• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خثعم(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خَثْعَم ، خَثْعَم، قبیله بزرگ عرب که با بَجیله•، دو تیره قبیله اَنمارند. در سبب نامگذاری این قبیله وجوه مختلفی گفته شده است. از جمله اینکه خثعم نامِ شتری از آنِ این قبیله بود و خود قبیله نیز به این نام خوانده شد. همچنین گفته شده است که خثعمه به معنای به خون آغشتن است و چون این قبیله شتری کشتند و دستانشان را به خونش آغشتند و بدینوسیله هم پیمان شدند، خثعم نام گرفتند. پاره ای نیز خثعم را نام کوهی در سَرات• (در غرب عربستان) دانستهاند (خلیلبن احمد، ذیل مادّه؛ ابن درید، ج ۲، ص ۵۱۵؛ ابن درید، ج ۲، ص۵۲۰؛ ابن عبدالبَرّ، ص ۹۳؛ ابن عبدالبَرّ، ص۹۵؛ بکری، ج ۲، ص ۴۸۹). به هر روی، نیای این قبیله خثعم خوانده میشد که نام اصلی او اقیل/ افتل بود (ابن کلبی، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۳۴۳؛ ابن کلبی، ۱۴۰۸، ج ۱، ص۳۵۶؛ ابن حزم، ص ۳۷۸).
درباره نسب انمار اختلاف است. برخی آن را از قبایل قحطانی و یمنی الاصل شمرده و نسب او را به کهلان بن سَبأ رسانده اند و برای تأیید این نظر حدیثی منسوب به پیامبر اکرم روایت کرده اند. پارهای دیگر انمار را به نِزاربن مَعَدّبن عَدنان• منتسب ساخته و از شاخههای قبایل عدنانی دانستهاند که به یمن رفته و در آنجا سکنا گزیده بودند (ابن کلبی، ۱۴۰۸، ج۱، ص۱۳۲ـ۱۳۳؛ ابن کلبی، ۱۴۰۸، ج۱، ص۳۴۲ـ۳۴۳؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۷۶ـ ۷۷؛ جوهری، ذیل مادّه؛ ابن حزم، ص۱۰؛ ابن حزم، ص۳۸۷؛ ابن حزم، ص۴۸۴). مادر خثعم هِند دختر مالک بن غافِق بود (ابن کلبی، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۳۴۳).
خثعم درنتیجه ازدواج با عاتِکه، دختر ربیعةبن نِزار، صاحب فرزندی به نام حُلْف/ حَلِف شد و نسل او از طریق عِفْرِسبن حلف استمرار یافت. فرزندان عفرس که طوایف خثعم را تشکیل دادند، عبارت بودند از: ناهِس و شَهران (که بیشتر جمعیت و اشراف خثعم از آنان بودند)، کرْز، خُبَینی، ربیعه، نُوَیهِش و خُسَیف (ابن کلبی، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۳۵۶؛ ابن حائک، ۱۳۶۸، ج۱۰، ص ۵؛ قس ابن حزم، ص۳۹۰ـ۳۹۱). (کحّاله، ج ۱، ص ۵؛ کحّاله، ج ۱، ص۱۳؛ کحّاله، ج ۱، ص۱۰۴؛ابن کلبی، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۳۵۶ـ۳۶۲).
خثعمیان در نواحی مرتفع و کوهستانی حجاز و یمن تا تَباله (در جنوبغربی جزیرةالعرب) زندگی میکردند. آنان نخست در جبالالسَّراة/ السَرَوات و نواحی مجاور و نزدیک آن، منزل گزیدند. بعدآ قبیله اَزْد پس از جنگ با خثعم، آنان را از اقامتگاههایشان در این نواحی کوهستانی راندند (بکری، ج ۱، ص ۴۱؛ بکری، ج ۱، ص۵۸؛ بکری، ج ۱، ص۶۳؛ یاقوت حموی، ذیل «بارق»؛ قلقشندی، ۱۴۰۲، ص ۱۰۳).
