• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حاج میرزا حسن صفی‌علی‌شاه خام

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



صفی‌عليشاه ، لقب ميرزا حسن اصفهانى، از صوفیان بزرگ سلسلۀ نعمت‌اللهى بود. شرح حال او را برادرش، رضا، ملقب به حضورعلى نعمت‌اللهى، در رساله‌اى به نام تعرفة‌الاوليا، از قول خود صفی علیشاه ، به نظم درآورده است (جمالزاده، ص۱۰۵۶ـ۱۰۵۷؛ جمالزاده، ص۱۰۵۶ـ۱۰۶۰).گزارشى از اين رساله را مسعود همايونى در كتاب تاريخ سلسله‌هاى طريقه نعمة اللهيه در ايران(مسعود همایونی، ص۲۶۱ـ ۲۸۸) به نثر نوشته است.
صفى همراه با رحمت علیشاه به كرمان رفت و به اشارۀ وی سرودن كتاب زبدة الاسرار را آغاز كرد( صفی علیشاه، ۱۳۷۰، مقدمۀ دیوان، ص۵ـ۶؛ مسعود همایونی، ص۲۶۱ـ ۲۸۸). پس از وفات رحمت‌ عليشاه، وی دست ارادت به منورعليشاه داد که عموى رحمت علیشاه و مدعى جانشينی او بود .صفی در حمايت از او و نفى مخالفانش کوشید. از جمله گويا مقالاتى نوشت در برترى وی بر سعادت علیشاه ،كه ارادتمندانش وی را جانشين بر حق رحمت عليشاه می‌دانستند (کیوان قزوینی، بهین سخن، ص۲۰؛ چهاردهى، ص۱۲) .همچنين در زبده الاسرار اشعارى دارد كه متضمن تعريضات تند نسبت به سعادت عليشاه و دفاع از منورعلیشاه است (صفى، ۱۳۷۲، ص۱۱۸ـ۱۲۱).
صفى تا ۱۲۸۰ در يزد ماند و آنگاه ، برای دومین بار، به هندوستان رفت و عليشاه آقاخان دوم، رهبر اسماعيليه، از او استقبال کرد (صفى،۱۳۷۰، مقدمۀ دیوان،ص ۶؛ همايونى،ص ۲۶۴؛ همايونى،ص ۲۸۹). گويا علت سفر او به هندوستان، درخواست عليشاه از منورعليشاه بود مبنی بر فرستادن شيخ مؤتمنى از طريقت نعمت‌اللهى (معصوم علیشاه، ج۳، ص۴۴۵) .صفی از هند به زیارت خانۀ خدا رفت (صفى، مقدمۀ دیوان، ص۵) وسپس به هندوستان بازگشت و تأليف زبده الاسرار را به پايان برد و آن را در بمبئى، با حمایت عليشاه، به چاپ رساند. در اين سفر وی با بسيارى از مرتاضان و جوكيان ملاقات و گفتگو کرد (صفى، مقدمۀ دیوان، ص۶؛ همايونى، ص۲۸۹ـ۲۹۰). پس از چهار سال اقامت در هند، به زيارت عتبات عاليات رفت و در نجف به ديدار شيخ‌مرتضى انصارى، از بزرگ‌ترين عالمان شيعه و مهم‌ترين مرجع شيعيان عصر، رفت. قصد او از اين ديدار، تحويل هداياى عليشاه ، رهبر اسماعيليان، و ابلاغ پيامى از سوى وى بود. گفته‌اند که شیخ مرتضی انصاری از او به گرمی استقبال و تلويحاً از زبده الاسرار تمجيد کرد (معصوم علیشاه، ج۳، ص۴۴۲؛ همايونى،ص ۳۰۷ـ۳۰۸).
صفی سپس به ايران آمد و به يزد رفت. در اين ايام بر سر جانشينى رحمت عليشاه، ميان سعادت عليشاه و منورعليشاه نزاع بالا گرفته بود. صفى با اينكه قبلاً دست ارادت به منورعليشاه داده بود، براى دورى از منازعات، عزم هندوستان كرد تا باقى عمر را در دكن بماند. اما پس از دو سال اقامت، مشكلاتی پيش آمد كه موجب شد به عزم مشهد رهسپار ايران شود. گويا اين سال مصادف با وقوع قحطى بود و صفى موفق به سفر مشهد نشد و ناچار در تهران اقامت گزيد (صفى، مقدمۀ دیوان، ص۶؛ معصوم علیشاه، ج۳، ص۴۴۲ ،۴۴۶).
