حجةالاسلام سیدمحمدباقر شفتی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سیدمحمدباقر موسوی شَفتی (۱۱۷۵ - م ۱۲۶۰ ه)، فرزند
سیدمحمدنقی و معروف به «حجةالاسلام» از ثروتمندترین و بانفوذترین علمای
ایران در
عهد قاجار یعنی
قرن دوازدهم و سیزدهم هجری بود.
سیدشفتی تحصیلات علمیاش را در
کربلا،
نجف،
کاظمین،
قم و
کاشان گذرانید و از محضر اساتیدی چون
وحید بهبهانی،
سیدمهدی بحرالعلوم،
کاشف الغطاء،
ملامهدی نراقی و دیگران بهرمند شد و به درجه اجتهاد رسید.
سید ادامه زندگیاش را در
اصفهان گذرانید و به تدریس اشتغال داشت و به خاطر نفوذ و ثروت بسیار فعالیتهای مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زیادی داشت و از جمله آنها ساخت یکی از بزرگترین مساجد جهان به نام مسجد سید در اصفهان و اجرای
حدود الهی و مقابله با ظلم حکام بود.
سیدمحمدنقی از نوادگان
امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام) بود و راهنمای روستای چرزه را بر عهده داشت
فرزند این کشاور در سال ۱۱۷۵ ق. متولد شد و محمدباقر نام گرفت.
محمدباقر مقدمات علوم دینی را از پدر فراگیرد. در سال ۱۱۸۲ ق. سیدمحمدنقی به خواسته برخی از مؤمنان شفت همراه خانوادهاش رهسپار آن دیار شد،
و محمدباقر حتی پس از هجرت نیز از پدر بهره گرفت.
این هجرت نه تنها برای مردم شفت بلکه برای سیدمحمدباقر نیز پربار و مبارک بود، او در این شهر از محضر دانشوران بهره گرفته، سرانجام خود را از آموزشهای آنان بینیاز دید و رهسپار
عراق شد.
سیدمحمدباقر شفتی، در روستای چرزه دیده به جهان گشود و در اینکه وی در این مکان تولد یافته اختلافی نیست، اما برخی او را اصالتا رشتی و برخی زنجانی دانستهاند؛ چنانکه
صاحب روضات الجنات وی را "الرشتی الجيلانى الاصل" دانسته است.
آقا بزرگ تهرانی نیز او را با همین عناوین توصیف میکند.
برخی نیز وی را اصالتا زنجانی دانستهاند؛
سیدمصلحالدین مهدوی از جمله افرادی است که او را تولد یافته روستای چرزه از نواحی طارم علیا معرفی میکند.
به نظر میرسد این اختلاف ناشی از این باشد که روستای چرزه از توابع ناحیه طارم علیا، یا از توابع شفت محسوب گردد. مؤلف
مرآت البلدان مینویسد: «قریهای است قدیم النسق از قرای طارم واقع در میان کوه و بیست و پنج خانوار سکنه دارد که بزبان فرس قدیم تکلم میکنند. هوایش معتدل است. زراعتش از آب رودخانه مشروب میشود و گردنه ناهموار و راهی صعبالعبور دارد.»
در کتاب
فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: «دهی جزء دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان که در ۴۲ هزارگزی شمال باختر سیردان و ۱۰ هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر است و ۱۶۷ تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات، فندق، گردو و عسل، شغل اهالی زراعت، مکاری و بافتن گلیم، جاجیم و شال و راهش مالرو و صعبالعبور است.»
بر این اساس "چرزه" روستایی است در ناحیه طارم علیا که آنرا از آبادیهای منطقه زنجان شمردهاند و در ۵۰ کیلومتری این شهر واقع است. البته فاصله این آبادی تا شفت که در جنوب غربی رشت واقع شده، ۶۰ کیلومتر است. به هرحال ایشان ملقب به سیدمحدباقر "شفتی" هستند و در منابع نیز با این عنوان معرفی شدهاند،
و از آنجا که شفت، از توابع استان گیلان محسوب شده است، عدهای او را شفتی گیلانی دانستهاند؛
ولی روستای چرزه که محل دقیق تولد وی است، از روستاهای طارم و از توابع
استان زنجان محسوب میشود.
