• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حقوق بشر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



نقد وبررسی اعلامیه جهانی حقوق بشر خلاصة حقوق بشر در اعلامية جهاني عبارت است از:
مادّة اول: تمام افراد بشر آزاد به دنیا می‌آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند.
مادّه دوم: هر کس می‌تواند بدون هیچ‌ گونه تمایز، مخصوصاً از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیدة سیاسی یا هر عقیدة دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر موقعیت دیگر، از تمام حقوق و آزادی‌ هایی که در اعلامیة حاضر ذکر شده است بهره‌مند گردد.
مادّه سوم: هر کسی حق زندگی آزادی و امنیت شخصی دارد.
مادّه چهارم: هیچ کس را نمی‌توان در بردگی نگاه داشت و داد و ستد بردگان به هر شکل که باشد ممنوع است.
مادّه پنجم: هیچ کس را نمی‌توان شکنجه یا مجازات کرد یا با او رفتاری کرد که ظالمانه یا برخلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد.





در مقاله ي ديگر اصول موضوعة حقوق بشر را با رویکرد دینی بیان کردیم و گفتیم شرط تبیین خردمندانة این اصول دو چیز است: یکی شناخت دقیق ارتباط وجودی انسان با خدای متعال؛ دیگری شناخت هدف آفرینش انسان. اعلامیة جهانی حقوق بشر به دلیل ضعف شناخت تدوین‌ کنندگان آن با رویکرد توحیدی ناسازگار است.با این رویکرد، اکنون به بررسی اعلامیة جهانی حقوق بشر می‌پردازیم. هدف از این بررسی، آشنایی با کاستی‌ها و ضعف‌هایی است که در اعلامیه وجود دارد. نخست تک تک مواد اعلامیه را به طور تفصیلی بررسی می‌کنیم. سپس به مهم‌ترین اشکال‌های اعلامیه اشاره خواهیم کرد.
[۱] جزوه حقوق و سیاست در قرآن، ج۲، ص۱۹۷۷-۱۹۸۸.


۱.۱ - نقد وبررسی مادّة اول

مادّة اول: تمام افراد بشر آزاد به دنیا می‌آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند. همه دارای عقل هستند و باید با یکدیگر با روح برادری رفتار کنند. نویسند‌گان اعلامیه مشخص نکرده‌اند که این مادّه از اصول موضوعه است و یا معادل و هم‌ارز سایر مواد آن. همچنین معلوم نیست، قاعدة «تمام افراد بشر باید با یکدیگر با روح برادری رفتار کنند» توصیه‌ای اخلاقی است یا دستوری قانونی وحقوقی. چنان‌که «رفتار برادرانه» نیز تعبیر ابهام دارد؛ یعنی معلوم نیست که چه رفتاری ناقض روح برادری است و چه رفتاری با روح برادری سازگار است. به فرض اینکه بدانیم که دستور به رفتار برادرانه چه چیزی را الزام و تکلیف می‌کند، این پرسش همچنان مطرح است که سزای کسی که با این امر مخالفت و از آن سرپیچی کند چیست. حقیقت این است که مفاد این مادّه را چیزی بیش از یک‌اندرز پدرانه یا برادرانه نمی‌توان تلقی کرد.

۱.۲ - نقد ماده اول بر اساس دیدگاه اسلامی

۱. از دیدگاه اسلامی، با قاطعیت می‌توان گفت که همة افراد بشر باید با یکدیگر با روح برادری رفتار کنند، زیرا در این رویکرد همة افراد بشر در واقع و حقیقت «برادر»‌اند؛ یعنی از یک پدر و مادر پدید آمده‌اند.یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَاُنثَی. اما کسانی که هر گروه از افراد انسانی را از نژاد و نسل حیوانی جداگانه می‌پندارند، چگونه می‌توانند همة انسان‌ها را برادر بدانند و به آنان توصیه می‌کنند که رفتارشان برادرانه باشد؟!
۲. همچنین در بینش اسلامی می‌توان ادعا کرد که همة افراد بشر آزاد آفریده شده‌اند؛ چرا که همة آنان فرزندان آدم و حوا ـ سلام اللّه علیهما ـ هستند که هر دو انسان‌هایی آزاد بوده‌اند. کسانی که داستان خلقت انسان را آن گونه که در قرآن کریم آمده است نمی‌پذیرند و به فرضیه‌های زیست‌شناسی دل بسته‌اند، با چه دلیل و برهانی می‌توانند اثبات کنند که همه انسان‌ها آزاد به دنیا می‌آیند؟
۳. در پرتو بینش اسلامی به سهولت و شفافیت هرچه تمام‌ تر می‌توانیم استدلال کنیم که هیچ انسانی، ذاتاً، برده نیست و بردگی امری عارضی است که بر اثر عوامل خارجی پدید می‌آید.

۱.۳ - نقد وبررسی مادّة دوم

مادّه دوم: هر کس می‌تواند بدون هیچ‌ گونه تمایز، مخصوصاً از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیدة سیاسی یا هر عقیدة دیگر و همچنین ملیت، وضع اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر موقعیت دیگر، از تمام حقوق و آزادی‌ هایی که در اعلامیة حاضر ذکر شده است بهره‌مند گردد. به‌علاوه، هیچ تبعیضی به عمل نخواهد آمد که مبتنی بر وضع سیاسی، اداری و قضایی یا بین المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آنان تعلق دارد، خواه این کشور مستقل، تحت قیومت یا غیر خود مختار بوده یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد.
این مادّه که به صورت یک اصل قانونی یا شبه قانونی تبعیض را به طور مطلق نفی می‌کند، بیش از یک شعار نیست، چون قابل تبیین و توجیه عقلی نیست. در رویکرد توحیدی که انواع تبعیض نفی شده است، اضافه بر استناد به کلام الاهی که معتبرترین سند است، دلیل خرد پسندی وجود دارد و آن اینکه چون همة انسان‌ها از یک پدر و مادر آفریده شده‌اند با هم برادرند و طبعاً در استفاده از حقوق و آزادی‌ها نیز برابر خواهند بود.

