• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حضرت خضر(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خضر، شخصیتى مجهول‌الحقیقه در فرهنگ اسلامى و داراى مقامى خاص در عرفان اسلامى که به ادبیات فارسى و فرهنگ عامه نیز راه یافته است. نام او به دو صورت خِضْر و خَضِر ضبط شده است.
۱) در فرهنگ و عرفان اسلامى. نام وى صریحآ در قرآن نیامده، اما در آیات ۶۰ تا ۸۲ سوره کهف ماجرایى اسرارآمیز درباره دیدار موسى علیه‌السلام با بنده‌اى صالح حکایت شده که از او با تعبیر «عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتـَیناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (کهف : ۶۵) یاد شده است. قریب به اتفاق عالمان اسلامى این بنده صالح را خضر خوانده‌اند. بنابر نقلهاى متعدد، نام یا لقب خضر براى او از این‌روست که وى بر هر جاکه بنشیند یا نمازبگزارد زمین زیر پا و اطراف آن سبز و خرّم مى‌گردد (طبرى، ذیل کهف: ۶۵؛ ثعلبى، الکشف و البیان، ج ۶، ص ۱۸۲؛ابن کثیر، ۱۹۸۸، ص ۳۹۳).
خلاصه‌اى از آنچه قرآن درباره ملاقات موسى و خضر و وقایع پس از آن نقل کرده، از این قرار است: موسى به همراه جوانى که در منابع اسلامى یوشع‌بن نون، خواهرزاده و جانشین موسى، دانسته شده است (مقاتل بن سلیمان، ذیل کهف: ۶۰؛ مسلم بن حجاج، ج ۷، ص ۱۰۳؛ ابن بابویه، ۱۳۸۵ـ ۱۳۸۶، ج ۱، ص ۱۶۰)ــ به سوى مجمع‌البحرین مى‌رود. در آنجا وقتى موسى از همراهش مى‌خواهد که ماهى‌اى را که با خود برداشته بودند براى خوردن بیاورد وى خبر مى‌دهد که ماهى زنده شده و به دریا رفته و او فراموش کرده است بگوید. سپس از همان راهى که آمده بودند بازمى‌گردند و در راه بنده‌اى را مى‌یابند که خدا از جانب خود «رحمت» و «علم» به او عطا کرده است. موسى از او (خضر) اجازه همراهى مى‌خواهد و پاسخ مى‌شنود که تو نمى‌توانى همپاى من صبر کنى. با اصرار موسى و به شرط اینکه او از کارهایى که مى‌کند سؤال نکند همراه هم به راه مى‌افتند. در راه سوار کشتى مى‌شوند و خضر شروع به سوراخ کردن آن مى‌کند. موسى به این کار اعتراض مى‌کند و با توبیخ خضر، یعنى یادآورى همان نکته که به وى هشدار داده بود، مواجه مى‌شود. در ادامه مسیر نوجوانى را مى‌بینند و خضر بى‌مقدمه او را مى‌کشد. مجددآ موسى از خضر انتقاد مى‌کند و با توبیخ دوم خضر روبه‌رو مى‌شود. در ادامه راه وارد قریه‌اى مى‌شوند که اهالى‌اش از غذا دادن به آنها ابا مى‌کنند و خضر در آنجا دیوارى در حال ریزش را بازسازى مى‌کند. بار دیگر موسى بر خضر خرده مى‌گیرد و این‌بار خضر به موسى مى‌گوید که دیگر باید از هم جدا شویم. اما براى آگاه ساختن موسى، علت کارهاى سه‌گانه‌اش را توضیح مى‌دهد: سبب سوراخ کردن کشتى این بود که آن کشتى به چند بینوا تعلق داشت و معیوب کردن آن موجب مى‌شد که پادشاه از غصب آن صرف‌نظر کند؛ کشتن نوجوان براى آن بود که مبادا پدر و مادر مؤمنش را به کفر وادارد؛ در زیر آن دیوار نیز گنجى متعلق به دو نوجوان یتیم از پدرى نیکوکار قرار داشت که بازسازى آن موجب مى‌شد آن دو پس از سن بلوغ به حقشان برسند (کهف:۶۰ـ۸۲).