بنابراین سیدمحمدباقر از آنجا که مشهور به "شفتی" شده، لقب گیلانی درباره ایشان به کار رفته و از آنجا که روستای چرزه از توابع استان زنجان محسوب میشود، میتوان ایشان را زنجانی دانست و از آنجا که بعدها در
اصفهان سکنی گزدیدند، وی را اصفهانی هم گفتهاند.
سیدمحمدباقر مقدمات
علوم دینی را در زادگاه خود نزد پدرش و دیگر استادان آنجا گذراند. سپس برای ادامه تحصیل به
عراق مهاجرت کرد و در
کربلا ساکن شد تا از محضر درس
وحید بهبهانی استفاده کند. سپس در درس آقا
سیدعلی طباطبایی (صاحب ریاض) شرکت کرد و پس از آن به
نجف اشرف رفت و از محضر استادانی چون
سیدمهدی بحرالعلوم و
شیخ جعفر نجفی (کاشف الغطاء) استفاده نمود. در
کاظمین نیز از درس
سیدمحسن اعرجی بهرهمند شد و در ۱۲۰۰ ق پس از اخذ
درجه اجتهاد به
قم آمد و به محضر درس
میرزای قمی پیوست و سپس از درس حاج
ملامهدی نراقی در
کاشان استفاده کرد و در ۱۲۰۶ به اصفهان عزیمت نمود.
سیدمحمدباقر در یکی از روزهای سال ۱۱۹۲ ق. به کربلا رسید
و در جمع شاگردان حضرت سیدعلی طباطبایی جای گرفت. زندگی در کربلا یک سال به درازا کشید. محمدباقر در این مدت از پژوهشهای محقق برجسته شیعه وحید بهبهانی بهره برد و از حمایتهای پیدا و پنهان استاد گرانقدرش سیدعلی طباطبایی برخوردار شد. ایشان ارج شاگردی که با کفشهای پاره در درس حضور مییافت را شناخت و کسی را مأمور ساخت تا هر روز دو گرده نان برای ظهر و شام سید شفتی آماده سازد.
۱۱۹۳ ه.ق. سال دومین هجرت علمی دانشپژوه شفتی بود. او راه نجف پیش گرفت و خود را به
سیدمهدی طباطبایی بروجردی، سپرد و ایشان هم شاگردی سیدشفتی را پذیرفت،
البته سیدمحمدباقر تنها به درس آن مرجع بسنده نکرد و از اندوختههای دیگر دانشوران آن سامان نیز بهره برد. بزرگانی که بیتردید باید شیخ جعفر کاشف الغطاء را در شمار آنان جای داد.
سیدمحمدباقر در نجف از محضر
محمد ابراهیم کلباسی و
علامه بحرالعلوم نیز بهرهمند شد.
در تاریخ گفتگوها و آمد و شدهای سید با دیگران ثبت نشده اما تنها خاطره بازمانده از آن روزها میتواند نشاندهنده زندگی سید دانشجویان شفت در نجف باشد:
روزی محمدابراهیم به حجره سیدمحمدباقر شتافت و با صحنهای غیر منتظره روبهرو شد؛ کتابها نیمهباز در کف اتاق پراکنده بود، کوزه آب گوشهای بر زمین غلتیده، دوست گرانقدرش چون مردگان بر حصیر کهنه فرو افتاده مینمود.
محمدابراهیم، که از شرایط زندگی سیدمحمدباقر آگاه بود، دریافت که جوانی چون سید، جز به سبب گرسنگی چنین ناتوان و زمینگیر نمیشود. پس به بازار رفت، غذایی مناسب فراهم آورد و دوست عزیزش را از چنگال مرگ رهایی بخشید.
زندگی در نجف تا ۱۲۰۴ ه. ق. ادامه یافت.
در این سال بیماری سید را فرا گرفت و روانه
بغداد ساخت.
او چهار ماه در بغداد زیست. در این مدت از درد رهایی یافت، کتاب نفیس «
الحلیه اللامعه» را به رشته نگارش کشید
و سرانجام برای بهرهگیری از محضر سیدمحسن اعرجی رهسپار کاظمین شد.
