خدد (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خَدُد (به فتح خاء و ضم دال) از
واژگان قرآن کریم است و خدّ به معنى
رخسار و چهره است.
خَدُد خدّ به معنى رخسار و چهره است.
(وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً) «از مردم روى نگردان (به مردم بى اعتنا مباش و تحقير مكن) و در زمين با
تکبّر و شادمانى گام مزن.»
راغب گويد: دو خدّ انسان همان است كه از راست و چپ بينى او را احاطه نموده است.
قاموس حدّ آن دو را زير چشم تا گوشه لب و آن قسمت از صورت كه بينى را از چپ و راست احاطه میكند، معيّن كرده است.
(قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ ...) «اصحاب گودال هلاک شدند.»
به قول راغب: خدّ و اخدود به معنى گودالى است مستطيل و عميق و جمع آن اخاديد است.
در صحاح نيز اخدود را چنين معنى كرده است ولى قيد عميق ندارد.
قاموس گويد: خدّ به معنى حفره و اخدود به معنى جدول است.
به نظر راغب اصل آن به معنى رخسار و استعمالش در گودال
استعاره است.
در
نهج البلاغه خطبه ۶۷ هست
««أَضْرَعَ اللَّهُ خُدُودَكُمْ».» «
خدا چهرههايتان را ذليل كند.» و در
خطبه ۱۶۳ در صفت طيور آمده
««الَّتِي أَسْكَنَهَا أَخَادِيدَ الْأَرْضِ».» «آنهایی كه در گودالهاى زمينى اسكان داده است.»
قصّه
اصحاب اخدود در
قرآن مجید چنين آمده است
({{(آیه):)قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ}}
(النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ) «كه اهل آتش مشتعل و هيزمدار بودند.»
(إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ) «آنها بر بالاى گودال نشسته بودند.»
(وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ) «و بر شكنجهای كه به مومنان میكردند ناظر بودند.»
(وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ) «از آنها
انتقام نكشيدند مگر براى آنچه به خداى توانا و ستوده
ایمان آورده بودند.»
ظاهر آيات نشان میدهد كه واقعهاى در كار بوده است و عدّهاى روى طرفدارى از ايمان و
توحید شكنجه ديده و در گودال آتش انداخته شدهاند و
ستمگران شكنجهده ناظر شكنجه آنها بودهاند و مومنان در اين باره تقصيرى نداشتهاند و
دین آنها دين حقّ بوده است. در تفسير برهان از
علی بن ابراهیم نقل شده: در
یمن پادشاهى بود به نام
ذونواس كه در
دین یهودیت متعصّب بود. به وى خبر دادند كه در
نجران عدّهاى بر
دین نصرانیّت هستند و به
عیسای مسیح عقيده دارند. ذونواس براى از بين بردن آنها لشگرى به نجران كشيد و وادارشان كرد تا از دين خود بر گردند. آنها به وى اهميّت نداده و در دين خود پا فشارى كردند. ذونواس دستور داد خندقى حفر كرده و در آن هيزم فراوان ريختند و آتش در آن افروختند و نصارى را در آغوش آتش افكندند. در اين نقل هست كه عدهاى را هم با شمشير كشتند.
ولى قرآن مجيد فقط به جريان سوختگان نظر دارد. آنچه از على بن ابراهيم نقل شد مطابق همان است كه اهل تاريخ در حالات ذونواس نقل كردهاند مراجعه و دقّت در آيات سوره بروج نشان میدهد كه اين قضيّه در قرآن مجيد بدان مناسبت ذكر شده كه كفّار
مکّه در
صدر اسلام مسلمانان را اذيت میكردند و شكنجه میدادند و عدّهاى از آنها
المُعذّبینفیاللّه لقب يافتند و آنگاه قرآن مجيد تهديد میكند كه اين كار باعث خشم خداوندى و
عذاب الیم است.
•
قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «خدد»، ج۲، ص۲۲۹-۲۳۱.