• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خاتمیت در قرآن و حدیث(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خاتميت ، خاتميت، مفهومى كلامى و از آموزههاى مشترك همه مسلمانان به معناى پايان يافتن نبوت به حضرت محمد صلىاللّهعليهوآله.
۱) در قرآن و حديث. خاتميت مصدر جعلى از خاتم (به كسر يا فتح تاء) و از ريشه خ ت م است. در بيشتر منابع لغوى مراد از خاتمالانبيا بودن پيامبر اكرم صلىاللّهعليهوآلهوسلم را اين دانستهاند كه ايشان آخرين پيامبر است. در برخى منابع از خاتم به مهرى كه بر پايانِ نامهها مىزدهاند، نيز تعبير شده است (خليل بن احمد، ذيل «ختم»؛
جوهرى، ذيل «ختم»؛
ابن فارس، ذيل «ختم»؛
راغب اصفهانى، ذيل «ختم»؛
ابن منظور، ذيل «ختم»؛
طريحى، ذيل «ختم»؛
زَبيد، ذيل «ختم»). به نظر برخى مستشرقان، اين واژه ريشهاى آرامى دارد كه در اين صورت هم در معناى اصطلاحى آن تغييرى حاصل نمىشود.
واژه خاتميت در قرآن كريم به كار نرفته، اما تعبير خاتمالنبيين در آيه ۴۰ سوره احزاب (ماكانَ محمدٌ أبا أَحَدٍ مِنْ رجالِكُمْ وَلكِن رسولَ اللّهِ و خاتمَ النبيينَ) به عنوان وصف پيامبر اكرم به كار رفته است (زمخشرى، ج ۳، ص ۵۴۴ـ۵۴۵؛
طبرسى، ج ۷، ص۵۶۷؛
فخررازى، ج ۱۳، ص ۱۸۵). تعبير «خاتمالنبيين» به دو صورت، با كسر يا فتح تاء خوانده شده است. در صورت اول به معناى پاياندهنده و مهركننده سلسله انبيا و در صورت دوم به معناى آخر و پايان است (طوسى، ذيل آيه؛
ابوالفتوح رازى، ج ۱۵، ص ۴۳۲؛
آلوسى، ج ۲۱، ص ۳۴؛
تفسير نمونه، ج ۱۷، ص ۳۳۸ـ۳۴۱).
علاوه بر آيه ۴۰ سوره احزاب، در قرآن كريم تعابير ديگرى دالّ بر آخرين پيامبر بودن رسولاكرم وجود دارد. تعابيرى همچون: اكمال دين: «اليومَ اكملتُ لَكمْ دينَكم» (مائده:۳)؛
ارسال از جانب خدا براى جميع مردم: «اِنّى رسولُ اللّه اِليكُمْ جَميعا» (اعراف: ۱۵۸)؛
فرستادن نبىاكرم براى ابلاغ دين حق تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند: «هُوَالذى اَرْسَلَ رسوله بِالهدى و دين الحقِّ ليُظهرَه علىالدينِ كُلِّه» (توبه: ۳۳؛
فتح: ۲۸؛
صف: ۹)؛
نبودن هيچ تغييردهندهاى در كلمات الهى: «لامُبدِّلَ لِكلماته» (كهف: ۲۷)؛
انذار براى عالميان: «لِيكونَ للعالمينَ نَذيرا» (فرقان: ۱)(سبحانى، ۱۳۶۹ش، ص ۳۳ـ۳۸)؛
ارسال پيامبر براى بشارت و انذار همه مردم: «و ما ارسلناكَ اِلّا كافةً للناسِ بشيراً و نذيراً» (سبأ: ۲۸)؛
راه نيافتن باطل در كتاب خدا: «لايأتيهِ الباطلُ من بينِ يديهِ و لا مِن خَلْفِه» (فصلت: ۴۲)؛
رحمت بودن پيامبر براى عالميان: «و ما اَرسلناكَ اِلّا رحمةً لِلعالمين» (انبياء: ۱۰۷). تمامى اين تعابير متضمن آن است كه اسلام داراى كاملترين شرايع و دينى جهانى است و نسخ و تغييرى در آن راه نخواهد يافت. از اينرو دين اسلام آخرين دين، و پيامبر اكرم خاتمالانبيا بهشمار مىآيد.
