حسین حلاّج
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابومغیث (ابوعبداللّه) حسین بن منصور بن محمی حلاج فارسی بیضاوی، متفکّر و
عارف ایرانی، در ناحیه
طور فارس به
دنیا آمد و در
شوشتر رشد کرد. او از محضر
سهل بن عبداللّه تستری بهره برد و به سفرهای متعددی به شهرهای مختلف پرداخت. در
خوزستان به لقب
شیخ حلاج الاسرار شناخته شد. دیدگاهها درباره او متناقض است؛ برخی او را
ساحر و مجنون میدانند و برخی دیگر صاحب
کرامت. برخی بر این باورند که حلاج خود را فرستاده امام غایب معرفی میکرد. عقایدش منجر به محاکمه و قتل او در سال
۳۰۹ هجری شد. او آثار متعدّدی در زمینههای مختلف تألیف کرده است.
رجال نویسان درباره زادگاه
حلاج اختلاف دارند؛ ولی آنچه از
احمد بن حسین بن منصور در رابطه با پدرش
روایت شده، این است که وی در طور، ناحیهای در
بیضای فارس به دنیا آمد و در شوشتر رشد و پرورش یافت.
وی سفرهای بسیاری به
بصره،
مکّه،
بغداد،
خراسان،
ماوراء النهر،
سیستان،
کرمان،
اهواز،
هند و
ترکستان داشت و در هر منطقهای به یک نام مشهور بود و چون به خوزستان رسید، او را «
شیخ حلاج الاسرار » لقب دادند.
در علت نام گذاری وی به این عنوان نیز اختلاف است و از آن جمله است که چون حسین بن منصور به هرآنچه در قلوب مردم بود، سخن میگفت، وی را
حلاج الاسرار خواندند یا اینکه پدر وی حلاج بود و او را بدان نام دانستهاند.
درباره حلاج، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد که نقطه مقابل یکدیگر هستند. برخی وی را ساحر و مجنون دانسته و درمقابل، برخی صاحب کرامتش خواندهاند.
وقتی از
ابراهیم بن شیبان درباره حلاج پرسیدند، گفت: هر کس میخواهد ثمره ادّعاهای فاسد را ببیند، به حلاج بنگرد.
از
ابراهیم بن محمد نصرآبادی نقل شده که اگر پس از
نبیّین و
صدّیقین، موحّدی باشد، او حلاج است.
محمد بن حسین از
شبلی نقل میکند که میگفت: من و حسین بن منصور یک چیزیم؛ مگر آنکه من پوشیده داشتم و او آشکار ساخت.
از آنجا که حلاج در عصر
غیبت صغرا میزیست، برخی بر این باورند که وی خود را فرستاده
امام غایب و
وکیل و
باب آن حضرت معرفی میکرد؛ و ازاین رو وی را در شمار «
مدّعیان بابیّت » شمرده، و آوردهاند چون حلاج خواست
ابوسهل نوبختی را مرید خود کند ابوسهل با درایت خویش وی و عقایدش را آشکار و مورد نفرت عموم کرد.
علی بن احمد حاسب از پدرش نقل میکند که در سفر هند، حلاج با من بود، علّت سفرش را از او پرسیدم، پاسخ داد که آمدهام تا سحر بیاموزم و مردمان را به سوی
خدا دعوت کنم.
حسین حلاج به مدت دو سال از محضر سهل بن عبداللّه تستری بهره برد.
حلاج کتابهای بسیاری دارد که عبارتاند از:
• طاسین الازل و الجوهر الاکبر و الشجرة الزیتونه النوریه
• الاحرف المحدثة و الازلیه و الاسماء الکُلّیه
• الظل الممدود و الماء المسکوب و الحیاه الباقیه
• حمل النور و الحیاة و الارواح
• الصیهون
• تفسیر قل هو اللّه أحد
• الابد و المأبود
• قران القرآن و الفرقان
• خلق الانسان و البیان
• کید الشیطان و امر السلطان
• الاصول و الفروع
• سر العالم و المبعوث
• العدل و التوحید
• السیاسة و الخلفاء و الامراء
• علم البقاء و الفناء
• شخص الظلمات
• نور النور
• المتجلیات
• الهیاکل و العالَم و العالِم
• مدح النبی و المثل الاعلی
• الغریب الفصیح
• النقطة و بدو الخلق
• القیامة و القیامات
• الکبر و العظمة
• الصلوة و الصلواة
• خزائن الخیرات و یعرف بالالف المقطوع و الألف المألوف
• موابید العارفین
• خلق خلائق القران و الاعتبار
• الصدق و الاخلاص
• الامثال و الابواب
• الیقین
• التوحید
• النجم اذا هوی
• الذاریات ذرواً
• الدره
• السیاسه الی حسین بن حمدان
• هُوَهُوَ
• کیف کان و کیف یکون
• الوجود الاوّل
• الکبریت الاحمر
• السمری و جوابه
• الوجود الثانی
• لاکیف
• الکیفیة و الحقیقة
• الکیفیة بالمجاز
• فی ان الذی انزل علیک القرآن لرادک الی معاد
• نصر القشوری
• الجیم الاصغر
• بستان المعرفة الجیم الاکبر
• بستان المعرفه
• مناجات و رساله ای به نام گلبانگ.
ابومغیث عقاید و نظرهای خاصی داشت که سرانجام قضّات، علما و فقها وی را حاضر کردند و چون از او درباره عقایدش پرسیدند، حلاج هر آنچه اعتقاد داشت، اظهار کرد و آنان به قتل او حکم دادند و خونش را حلال دانستند.
در پایان دست و پای او را بریدند، سر را از بدنش جدا کردند و در بغداد به دار آویختند و جسدش را سوزاندند. این امر در سال ۳۰۹ هجری واقع شد.
• پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی، دائرة المعارف مؤلفان اسلامی، برگرفته از مقاله «حسین ـ حلاج»، ج ۲، ص ۱۸۵.