۱.۴ - نقد وبررسی مادّة سوم

مادّه سوم: هر کسی حق زندگی آزادی و امنیت شخصی دارد.
بر اساس مفاد این مادّه برای هر فردی سه حق اثبات می‌شود: «حق حیات، حق آزادی و حق امنیّت شخصی». پرسش اصلی این است: این حقوق از کجا نشات پذیرفته است و چرا انسان چنین حقوقی دارد؟
افزون بر آن، آیا حق حیات حقی اوّلی است که ممکن است در بعضی اوضاع و احوال ساقط شود و از میان برود یا حقی همیشه ثابت است؟
آنچه از این مادّه استفاده می‌شود ـ به احتمال قریب به یقین مراد نویسندگان اعلامیه نیز همین بوده ـ این است که حق حیاتْ مطلق است؛ یعنی هیچ کسی را، هرچند جرمی و جنایتی مرتکب شده باشد، نمی‌توان کشت. از همین رو، بسیاری از کشورها با استناد به همین مادّه مجازات اعدام را لغو کرده‌اند. کسانی که دچار چنین پندار بی‌پایه‌ای شده‌اند، به حق خداوند معتقد نیستند، بلکه همة حقوق را ناشی از تبادل منافع در جامعه می‌دانند و می‌گویند چون انسان‌ها در زندگی اجتماعی همکاری متقابل دارند حقوق و تکلیفی پیدا می‌کنند. از آنان می‌پرسیم: چگونه بر این باورید که اگر کسی دیگری را کشت نباید کشته شود و حتی از کسی که هزاران انسان بی‌گناه را به خاک و خون کشیده است نباید سلب حیات کرد؟
مگر نه این است که به عقیدة خود شما اگر کسی به دیگری کمکی کند بر او حقی می‌یابد؟ بر این اساس، اگر کسی به دیگری خسارتی وارد کند، حقی را ضایع کرده است و شخص متضرر باید بتواند ادعای خسارت بکند. و چه زیانی بالاتر از اینکه کسی را بکشد؟ چگونه کسی که فرد یا افرادی را به قتل رسانده است، خود همچنان حق حیات دارد؟! به چه دلیل حیات یک انسان در هر اوضاع و احوالی باید محفوظ بماند؟
این پرسش دربارة حق آزادی نیز مطرح است. آیا آزادی مطلق است یا محدود؟ اگر حق آزادی مطلق است، می‌پرسیم: به چه دلیل آزادی هیچ کسی را در هیچ اوضاع و احوالی نمی‌توان محدود کرد؟ و اگر این حق استثناپذیر است ـ و یقیناً تدوین‌کنندگان اعلامیه نیز بر همین باورند و به همین دلیل مجازات حبس را جایز می‌دانند ـ به همان دلیلی که آنان زندان را تجویز کرده‌اند و موجبات محدودیت آزادی انسان را فراهم می‌آورند، ما نیز کسانی را به مجازات اعدام محکوم می‌کنیم و حق حیات را از آنان می‌گیریم؛ همان‌گونه که آنان معتقدند که در مواردی می‌توان آزادی افرادی را سلب یا محدود کرد. چنان‌که در اعلامیه نیز بر آن تصریح کرده‌اند: اگر کسی حقوق و آزادیهای دیگران را مراعات نکند یا مقتضیات صحیح اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی را رعایت نکند، از بعضی ازحقوق آزادیهای خود محروم می‌شود.
[۳] اعلامیة جهانی حقوق بشر، بند دوم، مادّة بیست و نهم
.طبعاً آنان برای سلب یا محدود کردن آزادی این افراد دلیلی دارند. ما نیز با استناد به دلیلی مشابه، حق حیات را از بعضی اشخاص سلب می‌کنیم.
خلاصه، در مادّة مزبور، سه حق در یک ردیف آمده است. اگر حق آزادی عمومیّت ندارد و قابل تخصیص است، به چه دلیلی حق حیات و حق امنیّت شخصی مطلق‌ و تخصیص ناپذیرند؟ چه تفاوتی میان حقوق مزبور وجود دارد؟

۱.۵ - نقد وبررسی مادّة چهارم

مادّه چهارم: هیچ کس را نمی‌ توان در بردگی نگاه داشت و داد و ستد بردگان به هر شکل که باشد ممنوع است.
ظاهر مادّة فوق این است که در هیچ اوضاع و شرایطی نمی‌توان کسی را به بردگی گرفت و بردگی مطلقاً باید از جامعه بشری ریشه‌کن شود. این مدعا نیز دلیلی ندارد. ممکن است انسانی به سبب سوء اختیار خود مستحق عقوبت بردگی شود. مثلاً کسی که در برابر نظام حق و عادلانة اسلامی که ضامن سعادت و بشریت است، شورش کند، پس از شکست خوردن برده می‌شود و باید به بردگی گرفته شود، زیرا مصلحت خود او و دیگر انسان‌ها در همین است. چنین کسی اگر آزاد باشد، ممکن است به دشمنان اسلام پناه ببرد که در این صورت از تعلیم و تربیت صحیح محروم می‌ماند و چه بسا درصدد مبارزة مجدد و بر هم زدن آرامش جامعة اسلامی برآید. اگر این فرد برده شود و در جامعه اسلامی زندگی کند، به تدریج تحت تعلیم و تربیت درست واقع می‌شود به مسیر بهروزی و کمال می‌افتد و دیگران نیز از شر او در امان می‌مانند. خلاصه اینکه بعضی از انسان‌ها ممکن است بر اثر ارتکاب اعمالی مجرمانه، زمینة بردگی خود را فراهم سازند و از آزادی محروم شوند. پس چنین نیست که بردگی در هر اوضاع و شرایطی مذموم باشد.

