جهینه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جُهینه
یکی از قبایل صحرانشین حجاز ساکن در مسیر حج.
جُهینه: یکی از قبایل صحرانشین حجاز ساکن در مسیر حج
جُهَینه، به نسل جُهینة بن زید بن لیث از قبیله قُضاعه از عرب جنوبی (یمنی)، گفته میشود.
نسل جُهینه از دو فرزندش قیس و مودوعه استمرار یافت
و در گذر زمان تیرههای زیادی از میان آنان تا پیش از بعثت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پدید آمد
که از مشهورترین آنان میتوان به بنیرَشدان، بنیغَطفان بن قیس، بنیرُفاعة بن نصر، بنیشَنخ، بنیزَرعه، بنیجُرمز، بنیحُمیس و بنیمودوعه (الحُرقه)
اشاره کرد که اعضای آنان را جُهَنی گویند.
این قبیله نخست در مناطق میان یثرب و تهامه، چون عَرْجْ و رَوْحاء سکونت داشتند و به تدریج به سوی تهامه، در ساحل دریای سرخ، رفته
و در جاهایی مانند اَدیم و تیدَد، در نزدیکی ینبع، ساکن شدند.
اما خبری که به مبدا تاریخ قرار گرفتن خروج جهینه از تهامه، از سوی باقیماندگان از فرزندان اسماعیل (علیهالسّلام)، در آنجا اشاره دارد، سکونت ابتدایی جهینه در تهامه را تایید میکند.
در عین حال، برخی منابع، از سکونت اولیه آنان در نجد خبر دادهاند.
بنا بر این نقل، برخی آنان را نخستین کسانی دانستهاند که از صحرا (نجد) گذشته و به حجاز مهاجرت کردند و از این رو آنان را جهینة بن صحار یا ابناء صحار نیز نامیدهاند.
بیشتر افراد قبیله جهینه، هنگام ظهور اسلام، در بخش شمال غربی و غرب یثرب، میان سواحل دریای سرخ و وادی القری
و به عبارتی حد فاصل ینبع و یثرب، مستقر شده
و به صورت پراکنده در کوههایی چون اَشْعَر،
اَجْرَد،
(کوههایی که بنا به روایتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنها را هنگام فتنه، مامنی امن دانست).
رَضْوی
(میان ینْبُع و حوراء)، بُواط
(چهارمنزلی مدینه)،
بطن اِضَم،
ینْبُع، حوراء
(از بندرهای مشهور پیش از اسلام و از شهرهای قدیمی جهینه)، خَبَط
و ذیالمروه
که نام آن در مسیر سفر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی وادی القری و تبوک آمده است، میزیستند.
از آبهای منسوب به جهینه «بئر بنیسباع» در ذات الحری و «بئر حواتکه» در زقب شُطان است که در ناحیه اجرد واقعاند.
چاه بدر نیز آبی متعلق به فردی از جهینه دانسته شده است.
اهمیت سکونتگاه جهینه چنان بود که در برخی منابع، یکی از دوازده منطقه مسکونی حجاز شمرده شده است.
برخی جهنیها، در پی فتوحات، در شهرهایی مانند کوفه، شام و مصر ساکن شدند (← همین مقاله، جهینه پس از عصر نبوی) برخی جهنیها در حجاز
و مناطق پیرامونی آن، مانند حَرْحار (سرزمینی در حجاز)
و همچنین بسیاری از آنان در مدینه، جده و ینبع ساکن هستند.
جهینه در عصر جاهلی: از همپیمانان جهینه، قبیله خزرج٭ (تیره بنیغنم بن مالک بن نجار
در یثرب دانسته شده که در نبرد اوس و خزرج، جهنیها را به یاری فرا خواندند.
از نبردهای جهینه در عصر جاهلی میتوان به حرب القُریض با قضاعه
و یوم ذیدَوران بین قُدید (مکانی نزدیک مکه) و جُحْفه (میقات اهل شام)، در درگیری با نزار بن معیص، اشاره کرد.
بنا بر گزارشهای تفسیری ذیل آیات ۱۴۹-۱۵۲ صافات/۳۷، جهنیها بتپرست بوده و فرشتگان را دختران خدا میدانستند.
نیز ذیل آیه ۱۰۰ انعام/۶ آنان از کسانی دانسته شدند که جنیان را شریکان باریتعالی میدانستند.
شهرت برخی کاهنان جهینه که مدعی ارتباط با جنیان بودند، برخی مسلمانان را نیز برای رفع خصومت و داوری نزد آنان میکشاند که این امر، با توبیخ قرآن کریم، مواجه شد.
گویا این کاهن، همان عبدالدار ابن حُدیب جهنی است که ابن عباس
و ابن حبیب بغدادی
وی را جزو پنج کاهن سرشناس عصر جاهلی معرفی کردهاند.
به نقلی، عبدالدار بن حُدیب، از کاهنان مشهور جهینه، قصد داشت برای مقابله با کعبه، خانهای در منطقه الحوراء (از مناطق مسکونی جهینه
بنا کند تا مردم را به آن متمایل سازد؛ اما با عدم استقبال قبیلهاش مواجه شد
و در نقشه خود ناکام ماند. برخی مفسران منظور از شیاطین در آیه ۱۴ بقره/۲ را چند تن از بزرگان و کاهنان قبایل مختلف، از جمله عبدالدار از جهینه، دانستهاند.
جهینه در عصر نبوی: نزدیکی سکونتگاههای جهینه به مدینه و همپیمان بودن
و ارتباط بعضی از آنان با انصار،
عاملی برای تعامل آنان با حکومت اسلامی مدینه بود. در عین حال، به سبب گستردگی مناطق سکونت و تیرههای متعدد جهینه، زمان دقیق مسلمان شدن افراد این قبیله را نمیتوان بهدست آورد. بنا به گزارشی، عمرو بن مره جهنی، که خود یا پدرش خادم بتی در قبیله خود بود، بر اثر خوابی که دیده بود، نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مکه آمد که منجر به مسلمان شدن وی و ماموریتش برای دعوت بنیرفاعه از جهینه و اسلام آوردن آنان بود.