در عصر جديد، پس از پيدايى دو جريان بهائيت• و قاديانيه (رجوع کنید به احمديه•)، موضوع خاتميت مورد مناقشه قرار گرفت. منكران خاتميت گاه با تأويل معناى خاتمالنبيين در آيه ۴۰ سوره احزاب (مصباح، بخش ۵، ص ۱۸۰ـ۱۸۱؛سبحانى، ۱۳۶۹ش، ص ۲۳ـ۳۳) و گاه با استناد به برخى ديگر از آيات قرآن شبهاتى درباره خاتميت طرح كرده و به انكار آن پرداختند كه متقابلا پاسخهايى به آنان داده شده است.
آيات مورد استناد مخالفان خاتميت را مىتوان به دو دسته كلى تقسيم كرد: دسته اول آياتى كه، به تأويل مخالفان، با اختصاص شريعت اسلام به گروه، قوم، امت خاص يا زبان مشخص به انكار عمومى بودن دعوت پيامبر و آيين اسلام مىپردازد. براى مثال در قرآن آياتى هست كه در آنها انذار پيامبر مخصوص يك قوم (مريم: ۹۷؛
قصص: ۴۶؛
سجده: ۳؛
يس: ۶)، يا مخصوص «امّ القرى» (انعام : ۹۲؛
شورى: ۷) دانسته شده است و منكران خاتميت كوشيدهاند با استناد به اين آيات عموميت دعوت پيامبر اكرم را ــكه از لوازم خاتميت است ــ نقض كنند. در مواجهه با اين قسم اشكالات پاسخهاى نقضى و حلّى ارائه شده است. در بخش پاسخ نقضى، به آيات ديگر همان سورههاى مورد بحث توجه دادهاند كه بر عموميت دعوت پيامبر اكرم دلالت دارد (سبحانى، ۱۴۱۲، ج ۳، ص ۴۷۷ـ ۴۷۸). در پاسخ حلّى نيز به تبيين طبيعت دعوت پرداخته و گفتهاند كه در دعوت عمومى و جهانى نيز گاه لازم است قوم يا گروه خاصى مخاطب دعوت قرار گيرد. چنانكه پيامبر در آغاز رسالت خود، ابتدا به دعوت قوم خود، پس از آن به دعوت اهل حجاز و در نهايت به ابلاغ دعوت به سران ممالك ديگر پرداخت (سبحانى، ۱۴۱۲، ج ۳، ص ۴۷۷ـ ۴۷۸).
منكران خاتميت همچنين به آياتى اشاره كردهاند كه در آنها براى هر امتى، رسول، اجل و مهلتى تعيين شده است (اعراف: ۳۴؛
يونس: ۴۷؛يونس:۴۹) و بر اين اساس، عموميت رسالت پيامبر را انكار كردهاند. در پاسخ به معانى مختلف امت، با توجه به كاربرد اين واژه در قرآن كريم اشاره و گفته شده است كه در اينگونه آيات، امت به معنى دين و طريقه نيست. بلكه مراد از آن جماعتهايى است كه وجه مشتركى با هم داشته باشند (سبحانى، ۱۳۶۹ش، ص ۱۱۴ـ ۱۲۵؛
سبحانى، ۱۴۱۳، ج ۳، ص ۱۸۴ـ۱۹۲).