چون اسلام ظهور کرد، خثعمیان به یمن رفتند (بکری، ج ۱، ص ۶۳؛ بکری، ج ۱، ص۹۰؛ یاقوت حموی، ذیل «بیشه»، «تربه»؛طبری، ج ۳، ص۱۳۰؛ ابن حائک، ۱۴۰۳، ص۱۳۰ـ۱۳۱، و جاهای دیگر؛ بکری، ج ۱، ص ۱۰۳؛ بکری، ج ۱، ص۱۶۸ـ۱۶۹، و جاهای دیگر؛ بکری،ج ۳، ص ۹۳۴؛ بکری،ج ۳، ص۹۴۴؛ یاقوت حموی، ذیل «جَنْدَف»، «خَلَصَه»، «راسب»، «عَرْوی»، «عُنّ»، «فازِر»، «نَجدان» و «وَلِیه»؛ نولدکه، ص ۲۰۶، پانویس ۳). سکونتگاه خثعم با برکت و دارای زراعت و میوه بود و بیشتر آذوقه مکه، مانند گندم و جو از آنجا تأمین میشد. خثعمیان در ایام حج کالاهایی همچون عقیق از یمن با خود میآوردند. آنان نزد حجاج به سَرو (سَرَوات) معروف بودند (قلقشندی، ۱۴۰۲، ص ۱۰۴ـ۱۰۵؛ قلقشندی، ۱۴۰۵، ص ۲۲۷). قبیله خثعم در ایام فتوحات اسلامی پراکنده شدند و فقط اندکی از آنان در منزلگاههای خود ماندند. از آن جمله، عثمانبن ابینِسعه خثعمی در اوایل قرن دوم در اندلس به حکومت رسید. پس از وی، نسل او در شهر شَذُونَه میزیستند که اقامتگاه خثعمیان در اندلس بود (ابن حزم، ص ۳۹۲؛ قلقشندی، ۱۴۰۲، ص ۱۰۴).
قبیله خثعم در روزگار جاهلیت بت ذوالخَلَصه را که در تباله قرار داشت، میپرستیدند (ابن کلبی، ۱۳۳۲، ص ۳۴ـ۳۵). آنان حج بیتاللّه نمیکردند و حرم را حرمت نمینهادند و همچون قبیله طَیء، از معدود قبایل عرب بودند که در ماههای حرام میجنگیدند و حرمت این ماهها را نگه نمیداشتند (ابن هشام، ج ۴، ص ۲۳۵؛ ابن حبیب، ۱۳۸۴، ص ۶۸؛ ازرقی، ج ۱، ص ۱۸۴؛ جوهری، ذیل «حرم»). از توجه عمومی خثعم به زیارت دیر نجران یا کعبه نجران در یمن (یاقوت حموی، ذیل «دیر نجران»)، میتوان به رواج اعتقاد به مسیحیت در میان خثعم پی برد (شیخو، ص ۹۳۸). نام خثعم در پارهای جنگهای زمان جاهلیت (ایامالعرب) ذکر شده است که از آن جمله است: یومالمِسْعَط یا یوم جُبَیلالصباح که در آن خثعم مغلوب شد (ابن حبیب، ۱۳۶۱، ص ۴۶۲)، یوم عاقل میان خثعم و بنیحنظله، و یومالقَرن و یوم فیفالریح هر دو میان خثعم و بنیعامر (کحاله، ج ۱، ص ۳۳۱ـ۳۳۲) و یوم راکه میان خثعم و بنیعَک (یاقوت حموی، ذیل «راکه»).
در دوران پیش از اسلام، خثعم در قلمرو ساسانیان شناخته شده بود. ظاهرآ در پی تجاوز خثعم (با همدستی قبیله اِیاد) به متصرفات ایران، پادشاهان ساسانی حملات مکرری بر ضد آنان سازمان دادند و شاپور ذوالاکتاف بسیاری از آنان را نابود کرد (ابن خلدون، ج ۲، ص ۳۵۸ـ۳۵۹).
در حدود ۵۷۰ میلادی (عامالفیل) که اَبْرَهه پادشاه مسیحی یمن به مکه حمله کرد، اعراب شهران و ناهس به ریاست نُفَیلبن حبیب با او مقابله کردند، اما شکست خوردند و نفیل اسیر شد و به ابرهه قول داد وی را در سرزمین عرب راهنمایی کند. پس از آن، خثعمیان که همراه نفیل به اطاعت و یاری وی گردن نهادند، بیشترین اعراب سپاه وی در این حمله بودند (ابن هشام، ج ۱، ص ۴۷ـ۴۸؛ ابن حبیب، ۱۳۶۱، ص ۴۶۲؛ طبری، ج ۲، ص۱۳۲).
در سال هشتم، در غزوه طائف علی علیهالسلام با گروهی از سواران خثعم برخورد کرد و برخی از آنها را در مبارزه به هلاکت رساند و بتهایشان را به امر پیامبر شکست (مفید، ج ۱، ص ۱۵۲، ۱۵۴). در صفر سال ۹ نیز، پیامبر گروهی را به فرماندهی قُطْبَةبن عامر به یکی از منزلگاههای خثعم در ناحیه تباله فرستاد و او پس از کشتن شماری از مشرکان، با پیروزی به مدینه بازگشت (ابن سعد، ج ۲، ص ۱۶۲؛ یاقوت حموی، ذیل «فُتُق»). پیامبر سپاه دیگری به فرماندهی خالدبن ولید• به سوی خثعم فرستاد. هنگام رویارویی، عدهای از خثعمیان به نشانه نماز به سجده افتادند، اما مسلمانان شتابزده آنها را کشتند، که پیامبر فرمود نصف دیه آنان را به ورثه بدهند (کلینی، ج ۵، ص ۴۳؛ مطیعی، ج ۱۹، ص ۲۶۳؛ شمسشامی، ج ۶، ص ۲۴۷). چون پیامبر در سال دهم، جریربن عبداللّه بَجَلی را برای تخریب بتخانه ذوالخَلَصَه مأمور ساخت، خثعمیان با وی وارد جنگ شدند که دویست تن از آنان کشته شدند و جریر بر آنان پیروز شد (ابن کلبی، ۱۳۳۲، ص ۳۵ـ۳۶).
پس از ویرانی ذوالخلصه، خثعمیان که دریافتند مقاومت در برابر اسلام بیهوده است، با ارسال هیئتهای پیاپی به مدینه، انقیاد خود را از پیامبر و اسلام اعلام کردند. از جمله، هیئتی به همراه عثعثبن زحر و اَنَسبن مُدرِک نزد پیامبر رفتند (ابن سعد، ج ۱، ص ۳۴۸). همچنین در سال دهم، هیئتی از شهر جُرَش یمن، که مردمی از قبیله خثعم در آن ساکن بودند، نزد پیامبر رفتند و مسلمان شدند (طبری، ج ۴، ص۱۳۰ـ۱۳۱). ابورُوَیحه سَکنبن ربیعه و اَجْرَم از دیگر سران خثعم بودند که به حضور پیامبر رسیدند (ابن کلبی، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۳۵۶؛ ابن کلبی، ۱۴۰۸، ج ۱، ص۳۶۱). پس از آن، خثعمیان با طرح پرسشهایی از پیامبر، به آموختن احکام و تعالیم اسلامی توجه نشان دادند (بخاری، ج ۲، ص ۲۱۸؛ کلینی، ج ۵، ص ۵۸؛ علمالهدی، ج۲، ص۲۰۲؛ طوسی، ج ۲، ص۲۴۹).
در سال یازدهم، پس از وفات پیامبر، چون خثعم راه ارتداد پیش گرفت. جریربن عبداللّه در مأموریتی از طرف ابوبکر، با مرتدان خثعم و بجیله که به هواخواهی از ذوالخَلَصه برخاسته بودند، جنگ کرد و شماری از آنان را کشت (طبری، ج ۳، ص ۳۲۰؛ طبری، ج ۳، ص۳۲۲).
