خالد بن عتاب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خالد پسر
عتاب بن ورقاء بن حارث بن عمرو بن همام ریاحی، و عتاب از
اشراف کوفه و بخشندهترین مرد
قبیله بنی ریاح بن یربوع بود.
خالد نیز چون پدرش از
سخاوتمندان و شجاعان کوفه محسوب میشد.
خالد پسر
عتاب بن ورقاء بن حارث بن عمرو بن همام ریاحی بوده است. خالد نیز چون پدرش از سخاوتمندان و شجاعان
کوفه محسوب میشد.چنان که درباره ی خالد گفتهاند: «
جوان مردان و شجاعان کوفه سه نفرند: عمرو بن محمد بن عمیر بن عطارد، خالد بن عتاب بن ورقاء ریاحی، و حوشب بن یزید بن رویم».
جد خالد، ریاح بن یربوع بن حنظلة که در
جاهلیت زیست، از
اعراب عدنانی و قبیله ی بزرگ
بنی تمیم بود.
اغلب اعضاء خاندان ورقاء از متصدیان
ری و
اصفهان بودهاند. چنانچه در فتح اصفهان به سال ۲۳ و ۲۴ هجری قمری، عبدالله بن ورقاء ریاحی، عموی خالد، مقدمه دار
سپاه بود.
عتاب نیز از سرداران بزرگ فاتح اسلامی و در روزگار
ابن زبیر والی ری و اصفهان بود.
پس از به خلافت رسیدن
عبدالملک بن مروان، عتاب از سوی
بشر بن مروان، برادر عبدالملک که والی کوفه بود، همچنان بر حکومت آن جا ابقا شد.
با
مرگ بشر و حکومت یافتن حجاج بر کوفه و نیز اوج گرفتن کار
خوارج در سرزمینهای اسلامی، عتاب که همراه مهلب برای سرکوبی خوارج به
اهواز رفته بود، از سوی حجاج فراخوانده شد و در سپاهی به فرماندهی عبدالرحمن بن محمد بن اشعث برای سرکوبی خوارج به جنگ شبیب رفت
که خود به سالاری عدهای از سپاهیان کوفه گمارده شده بود.
وی پس از شرکت در نبردهای بسیاری بر ضد خوارج، در نبرد با شبیب خارجی
در سواد کوفه
در سال ۷۷ (ه. ق) کشته شد.
پس از کشته شدن عتاب نیز حجاج، سرداران بسیاری برای نبرد با خوارج گسیل داشت، که نه تنها موفق به سرکوب وی نشدند، بلکه با تلفات بسیاری کشته و یا ناچار به عقب نشینی شدند. خالد که پس از عازم شدن پدرش به نبرد خوارج، به جای وی به حکومت ری رسیده بود، پس از کشته شدن او داوطلبانه از حجاج خواست او را در راس سپاهی به سوی خوارج گسیل دارد.
حجاج نیز خالد را که دلی پر کینه از خوارج داشت با هزار مرد جنگی بر جناح چپ سپاه نهاد و روانه ی نبرد با شبیب کرد.
خالد در پی شبیب خارجی (رهبر خوارج) به اهواز و
فارس و
کرمان رفت. پس هنگامی که خوارج به سرکردگی شبیب قصد کوفه را کردند، حجاج هراسان، ناگزیر شد تمام توان خود را برای سرکوبی آنها به کار گیرد.
چون جنگ میان خوارج و سپاهیان خلیفه دشوار و شبیب خارجی (شبیب خارجی از رهبران خوارج صفریه و از
دشمنان سرسخت عبد الملک بن مروان بود که طی سالهای ۷۶ تا ۷۸ هجری، کوفه و بصره را آماج حمله قرار داد.)
از پیروزی ناامید شد، سپاهیان خلیفه را رها کرد و به واسط و سپس به اهواز و از آن جا به فارس و کرمان رفت تا مدتی خود و یارانش بیاسایند.
حجاج برای تعقیب او دو سپاه پیاپی فرستاد که فرماندهان آنها از جمله حاکم «حمام اعین» (شهری در نزدیکی کوفه که به اعین، برده آزاد شده ی
سعد بن وقاص منسوب است.)