از ديد منكران، آيه ۴ سوره ابراهيم (و ما اَرسلنا مِن رسولٍ الّا بِلسانِ قومِه...) از ديگر آيات ناقض عموميت دعوت پيامبر است كه در آن گفته شده هر پيامبرى به زبان قوم خود مبعوث مىشود. در پاسخ گفته شده است كه آيه بر موافقت زبان هر پيامبر با زبان قومش دلالت دارد و به اين معنى نيست كه لزوماً زبان هر پيامبر با زبان تمام مخاطبانش يكى باشد. بنابراين ممكن است مخاطبان دعوت پيامبر اعم از قوم وى باشند (سبحانى، ۱۴۱۲، ج ۳، ص ۴۷۸). همچنين در قرآن آياتى هست مبنى بر نجات پيروان انبياى پيشين، مشروط بر ايمان به خدا و روز قيامت و انجام عمل صالح (بقره: ۶۲؛
مائده: ۶۹؛
حج: ۱۷). منكران خاتميت چنين برداشت كردهاند كه صاحبان اديان پيشين نجات خواهند يافت، حتى اگر به رسالت پيامبر ايمان نياورند و به احكام و شريعت وى گردن ننهند، ولى به خدا و قيامت ايمان داشته و عمل صالح انجام دهند و به اين ترتيب عموميت دعوت پيامبر خدشهدار مىشود. در پاسخ به آنان نيز گفته مىشود كه در اين آيات درباره حقيقت ايمان به خدا و شرايط آن و بيان مراد از عمل صالح و شرط قبولى آن بحث نشده، حال آنكه براى آگاهى از اين شرايط بايد به آياتى توجه كرد كه در آنها به آن امور تصريح شده است (سبحانى، ۱۴۱۲، ج ۳، ص ۴۷۸ـ ۴۸۳؛
سبحانى، ۱۴۱۳، ج ۳، ص ۲۰۱ـ۲۱۴).
دسته ديگر از آيات مورد استناد منكران خاتميت، آياتى است كه از نظر ايشان به امكان بعثت پيامبرانى در آينده، ابلاغ دين و شريعت جديد، اطلاق اراده خدا بر فرستادن پيامبرى ديگر، يا استمرار ارسال رسل اشاره دارد. مثلا آيه ۳۵ سوره اعراف (يا بَنىآدَمَ اِمَّا ياتِيَنَّكُم رُسُلٌ منكم يَقُصُّون عَلَيكُم آياتى...) بيان مىكند كه خداوند در آينده پيامبرانى خواهد فرستاد. در پاسخ گفته شده است اين آيه در سياق داستان خروج آدم از بهشت و خطاب خداوند به بنىآدم است و بيان مىكند كه خدا براى راهنمايى انسانها نظام پيامبرى و شريعت را قرارداده است (طباطبائى، ذيل آيه؛طه:۱۲۳). به علاوه، صيغه مضارع هميشه دلالت بر وقوع فعل در آينده ندارد. ضمن آنكه مضمون اين آيه در قالب جمله شرطى بيان شده، بدين معنا كه اگر پيامبرانى به سوى شما آمدند، از آنان پيروى كنيد. البته جمله شرطى متضمن تحقق شرط نيست (مصباح، بخش ۵، ص۱۸۱ـ۱۸۲؛سبحانى، ۱۳۶۹ش، ص۹۶ـ۱۰۹؛