این در حالی است که پیش از هجرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مدینه، گزارشی از اسلام دستهجمعی قبایل ارائه نشده است. شاید اینگونه گزارشها، بعدها از سوی جهنیان، ساخته و پرداخته شده باشد. البته گزارشهایی از مسلمان شدن برخی جهنیها، در سالهای نخست هجرت، حکایت دارد؛ چنانکه درباره اسلام آوردن تیره بنیغیان جهینه که در سال نخست هجرت در قالب هیئتی، به ریاست عبدالعزی بن بدر و ابوروعه (از بزرگان جهینه)، نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند، گزارشی در دست است که آن حضرت پس از پرسش از تیره آنان (بنیغیان) و محل استقرارشان (غوی) که به معنای فرزندان گمراهی و گمراه کننده است، آنها را به ترتیب به بنیرشدان و رَشَد
و نام عبدالعزی را به عبدالله تغییر داد و در حق ابوروعه دعا کرد و دو کوه آنان (اشعر و اجرد) را کوههای بهشتی برشمرد.
برخی از مورخان و محدثان جهنیها را نخستین قبیلهای دانستهاند که با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الفت گرفتند: «اول حی الفوا مع رسول الله».
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز ایشان را موالی رسول الله نامید و بهتر از قبایلی چون بنیتمیم، بنیعامر، غطفان و بنیاسد بن خزیمه معرفی کرد.
به نقل بشر بن عرفطه جهنی، حدود هزار نفر از جهنیها نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده و مسلمان شدند.
بنا به گزارشهایی، شماری از جهینه به مدینه مهاجرت کرده و به همراه بلی بن عمرو (شاخهای دیگر از قبیله قضاعه) حد فاصل قبیله اَسلم تا خانه حرام بن عثمان سُلَمی در بنیسلمه و تا کوهی که بعدها جُهینه نامیده میشد، ساکن شدند
؛ چنانکه برخی منابع جغرافیایی قرن سوم هجری، جهنیها را بخشی از ساکنان مدینه دانستهاند.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مسجد و محله آنان را در آن شهر مشخص کرد و در آن نماز خواند.
نام یکی از دروازههای مدینه جهینه نام داشت.
گزارش تفسیری آیه ۱۱ سوره مکی احقاف/۴۶ که کافران فرودست، پیشی گرفتن اعراب فرودستی چون جهینه
را مانع مسلمان شدن خود دانستهاند: (وَ قالَ الَّذینَ کفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیراً ما سَبَقُونا اِلَیهِ...) شاهد دیگری بر سابقه اسلام، لااقل گروهی از جهینه، دارد. آیات ستایشآمیز دیگری نیز بر جهینه، در کنار برخی قبایل همسوی دیگر با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، تطبیق شده است؛ از جمله آیه ۹۹ توبه/۹ است که مقصود از «بادیهنشینان مؤمن» در آن، جهینه و برخی قبایل دیگر دانسته شدهاند.
مقصود از: (... قَوْماً غَیرَکمْ ثُمَّ لا یکونُوا اَمْثالَکمْ) در آیه ۳۸ محمد/۴۷ نیز جهینه دانسته شده و به قبایلی مانند بنیاسد بن خزیمه و غطفان هشدار داده شده که اگر از اسلام رویگردان شوند، خداوند ماموریت حمایت از دین الهی را به قبایلی چون جهینه خواهد سپرد.
سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که اسلم، غفار و بخشی از جهینه و مُزینه را در روز قیامت، در پیشگاه خداوند، بهتر از قبایلی چون تمیم و بنیاسد بن خزیمه دانست،
نشانگر همسویی تیرههایی از جهینه با اسلام است. همچنین مراودات جهنیان با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و احکام صادر شده درباره آنان از آن حضرت، مؤید مسلمان شدن برخی از تیرههای آنان در سالهای آغازین هجرت است.
کعب بن حِمان (صحار)، عَنْمة بن عدی، ربیعة بن عمرو و ودیعة بن عمرو را از شرکت کنندگان در غزوه بدر (سال دوم هجری) و عدی بن ابیزَغباء و بسبس بن عمرو را از جاسوسان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این نبرد معرفی کردهاند.
در غزوه اُحد (سال سوم) نیز ضمره جُهنی همپیمان بنیساعده (از تیرههای خزرج) به شهادت رسید.
برخی از جهنیها به فراخوانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای شرکت در غزوه بدرالموعد (سال چهارم) پاسخ مثبت دادند؛ چنانکه نعیم بن مسعود اشجعی، در خطاب به ابوسفیان، او را از قصد همراهی قبایلی چون جهینه که همپیمان انصار بودند، مطلع ساخت.
با این حال نمیتوان این حمایتها را به معنای مسلمان شدن تمام جهنیها دانست. گواه این مدعا خبری است که بازگو کننده پیشنهاد انعقاد پیمان مسالمتآمیز توسط گروهی از جهنیها، پس از هجرت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مدینه است و برخی مفسران، نزول آیه ۱۲۸ توبه/۹ را به مناسبت همین پیشنهاد گزارش کردهاند.
ارائه نشدن خبری از نقش جهنیها در غزوههای بنینضیر (سال چهارم)، احزاب و بنیقریظه (سال پنجم) نیز بیانگر آن است که جهنیان (جز افراد ساکن در یثرب) در این نبردها، به سود هیچ یک از طرفین جنگ، اقدامی نکردهاند.