به وسیله ی شبیب کشته شد.
چون حجاج خبر یافت که شبیب قصد کوفه دارد، عثمان بن قطن و سوید بن عبدالرحمن سعدی را با دو هزار نفر برای مقابله ی او به سبخه فرستاد. سوید و یارانش بر شبیب تاختند؛ ولی کاری از پیش نبردند.
حجاج دستور تعقیب شبیب را به سوید داد. شبیب در اسفل
فرات (نام رودی در
بصره.)
قبیله خود را
غارت کرد و سپس به بادیهای به نام خفان رسید که قوم
بنی ورثه در آن جا ساکن بودند. شبیب سیزده تن از این قوم از جمله
حنظلة بن مالک را کشت.
شبیب از
قطقطانه و قصر
بنی مقاتل و
حصاصه گذشت و به انبار رسید و از آن جا وارد دقوقا و آذربایجان شد. حجاج بصره را گرفت و عروة بن مغیره بن شعبه را در کوفه جانشین خود نمود. وی توسط عروه از حرکت شبیب به سوی کوفه خبر یافت و با شتاب هنگام
نماز عصر به کوفه رسید.
شبیب در سال ۷۶ هجری وارد کوفه شد و در قصر حجاج را با گرز کوبید و او را به ناسزا گرفت. سپس به
مسجد بنی ذهل که جماعتی از مردم مشغول
عبادت بودند، هجوم برده، عقیل بن مصعب و ادعی و عدی بن عمرو ثقفی و ابا لیث بن ابی سلیم را کشتند. مردم از آن شب
تهجد و
شب زنده داری در مسجد را رها کردند.
وی سپس به طور ناشناس حوشب رئیس شرطه را ندا داد که حجاج ترا فراخوانده، او خواست نزد حجاج برود؛ ولی احتمال خطر داد و از رفتن خود داری کرد. آنها هم غلام او را کشتند.
غزاله همسر شبیب نیز به دلیل نذری که کرده بود، دو رکعت
نماز در
مسجد کوفه به جای آورد که در هر رکعت آن،
سوره بقره و
آل عمران را خواند. شبیب در اردوگاه خویش اطاقکهایی از نی ساخته بود.
حجاج مردم را شبانه دعوت و با آنها درباره ی سرکوبی شبیب که مردم را سخت پریشان نموده بود،
مشورت خواست.
مردم از فرط بیم سر فرود آوردند و چیزی نگفتند. از آن میان فردی به نام قتیبه به حجاج گفت :
تو از آن رو در نبرد با شبیب ناتوانی که سرداران
شریف را با عدهای اوباش به
جنگ او میفرستی. اوباش میگریزند و سرداران کشته میشوند. عقیده من این است که تو خود با او نبرد کنی.
حجاج گفت: «پس تو برای من لشکری فراهم کن». مردم که از رفتن به جنگ شبیب واهمه داشتند در حال تدارک سپاه، عنبسة بن سعید را نفرین میکردند که باعث آشنایی قتیبه با حجاج شده بود. قتیبه پس از تدارک سپاهی آراسته نزد حجاج رفت و آن دو در محلی به نام سبخه لشکر زدند که شبیب نیز در آن جا بود.
روز
چهارشنبه جنگ آغاز شد. شبیب از یارانش خواست تیراندازی نکنند و زیر سپرهای خویش بلغزند و وقتی نیزههای
دشمن روی سپرها جای گرفت آن را بالا ببرند و زیر آن جای گیرند و بپا خیزند و پاهایشان را قطع کنند. پس خوارج این چنین به طرف سپاهیان حجاج میلغزیدند. خالد بن عتاب با سپاهش اردوگاهشان را دور زد و اطاقکهای ساخته شده از نی را
آتش زد. خوارج چون شعلههای آتش را در خیمههای خویش دیدند، سوی اسبانشان دویدند و سپاهیان خوارج از پی آنها بر آنها تاختند و آنان را شکست دادند. حجاج از حربه ی خالد بسیار خشنود شد و برای نبرد با خوارج برای او پرچم بست.