جاذبه کاظمیه و استاد شهرهاش سیدمحمدباقر را یکسال در آن دیار ماندگار ساخت. سپس بار سفر بست و در حدود ۱۲۰۵ ه. ق. راه
ایران پیش گرفت.
سیدمحمدباقر در حالی که جز یک جلد کتاب و سفرهای نان چیزی همراه نداشت
در
مدرسه چهار باغ اصفهان مسکن گزید ولی بزودی دریافت که محفل درسش سرپرست مدرسه را آزردهخاطر کرده است بنابراین به مدرسه دیگر کوچید
و بساط تدریس و تحقیق گسترد.
۱. شیخ
محمدمهدی بن حاج
محمدابراهیم کلباسی.
۲.
میرزا ابوالقاسم بن حاج
سیدمهدی کاشانی (متوفی: ۱۲۸۱ ه. ق.).
۳.
حاج محمدجعفر آبادهای.
۴.
محمدشفیع جاپلقی (متوفی: ۱۲۸۰ ه. ق.).
۵.
صفرعلی لاهیجی.
۶.
ملا صالح برغانی قزوینی.
۷.
ملا جعفر نظرآبادی.
۸.
محمد تنکابنی.
۹.
سیدمحمدباقر خوانساری.
۱۰.
سیدعلی طباطبایی زوارهای (علویجهای)
و دهها شاگرد دیگر.
از جمله فعالیتهای سیاسی و مذهبی وی میتوان کمک به فقرا، اجرای حدود الهی، اقامه
نماز جماعت و مقابله با
ظلم حکام را نام برد.
حجةالاسلام شفتی در اصفهان به سبب شهامت، درستکاری و بیپروایی در اجرای
احکام شرع با اقبال مردم روبرو شد و نفوذ و محبوبیت فراوانی کسب کرد. علاوه بر آن یکی از تجار مال فراوانی به او بخشید تا از عواید آن به نیازمندان کمک کند. او نیز چنین کرد و املاک بسیار خرید و ثروت فراوانی به دست آورد و از آن طریق به فقرا کمک مینمود.
سیدمحمدباقر احکام حدود را جاری و در برخی موارد خود اجرا میکرد که شمار آنها را از هفتاد تا صد و بیست مورد نوشتهاند.
سیدمحمدباقر سال ۱۲۴۵ ه. ق. در اصفهان مسجد بزرگی بنا کرد که زمینش بیش از هشت هزار متر بود.
عظمت نقشه سید چنان بود که درباریان قاجار آنرا فراتر از توان مالی مرجع شیعه میانگاشتند. شاه با چنین اندیشهای پیشنهاد کرد در ساختن مسجد شریک شود، ولی سید از پذیرش پیشنهاد سرباز زد. شاه گفت: شما توان به فرجام رساندن چنین بنیاد پرشکوهی را ندارید.
سید فرمود: دست من در خزانه آفریدگار گیتی است.
بدینترتیب شاه قاجار از شرکت در بنیاد مسجد بازماند. (این مسجد هماکنون به نام «مسجد سیّد» اصفهان شهرت دارد.)
سیدمحمدباقر نماز جماعت برپا میکرد و هزاران نفر در
نماز او شرکت میکردند. در مجلس درس وی نیز طلاب زیادی حضور مییافتند که در میان مشهورترین آنان میتوان از این کسان نام برد: حاج محمدمهدی کلباسی، حاج
ملا محمدرفیع گیلانی،
ملامحمدکاظم هزار جریبی، سیدمحمد شفیع جاپلقی، میرزا محمدباقر خوانساری (مؤلف روضات الجنات) و
ملا محمدجعفر فشارکی اصفهانی.
حجةالاسلام شفتی در برابر زورگوییهای حاکم اصفهان مقاومت میکرد و با وجود مخالفتهای دولت، همچنان بر اجرای
حدود شرعی تأکید میورزید.
فتحعلی شاه قاجار تا زنده بود احترام او را پاس میداشت اما
محمدشاه قاجار با قدرت کوشید تا از نفوذ او بکاهد و از اینرو هواداران وی را در اصفهان سرکوب کرد.