در مقابل این گروه که احتمالاً همسویی آنان با اسلام به تناسب نزدیک و دوربودنشان از مدینه شدت و ضعف مییافت، گروههای دیگری نیز بودند که مزاحمتهایی ضد مسلمانان ایجاد میکردند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای رفع آن، سریههایی را علیه آنان اعزام میکرد؛ از جمله این سریهها، سریه اسامة بن زید بود که پس از نبرد خندق (سال پنجم)، و به قصد نبرد با تیره بنوحمیس بن عمرو جهینه انجام شد.
سریه ابوعبیده جراح (سریه خبط) از دیگر سرایاست که به موجب آن، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابوعبیده را به همراه ۳۰۰ تن از مهاجران و انصار به سوی تیرهای از جهینه، سمت ساحل دریای سرخ فرستاد و این ماموریت، به سریه خَبط (از مناطق جهینه)، معروف است.
در زمان این سریه اختلاف است؛ برخی آن را قبل از صلح حدیبیه (سال ششم) و برخی پیش از فتح مکه (سال هشتم) دانستهاند.
برخی گزارشهای تفسیری نیز از همراهی نکردن برخی جهنیان، در سال ششم در صلح حدیبیه، با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حکایت دارند. آیات ۶، ۱۱ و ۱۵ فتح/۴۸ که بهانهجویی بادیهنشینان عرب را در همراهی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) متذکر شدهاند، بر بادیهنشینانی چون جهینه تطبیق داده شدهاند.
آنان میپنداشتند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را یارای رویارویی با قریش نیست و بازگشتی برای آن حضرت نخواهد بود. مطابق گزارشهایی، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طبق دستور خداوند، قبایل متخلف از حدیبیه، از جمله جهنیان را که خواهان شرکت در غزوه خیبر (سال هفتم) و بهرهمند شدن از غنایم آن بودند، از همراهی با خود منع کرد:
(سَیقُولُ الْمُخَلَّفُونَ اِذَا انْطَلَقْتُمْ اِلی مَغانِمَ لِتَاْخُذُوها...). (فتح/۴۸، ۱۵)
جهنیها در فتح مکه (سال هشتم)، با فراخوانی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، با ۸۰۰ نفر و تعداد ۵۰ اسب، حضور یافتند.
ابوذرعه رافع بن مکیث،
عبدالله بن بدر،
زید بن خالد
و سوید بن صَخر،
پرچمداران جهینه در این نبرد بودند. در این غزوه، فردی از جهینه، به نام سلمة بن میلاء به شهادت رسید.
در غزوه حنین (سال هشتم) نیز جهنیها با چهار پرچم شرکت داشتند که حاملان پرچمها همان پرچمداران فتح مکه بودند.
در پی فراخوانی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از قبایل برای شرکت در غزوه تبوک (سال نهم)، رافع بن مکیث جهنی و برادرش جندب، از سوی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مامور فراخوانی جهنیها برای حضور در این نبرد شدند.
گفته شده رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نماز صبح را در ذی المروه اقامه کرد و برای مصون ماندن آن سرزمین از آفت وبا و نزول برکت، دعا کرد.
در ادامه مسیر و در جایی به نام رحبه، شاخهای از جهینه به نام بنیرفاعه به آن حضرت پیوستند.
برخی از روایتهای تفسیری، آیات توبیخآمیزی چون آیه ۱۲۰ و ۱۰۱ توبه/۹
را، که در شان تخلفکنندگان در این نبرد آمده، بر جهینه و برخی دیگر از قبایل صحرانشین تطبیق کردهاند
که میتوان این کار را در راستای تبرئه کردن چهرهها و قبایل معروفتر در دورههای بعدی دانست؛ چنانکه، به نقل سدی، آیه ۱۴ حجرات/۴۹ در شان برخی صحرانشینان چون جهینه، نازل شد
که هنوز باور عمیق قلبی به اسلام پیدا نکرده بودند. از این رو آنان، در مقاطعی، سرپیچی از فرمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بروز میدادند: (قالَتِ الْاَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکنْ قُولُوا اَسْلَمْنا وَ لَمَّا یدْخُلِ الْایمانُ فی قُلُوبِکمْ...) . به نقل از ابن عباس، مقصود از اعراب منافق در آیه ۱۰۱ توبه/۹، جهینه و برخی قبایل دیگر چون مُزَینه، اَسْلم و غِفار هستند که به مجازات الهی تهدید شدند.
نیز در نقلی، تعدادی از جهنیها، به دلیل سرپیچی از دستور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، برای شرکت در جهاد، مورد عتاب خداوند قرار گرفتند:
(ما کانَ لِاَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْاَعْرابِ اَنْ یتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یرْغَبُوا بِاَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ...) . (توبه/۹، ۱۲۰)
جهنیها در حجة الوداع (سال دهم) و غدیرخم حاضر بودند.
برخی منابع از نامههای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به برخی از تیرهها و بزرگان جهینه خبر دادهاند؛ از آن جمله است: نامهای برای بنیزُرْعه، بنیرَبْعه، جرمز بن ربیعه، عمرو بن معبد جُهنی، بنیحرقه و بنیجرمز.
محتوای این نامهها، اقامه نماز، پرداخت زکات، خمس و غنائم و اطاعت خدا و رسول است
؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طی نامهای به جهینه، ایشان را از استفاده از پوست و دنبههای مردار نهی کرد.
همچنین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) طی نامهای به بنیشَنْخ از جُهینه، بخشی از سکونتگاههای صَفِینَه (مکانی در مدینه بین قبا و قبیله بنیسالم
را در اختیار آنان قرار داد.
در نامهای دیگر، قطعه زمینی در ذی المروه را به عوسجة بن حرمله جهنی بخشید
؛ زمان ارسال نامهها و محتوای برخی از آنها دانسته نیست. در منابع شیعی، از شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان (از شبهای قدر) به عنوان شب جُهَنی یاد شده است. از این رو که فردی از جهینه (عبدالله بن انیس) به سبب اشتغال به رمهداری و چوپانی، امکان شرکت در مراسم عبادی ماه رمضان را در مدینه نمییافت. وی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خواست شبی را معین کند تا آن را احیاء بدارد. آن حضرت شب بیست و سوم ماه رمضان را تعیین فرمود.
