• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حرف د۲

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دلالت تضمنی
دلالت لفظ بر جزء معنای موضوعٌ له
دلالت تضمنی، از انواع دلالت لفظی و مقابل دلالت مطابقی و التزامی بوده و عبارت است از دلالت لفظ بر بخشی از معنای موضوع ٌله خود؛ به بیان دیگر، دلالت لفظ بر جزء معنای خود را دلالت تضمنی می‌نامند، مانند: دلالت لفظ بیع بر تملیک، در حالی که بیع عبارت است از تملیک عین به عوض معلوم، یا مانند: دلالت انسان بر حیوان یا ناطق، در حالی که انسان به معنای حیوان ناطق است، و یا مانند: دلالت لفظ کتاب بر صفحه و یا جلد آن.
[۱] خوانساری، محمد، منطق صوری، جزء ۱، ص۶۰.

[۲] نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۷.

[۳] سبزواری، هادی بن مهدی، شرح المنظومة - منطق، ص۱۰۴.

[۴] قطب الدین رازی، محمد بن محمد، تحریر القواعد المنطقیه فی شرح رسالة الشمسیه، ص۲۹.

[۵] ابن سینا، حسین بن عبدالله، اشارات و تنبیهات، ص۱۳۹.

[۶] ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفا-المنطق، ج۱، جزء ۲، ص (۴۴-۴۳).

[۷] علامه حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید، ص۸.

[۸] بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، ص۱۳.

[۹] ملا عبدالله بن حسین یزدی، الحاشیة، ص۲۳.

[۱۰] قطب الدین شیرازی، محمود بن مسعود، درة التاج، منطق، جزء ۲، ص۱۵.

[۱۱] مظفر، محمد رضا، المنطق، ص۳۹.


دلالت عقلی
دلالت به سبب حکم عقل، ناشی از ملازمه ذاتی بین دالّ و مدلول
دلالت عقلی، از اقسام دلالت ذاتی بوده و عبارت است از دلالت ناشی از علاقه ذاتی بین دالّ و مدلول که به سبب آن، عقل از دالّ به مدلول منتقل می‌شود، مانند: علاقه‌ای که بین اثر و مؤثر وجود دارد؛ برای مثال، هنگامی که انسان می‌داند روشنایی بامدادان در اثر طلوع خورشید است، و صبحگاه درخششی را روی دیوار مشاهده می‌کند، ذهن او به طلوع خورشید منتقل می‌شود؛ پس درخشش روی دیوار، به دلالت عقلی بر طلوع خورشید دلالت می‌کند.
[۱۲] تهانوی، محمد اعلی بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۴۸۷.

[۱۳] مظفر، محمد رضا، المنطق، ص۳۳.

[۱۴] زحیلی، وهبه، اصول الفقه الاسلامی، ج۱، ص۳۵۹.

[۱۵] خوانساری، محمد، منطق صوری، ص۵۸.

دلالت عینی
دلالت لفظ بر معنای مساویِ موضوعٌ له
دلالت عینی، عبارت است از دلالت لفظ بر معنای مساوی موضوع له، مثل: دلالت لفظ «اثنین»، بر معنای «نصف الاربعة» (نصف عدد چهار).
بنابراین، تفاوت مدلول عینی با مطابقی فقط در مفهوم است، وگرنه در مصداق خارجی، هر دو عین یکدیگر هستند.
نکته:
دلالت لفظی، در یک تقسیم بندی، به مطابقی، تضمنی و التزامی و در تقسیم بندی دیگر، به صریحی، اقتضایی، اشاره و عینی منقسم می‌شود.
[۱۶] رشاد، محمد، اصول فقه، ص۷۳-۷۵.

دلالت غیر لفظی
دلالت بر یک شیء بدون وساطت دالّ لفظی
دلالت غیر لفظی، مقابل دلالت لفظی بوده و عبارت است از ایجاد معنا در ذهن مخاطب، بدون واسطه قرار دادن لفظ، خواه واسطه غیر لفظی در میان باشد، مانند: دلالت علایم راهنمایی و رانندگی بر مقصود واضع آنها، و خواه واسطه‌ای در بین نباشد، مانند: دلالت وجود خارجی اشیا بر معانی خود در ذهن مخاطب.
[۱۷] مظفر، محمد رضا، المنطق، ص۳۵.

[۱۸] زهیرالمالکی، محمد ابوالنور، اصول الفقه، ج۲، ص۵.

[۱۹] رشاد، محمد، اصول فقه، ص۵.

[۲۰] زحیلی، وهبه، اصول الفقه الاسلامی، ج۱، ص۳۶۱.

[۲۱] فخر رازی، محمد بن عمر، المحصول فی علم اصول الفقه، ج۱، ص۱۹۳.

[۲۲] آمدی، علی بن محمد، الاحکام فی اصول الاحکام، ج۱، ص۱۷.

دلال
دلالت نهی ارشادی بر فساد
بحث از مدلول نهی ارشادی در عبادات و معاملات
دلالت نهی ارشادی بر فساد، مقابل دلالت نهی مولوی بر فساد بوده و در مواردی است که نهی ارشادی مولا به عبادت یا معامله‌ای تعلق گیرد، که در این صورت، بحث می‌شود که آیا این نهی بر فساد دلالت می‌کند یا نه.
اصولیون اعتقاد دارند نهی در این مورد بر فساد دلالت می‌کند، زیرا نهی ارشادی، بر نبودن شرط یا جزء و یا وجود مانع در عبادت یا معامله دلالت دارد،
مثل این که مولا بگوید: «لاتصلّ بغیر سورة» و یا بگوید: «دعی الصلاة ایام اقرائک» و یا بگوید: «لاتبع بیع الغرر»، که بر جزء بودن سوره و شرط بودن طهارت در نماز و نیز مانع بودن غرر در بیع دلالت می‌نمایند و از این رو، بر فساد نماز بدون سوره و طهارت و بطلان بیع غرری نیز دلالت دارد.
در کتاب «تحریر العالم» آمده است:
«و اما النهی الارشادی فلا اشکال فی دلالته علی فساد المنهی عنه فی العبادات و المعاملات و غیرهما، فانه اذا قال: لاتصلّ بغیر سورة، او لا تصل بغیر وضوء او لا تکلم فی صلوتک او لا تستدبر بالذبیحة القبله، فالغرض: الارشاد الی وجود نقص فی العمل من حیث الجزء او الشرط او وجود مانع فیه مفسدة و هذا معنی الدلالة علی الفساد».
[۲۳] مشکینی، علی، تحریر المعالم، ص۸۷.

نکته:
گاهی نهی ارشادی، به کمی ثواب عمل ارشاد دارد نه به فساد آن، مثل: «لا صلاة لجار المسجد الا فی المسجد».
[۲۴] عراقی، ضیاء الدین، نهایة الافکار، ج۱، ص۴۵۷.

[۲۵] طباطبایی قمی، تقی، آراؤنا فی اصول الفقه، ج۱، ص (۲۸۶-۲۸۵).

[۲۶] محمدی، علی، شرح اصول فقه، ج۲، ص۳۳۴.

[۲۷] مکارم شیرازی، ناصر، انوار الاصول، ج۱، ص۶۲۲.

[۲۸] بجنوردی، حسن، منتهی الاصول، ص۴۱۹.

[۲۹] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۶، ص (۱۱۸-۱۱۷).

[۳۰] فاضل لنکرانی، محمد، سیری کامل در اصول فقه، ج۷، ص۱۷۵.

[۳۱] سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ج۱، ۲، ص۱۳۵.




جعبه ابزار