در دوران نخستین خلفا، گروههایی از خثعم در فتوحات ایران و شام، از جمله جنگهای قادسیه و یرموک در کنار دیگر مسلمانها حضور یافتند (ابن کلبی، ۱۴۰۸، ج ۱، ص۳۶۰؛ طبری، ج ۳، ص ۴۶۴؛ ابن حجر عسقلانی، ج ۶، ص ۴۹۹). پس از تأسیس کوفه در سال ۱۷، شماری از خثعمیان در این شهر اسکان یافتند (طبری، ج ۴، ص ۴۸). چون عمر دیوان شام را تأسیس کرد، سپاهیان حبشی را (به سبب عهد اخوتی که میان بلال و ابورویحه خثعمی برقرار بود) در زمره قبیله خثعم قرار داد (ابن هشام، ج ۲، ص ۱۵۳؛ ابن سعد، ج ۳، ص ۲۳۴؛ ابن اثیر، ج ۶، ص ۱۱۴ـ۱۱۵).
در سال ۳۶، خثعمیان ساکن کوفه علی علیهالسلام را در جنگ جمل یاری کردند، اما در سال ۳۷ در جنگ صِفّین، خثعمیان به دو دسته متخاصم تقسیم شدند. یک دسته با امام علی بودند و دسته دیگر در کنار معاویه جنگیدند (نصر بن مزاحم، ص ۲۵۷ـ۲۵۸؛ طبری، ج ۴، ص ۴۹۹ـ۵۰۰؛ ابن ابی الحدید، ج ۵، ص ۲۰۴ـ۲۰۵). بعدآ برخی از سران خثعم از امام علی جدا شدند و به خوارج پیوستند (ابن قتیبه، ج ۱، ص ۱۲۵ـ۱۲۶؛ طبری، ج ۵، ص ۷۶). در سالهای ۶۶ و ۶۷ در ماجرای قیام مختار به خونخواهی امام حسین علیهالسلام، و در سال ۱۰۱ در شورش یزید بن مُهَلَّب بر ضد یزید بن عبدالملک اموی، دستههایی از خثعم حضور داشتند (طبری، ج ۶، ص ۲۳؛طبری، ج ۶، ص۹۷؛طبری، ج ۶، ص۵۸۰).
شماری از شخصیتهای منسوب به خثعم که در تاریخ اسلام نامبردارند، عبارتاند از: سُوَیدبن عَمرو از اصحاب امام حسین که در کربلا به شهادت رسید، اَسماء بنت عُمَیس همسر جعفر بن ابیطالب، خواهر اسماء به نام سَلمی همسر حمزةبن عبدالمطلب، امّالفضل لُبابه بنت الحارث همسر عباس بن عبدالمطلب (ابن کلبی، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۳۵۷ـ۳۵۹؛ ابن سعد، ج ۸، ص ۱۵۸، ۲۷۷)، مالک بن عبداللّه از سرداران فتوح در روزگار معاویه، یزید، و عبدالملک اموی (ابن کلبی، ۱۴۰۸، ج ۱، ص ۳۵۹)، ابن دُمَینه شاعر (ابوالفرج اصفهانی، ج ۱۷، ص ۹۳) و مصعب بن مِقدام محدّث کوفی (سمعانی، ج ۲، ص ۳۲۶). قبیله خثعم واژههایی را به معانی خاص استعمال میکردند، که این مطلب در تاریخ زبان و ادب عربی جالبتوجه است (سیوطی، ج ۱، ص ۴۶۳). محمد بن سلمه یشْکری، فقیه و راویه شیعی، کتاب خثعم و انسابها و اشعارها را گرد آورده بوده است (نجاشی، ص ۳۳۳) که اکنون اثری از آن در دست نیست.
امروزه شهران پرجمعیتترین طایفه عربی در بلاد عَسیر بهشمار میرود (زرکلی، ج ۳، ص ۱۷۹) و شهرانیان در نقاطی همچون وَدیعه، عَرِقَه، عَرین و طَریب سکونت دارند (زبیدی، ص ۱۳۳۲). قبیلهای بهنام خثعم نیز در سَرات، در راه طائف به اَبها، سکنا دارند که از شاخههای آن، آلمُرّه، السردان، المَزارِقه و السلمان را میتوان یاد کرد (فؤاد حمزه، ص ۱۴۸؛ بلادی، ج ۱، ص ۵۴؛ وائلی، ج ۲، ص ۴۶۵).