۱.۶ - نقد وبررسی مادّة پنجم

مادّه پنجم: هیچ کس را نمی‌توان شکنجه یا مجازات کرد یا با او رفتاری کرد که ظالمانه یا برخلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد.
مخالفان لایحة قصاص در کشور به همین مادّه تمسک می‌کردند. به عقیدة اینان، هیچ انسانی نباید کرامت انسان دیگری را نادیده بگیرد و او را مورد اذیت یا اهانت قرار دهد. حتی اگر کسی مرتکب چنین رفتاری شود، دیگران حق ندارند که وی را آزار یا توهین کنند. یک شخص مجرم اگر چه هزاران انسان بی‌گناه را به خاک و خون کشیده باشد، همچنان محترم است و نباید به او بی‌حرمتی روا داشت. نهایت کیفری که برای چنین شخصی باید در نظر گرفت جریمة مالی یا زندان است، حتی گفتن یک سخن توهین‌آمیز به این شخص در حکم توهین به انسانیت و جامعة بشری است.
در پاسخ به این پندار باطل باید گفت: انسان دارای دو نوع کرامت تکوینی و تشریعی است. به کرامت تکوینی در این آیة شریفه اشاره شده است: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً؛ ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا (بر مرکب‌های راهوار) حمل کردیم و از انواع روزی‌های پاکیزه به آنان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که آفریده‌ایم، برتری بخشیدیم». منظور از برتری انسان بر سایر مخلوقات، نعمت‌های خاصی است که خدای متعال فقط به انسان‌ها ارزانی داشته و بدین گونه آنان را بر سایر مخلوقات برتری داده و موجبات امتیازشان را بر دیگر موجودات فراهم آورده است. مراد از کرامت تشریعی و قانونی این است که هر انسانی پیش از آنکه جرمی و گناهی مرتکب شود، حرمت و عزت دارد و نباید در معرض اهانت و بیاحترامی واقع شود. البته کرامت قانونی مطلق نیست که برای هر انسانی در هر اوضاع و احوالی محفوظ بماند، انسان از آنجا که مختار و صاحب ارادة آزاد است، می‌تواند دست به هر کاری بزند ولی بسیاری از کارها کرامت انسانی او را از میان می‌برد تا جایی که گاه به مرتبة حیوانات و چهارپایان و حتی فروتر از آن تنزل می‌کند. قرآن کریم می‌فرماید: «اُوْلَـئِکَ کَالاَنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ آنها مانند چهارپایان‌اند، بلکه ایشان گمراه‌ترند. اینان همان غافلان‌اند». شبیه این امر در آیه دیگری نیز آمده است. خداوند در جای دیگر می‌فرماید () «اِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْم
«اَمْ تَحْسَبُ اَنَّ اَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ اَوْ یَعْقِلُونَ اِنْ هُمْ اِلَّا کَالْاَنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبِیلًا».
الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ؛ بی‌گمان بدترین جنبندگان، در نزد خدای متعال افرادی کر و لالی هستند که‌اندیشه نمی‌کنند». همچنین می‌فرماید: «اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ؛
به یقین بدترین جنبندگان نزد خداوند کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمی‌آورند». چنین کسانی که از حیوانات گمراه‌ترند و از دیدگاه خدای متعال بدترین جانوران‌اند، کرامتی ندارند. در این نگرش، حیوانات بر امثال استالین و هیتلر و ریگان و صدام برتری دارند. انصافاً کدام یک خونخوارترند؟ واقع این است که خدای متعال کرامت تشریعی را به انسان عطا فرموده، اما بقای آن را مشروط به حسن انتخاب و نیکوکاری خود بشر دانسته است. بنابراین، کرامت مزبور ثابت و همیشگی نخواهد بود. پس هیچ دلیل معقولی وجود ندارد که کرامت و حرمت انسان حتی در صورت ارتکاب جرم، همچنان محفوظ بماند. چگونه می‌توان پذیرفت کسی که کرامت و حرمت دیگران را پاس نمی‌دارد، خود دارای کرامت و محترم باشد؟ حق این است کسانی که موجبات توهین و آزار دیگران را فراهم می‌سازند، کرامت ندارند و کیفر آنها مشروع و قانونی است.
به نظر می‌رسد این ماده کاملاً ناظر به احکام ادیان الاهی ـ به‌ویژه قوانین حدود و تعزیرات و قصاص ـ است. منظور این است که تازیانه زدن به شخص زناکار و بریدن دست دزد و کشتن قاتل انسان بی‌گناه را رفتارهای وحشیانه و ضد انسانی قلمداد کنند. چنان‌که در داخل کشور نیز کسانی که مسلمان و اهل نماز و روزه‌اند تحت تاثیر همین‌اندیشه، لایحة قصاص را غیر انسانی و گاه «حیوانی و وحشیانه» معرفی کردند. آیا کسانی که به حسب ظاهر مسلمان‌اند این آیات کریمه را نخوانده‌اند که می‌فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَی؛ ‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، حکم
دربارة کشتگان بر شما نوشته شد»؛ «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ اُولِیْ الاَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛ و برای شما در قصاص، حیات و زندگی است، ‌ای صاحبان خرد! شاید تقوا پیشه کنید». هر خردمندی درمی‌یابد که قصاص ضامن حیات انسانیت است. اگر قصاص اجرا نشود، بی‌شک ظلم و فساد روز به روز افزایش می‌یابد و جامعة بشری را به ورطة هلاکت سوق می‌دهد. به همین جهت، در ادیان آسمانی قانون قصاص تشریع شده است. پس قانون قصاص، حدود و تعزیرات که از سوی خداوند حکیم وضع شده، حکیمانه است نه وحشیانه. کسانی که به قوانین الاهی اعتراض دارند باید بدانند که شخص مجرم خود کرامت و حرمت خویش را از بین برده است. بر اساس دلایل نقلی و عقلی نباید مجرم را احترام و تکریم کرد. و از مدّعیان طرفداری از کرامت انسان‌ها باید پرسید: آیا همة انسان‌ها کرامت دارند یا فقط ظالمان و فاسدان و قاتلان از کرامت برخوردارند؟!
افزون بر این، نویسندگان و امضا کنندگان «اعلامیه» که هماره شعار دفاع از حقوق بشر سر می‌دهند و انسان را در هر حال دارای کرامت می‌دانند، کسانی هستند که شهرهای هیروشیما و ناکازاکی را در ژاپن بمباران کردند و هزاران انسان را به خاک و خون کشیدند؛ کسانی که جنایتکارترین و خونخوارترین کشور جهان یعنی اسرائیل را ایجاد کردند و به هر وسیلة ممکن از آن دفاع و حمایت می‌کنند؛ کشورهایی که پیشرفته‌ترین و پیچیده‌ترین وسایل و ابزارهای شکنجة انسان را می‌سازند و در اختیار هواداران خود قرار می‌دهند تا حق‌طلبان و عدالت‌خواهان جهان را با وحشتناک‌ترین و هول‌انگیزترین شیوه‌ها شکنجه کنند. کشتار مردم بی‌دفاع عراق، افغانستان و فلسطین، زندان ابوغریب در عراق و زندان گوانتانامو و... ارمغان سردمداران حقوق بشر در دوران معاصر است.
کوتاه سخن آنکه انسان‌ها کرامت دارند، اما کسی که بی‌گناهی را به قتل می‌رساند، باید او را کشت، چون او دیگر کرامت ندارد. نکتة جالب توّجه آنکه: به اعتقاد ما، حفظ
عقاید حقه و اخلاق حسنه مهم‌تر و ارزشمندتر از حفظ جان است، به گونه‌ای که اگر جان فدای آن شود صحیح است. بنابراین، اگر کسی با عقاید درست و اخلاق نیک انسان‌ها سر ستیز و پیکار داشته باشد یا به آن توهین کند، در واقع چیزی والاتر از جان انسان‌ها را آماج کین و دشمنی قرار می‌دهد و شایسته مجازات سنگین است.

۱.۷ - نقد وبررسی مادّة ششم تا پانزدهم

مواد ششم تا پانزدهم بیانگر حقوقی است که فی الجمله مطابق با احکام و قوانین اسلامی است، مشروط بر اینکه با حقوق الاهی و حقوق اجتماعی تعارض و ناسازگاری نداشته باشد که در آن صورت حق الّله و حق جامعه مقدم می‌شوند.

۱.۸ - نقد وبررسی مادّة شانزدهم

مادّه شانزدهم: زنان و مردان بالغ حق دارند، بدون هیچ‌ گونه محدودیت از نظر نژاد، ملیت، تابعیت یا مذهب، با همدیگر زناشویی کنند و تشکیل خانواده دهند. در تمام مدت زناشویی و به هنگام انحلال آن زن و شوهر در کلیة امور مربوط به ازدواج دارای حقوق مساوی هستند.
اگر مراد این باشد که هر زن یا مرد بالغی حق زناشویی و تشکیل خانواده دارد البته سخنی درست است. اما اگر مراد این باشد که هر زنی حق دارد با هر مردی که بخواهد ازدواج کند و به همین ترتیب هر مردی بتواند با هر زنی که بخواهد زناشویی کند پذیرفته نیست. همان گونه که مصالح جامعه اقتضا می‌کند که برای ازدواج دختران و پسران شرط سنیقائل شوند و قانون مدنی هر کشوری حداقل سن ازدواج را تعیین می‌کند، چه بسا همان مصالح اجتماعی مقتضی باشد که مرد با مادر، خواهر، دختر، عمه، خاله و دیگر محارم خود ازدواج نکند و زن به همسری پدر، برادر، پسر، عمو، دایی، و سایر محارم خویش درنیاید. همچنین یک نظام اسلامی می‌تواند برای حفظ مصالح معنوی مسلمانان از آنان بخواهد که با غیر مسلمانان ازدواج نکنند. (۱)
۱. البته اینکه ممنوعیّت مذکور شامل ازدواج با هر غیر مسلمانی است یا فقط ازدواج با غیر اهل کتاب را در بر می‌گیرد و شامل هر قسم ازدواجی است یا تنها ازدواج دائم را در برمیگیرد، در اینجا محل کلام نیست و تعیین آن برعهدة قانون اسلامی است.
اجتماعی باید به گونه‌ای نظم و جریان یابد که مصالح مادی و معنوی جامعه تامین گردد. اطلاق مادّة مزبور نمی‌تواند این هدف را تامین نماید. به بیان دیگر، اطلاق این مادّه که به موجب آن هر مردی می‌تواند با هر زنی ازدواج کند، نمی‌تواند بر قوانین مدنی کشورها حاکم باشد. به هر صورت، در امر ازدواج فی الجمله محدودیت‌هایی به دلیل مصالح فردی و اجتماعی وجود دارد که این مادّه از آنها غفلت کرده است.
خلاصة کلام، اگر بناست در اعلامیه اموری بیان شود که هرگز قابل تخصیص و تقیید نباشد، این مادّه را به همین صورت نمی‌توان پذیرفت و اگر اعلامیة مزبور عهده‌دار بیان حقوقی است که در مواردی استنثناپذیر و قیدبردار می‌باشد، این مادّه باید با قید و شرط‌هایی همراه شود تا نیازهای طبیعی، فطری و معنوی انسان‌ها را تامین کند.

