• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خداشناسی فطری

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یكی از راه‎های خداشناسی كه پیوسته مورد توجه متفكران و دانشمندان بوده است، و هم پیامبران الهی به آن اهتمام نموده و از این طریق بشر را به دین و خداپرستی هدایت كرده‎اند، راه فطرت است.




فطرت در قرآن و روایات به معنی آفرینش بدیع و بی‎سابقه است. ابتكاری بودن آفرینش جهان به دو جهت است، یكی بدین جهت كه خداوند مواد اولیه جهان را خود آفریده و با تركیب آنها جهان را بوجود آورده است و دیگری از این جهت كه نقشه آفرینش را نیز خود طراحی كرده و از كسی الگو نگرفته است.
فطرت در انسان نوعی هدایت تكوینی در قلمرو شناخت و احساس است. فطرت با غریزه، از این نظر كه هر دو، گونه‎ای از هدایت تكوینی‎اند، یكسان است، ولی تفاوت آن دو در این است كه فطرت مربوط به هدایت عقلانی، و غریزه مربوط به هدایت‎های غیر عقلانی است. لذا، فطرت از ویژگیهای انسان به شمار می‎رود، ولی غریزه از ویژگیهای حیات حیوانی است.



فطریات انسان را می‎توان با ویژگیهای ذیل باز شناخت:
۱. از آن جا كه آمیخته با آفرینش انسانند، در پیدایش خود معلول اسباب بیرونی نیستند، اگر چه اسباب بیرونی در شكوفایی و نارسائی آن مؤثرند.
۲. انسان به آنها علم حضوری دارد، اما می‎تواند به آنها علم حصولی نیز پیدا كند.
۳. با درك و معرفت عقلانی همراهند، یعنی در سطح حیات عقلانی انسان تبلور می‎یابند و ملاك انسانیت انسان به شمار می‎روند.
۴. معیار و ملاك تعالی انسان‎اند، لذا از نوعی قداست برخوردارند.
۵. كلیت و عمومیت دارند (همگانی‎اند).
۶. ثابت و پایدارند (همیشگی‎اند).
برخی از ویژگیهای یاد شده در غرایز نیز وجود دارند، مانند ویژگیهای اول، دوم، پنجم و ششم، ولی دو ویژگی سوم و چهارم به فطرت اختصاص دارند.



از ویژگیهای یاد شده می‎توان فرق میان فطرت و عادت را نیز به دست آورد، زیرا عادت آفرینشی نیست، بلكه معمول اسباب و علل بیرونی است، و از طرفی عمومیت و ثبات نیز ندارد.
[۱] . ر.ك. استاد مطهری، فطرت، ص ۳۲ـ۳۴ و ص ۶۹ـ۷۳.

لازم به ذكر است كه این ویژگی‎ها از تحلیل فطرت به دست می‎آیند و در نتیجه، اموری ضروری و قطعی می‎باشند، یعنی با تعریفی كه از فطرت بیان گردید، نفی ویژگیهای یاد شده مستلزم تناقض است. مانند این كه با فرض مربع بودن شكلی، تساوی اضلاع آن انكار شود، و یا با فرض آب بودن چیزی صفت مایع بودن از آن سلب گردد. این گونه محمولات را در اصطلاح حكمای اسلامی «محمولات عن صمیمه» می‎گویند، و كانت آنها را «قضایای تحلیلی» نامیده است.
بنابراین، برای اثبات ویژگیهای مزبور به برهان و دلیلی نیاز نداریم.



فطرت از ویژگیهای حیات عقلانی انسان است و حیات انسان دو تجلی‎گاه دارد: یكی شناخت و دیگری احساس، و به عبارت دیگر، ادراك و گرایش، یعنی انسان در پرتو فطرت حقایقی را شهود می‎كند و به حقایقی نیز تمایل و گرایش دارد.

۴.۱ - شناخت‎های فطری


مقصود از فطریات ادراكی و معرفتی اموری است كه عقل انسان بصورت بدیهی و بدون نیاز به هیچ گونه تعلیم و تلقین آنها را می‎شناسد و می‎پذیرد و در اصطلاح منطق به بدیهیات عقلی موسوم و خود به دو گونه‎اند:

۴.۲ - بدیهیات عقل نظری


بدیهیات عقل نظری، مانند حكم به امتناع تناقض و دور و حكم به این كه مقادیر مساوی با یك مقدار، با هم برابرند، و این كه كل از جزء خود بزرگتر است و نظایر آن.

۴.۳ - بدیهیات عقل عملی


بدیهیات عقل عملی، مانند حكم به حسن عدل و راستگویی، و قبح ظلم و ستم و دروغگوئی و مانند آن.