در برخی منابع فریقین نیز از آن به «لیلة الجهنی» (لیلة الاعرابی)
تعبیر شده است.
جهینه پس از عصر نبوی: جهنیها در شمار قبایلی بودند که به جریان ارتداد نپیوستند. آنان در پی فراخوانی قبایل از سوی ابوبکر، برای نبرد با مرتدان، به استعداد ۴۰۰ نفر شرکت کردند
؛ به گزارشی، عمرو بن مره جهنی، ۱۰۰ شتر نزد ابوبکر آورد و او آنها را میان مردم قسمت کرد؛ نیز گزارش شده که در بیتالمال ابوبکر اموال فراوانی از معادن جهینه وجود داشت.
با گسترش روند فتوحات، برخی جهنیها به کوفه
و برخی به بصره مهاجرت کردند
؛ چنانکه محلهای در کوفه به آنان منسوب است.
در فتح مصر نیز برخی از ایشان، چون عقبة بن عامر جهنی
شرکت داشتند. وی از سوی عمروعاص ماموریت یافت تا منطقهای در مصر را فتح کند
؛ نیز پس از مرگ عتبة بن ابیسفیان، در سال ۴۴ق. از سوی معاویه حاکم مصر شد.
طوایفی از جهینه نیز در حلب و حماه
(از شهرهای شام)، سودان و مصر، به ویژه منطقه صعید،
ساکن شدند و احتمالاً گرایشهای اسماعیلی داشتهاند. در سده ۱۴ق. تعداد آنان در مصر را حدود ۱۰۰، ۰۰۰ نفر برشمردهاند.
در جریان شورش علیه عثمان، اگرچه برخی از جهنیها، چون ابوغادیه
(قاتل عمار یاسر
به دفاع از عثمان برخاستند، اما بیشتر آنان از مخالفان عثمان بودند؛ چنانکه نائله، همسر عثمان، طی نامهای به معاویه، از جهینه و برخی قبایل دیگر، به عنوان «اشد الناس علیه»؛ «سختگیرترین مردم بر عثمان» یاد کرد.
با کشته شدن عثمان و بیعت مهاجران و انصار با امام علی (علیهالسّلام)، کیسون (کیسوم) بن سلمه جهنی، به نمایندگی از قومش و با خواندن شعری، با آن حضرت بیعت کردند.
شاید اقامتهای مکرر
در دوره انزوای سیاسی آن حضرت در املاکشان در ینبع و خویشاوند شدن با یکدیگر، آنان را حامی اهل بیت (علیهمالسّلام) قرار داد. برخی از ینبع، به عنوان وادی علی بن ابیطالب، یاد کردهاند.
از گزارش شافعی بر میآید که آن حضرت در ینبع فراوان اقامت میکرده،
و با جهنیها ارتباط داشته است؛ چنانکه ابوفضاله، در عیادت از امام علی (علیهالسّلام) در ینبع، به او یادآوری کرد که اگر ناگهان رحلت کند کسی جز اعراب جهینه در کنارش نخواهد بود و امام سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به او یادآوری کرد که حاکی از شهادت آن حضرت در جای دیگر و آغشته شدن محاسنش با خون سرش بود.
در دورههای بعدی، برخی منابع، ینبع را متعلق به فرزندان امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) دانسته و یادآوری کردهاند که انصار، جهینه و لیث در آنجا زندگی میکنند.
برخی جهنیها در نبردهای امام علی (علیهالسّلام) همراه آن حضرت بودند. ظُفَر جهنی، که از زبانی گویا برخوردار بود، نامه امفضل، همسر عباس بن عبدالمطلب، مبنی بر حرکت طلحه و زبیر از مکه به سمت بصره را به امیر مؤمنان (علیهالسّلام) در مدینه رساند.
در نبرد صفین، برخی از جهنیها با امیر مؤمنان (علیهالسّلام) همراه بودند.
در جبهه معاویه نیز برخی از جهنیها شرکت داشتند.
کیسوم نیز در نبرد با خوارج به شهادت رسید.
در خلافت کوتاهمدت امام حسن (علیهالسّلام)، هنگامی که آن حضرت در ساباط مداین مجروح گردید، زید (یزید) ابن وهب جهنی که از یاران نزدیک امیر مؤمنان (علیهالسّلام) بود،
به عیادت آن حضرت آمد و گفتوگوهایی میان او و امام صورت گرفت و امام گلهمندی خود از نیروهایش را یادآور شد.
به نقلی زید گردآورنده خطبههای امام علی (علیهالسّلام) در جمعهها و اعیاد بوده است.
وی افزون بر آن حضرت، از ابنمسعود و برخی دیگر از صحابه حدیث نقل کرده است.
در واقعه کربلا، برخی از افراد جهینه، همانند مجمع بن زیاد، عباد بن مهاجر بن ابیالمهاجر و عقبة بن صلت، از یاران امام حسین (علیهالسّلام) بودند،
در مقابل برخی جهنیها در شمار قاتلان شهدای کربلا بودند. زید بن ورقاء جهنی قاتل عباس بن علی (علیهالسّلام) از آن جمله است.
برخی از آنان بعدها در قیام مختار (۶۶ق.) دستگیر و کشته شدند.
برخی نیز کارگزار امویان بودند؛ چنانکه طلحة بن سعید بن عمرو، از سوی ولید ابن عبدالملک، امارت بصره یافت.
به موجب گزارشی، جهنیها در قیام محمد نفس زکیه (۱۴۴ق.) ، در مدینه، ضد منصور عباسی با او همراه شدند.
محمد نفس زکیه، در کوه جهینه، مخفی شده بود و منصور عباسی، از طریق جاسوسان، از آن آگاهی یافت.