سبحانى، ۱۴۱۳، ج ۳، ص ۱۷۱ـ۱۸۱). منكران خاتميت همچنين آيه ۲۵ سوره نور (يَومَئِذٍ يُوَفّيهِمُ اللّهُ دِينَهُمُ الحَقَّ...) را به معناى آمدن دين و شريعت جديد تفسير كردهاند. درحالىكه در آيه مورد بحث مراد از دين جزاست نه دينى غير از اسلام (سبحانى، ۱۳۶۹ش، ص ۱۱۲ـ۱۱۳؛
سبحانى، ۱۴۱۳، ج ۳، ص ۱۹۳ـ۱۹۴). از ديگر آيات مورد استناد آنها آيه ۱۵ سوره غافر (... يُلقى الرُّوحَ مِنْ اَمْرِه عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِه...) است، كه به موجب آن خدا هركس را بخواهد به پيامبرى مبعوث مىكند. پاسخ اين است كه اين آيه ناظر به آينده نيست؛
بلكه در مقام بيان اين حقيقت است كه انتخاب پيامبر، براساس خواست و مشيت الهى است (مصباح، بخش ۵، ص ۱۸۳ـ۱۸۴؛
سبحانى، ۱۳۶۹ش، ص ۱۰۹ـ ۱۱۲؛
سبحانى، ۱۴۱۳، ج ۳، ص ۱۸۱ـ ۱۸۴). منكران خاتميت در تفسير آيه ۴۴ سوره مؤمنون (... اَرسَلنا رُسُلَنا تَتْرى...)، نيز كلمه «تَتْرى» (پشت سرهم) را به «لاتنقطع» (دائم) تفسير كرده و آيه را دالّ بر استمرار نبوت دانستهاند. در حالىكه به لحاظ لغوى چون ارسلنا فعل ماضى است، تترى را نمىتوان لاتنقطع معنا كرد. بهعلاوه مطابق اين تفسير انكار معاد هم لازم است (بياضى، ج ۱، ص ۶۲؛سبحانى، ۱۳۶۹ش، ص ۱۲۵ـ۱۲۹). زمخشرى (زمخشرى،ج ۳، ص ۵۴۴ـ ۵۴۵) در پاسخ به اينكه نزول عيسى و خضر عليهماالسلام در آخر زمان به منزله نفى خاتميت است، گفته است كه اين پيامبران نيز در هنگام نزول مجدد بر دين اسلام خواهند بود.
علاوه بر اين، گاهى با استناد به آيه ۳۴ سوره غافر اعتقاد به خاتميت را ذهنيت مشترك همه امتهاى پيامبران تلقى كردهاند. در پاسخ گفته شده است كه اين آيه درباره كسانى است كه اساسآ نبوت را انكار مىكنند (فخررازى، ذيل آيه).
در حديث. در جوامع حديثى شيعى و اهل سنّت، احاديث نبوى و نيز احاديث منقول از امامان معصوم عليهمالسلام درباره خاتميت بسيار است. آموزه خاتميت در فرهنگ اسلامى جايگاه و اهميت جدّى دارد، تا جايى كه پذيرش آن از ضروريات آيين اسلام شمرده شده است. در بسيارى از دعاهاى مأثور از ائمه اطهار عليهمالسلام، بر خاتميت رسول اكرم گواهى داده شده است (طوسى، ۱۴۱۱، ص ۷۱۹؛طوسى، ۱۴۱۱، ص ۷۷۸؛طوسى، ۱۴۱۱، ص۸۰۳؛
ابن طاووس، ج ۱، ص ۸۴؛ابن طاووس، ج ۱، ص۱۱۶؛ابن طاووس،ج ۲، ص ۶۴؛؛ابن طاووس،ج ۲، ص۳۰۳).