در ۱۲۵۳ ق دولت ایران برای الحاق
هرات به ایران، بدانجا لشکر کشید، اما با مخالفت
انگلستان رو بهرو شد. سرجان ماکنیل، وزیر مختار انگلستان در ایران، ضمن اتمام حجت شدید به دولت ایران، از کشور خارج شد و برای بدبین کردن علما و مردم نسبت به مقاصد شاه ایران، نامهای به حجةالاسلام ـ که میپنداشت به علت اختلاف و کدورتی که با شاه و صدر اعظم، میرزا آقاسی، دارد با او همکاری خواهد کرد ـ نوشت، اما شفتی در پاسخ نامه وی، ضمن تأیید اقدامات دولت ایران، به وی تذکر داد که بهتر است در این قبیل موارد با اُمنای دولت ایران مذاکره کند.
در ۱۲۹۵ که سپاه عثمانی به فرماندهی
نجیب پاشا، به بهانه سرکوب لوطیان کربلا، هزاران تن از مردم آن شهر را ـ حتی آنان که به مرقد مطهر پناه برده بودند قتلعام کرد، حاج سیدمحمدباقر، جداً از محمدشاه خواست تا به عثمانی اعلام جنگ دهد که او را پذیرفت.
حجةالاسلام شفتی کتابها و رسالههای متعدد تألیف کرده، از جمله:
تحفه الابرار (فارسی)، الزهره البارقه، القضاء و الشهادات، جوابات المسائل،
مناسک حج (فارسی)، رساله فی اقامه الحدود فی عصر الغیبه، رساله فی مشترکات الرجال.
همگام با تحولات اقتصادی، زندگیِ سیاسی اجتماعی سید نیز دستخوش دگرگونیهای بسیار شد. پرهیزگاری، پایفشاری در اجرای احکام الهی و همراهی پیوسته بزرگانی چون حاج محمدابراهیم کلباسی و
ملاعلی نوری اعتبار اجتماعی سیدشفتی را فزونی بخشید و او را به
حجةالاسلام شهره ساخت. حاجی کلباسی با آنکه خود مجتهدی بلندآوازه بود همواره سید را گرامی میداشت، هرگز پیشتر از وی راه نمیرفت و پیوسته مردم را به پیروی از فقیه شفتی فرا میخواند. او بر فراز منبر وعظ میگفت: اگر
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زندگی خاکی داشت و میخواست کسی را به فرمانداری و داوری شرعی سپاهان گسیل دارد، بیترید آن فرد سید حجةالاسلام بود.
این گفتار از مجتهد پارسایی که همگان وی را تندیس
تقوا میشمردند سید را پیش از پیش شهره ساخته، بر موقعیت اجتماعی و توان سیاسی اقتصادیاش افزود. اینک او میتوانست با خاطری آسوده رسالتش را انجام دهد.
در چین شرایطی فتحعلی شاه به اصفهان گام نهاد و سید که دیدار با وی را نمیپسندید سرانجام با کوشش آشنایان به امید کاستن از ستمهای دربار به دیدارش شتافت. او در این ملاقات دردهای مردم را به گوش شاه رسانده، وی را به برداشتن مشکلات جامعه فرا خواند. شاه در پایان گفت: از من برای خود چیزی بخواه!
سید پاسخ داد: نیازی ندارم.
ولی فتحعلی خان بر خواستهاش پای فشرد و گفتارش را چند بار تکرار کرد. سرانجام سید فرمود: اینک که در اینباره پافشاری میکنید تقاضا دارم فرمان دهید نقارهخانه را موقوف سازند.
شاه خاموش مانده، در شگفتی فرو رفت و پس از خروج به امینالدوله گفت: عجب سیدی است، از من میخواهد نقارهخانه را که نشانه سلطنت است، موقوف سازم.
سید در سال ۱۲۳۱ یا ۱۲۳۲ ه. ق. همراه گروهی از دانشوران و مومنان از راه دریا رهسپار
حجاز شد.
گشادهدستی و مناظرههای پیروزمندانه وی با دانشمندان مذاهب گوناگون علمای حجاز را سخت تحت تأثیر قرار داد به گونهای که وی را بزرگ شمردند و میخهایی که او برای مشخص ساختن حدود
طواف بر زمین کوفته بود، بیهیچ تردیدی پذیرفتند.