۱.۹ - بررسی مادّة هجدهم

مادّه هجدهم: هر کس حق دارد از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره‌مند شود. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و همچنین متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان است و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هر کس می‌تواند از این حقوق به صورت فردی یا جمعی به طور خصوصی یا عمومی برخوردار باشد.

۱.۱۰ - بررسی مادّة نوزدهم

مادّه نوزدهم: هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقیدة خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و انتشار آن به تمام وسائل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.

۱.۱۱ - نقد وبررسی مادّة هجدهم ونوزدهم

این دو مادّه و به‌خصوص «مادّة هجدهم» مستقیماً ناظر به احکامی است که در همة ادیان الاهی به طور عام و در اسلام به طور خاص راجع به ارتداد و بازگشت از دین است. تدوین‌کنندگان اعلامیه در برابر احکام ارتداد، موضع منفی دارند و معتقدند هر شخصی مجاز است که از دین خود دست بردارد و دین جدید انتخاب کند. البته دفاع از احکام ارتداد و استدلال در مقابل مخالفان و دشمنان اسلام، کاری است ظریف و دقیق که در جای مناسب خود باید به آن پرداخته شود. به عقیدة ما، اگر بر کسی اتمام حجت شود
و او حقانیت دین را دریابد و بدان اقرار و اعتراف کند و آشکارا در حلقة متدینان درآید و سپس در جامعه‌ای که نظامش مبتنی بر دین است و مشروعیت خود را از دین می‌گیرد و ارادة خدای متعال را منشا همة حقوق و تکالیف قلمداد می‌کند آشکارا از دین خارج گردد و با آن به مخالفت برخیزد، چنین کسی در واقع پرچم مخالفت با جامعه و نظام اجتماعی دینی را برافراشته است. این اقدام اگر مجاز باشد، زمینة بسیار مساعدی برای نفوذ دشمنان نظام و دین فراهم می‌سازد تا از طریق عوامل نفوذی خود به درون جامعة اسلامی، حیات اجتماعی را در معرض خطر قرار دهند. البته انکار و مخالفت با دین مادامی که مجال ظهور و بروز در عرصة اجتماع نیابد، مفاسدی به دنبال ندارد و طبعاً احکام و کیفر ارتداد را نیز نخواهد داشت. کفر و شرک باطنی فقط عقوبت آخرتی دارد. اما اگر ارتداد به عرصة اجتماع کشیده شود، بر اساس مصالح اجتماعی کیفر متناسب آن نیز اجرا می‌گردد.
به اعتقاد ما منشا همة حقوق فردی و اجتماعی حق خدای متعال است. انسان مخلوق و مملوک خدای متعال است. قلمرو حقوق و تکالیف بشر را نیز او تعیین می‌کند. از این رو، همان گونه که خدا حق دارد جان انسانی را بگیرد یا به انسانی فرمان دهد که حیات انسان دیگری را سلب کند، حق دارد کسانی را که آشکارا به حقانیت دین الاهی اعتراف کرده‌اند، سپس با وجود امکان بحث و تحقیق به مخالفت با آن برمی‌خیزند، محکوم به مرگ نماید. حق آزادی عقیده و بیان تا زمانی محترم است که با حق اللّه و حق جامعه سازگار باشد. در مقام تعارض، حق آزادی عقیده و بیان محدود می‌شود.

۱.۱۲ - بررسی مادّة بستم

مادّه بیستم مخالفت اصولی‌ ندارد و از ذکر آن در می‌گذریم.

۱.۱۳ - نقد وبررسی مادّة بیست ویکم

مادّه بیست و یکم: هر کس حق دارد که در ادارة امور عمومی کشور خود، به طور مستقیم یا به واسطة نمایندگانی که آزادانه انتخاب می‌شوند شرکت جوید. هر کس حق دارد با تساوی شرایط به مشاغل عمومی کشور خود نائل آید. اساس و منشا قدرت
حکومت ارادة مردم است. این اراده باید از راه انتخاباتی ابراز شود که از روی صداقت و به طور ادواری صورتپذیرد. انتخابات باید عمومی و با رعایت مساوات باشد و با رای مخفی یا طریقه‌ای نظیر آن انجام گیرد که آزادی رای تامین گردد.
اگر مقصود مادّة مزبور این باشد که در ادارة امور کشور هیچ گونه تبعیضی از حیث نژاد، رنگ پوست، زبان، وضع اجتماعی، ثروت، وضع ولادت، نباید در کار باشد، البته ادعایی درست و پذیرفتنی است؛ اما اگر مقصود این باشد که همة افراد حتی آنان که صلاحیت دخالت ندارند، می‌توانند در تدبیر امور دخالت و شرکت نمایند، قابل قبول نیست. اصولاً معقول و مقبول نیست کسی عهده‌دار کاری شود که از حیطة صلاحیت او بیرون است. نویسندگان اعلامیه اگر واقعاً معتقدند که هر شخصی، هرچند ناصالح و بی‌لیاقت، اجازة دخالت در ادارة امور کشور را دارد، چگونه می‌توانند این مطلب را تبیین و توجیه کنند؟ و اگر بر این اعتقادند که فقط اشخاص «صالح و لایق» مجازند که در تدبیر امور کشور دخالت کنند، باید به آن اشاره می‌کردند تا از هرگونه تفسیر و تاویل انحرافی و نادرست پیشگیری می‌کردند. «اطلاق» این فقره از مادّة بیست و یکم دستاویز بسیار خوبی برای کسانی است که می‌خواهند متصدی مقامات و مناصبی شوند که صلاحیت آنها را ندارند. از این گذشته، در همة کشورها برای تصدی مقامات و مناصب اجتماعی قید و شرط‌هایی نظیر عدم سوء‌سابقه و... اعمال می‌شود که با اطلاق مادّة مزبور سازگاری ندارد. خلاصه آنکه بند اول مادّة بیست و یکم با اطلاقی که دارد پذیرفته نیست. برای تصدی هر یک از امور اجتماعی وجود یک سلسله شرایط لازم و ضروری است. مثلاً از دیدگاه اسلامی یکی از شرایط عمومی احراز مقامات و مناصب این است که شخص داوطلبْ متجاهر به فسق نباشد و با قوانین اسلام مخالفت نکند. کسی که تجاهر به فسق داشته و عملاً اعلام می‌کند که از اطاعت قوانین اسلامی امتناع دارد، چگونه می‌خواهد مجری قوانین اسلامی باشد؟
درباره مفاد بند سوم این مادّه که اراده ملت را اساس و منشا قدرت حکومت می‌داند در جای مناسب آن به تفصیل بحث کرده‌ایم. (۱)

۱.۱۴ - بررسی مادّة بیست ودوم و بیست وسوم

مواد بیست و دوم و بیست و سوم به سبب موافقت اصولی، نیازی به بحث ندارد.