در بسيارى از احاديث نيز، بر خاتميت پيامبر اكرم تأكيد شده است. از مهمترين احاديث نبوى در اثبات خاتميت حديث منزلت است كه از احاديث متواتر بوده و در آن به خاتمالنبيين بودن پيامبر اسلام تصريح شده است. احاديث نبوى ديگرى نيز درباره خاتميت نقل شده است. از جمله آنكه پيامبر اكرم در حديثى خود را خاتمالانبيا يا خاتم هزار پيامبر يا بيشتر (ابن حنبل، ج ۳، ص ۷۹؛
حاكم نيشابورى، ج ۲، ص ۵۹۷؛
هيثمى، ج ۷، ص ۳۴۶) و امام على عليهالسلام را خاتمالاوليا يا خاتمالاوصيا يا خاتم هزار وصى خواندهاند (صفّار قمى، ص۳۳۰؛
ابنابى زينب، ص ۲۶۶؛
ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۵۴؛
مجلسى، ج ۳۹، ص ۷۶). ايشان همچنين خود را اولين پيامبران در خلقت و آخرينشان در بعثت معرفى كردهاند (سيوطى، ج ۱، ص ۳۹۳؛
متقى، ج ۱۱، ص ۴۲۵؛
قندوزى، ج ۱، ص ۶۴؛
غزالى، ج ۴، ص ۱۲۶ـ۱۲۷). در حديثى، اولْ رسولانْ آدم و آخر آنان محمد صلىاللّهعليهوآلهوسلم ذكر شده است (متقى، ج ۱۱، ص۴۸۰؛
مُناوى، ج ۳، ص ۱۲۵). چنانكه در برخى روايات (ابن حنبل، ج ۲، ص ۴۳۶؛ابن حنبل،ج ۳، ص ۲۴۷ـ ۲۴۸؛
بخارى، ج ۵، ص ۲۲۵ـ۲۲۷) به گواهى انبياى پيشين بر خاتميت رسول اكرم اشاره شده است و از حضرت رسول اكرم نقل شده اگر موسى زنده بود، به دين اسلام درآمده و از وى تبعيت مىكرد (ابنابى شيبه، ج ۶، ص ۲۲۸؛
ابويعلى موصلى، ج ۴، ص ۱۰۲؛
ابن حجر عسقلانى، ج ۱۳، ص ۴۳۷). به همين سبب، در حديث مزبور حضرت پيامبر اصحاب خود را از مباشرت و نظرخواهى اهل كتاب منع كردند. در حديث ديگرى كه معروف به حديث لِبنه است، پيامبر اكرم سلسله انبيا را به بنايى از هر نظر كامل تشبيه كردهاند كه فقط جاى يك آجر آن خالى بوده است، سپس مَثَل خود را مَثَل آن آجر دانستهاند كه با آن بنا كامل مىشود. به واسطه حضرت محمد نيز بناى نبوت به اتمام مىرسد (ابن حنبل، ج ۲، ص ۲۵۶ـ۲۵۷؛ابن حنبل، ج ۲، ص۳۱۲؛
بخارى، ج ۴، ص ۱۶۲ـ۱۶۳؛
مسلم بن حجاج، ج ۷، ص ۶۴ـ۶۵؛
ترمذى، ج ۴، ص ۲۲۵). غزالى (غزالى، ج ۴، ص ۱۲۶ـ۱۲۷) در تفسير اين حديث بيان كرده است كه زياده بر كمال، نقص تلقى مىشود. همچون دست انسان كه كمال آن داشتن پنج انگشت است و وجود انگشت ششم در آن نقص تلقى مىشود. درنتيجه به موجب اين حديث، رسول اكرم قطعآ خاتم انبيايند.