او همچنین توفیق یافت
فدک را از کارگزاران
دولت عثمانی باز ستاند و به سادات
مدینه بسپارد.
در
ربیع الثانی ۱۲۵۳ ه. ق. محمدخان بار سفر بست و برای گوشمالی فرماندار
افغانستان رهسپار آن دیار شد. او در پاییز همان سال به هرات رسید و شهر را به محاصره در آورد.
وزیر مختار
بریتانیا، که از نفوذ فراوان سید آگاه بود، ضمن نامهای از فقیه سپاهان خواست در این مهم مداخله کرده، نیروهای
ایران را از ادامه درگیری باز دارد. مرجع شیعه، که از هدف استعمارگران آگاهی داشت، از اقدامهای پایتختنشینان پشتیبانی کرد و به فریبکاران بیگانه نشان داد که هرگز مصالح ملت و اسلام را نادیده نمیگیرد.
در این سال شورش مردم اصفهان علیه کارگزارن دربار، خشم محمدشاه را برانگیخت بنابراین چون از سفر هرات بازگشت راه مرکز کشور پیش گرفت تا انقلابگران را گوشمالی دهد و از سید فقیهان شیعه انتقام گیرد. در اندیشه او هیچکس جز سید توان سازماندهی چنین شورشی را نداشت. پس باید یک بار برای همیشه با وی درگیر میشد و قدرت و ثروتش را درهم میکوبید.
ولی پروردگار نقشهای دیگر تدبیر کرده بود. در سایه عنایات ربانی سید از خطر رهایی یافته، بر شوکت و قدرتش افزوده شد
و شاه بیهیچ دستاورد چشمگیری به پایتخت بازگشت.
البته بازگشت شاه هرگز به معنای پایان توطئه علیه سید فقیهان شیعه نبود. تلاشهای درباریان برای فروپاشی توان اجتماعی سیاسی در قالبی نوین ادامه یافت. این شکل چیزی جز
ترور و حذف فیزیکی مرجع بیدار سپاهان نبود. زهرآگین ساختن ظرفهای غذای آن مجتهد و گسیل چهار مزدور برای تیراندازی به سید در نیمه شب نقشههایی بود که به دقت اجرا شد ولی به لطف الهی ناکام ماند.
در سال ۱۲۵۷ ه. ق.
محمدتقی بن ابیطالب یزدی به حریم مرجعیت شیعه پناهنده شد و بار دیگر خشم شاه را برانگیخت. او که هرگز نمیتوانست نقطهای از کشور را برون از نفوذ و حاکمیت خویش بیابد با هدف دستگیری محمدتقی یزدی که به سبب گفتار کفر ستیزانهاش تحت تعقیب بود، راه
اصفهان پیش گرفت.
در این سفر ماموران به حریم سید یورش برده، محمدتقی یزدی را به بند کشیدند و به
تهران گسیل داشتند.
البته شاه بدینامر بسنده نکرد و برای فروپاشی حریم سید به بهانههای گوناگون بر ثروت مرجع شیعیان، که چیزی جز اموال مسلمانان نبود، چنگ انداخت و دینباوران را با زیانی سنگین روبرو ساخت.
کردار زشت شاه چنان قلب مرجعیت شیعه را آزرده ساخت که وقتی خان قاجار همراه موکب ویژه همایونی برای دیدار و گفتگو با وی به محله بیدآباد روی آورد، اندهناک شد. صدای طبلها و شیپورهای مزدوران سلطنت قلبش را فشرد، دست به آسمان بلند کرد و ملتمسانه گفت: پروردگارا، ذلت فزونتر بر فرزندان
حضرت زهرا روا مدار!
خداوند دعای بنده نیکوکارش را اجابت کرد.
با آغاز سال ۱۲۶۰ ه. ق بیماری بر پیکر پیر سیدمحمدباقر پنجه افکند و در یکی از روزهای
ربیع الثانی، پس از نماز ظهر، وفات کرد و در مسجد سید دفن شد.
•
دانشنامههای انقلاب اسلامی و تاریخ اسلام، فرهنگنامه علمای مجاهد، برگرفته از مقاله «سیدمحمدباقر شفتی». •
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «سیدمحمدباقر شفتی» تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۷/۲۷.