براساس آنچه در جوامع معتبر حدیثى اهل‌سنّت آمده است، این داستان قرآن از همان سالهاى نخستین توجه مسلمانان را جلب کرده و سؤالات و اختلافاتى میان صحابه و تابعین برانگیخته بود. بنابر حدیثى در صحیحین، ابن‌عباس سؤال و اختلاف خود را با فردى دیگر، درباره هویت مرشد موسى، نزد اُبىّ بن کعب مى‌بَرد و او گفتار پیامبر را برایش نقل مى‌کند: موسى در میان گروهى از بنى‌اسرائیل بود که ناگهان مردى نزد او آمد و به او گفت از خود داناتر کسى را مى‌شناسى؟ پاسخ داد: نه. وحى آمد که آرى بنده ما خضر. موسى از خداوند راه دیدار او را پرسید. خداوند آن ماهى را نشانه او قرار داد و به او گفته شد همین که آن ماهى را گم کردى، از همان راه که رفته بودى برگرد که به زودى به او برخواهى خورد (بخارى، ج ۱، ص ۲۶ـ۲۷؛بخارى، ج ۴، ص ۱۲۶ـ۱۲۷؛ مسلم بن حجاج، ج ۷، ص ۱۰۷ـ۱۰۸). در این حدیث نبوى علاوه بر تصریح به نام خضر، سبب عزیمت موسى به مجمع‌البحرین و نحوه ملاقات او با خضر توضیح داده شده است. همچنین بنابر روایتى دیگر، ابن‌عباس در پاسخ به سؤال سعیدبن جبیر، موساى مذکور در این ماجرا را همان پیامبر مشهور بنى‌اسرائیل، موسى‌بن عمران، دانسته و نوف بکالى، از اصحاب على علیه‌السلام، را به سبب اعتقاد به اینکه او موساى دیگرى است، دروغگو خوانده و در برخى نقلها از او با تعبیر دشمن خدا یاد کرده است (بخارى، ج ۱، ص ۳۸ـ۴۰، ج ۴، ص ۱۲۷؛ مسلم بن حجاج، ج ۷، ص ۱۰۳ـ۱۰۵؛نیفر، المجلة‌الزیتونیة، ج ۱، ش ۲، ص ۵۸ـ۶۳؛نیفر، المجلة‌الزیتونیة، ج ۱، ش ۵، ص ۲۲۷ـ۲۳۱).
در منابع حدیثى شیعه نیز مطالبى درباره دیدار موسى و خضر نقل شده است. براساس حدیثى از امام صادق علیه‌السلام، مسجد سهله در کوفه محل همان صخره‌اى است که ظهور خضر بر حضرت موسى در کنار آن صورت گرفته است (ابن بابویه، ۱۴۱۴، ج ۱، ص ۲۳۲؛ طوسى، ۱۳۷۶ش، ج ۳، ص ۲۷۷). با توجه به این حدیث، احتمالا در آیات مربوط، مقصود از «مجمع‌البحرین» (مَجمَع بَینهما) دجله و فرات است. همچنین حدیثى ناظر به حیات طولانى خضر دست‌کم تا عصر پیامبر اسلام نقل شده است. ابن بابویه در عیون أخبار الرضا (ابن بابویه، ج ۲، ص ۹ـ۱۰) حدیثى نبوى را ــبه نقل از امام رضا علیه‌السلام از پدران بزرگوارش تا امام على علیه‌السلام ــ روایت کرده‌است که براساس آن، خضر در هیئت پیرمردى بلندقد و تنومند با ریش انبوه بر پیامبراکرم و حضرت على ــ که در حال راه رفتن در یکى از کوچه‌هاى مدینه بودندــ وارد مى‌شود و با آنها گفتگو مى‌کند (مهدوى دامغانى، ص ۲۲ـ۲۴). مجلسى در جلد سیزدهم بحارالانوار (مجلسی، ص ۲۷۸ـ۳۲۲) بابى را به داستان موسى و خضر اختصاص داده و ۵۵ روایت را در این باب درج کرده است. بخشى از این روایات به نقل جزئیات ملاقات موسى و خضر اختصاص یافته و در بخشى از آنها نیز به مضامینى چون تعیین هویت خضر و پیامبر بودن یا نبودن او توجه شده و متضمن مطالبى چون حاضر شدن او نزد اهل‌بیت علیهم‌السلام و تسلیت‌گویى به آنان براى وفات پیامبر اسلام و نیز همراهى او با ذوالقرنین در جستجوى چشمه حیات و زنده بودن او است (طباطبائى، ج ۱۳، ص ۳۵۲).
در واقع، ایجاز آیات و ابهامات موجود در ماجراى موسى و خضر موجب بروز اقوال و آراى مختلف تفسیرى شده و همچنین مسائل و مباحث فراوانى را در میان عالمان اسلامى پدید آورده است، چنان‌که بحث از مسائلى چون نام و نسب خضر، پیامبر بودن یا نبودن او، و عمر جاودانه او، صفحات متعددى از تفاسیر و تواریخ و تراجم اسلامى، به‌ویژه آثار صوفیانه، را اشغال کرده است.
اقوال مقاتل بن سلیمان را مى‌توان سرچشمه عناصر گوناگون داستان موسى و خضر در منابع اسلامى، خصوصآ تفاسیر قرآن، به شمار آورد. وى در تفسیر خود به‌ویژه در پى تعیین دقیق جایهاى سفر موسى و خضر و تبیین انگیزه‌هاى آن است (نویا، ص ۷۲). وى (مقاتل بن سلیمان، کهف: ۶۰؛مقاتل بن سلیمان، کهف:۶۵) نام‌خضر را «الیسع» دانسته، زیرا علمش به «وسعت» شش آسمان و زمین است و گفته است او در جایى مى‌زیست که دو رود رسّ و کرّ در آن سوى سرزمین آذربایجان به هم مى‌پیوندند و به دریا مى‌ریزند. بنا به نقل او (کهف: ۶۵)، موسى خضر را در حالى که لباسى پشمین به تن داشت در جزیره‌اى ملاقات کرد و خضر با علم موهوبى‌اش بى‌درنگ او را شناخت. مقاتل (مقاتل بن سلیمان، ذیل کهف: ۶۰) «رحمت» را در آیه ۶۵ سوره کهف، به نبوت تفسیر کرده (زمخشرى، ج ۲، ص ۷۳۳) و خضر را، همچون موسى، نبى دانسته است. از نگاه مقاتل برترى علم خضر بر علم موسى از باب تفاوتهایى است که خدا میان پیامبرانش نهاده (بقره: ۲۵۳؛ اسراء: ۵۵)، نه اینکه او مقامى برتر از نبوت داشته است (نویا، ص ۷۲ـ۷۴).