پيامبر اسلام در حديث ديگرى يكى از اسامى خود را عاقِب شمرده و در شرح معناى آن فرمودهاند عاقِب كسى است كه پس از وى پيامبر ديگرى نمىآيد (ابن سعد، ج ۱، ص ۱۰۵؛
ابن حنبل، ج ۴، ص ۸۰، ۸۴؛
مسلم بن حجاج، ج ۷، ص ۸۹؛
ابن حجر عسقلانى، ج ۶، ص ۴۰۶). رسول اكرم در جايى ديگر بيان كردهاند كه من براى هدايت جميع مردم، از هر نژادى كه باشند، مبعوث شدهام و به واسطه من سلسله انبيا به پايان رسيده است (ابن سعد، ج ۱، ص ۱۹۲؛
ابنحنبل، ج ۱، ص ۳۰۱؛
مسلم بن حجاج، ج ۲، ص ۶۴؛
طبرانى، ج ۷، ص ۱۵۵). در حديث ديگرى، پيامبر اكرم فرمودند پيامبرى بعد از من و سنّتى پس از سنّت من و امتى بعد از امت شما نيست و اگر كسى پس از من ادعاى نبوت كرد دروغگوست (ابن بابويه، ۱۴۱۴، ج ۴، ص ۱۶۳؛
ابن بابويه، ۱۳۶۲ش، ج ۱، ص ۳۲۲؛
مفيد، ص ۵۳؛
حرّ عاملى، ۱۴۱۶، ج ۲۸، ص ۳۳۷ـ۳۳۸). در حديثى نيز، ضمن اشاره به مدعيان دروغين، خود را خاتمالنبيين معرفى كردند (ابن حنبل، ج ۵، ص ۲۷۸، ۳۹۶؛
ابوداوود، ج ۲، ص ۳۰۲؛
ترمذى، ج ۳، ص ۳۳۸) و البته تصريح نمودند كه هرگز به خاتمالنبيين بودن خود فخرفروشى نمىكنند (دارمى، ج ۱، ص ۲۷). در حديث ديگرى به محزون شدن مسلمانان، هنگام شنيدن خبر ختم رسالت از زبان حضرت پيامبر اشاره شده است (ابن حنبل، ج ۳، ص ۲۶۷؛
ترمذى، ج ۳، ص ۳۶۴؛
حاكم نيشابورى، ج ۴، ص ۳۹۱). در برخى روايات به وجود مهر ختم نبوت ميان دو كتف مبارك پيامبر اكرم و توصيف آن پرداخته شده است (مسلم بن حجاج، ج ۷، ص ۸۶ـ۸۷؛
ترمذى، ج ۵، ص ۲۶۰).
از ائمه اطهار عليهمالسلام نيز رواياتى در اثبات و تأييد خاتميت رسول گرامى اسلام نقل شده است. از جمله حضرت على عليهالسلام در مواضع مختلفى از نهجالبلاغه به اين مهم اشاره كردهاند. حضرت على در خطبه اول فرمودهاند كه خداى سبحان، محمد صلىاللّهعليهوآلهوسلم را براى به انجام رساندن وعدهاش و تمام كردن سلسله نبوت فرستاد. در خطبه ۱۳۳، ضمن بيان ويژگيهاى رسول اسلام بيان كردهاند كه به واسطه ايشان وحى الهى خاتمه يافت. در خطبه ۱۷۳، پيامبر اكرم امين وحى خدا و خاتم رسولان معرفى شدهاند. براساس خطبه ۱۸۳، به واسطه رسول اسلام دين الهى كامل گشته است. بنابر خطبه ۲۳۵ نيز هنگامى كه امام على پيكر مطهر پيامبر اكرم را براى غسل و تجهيز آماده مىكردند، بيان كردند، اى رسول خدا، با مرگ شما چيزى (نبوت) خاتمه يافت كه با مرگ هيچ فرد ديگرى پايان نيافته بود.
حديث مهم ديگرى كه مبناى فقيهان در استنباط بسيارى احكام شرعى قرار گرفته و مؤيد خاتميت و عدم نسخ شريعت رسول اكرم است، حديثى از امام صادق عليهالسلام است كه فرمودند: «حلال محمد تا روز قيامت حلال و حرام او نيز تا قيامت حرام است» (صفّار قمى، ص ۱۶۸؛
كلينى، ج ۱، ص ۵۸؛
حرّ عاملى، ۱۳۷۶ش، ج ۱، ص ۶۴۳؛سبحانى، ۱۳۶۹ش، ص ۴۵ـ۹۴). در ضمن خاتميت پيامبر اكرم با جامعيت و كلى بودن دعوت ايشان (عالَمى و جهانى بودن) ملازمت دارد و پيامبر گرامى اسلام از همان سالهاى آغازين بعثت در موارد مختلفى، از جمله در حادثه يومالدار كه فرمودند «... انى رسولاللّه اليكم خاصة و الىالناس عامة...» (ابن اثير، ج ۲، ص ۶۱)، يا دعوت از ملوك و پادشاهان سرزمينهاى ديگر براى پذيرش آيين اسلام (ابن حنبل، ج ۱، ص ۲۶۳؛
طبرى، ج ۲، ص ۶۴۸ـ۶۴۹) بر عموميت دعوت و رسالت خود صحه گذاشتند. بنابراين از ابتداى بعثت، حتى پيش از نزول آيه ۴۰ سوره احزاب، خاتميت امرى شناخته شده و روشن بوده است و كسانى كه به آيين مقدّس اسلام روى مىآوردند، بر خاتميت پيامبر اكرم نيز گردن مىنهادند.