در تهران عبدعليشاه كاشانى، از مشايخ منورعليشاه، با صفی بناى مخالفت گذاشت و چنين استدلال كرد كه چون صفی ، شيخ سيار است، توقف بيش از شش ماه او در تهران جايز نيست. گويا اقبال اهالى تهران و صاحب‌منصبان دربارى به صفی عليشاه در بالاگرفتن اين مخالفت‌ها بی‌تأثير نبوده است (صفی، مقدمۀ دیوان، ص۱۳ـ۱۵؛ مدرسی چهاردهى،ص ۱۲ـ۱۳). صفی‌عليشاه نیز که از مدت‌ها پيش خود را مستقل از منورعليشاه می‌دانست، پيوند روحانى خود را به رحمت عليشاه پشتوانۀ معنوى و سلوكى خود ‌دانست و بلاواسطه خود را به رحمت عليشاه متصل ‌كرد (صفی، ۱۳۷۲، ص۷۲ـ۷۴؛ صفی، ۱۳۷۲، ص۱۷۹؛ صفی، ۱۳۷۲، ص۱۸۱؛ صفی، ۱۳۷۲، ص۱۹۲؛ زرين‌ كوب، ص۳۴۳ ). یکی از دلایل استقلال صفی علیشاه از منورعلیشاه آن بود که به اعتقاد وی، اعتبار اجازه‌نامۀ سعادت عليشاه بيش از اجازه‌نامۀ مورد ادعاى منورعليشاه است. در عین حال، صفى به سعادت عليشاه نیز انتقاداتی داشت و او را شایستۀ جانشینی نمی‌دانست (صفی،۱۳۷۰، مقدمۀ ديوان، ص۱۴ـ۱۵). صفى با طرح اين موضوع كه «سند فقر ترك هنگامه است نه كاغذ ارشادنامه» ( صفی،۱۳۷۰، مقدمۀ ديوان، ص۶)، مناط اعتبار ادعاى شیخی را به تهذيب اخلاق ، زهد از دنيا و انقطاع از ماسوی الله، توكل بر خدا و ذخيره نكردن مال ، پوشيدن عيب مردم ، حفظ زبان از لغو بخصوص دروغ و غيبت و تهمت، و پاك داشتن دل از كينه و خصومت می‌دانست (صفی،۱۳۷۰، مقدمۀ ديوان، ص۱۵).
صفى به ‌واسطۀ برخوردارى از دانش وسيع عرفانى و كمالات معنوى و همچنين بيان گرم و گيرا، در اواخر دورۀ ناصرى شمارى از ارباب حرف و صاحب‌منصبان دربارى را مجذوب خود كرد، از آن جمله‌اند :سلطان محمدميرزا نوۀ فتحعليشاه ، ميرزانصراللّه‌خان دبيرالملك، و ظهيرالدوله كه وزير تشريفات و داماد ناصرالدين‌شاه بود (همايونى، ص۳۰۵ـ۳۰۶؛ مدرسى چهاردهى، ص۱۱). کیوان قزوینی نیز مدتی مرید صفی علیشاه بود، ولی بعد به سلطان علیشاه گنابادی پیوست (سمیعی، ص۱۴۱) . صفی در سال‌هاى اقامتش در تهران، علاوه بر تربيت شاگردان، آثارى به نظم و نثرنوشت(زرين‌ كوب، ص۳۴۳). يكى از فعالیت‌های مهم وی، مبارزه با شيخيه و بابيت و بهائيت بود (چهاردهى، ص۲۱ـ۲۲).او حتی يكى از اهداف تأليف تفسير منظومش را از قرآن ، علاوه بر ترغيب «مردم فارسی‌زبان به خواندن و فهميدن معانى و نكات عرفانى قرآن»، مبارزه با بابیه ذکر کرده است و برآن بود كه هر کس این تفسیر را بخواند دیگر به بابيه اعتنایی نمی‌کند (صفی،۱۳۷۰، مقدمۀ ديوان، ص۶، ۱۱ـ۱۲) . صفى درويشان نعمت‌اللهى را از رفتن به مجالس وعظ شيخيه به شدت نهى می‌كرد و می‌گفت سخنان آنان «شهدى است آلوده به زهر (كه) همه‌كس ملتفت نيست.» او تا آنجا پيش می‌رفت كه سفارش می‌کرد اگر درويشى شيخى شده باشد و بخواهد دوباره برگردد و درويش شود، او را از خود برانید(صفی،۱۳۷۰، مقدمۀ ديوان، ص۲۳).