در میان مفسران بعدى، فخررازى (متوفى ۶۰۶) با تفصیل بیشترى مسائل و موضوعات مرتبط با این داستان را از ابعاد گوناگون بررسى کرده است. از جمله اینکه موسى در این آیات مسلّمآ موسى‌بن عمران پیامبر صاحب تورات بنى‌اسرائیل است، زیرا بنابر استدلال ابوبکر قفّال مروزى (متوفى ۴۱۷) اگر موساى دیگرى (موسى‌بن میشابن یوسف‌بن یعقوب) منظور بود، باید قراین صارفه و صفات متمایزکننده‌اى براى او ذکر مى‌شد، در حالى که اطلاق نام موسى موجب انصراف به موساى مشهور مى‌شود. وى به موضوعات دیگرى نیز توجه کرده است، از جمله لطایف مربوط به استادى و شاگردى، دو مسئله کلامى استطاعت و عصمت انبیا، و بحث فقهى درباره اباحه یا استحباب یا وجوب اطعام (فخررازى، ج ۲۱، ص ۱۴۳ـ۱۶۲).
مسئله نبوت خضر از جمله مسائل اختلافى در میان مفسران است. فخررازى (فخررازى، ج ۲۱، ص ۱۴۸ـ۱۴۹) ادله شش‌گانه مفسران، ناظر به اثبات نبوت خضر، را طرح و یکایک آنها را تضعیف یا رد کرده است. شیخ طوسى (شیخ طوسى، کهف: ۶۷ـ۶۸) با آنکه از ابوعلى جبائى نقل مى‌کند که خضر پیامبر است چون روا نیست که پیامبرى از غیر پیامبر پیروى کند و قول رمّانى (متوفى ۳۸۴) را نیز همسو با آن مى‌آورد، از ابن‌اخشید (متوفى ۳۲۶) رأى مخالف این نظر را نقل مى‌کند. طوسى در پایان هیچ اظهارنظرى در رد یا تأیید این اقوال ندارد. ثعلبى، اگر چه در تفسیرش سخنى در این باب نیاورده است، در عرائس‌المجالس (ثعلبى، عرائس، ص ۱۹۸) مى‌نویسد که خضر پیامبرى معمّر است و از دیدگان مردم پنهان (نووى، قسم ۱، ج ۱، ص ۱۷۶ـ۱۷۷). در مقابل، بغوى (بغوى، ج ۳، ص ۱۷۳) معتقد است که خدا از طریق الهام، علم باطنى را به خضر عطا کرده است و نزد بیشتر اهل علم او پیامبر نیست. از دیگر مسائل اختلافى میان مفسران، مراد از مجمع‌البحرین است. بسیارى از مفسران درباره تعیین مصادیق این دو دریا و مکان جغرافیایى تلاقى آنها گمانه‌زنیهاى فراوانى کرده‌اند، اما زمخشرى (زمخشرى، ج ۲، ص ۷۳۱) تأویلى لطیف عرضه مى‌کند که براساس آن مراد از «البحرین» خود موسى و خضرند که هر دو دریایى از علم بودند و به هم رسیدند.
از جمله مفسران متأخر که بحث مفصّلى درباره خضر بیان کرده‌اند، سیدمحمود آلوسى (متوفى ۱۲۷۰) است. شاید بتوان آنچه را در تفسیر وى آمده، زبده اخبار و روایات درباره خضر در منابع اهل‌سنّت دانست. وى در پایان بحث (آلوسى، ج ۱۵، ص ۳۲۸ـ ۳۳۰) مى‌نویسد که احادیث صحیح نبوى و مقدّمات عقلى مؤید نظر معتقدان به وفات خضر است و هیچ دلیلى براى عدول از ظاهر و تأویل این احادیث نیست مگر مراعات ظاهر حکایاتى مروى از برخى صالحان و نیکان و حُسن ظن به برخى بزرگان صوفیه که معتقدند خضر تا آخرالزمان زنده خواهد بود (مهدوى‌دامغانى، ص ۲۸ـ۳۱).