۱.۱۵ - نقد بررسی مادّة بیست چهارم

مادّه بیست و چهارم: هر کس حق استراحت، فراغت و تفریح دارد، به خصوص به محدودیت معقول ساعات کار و مرخصی‌های ادواری با اخذ حقوق ذی‌حق است.
مادّه مذکور متضمن این است که ساعات کار هر شخص باید عادلانه باشد. مثلاً کارفرما حق ندارد کارگر را مجبور به انجام کار در همة ایام هفته کند و کارگر باید یکی دو روز در هفته فراغت داشته باشد و چون کارگر معمولاً چنان درآمدی ندارد که بتواند روزهای تعطیلی را هم با آن زندگی کند، توصیه شده است که در فاصله‌های معیّن از مرخصی با استفاده از حقوق برخوردار شود. به نظر می‌رسد چارة کار منحصر در این نیست که کارفرما روزهای تعطیلی نیز به کارگر مزد بدهد. کارگر می‌تواند در روزهای تعطیل مزد نگیرد، اما در روزهای کار چنان مزدی بگیرد که ذخیره کردن بخشی از آن امکان‌پذیر باشد. مثلاً می‌تواند به جای آنکه پنج روز در هفته کار کند و مزد هفت روز کار در برابر هر روز صد تومان بگیرد، همان پنج روز در هفته را کار کند، اما در برابر هر روز کار صد و چهل تومان دریافت دارد که در حقیقت مزد هفتة او تامین گردد.
نظیر همین سخن را درباره حق تامین اجتماعی که در مادّة بیست و پنجم آمده است نیز می‌توان گفت: اگر کارگری می‌تواند در ایام کار چنان دستمزدی بگیرد که در زمان بیکاری و بیماری و ناتوانی و پیری و نقص اعضا هم قادر به امور زندگی باشد، چه ضرورت دارد که کارفرما یا دولت موظف باشد که برای او پس‌اندازی منظور دارد؟ البته اگر پیش‌آمدی رخ‌ دهد که در آن ذخیرة خود کارگر کافی نباشد، طبعاً دولت باید
۱. ر. ک: حقوق و سیاست در قرآن، ۱۳۷۷، ص۲۰۴-۲۲۴.
او را تامین کند. در نظام اسلامی سه گروه از هشت گروه مستحق زکات «فقرا، مساکین و بدهکاران» هستند. کسانی که بدون تقصیر مبتلا به فقر، مسکنت و بدهکاری می‌شوند، می‌توانند از زکات استفاده کنند. بنابراین، هیچ ضرورتی ایجاب نمی‌کند که کارفرما را ملزم کند تا در برابر روزهای تعطیلی نیز مزد بپردازد یا کارگر را در برابر بیکاری یا بیماری بیمه کند. البته اگر کارگر و کارفرما راجع به این امور به توافق برسند باکی نیست، اما الزام و اجبار کارفرما شیوة منحصر به فرد و غیر قابل اجتناب نیست. ما نیز معتقدیم که هر کس حق دارد خود و خانواده‌اش از خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت، مراقبت‌های پزشکی، خدمات لازم اجتماعی و سایر مایحتاج زندگی در حد متوسط برخوردار باشد. در فقه اسلامی گفته می‌شود که نیازهای زندگی اشخاص فقیر باید تا سطح زندگی متوسط افراد جامعه تامین شود. راه تامین کردن افراد جامعه منحصر در آنچه نویسندگان اعلامیه پیشنهاد و توصیه کرده‌اند، نیست و راه‌های بهتری نیز وجود دارد. نهایت اینکه اگر همة راه‌های دیگر به بن بست انجامید، دولت موظف است که برای شخص زمینة زندگی آبرومندانه را فراهم آورد.
مفاد مادّة بیست و ششم ناظر به حق آموزش و پرورش و چگونگی آن، مورد تایید است.
مادّه بیست و هفتم: هر کس حق دارد در زندگی فرهنگی جامعه شرکت کند، از فنون و هنرها متمتع گردد و در پیشرفت علمی و فواید آن سهیم باشد. هر کس حق دارد از حمایت منافع معنوی و مادی آثار علمی فرهنگی یا هنری خود برخوردار شود.
آنچه در این مادّه آمده، درست است، مشروط بر اینکه مخالف مصالح اجتماعی نباشد و به بیان دیگر، با حق اللّه و حق جامعه، به‌خصوص در زمینة بهره‌مندی از فنون و هنرها و برخورداری از منافع آثار هنری، در تعارض نباشد. در رویکرد دینی حقوق بشر، هرزگی و بی‌بندوباری، ترویج فساد و فحشا هنر نیست.
مادّه بیست و هشتم: هر کس حق دارد برقراری نظمی را بخواهد که از لحاظ اجتماعی و بین‌المللی حقوق و آزادی‌هایی را که در این اعلامیه ذکر گردیده است، تامین کند و آنها را به عمل بگذارد.
گویا نویسندگان اعلامیه خواسته‌اند با نگارش این مادّه به کسانی که تحت نظامهای سیاسی ظالمانه و غیر انسانی‌اند اجازه دهند که از حقوق خود دفاع کنند و حتی در صدد سرنگونی و براندازی آن نظام‌ها برآیند. اما چون برای مناسبات بین‌المللی ارزش و اهمیت فراوان قائل‌اند، نخواسته‌اند که مقصود خود را صریحاً باز گویند و به همین جهت غرض خود را به صورت رمز و کنایه گفته‌اند. در نظام حقوقی اسلام، هر کسی حق دارد با هر نظام غیر الاهی و ضد انسانی به مبارزة مسلحانه برخیزد. مواد بیست و نهم و سی به دلیل هماهنگی با رویکرد حقوقی اسلام، نیاز به بحث ندارد.

