خاندان حویزی (خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خاندان حويزى، خاندانى از عالمان و حاكمان مشعشعى حويزه/ هويزه در دوره صفوى. نسب اين خاندان به احمد، فرزند امام موسى كاظم، مشهور به شاهچراغ، میرسد. (افندیاصفهانى، ج ۴، ص ۷۷)
۱) مطلب (عبدالمطلّب) بن حيدر.
از سوانح حيات او اطلاع چندانى در دست نيست. ظاهراً وى از كودكى با مبانى اعتقادى سيدمحمد بن فلاح، پايهگذار مشعشعيان، مخالف بود، هرچند آشكارا آن را ابراز نمیداشت. (افندیاصفهانى، ج ۲، ص ۲۴۱ـ۲۴۲) مطّلب با اجازه پدرش نزد يكى از علما رفت و عقايد و احكام صحيح شيعى را از او فراگرفت و برادران و خانوادهاش در اين راه او را همراهى كردند، بهطورى كه در ميان مشعشعيان به اين مسلك شناخته شدند. (افندیاصفهانى، ج۲، ص۲۴۲) مطّلب فردى دانشمند و دانشدوست بود تا جايیكه گفته شده است شرحى كه كمالالدين محمد بن حسن استرآبادى بر فصول خواجهنصير نوشت به مطّلب تقديم كرد. (نورى، ج ۲، ص ۱۷۱ـ۱۷۲؛ كسروى، ص ۸۱؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۱۳، ص ۳۸۳) مطّلب در زمان واليگرى پسرش، مبارك (حك : ۹۹۸ـ۱۰۲۵)، حاكم دورق شد و با همكارى او و شيخعبداللطيف بن علي بن ابيجامع، عالم و فقيه شيعى و شاگرد شيخبهائى (متوفى ۱۰۵۰)، (حرّعاملى، قسم ۱، ص ۱۱۱) به تعديل باورهاى غلوآميز مشعشعيان پرداخت. (افندياصفهانى، ج ۲، ص ۲۴۲ـ۲۴۳؛ كسروى، ص ۸۱ـ۸۲) البته اين وضع جديد اعتقادى با شرايط جديد سياسى و روى كار آمدن شاهعباس اول صفوى (حك : ۹۹۶ـ۱۰۳۸) و اصلاحات سياسى، نظامى، و ديوانى وى در ايران همسو بوده است. از جمله اينكه مبارك نخستين حاكم مشعشعى است كه به توصيه شيخبهائى از شاهعباس لقب خان و عنوان والى دريافت كرد. (كسروى، ص ۸۲؛ شُبَّر، ۱۳۸۵، ص ۱۰۲) ازاينرو، تحول و تعديل باورها و سنّتهاى غاليگري مشعشعيان را متأثر از تحولات سياسى آن دوره دانستهاند. اين تحول تا بدانجا پيش رفت كه به تدريج لقب مشعشعى، كه يادآور بدعت دوران قبل بود، به فراموشى سپرده شد و فقط لقب موسوى متداول گرديد. (رنجبر، ص ۳۵۱)
۲) خَلَف بن مطّلب.