صفی‌عليشاه در ۱۳۱۱ رساله‌اى در رد كتاب ايقان بهاءاللّه نوشت ( رأفتى، ج۳، ص۲۲۵ ؛ مدرسی چهاردهى، ص۱۷)،که احتمالاً همان رسالۀ صفوت است كه در آن صفى یکی از احادیثی را که بهاءاللّه در ايقان تفسير كرده بود، شرح داده و در ضمن آن ،مندرجات ايقان را رد كرده است (رأفتى، ج۳، ص۲۲۵؛ مدرسی چهاردهى، ص۵۰).یکی از بهائيان به‌نام حاجی‌ميرزا حسن شيرازى، معروف به خرطومى ، نیز در جواب صفى رساله‌اى به نام نجم العرفان فى ردّ من اعترض على الايقان را در بمبئى به چاپ رساند (رأفتى، ص۲۲۶). اما برخی، به اشتباه ،این رساله را به صفى نسبت داده‌اند (مدرسی چهاردهى، ص۱۷؛ صفی، ۱۳۸۳، ناجى، ص۱۳۲۷) .گويا ردّیۀ صفى تشكيلات بهائى را به زحمت انداخت و آنان را وادار به پاسخگويى و چاره‌جويى كرد (اشراق خاورى، ج۵، ص۱۷۱؛اشراق خاورى، ج۹، ص۴۹ـ۵۱). علاوه بر رسالۀ خرطومى، چند نامه هم عبدالبهاء در پاسخ به صفى نوشت كه در آن‌ها، به جای پاسخ گویی، از در دوستى درآمد و مقام صفى را در عرفان ستود (اشراق خاورى، ج۵، ص۱۷۲ـ۱۷۴).
صفی در ۲۴ ذیقعده ۱۳۱۶ درگذشت. مزار وی در خانقاهی است که زمین آن را شاهزاده سلطان محمدمیرزا در ۱۲۹۴ اهدا کرده بود. امروزه این خانقاه در نزدیکی میدان بهارستان، جنب خیابان صفی علی شاه ، است( معصوم علیشاه، ج۳،ص۴۴۶؛ همایونی، ص۲۵۸).
گويا صفى در زمان حيات خود، ظهيرالدوله ملقب به صفاعليشاه را به جانشينى خود تعيين كرده بود، اما چند تن دیگر از مشايخ صفى، پس از فوت او، ادعاى جانشينى كردند: ميرزاعبدالكريم معروف به معروف‌عليشاه، ميرمعصوم‌خان كرمانى، وسيدمحمودخان نائينى ملقب به حيرت‌عليشاه (همايونى، ص۳۱۶؛ مدرسی چهاردهى، ص۳۳ـ۳۴).
صفی در اواخر عمر ازدواج کرد و صاحب دو دختر و یک پسرشد. یکی از دخترانش در زمان حیات صفی و پسرش بعد از صفی و در دوران جوانی درگذشت وتنها دختر وی، به نام شمس‌الضحی نشاط، که در ۱۲۷۹ به دنیا آمده بود، نزد ظهیرالدوله درویش شد ( مدرسی چهاردهی،ص۳۰). شمس‌الضحی در شعر و نقاشی و ابریشم‌بافی مهارت داشت و در شعر، شمس تخلص می‌کرد. وی در ۱۳۰۵، از صنایع مستظرفۀ امریکا مدال طلا گرفت(برقعی، ج۳،ص ۲۰۱۰).
آثار منظوم او عبارت‌اند از :
۱) زبده الاسرار،مشتمل بر بيان اسرار شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش و تطبيق آن با منازل سيروسلوك. صفی علاوه بر اینکه این اثر را بر وزن مثنوى مولوى سروده، از آن بسیار بهره برده است (برق ، ص۷۴ـ۷۸؛ برق ، ص۹۵).
۲ ) بحرالحقايق، در شرح و توضيح اصطلاحات صوفيه به‌ترتيب حروف تهجى و بر وزن گلشن راز شبسترى ( زرین کوب،ص۳۴۳). وی در تأليف اثر به شرح اصطلاحات صوفيه نظر داشته و اصطلاحات تصوف را براساس ترتيب و توضيحات عبدالرزاق به فارسى درآورده است.
۳ ) تفسيرمنظوم قرآن، مشهور به تفسیر صفی ، اثری ادبى و عرفانى ،مشتمل بر حدود ۳۲۰۰۰ بیت (برق، ص۱۰۸؛ حسن‌زاده آملى،ص ۲۲۵) . این تفسیر بر وزن مثنوى مولوى است و مؤلف کوشیده است تنزيل و تأويل را به هم بیامیزد و شريعت و طريقت را جمع کند (زرين‌ كوب ، ص۳۴۴).
۴ ) ديوان اشعار، شامل قصاید، غزليات، ترجيعات، مسمطات و رباعيات ، که غزلیات و مسمطاتش شهرت بیشتری دارد. در بین مسمطات، مخمسی مشهور و مفصّل دارد در بیان سیر انسان در مراتب وجود. غزلیاتش نیز با لحنی قلندرانه و با شور و هیجان سروده شده است.برخی محققان دربارۀ لطافت و ظرافت اشعار او سخن گفته‌اند (رضا، ص۱۶۰؛ رضا، ص۲۴۳ـ۲۴۴). شايد بتوان او را آخرين شاعر بزرگ صوفى مشرب دانست (رازى ، ص۵۷۹؛ زرين‌ كوب ، ص۳۴۴) .