منابع:
(۱) قرآن؛
(۲) محمود بن عبداللّه آلوسى، روح المعانى، بيروت: داراحياء التراث العربى، (بىتا.)؛
(۳) ابنابى زينب، الغيبة، چاپ فارس حسون كريم، قم ۱۴۲۲؛
(۴) ابنابى شيبه، المصنَّف فى الاحاديث و الآثار، چاپ سعيد محمد لحّام، بيروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۵) ابن اثير؛
(۶) ابن بابويه، كتاب الخصال، چاپ علىاكبر غفارى، قم ۱۳۶۲ش؛
(۷) ابن بابويه، كتاب مَن لا يَحضُرُه الفقيه، چاپ علىاكبر غفارى، قم ۱۴۱۴؛
(۸) ابن حجر عسقلانى، فتح البارى: شرح صحيح البخارى، بولاق ۱۳۰۰ـ۱۳۰۱، چاپ افست بيروت (بىتا.)؛
(۹) ابن حنبل، مسند الامام احمد بن حنبل، بيروت: دارصادر، (بىتا.)؛
(۱۰) ابن سعد (بيروت)؛
(۱۱) ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، نجف ۱۹۵۶؛
(۱۲) ابن طاووس، اقبالالاعمال، چاپ جواد قيومى اصفهانى، قم ۱۴۱۴ـ۱۴۱۶؛
(۱۳) ابن فارس؛
(۱۴) ابن منظور،لسان العرب؛
(۱۵) ابوالفتوح رازى، روض الجِنان و روح الجَنان فى تفسير القرآن، چاپ محمدجعفر ياحقى و محمدمهدى ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ش؛
(۱۶) سليمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابى داود، چاپ سعيد محمد لحّام، بيروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۱۷) ابويعلى موصلى، مسند ابى يعلى الموصلى، چاپ حسين سليم اسد، دمشق ۱۴۰۴ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۴ـ۱۹۸۸؛
(۱۸) محمدبن اسماعيل بخارى، صحيح البخارى، (چاپ محمد ذهنىافندى)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بيروت (بىتا.)؛
(۱۹) على بن محمد بياضى، الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم، چاپ محمدباقر بهبودى، (تهران) ۱۳۸۴؛
(۲۰) محمد بن عيسى ترمذى، سنن الترمذى و هو الجامع الصحيح، چاپ عبدالوهاب عبداللطيف، بيروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۱) تفسير نمونه، زيرنظر ناصر مكارم شيرازى، ج ۱۷، تهران: دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۷۶ش؛
(۲۲) اسماعيل بن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربية، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بيروت ۱۴۰۷؛
(۲۳) محمدبن عبداللّه حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، و بذيله التلخيص للحافظ الذهبى، بيروت: دارالمعرفة، (بىتا.)؛
(۲۴) محمد بن حسن حرّ عاملى، تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، قم ۱۴۱۶؛
(۲۵) محمد بن حسن حرّ عاملى، الفصول المهمة فى اصول الائمة، چاپ محمدبن محمدحسين قائينى، قم ۱۳۷۶ش؛
(۲۶) خليل بن احمد، كتاب العين، چاپ مهدى مخزومى و ابراهيم سامرائى، قم ۱۴۰۹؛
(۲۷) عبداللّه بن عبدالرحمان دارمى، سنن الدارمى، چاپ محمد احمد دهمان، دمشق ۱۳۴۹؛
(۲۸) حسين بن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، چاپ محمد سيدكيلانى، بيروت (بىتا.)؛