مطلب در ۱۰۱۹ درگذشت، (شبّر، ص ۲۸۵) تاريخ ولادتش معلوم نيست. وى از پانزده سالگى در مدرسه نوبنياد شيخعبداللطيف در دورق به تحصيل علوم دينى پرداخت. (حويزى، ص ۳۵۶؛ شبّر، ۱۳۸۵، ص ۲۳۵) خلف در جوانى و در زمان واليگرى برادرش، ياور او بود و در جنگها او را همراهى ميكرد. با اين حال، مبارك به بهانهاى از او نزد پدر شكايت برد و اجازه گرفت تا او را گوشمالى دهد و با اين دستاويز او را، نابينا كرد (كسروى، ص۸۰ـ۸۱؛ ضامن بن شَدَقم، ج ۲، قسم ۲، ص ۲۴۱؛ افندياصفهانى، ج ۲، ص ۲۴۳) و احتمالا به همين سبب وى عمر خود را وقف آموزش علوم دينى كرد. خلف از معاصران شيخبهائى بود (افندياصفهانى، ج ۴، ص ۷۷) و در شاخههاى مختلف علوم دينى تأليفاتى داشت كه مهمترين آنها عبارتاند از: سيفالشيعة، در انتقاد از دشمنان شيعه؛ برهانالشيعة، در اثبات امامت، مشتمل بر چهل برهان عقلى و نقلى؛ الحجةالبالغة، در كلام و نيز اثبات امامت بر مبناى نصوص قرآنى و اخبار نبوى وارد شده در منابع شيعه و اهل سنّت؛
سفينة النجاة فى فضائل الائمة الهداة؛
فخرالشيعة، در فضائل امام على و اهل بيت عليهمالسلام؛
المودة فى القربى، در فضائل حضرت زهرا و ائمه عليهمالسلام و اثبات امامت و نيز تاريخ حيات آنان و احتجاج بر مخالفانى چون زيديه، كيسانيه و واقفه؛
النهجالقويم، مشتمل بر سخنان امام على عليهالسلام كه در نهجالبلاغة نيامده است؛
مظهر الغرائب، در شرح دعاى عرفه امام حسين عليهالسلام كه پس از ملاقات با ميرزامحمد استرآبادى (متوفى ۱۰۲۸) در حج و به تشويق وى آن را نگاشت؛
البلاغالمبين، شامل احاديث قدسى و سخنان و مواعظ انبيا، ائمه، اوليا و مشايخ؛
حقاليقين، در احاديث اهل بيت عليهمالسلام در تأييد سلوك و طريقت. (افندياصفهانى، ج ۲، ص ۲۴۳ـ۲۴۵؛ خوانسارى، ج ۳، ص ۲۶۳ـ۲۶۵؛ حرّعاملى، ج ۲، ص ۱۱۱؛ آقابزرگ طهرانى، ج۱، ص۱۱۶ـ۱۱۷؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۳، ص ۹۷؛ آقابزرگ طهرانى، ج۳، ص ۱۴۱؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۶، ص۲۵۸؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۶، ص ۲۶۱؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۷، ص ۳۸؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۷، ص ۴۰؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۷، ص ۲۸۵؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۸، ص ۱۴۶؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۸، ص ۱۸۲؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۸، ص ۲۶۲)
در كنار مقام علمى خلف، از ذوق شعرى و ادبى او نيز ياد شده و ديوان شعرى به وى نسبت داده شده است. (حرّعاملى، ج ۲، ص ۱۱۱؛ افندياصفهانى، ج ۲، ص ۲۳۹) ظاهراً او گرايشهاى صوفيانه نيز داشته (افندىاصفهانى، ج ۲، ص ۲۳۹؛ افندىاصفهانى، ج ۴، ص ۷۷؛ خوانسارى، ج ۳، ص ۲۶۵) و شايد به همين سبب رياضت پيشه كرده بوده، كم ميخورده، لباس خشن ميپوشيده و در غالب روزهاى سال روزهدار بوده است. (افندياصفهانى، ج ۲، ص ۲۴۷؛
خوانسارى، ج ۳، ص ۲۶۵) با اين همه به گفته پسرش، سيدعليخان، وى در طريقت موافق شريعت رفتار ميكرد و از شطحيات صوفيه و اقوال آنها درخصوص حلول و اتحاد به دور بود. (افندياصفهانى، ج ۲، ص ۲۴۳)
سيدخلف پس از نابينايى، با خانوادهاش به كهگيلويه رفت و امامقليخان، حاكم كهگيلويه، اراضى آنجا را به او داد. از علاقه او به امر عمران و آبادى قريهها و احياى اراضى و آبيارى ياد كردهاند. (حويزى، ص ۳۵۶؛ افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۲۴۵ـ۲۴۶؛ كسروى، ص ۹۱) خلفآباد، از قصبههاى مهم مشعشعيان، به ابتكار او آباد شد و احتمالا از او نام گرفت. وى در ۱۰۷۰ يا ۱۰۷۴ درگذشت. (افندياصفهانى، ج ۲، ص۲۴۰؛ شبّر، ص ۲۳۳)
۳) سيدعليخان موسوى.
