعیل‌ در آناطولی‌، درصدد حمله‌ به‌ ایران‌ بر آمد. در این‌ میان‌، نورعلی‌ خلیفه‌، از مبلّغان‌ اعزامی‌ شاه‌اسماعیل‌ به‌ آناطولی‌ مركزی‌، بسیاری‌ از علویان‌ و قزلباشان‌ را در اطراف‌ خود گرد آورد و نیروهای‌ فرستاده‌ شده‌ برای‌ سركوبی‌اش‌ را شكست‌ داد. وی‌ پس‌ از تصرف‌ شهر توقات‌، به‌ نام‌ شاه‌اسماعیل‌ خطبه‌ خواند. از طرف‌ دیگر، خان‌ محمدخان‌ استاجلو (حاكم‌ دیار بكر) به‌ دستور شاه‌اسماعیل‌ نامه‌های‌ توهین‌آمیزی‌ به‌ دربار عثمانی‌ می‌فرستاد. افزون‌ بر این‌، شاه‌اسماعیل‌ به‌ صورت‌ آشكار و نهان‌ از مدعیانِ سلطنت‌ عثمانی‌ حمایت‌ می‌كرد، چنان‌ كه‌ سلطان‌ احمد را به‌ مخالفت‌ با برادرش‌، سلطان‌ سلیم‌ اول‌، ترغیب‌ می‌كرد و چون‌ سلطان‌ احمد كشته‌ شد، شاه‌ اسماعیل‌ پسر او، سلطان‌ مراد، را در ایران‌ پناه‌ داد و حكومت‌ قسمتی‌ از فارس‌ را به‌ او واگذار كرد؛ (عالم‌آرای‌ شاه‌ اسماعیل،‌ ص‌ ۵۰۳؛ عالم‌آرای‌ شاه‌ اسماعیل،‌ ص‌ ۵۰۸ـ۵۱۰؛ روملو، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۶۸ـ۱۰۷۰؛ روملو، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۸۱ـ ۱۰۸۲؛ جهانگشای‌ خاقان‌، ص‌ ۴۸۹ـ ۴۹۰) از این‌رو، سلطان‌ سلیم‌ پس‌ از قلع‌ و قمع‌ مدعیان‌ سلطنت‌ و سامان‌ دادن‌ به‌ مرزهای‌ عثمانی‌، درصدد حمله‌ به‌ ایران‌ بر آمد. وی‌ بر آن‌ بود كه‌ پیش‌ از لشكركشی‌، تكیه‌ گاه‌ شاه ‌اسماعیل‌ در آناطولی‌ شرقی‌ و مركزی‌، یعنی‌ جامعه قزلباشان‌، را از بین‌ ببرد. سلطان‌سلیم‌ با گرفتن‌ فتوای‌ علما، برای‌ جهاد با قزلباشان‌ و كفار، پس‌ از شناسایی‌ قزلباشان‌ در خاك‌ عثمانی‌ ــ كه‌ حدود چهل‌ هزار تن‌ می‌شدند ــ دستور قتل‌ و حبس‌ آنان‌ را صادر كرد. وی‌ از آن‌ بیم‌ داشت‌ كه‌ پس‌ از لشكركشی‌ به‌ ایران‌، این‌ افراد در خاك‌ عثمانی‌ قیام‌ كنند. (سعدالدین‌ افندی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۴۱؛ سعدالدین‌ افندی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۴۵ـ۲۴۶؛ صولاق‌زاده‌، ص‌۳۶۰ـ۳۶۱؛ فرید، ص‌ ۱۸۹ـ۱۹۰) پس‌ از آن‌، سلطان‌ عثمانی‌ در ۲۳ محرّم‌ ۹۲۰، از اِدرنِه‌ به‌ سوی‌ آذربایجان‌ به‌ راه‌ افتاد و با ارسال‌ نامه‌ای‌ به‌ عُبَیداللّه‌خان‌ ازبك‌، او را نیز به‌ حمله‌ به‌ ایران‌ ترغیب‌ كرد. لشكریان‌ عثمانی‌ در ۱۹ جمادی‌الاولی‌ ۹۲۰ به‌ صوشهری‌، ابتدای‌ سرحد دولت‌ صفویه‌، رسیدند. (فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۳۷۴ـ۳۷۷؛ فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۳۹۶ـ۳۹۹؛ فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۴۵۸ـ۴۶۰) سلیم‌ اول‌ كه‌ از عقب‌نشینی‌ شاه‌اسماعیل‌ به‌ اراضی‌ داخلی‌ ایران‌ و پیامدهای‌ آن‌ بیمناك‌ بود، در جریان‌ پیشروی‌ به‌ سوی‌ ایران‌ و به‌ منظور تحریك‌ شاه‌اسماعیل‌ به‌ جنگ‌، چهار نامه توهین‌آمیز برای‌ او فرستاد. نخستین‌ آنها به‌ زبان‌ فارسی‌ بود كه‌ از ازمیر فرستاده‌ شد. وی‌ در آن‌ شاه‌اسماعیل‌ را با عناوینی‌ چون‌ «امیراسماعیل‌» و «فرمانده‌ عجم‌» خطاب‌ و او را به‌ الحاد و فتنه‌انگیزی‌ متهم‌ كرد و از او خواست‌ تا مردانه‌ به‌ میدان‌ نبرد آید. (فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۳۷۹ـ۳۸۱؛ فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص ۴۵۹؛ سعدالدین‌ افندی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۴۶ـ ۲۴۸؛ شاه‌اسمعیل‌ صفوی‌، ص‌ ۱۴۳ـ۱۴۷) نامه‌های‌ سلیم‌ به‌ امرا و حكام‌ در این‌ زمان‌، حاكی‌ از آمادگی‌ او برای‌ جنگ‌ با بنیانگذار سلسله صفوی‌ است‌. (ثابتیان‌، ص‌۱۱۰( سلطان‌ سلیم‌ پاسخ‌ نامه سومش‌ را در ۲۳ جمادی‌الاولی‌ همان‌ سال‌، چهار روز پس‌ از ورود به‌ قلمرو صفوی‌، در حوالی‌ ارزنجان‌ دریافت‌ كرد. (فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۲ـ ۳۸۴؛ فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۳۹۹(

شاه‌اسماعیل‌، بر خلاف‌ سلطان‌سلیم‌، او را با عنوان‌ اسلام‌پناه‌ خطاب‌ كرد و مضامین‌ نامناسب‌ مكتوبات‌ سلطان‌ را حاكی‌ از طرز نگارش‌ منشیان‌ تریاكی‌ دربار تلقی‌ كرد. سپس‌، سلیم‌ را از عاقبت‌ لشكركشی‌ به‌ قلمرو صفویان‌ بیم‌ داد. (فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۴ـ۳۸۵؛ شاه‌اسمعیل‌ صفوی‌، ص‌ ۱۶۷ـ۱۶۹(

سلیم‌ پس‌ از دریافت‌ این‌ نامه‌، از شدت‌ خشم‌ امر كرد قاصد را بكشند و چهارمین‌ نامه‌ را كه‌ به‌ زبان‌ تركی‌ نوشته‌ شده‌ بود و سرشار از عبارات‌ توهین‌آمیز و تحریك‌كننده‌ بود، همراه‌ تسبیح‌ و خرقه‌ و كشكول‌ (به‌ نشانه اینكه‌ پادشاهی‌ كار تو نیست‌ و مثل‌ پدرانت‌ درویشی‌ كن‌)، برای‌ وی‌ فرستاد. (فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۵ـ۳۸۶؛ فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۳۹۹؛ فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶۰؛ سعدالدین‌ افندی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۵۲ ـ ۲۵۴؛ اسپناقچی‌ پاشازاده‌، ص‌ ۹۶ـ۹۷؛ اوزون‌ چارشیلی‌ ، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۱(

