جیش اسامه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جیش اسامه، نام آخرین سپاه فراهم شده به دستور
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای
دفاع در برابر حملات
امپراطوری روم بوده است.
چون
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در آخر
ذیالحجه از
حجة الوداع به
مدینه بازگشت، در ماه محرم سپاهی به سوی شام فرستاد، رایتی بست و به بنده آزاد کرده خود،
اسامة بن
زید بن حارثه سپرد و در حالی که برخی از بزرگان
مهاجر و
انصار در آن بودند، وی را امیر کرد و
امر نمود که سپاه را به سرزمین بلقاء و داروم تا
اردن از
فلسطین و مشارف
شام، همانجا که پدرش و
جعفربنابیطالب به
شهادت رسیده بودند، ببرد.
جوانی اسامه و حضور بزرگان مهاجر و انصار مسئلهای بود که در این سپاه جریاناتی را موجب گردید. مورخین میگویند
ابوبکر و
عمر نیز از لشکریان بودند و مردمی به سخن آمدند و گفتند: (اسامه)
جوان و هفده ساله است، پیامبر جوانی تازه سال را بر بزرگان مهاجرین و انصار ریاست و امارت داده است. پس چون زمزمهها بالا گرفت رسول خدا با حال بیماری که داشت به
مسجد آمد بر فراز منبر فرمود:
«به من خبر رسیده که قومی در باب فرماندهی اسامه سخنانی گفتهاند و بر او طعن زدهاند اگر هم اکنون بر اسامه طعن میزنید پیش از این بر پدرش نیز طعن زدید با اینکه هر دو بهراستی برای فرماندهی شایستگی داشتند. لشکر اسامة را روانه کنید. لشکر اسامة را روانه کنید، لشکر اسامة را روانه کنید.» سه بار تکرار کرد» آنگاه از منبر فرود آمد. پس مردم با شتاب روی به بار و بنه خویش نهادند به سپاه پیوستند و اسامة سپاه خود را در یک فرسنگی
مدینه جایگزین کرد.
اما چون خبر رسید که بیماری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سختتر شده است، اسامه از لشگرگاه خود به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد، سر فرود آورد و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بوسید. آن حضرت سخنی نمیگفت، ولی دستهای خود را به
آسمان برافراشت و بر شانه اسامه نهاد. اسامه گوید: دانستم که مرا
دعا میفرماید.
اسامه به لشکرگاه خود بازگردید و چون صبح دوشنبه شد حال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بهتر و آسودهتر بود و به اسامه فرمود که هم امروز صبح در پناه
برکت خدا حرکت کن. اسامه با ایشان تودیع کرد و به لشکرگاه خود بازگردید و فرمان حرکت صادر کرد و همان هنگام که خودش میخواست سوار شود، فرستادهای- که برخی او را همسر اسامه و برخی فرستادهای از سوی مادرش
امایمن و برخی کس دیگرش دانستهاند- رسید که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حال رحلت از دنیاست. او و عمر و
ابو عبیدة بازگشته بر در خانه رسول خدا آمدند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ظهر روز دوشنبه، دوازدهم
ربیع الاول رحلت کردند و مسلمانانی که در
جرف تجمع کرده بودند به مدینه بازگشتند.
در هر صورت لشکر اسامه - که
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنا به دلایلی که به درستی بر همه معلوم نیست- در اعزام آن اصرار میورزید، حرکت نکرد و برخی از
صحابه که از همان ابتدا به عمل رسول اکرم طعنه میزدند به بهانههائی به مدینه بازگشتند که مبادا رسول خدا رحلت نماید و آنان از امارت و ریاستی که در پیاش بودند، بینصیب بمانند. این که چرا رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
علیبنابیطالب را با آن سپاه همراه نکردند و به همراهی دیگران و نیز حرکت سپاه تاکید میکردند، سوالاتی است که ذهن اندیشمندان را به خود مشغول داشته است که شاید برخی گرههای این معما با طفره رفتن برخی از حرکت با سپاه، گشوده شود.
پس از رحلت رسول اکرم و پیشامد
سقیفه که منجر به خ [[]] لافت ابوبکر گردید، وی در صدد برآمد تا سپاه اسامه را راهی کند. سرانجام این امر با مخالفتهائی که به خاطر خطر سپاه
مسیلمه کذاب و
مرتدان انجام شد، با سه هزار سرباز، به راه افتاد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جیش اسامه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۱۸.