• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خال (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خال (یا شامَة، جمع عربی: خيلان، شامات)، عارض های پوستی می باشد كه اهميت آن بيشتر در علم فراست یا قيافه شناسی بوده است.
در ابتدا واژه خال برای خال های صورت، كه خوش يُمن به شمار می آمدند، و واژه شامه برای انواع تغيير رنگ روی پوست به كار برده می شد، ولی به تدريج هر دو واژه به معنای مترادف به كار رفتند (فهد، ص ۳۹۰).
در منابع پزشكی دوره اسلامی، خال به همراه عارضه های پوستی چون كَلَف و قوابی آمده و آن را ناشی از خلط غليظ سودايی يا خون جمع شده زير پوست دانسته اند، ولی بيماری به شمار نياورده و كمتر بدان پرداخته اند. شيوه هايی نيز برای پاك كردن آن تجويز كرده اند كه غالباً برای شماری از ديگر بيماري های پوستی تجويز می شده است (ثابت بن قُرّه، ص ۱۳ـ ۱۴؛ رازی، ج ۲۱، قسم ۱، ص ۶۵۰؛ كشكری، ص۴۷۲ـ ۴۷۳؛ ابن سينا، ج ۱، كتاب ۲، ص ۵۵۳؛ ابن سينا، ج ۱، كتاب ۲، ص ۷۴۰؛ ابن سينا، ج ۱، كتاب ۲، ص ۷۵۸؛ صفدی، ص ۱۵۵ـ۱۵۷).
در بسياری جوامع، نشانه های طبيعی جسمی، از جمله خال ها، را دارای خواص الهی يا جادويی و قابل تعبير می دانستند (دايرةالمعارف دين، ج ۲، ص ۲۷۴)، لذا در كتابهای علم فراست، به تعبير خال ها پرداخته اند.
قديم ترين منابع راجع به علم فراست كه بر فرهنگ اسلامی تأثير گذاشته اند و آثاری از آنها در دسترس است متعلق به يونان و روم شرقی است، از جمله كتاب الخيلان و كتاب الشامات كه به نوشته ابن نديم (ابن نديم، ص ۳۷۶) از مينس رومی (روم شرقی) بوده و فهد (فهد، ص ۳۹۱) احتمال میدهد كه يكی از اين دو، ترجمه دو فصل از كتابی منسوب به مِلامپس بوده كه اكنون نيز موجود است. همچنين شمس الدين محمدبن ابیطالب انصاری دمشقی (سده هشتم) در كتاب السياسة فی علمالفراسة از احكام خاص بقراط در مورد خالها ياد میكند (يوسف مراد، ص ۴۵ـ۴۷).
فخررازی در كتاب الفراسة (فخررازی، ص ۱۰۱)، شامات و خالهای موجود در بدن انسان را با آنچه در بدن اسب هست، مقايسه میكند. احتمالا نخستين كتاب مستقل دوره اسلامی در باب خال، كشف الحال فی وصف الخال از خليل بن ايبك صَفَدی (متوفی ۷۶۴) است. پس از آن شش كتاب ديگر شناخته شده، از جمله صحائف الحسنات فی وصفالخال از محمدبن حسن نواجی شافعی (متوفی ۸۵۹) كه در واقع همان كتاب صفدی است. مؤلفان كتابهای مستقل بعدی به ترتيب تأليف عبارتاند از: سِبط ابنالعَجَمی (متوفی ۸۸۴)؛ محمدبن علی بن طولون دمشقی صالحی (متوفی ۹۵۳)؛ ابن شاشه (متوفی ۱۱۲۸)؛ و عبدالقادربن سالم حسينی (چاپ ۱۳۳۱ بيروت).
همچنين نسخه ای خطی با نام عقود اللال المنظومة فی وصف الخال در دارالكتب المصريّة موجود است. اين رساله، مجهول المؤلف و شامل قطعه هايی ادبی در وصف خال است (صفدی، مقدمه عبدالرحمان بن محمد عقيل، ص ۹۳ـ۹۶).
در علم فراست، از خالها بر حسب محل آنها در نقاط مختلف بدن تعبيرهای مختلفی میشده است. بهترين خالها را آنهايی میدانستند كه بر صورت اند و رنگشان سياه مايل به سبز است (صفدی، ص ۱۶۰ـ۱۶۴).
از خالهای معروفی كه در كتابها بدانها پرداخته اند، خالی است كه بر زبان موسی عليه السلام بوده است (جاحظ، ج ۱، ص ۳۷). معروف تر از آن، خال نبوت بر پشت پيامبر صلی اللّه عليه وآله وسلم است كه بحيرا آن را ديد (ابن هشام، قسم ۱، ص ۱۸۰ـ۱۸۳؛
ابن سعد، ج ۱، ص ۷۳؛ طبری، ج ۲، ص ۲۷۷).