آثار منثور صفی علیشاه عبارت اند:
۱ ) عرفان الحق، که رساله‌ای است دربارۀ اسرار سلوک و آداب طریقت به زبان ساده که گویا صفی آن را برای ناصرالدین شاه تألیف کرده بوده است(زرين‌ كوب ، ص۳۴۴).
۲) اسرارالمعارف. وی در این رساله اشاره کرده که نیل به عرفان موقوف به موهبت وتأیید الهی است ،هر چند باید درراه آن تلاش کرد و از جان ومال خود گذشت. در این اثر، صفی اوصاف صوفیان حقیقی و راه‌های تمیز آنان را از مدعیان بیان کرده است (صفی،۱۳۶۰،ص۴۹ـ۵۶؛ صفی،۱۳۶۰،ص ۶۳ـ۶۵ ؛ زرين‌ كوب ، ص۳۴۴).
۳) میزان المعرفه، رساله¬ای است موجز در شرح معنای انسانیت ،که در آن خاطر نشان نموده که انسانیت موقوف به رعایت آداب ظاهر و سلوک باطن است(زرين‌ كوب ، ص۳۴۴). این اثر همراه با اسرارالمعارف در ۱۳۶۰ش چاپ شده است.
فهرست منابع:
۱- عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسمانی، موسسه ملی مطبوعات امری، تهران۱۳۲۷ش؛
(۲) عطا کریم برق، جستجو دراحوال وآثار صفی علیشاه، تهران۱۳۵۲ش؛
(۳) محمد باقر برقعی، سخنوران نامی معاصر ایران، تهران۱۳۷۳ش؛
(۴) محمد علی جمالزاده، "شرح احوال مولانا حاج میرزا حسن صفی علیشاه "، مجله وحید، دوره سیزدهم ،ش ۱۱ و۱۲ ،مسلسل ۱۸۸، بهمن ۱۳۵۴ش/ ۱۳۹۶صفر/ فوریه ۱۹۷۶م؛
(۵) حسن حسن زاده آملی، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، قم۱۳۷۲ش؛
(۶) عبدالله رازی ، تاریخ کامل ایران از تاسیس سلسله ماد تا انقراض قاجاریه،تهران ۱۳۶۷ش؛
(۷) وحید رافتی،مآخذ اشعار درآثار بهایی، از انتشارات موسسه معارف بهائی،کانادا، ۲۰۰۰م؛
(۸) فضل الله رضا، مهجوری ومشتاقی مقالات فرهنگی و ادبی ، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۹) عبدالحسین زرین کوب، دنبالۀ جستجو درتصوف ،تهران ۱۳۶۲ش؛
۱۰- کیوان سمیعی، رساله ترجمۀ حال کیوان قزوینی، در دو رساله در تاریخ جدید تصوف(تاریخ انشعابات متاخره سلسله نعمت اللهیه، منوچهر صدوقی ، کیوان سمیعی، ،تهران۱۳۷۰ش؛
(۱۱) صفی علیشاه، زبده الاسرار،تهران ۱۳۷۲ش؛
(۱۲) صفی علیشاه، اسرار المعارف ومیزان المعرفه،تهران ۱۳۶۰ش؛
(۱۳) صفی علیشاه، دیوان صفیعلی شاه، با مقدمه تقی تفضلی وبه کوشش منصور مشفق،تهران۱۳۷۰ش؛
(۱۴) صفی علیشاه، تفسیر صفی، تصحیح وتحقیق حامد ناجی اصفهانی،اصفهان۱۳۸۳ش؛
(۱۵) عبدالرزاق کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ترجمه محمد خواجوی، تهران۱۳۷۲ش؛
(۱۶) عباسعلی کیوان قزوینی، راز گشا، بهین سخن؛
(۱۷) محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانه الادب،تهران ۱۳۶۹ش؛
(۱۸) نورالدین مدرسی چهاردهی، سلسله‌های صوفیه ایران، تهران ۱۳۶۰ش؛
(۱۹) محمد بن معصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقایق، چاپ محمد جعفر محجوب ، تهران ۱۳۳۹-۱۳۴۵ش؛
(۲۰) مسعود همایونی،تاریخ سلسله‌های طریقه نعمه اللهیه در ایران از سال ۱۱۹۰ هجری قمری تا سال۱۳۹۶هجری قمری،تهران۱۳۵۸ش.



جعبه ابزار