حجاج که خود در این نبرد حضور داشت از
ترس آن که اگر شبیب بر محل فرماندهی او آگاه شود او را خواهد کشت، غلامش ابو الورد را به جای خود نهاد. شبیب به تصور حجاج، بر او
حمله کرد و او را با
گرز کشت. سپس بر خالد بن عتاب حمله کرد که فرمانده میسره حجاج بود و آنها را تا محل رحبه ((رحبه) به ضم راء. قریهای نزدیک کوفه است (تا کنون هم بهمین نام معروف است).)
عقب راند.
بعد بر مطر بن ناجیه که فرمانده
میمنه حجاج بود، حمله نمود و او را
شکست داد و در زمانی که حجاج و برخی از اتباع او از جمله عنبسة بن سعید بر عبا نشسته و مشغول استراحت بودند، شبیب بر آنها حمله کرد که ناگاه مصقلة بن مهلهل (یکی از خوارج) عنان اسب شبیب را گرفت و گفت: نظرت درباره ی صالح بن مسرح (رئیس سابق خوارج) چیست؟
شبیب گفت: آیا در چنین وضع و این هنگام میپرسی؟ گفت: آری. شبیب گفت: من از صالح بری هستم. مصقله گفت:
خداوند از تو دور باد. آن گاه از او جدا شد و رفت. در این زمان میان خوارج اختلاف افتاده بود و فقط چهل سوار با شبیب ماندند. حجاج با آگاهی از این اختلاف، طی امان نامهای بسیاری از آنان را از گرد شبیب پراکند.
سپس حجاج به خالد بن عتاب فرمان حمله داد. خالد در نبرد با خوارج موفق شد، مصاد برادر شبیب و غزاله همسر شبیب را به
قتل رساند.
هنگامی که سوار حامل سر غزاله میرفت شبیب او را دید و شناخت و به یکی از یاران خود فرمان داد که بر آن سوار حمله کند. او چنین کرد و سر را گرفت و نزد او برد. شبیب سر را
غسل داد و به
خاک سپرد.
خالد نزد حجاج شتافت و خبر برگشتن خوارج را داد و به دستور حجاج به تعقیب آنها پرداخت. در این هنگام عدهای از خوارج بازگشتند و با او نبرد کردند و او را تا محل
رحبه عقب نشاندند و تعدادی از
سپاه حجاج از جمله عمیر بن قعقاع را کشتند، و بعضی چون خوط بن عمیر سدوسی را اسیر کرده، نزد شبیب بردند.
شبیب به او گفت: ای خوط! «لا حکم الا لله» (شعار خوارج). خوط گفت: من یکی از یاران شما هستم؛ ولی از
ترس به
دشمن پیوستم. پس او را آزاد کرد.
شبیب در انتظار بازگشت هشت تن از سپاهیانش بود که به تعقیب خالد رفته بودند. سپاهیان حجاج از فرط بیم و هیبت شبیب نتوانستند بر او حمله کنند، عدهای که خالد را دنبال میکردند، بازگشتند و به شبیب پیوستند؛ ولی خالد آنها را تعقیب کرد. آنها وارد دیری نزدیک
مدائن شدند.
خالد دیر را محاصره کرد. خوارج از دیر بیرون آمده بر او تاختند و تا مسافت دو فرسنگ او را به عقب نشاندند. سپاهیان خالد در حال گریز خود را به رود
دجله میانداختند. خالد هم خود را در دجله انداخت و در حالی که سوار اسب بود و هم چنان
پرچم را نیز در دست داشت در دجله
غرق شد. این واقعه در سال ۷۷ هجری بود. شبیب که از
رشادت او در شگفت شده بود، گفت: «
خدا او را بکشد، چه سوارکاری، چه اسبی! این مرد نیرومندترین
مردم و اسبش قویترین اسب روی
زمین است.» گفتند: «این خالد بن عتاب است» گفت: دلیری را از پدر به
ارث برده است به خدا اگر میدانستم از پی او میرفتم، اگر چه وارد
جهنم شده بود.»
سرانجام شبیب نیز پس از نبردهای پیاپی با سپاه حجاج
هنگام عبور از پل
دجیل (پلی در اهواز) در
آب افتاد و غرق شد.
مرگ شبیب در سال ۷۸ بود.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خالد بن عتاب»، تاریخ بازیابی۹۵/۱/۲۵.