درباره نام و نسب خضر در منابع تاریخى اسلامى اختلاف زیادى وجود دارد. ابن حبیب (متوفى ۲۴۵)، که از قدیم‌ترین مورخان مسلمانى است که از خضر نام برده، او را از اعقاب اسحاق نبى دانسته و نامش را خضرون‌بن عمیایل ذکر کرده است (ابن حبیب، ص ۳۸۸). ابن قتیبه (متوفى ۲۷۶؛ ص ۴۲)، به نقل از وهْب‌بن منبّه، نام خضر را بَلیا پسر مَلکان که پادشاهى بسیار بزرگ بوده ــ آورده و نسب او را در نهایت به نوح پیامبر رسانده است (مقدسى، ج ۱، ص ۴۵۶؛ مجلسى، ج ۱۳، ص۳۰۳). مقدسى (متوفى بعد از ۳۵۵) خضر را، براساس اقوال مختلف، با پیامبرانى چون ارمیا (مقدسى، ج ۱، ص ۴۵۶) یاالیسَع (مقدسى، ج ۱، ص ۴۵۷) یکى دانسته است. به نوشته وى (مقدسی، ج ۱، ص ۴۵۶)، بسیارى از مردم او را پسرخاله و وزیر ذوالقرنین مى‌دانند. از جمله اقوال غریب درباره نژاد و نسب خضر آن است که گفته‌اند پدر یا مادر او ایرانى یا رومى‌اند یا اینکه او فرزند فرعون زمانِ موسى است یا حتى برخى او را فرزند بلافصل آدم علیه‌السلام شمرده‌اند (ابن حجر عسقلانى، ج ۱، ص ۴۲۹ـ۴۳۰)
در منابع قصص‌الانبیاء عموم گزارشها ناظر به ذکر جزئیات و تعیین دقیق زمان و مکان حوادث و هویت افراد مذکور در داستان خضر و موسى و بیان تفصیلى وقایع مرتبط با ماجراست، به گونه‌اى که ناگفته‌هاى قرآن درباره این ماجرا، به کمک احادیث نبوى، اقوال صحابه و تابعین و نیز اخبار تاریخى بازسازى شده و علاوه بر آن، قصه‌ها و افسانه‌هایى نیز در این کتابها نقل مى‌شود. ثعلبى علاوه بر ذکر تفصیلى اختلافات مفسران و مورخان درباره مسائل گوناگون داستان، ماجرایى عجیب را درباره ازدواج خضر منقول از پیامبر که در شب معراج از جبرئیل شنیده است ــ به تفصیل روایت مى‌کند (ثعلبی، قصص‌الانبیاء، ص ۱۹۵ـ۱۹۸). ریشه این افسانه را در کتب حدیثى اهل‌سنّت مى‌توان یافت (ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۳۷). کسائى (کسائى، ج ۱، ص ۲۳۰ـ۲۳۳) به ذکر داستان موسى و خضر در قرآن به همراه بیان توضیحاتى تکمیلى اکتفا کرده و به اختلاف آرا و گزارش حوادث شگفت‌انگیز توجه چندانى نداشته است. ابن کثیر علاوه بر اختصاص صفحات متعددى به داستان موسى و خضر (ابن کثیر، ۱۹۸۸، ص ۳۴۷ـ۳۵۳)، در جایى دیگر و به نحوى مفصّل‌تر (ابن کثیر، ۱۹۸۸، ص ۳۹۱ـ۴۰۵) قصه خضر و الیاس را، به سبب شباهتهاى میان این دو، کنار هم آورده و براساس اخبارى این دو را برادر خوانده است (ابن کثیر، ۱۹۸۸، ص ۳۹۷؛ براى بحثى اجمالى اما عالمانه درباره الیاس (ایلیا) و جایگاه آن در سنّت مسیحى و ارتباط آن با خضر (شیخو، ص ۷۰۷ـ۷۱۳). ابن کثیر ضمن اقامه ادله‌اى بر نبوت خضر، از اختلاف بر سر حیات یا وفات او خبر داده است.
در میان تراجم‌نویسان، ابن عساکر (متوفى ۵۷۱) در تاریخ مدینة دمشق (ابن عساکر، تاریخ، ج ۱۶، ص ۳۳۹ـ۴۳۴) مطالب تفصیلى درباره خضر آورده است. وى ذیل نام خضر اخبار و حکایات متعددى را نقل کرده که بسیارى از آنها به افسانه‌هاى ناپذیرفتنى و خیال‌بافیهاى شگفت‌انگیز شبیه است. عبدالقادر بدران، که این کتاب را تلخیص و تهذیب کرده، از ابن عساکر به سبب نقل این حکایات به شدت انتقاد کرده است، زیرا به نظر او بیشتر این حکایت را واضعان و راویان دروغ‌پرداز ساخته‌اند (ابن عساکر، ۱۳۹۹، تعلیقات بدران، ج ۵، ص ۱۵۹؛ ابن عساکر، ۱۳۹۹، تعلیقات بدران، ج ۵، ص۱۶۴).
از میان تراجم‌نگارانى که در شرح‌حال اصحاب پیامبر اسلام آثارى مستقل نوشته‌اند، ابن حجر عسقلانى (متوفى ۸۵۲) در الاصابة (عسقلانى، الاصابة، ج ۱، ص ۴۲۹ـ۴۵۲) از خضر نام برده و به تفصیل درباره وى سخن گفته است. وى در آغازِ شرح‌حال خضر، از اختلاف درباره صحابى بودن او بر فرض حیات وى تا زمان پیامبر اکرم و پس از ایشان ــ خبر داده و گفته است که هیچ یک از تراجم‌نگاران متقدم او را صحابى نخوانده‌اند. ابن حجر در اثناى گزارش اقوال پیشینیان بخش اعظمى از اخبار و حکایات منقول در این ابواب را سست و بى‌پایه مى‌شمارد. ظاهرآ قصد وى از این تطویل، اظهار تردید در صحت این قبیل اقوال و احادیث و روایات درباره خضر است.
ابوالفرج ابن‌جوزى (متوفى ۵۹۷) اثرى مستقل درباره خضر با نام عُجالة‌المنتظِر فى شرح حال‌الخَضر تألیف کرده است. این کتاب را که امروزه در دست نیست ــ ظاهرآ ابن کثیر (متوفى ۷۷۴) در اختیار داشته (ابن‌جوزى، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۳۸۵؛ ابن‌جوزى، ۱۴۰۸، ج ۱، ص۳۹۰؛ ابن‌جوزى، ۱۹۸۸، ص ۳۹۷؛ ابن‌جوزى، ۱۹۸۸، ص۴۰۲ـ۴۰۳) و احتمالا حاجى‌خلیفه (حاجى‌خلیفه، ج ۲، ستون ۱۱۲۵) آن را دیده است. ابن‌جوزى خود این کتاب را مختصر کرده که نسخه‌اى از آن باقى‌مانده است (علوچى، ص ۱۲۰، ۱۶۱).
ابن‌جوزى در این رساله به نقادى اخبار و روایات منقول درباره خضر پرداخته و در ریشه‌یابى دلایل نقل و ورود مطالبى این چنین در منابع اسلامى سه سبب ذکر کرده است: نخست، ناآگاهى راویان از صحت و سقم احادیث؛ دوم، سلامت نفس و بى‌خبرى مفرط گروهى از افراد نیک که بر اثر خوش‌باورى و توهم، فردى را خضر مى‌پندارند و مدعى دیدار او مى‌شوند؛ و سوم، حُبّ شهرت که ویژه شیادان است (ابن عساکر، ۱۳۹۹، تعلیقات بدران، ج ۵، ص ۱۶۰ـ۱۶۲؛ابن عساکر، ۱۳۹۹، تعلیقات بدران، ج ۵، ص ۱۴۴ـ۱۶۴). گفتنى است برخى از این اخبار و حکایات افسانه‌آمیز در منابع سده‌هاى بعدى نیز آمده است، از جمله اقوالى درباره ماهى همراه موسى و یوشع‌بن نون نقل شده است (دمیرى، ج ۲، ص ۱۴۶ـ۱۴۸؛دیاربکرى، ج ۱، ص ۱۰۶ـ۱۰۷).
خضر در نوشته‌هاى صوفیانه جایگاهى ویژه دارد. اعمال خارق‌العاده وى در سفر با موسى موضوعى مهم و اثرگذار در سیر ادبیات عرفانى اسلام است، تا جایى که مى‌توان گفت داستان اسطوره‌اى موسى و خضر منشأ بیشتر داستانهایى است که بعدها درباره سفرهاى عرفانى همراه با راهنمایى روحانى نوشته شده است (نویا، ص ۷۲)، چنان‌که به نوشته ابوحیان غرناطى (غرناطى، ج ۶، ص ۱۴۸) نقل این داستان در قرآن به منظور تأکید بر سفر در طلب علم از استاد و توصیه به خاکسارى در برابر او و بیان آداب علم‌آموزى است. همچنین بخشهاى مختلف این داستان محملى براى برداشتهاى ذوقى صوفیانه و استعارات ادیبانه بوده است. مولوى (مولوى، ۱۳۵۵ش، ج ۵، ص ۲۴۶، بیت ۲۶۷۳۴؛ مولوى، ۱۳۵۵ش، ج ۱، ص ۲۳۸، بیت ۴۳۱۵ـ۴۳۱۶)، با الهام از این داستان، جسم صوفى را به کشتى‌اى مانند مى‌کند که باید شکسته شود و با عشق خضر ترمیم گردد. ابن عربى (ابن عربى، فصوص الحکم، ص ۲۰۲ـ۲۰۵) میان اعمال سه‌گانه خضر در مسیر سفر با حوادث زندگى موسى ارتباط برقرار کرده است: سوراخ کردن کشتى با نجات یافتن موسى به هنگام نوزادى از رود نیل؛ کشتن نوجوان با قتل قبطى به دست موسى؛ و درخواست نکردن مزد براى بازسازى دیوار با آب کشیدن موسى از چاه براى دختران شعیب در مَدْین.
تصور کلى و اعتقاد طریقتها و سلسله‌هاى گوناگون متصوفه و لبّ و اساس کلمات آنان درباره خضر را مى‌توان تا حدى در سخنان ابن عربى جست. وى در باب هفتاد و سوم الفتوحات‌المکیة و نیز در کتاب الجَوابُالمُستقیم عمّا سألَ عنهُ التّرمذىّ الحکیم به مسائل مرتبط با خضر پرداخته است، مانند شخصى یا نوعى بودن او و نحوه آن، رتبه خضریت و تعبیرات صوفیه از علم لدنى. به نوشته وى (ابن عربى، الفتوحات‌المکیة، ج ۲، ص ۵ـ۶)، خدا پس از وفات پیامبر اسلام چهار تن از رسولان را به جسم زنده نگاه داشت: ادریس، الیاس، عیسى و خضر. حیات خضر ــبرخلاف سه نفر نخست ــ نزد غیر صوفیان مورد اختلاف است، اما به نظر متصوفه خضر نیز زنده است و بر روى زمین با تن جسمانى زندگى مى‌کند.
قدماى صوفیه غالبآ به خضر شخصى معتقدند و برخى از آنان مدعى دیدار و مصاحبت با او یا تعلم نزد اویند. حکایات و اقوال متعددى درباره دیدارهاى صوفیان با خضر در کتابهاى آنان ذکر شده است. بنابر حکایتى که فریدالدین عطار نیشابورى در تذکرة‌الاولیاء (نیشابورى، ص ۱۰۳) به نثر و در الهى‌نامه (ص ۲۰۱ـ۲۰۲) به نظم آورده است، فردى ناشناس و با هیبت در قصر ابراهیم ادهم (متوفى ۱۶۱) بر او ظاهر مى‌شود و او را نصیحت مى‌کند. وى در معرفى خود به ابراهیم مى‌گوید که ارضى و بحرى و برّى و سمائى است و نام معروفش خضر است و سپس ناپدید مى‌شود. همچنین براساس حکایتى دیگر، خضر اسم اعظم را به او مى‌آموزد (سلمى، ص ۳۰ـ۳۱؛ هجویرى، ص ۱۳۰؛ مهدوى دامغانى، ص ۳۸ـ۳۹).
از جمله موضوعات مطرح شده در میان متصوفه، مسئله نبوت خضر و مقایسه او با موسى از حیث علم و رتبه است. آنان عمومآ «علم» را در «عَلّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (کهف: ۶۵) همان علم لدنّى مى‌دانند و به نبوت، علم ظاهر مى‌گویند. به‌این ترتیب، در ماجراى موسى و خضر، اعمال خضر از آثار علم او به باطن و براساس علم لدنّى اوست و اعتراضات موسى معلول مبعوث بودن او به احکام ظاهر است. به گفته ابن عربى (الفتوحات‌المکیة، ج ۲، ص ۴۱) مردم از حیث تقرب در طبقات مختلفى قرار مى‌گیرند، به گونه‌اى که اهل هر طبقه ذوق و درکى دارند که گروه دیگر از آن بى‌خبر است، چنان‌که خضر به موسى علیه‌السلام مى‌گوید که خدا به من علمى داده است که تو از آن بى‌خبرى و به تو دانشى عطا کرده است که من از آن آگاه نیستم (مهدوى‌دامغانى، ص ۳۲ـ۳۷، ۴۰ـ۴۲).
مولوى نیز در مثنوى (مولوى، مثنوی، ج ۲، دفتر۳، بیت ۱۹۶۲ـ۱۹۷۲) ابیاتى را درباره تعلم موسى نزد خضر ناظر به همین مقام آورده است. همچنین نجم رازى (متوفى ۶۵۴)(نجم رازى، ص ۲۳۶ـ۲۳۹)، با استناد به آیه ۶۵ سوره کهف، خضر را داراى پنج مرتبه دانسته است: عبدیت، قبول بى‌واسطه حقایق از خداوند، دریافت رحمت خاص از مقام عندیت، شرف تعلم بى‌واسطه علوم، و دریافت بى‌واسطه علوم لدنّى. به نوشته او (نجم رازى، ص ۲۳۹)، موسى علم تورات را به واسطه الواح از خدا دریافت کرد و یکى از فواید همنشینى با خضر براى موسى آن بود که دلش شایستگى کتابت بى‌واسطه حق را مى‌یافت (مهدوى دامغانى، ص۵۰ـ۵۲).
اما همه صوفیان بر این نظر نیستند. ابونصر سراج (ابونصر سراج، ص ۴۲۲ـ۴۲۳) به مناسبت بحث از تفصیل نبوت بر ولایت، رأى کسانى را که داستان موسى و خضر را دالّ بر نقص موسى و فضل خضر دانسته‌اند، قاطعانه رد کرده و صریحآ انبیا را برتر از اولیا شمرده است. به نوشته وى (ابونصر سراج، ص ۴۲۴)، اگر ذره‌اى از انوار موسى بر خضر آشکار مى‌شد، خضر مى‌سوخت و از بین مى‌رفت اما خدا موسى را از این کار منع کرده بود (هجویرى، ص ۳۰۳ـ۳۰۴). از میان صوفیان شیعى نیز سید حیدر آملى (متوفى بعد از ۷۹۴) در نص‌النصوص براى خضر مقامى جز نبوت قائل نیست و او را در ردیف انبیا، پس از لقمان و پیش از الیاس، قرار داده است (آملى، نص‌النصوص، ج ۱، ص ۱۸۱ و قسم جداول، ص ۸).
در مجموع، قول به برترى خضر بر موسى ظاهرآ محمل صحیحى ندارد، زیرا علاوه بر تعارض با نصوص قرآنى، با اعتقادات و احکام شرعى نیز ناسازگار است و با نگاهى محتاطانه باید آن را نوع خاصى از شطح دانست. گفتنى است در منابع دیگرى، غیر از کتب صوفیه، نیز اخبارى ناظر به رؤیت یا همراهى با خضر ذکر شده است (مهدوى‌دامغانى، ص ۶۵ـ۶۷).
با این همه، تأویلى که درباره طول عمر خضر، توجیه‌پذیرتر از دیگر اقوال و تأملات به نظر مى‌رسد، تأویل عالم شیعى، ابن ابى‌جمهور احسائى (زنده در ۹۰۴)، است. به بیان وى (احسائى، ص ۵۵۱)، مراد از نهرها در قرآن (قمر:۵۴) «علم حقیقت» است که زندگانى ابدى حقیقى به برکت آن حاصل مى‌شود و در حقیقت خضر علیه‌السلام از این آب نوشیده است. سرچشمه این آب، چشمه ولایت و منبع خلافت الهى است و هر که از آن بنوشد تا ابد باقى مى‌ماند و در بهشت حقیقى جاودان خواهد بود.
در شعر و کتب ادب عرب نیز، گاه در طرح مفاهیمى چون دسترسى به آب حیات و گاه در مقام استمداد و هدایت‌جویى، نام خضر برده شده است. گذشته از این، ابوالعلاء معرّى (متوفى ۴۴۹) در قصیده‌اى صریحآ نشان داده است که به زندگى جاودانى خضر اعتقادى ندارد. وى در این قصیده از حیات خضر در آن زمانه با طعنه یاد کرده است و کسانى را که چنین خبرى را به دیگران داده‌اند، دروغگو خوانده است (ج ۱، ص ۴۸۸).
همچنین جاحظ (جاحظ، ج ۷، ص ۲۰۴)، به نقل از مقاتل بن سلیمان، گفتگویى مجعول را آورده که در آن موسى علیه‌السلام از خضر درباره اینکه کدام حیوان را بیشتر دوست دارد سؤال کرده و خضر به تفصیل به او پاسخ داده است (مهدوى دامغانى، ص ۵۶ـ۵۹).
از میان شاعران فارسى زبان، وقار شیرازى (متوفى ۱۲۹۸)، فرزند ارشد وصال شیرازى، مثنوى مفصّلى به نام خضر و موسى سروده است. اشعار وى به شیوه مثنوى مولوى است و آیات قرآن و احادیث و اقوال مفسران درباره خضر، به طور صریح یا به اشاره، در آن آمده است (وقار شیرازى، مقدمه طاووسى، ص ۱ ـ ۲، چهار).
به خضر و مسائل مرتبط با او در تألیفات معاصر نیز توجه شده از جمله اینکه مسئله نبى یا ولىّ بودن او بحثهایى در پى داشته است (سقاف، ص ۳). برخى بحثهاى تطبیقى نیز درباره شخصیت خضر صورت گرفته است (کوماراسوامى، ص ۱۵۷ـ۱۶۷). در ایران نیز در سالهاى اخیر کتابهایى در این‌باره منتشر شده است، از جمله: خضر و موسى در فرهنگ اسلامى، تألیف قدرت‌اللّه مرادى (تهران ۱۳۸۱ش)؛ رساله درباره خضر علیه‌السلام، تألیف احمد مهدوى دامغانى (تهران ۱۳۸۶ش)؛ و العبدالعالم، المنهج و الحیاة، تألیف عماد هلالى (قم ۱۳۸۶). همچنین کتابى به زبان آلمانى، نوشته پاتریک فرانکه، با عنوان (ملاقات با خضر) به‌چاپ رسیده است.
منابع :
(۱)قرآن؛
(۲) محمود بن عبداللّه آلوسى، روح‌المعانى، بیروت: داراحیاء التراث‌العربى، (بی‌تا)؛
(۳) حیدر بن على آملى، المقدمات من کتاب نص‌النصوص فى شرح فصوص الحکم لمحیى‌الدین ابن العربى، ج ۱، چاپ هانرى کوربن و عثمان اسماعیل یحیى، تهران ۱۳۵۳ش؛
(۴) ابن ابى‌جمهور، مسلک الافهام و النور المنجى من‌الظلام، المعروف بمجلى، چاپ سنگى تهران ۱۳۲۹؛
(۵) ابن بابویه، علل‌الشرایع، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، چاپ افست قم (بی‌تا)؛
(۶) ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، چاپ مهدى لاجوردى، قم ۱۳۶۳ش؛
(۷) ابن بابویه، کتاب مَن لایحضُرُه الفقیه، چاپ على‌اکبر غفارى، قم ۱۴۱۴؛
(۸) ابن حبیب، کتاب‌المُحَبَّر، چاپ ایلزه‌لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت (بی‌تا)؛
(۹) ابن حجر عسقلانى، کتاب‌الاصابة فى تمییزالاصحابة، مصر ۱۳۲۸، چاپ افست بیروت (بی‌تا)؛
(۱۰) ابن عربى، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر، (بی‌تا)؛
(۱۱) ابن عربى، فصوص‌الحکم، والتعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفى، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۱۲) ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۱۳) ابن عساکر، تهذیب تاریخ دمشق‌الکبیر، از عبدالقادر بدران، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۱۴) ابن قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ( ۱۹۸۱)؛
(۱۵) ابن کثیر، البدایة و النهایة، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۶) ابن کثیر، قصص‌الانبیاء، بیروت ۱۹۸۸؛
(۱۷) ابن ماجه، سنن ابن ماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست (بیروت، بى‌تا.)؛
(۱۸) ابوالعلاء معرّى، لزوم مالایلزم: اللزومیات، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۹) ابوحیان غرناطى، تفسیرالبحرالمحیط، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۰) ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فى‌التصوف، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بی‌تا)؛
(۲۱) محمد بن اسماعیل بخارى، صحیح‌البخارى، (چاپ محمد ذهنى‌افندى)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت (بی‌تا)؛
(۲۲) حسین بن مسعود بغوى، تفسیرالبغوى، چاپ خالد عبدالرحمان عک، بیروت: دارالمعرفة، (بی‌تا)؛
(۲۳) احمد بن محمد ثعلبى، قصص‌الانبیاء، المسمى عرائس المجالس، بیروت: المکتبة الثقافیة، (بی‌تا)؛
(۲۴) احمد بن محمد ثعلبى، الکشف و البیان، المعروف تفسیرالثعلبى، چاپ على عاشور، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۲۵) عمرو بن بحر جاحظ، کتاب‌الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?(۱۳۸۵ـ ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بی‌تا)؛
(۲۶) حاجى‌خلیفه؛
(۲۷) محمد بن موسى دمیرى، حیاة‌الحیوان الکبرى، چاپ ابراهیم صالح، دمشق ۱۴۲۶/۲۰۰۵؛
(۲۸) حسین بن محمد دیاربکرى، تاریخ‌الخمیس فى احوال انفس نفیس، (قاهره )۱۲۸۳/۱۸۶۶، چاپ افست بیروت (بی‌تا)؛
(۲۹) زمخشرى؛
(۳۰) حسن بن على سقاف، القول‌العطر فى نبوة سیدناالخضر، عَمّان ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۳۱) محمد بن حسین سلمى، طبقات‌الصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۳۲) لویس شیخو، «الیاالنبى»، المشرق، ش ۱۵ (۱۹۰۶)؛
(۳۳) طباطبائى، المیزان؛
(۳۴) طبرى، جامع؛
(۳۵) محمد بن حسن طوسى، التبیان فى تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیرعاملى، بیروت (بی‌تا)؛
(۳۶) محمد بن حسن طوسى، تهذیب‌الاحکام، چاپ على‌اکبر غفارى، تهران ۱۳۷۶ش؛
(۳۷) محمد بن ابراهیم عطار، الهى‌نامه، چاپ فؤاد روحانى، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۳۸) محمد بن ابراهیم عطار، تذکرة‌الاولیاء، چاپ محمد استعلامى، تهران ۱۳۶۰ش؛
(۳۹) عبدالحمید علوچى، مؤلفات ابن الجوزى، بغداد ۱۳۸۵/۱۹۶۵؛
(۴۰) محمد بن عمر فخررازى، التفسیرالکبیر، قاهره (بی‌تا)، چاپ افست تهران (بی‌تا)؛
(۴۱) محمد بن عبداللّه کسائى، قصص‌الانبیاء، چاپ اسحاق آیزنبرگ، لیدن ۱۹۲۲ـ۱۹۲۳؛
(۴۲) مجلسى، بحار الانوار؛
(۴۳) مسلم بن حجاج، الجامع‌الصحیح، بیروت: دارالفکر، (بی‌تا)؛
(۴۴) مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، چاپ عبداللّه محمود شحاته، (قاهره )۱۹۷۹ـ۱۹۸۹؛
(۴۵) مطهر بن طاهر مقدسى، آفرینش و تاریخ، مقدمه، ترجمه و تعلیقات از محمدرضا شفیعى کدکنى، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۴۶) جلال‌الدین محمد بن محمد مولوى، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۵ش؛
(۴۷) جلال‌الدین محمد بن محمد مولوى، مثنوى معنوى، تصحیح رینولد الین نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادى، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۴۸) احمد مهدوى دامغانى، رساله درباره خضر عیله‌السلام، تهران ۱۳۸۶ش؛
(۴۹) عبداللّه بن محمد نجم‌رازى، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحى، تهران ۱۳۶۵ش؛
(۵۰) یحیى بن شرف نووى، تهذیب الاسماء واللغات، مصر: ادارة‌الطباعة المنیریة، (بی‌تا)، چاپ افست تهران (بی‌تا)؛
(۵۱) پل نویا، تفسیر قرآنى و زبان عرفانى، ترجمه اسماعیل سعادت، تهران ۱۳۷۳ش؛
(۵۲) محمدبشیر نیفر، «الحدیث‌الشریف: شرح حدیث موسى و الخضر»، المجلة‌الزیتونیة، ج ۱،ش ۲ (شعبان ۱۳۵۵)، ش ۵ (ذیقعده ۱۳۵۵)؛
(۵۳) احمد بن محمدشفیع وقار شیرازى، مثنوى خضر و موسى، چاپ محمود طاووسى، تهران ۱۳۶۰ش؛
(۵۴) علی بن عثمان هجویرى، کشف‌المحجوب، چاپ و. ژوکوفسکى، لنینگراد ۱۹۲۶، چاپ افست تهران ۱۳۵۸ش؛



جعبه ابزار