(۲۹) محمد بن محمد زَبيدى، تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ على شيرى، بيروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۴؛
(۳۰) زمخشرى؛
(۳۱) جعفر سبحانى، الالهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل، به قلم حسن محمدمكى عاملى، ج ۳، قم ۱۴۱۲؛
(۳۲) جعفر سبحانى، خاتميت از نظر قرآن و حديث و عقل، ترجمه رضا استادى، قم ۱۳۶۹ش؛
(۳۳) جعفر سبحانى، مفاهيم القرآن، ج :۳ يبحث عن عالمية الرسالة المحمدية و خاتميتها و امية النبى الاكرم (ص) و اطلاعه على الغيب باذن الله سبحانه، و حياته فى القرآن، قم ۱۴۱۳؛
(۳۴) عبدالرحمانبن ابى بكر سيوطى، الجامع الصغير فى احاديث البشير النذير، بيروت ۱۴۰۱؛
(۳۵) محمدبن حسن صفّار قمى، بصائر الدرجات الكبرى فى فضائل آل محمد(ع)، چاپ محسن كوچه باغى تبريزى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۳۶) طباطبائى،المیزان؛
(۳۷) سليمانبن احمد طبرانى، المعجم الكبير، چاپ حمدى عبدالمجيد سلفى، ج ۷، موصل ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۳۸) طبرسی،تفسیر مجمع البیان؛
(۳۹) طبرى، تاريخ (بيروت)؛
(۴۰) فخرالدينبن محمد طريحى، مجمع البحرين، چاپ احمد حسينى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۴۱) محمدبن حسن طوسى، التبيان فى تفسير القرآن، چاپ احمد حبيب قصير عاملى، بيروت (بىتا.)؛
(۴۲) همو، مصباح المتهجّد، بيروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱؛
(۴۳) على بن ابىطالب (ع)، امام اول، نهج البلاغة، چاپ صبحى صالح، قاهره ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۴۴) محمدبن محمد غزالى، مجموعة رسائل الامام الغزالى، بيروت ۱۴۱۴ـ۱۴۱۸/ ۱۹۹۴ـ۱۹۹۷؛
(۴۵) محمدبن عمر فخررازى، التفسير الكبير، او، مفاتيحالغيب، بيروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛
(۴۶) سليمان بن ابراهيم قندوزى، ينابيع المَودَّةِ لِذَوىِ القُربى، چاپ على جمالاشرف حسينى، قم ۱۴۱۶؛
(۴۷) كلينى،اصول الکافی؛
(۴۸) على بن حسام الدين متقى، كنزالعُمّال فى سنن الاقوال و الافعال، چاپ بكرى حيّانى و صفوة سقا، بيروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۴۹) مجلسى،بحار الانوار؛
(۵۰) مسلم بن حجاج، الجامع الصحيح، بيروت: دارالفكر، (بىتا.)؛
(۵۱) محمدتقى مصباح، معارف قرآن، بخش ۴ و :۵ راه و راهنماشناسى، قم ۱۳۷۹ش؛
(۵۲) محمد بن محمد مفيد، الامالى، چاپ حسين استادولى و على اكبر غفارى، بيروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۵۳) محمدعبدالرؤوف بن تاج العارفين مُناوى، فيض القدير: شرح الجامع الصغير من احاديث البشير النذير، چاپ احمد عبدالسلام، بيروت ۱۴۱۵/۱۹۹۴؛
(۵۴) على بن ابوبكر هيثمى، مجمع الزوائد و منبعالفوائد، بيروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛



جعبه ابزار