همچنين بنا به حديثی در منابع اهل سنّت (مجلسی، ج ۱۵، ص۸۰؛ مجلسی، ج ۱۵، ص ۹۵ـ ۹۶ كه آن را با واسطه از كتاب ابونعيم اصفهانی و گنجی شافعی نقل كرده است)، يكی از ويژگيهايی كه پيامبر اسلام برای مهدی موعود كه فردی از نسل و همنام آن حضرت است، برشمرده، خالی مادرزاد برگونه راست اوست، در سده سيزدهم كه محمداحمد (مهدی سودانی) (۱۸۴۳ـ۱۸۸۵) در برابر انگليسي ها قيام كرد و خود را مهدی خواند و بسياری از سودانيها به او به عنوان مهدی ايمان آوردند، اظهار میشد كه او تمام نشانه های جسمی مذكور در باب مهدی را دارد (دايرةالمعارف دين، ج ۲، ص ۲۷۴).
داستان خال بديُمن نائله بنت عمار كلبی، شايد معروف ترين داستان در باب خالهای بديُمن و شوم باشد؛ معاوية بن سفيان با او ازدواج میكند ولی با آگاه شدن از خال بديمن او، وی را طلاق میدهد. همسر دوم نيز چنين میكند، ولی همسر سوم، نعمان بن بشير، گرفتار بديمنی آن میشود و سرش را ازدست میدهد (ابوالفرج اصفهانی، ج ۱۶، ص ۳۹ـ۴۰؛ ابشيهی، ج ۲، ص ۹۴؛ فهد، ص ۳۹۳).
در عرفان، خال، خال سياه و خال هندو كنايه از وحدت حقيقت و عالم غيب است (فيض كاشانی، ص ۱۸ـ۱۹؛
دانش پژوه، ذيل «خال»، «خال سياه»).
در ادبيات فارسی و عربی، خال از نشانه های زيبايی است (صفدی، ص ۱۹۵ـ۳۰۶؛ رامی، ص ۲۶ـ۲۸؛ شاد، ذيل واژه «خال»؛ دهخدا، ذيل واژه «خال»).
-----------------------------------------
منابع:
(۱) محدبن احمد ابشيهی، المستطرف فی كلّ فنّ مستظرف، (قاهره) ۱۳۷۱/۱۹۵۲، چاپ افست بيروت؛
(۲) ابن سعد، الطبقات الکبری (بيروت)؛
(۳) ابن سينا، کتاب القانون فی الطب؛
(۴) ابن نديم، کتاب الفهرست (تهران)؛
(۵) ابن هشام، السيرة النبوية، چاپ مصطفی سقا، ابراهيم ابياری، و عبدالحفيظ شلبی، (بيروت): دارابن كثير؛
(۶) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیّین؛
(۷) ثابت بن قُرّه، كتاب الذخيرة فی علم الطب، چاپ صبحی، قاهره ۱۹۲۸؛
(۸) عمروبن بحر جاحظ، البيان و التبيين، چاپ عبدالسلام محمدهارون، بيروت ( ۱۳۶۷/ ۱۹۴۸)؛
(۹) منوچهر دانش پژوه، فرهنگ اصطلاحات عرفانی، تهران ۱۳۷۹ش؛
(۱۰) دهخدا، لغت نامه دهخدا؛
(۱۱) محمدبن زكريا رازی، كتاب الحاوی فی الطب، حيدرآباد، دكن ۱۳۷۴ـ۱۳۹۳/ ۱۹۵۵ـ۱۹۷۳؛
(۱۲) حسن بن محمد رامی، انيس العشّاق، چاپ عباس اقبال آشتيانی، تهران ۱۳۲۵ش؛
(۱۳) محمدپادشاهبن غلام محيی الدين شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبيرسياقی، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۱۴) خليل بن ايبك صفدی، كشف الحال فی وصف الخال، چاپ عبدالرحمان بن محمد عقيل، بيروت ۱۴۲۶/۲۰۰۵؛
(۱۵) طبری، تاريخ الطبری(بيروت)؛
(۱۶) محمدبن عمر فخررازی، كتاب الفراسة، در يوسف مراد، الفراسة عندالعرب، ترجمة و تقديم مراد وهبه، (قاهره )۱۹۸۲؛
(۱۷) محمدبن شاه مرتضی فيض كاشانی، رساله مشواق، چاپ بهمنيار، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۱۸) يعقوب كشكری، كناش فی الطب، چاپ عكسی از نسخه خطی كتابخانه سليمانيه استانبول، مجموعه اياصوفيه، ش ۳۷۱۶، فرانكفورت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۱۹) مجلسی، بحار الانوار؛
(۲۰) يوسف مراد، الفراسة عندالعرب، ترجمة و تقديم مراد وهبه، (قاهره) ۱۹۸۲؛
(۲۱) دایرةالمعارف دین، ویرایش میرچا الیاده، نیویورک ۱۹۸۷، بخش «علائم بدنی» (توسط ویکتور ترنر)؛
(۲۲) توفیق فهد، پیشگویی عربی: مطالعات مذهبی، جامعه شناختی و قومی در بومیان میانه اسلام، پاریس ۱۹۸۷؛



جعبه ابزار