کاستی‌های عمده اعلامیه جهانی حقوق بشر

پس از آشنایی با موادّ اعلامیة جهانی حقوق بشر، اکنون به کاستی‌ها و ضعف‌های عمدة آن اشاره می‌کنیم: (۱)
۱) فقدان نظم و ترتیب منطقی
در ترتیب و تنظیم مواد این اعلامیه از روش عقلانی و شیوة منطقی پیروی نشده است. با مقایسة این «اعلامیه» با «قانون‌نامه» حَمُورابی (۲) که تقریباً ۴۱۰۰ سال پیش مشتمل بر ۲۸۵ مادّه، به صورت عالمانه در زمینة «حقوق ناظر به اموال منقول و غیر منقول»،
۱. جزوة حقوق و سیاست در قرآن، ج۲، ص۲۰۰۹-۲۰۱۳.
۲. حمورابی (Hammurabi) ششمین پادشاه از اولین سلسلة سلاطین قدیم بابل (۲۱۲۳-۲۰۸۱ ق. م.) است.
«تجارت»، «صناعت»، «خانواده»، «آزارهای بدنی» و «کار» تنظیم شده نقاط ضعف این اعلامیه روشن می‌شود، «اعلامیه» ‌ای که مجمع عمومی سازمان ملل متحد در زمینة حقوق بشر تدوین و تصویب کرده است، وکلاً مشتمل بر «۳۰» مادّه است که بدون هیچ نظم و ترتیب خردپسندانه‌ای کنار هم چیده شده‌اند. (۱) راستی پس از گذشت بیش از چهل قرن از زمان حَمُورابی و بعد از این همه پیشرفت در عرصة تمدن، فرهنگ، علم و معرفت، تدوین «اعلامیة جهانی حقوق بشر» با این کیفیت مایة افتخاری نخواهد بود!
۲) بی‌اعتنایی به دین
این اعلامیه به دین و مذهب بی‌اعتناست و به اصطلاح جنبة لائیک (۲) دارد. در این اعلامیه هیچ‌گونه اشاره‌ای به خدا و پیامبر و دین نشده است و حتی تعبیری که بیانگر وجود خدا باشد، در آن به کار نرفته است. در نخستین مادّة اعلامیه آمده که «تمام افراد بشر آزاد به دنیا می‌آیند»، نه اینکه «تمام افراد بشر آزاد آفریده شده‌اند»، تا کلمة «آفریده شدن» به وجود «آفریننده» اشعار نداشته باشد.
البته در موادی از اعلامیه واژه‌های «دین» و «مذهب» به کار رفته است. به طور نمونه «هرکس می‌تواند بدون هیچ‌گونه تمایز مخصوصاً از حیث «دین»، ...، از تمام حقوق و آزادیهایی که در اعلامیة حاضر ذکر شده است بهره‌مند گردد». ؛ (۳) «زنان و مردان بالغ حق دارند بدون هیچ‌گونه محدودیت از نظرِ مذهب با همدیگر زناشویی کنند»؛ (۴) «هر کس حق دارد از آزادی مذهب بهره‌مند شود. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده
۱. اعلامیة جهانی حقوق بشر در دهم دسامبر ۱۹۴۸م/ نوزدهم آذر ۱۳۲۷ش به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسید.
۲. Laic
۳. اعلامیة جهانی حقوق بشر، بند اول، ‌ مادّة دوم.
۴. همان، بند اول، مادّة شانزدهم.
و همچنین متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان است و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است...» . (۱) اما آنچه از این مواد استفاده می‌شود این است که اولاً: دینداری با بی‌دینی مساوی است، ثانیاً: هیچ دین و مذهبی نسبت به دین و مذهب دیگر، برتری ندارد.
همچنین دربارة «اخلاق» می‌نویسد: «هرکس در اجرای حقوق و استفاده از آزادیهای خود فقط تابع محدودیت‌هایی است که به وسیلة قانون منحصراً به منظور شناسایی و مراعات حقوق و آزادیهای دیگران و برای رعایت مقتضیات صحیح اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی در یک جامعة دموکراتیک، وضع گردیده است». (۲) اما مراد آن از «اخلاق»، همان اخلاق مقبول در یک جامعة دموکراتیک است.
می‌توان ادعا کرد که اعلامیه نسبت به ادیان الاهی، صریحاً موضع منفی دارد. مخالفت آشکار اعلامیه با قانون «قصاص»، نمونه‌ای از موضع‌گیری منفی اعلامیه در مقابل احکام و تعالیم ادیان آسمانی است. «هیچ کس را نمی‌توان شکنجه یا مجازات کرد یا با او رفتاری کرد که ظالمانه یا برخلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد». (۳) مفاد این سخن نفی و انکار قانون «قصاص» است قانونی که مورد تایید و تاکید همة ادیان الهی است. امروزه در کشورهای غربی با استناد به همین نگرش هرگونه کیفر بدنی محکوم می‌شود و مجازات افراد متخلف از قانون فقط زندان و جریمة مالی است. لیبرال‌ها و طرفداران (به اصطلاح) حقوق بشر نیز تحت تاثیر این نگرش با قانون قصاص اظهار مخالفت می‌کنند. به گمان آنان، اگر کسی هزاران انسان بی‌گناه را به خاک و خون بکشد نباید کیفر جسمانی شود، زیرا مجازات بدنی رفتاری است «برخلاف انسانیت و شئون بشری».
۱. همان، مادّة هیجدم.
۲. همان، بند دوم، مادّة بیست و نهم.
۳. همان، ‌ مادّة پنجم.
نهایت کیفری که چنین قاتل خون‌آشامی باید ببیند، زندان یا جریمة مالی است. این در حالی است که کشورهای تدوین‌کنندة اعلامیه، در مقام عمل سبعانه‌ترین و وحشت‌انگیزترین اعمال را نسبت به مردم مستضعف و مظلوم جهان مرتکب می‌شوند. در واقع، اعلامیة حقوق بشر وسیله‌ای است برای سوء استفادة قدرت‌های غربی که همواره دولت‌های رقیب خود را به اتهام نقض حقوق بشر محکوم می‌کنند. حتی یک کشور عضو سازمان ملل متحد را نمی‌توان یافت که در عمل به مفاد این اعلامیه پایبندی کامل داشته باشد. دلیلش این است که التزامات عملی از التزامات درونی و نفسانی نشات می‌گیرد. بدون یک جهانبینی الاهی هیچ‌گونه التزام نفسانی ممکن نیست. بنابراین، شگفت‌آور نیست کسانی که در واقع متدین به دینی الاهی نیستند، هیچ‌گاه به این گونه اعلامیه‌ها پایبند نباشند.
۳) برهان‌ناپذیری
مفاد اعلامیه یک سلسله مطالب شعارگونه است. تدوین‌کنندگان اعلامیه برای هیچ یک از حقوق و آزادی‌هایی مندرج در آن دلیل خردمندانه‌ای اقامه نکرده‌اند. برای اثبات این مدعا کافی است اصول موضوعة این اعلامیه مورد توجه قرار گیرد. هرچند در متن اعلامیه به این اصول تصریح نشده است، اما با دقت و باریک‌بینی می‌توان موضوعه بودن اصول مزبور را اثبات کرد.
اصل اول: «هر انسانی، ذاتاً، آزاد است». در مادّة یکم اعلامیه چنین تعبیر شده است: «تمام افراد بشر آزاد به دنیا می‌آیند». هر کسی حق دارد از نویسندگان اعلامیه بپرسد: به چه دلیل هر انسانی، ذاتاً، آزاد است؟ چگونه می‌توانید چنین مطلبی را اثبات کنید؟ اگر شخصی مانند ارسطو معتقد باشد که بعضی از انسان‌ها، به حکم چگونگی تن و روان «برده»‌اند، ادعای او را چگونه رد می‌کنید؟
اصل دوم: «همة انسان‌ها با هم برابرند». به این اصل نیز در مادّة یکم تصریح کرده‌اند: «تمام افراد بشر از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند». نویسندگان اعلامیه که به استناد فرضیة معروف زیست‌شناسی نوین معتقدند که هر یک از نژادهای مختلف انسانی از حیوانی پدید آمده و انسان‌ها از یک اصل نیستند، چگونه ادعای مساوات و برابری افراد بشر را دارند؟ نهایت چیزی که آنان می‌توانند اثبات کنند این است که افراد یک نژاد برابرند، چون پدر و مادر واحدی دارند. اما سرخپوستان آمریکا و سیاهپوستان آفریقا و زردپوستان خاور دور که هر کدام علی‌الفرض از لحاظ نسبی به حیوانی می‌رسند، چگونه می‌توانند برابر و برادر یکدیگر باشند؟ بر فرض که آنان بتوانند از طریقی مساوات تکوینی همة افراد بشر را اثبات کنند، اما مساوات تشریعی یعنی مساوات از لحاظ حیثیت و حقوق را نمی‌توانند اثبات کنند. به چه دلیل تمام افراد بشر باید با یکدیگر با روح برادری رفتار کنند؟ اصولاً اثبات برادری و رفتار برادرانة انسان‌ها با یکدیگر در رویکرد مادی قابل تبیین نیست.