۴.۴ - ویژگی شناخت فطری


ابن سینا ادراكات فطری را با دو ویژگی توصیف نموده است:
اول آنكه از نهاد انسان سرچشمه گرفته و برایند تعلیم و تلقین نیستند.
دوم آنكه قطعی و غیرقابل تردیدند، چنان كه گفته است:



معنای فطرت این است كه انسان فرض كند ناگهان بالغ و عاقل آفریده شده و تاكنون هیچ عقیده و رأیی از كسی نشنیده و با هیچ كس معاشرت نداشته است، و تنها محسوسات را مشاهده كرده و تصوراتی را در خیال خود فراهم آورده است، آن گاه مطلبی را بر ذهن خود عرضه كرده و آن را در معرض شك قرار دهد، پس اگر توانست در آن شك كند فطرت بر آن گواهی نمی‎دهد. و اگر نتوانست در آن شك كند، آن مقتضای فطرت اوست.
[۲] . النجاه، المنطق، ص ۶۲.




تمایلات فطری، عقلانی و قداست آمیزند، این نوع تمایلات را در روان شناسی تمایلات عالی می‎نامند كه در مقابل تمایلات شخصی مانند «خود دوستی» و تمایلات اجتماعی مانند قبیله گرائی، میهن دوستی، قرار می‎گیرد.
تمایلات عالی از نظر روانشناسان چهار نوعند:

۶.۱ - حقیقت جویی


۱. حقیقت جوئی كه آن را حس كنجكاوی و راستی نیز می‎نامند، یعنی انسان فطرتاً حقیقت جوئی را می‎پسندد و به آن متمایل است.

۶.۲ - زیبایی دوستی


۲. زیبائی دوستی، انسان فطرتاً‌ به حْسن و جمال تمایل دارد و عواطفش از ادراك هر چیز زیبا، تحریك می‎گردد، و در نتیجه او را انبساط خاطر و لذتی مخصوص دست می‎دهد، آثاری كه از حفریات و باستان شناسی به دست آمده می‎رساند كه زیبائی دوستی از زمان‎های ماقبل تاریخ نیز در بشر وجود داشته است.

۶.۳ - خیرطلبی


۳. خیر طلبی و یا تمایل اخلاقی نیز از تمایلات فطری و عالی انسان است و از مهمترین وجود تمایز او از سایر حیوانات محسوب می‎شود.

۶.۴ - حس دینی


۴. حس دینی: یعنی تمایل به حقیقتی ماوراء طبیعی و مقدس در نهاد انسانها وجود دارد، روانشناسان حس دینی را یكی از عناصر اولیه و ثابت روح انسانی دانسته و برای آن اصالتی همسان با حس زیبائی، نیكی و راستی قائلند.
[۳] . حس مذهبی یا بعد چهارم روح انسانی، ص ۱۶ـ۳۲.




حس كنجكاوی و راستی یكی از تمایلات فطری انسان است، و به خاطر همین هدایت فطری است كه می‎خواهد از رازها و علل پدیده‎ها آگاه شود، این میل فطری همان گونه كه او را به جستجو علت هر یك از پدیده‎ها بر می‎انگیزد، او را به جستجوی علت مجموعه پدیده‎های جهان كه آنها را مرتبط و به هم پیوسته می‎بیند نیز بر می‎انگیزاند.



گرایش فطری انسان به خدا را از دو راه می‎توان اثبات كرد، یكی اینكه خود به مطالعه در روان خویش و نیز عكس العمل‎های رفتاری و گفتاری دیگران بپردازیم و از این طریق وجود چنین گرایشی را بشناسیم. و دیگری این كه به آراء و نظریات دانشمندان بویژه روانشناسان مراجعه نمائیم، نخست به بررسی راه اول می‎پردازیم و آن را به دو بیان توضیح می‎دهیم:

۸.۱ - عشق به كمال مطلق


انسان در نهاد خود می‎یابد كه كمال را دوست دارد، و بلكه حد اعلای آن را می‎خواهد، و همین احساس را با مراجعه به رفتار و گفتار دیگران، در آنان نیز می‎یابد. (توجه داشته باشیم كه سخن در وصوص به كمال مطلق نیست، بلكه سخن در عشق به كمال مطلق است).
اكنون می‎گوئیم وجود چنین احساسی در انسان دلیل بر واقعیت داشتن كمال مطلق است، و مقصود از خدا نیز چیزی جز كمال و جمال مطلق و لایتناهی نیست.
نتیجه این دو مقدمه این است كه انسان فطرتاً به خدا عشق می‎ورزد، هر چند ممكن است در مقام عمل دچار انحراف گردد، و چیزی را كه واقعاً كمال مطلق نیست بجای آن بنهد و آن را معشوق خود برگزیند، چنان كه مثلاً احساس گرسنگی كودك به او الهام می‎كند كه خوردنی در عالم یافت می‎شود، ولی چه بسا در تشخیص آنچه واقعاً خوردنی است از غیر آن دچار اشتباه گردد، و مثلاً حشره‎ای را در دهان بگذارد.