به نوشته ضامن بن شَدقَم (ضامن بن شَدقَم، ج ۲، قسم ۲، ص ۲۴۱) سيدعليخان در ۱۰۱۸ متولد شد. وى نخست نزد شيخعبداللطيف به يادگيرى علوم دينى پرداخت. (افندى اصفهانى، ج ۴، ص ۷۷) سپس در اصفهان به تحصيل ادامه داد و آنگاه به زادگاهش بازگشت. (ضامن بن شَدقَم، ج ۲، قسم ۲، ص ۲۴۱) او نزد پدرش در خلفآباد ميزيست تا اينكه در سال ۱۰۶۰، پس از فرمانروايى ناموفق سيدبركه مشعشعى بر حويزه (۱۰۵۳ـ۱۰۶۰)، به فرمان شاهعباس دوم صفوى بهجاى او نشست. (محمد ميرك حسينى، ص ۴۳۴؛ كسروى، ص ۹۱ـ ۹۲) او مردى نيك و كمآزار وصف شده كه خشونت معمول حكمرانان در او كمتر بوده است. (كسروى، ص ۹۲) برادرش جوداللّه از مخالفان او بود كه با يارى عربهاى آلفضول به نبرد با برادر برخاست. سيدعليخان به توصيه پدر به جنگ با برادر مصمم شد و جوداللّه در جريان جنگ كشته شد. اين خبر سيدخلف را، كه خود سيدعلى را به جنگ ترغيب كرده بود، بسيار ناراحت كرد و بدينسبب به خلفآباد بازگشت و تا آخر عمر از آنجا خارج نشد. (ضامن بن شدقم، ج ۲، قسم ۲، ص ۲۴۶؛ حويزى، ص ۸۵ـ۸۶؛ كسروى، ص ۹۲)
در ۱۰۷۴ سيدعليخان در آشفتگيهاى ناشى از درگيرى با قبايل عرب منطقه راه به جايى نميبرد و گروهى از قبايل عرب پسرش، سيدحسين، را بر او شوراندند و به جاى او نشاندند. وضع نابسامان خوزستان، موجب نگرانى حكومت صفوى گرديد و منوچهرخان، حاكم لرستان، مأمور ساماندهى آنجا شد. او سيدعليخان را روانه اصفهان كرد و خود به حكمرانى پرداخت، اما پس از مدتى به ناتوانى در حكومت بر آن منطقه اعتراف كرد. (حويزى، ص ۸۷؛ محمد ميرك حسينى، ص۴۴۰ـ ۴۴۱؛ كسروى، ص ۹۲ـ۹۳) سيدعلىخان پس از چهار سال اقامت در اصفهان، بار ديگر به فرمان شاه صفوى، به حكومت حويزه منصوب شد (كسروى، ص ۹۳) و ظاهراً تا زمان مرگ در اين منصب بود.