________________________________________
منابع :
(۱)ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بی‌تا)؛
(۲) ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳؛
(۳) ابن حائک، الاکلیل من اخبار الیمن و انساب حمیر، ج۱۰، چاپ محبالدین خطیب، قاهره ۱۳۶۸؛
(۴) ابن حائک، صفة جزیرةالعرب، چاپ محمد بن علی اکوع، صنعا ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵) ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت (بی‌تا)؛
(۶) ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فارق، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛
(۷) ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ علیمحمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۸) ابن حزم، جمهرة انسابالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ( ۱۹۸۲)؛
(۹) ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون؛
(۱۰) ابن درید، کتاب الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۱۱) ابن سعد (بیروت)؛
(۱۲) ابن عبدالبَرّ، الانباه علی قبائل الرواة، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۱۳) ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، المعروف بتاریخ الخلفاء، چاپ طه محمد زینی، (قاهره ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷)، چاپ افست بیروت (بی‌تا)؛
(۱۴) ابن کلبی، کتاب الاصنام، چاپ احمد زکیپاشا، قاهره ۱۳۳۲/۱۹۱۴؛
(۱۵) ابن کلبی، نسب مَعَدّ و الیمن الکبیر، چاپ ناجی حسن، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۶) ابن هشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، (قاهره ۱۳۵۵/ ۱۹۳۶)، چاپ افست بیروت (بی‌تا)؛
(۱۷) ابوالفرج اصفهانی؛
(۱۸) محمد بن عبداللّه ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش؛
(۱۹) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیحالبخاری، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت (بی‌تا)؛
(۲۰) عبداللّه بن عبدالعزیز بکری، معجم مااستعجم من اسماءالبلاد و المواضع، چاپ مصطفی سقّا، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۱) عاتق بلادی، معجم القبائل العربیة : المتفقة اسمآ المختلفة نسبآ او دیارآ، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛
(۲۲) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷؛
(۲۳) خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹؛
(۲۴) ماجد زبیدی، معجم انساب قبائل الجزیرة العربیة، بیروت ۱۴۲۵/۲۰۰۴؛
(۲۵) خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت ۱۹۸۴؛
(۲۶) سمعانی؛
(۲۷) عبدالرحمان بن ابیبکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش؛
(۲۸) محمد بن یوسف شمس شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۲۹) لویس شیخو، «النصرانیة و آدابها بین عرب الجاهلیة»، المشرق، سال ۱۵، ش ۱۲ (کانونالاول ۱۹۱۲)؛
(۳۰) طبری، تاریخ (بیروت)؛
(۳۱) محمد بن حسن طوسی، کتاب الخلاف، چاپ محمدمهدی نجف، جواد شهرستانی، و علی خراسانی کاظمی، قم ۱۴۰۷ـ۱۴۱۷؛
(۳۲) علی بن حسین علمالهدی، رسائل الشریف المرتضی، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۵ـ۱۴۱۰؛
(۳۳) فؤاد حمزه، قلب جزیرةالعرب، ریاض )۱۹۳۳/۱۳۵۲(؛
(۳۴) احمد بن علی قلقشندی، قلائد الجُمان فی التعریف بقبائل عربالزمان، چاپ ابراهیم ابیاری، قاهره ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۳۵) احمد بن علی قلقشندی، نهایةالارب فی معرفة انسابالعرب، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۴؛
(۳۶) عمررضا کحّاله، معجم قبائل العرب القدیمة و الحدیثة، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۳۷) کلینی؛
(۳۸) محمدنجیب مطیعی، التکملة الثانیة، المجموع: شرح المُهَذّب، در یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، ج ۱۳ـ۲۰، بیروت: دارالفکر، (بی‌تا)؛
(۳۹) محمد بن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حججاللّه علیالعباد، قم ۱۴۱۳؛
(۴۰) احمد بن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷؛
(۴۱) نصر بن مزاحم، وقعة صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴؛
(۴۲) عبدالحکیم وائلی، موسوعة قبائلالعرب، عمان ۲۰۰۲؛
(۴۳) یاقوت حموی؛



جعبه ابزار