۸.۲ - طرح شبهه


پرسش:به چه دلیل احساس و عشق به كمال مطلق مستلزم واقعیت داشتن آن است، آیا احتمال ندارد كه این احساس خطا و بی‎اساس باشد؟
پاسخ: دلالت عشق به كمال مطلق را بر واقعی بودن آن از دو راه می‎توان بیان نمود:
راه اول این كه تمایلات غریزی و فطری بدون آن كه هیچ واقعیتی در عالم خارج موجود باشد با نظم حاكم بر جهان سازگار نیست؛ زیرا مطالعه در غرایز موجود در انسان و حیوان نشان می‎دهد كه آنها به اموری واقعیت‎دار توجه و تعلق دارند، و اگر خطائی رخ می‎دهد، در تشخیص مصداق است، نه در اصل واقعیت.
راه دوم این كه تحقق اموری كه واقعیت آنها متعلق به غیر است، بدون تحقق مضاف الیه و متعلق آنها، محال است،
[۴] .زیرا فرض این است كه ذات الاضافه است، یعنی تعلق به غیر در حقیقت آن نهفته اسلامی، در این صورت فرض واقعیت داشتن آن بدون وجود متعلق مستلزم تناقض می‎باشد.
مثلاً علم و آگاهی متعلق می‎خواهد فرض، علم بدون متعلق، امری ناممكن است، بنابراین اراده، مراد می‎خواهد، حب، محبوب می‎خواهد، عشق، معشوق می‎خواهد و...
اگر امور یاد شده بصورت بالقوه موجود باشند، متعلق آنها نیز بالقوه خواهد بود، و اگر بصورت بالفعل موجود باشند، متعلق آنها نیز بالفعل می‎باشد، و چون فرض ما بر این است كه تمایل به كمال مطلق بصورت بالفعل موجود است، بنابراین كمال مطلق نیز بالفعل موجود خواهد بود.

۸.۳ - امید به قدرتی برتر درلحظه‎های خطر


انسان در لحظه‎های خطرناك و بحرانهای زندگی كه از همه اسباب و علل طبیعی قطع امید می‎كند، در نهاد خویش احساس می‎كند كه قدرتی فراتر از قدرتهای مادی وجود دارد و اگر اراده كند می‎تواند او را نجات دهد، بدین جهت امید به حیات در او قوت می‎گیرد و همچنان برای نجات خود می‎كوشد، و این خود گواه بر فطری بودن خداگرائی انسان است، لیكن سرگرمی‎های زندگی مادی موجب می‎شود كه او در شرایط معمولی از وجود آن قدرت برتر، غفلت ورزد. در حقیقت سرگرمی‎های زندگی به منزله گرد و غبارهایی است كه بر آئینه فطرت می‎نشیند و انسان نمی‎تواند چهره حقیقت را در آن بنگرد.
بحرانهای زندگی آن گرد و غبارها را می‎زداید و آئینه فطرت را شفاف می‎سازد.

۸.۴ - دیدگاه صدرالمتالهین


صدر المتألهین در این باره گفته است:
«وجود خدا، چنان كه گفته‎اند، امری فطری است، به گواه این كه انسان به هنگام رویارویی با شرائط هولناك، به سابقه فطرت خود به خدا توكل نموده و بطوری غریزی به مسبب الاسباب و آن كه دشواری‎ها را آسان می‎سازد روی می‎آورد، هر چند خود وی به این گرایش فطری خود توجه نداشته باشد».
[۵] . مبدأ و معاد، ص ۱۶.


۸.۵ - دیدگاه علاه طباطبایی


علامه طباطبائی نیز در این باره می‎گوید:
«هیچ كس، اعم از مؤمن و كافر، ‌تردید ندارد كه انسان در لحظه‎های خطر كه از همه اسباب و علل نجات بخش ناامید می‎شود، به سوی قدرتی برتر كه مافوق همه اسباب است و عجز و غفلت و نسیان در او راه ندارد روی می‎آورد و از او یاری می‎جوید، و از طرفی رجاء و امید مانند حب و بغض و اراده و كراهت و جذب و نظائر آن از صفاتی است كه تعلق به غیر دارد و بدون تحقق متعلق آن در خارج، پدید نمی‎آید، بنابراین امید بالفعل در نفس انسان نسبت به وجودی قاهر، گواه بر تحقق عینی آن است، وجود چنین قدرتی را فطرت انسان به روشنی درك می‎كند، اگر چه در اثر سرگرمی بسیار به اسباب و امور ظاهری چه بسا از آن غفلت می‎كند، ولی این پرده غفلت به هنگام روی آور شدن خطر و شدائد زندگی كنار رفته و فطرت، نقش هدایتی خود را ایفاء می‎كند».
[۶] . المیزان، ج ۱۲، ص ۲۷۲، تفسیر آیه ۵۳ سوره نحل...


۸.۶ - دیدگاه قرآن کریم


قرآن كریم نیز در آیات متعددی این حقیقت كه انسان در لحظه‎های خطرناك و بحرانی به خدای یكتا پناه می‎برد را بیان نموده است، از آن جمله می‎توان به آیه زیر اشاره نمود:
«فَإِذا رَكِبُوا فِی الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِكُونَ؛
[۷] .عنكبوت(۲۹) آیه ۶۵.
آن گاه كه سوار كشتی می‎شوند مخلصانه خدا را می‎خوانند، ولی هنگامی كه آنان را به ساحل نجات می‎رساند شرك می‎ورزند.»

۸.۷ - پاسخ دو اشکال


اشكال اول:
امید به قدرتی برتر در لحظه‎های خطر و یأس از اسباب طبیعی بر واقعیت داشتن قدرت برتر دلالت منطقی ندارد، زیرا ممكن است منشأ آن علاقه مندی انسان به حیات و ادامه زندگی باشد، هر چند می‎داند كه قدرت نجات بخشی در كار نیست. ولی میل به حیات، این تصور را در او پدید می‎آورد. بسان فردی كه در حال غرق شدن است، او با این كه نجات دهنده‎ای نیست، فریاد بر می‎كشد و استمداد می‎جوید.
پاسخ: احساس امید بسان حب، عشق، اراده، نفرت، و نظائر آنها واقعیت‎هایی متعلق به غیر (ذات الاضافه) می‎باشند، و اگر بالفعل تحقق داشته باشند، متعلق آنها نیز باید بالفعل موجود باشد، و در مثال غریق نیز حتی اگر به فرض، او بداند كه امدادگر بشری وجود ندارد، همین فریاد استمداد جوئی او، حاكی از این است كه امدادگری در واقع هست، و فریاد او بیانگر احساس درونی او نسبت به وجود قدرتی است كه اگر اراده كند قادر به نجات او می‎باشد.
اشكال دوم:
اگر به راستی خداجوئی و خداگرائی از تمایلات فطری انسان است، چرا همه انسانها خداپرست نیستند، و همه خداپرستان به مسائل مربوط به خداشناسی ابراز علاقه نمی‎كنند؟
پاسخ: لازمه فطری بودن یك گرایش در انسان این نیست كه در همه انسانها و در همه حالات به طور یكسان فعال بوده و آثار عینی آن تحقق یابد، نقش فطرت از جنبه ترتب آثار علمی آن در حد مقتضی است نه علت تامه، و از این جهت شرائط و علل خارجی در آن مؤثر می‎باشند، این امر به فطرت خدا خواهی انسان اختصاص ندارد، مثلاً علم دوستی از تمایلات فطری انسان است، ولی تجلی عینی آن در شرائط مختلف متفاوت است، و گاهی چنان اوج می‎گیرد كه بر همه غرایز و تمایلات مادی چیره می‎شود و گاهی نیز به درجه صفر می‎رسد، ولی در همین حالت نیز علم و دانش امری محبوب و مطلوب است و انسان در ضمیر خود آن را می‎پسندد.


 
۱. . ر.ك. استاد مطهری، فطرت، ص ۳۲ـ۳۴ و ص ۶۹ـ۷۳.
۲. . النجاه، المنطق، ص ۶۲.
۳. . حس مذهبی یا بعد چهارم روح انسانی، ص ۱۶ـ۳۲.
۴. .زیرا فرض این است كه ذات الاضافه است، یعنی تعلق به غیر در حقیقت آن نهفته اسلامی، در این صورت فرض واقعیت داشتن آن بدون وجود متعلق مستلزم تناقض می‎باشد.
۵. . مبدأ و معاد، ص ۱۶.
۶. . المیزان، ج ۱۲، ص ۲۷۲، تفسیر آیه ۵۳ سوره نحل...
۷. .عنكبوت(۲۹) آیه ۶۵.



سایت اندیشه قم    



جعبه ابزار