پس از قیام برخی از جهینه که به بنیشجاع شهرت داشتند با نفس زکیه مقاومت کرده، کشته شدند.
آنان به کمک برخی قبایل دیگر، طائف را از دست عباسیان خارج ساختند.
به دستور منصور عباسی، شمار قابل توجهی از جهنیها دستگیر و شکنجه شدند.
در قیام محمد دیباج در مکه، در سال ۲۰۰ق.، پس از آن که او از مکه توسط نیروهای عباسی اخراج شد، محمد به مناطق جهینه رفت و سپاهی گردآوری کرد و به مدینه حمله کرد. اما چون موفقیت بهدست نیاورد برای درخواست امان، راهی مکه شد.
جهنیها، در کنار شرفای مکه، در تحولات حجاز نقش داشتند؛ چنانکه شریف قتاده، امیر مکه (حک: ۵۹۷-۶۱۷ق.) ، در گسترش قلمروی خود از یاری جهینه که از ستونهای لشکر وی بودند، بهرهمند بود و نظارت بر بخشی از راههای خشکی حجاج و تامین امنیت آنها در مصر در عهد ممالیک بر عهده جهینه بود
که گاهی به خاطر قحطی و سختی معیشت در سرزمین جهینه آنها را نیازمند حجاج میکرد. گاهی اختلاف میان والی مکه و برخی سلاطین مصر نیز موجب میشد تا والی مکه جهنیها را تشویق به تاراج اموال حجاج کند و گاه مصریان چارهای جز اعزام سپاه برای سرکوب آنان نمیدیدند.
در سال ۱۰۷۹ق.، در پی شورش اشراف و جهینه که گویا از زندانی شدن برخی از اشراف در مصر ناراضی بودند، والی مصر، به دستور دولت عثمانی، سپاهی پانصد نفره به ینبع اعزام کرد که شکست خورد و چهارصد نفر از آنان کشته شدند. فرمانده این نیرو نیز اسیر شد تا در مقابل اشراف که در مصر گروگان بودند، نگهداری شود. این واقعه در رجب سال ۱۰۷۹ق. رخ داد.
در امارت شریف سرور بر مکه، قبیله جُهینه، بر امیر الحاج شام شورید (۱۱۹۴ق.) و نزاعی میان آنان درگرفت که به نبردی خونین انجامید.
سبک زندگی بادیهنشینی تیرههایی از جهینه و عبور مسیر کاروان حجاج از سرزمین آنان، باعث شده بود که آنان در روزهای سختی و تنگدستی به غارت کاروان حجاج بپردازند؛ آنچنان که آنان را، از گذشته، سُرّاق الحجیج، یعنی غارتگران حجاج مینامیدند.
برخی حکومتها، مانند ممالیک، تامین امنیت راههای حج را به آنان واگذار میکردند اما گاهی به دلیل قحطی و سختی معیشت یا نپرداختن حقوق، آنان به غارت حاجیان میپرداختند. برخی سفرنامهنویسان، به ترس حجاج از دزدان جهینه اشاره کردهاند.
تعداد آنان را، به اختلاف در سدههای اخیر، ۴۰، ۰۰۰ تا ۱۰۰، ۰۰۰ برشمردهاند. امیرشان در ینبع النخل اقامت داشت و از سوی حکومت عثمانی تعیین میشد.
از چهرههای شاخص جهنی میتوان به معبد بن عبدالله بن عُلَیم، از تابعین، اشاره کرد. وی نخستین کسی بود که درباره قدر سخن گفت.
از راویان حدیث جهنی نیز میتوان به عقبة بن عامر، زید بن خالد، موسی الجهنی، محمد بن مسلم، زید بن وهب و معبدالجهنی اشاره کرد.
موسی، ناقل روایتی از حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در فضیلت نماز در مسجدالنبی است.
ام صفیه (ام صبیه) و قتیله نیز راوی حدیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند.
حماد بن عیسی، از اصحاب بزرگ امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهماالسّلام) و از فقهای برجسته شیعه بود که به دعای امام کاظم توفیق پنجاه سفر حج یافت. وی از قبیله جهینه و ساکن کوفه بود. او در پنجاهمین سفر حج خود، در سال ۲۰۸ یا ۲۰۹ق.، در سیل جُحفه غرق شد.
در خبر خروج سفیانی قبل از قیام مهدی موعود ( (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) ) از دو نفر جهنی، به نامهای نذیر و بشیر، یاد شده است که جز آن دو، از لشکر سفیانی، کسی نجات نمییابند.
(۱) ابصار العين في انصار الحسين:محمد السماوي، تحقيق محمد جعفر طبسي، قم، مرکز الدراسات الاسلاميه، ۱۴۱۹ق
(۲) الاحتجاج علي اهل اللجاج: احمد بن علي الطبرسي (م,۵۲۰ق.)، به کوشش سيد محمد باقر موسوي خرسان، نجف، دار النعمان، ۱۳۸۶ق
(۳) احکام القرآن: محمد بن عبدالله ابن العربي (م,۵۴۳ق.)، به کوشش محمد عطا، لبنان، دار الفکر
(۴) اخبار مکة في قديم الدهر و حديثه: محمد بن اسحاق الفاکهي (م,۲۷۵ق.)، به کوشش عبدالملک بن عبدالله بن دهيش، بيروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق
(۵) اسباب النزول: علي ابن احمد الواحدي (م,۴۶۸ق.)، به کوشش کمال بسيوني زغلول، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۱۱ق
(۶) الاستيعاب في معرفة الاصحاب: يوسف بن عبدالله بن عبدالبر (۳۶۸-۴۶۳ق.)، تحقيق علي محمد البجاوي، بيروت، دار الجيل، ۱۴۱۲ق
(۷) اسد الغابه في معرفة الصحابه: علي بن محمد بن الاثير (۵۵۵-۶۳۰ق.)، بيروت، دار الکتب العربي
(۸) الاشتقاق: محمد بن الحسن بن دريد (م,۳۲۱ق.)، تحقيق عبدالسلام محمد، بيروت، دار الجيل، ۱۴۱۱ق
(۹) الاصابة في تمييز الصحابه: ابن حجر العسقلاني (۷۷۳-۸۵۲ق.)، به کوشش علي محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۱۵ق
(۱۰) الاصنام: تنکيس الاصنام (تاريخ پرستش تازيان پيش از پديده اسلام). هشام بن محمد الکلبي (م,۲۰۴ق.)، تحقيق احمد زکي پاشا، ترجمه محمدرضا جلالي نائيني، تهران، تابان، ۱۳۴۸ش
(۱۱) الاعلاق النفيسه: احمد بن عمر بن رسته (م.قرن۳ق.)، بيروت، دار صادر، ۱۸۹۲م
(۱۲) الاغاني: ابوالفرج اصفهاني (م,۳۵۶ق.)، تصحيح عبدالله علي مهنّا و سمير جابر، بيروت، دار الفکر، بيتا
(۱۳) الام: محمد بن ادريس الشافعي (م,۲۰۴ق.)، بيروت، دار الفکر، ۱۴۰۳ق
(۱۴) الامکنة و المياه و الجبال و الآثار: نصر بن عبدالرحمن الاسکندري، رياض، مرکز الملک فيصل للبحوث و الدراسات الاسلاميه، ۱۴۲۵ق
(۱۵) انساب الاشراف: احمد بن يحيي البلاذري (م,۲۷۹ق.)، تحقيق سهيل صادق زکار و رياض زرکلي، بيروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق
(۱۶) الانساب: عبدالکريم السمعاني (م,۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالله عمر البارودي، بيروت، دار الجنان، ۱۴۰۸ق
(۱۷) بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار: محمد باقر المجلسي (۱۰۳۷-۱۱۱۰ق.)، تصحيح محمدباقر بهبودي و سيد ابراهيم ميانجي و سيد محمدمهدي موسوي خرسان، بيروت، دار احياء التراث العربي و مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳ق
(۱۸) البداية و النهاية في التاريخ: اسماعيل بن عمر ابن کثير (۷۰۰-۷۷۴ق.)، بيروت، مکتبة المعارف، ۱۴۱۱ق
(۱۹) البرهان في تفسير القرآن: هاشم بن سليمان البحراني (م,۱۱۰۷ق.)، تهران، البعثه، ۱۴۱۵ق
(۲۰) البلدان: احمد بن ابیيعقوب اليعقوبي (م,۲۸۴ق.)، به کوشش محمد امين الصناوي، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۲۲ق
(۲۱) تاريخ ابن خلدون (العبر و ديوان المبتداء و الخبر في ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوي السلطان الاکبر): عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون (م,۸۰۸ق.)، به کوشش خليل شحاده و سهيل صادق زکار، بيروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق
(۲۲) تاريخ الطبري (تاريخ الامم و الملوک): محمد بن جرير الطبري (۲۲۴-۳۱۰ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمي، ۱۴۰۳ق
(۲۳) التاريخ الکبير: محمد بن اسماعيل البخاري (م,۲۵۶ق.)، بيروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق
(۲۴) تاريخ المدينة المنوره (اخبار المدينة النبويه): عمر بن شبّه نميري (م,۲۶۲ق.)، به کوشش فهيم محمد شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۳۶۸ش
(۲۵) تاريخ مدينة دمشق: علي بن الحسن بن عساکر (م,۵۷۱ق.)، به کوشش علي شيري، بيروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
(۲۶) تاريخ مکه، دراسات في السياسه و العلم و الاجتماع و العمران: احمد السباعي (م,۱۴۰۴ق.)، مکه، مطبوعات نادي مکة الثقافي، ۱۴۰۴ق
(۲۷) تذکرة الطريق: محمد عبدالحسين کربلائي (م,۱۳ق.) به کوشش اسرا دوغان و رسول جعفريان، قم، مورخ، ۱۳۸۶ش
(۲۸) تفسير ابن کثير (تفسير القرآن العظيم): اسماعيل بن عمر بن کثير (۷۰۰-۷۷۴ق.)، به کوشش يوسف عبدالرحمن مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، ۱۴۰۹ق
(۲۹) تفسير الثعلبي (الکشف و البيان): احمد بن محمد الثعلبي (م,۴۲۷ق.)، به کوشش محمد بن عاشور و نظير الساعدي، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۲۲ق
(۳۰) تفسير سمرقندي (بحرالعلوم): محمد بن احمد السمرقندي (م,۳۷۵ق.)، به کوشش محمود مطرجي، بيروت، دار الفکر
(۳۱) تفسير القرطبي (الجامع لاحکام القرآن): محمد بن احمد القرطبي (م,۶۷۱ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۰۵ق
(۳۲) تفسير الماوردي (النکت و العيون): علي بن محمد الماوردي (م,۴۵۰ق.)، تصحيح سيد عبدالمقصود بن عبدالرحيم، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۱۲ق