اصل سوم: «انسانیت محترم است و نباید کاری کرد که به کرامت انسانی لطمه‌ای وارد آید». ؛ یعنی با هیچ کس نمی‌توان «رفتاری کرد که ظالمانه یا بر خلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد». (۱) می‌پرسیم: چرا انسان کرامت دارد؟ کرامت انسان از کجا ناشی می‌شود؟ چرا کرامت انسان مطلق است، به گونه‌ای که نباید در هیچ حالی کرامت انسانی از میان برود؟ کسی که به کرامت انسانی دیگران اعتنا ندارد و همواره همنوعان خود را شکنجه می‌کند و به قتل می‌رساند، چرا کرامتش محفوظ بماند؟
اصول موضوعة مزبور، بدیهی نیستند، نویسندگان اعلامیه نیز تبیین و تحلیلی ارائه نکرده‌اند. سایر مواد اعلامیه نیز برهان‌پذیر نیستند. حق آن است که هر گفتار یا نوشتاری که نظریه‌ای نو عرضه می‌دارد، مستند به دلایل متقن باشد به‌ویژه اعلامیه‌ای که
۱. همان، ‌ مادّة پنجم.
مسائل بسیار خطیر و اساسی (حقوق بشر) را برای همة جهانیان اعلام می‌دارد؛ مسائلی که ممکن است از سوی بسیاری از مخاطبان متعلق به فرهنگ‌ها و ادیان و مکاتب گوناگون مورد انتقاد واقع شود. بدین ترتیب، هر مادّه از اعلامیه باید نتیجة یک رشته استدلال‌های عقلی و واضح باشد و سزاوار بود که نویسندگان اعلامیه نخست اصول مبنایی اعلامیه را بیان می‌کردند.
۴) فقدان شالودة نظری
ارتباط اعلامیه به منزلة یک نظامنامة حقوقی با نظام‌های ارزشی دیگر و نیز با جهان‌بینی آن معلوم نیست. صورتی که جهان‌بینی یک سلسله بینش‌های کلی دربارة عالم هستی است که مجموعة نظام‌های ارزشی بر اساس آنها شکل می‌گیرد. و نظام جامع ارزشی به نوبة خود دارای نظام اخلاقی است که به داوری ارزشی دربارة رفتار فردی می‌پردازد و نیز نظام حقوقی دارد که رفتار اجتماعی افراد را ارزش‌گذاری می‌کند و بر آنها نظارت و حاکمیت دارد. پس نظام حقوقی برخاسته از نظام کلی ارزش‌هاست. پس نباید نظام حقوقی را مستقل و بیگانه از جهان‌بینی و کل نظام ارزشی انگاشت، بلکه باید پیوند آن را با جهان‌بینی و ایدئولوژی توضیح و تبیین کرد، و این کاری است که اعلامیه نویسان از آن غفلت کرده‌اند و یا تغافل ورزیده‌اند.
۵) غفلت از توازن حق و تکلیف
تاکید اعلامیه فقط بر حقوق و آزادی‌هاست. در بندهای دوم و سوم مادّة بیست و نهم و مادّة سی‌ام و در همة مواد، سخن از حقوق و آزادی‌های بشر است و به تکالیف و وظیفه‌ها چندان اعتنایی نشده است. در صورتی که حق و تکلیف متضایف‌اند. در زندگی اجتماعی نمی‌توان برای فرد یا گروهی حقی تعیین کرد و بر دیگران تکلیفی
مقرر نداشت. از این رو، در یک نظامنامة حقوقی باید حقوق و تکالیف در کنار هم مورد توجه قرار گیرد، به گونه‌ای که هیچ یک دیگری را تحت‌الشعاع قرار ندهد. البته در اعلامیه نیز در مواردی به بعضی از تکالیف جزئی اشارت رفته است. اما این واقعیت که انسان در زندگی اجتماعی همان گونه که از حقوق و آزادیهایی بهرهمند می‌شود، باید به تکالیف و وظیفه‌هایی پایبند باشد، به هیچ وجه مورد توجه و تاکید واقع نشده و از اصول تکالیف اجتماعی انسان‌ها نیز ذکری به میان نیامده است.
۶) عدم انسجام
مواد اعلامیه در بسیاری از موارد با یکدیگر سازگاری ندارند و ظاهر آنها یکدیگر را نقض می‌کنند، به گونه‌ای که اگر کسی بخواهد به طور دقیق مطابق همة مواد آن رفتار کند، ممکن نیست. اینک به برخی از این موارد اشاره می‌کنیم:
الف) بند سوم مادّة بیست و ششم می‌گوید: پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش و پرورش فرزندان خود نسبت به دیگران اولویت دارند. اما در بند اول همان مادّه آمده که آموزش ابتدایی اجباری است. حال پدر و مادری که نمی‌خواهند فرزندشان به مدرسه برود، بلکه می‌خواهند که از همان شش و هفت سالگی او را به کارگاهی بفرستند، آیا حق چنین کاری را دارند یا نه؟ مطابق بند سوم پاسخ مثبت و بر اساس بند اول پاسخ منفی است. اگر اختیار را با پدر و مادر بدانند، باید بپذیرند که آموزش ابتدایی اجباری نیست؛ اگر آموزش ابتدایی را اجباری بدانند، باید قبول کنند که والدین در انتخاب نوع تعلیم و تربیت فرزندان خود نسبت به دیگران آزاد نیستند. به هر حال، این نوعی ناسازگاری است.
ب) مادّة سوم می‌گوید: «هر کس حق زندگی... دارد». مادّة هجدهم می‌گوید: «هر کس حق دارد از آزادی فکر و وجدان و مذهب بهره‌مند شود. این حق متضمن...
تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است». بر اساس احکام بعضی از ادیان و مذاهب، این دو مادّه قابل جمع نیستند. مثلاً در آیین هندو (۱)، قربانی کردن انسان روا است و تا همین اواخر انجام می‌گرفت. آیا پیروان این آیین حق دارند مثلاً فرزندان خود را در راه خدایان خود قربانی کنند یا نه؟ مطابق مادّة سوم پاسخ منفی است، در صورتی که بر اساس مادّة هجدهم پاسخ مثبت است. البته در این گونه موارد می‌توان و به حدس و گمان مدعی شد که نویسندگان اعلامیه جانب حق حیات را می‌گیرند و اجرای مراسم دینی را ممنوع می‌دارند. اما در هر حال می‌توان پرسید که چرا آزادی اجرای مراسم دینی فدای حق حیات می‌شود و نه برعکس. چه چیزی آزادی اجرای مراسم دینی را محدود می‌کند؟ چه اصلی مشخص می‌سازد که کدام یک از آداب و مراسم دینی و مذهبی صحیح و آزاد است و کدام یک نادرست و ممنوع؟ گذشته از این، در موارد مشابه آن نیز معلوم نیست که آیا اجرای مناسک و شعائر دینی آزاد است و پاره‌ای از اصول و مواد دیگر محدود می‌شود یا به عکس.
ج) در مادّة نوزدهم می‌خوانیم: «هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و انتشار آن به تمام وسائل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد». در بند اول مادّة بیست و یکم می‌خوانیم: «هر کس حق دارد که در ادارة امور عمومی کشور خود... شرکت جوید». از طرف دیگر، در بند سوم همان مادّة بیست و یکم آماده است: «اساس و منشا قدرت حکومت ارادة مردم است». جمع این مواد، در مورد کسانی که بر ضد یک نظام قانونی و مبتنی بر خواست اکثریت، اقدام به فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی، فرهنگی و تبلیغاتی می‌کنند، امکان‌پذیر نیست. مطابق مادّة نوزدهم کسانی که قصد براندازی یک نظام مشروع و مورد حمایت مردم را دارند، باید آزاد باشند، چون
۱. Hinduism
هر کسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و می‌تواند آزادانه و بدون مداخلة دیگران به عقاید خود پایبند باشد و در عین حال در ادارة امور کشور خود شرکت جوید؛ اما مطابق بند سوم مادّة بیست و یکم اینان نباید آزاد باشند، زیرا قیام در برابر نظام سیاسی که متکی به ارادة ملت است و اقتدار قانونی دارد، مجاز نیست. به دیگر سخن، چون نظام سیاسی مورد نظر قانونی است باید برقرار بماند اما بقا و دوام آن با آزادی فعالیتهای مخالفان امکان‌پذیر نیست. یا حاکمیت نظام قانونی باید پابرجا باشد و یا مخالفان نظام باید آزاد باشند. حال چه باید کرد؟ اگر از اطلاق آزادی فعالیت‌های سیاسی صرف‌نظر کنند، کدام اصل می‌تواند آن را مقید کند؟ و اگر بناست که اطلاق مذکور به وسیلة هیچ اصلی مقید نگردد، با حق بقایی که هر نظام سیاسی قانونی باید داشته باشد چه می‌کنند؟ دولت‌هایی که با امضای خود به اعلامیه ارزش و اعتبار بخشیده‌اند، با مخالفان سیاسی داخلی کشور خود که به فعالیت‌های نظامی و مسلحانه نیز دست می‌زنند چگونه رفتار می‌کنند؟ (البته دولت‌های مزبور خود را نظام‌های قانونی و مشروع می‌دانند.) آیا از نظر اعلامیه هر نوع فعالیت سیاسی، اگرچه موجب سقوط یک نظام عادلانه و مورد حمایت مردم گردد، مجاز است یا خیر؟
۷) عدم شفافیت
در اعلامیه موارد مبهمی وجود دارد که در آنها به طور شفاف اظهار نظر نشده است. مثلاً بند اول مادّة هفدهم می‌گوید: «هر شخص... حق مالکیت دارد»؛ و آن را به این معنا می‌گیریم که هر شخصی نسبت به آنچه از طریق قانونی و مشروع به دست آورده است حق مالکیت دارد. از سوی دیگر، شک نیست که در سرتاسر جهان، دولتها تصرفات کمابیش فراوانی در اموال مردم می‌کنند و مثلاً بخشی از آنها را تحت عناوینی از قبیل مالیات، عوارض و... می‌گیرند. از این‌گونه تصرفات هم گزیر و گریزی نیست، چراکه
دولت‌ها به آنها نیازمندند، و بدون آن نمی‌توانند وظایف و تکالیف خود را انجام دهند. پرسش این است: «اعلامیه» دربارة این گونه تصرفات که منجر به سلب مالکیت مردم نسبت به بخشی از اموالشان می‌شود چه می‌گوید؟ اگر کسی با استناد به اینکه اموالش اجرت کارها و زحماتی است که متحمل شده است، از پرداخت «مالیات»، «عوارض» و... امتناع کند، چگونه می‌توان او را مجاب و ملزم به پرداخت کرد؟
اگر به اطلاق مادّة هفدهم استناد شود، حق با مالک است و هرگونه تصرف از سوی دولت ممنوع است که نتیجة آن فروپاشی نظام حکومت است. از سوی دیگر، اصل ضرورت دولت ایجاب می‌کند که دولت بتواند تصرفاتی داشته باشد و اطلاق مادّة مزبور باید مقید گردد، در صورتی که دلیلی بر تقیید نداریم. در هر حال، چگونه می‌توان این دو سخن را جمع کرد که هر شخصی نسبت به آنچه از طریق قانونی کسب کرده است حق مالکیت دارد و نیز دولت حق دارد بخشی از اموال هر شخص را بگیرد؟ به طور قطع مقصود نویسندگان اعلامیه این نبوده است که افراد هر جامعه نباید به احکام و مقررات اقتصادی دولت تن در دهند. اشکال این است که چرا برای رفع این توهم‌اندیشه نکرد‌ه‌اند؟ چرا اصلی نیاورده‌اند که حق مالکیت را مقید و محدود سازد؟ اعلامیه نسبت به قلمرو حاکمیت دولت و حریم مالکیت افراد دچار ابهام است.
خلاصه، اعلامیة جهانی حقوق بشر، به دلیل کاستی‌های اساسی نمی‌تواند یک نظام حقوقی جهانی و مطلوب باشد. مهم‌ترین کاستی‌های اعلامیه را می‌توان چنین فهرست کرد: اعلامیه بدون اصول مبنایی و ترتیب منطقی تدوین گردیده است؛ ارتباط آن با جهان‌بینی و مجموعة نظام ارزشی، آن‌گونه که بایسته است، به خوبی تبیین نشده؛ فقدان شالودة نظری مستحکم موجب گردیده تا اعلامیه دچار نوعی تناقض درونی گردد و مواد آن با یکدیگر ناسازگار تلقی گردد؛ اعلامیه نه‌تنها به دین و مذهب بی‌اعتناست، بلکه رویکرد خصمانه دارد؛ تاکید بر حقوق و غفلت از تکالیف انسان نیز از دیگر
ضعف‌های اعلامیه است. ابهام و کلی‌گویی نیز بر این کاستی‌ها فزونی یافته و اعلامیه را در معرض اعتراض و انتقاد قرار داده است. در صورتی که انتظار می‌رفت، نویسندگان اعلامیه‌ای که داعیة جهانی بودن دارد، در حد امکان، کاستی‌ها را جبران و نقص‌ها را برطرف می‌کردند. مادامی که چنین باشد، اعلامیه نمی‌تواند حقوق همة انسان‌ها را تامین و تکالیف آنها را مشخص کند.
خلاصة فصل چهارم
در بررسی تفصیلی اعلامیة جهانی حقوق بشر چند نکته حائز اهمیت است:
یک) تعدادی از مواد اعلامیة جهانی حقوق بشر بیانگر حقوقی است که در مجموع مخالفتی با احکام اسلامی ندارد. (مواد ۶-۱۵)
دو) حقوقی نظیر برابری، برادری، عدم تبعیض، حق آزادی، و امنیت شخصی که در مواد ۱ـ ۴ آمده، بیشتر شعارگونه است و بر مبنای تدوین‌کنندگان اعلامیه و تحلیل عقلی توجیه‌ناپذیر است. در صورتی که از دیدگاه اسلام، حقوق مزبور از لحاظ مبنایی به خوبی قایل تبیین و توجیه عقلی است.
سه) اعلامیه برای بشر حق کرامت دائمی، مطلق و خدشه‌ناپذیر قائل است. و از این رو، حتّی کسانی که در ظاهر مسلمان‌اند، با استناد به آن، احکام حدود، قصاص و تعزیرات اسلامی را معارض با کرامت انسانی می‌دانند. این مهم‌ترین چالش اعلامیه به شمار می‌رود. (مادّة ۱۵)
چهار) دو مادّة ۱۸ و ۱۹ اعلامیه که مربوط به حق آزادی فکر، وجدان و آزادی عقیده و بیان است، در تعارض آشکار و مستقیم با احکام ارتداد است.
پنج) ضعف اصلی اعلامیه، افراط در جنبة حقوق فردی و غفلت از حق خدای متعال و حقوق جامعه است. به همین دلیل، حقوق مندرج در اعلامیه مطلق است. در صورتی که ما معتقدیم، منشا همة حقوق حق خداوند است و حقوق فردی و اجتماعی مادامی محترم است که با حق خداوند در تعارض نباشد.
شش) از نظر اعلامیه، منشا قدرت و مشروعیت حکومت، ارادة ملت است. این امر از دیدگاه اسلام پذیرفته نیست.
افزون بر اینها، اعلامیه برخی کاستی‌های عمده و اساسی نظیر «فقدان نظم و ترتیب منطقی، بی‌اعتنایی به دین، فقدان شالودة نظری، عدم انسجام و شفافیت و..» . دارد. مهم‌تر از همه، برهان‌ناپذیری مواد اعلامیه است. به بیان دیگر، ادعاهایی که در اعلامیه وجود دارد، قابل تبیین فلسفی نیست.


۱. جزوه حقوق و سیاست در قرآن، ج۲، ص۱۹۷۷-۱۹۸۸.
۲. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۳.    
۳. اعلامیة جهانی حقوق بشر، بند دوم، مادّة بیست و نهم
۴. اسراء/سوره۱۷، آیه۷۰.    
۵. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۹.    
۶. فرقان/سوره۲۵، آیه۴۴.    
۷. انفال/سوره۸، آیه۲۲.    
۸. انفال/سوره۸، آیه۵۵.    
۹. بقره/سوره۲، آیه۱۷۸.    
۱۰. بقره/سوره۲، آیه۱۷۹.    







جعبه ابزار