در همین‌ ایام‌، سلطان‌ سلیم‌ با اعتراضات‌ برخی‌ از امیران‌ عثمانی‌ مخالف‌ جنگ‌ با ایران‌ و شورش‌ گروهی‌ از ینی‌چریان‌، روبه‌رو شد كه‌ بی‌درنگ‌ آنها را سركوب‌ كرد. (سعدالدین‌ افندی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۵۴ـ۲۵۸؛ صولاق‌زاده‌، ص‌ ۳۶۳؛ فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌۴۰۰؛ فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶۰؛ هامرـ پورگشتال، ج‌ ۲، ص‌ ۴۱۱؛ اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۴(

شاه‌اسماعیل‌ كه‌ در این‌ زمان‌ در همدان‌ بود، با اطلاع‌ از حمله سلطان‌ سلیم‌ اول‌ به‌ ایران‌، از طریق‌ تبریز و خوی‌ روانه دشت‌ چالدران‌ شد )خواندمیر، ص‌ ۸۵ ـ۸۶) و به‌ سمت‌ شرقی‌ آن‌ رفت‌. سپاه‌ عثمانی‌ در حدود یك‌ هفته‌ بعد، در اول‌ رجب‌ ۹۲۰، به‌ آنجا رسید و در تپه‌های‌ شمال‌ غربی‌ آن‌ موضع‌ گرفت‌. خان‌محمدخان‌ استاجلو و نورعلی‌ خلیفه‌ پیشنهاد كردند كه‌ بدون‌ دادن‌ فرصت‌ استراحت‌ و آرایش‌ جنگی‌ به‌ عثمانیان‌ به‌ آنها حمله‌ شود، لیكن‌ دورمیش‌خان‌ این‌ كار را خلاف‌ مردانگی‌ دانست‌ و شاه‌اسماعیل‌ هم‌ این‌ نظر را پذیرفت.‌ ( جهانگشای‌ خاقان‌، ص‌ ۴۹۲ـ۴۹۳؛ عالم‌آرای‌ صفوی‌، ص‌ ۴۸۴ـ ۴۸۵) بدین‌ ترتیب‌، عثمانیان‌ فرصت‌ استقرار و صف‌آرایی‌ یافتند. در طرف‌ دیگر، بسیاری‌ از امیران‌ عثمانی‌ می‌خواستند به‌ سپاه‌ خسته‌ یك‌ روز استراحت‌ داده‌ شود، لیكن‌ پیری‌ محمدپاشا، دفتردار روم‌ایلی‌ (ایالت‌ سابق‌ امپراتوری‌ عثمانی‌)، با این‌ نظر مخالفت‌ كرد، چرا كه‌ بسیاری‌ از آقنجیها (كسانی‌ كه‌ به‌ منظور جاسوسی‌، تخریب‌ و غارتگری‌ در حمله‌ به‌ سرزمینهای‌ بیگانه‌ شركت‌ می‌كردند) در اردوی‌ عثمانی‌، شیعه‌ بودند و گرایش‌ قزلباشی‌ داشتند و احتمالاً اگر جنگ‌ به‌ تأخیر می‌افتاد، تحت‌ تأثیر مبلّغان‌ صفوی‌ به‌ اردوی‌ شاه‌اسماعیل‌ می‌پیوستند؛ از این‌رو، سلطان‌ سلیم‌ بی‌درنگ‌ آماده نبرد شد. (هامرـ پورگشتال‌، ج‌ ۲، ص‌ ۴۱۲؛ اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۶ـ ۲۶۸) درباره تعداد قوای‌ طرفین‌ جنگ‌، آمار دقیقی‌ در دست‌ نیست‌ و برخی‌ آمار مبالغه‌آمیزی‌ داده‌اند. (خواندمیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۴۶؛ عالم‌آرای‌ صفوی‌، ص‌ ۴۷۷) ظاهراً، لشكریان‌ عثمانی‌ بین‌ هشتاد هزار تا صدهزار نفر و ایرانیان‌ حدود بیست‌هزار نفر بودند. (اسكندرمنشی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲؛ شاملو، ج‌ ۱، ص‌ ۴۴؛ سعدالدین‌ افندی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۳) باتوجه‌ به‌ اینكه‌ قسمتی‌ از قوای‌ قزلباش‌ در مرزهای‌ خاوری‌ قلمرو صفوی‌ درگیر بودند و شاه‌اسماعیل‌ قصد نبرد با سلطان‌ عثمانی‌ را نداشت‌ و ضمناً شاه‌اسماعیل‌، به‌ دلیل‌ جانبازی‌ قزلباشان‌، در جنگهای‌ دیگر نیز با افراد كمتری‌ بر دشمن‌ پیروز شده‌ بود و افزون‌ بر آن‌، وی‌ حتی‌ قصد نبرد با عثمانیان‌ را نداشت‌، رقم‌ یاد شده‌ درست‌ به‌ نظر می‌رسد. (خواندمیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۴۵؛ اسكندرمنشی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲؛ فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۴۱۴(