(۳۳) تفسير مقاتل بن سليمان: (م,۱۵۰ق.)، به کوشش احمد فريد، دار الکتب العلميه، ۱۴۲۴ق
(۳۴) تقريب التهذيب: ابن حجر العسقلاني (۷۷۳-۸۵۲ق.)، به کوشش مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۱۵ق
(۳۵) تنوير المقباس من تفسير ابن عباس: محمد بن يعقوب فيروزآبادي (م,۸۱۷ق.)، بيروت، دار الفکر
(۳۶) تهذيب الکمال في اسماء الرجال: يوسف ابن عبدالرحمن المزي (م,۷۴۲ق.)، به کوشش بشار عواد معروف، بيروت، مؤسسة الرساله، ۱۹۸۵م
(۳۷) الثقات: محمد بن حبان (م,۳۵۴ق.)، بيروت، الکتب الثقافيه، ۱۳۹۳ق
(۳۸) جامع البيان عن تاويل آي القرآن (تفسير الطبري): محمد ابن جرير الطبري (۲۲۴-۳۱۰ق.)، به کوشش صدقي جميل العطار، بيروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
(۳۹) الجرح و التعديل: ابن ابي حاتم رازي (۲۴۰-۳۲۷ق.)، بيروت، دار الفکر، ۱۳۷۲ق
(۴۰) جمهرة انساب العرب: علي بن احمد بن حزم (۳۸۴-۴۵۶ق.)، به کوشش گروهي از علما، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۱۸ق
(۴۱) جواهر الفقه: عبدالعزيز بن نحرير البراج (م,۴۸۱ق.)، به کوشش بهادري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ۱۴۱۱ق
(۴۲) حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلي، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، مشعر، ۱۳۷۵ش
(۴۳) دانشنامه جهان اسلام: زير نظر غلام علي حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامي، ۱۳۷۸ش
(۴۴) الدر المنثور في التفسير بالمأثور و هو مختصر تفسير ترجمان القرآن: عبدالرحمن بن ابيبکر السيوطي (۸۴۹-۹۱۱ق.)، بيروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق
(۴۵) دلايل النبوه: اسماعيل الاصفهاني (م,۵۳۵ق.)، به کوشش مساعد بن سليمان الراشد الحميد، رياض، دار العاصمه، ۱۴۱۲ق
(۴۶) رجال ابن داود: ابن داود حلي (۶۴۷-۷۰۷ق.)، به کوشش سيد محمد صادق، نجف، مکتبة الحيدريه، ۱۳۹۲ق
(۴۷) رجال الکشي (اختيار معرفة الرجال): محمد بن حسن الطوسي (۳۸۵-۴۶۰ق.)، تحقيق سيد مهدي رجايي، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، ۱۴۰۴ق
(۴۸) رجال النجاشي (فهرس اسماء مصنفي الشيعه): احمد بن علي النجاشي (م,۴۵۰ق.)، تحقيق سيد موسي شبيري زنجاني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق
(۴۹) الرحلة الحجازيه: شکيب ارسلان، به کوشش رشيد رضا، بيروت، دار النوادر، ۱۴۲۸ق
(۵۰) روض الجِنان و روح الجَنان في تفسير القرآن: ابوالفتوح الرازي (م حوالي ۵۵۴). تحقيق محمدجعفر ياحقي و محمدمهدي ناصح، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه، ۱۳۶۵ ـ ۱۳۷۶ش
(۵۱) الروض المعطار في خبر الاقطار: محمد بن عبدالله المنعم الحميري (م,۹۰۰ق.)، تحقيق احسان عباس، بيروت، مکتبة لبنان، ۱۹۸۴م
(۵۲) زاد المسير في علم التفسير: عبدالرحمن بن علي ابن الجوزي (م,۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالرحمن عبدالله، بيروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق
(۵۳) سبل الهدي و الرشاد في سيرة خير العباد: محمد بن يوسف الشمس الشامي (م,۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۱۴ق
(۵۴) السنن الکبري: احمد بن الحسين البيهقي (۳۸۴-۴۵۸ق.)، بيروت، دار الفکر، ۱۴۱۶ق
(۵۵) السيرة النبويه: عبدالملک بن هشام (م,۲۱۸ق.)، به کوشش محمد محيي الدين، قاهره، مکتبه محمد علي صبيح و اولاده، ۱۳۸۳ق
(۵۶) شرح اصول کافي: محمد صالح مازندراني (م,۱۰۸۱ق.)، به کوشش سيد علي عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۲۱ق
(۵۷) الشرح الکبير: عبدالرحمن بن قدامه (م,۶۸۲ق.)، بيروت، دار الکتب العلميه
(۵۸) صحيح البخاري: محمد بن اسماعيل البخاري (م,۲۵۶ق.)، به کوشش عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، بيروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق
(۵۹) صحيح مسلم: مسلم بن حجاج نيشابوري (۲۰۶-۲۶۱ق.)، تصحيح محمد فؤاد عبدالباقي، بيروت، دار الفکر، ۱۴۱۹ق
(۶۰) الطبقات الکبري: محمد بن سعد (م,۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۱۰ق
(۶۱) الطبقات: خليفة بن خياط (م,۲۴۰ق.)، به روايت موسي بن ذکريا تستري و محمد بن احمد ازدي، تحقيق سهيل صادق زکار، بيروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق
(۶۲) عبدالله بن سبأ: مرتضي العسکري (م,۱۳۸۶ش.)، توحيد، ۱۴۱۳ق
(۶۳) العقد الفريد: احمد بن محمد بن عبد ربه (۲۴۶-۳۲۸ق.)، به کوشش مفيد محمد قميحه، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۰۴ق
(۶۴) عيون الاثر في فنون المغازي و الشمائل و السير (السيرة النبويه): فتحالدين محمد بن سيد الناس (م,۷۳۴ق.)، به کوشش ابراهيم محمد رمضان، بيروت، دار القلم، ۱۴۱۴ق
(۶۵) الغارات: ابراهيم بن محمد الثقفي (م,۲۸۳ق.)، به کوشش سيد جلالالدين محدث ارموي، انجمن آثار ملي، ۱۳۵۶ش
(۶۶) فتوح البلدان: احمد بن يحيي البلاذري (م,۲۷۹ق.)، تصحيح صلاحالدين منجد، قاهره، مکتبة النهضة المصريه، ۱۹۵۷م