يكى از حوادث مهم در دوران واليگرى سيدعليخان حمله عثمانى به بصره و پراكندگى مردم بصره و جزاير بود سيدنعمتاللّه جزايرى، فقيه و محدّث نامور شيعى، گزارش تفصيلى حادثه مذكور را آورده است. وى به همين سبب در ۱۰۷۹ به حويزه مهاجرت كرد. عليرغم خواست سيدعليخان، كه مايل بود سيدنعمتاللّه در حويزه بماند، وى به شوشتر رفت و در همانجا سكنا گزيد؛ (حويزى، ص ۲۶ـ۲۷؛ نعمتاللّه بن عبداللّه جزايرى، ج ۴، ص ۳۱۹؛ عبداللّه بن نورالدين جزايرى، ص ۷۳ـ۷۴؛ شوشترى، ص ۱۰۱) هرچند ارتباط او با سيدعليخان همچنان ادامه داشت، زيرا به گفته نعمتاللّه جزايرى، (نعمتاللّه بن عبداللّه جزايرى، ج ۳، ص۱۷۰) سيدعلى هر سال براى او نامه مينوشت و او را نزد خود فراميخواند. ظاهراً نعمتاللّه جزايرى در اواخر عمر سيدعلى خان، دوباره با وى ملاقاتى داشته است. (قمى، ج ۱، ص ۲۹۱، پانويس ۱)
سيدعليخان عالمى فاضل بود و همچون پدرش به تصوف گرايش داشت. (افندياصفهانى، ج ۴، ص ۷۷) از او تأليفات متعددى در زمينههاى مختلف دينى به جاى ماند، از جمله: النور المبين، در اثبات نص بر وصايت امام على عليهالسلام؛
منتخب التفاسير، شامل تحليل آراى تفسيرى برخى از مفسران قرآن از شيعه و اهل سنّت از ابتداى قرآن تا سوره الرحمن؛ خيرالمقال، شامل ۰۰۰، ۶۳ بيت در شرح قصايدى كه در مدح پيامبر و اهل بيت سروده بود؛ نكت البيان، كشكولى شامل تفسير آيات قرآن، شرح احاديث مشكل، حكمتهاى انبيا و اوليا و مسائل ادبى. (حرّعاملى، قسم ۲، ص ۱۸۷؛ افندياصفهانى، ج ۴، ص ۷۹ـ۸۰؛ خوانسارى، ج ۳، ص ۲۶۶ـ۲۶۷؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۷، ص ۲۸۵؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۲۲، ص ۳۸۶؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۲۴، ص ۳۰۳ـ۳۰۴؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۲۴، ص ۳۷۶) به گفته افندياصفهانى، (افندياصفهانى، ج ۴، ص۸۰) بسيارى از مطالب علمى كتابهاى سيدنعمتاللّه جزايرى از آثار سيدعليخان گرفته شده است. او همچنين اهل شعر و ادب بود و در كهولت اشعار بسيارى از حفظ داشت، (نعمتاللّه بن عبداللّه جزايرى، ج ۳، ص۱۷۰) چنانكه دو ديوان شعر، يكى به عربى به نام خير جليس و نعم انيس و ديگرى به فارسى، به او نسبت داده شده است. (حرّعاملى، قسم ۲، ص ۱۸۷؛ مدنى، ص ۵۳۷؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۹، قسم ۳، ص ۷۵۵؛ افندى اصفهانى، ج ۴، ص ۷۸؛ شبّر، ۱۳۸۵، ص۱۴۰ـ۱۵۰) او منتخبى از آثار خود (افندياصفهانى، ج ۴، ص ۷۹؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۱۳، ص ۱۸۷؛ آقابزرگ طهرانى، ج۲۰، ص ۱۰۷) و كتابى در پاسخ به اعتراضات جرجانى به حديث غدير (آقابزرگ طهرانى، ج ۵، ص ۱۷۵) براى شيخعلى، نوه شهيدثانى (متوفى ۱۱۰۳)، كه در اصفهان ساكن بود، هديه فرستاد. وى از شيخعلى اجازهاى داشته (آقابزرگ طهرانى، ج ۱۱، ص ۲۳؛ نورى، ج ۲، ص ۱۷۳) كه مجلسى (مجلسى، ج ۱۰۲، ص ۱۸۴) آن را در كتاب اجازات خود نقل كرده است. همچنين حسين بن محييالدين، نوه شيخعبداللطيف جامعى، از سيدعلىخان روايت كرده است. (نورى، ج ۲، ص ۱۶۶)