آرایش‌ جنگی‌ لشكر عثمانی‌، شامل‌ ینی‌چریان‌ مسلّح‌ به‌ تفنگ‌ و شمشیر كه‌ نیروی‌ اصلی‌ قشون‌ بودند، شتران‌ و استران‌ باركش‌ به‌ صورت‌ سدّ محافظ‌ ینی‌چریان‌، دویست‌ توپ‌ و صد خمپاره‌ پیشاپیش‌ قشون‌ و دسته پیاده عَزَبها (سربازان‌ غیرمنظم‌ در صفوف‌ مقدّم‌) كه‌ نقش‌ استتاری‌ برای‌ توپها نیز داشتند، در حالی‌كه‌ سلطان‌ سلیم‌ بر بالای‌ تپه‌ای‌ مشرف‌ بر دشت‌ چالدران‌ و در قلب‌ لشكر مستقر بود، حاكی‌ از عزم‌ و آمادگی‌ آنان‌ برای‌ جنگی‌ تمام‌عیار بود. (سعدالدین‌ افندی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۳؛ صولاق‌زاده‌، ص‌ ۳۶۸) مورخان‌ ایرانی‌ از پناه‌ گرفتن‌ نظامیان‌ عثمانی‌ درون‌ «حصنی‌ از عرابه‌ و زنجیر» و قلعه آهنی‌ سخن‌ گفته‌اند. (جهانگشای‌ خاقان‌، ص‌ ۴۹۳؛ خورشاه ‌بن‌ قباد، ص‌ ۶۶؛ مستوفی‌، ص‌ ۵۴(

لشكریان‌ ایران‌ از هر نظر با سواران‌ عثمانی‌ متفاوت‌ بودند، اسبهای‌ ایرانیان‌ فربه‌ و توانا و سواران‌ آنها، بر خلاف‌ نیروهای‌ عثمانی‌ كه‌ بیمار و خسته‌ بودند، همگی‌ سالم‌ و قوی‌بنیه‌ بودند، اما اسلحه ایرانیان‌ كمانهای‌ چاچی‌ و گرزهای‌ آهنین‌ بود و توپخانه‌ و قشون‌ پیاده‌ نداشتند. (هامرـ پورگشتال‌، ج‌ ۲، ص‌ ۴۱۵ـ۴۱۷) آرایش‌ نظامی‌ آنها شامل‌ میمنه‌ و میسره‌ و قلب‌ لشكر بود و شاه‌اسماعیل‌ نیز با گروهی‌ از سواران‌ زبده‌ در جانبی‌ مشرف‌ بر لشكر موضع‌ گرفته‌ بود تا در صورت‌ لزوم‌ به‌ كمك‌ آنها برود. (روملو، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۸۳؛ اسكندرمنشی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲؛ شاملو، ج‌ ۱، ص‌ ۴۴؛ قزوینی‌، ص‌ ۴۱۶) به‌ روایت‌ برخی‌ از مورخان‌، شاه‌اسماعیل‌ در آن‌ گیرودار به‌ شكار بلدرچین‌ مشغول‌ بود. (جهانگشای‌ خاقان‌، ص‌ ۴۹۵؛ غفاری‌ قزوینی‌، ص‌ ۲۷۷) آنان‌ در آغاز بر عثمانیان‌ چیره‌ شدند اما دیری‌ نگذشت‌ كه‌ ناگزیر عقب‌نشینی‌ كردند. در این‌ هنگام‌، شاه‌اسماعیل‌ به‌ میدان‌ آمد و فرماندهی‌ جناح‌ راست‌ لشكر قزلباش‌ را خود برعهده‌ گرفت‌. وی‌ كه‌ می‌دانست‌ سلیم‌ می‌خواهد با كشاندن‌ ایرانیان‌ به‌ تیررس‌ توپها بر آنان‌ ضربه سنگینی‌ وارد آورد، تصمیم‌ گرفت‌ دو جناح‌ لشكر عثمانی‌ را هم‌زمان‌ تحت‌ فشار قرار دهد و به‌ عزبها مجال‌ كنار كشیدن‌ از جلو توپها را ندهد و پس‌ از گذشتن‌ از صف‌ توپها، قراولان‌ خاص‌ سلطان‌ را درهم‌ شكند و پیاده‌نظام‌ ینی‌چری‌ را از پشت‌ آماج‌ حمله دوسویه قزلباشان‌ قرار دهد. (اسكندرمنشی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲؛ جهانگشای‌ خاقان، ص‌ ۴۹۶؛ اسپناقچی‌ پاشازاده‌، ص‌ ۱۰۶؛ هامرـ پورگشتال‌، ج‌ ۲، ص‌ ۴۱۶ـ۴۱۷(

اگرچه‌ شاه‌ اسماعیل‌، جناح‌ چپ‌ لشكر عثمانی‌ را در هم‌ شكست‌ و تا محل‌ نیروی‌ عقب‌دار عثمانی‌ پیش‌ تاخت‌، اما جناح‌ چپ‌ لشكرش‌ گرفتار آتش‌ توپخانه‌ شد و درهم‌ شكست.‌ (روملو، ج‌ ۲، ص‌ ۱۰۸۵؛ جهانگشای‌ خاقان، ص‌۵۰۰؛ سعدالدین‌ افندی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۵؛ صولاق‌زاده‌، ص‌ ۳۶۷ـ ۳۶۸) در ادامه‌، آتش‌ سنگین‌ توپخانه‌ جناح‌ راست‌ و قلب‌ سپاه‌ ایران‌ را نیز در هم‌ كوبید. )خواندمیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۴۷؛ جهانگشای‌ خاقان‌، ص‌ ۵۰۱ـ۵۰۲؛ عالم‌آرای‌ صفوی‌، ص‌ ۴۸۶ـ۴۹۱؛ شاملو، ج‌ ۱، ص‌ ۴۴ـ۴۵) شاه‌ اسماعیل‌ مجروح‌ شد و اسبش‌ در گل‌ فرو رفت‌. وقتی‌ نزدیك‌ بود به‌ دست‌ دشمن‌ بیفتد، قزلباشی‌ به‌ نام‌ میرزاسلطان‌علی‌ كه‌ به‌ شاه‌ شباهت‌ داشت‌، خود را به‌ جای‌ او معرفی‌ كرد و مهتری‌ به‌ نام‌ خضرآقا، اسبش‌ را به‌ شاه‌اسماعیل‌ داد و او از مهلكه‌ نجات‌ یافت‌. شاه‌صفوی‌ كه‌ مقاومت‌ را بیهوده‌ می‌دید، همراه‌ گروهی‌ از جانبازان‌ قزلباش‌، از طریق‌ تبریز به‌ درگزین‌ گریخت‌. )اسكندرمنشی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲؛ عالم‌آرای‌ صفوی، ص‌ ۴۹۱ـ ۴۹۸) سلطان‌سلیم‌ كه‌ گریز وی‌ را حیله‌ای‌ جنگی‌ برای‌ به‌ دام‌ انداختن‌ قوای‌ عثمانی‌ پنداشته‌ بود، سپاه‌ خود را از تعقیب‌ وی‌ و غارت‌ باز داشت‌ و عثمانیها تنها پس‌ از فرا رسیدن‌ شب‌، به‌ غارت‌ و ضبط‌ اموال‌ و اسباب‌ برجا مانده اردوی‌ صفوی‌ پرداختند. ( جهانگشای‌ خاقان، ص‌ ۵۰۵؛ منشی‌ قمی‌، ج‌ ۱، ص‌ (۱۳۱

در مورد تلفات‌ جنگ‌ چالدران‌ اطلاع‌ دقیقی‌ در دست‌ نیست‌. در اكثر منابع‌ ایرانی‌، رقم‌ تلفات‌ طرفین‌ جنگ‌ پنج‌ هزار نفر ضبط‌ شده‌ است‌، شامل‌ سه‌ هزار نفر عثمانی‌ و دو هزار قزلباش.‌ (جهانگشای‌ خاقان، ص‌ ۵۰۶؛ حسینی‌ استرآبادی‌، ص‌ ۴۸) برخی‌ از مورخان‌ ترك‌ شمار تلفات‌ عثمانی‌ را حدود سی‌هزار تن‌ و تلفات‌ سپاه‌ ایران‌ را دو برابر پنداشته‌اند، كه‌ به‌ نظر درست‌ نمی‌آید، لیكن‌ باتوجه‌ به‌ اینكه‌ عثمانیان‌ در جنگ‌ از سلاحهای‌ آتشین‌ استفاده‌ كردند و از سرهای‌ بریده‌ شده اسرای‌ نظامی‌ در چالدران‌ كله مناره‌ ساختند، گمان‌ می‌رود شمار تلفات‌ قزلباشان‌ بیشتر از رقم‌ یاد شده‌ باشد. (فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶۲؛ هامرـ پورگشتال‌، ج‌ ۲، ص‌ ۴۱۷ـ ۴۱۸؛ خواندمیر، ج‌ ۴، ص‌ ۵۴۷؛ اسكندرمنشی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲؛ نویدی‌، ص‌ ۵۴؛ فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۴۰۳ـ۴۰۴؛ فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶۲؛ سعدالدین‌ افندی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۶؛ صولاق‌زاده‌، ص‌ ۳۶۸(

سلطان‌سلیم‌ از چالدران‌ به‌ تبریز رفت‌. وی‌ بر آن‌ بود كه‌ پس‌ از گذراندن‌ زمستان‌ در تبریز، برای‌ اتمام‌ كار شاه‌اسماعیل‌ به‌ تعقیب‌ وی‌ بپردازد، لیكن‌ به‌ سبب‌ نارضایتی‌ سپاهیان‌ عثمانی‌ از كمبود ارزاق‌ و طولانی‌ شدن‌ زمان‌ دوری‌ از وطن‌، همچنین‌ مخالفت‌ گروهی‌ از سپاه‌ در ادامه جنگ‌ با ایرانیان‌ مسلمان‌، سلطان‌ سلیم‌ از بیم‌ وقوع‌ فتنه‌، پس‌ از تصرف‌ خزاین‌ و اموال‌ شاه‌اسماعیل‌ و سران‌ قزلباش‌ و كوچاندن‌ برخی‌ از ارباب‌ حرف‌ و هنر تبریز با خانواده‌هایشان‌ به‌ استانبول‌، تبریز را در ۲۵ رجب‌ ۹۲۰ ترك‌ كرد، (فریدون‌بیگ‌ پاشا، ج‌ ۱، ص‌ ۴۶۳؛ اوزون‌ چارشیلی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۶۹) اكثر مورخان‌ ایرانی‌ بازگشت‌ عجولانه سلیم‌ را نوعی‌ فرار از بیم‌ بازگشت‌ شاه‌اسماعیل‌ دانسته‌اند. (اسكندرمنشی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۲؛ جهانگشای‌ خاقان، ص‌ ۵۰۷؛ عالم‌آرای‌ صفوی‌، ص‌ ۵۰۳) به‌ گزارش‌ كاترینو زنو، (كاترینو زنو، ص‌ ۲۶۲ـ ۲۶۳( نافرمانی‌ مردم‌ تبریز و واهمه‌ از تجدید قوای‌ شاه‌ اسماعیل‌، سلطان‌سلیم‌ را به‌ ترك‌ تبریز مجبور كرد.

مهم‌ترین‌ دلیل‌ شكست‌ صفویان‌ و پیروزی‌ دولت‌ عثمانی‌ در جنگ‌ چالدران‌، تجهیزات‌ برتر جنگی‌ عثمانیان‌، به‌ویژه‌ توپخانه‌ و پیاده‌نظام‌ مسلح‌ به‌ تفنگ‌، بود. صفویان‌ با وجود آشنایی‌ با كاربرد توپ‌ و تفنگ‌، استفاده‌ از سلاحهای‌ آتشین‌ را نشانه بزدلی‌ و ناجوانمردی‌ می‌دانستند. (بیانی‌، ص‌ ۲۲۷ـ۲۲۹؛ طاهری‌، ص‌۲۰۰؛ رومر، ص‌ ۲۹۸؛ سیوری‌، ص‌ ۴۱ـ۴۲) در منابع‌ ایرانی‌ نوشته‌ شده‌ كه‌ سلیم‌ با اسماعیل‌ عهد كرده‌ بود از توپ‌ استفاده‌ نكند، ولی‌ در جریان‌ نبرد عهد خود را شكست.‌ (حسینی‌ استرآبادی‌، ص‌ ۴۸؛ واله‌ اصفهانی‌، ص‌ ۲۳۷؛ واله‌ اصفهانی‌، ص‌ ۲۳۹) تضاد موجود میان‌ سران‌ قزلباش‌ و غرور شاه‌اسماعیل‌، كه‌ ناشی‌ از پیروزیهای‌ پیاپی‌ او بود، همچنین‌ رعایت‌ نكردن‌ اصول‌ جنگی‌ و استفاده‌ از حمله‌ به‌ جای‌ دفاع‌ و دست‌كم‌ گرفتن‌ نیروهای‌ عثمانی‌، از دیگر دلایل‌ شكست‌ ایرانیان‌ در چالدران‌ بود كه‌ باعث‌ شد لشكریان‌ ایرانی‌ از آن‌ همه‌ فداكاری‌ و جانبازی‌ بهره‌ای‌ نبرند. (پارسادوست‌، ص‌۴۵۰ـ۴۵۷؛ رومر، ص‌ ۲۹۷؛ افندی‌یف‌، ص‌ ۵۲(

با پیروزی‌ عثمانیان‌ در نبرد چالدران‌، بخشی‌ از آناطولی‌ شرقی‌ كه‌ در تصرف‌ دولت‌ صفوی‌ بود و نیز امیرنشین‌ ذوالقدر، به‌ قلمرو عثمانی‌ ضمیمه‌ و دیار بكر نیز از دست‌ صفویان‌ خارج‌ شد. (اسكندر منشی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۳؛
فرید، ص‌ ۱۹۱) پس‌ از چالدران‌، ایرانیان‌ در قبال‌ دولت‌ عثمانی‌ موضع‌ دفاعی‌ گرفتند و تا هنگام‌ سلطنت‌ شاه‌عباس‌ اول‌ (حك:۹۹۶ـ ۱۰۳۸) وضع‌ به‌ همین‌ صورت‌ باقی‌ ماند. (سیوری‌، ص‌ ۴۵؛ د. اسلام، چاپ‌ دوم‌، ذیل‌ «چالدران‌») ضربه‌ای‌ كه‌ در چالدران‌ بر شاه‌اسماعیل‌ وارد آمد، تأثیر عمیقی‌ بر وی‌ گذاشت‌، چنان‌ كه‌ تا پایان‌ حیاتش‌ از دخالت‌ جدّی‌ در اداره امور حكومتی‌ كناره‌ گرفت‌، در هیچ‌ جنگی‌ شركت‌ نكرد و به‌ پادشاهی‌ بی‌اراده‌ و راحت‌طلب‌ تبدیل‌ شد. (سیوری‌، ص‌ ۴۵ـ۴۶( به‌ گفته ملا كمال،‌ (ملا كمال،‌ ص‌ ۳۱) پس‌ از چالدران‌ كسی‌ آن‌ پادشاه‌ را خندان‌ ندید. افزون‌ بر این‌، از اعتقاد غلوآمیز مریدان‌ قزلباش‌ به‌ مرشد كامل‌ كاسته‌ شد و تمرد و كشمكشهای‌ قبیله‌ای‌ افزایش‌ یافت‌. جنگ‌ چالدران‌ افسانه شكست‌ناپذیری‌ شاه‌اسماعیل‌ را از بین‌ برد، اما عثمانیان‌ هرگز نتوانستند ایران‌ را ضمیمه قلمرو خود كنند و مردم‌ را به‌ دست‌ برداشتن‌ از مذهب‌ تشیع‌ وا دارند. از آن‌ پس‌، حكومت‌ صفویه‌ كه‌ به‌ عنوان‌ حكومتی‌ الاهی‌ مشروعیت‌ داشت‌، به‌ حكومتی‌ اداری‌ ـ سلطنتی‌ تنزل‌ یافت.‌ (رومر، ص‌ ۴۳۷؛ رومر، ص‌ ۴۴۱؛ فارن‌ ، ص‌ ۴۵(
منابع‌:
(۱) محمدعارف ‌بن‌ محمد شریف‌ اسپناقچی‌ پاشازاده‌، انقلاب‌ الاسلام‌ بین‌الخواص‌ و العوام‌: تاریخ‌ زندگی‌ و نبردهای‌ شاه‌ اسماعیل‌ صفوی‌ و شاه‌ سلیم‌ عثمانی‌، وقایع‌ سالهای‌ ۹۳۰ـ ۹۰۵ هجری‌، چاپ‌ رسول‌ جعفریان‌، قم‌ ۱۳۷۹ ش‌؛
(۲) اسكندر منشی، تاریخ عالم آرای عباسی‌؛
(۳) خانبابا بیانی‌، تاریخ‌ نظامی‌ ایران‌: دوره صفویه‌، تهران ( ۱۳۵۳ ش)‌؛
(۴) منوچهر پارسادوست‌، شاه‌ اسماعیل‌ اول‌، تهران‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۵) ذبیح‌اللّه‌ ثابتیان‌، اسناد و نامه‌های‌ تاریخی‌ دوره صفویه‌، تهران‌ ۱۳۴۳ ش‌؛
(۶) جهانگشای‌ خاقان‌: تاریخ‌ شاه‌ اسماعیل، چاپ‌ اللّه‌ دتّامضطر، اسلام‌آباد: مركز تحقیقات‌ فارسی‌ ایران‌ و پاكستان‌، ۱۳۶۴ ش‌؛
(۷) حسن ‌بن‌ مرتضی‌ حسینی‌ استرآبادی‌، تاریخ‌ سلطانی‌: از شیخ‌ صفی‌ تا شاه‌ صفی‌، چاپ‌ احسان‌ اشراقی‌، تهران‌ ۱۳۶۶ ش‌؛
(۸) خواندمیر، خلاصةالاخبار؛
(۹) خورشاه‌ بن‌ قباد، تاریخ‌ ایلچی‌ نظام‌ شاه‌: تاریخ‌ صفویه‌ از آغاز تا سال‌ ۱۹۷۲ هجری‌ قمری‌، چاپ‌ محمدرضا نصیری‌ كوئیچی‌هانه‌دا، تهران‌ ۱۳۷۹ ش‌؛
(۱۰) هانس‌ روبرت‌ رومر، ایران‌ در راه‌ عصر جدید: تاریخ‌ ایران‌ از ۱۳۵۰ تا ۱۷۵۰، ترجمه آذر آهنچی‌، تهران‌ ۱۳۸۰ ش‌؛
(۱۱) حسن‌ روملو، احسن‌التواریخ، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ ۱۳۸۴ ش‌؛
(۱۲) كاترینو زنو، سفرنامه كاترینو زنو، در سفرنامه‌های‌ ونیزیان‌ در ایران‌: شش‌ سفرنامه، ترجمه منوچهر امیری‌، تهران‌: خوارزمی‌، ۱۳۸۱ ش‌؛
(۱۳) محمد بن‌ حسنجان‌ سعدالدین‌ افندی‌، تاج‌التواریخ‌، استانبول ‌( ۱۲۷۹ـ۱۲۸۰)؛
(۱۴) ولی‌ قلی ‌بن‌ داودقلی‌ شاملو، قصص‌ الخاقانی‌، تهران‌ ۱۳۷۱ـ۱۳۷۴ ش‌؛
(۱۵) شاه‌ اسمعیل‌ صفوی‌: اسناد و مكاتبات‌ تاریخی‌ همراه‌ با یادداشتهای‌ تفصیلی‌، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ ۱۳۶۸ ش‌؛
(۱۶) محمدهمدمی‌ صولاق‌زاده‌، صولاق‌زاده‌ تاریخی‌، استانبول‌ ۱۲۹۷؛
(۱۷) ابوالقاسم‌ طاهری‌، تاریخ‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ ایران‌: از مرگ‌ تیمور تا مرگ‌ شاه‌ عباس‌، تهران‌ ۱۳۸۰ ش‌؛
(۱۸) عالم‌آرای‌ شاه‌ اسماعیل، چاپ‌ اصغر منتظر صاحب‌، تهران‌: بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌، ۱۳۴۹ ش‌؛
(۱۹) عالم‌آرای‌ صفوی‌، چاپ‌ یداللّه‌ شكری‌، تهران‌: اطلاعات‌، ۱۳۶۳ ش‌؛
(۲۰) احمد بن‌ محمد غفاری‌ قزوینی‌، تاریخ‌ جهان‌آرا، تهران‌ ۱۳۴۳ ش‌؛
(۲۱) جان‌ فارن‌، مقاومت‌ شكننده‌: تاریخ‌ تحولات‌ اجتماعی‌ ایران‌ از سال‌ ۱۵۰۰ میلادی‌ مطابق‌ با ۸۷۹ شمسی‌ تا انقلاب‌، ترجمه احمد تدین‌، تهران‌ ۱۳۷۷ ش‌؛
(۲۲) محمدبك‌ فرید، تاریخ‌الدوله العلیه العثمانیه، چاپ‌ احسان‌ حقی‌، بیروت‌ ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۲۳) احمد فریدون‌ بیگ‌ پاشا، منشآت‌ السلاطین‌، استانبول (۱۲۷۴ـ۱۲۷۵)؛
(۲۴) نصراللّه‌ فلسفی‌، جنگ‌ میهنی‌ ایرانیان‌ در چالدران‌، تهران‌ ۱۳۸۱ ش‌؛
(۲۵) یحیی ‌بن‌ عبداللطیف‌ قزوینی‌، كتاب‌ لب‌التواریخ، تهران‌ ۱۳۶۳ ش‌؛
(۲۶) محمدمحسن ‌بن‌ محمدكریم‌ مستوفی‌، زبده التواریخ‌، چاپ‌ بهروز گودرزی‌، تهران‌ ۱۳۷۵ ش‌؛
(۲۷) ملاكمال‌ منجم‌، تاریخ‌ ملاكمال‌، در دو كتاب‌ نفیس‌ از مدارك‌ اولیه تاریخ‌ صفویان‌، چاپ‌ ابراهیم‌ دهگان‌، اراك‌ (۱۳۳۴ ش‌)؛
(۲۸) احمد بن‌ حسین‌ منشی‌ قمی‌، خلاصه التواریخ‌، چاپ‌ احسان‌ اشراقی‌، تهران‌ ۱۳۵۹ـ۱۳۶۳ ش‌؛
(۲۹) زین‌العابدین‌ علی‌بن‌ عبدالمؤمن‌ نویدی‌، تكمله الاخبار: تاریخ‌ صفویه‌ از آغاز تا ۹۷۸ هجری‌ قمری‌، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ ۱۳۶۹ ش‌؛
(۳۰) محمدیوسف‌ واله‌ اصفهانی‌، خلدبرین‌: ایران‌ در روزگار صفویان‌، چاپ‌ میرهاشم‌ محدث‌، تهران‌ ۱۳۷۲ ش‌؛



جعبه ابزار