(۶۷) الفتوح: احمد بن محمد بن اعثم کوفي (م,۳۱۴ق.)، به کوشش علي شيري، بيروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق
(۶۸) فرهنگ اعلام جغرافيايي ـ تاريخي در حديث و سيره نبوي: محمد محمد حسن شراب، ترجمه شيخي، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ش
(۶۹) کشف الاسرار و عدة الابرار: رشيدالدين احمد بن محمد ميبدي (م,۵۲۰ق.)، به کوشش علي اصغر حکمت، تهران، امير کبير، ۱۳۶۱ش
(۷۰) مجمع البيان في تفسير القرآن: الفضل بن الحسن الطبرسي (۴۶۸-۵۴۸ق.)، مقدمه محمد جواد بلاغي (۱۸۶۴-۱۹۳۳م.)، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي و فضل الله يزدي طباطبايي، بيروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق
(۷۱) مجمع الزوائد و منبع الفوائد: علي بن ابيبکر الهيثمي (م,۸۰۷ق.)، بيروت، دار الکتاب العربي، ۱۴۰۲ق
(۷۲) المحبر: محمد بن حبيب (م,۲۴۵ق.)، به کوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده، بيتا
(۷۳) المحرر الوجيز في تفسير الکتاب العزيز: عبدالحق بن غالب بن عطيه (م,۵۴۶ق.)، به کوشش عبدالسلام عبدالشافي محمد، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۱۳ق
(۷۴) مراصد الاطلاع علي اسماء الامکنه و البقاع: و هو مختصر معجم البلدان لياقوت: صفيالدين عبدالمومن بن عبدالحق (م,۷۳۹ق.)، به کوشش علي محمد البجاوي، بيروت، دار الجيل، ۱۴۱۲ق
(۷۵) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل: حسين نوري الطبرسي (۱۲۵۴-۱۳۲۰ق.)، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، ۱۴۰۸ق
(۷۶) مسند الامام احمد بن حنبل: احمد بن حنبل (م,۲۴۱ق.)، بيروت، دار الصادر، بيتا
(۷۷) المصنّف في الاحاديث و الآثار: عبدالله بن محمد بن ابيشيبه (م,۲۳۵ق.)، به کوشش سعيد محمد اللحام، دار الفکر، ۱۴۰۹ق
(۷۸) المعارف: ابن قتيبه دينوري (۲۱۳-۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شريف رضي، ۱۳۷۳ش
(۷۹) المعالم الاثيره: محمد محمد حسن شراب، بيروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق
(۸۰) معالم التنزيل في التفسير و التاويل (تفسير البغوي): الحسين بن مسعود البغوي (۵۱۶-۴۳۲ق.)، به کوشش عبدالرزاق المهدي، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۲۰ق
(۸۱) معجم البلدان: ياقوت بن عبدالله الحموي (م,۶۲۶ق.)، بيروت، دار صادر، ۱۹۹۵م
(۸۲) المعجم الکبير: سليمان بن احمد الطبراني (۲۶۰-۳۶۰ق.)، به کوشش حمدي عبدالمجيد السلفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۰۵ق
(۸۳) معجم قبائل العرب القديمه و الحديثه: عمر رضا کحاله، بيروت، الرساله، ۱۴۰۵ق
(۸۴) معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع: عبدالله بن عبدالعزيز البکري (م,۴۸۷ق.)، به کوشش السقاء، بيروت، عالم الکتب، ۱۴۰۳ق
(۸۵) المغازي: محمد بن عمر الواقدي (م,۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الاعلمي، ۱۴۰۹ق
(۸۶) المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام: جواد علي عبيدي (۱۳۲۴-۱۴۰۸ق.)، بيروت، دار الساقي، ۱۴۲۲ق
(۸۷) مقتل الحسين (علیه السلام): ابومخنف (م,۱۵۷ق.)، به کوشش علياکبر غفاري، قم، مطبعه العلميه، بيتا
(۸۸) من لايحضره الفقيه: محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (۳۱۱-۳۸۱ق.)، تحقيق و تصحيح علياکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق
(۸۹) مناقب آل ابيطالب: ابن شهر آشوب (م,۵۸۸ق.)، به کوشش گروهي از اساتيد نجف، نجف، المکتبه الحيدريه، ۱۳۷۶ق
(۹۰) منائح الکرم في اخبار مکة و البيت و ولاة الحرم: علي بن تاجالدين السنجاري (م,۱۱۲۵ق.)، تحقيق جميل عبدالله محمد المصري، مکه، جامعة ام القري، ۱۴۱۹ق
(۹۱) المنتظم في تاريخ الملوک و الامم: عبدالرحمن بن علي ابن الجوزي (م,۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا و نعيم زرزور، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۱۲ق
(۹۲) منتهي المطلب في تحقيق المذهب: حسن بن يوسف حلي (۶۴۸-۷۲۶ق.)، چاپ سنگي
(۹۳) المنمق في اخبار قريش: محمد بن حبيب (م,۲۴۵ق.)، به کوشش خورشيد احمد فاروق، بيروت، عالم الکتب، ۱۴۰۵ق
(۹۴) النسب: ابن سلّام (م,۲۲۴ق.)، به کوشش مريم محمد خير الدرع، تقديم سهيل صادق زکار، بيروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ق
(۹۵) وسائل الشيعه (تفصيل وسائل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعه): محمد بن الحسن الحر العاملي (۱۰۳۳-۱۱۰۴ق.)، به کوشش عبدالرحيم رباني شيرازي، بيروت، دار احياء التراث العربي، ۱۴۰۳ق
(۹۶) وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفي: علي بن عبدالله السمهودي (م,۹۱۱ق.)، به کوشش محمد محييالدين عبدالحميد، بيروت، دار الکتب العلميه، ۲۰۰۶م
(۹۷) وقعة صفين: ابن مزاحم المنقري (م,۲۱۲ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفي، ۱۴۰۴ق.
دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۶، برگرفته از مقاله «جُهينه»، تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۴/۷.