تاريخ وفات سيدعلى خان را ۱۰۸۸ گفتهاند. (آقابزرگ طهرانى، ج۵، ص۱۷۵؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۷، ص ۲۸۵؛ كسروى، ص ۱۱۲؛ شبّر، ۱۳۸۵، ص ۱۴۱؛ د. اسلام، ذيل "Musha`sha`": ۱۰۹۲) اين تاريخ باتوجه به اينكه افندياصفهانى (افندياصفهانى، ج ۴، ص۸۰) زمان فراغت وى از كتابت تفسير قرآن را ۱۰۸۷ ذكر كرده است، (نورى، ج ۲، ص ۱۶۷ـ ۱۶۸) درست مينمايد. (نعمتاللّه بن عبداللّه جزايرى، ج ۳، ص۱۷۰: ۱۰۵۲ يا ۱۰۵۸)
سيدعليخان سيزده پسر داشت. (ضامن بن شدقم، ج ۲، قسم ۲، ص ۲۴۴؛ ضامن بن شدقم، ج ۲، قسم ۲، ص ۲۴۴ـ۲۴۵) سه تن از فرزندانش (حيدر، عبداللّه، فرجاللّه) پس از پدر به فرمان شاه صفوى در حويزه به حكمرانى پرداختند. (شبّر، ۱۳۹۲، ص ۱۴۲ـ۱۴۳؛ رنجبر، ص ۳۲۵ـ۳۳۲) به گفته آقابزرگ طهرانى، (آقابزرگ طهرانى، ج۱۰، ص ۱۱) كتابى به نام الذخيرة فى العقبى فى مودة ذويالقربى درباره نسب سيدعليخان نوشته شده است.
________________________________________
منابع:
(۱) آقابزرگ طهرانى، الذريعه؛
(۲) عبداللّه بن عيسى افندى اصفهانى، رياضالعلماء و حياضالفضلاء، چاپ احمد حسينى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۳) عبداللّه بن نورالدين جزايرى، الاجازة الكبيرة، چاپ محمد سماميحائرى، قم ۱۴۰۹؛
(۴) نعمتاللّه بن عبداللّه جزايرى، الانوارالنعمانية، بيروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۵) محمد بن حسن حرّعاملى، املالآمل، چاپ احمد حسينى، بغداد ( ۱۳۸۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۶) علي بن خلف حويزى، تاريخ مشعشعيان، نسخه خطى كتابخانه مدرسه عالى شهيد مطهرى، ش ۱۵۱۳؛
(۷) خوانسارى، روضات الجنات؛
(۸) محمدعلى رنجبر، مشعشعيان: ماهيت فكرى ـ اجتماعى و فرايند تحولات تاريخى، (تهران) ۱۳۸۲ش؛
(۹) جاسم حسن شُبَّر، تاريخالمشعشعيين و تراجم اعلامهم، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵؛
(۱۰) جاسم حسن شُبَّر، مؤسسالدولة المشعشعية و اعقابه فى عربستان و خارجها، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲؛
(۱۱) عبداللطيف بن ابيطالب شوشترى، تحفةالعالم، و، ذيلالتحفه، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۱۲) ضامن بن شَدقَم، تحفةالازهار و زلال الانهار فى نسب ابناء الائمة الاطهار، چاپ كامل سلمان جبورى، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۱۳) عباس قمى، فوائدالرضويه: زندگانى علماى مذهب شيعه، تهران (۱۳۲۷ش)؛
(۱۴) احمد كسروى، مشعشعيان، تهران ۱۳۵۶ش؛
(۱۵) مجلسى، بحارالانوار؛
(۱۶) محمد ميركحسينى، رياض الفردوس خانى، چاپ ايرج افشار و فرشته صرافان، تهران ۱۳۸۵ش؛
(۱۷) عليخان بن احمد مدنى، سلافة العصر فى محاسن الشعراء بكل مصر، مصر ۱۳۲۴، چاپ افست تهران (بيتا.)؛
(۱۸) حسين بن محمدتقى نورى، خاتمة مستدرك الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰؛