حلقه کیهانی2
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فرادرمانی از زیر مجموعه های عرفان کیهانی است که ادعا دارد با آموزه های عرفانی خاص خود می تواند بیماران جسمی و روحی را مداوا کند. در این شاخه درمانی، بیمار توسط فرادرمانگر به شبکه شعور کیهانی (شبه آگاهی و هوشمندی حاکم بر جهان هستی ، روح القدس ، ... ) متصل شده و ضمن ارایه اطلاعاتی از نحوه اتصال خود از طریق دیدن رنگها ، نورها ، احساس حرکت و فعالیت نوعی انرژی در درون بدن و همچنین از طریق گرم شدن، سرد شدن و... ، اعضای معیوب و تنش دار بدن او مشخص شده و با حذف علایم، روند درمان آغاز می شود. پایه گذار این نوع از عرفان شخصی به نام محمد علی طاهری است.
شکی نیست که در طول تاریخ افراد زیادی مدعی عرفان بودند و مسلک هایی را هم در این باب به بشریت عرضه کردند، اما باید توجه داشت که نسبتی عمیق بین عرفان و ظواهر دینی و عقل وجود دارد، و درک این نسبت می تواند ما را از بسیاری از انحرافات نجات دهد و می تواند محکی باشد تا هر مسلکی، ادعای وصول به حقیقت را نکند. برای بررسی هر عرفان و مسلک نوظهوری باید مطالب زیر را در نظر داشته باشیم:
سه مقوله شریعت (دین)، عقل و عرف، پدید آورنده سیستم متعارف بشری و شکل دهنده جهان بیرونی و این سویی ما است، با توجه به ماهیت فراروند و ظاهر گریز عرفان، با دو وضعیت روبرو خواهیم بود: در نسبت با شریعت از سویی با عرفانی روبروییم که هم، پا را فراتر از حریم دین و شرع می گذارد و هم ملتزم به آن باقی می ماند و در عین حفظ ظاهر به باطن راه می برد و از سویی دیگر با عرفانی که خود را از شریعت می رهاند و التزام بدان را از دست می دهد. در حالت نخست، عرفان به معنای تعمیق شریعت و پیوند ظاهر دین با باطن آ ن است و در حالت دوم، عرفان از مرز شریعت عبور می کند و دین را وا می نهد و پیوند با ظاهر را به قیمت کسب باطن از کف می دهد. در نسبت با عقل از سویی با عرفانی مواجهیم که فراتر از عقل و احکام آن است؛ ولی به این معنا که آن را تعمیق می بخشد و مرزهای ظاهر آن را می گسترد و با ظاهر به فراسوی باطن پر می گشاید. از سویی با عرفانی که خود را از قید و بند عقل و لوازم آن رها کرده، از حریم ظاهری آن می گریزد و در واقع با انکار منطق و عقل متعارف، خود را به طوری ورای طور عقل می کشاند.
در نسبت با عرف و عادت نیز از سویی با عرفانی که به قواعد عرف و آداب ظاهری و هنجارهای فردی و اجتماعی گردن می نهد مواجهیم؛ گرچه به فراسوی آنها نیز می رود و از سویی با عرفانی روبروییم که با بی اعتنایی به قواعد و آداب عرف و عادت پا به وادی عرف ستیزی، سهل انگاری و اباحی مسلکی می نهد.
همان گونه که ملاحظه شد، عرفان در حالت نخست، عرفانی حقیقی و متعادل است؛ زیرا ظاهر و باطن را توأمان خواستار است و یکی را به قیمت دیگری از دست نمی نهد و التزام به یکی را بدون پاسداشت دیگری نمی طلبد، ولی در حالت دوم، عرفان آسیب دیده و آسیب رسان است که در قوی ترین حالت، ضد شریعت، عقل، عرف، عادت و در ضعیف ترین حالت، گریزان از این مقولات است.
پس عرفان اصیل و حقیقی یا همان چیزی که در معنای واقعی کلمه می توان آن را عرفان خواند، عرفانی دشوار، دیریاب و ناب است و کار سهل انگاران و خوش نشینان نیست. در مقابل، عرفان های بدلی یا شبه عرفان ها هستند که بی اعتنا به شریعت، عقل و عرف اند؛ از این رو هم متعددند، هم سهل الوصول و هم جاعلان و حامیان آن بسیارند.
البته همان گونه که درباره پدیده های عرفانی گذشت، همین شبه عرفان ها نیز به نسبت قربشان به حقیقت عرفان، از این حقیقت بهره می برند و در نزد بسیاری مطلوب و جاذب می افتند و در عین حال به مقدار بعدشان از این حقیقت، مجازی و میان تهی تلقی می شوند که هم آسیب می بینند و هم آسیب می زنند.
از آنچه گذشت می توان اصولی را برگرفت و در راه اصلاح و تعدیل رویارویی با شبه عرفان ها و شبه عرفانی ها به کار بست:
۱. عرفان ها باید به اصول و متون دینی بازگشت کنند که در آنها وجود خدای مطلق و متعالی مفروض گرفته می شود.
۲. عرفان ها باید طریقت و شریعت را با هم مقرون کنند و آن را با هم و نه جدا از هم بخواهند.
۳. باید بر پایه های عقل سلیم و مبانی نظری قوی توجیه شوند. عرفان نظری و عملی را باید با هم دانست و با هم خواست.
۴. عرفان های غیردینی باید با عرفان های دینی قیاس شوند، تا صحت و سقم آنها معلوم گردد؛ زیرا روح و جوهر اصلی عرفان ها که همان وحدت گرایی و بیان ناپذیری است، تنها با عرفان دینی قابل تفسیر و توجیه است.
۵. همه پدیده های روانشناختی و فرا روانشناختی مرتبط با تجارب عرفانی باید با محک ها و معیارهای تجربه عرفانی دینی سنجیده و صحت و سقم آنها باز نموده شود.
۶. همه تجارب شبه عرفانی چه در حالت های تعادل روحی و روانی و چه در موارد ناهنجاری های روانشناختی و مرضی باید شبه عرفان یا عرفان مجازی تلقی شوند و چند و چون آنها باید تنها با مرجع قرار گرفتن تجربیات اصیل دینی سنجش شود. این پدیده ها شامل طیفی وسیع از طالع بینی های هندی، چینی، خورشیدی تا انرژی درمانی، عرفان درمانی، عشق درمانی، روح پژوهی، طریق دارما، عرفان آکنکار، یوگا، بودا و آثار کسانی از قبیل: کاستاندا، کوئیلو، کریشنا، سیلور استاین، پل توئیچل، راد استایگر، اشو، اریک فروم، جک کانفیلد و دیگران می شود"
[۱] .
در باره عرفان کیهانی نیز باید همه این مطالب را در نظر گرفت. از قدیم در حوزه های دینی که عرفان تدریس می شده است، به همه افراد توصیه نمی شده که در این کلاس ها شرکت کنند. خداوند می فرماید: "رکس در راه ما مجاهده کند، او را به راههای خودمان را هنمایی می کنیم"
[۲] . اگر چه هر گروه و مسلکی به تناسب بهره گیری اش از حقیقت، اثرات مثبتی به همان اندازه دارد.
به هر حال مناسب دیدیم که با این نگاه برخی از اصول ذکر شده در کتاب عرفان کیهانی (دفتر اول)، نوشته محمد علی طاهری ( موسس این عرفان)، را به صورت گذرا مورد ارزیابی قرار دهیم:
۱- این عرفان، خودش را ابتداءاً وامدار عرفان ایرانی و سپس اسلامی می داند، اما در اصول، ذکر شده و در دیگر مباحث، چگونگی رابطه با این دو عرفان و استفاده از آنان روشن نشده است.اصولاً منسوب کردن این عرفان به عرفان ایرانی یا اسلامی چه معنایی دارد؟
۲- در بخشی از این اصول آمده است که: زبان عرفانی هر ملتی با زبان عرفانی دیگر ملل فرق دارد، پس چرا در یکی دیگر از اصول، این عرفان را عرفانی جهانی و فرا ملیتی و فرا دینی می دانند!؟ آیا رسیدن به کمالات فردی و ... هیچ ربطی به دین شخص یا مذهب یا اعتقادات او ندارد؟ آیا، رسیدن به همه مراحل کمال ممکن برای اشخاص، با مذاهب و ادیان مختلف، یکسان است؟
۳- اگر یک عرفان فرادینی و فرا ملیتی است (به طوری که شامل بی دین ها هم می شود)، صحبت از طریقت و شریعت، چه معنایی دارد؟
۴- تعریفی که از عالم کثرت ارائه شده است، مطابق با تعریف مصطلح نیست. در این باره گفته شده است: "در عالم کثرت هیچ دو انسانی نمی توانند یکدیگر را تحمل کنند!!".
۵- در یکی از اصول این عرفان چنین آمده است:" جهان از حرکت آفریده شده است و هر جلوه ای که ناشی از حرکت باشد، مجازی است. در نتیجه؛ جهان هستی وجود خارجی ندارد و تصویر مجازی از حقیقت دیگر است."تقریبا همه این گزاره ها نا مفهوم، اشتباه و یا حداقل احتیاج به تبیین دارد. قبول نداشتن حقیقت خارجی برای دنیای بیرونی، اثرات مخربی دارد. در یونان قدیم هم عده ای بودند که حقایق خارجی را انکار می کردند. بعد از آن نیز عده ای، سعی در انکار حقیقت داشتند، که مورد انتقاد شدید دانشمندانی مانند بوعلی سینا قرار گرفتند.
۶- این کتاب در اصلی از اصول خود می گوید :" اسرار حق، اطلاعات محرمانه ای است که افشای آن ها نقض کننده عدالت و ستارالعیوب بودن او است، که افراد اجازه واردشدن به حریم آن را ندارند و ورود به آن، فقط با کمک شبکه منفی امکان پذیر است و شبکه مثبت این اطلاعات را در اختیار کسی قرار نمی دهد. ( اصل: الله عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور )."
اگرچه خداوند ستار العیوب است ولی اطلاع یافتن به اطلاعاتی که فقط ذات خداوند از آن اطلاع دارد، برای خیلی از اولیاء خداوند ممکن، بلکه اتفاق افتاده است. چنین نیست که رسیدن به این نوع از اطلاعات فقط با کمک شبکه منفی امکان پذیر باشد. چه بسا خداوند برای در مسیر هدایت قراردادن بندگانش، یکسری از اطلاعات آنان را در اختیار اولیاءش قرار دهد تا بتوانند با استفاده از آن مریضیهای او را تشخیص داده و به اذن خداوند، او را هدایت کنند.
۷- آخرین مطلبی که از این اصول استخراج شده است این است که گفته شده است: " هر عملی که انسان را از کمال دور نماید، گناه و هر عملی که انسان را به کمال نزدیک سازد، ثواب محسوب می شود. " در این مطلب، چند سؤال اساسی وجود دارد. اول آن که: آیا همین معیار در این عرفان که خود را فرا ملیتی و فرا دینی می داند، برای تشخیص گناه و ثواب کافی است؟!
ثانیاً: انسان در طول زندگی و چه بسا در طول روز، اعمال بسیاری انجام می دهد؛ از کجا تشخیص دهد که این عمل مخصوص، او را به کمال نزدیک ، یا از کمال دور می کند؟
ثالثاً: امروزه در دنیا، هر مسلک یا مذهبی اعمال و افکار خود را برتر و به کمال نهایی، نزدیک تر می داند. این اختلاف فراوان دیدگاه ها در این عرفان چگونه حل می شود؟
رابعاً: اگر تعریف را عکس کنیم و بگوییم گناه چیزی است که انسان را از کمال دور می کند و ثواب چیزی است که، شخص را به کمال نزدیک می کند، آیا صحیح است؟ مسلماً؛ حداقل، موجبه جزئیه این تعریف صحیح است. یعنی برخی از گناهان انسان را از کمال دور می کند( اگر چه موجبه کلیه آن هم صادق است). در این صورت، مصادیق گناه را این عرفان، چگونه روشن می کند؟
[۳] برگرفته شده از سوال ۲۵۰۰ (سایت: ۲۶۳۰) ، شناخت مسلک اکنکار.
[۴] عنکبوت، ۶۹.