• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خلع (مفردات قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




خَلْع (به فتح خاء و سکون لام) از واژگان قرآن کریم به معنای برکندن است. این کلمه در قرآن مجید فقط یک بار آمده است.



خَلْع به معنای بر كندن است.


(إِنِّي أَنَا رَبُّكَ‌ فَاخْلَعْ‌ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً‌) «منم پروردگار تو پا پوش خود را بر كن كه تو در وادى پاک طوى هستى.» به عقيده المیزان وادی سینا در اثر خطاب خدا و مقام قرب و موطن حضور و مناجات، مقدس شد، و شرط ادب آن بود كه موسی در آن‌جا بى‌كفش باشد لذا امر به خلع نعل شد، مقدّس بودن كعبه شريف و مساجد و مشاهد مشرّفه همه از اين باب است، شرافت مكان به سبب عبادت مخصوص و يا واقعه محترمى است كه در آن تشريع و يا در آن‌جا واقع شده و گرنه ميان اجزاء زمان و مكان تفاضلى نيست. اين سخن قوى و صحيح است و صدر آيه‌ (إِنِّي أَنَا رَبُّكَ‌) و آیه ما قبل‌ (نُودِيَ يا مُوسى‌) و آيات ما بعد، شاهد آن‌اند در مجمع از کعب و عکرمه نقل كرده: علت اين خطاب آن بود كه كفش موسى از پوست ميته خر بود و در وجه سوّم از وجوه چهارگانه می‌گويد: علّت اين دستور آن است كه پا برهنه بودن علامت تواضع و فروتنى است و لذا بزرگان سلف پا برهنه طواف می‌كردند و آن را از اصمّ نقل می‌كند. اين وجه نيز قابل قبول و طبع پسند است. آنچه از بعض صوفیّه نقل شده كه مراد از آن تمكّن و استقامت است بى‌مدرك و خالى از اعتبار می‌باشد.


اين كلمه فقط يک بار در كلام حق آمده است.


۱. قرشی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۲۸۳.    
۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ط دارالقلم، ص۲۹۳.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت-الحسینی، ج۴، ص۳۲۲.    
۴. ابن‌فارس، معجم مقائیس اللغه، ج۲، ص۲۰۹.    
۵. طه/سوره۲۰، آیه۱۲.    
۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۱۳۹.    
۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۱۹۲.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۳.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۳.    
۱۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۱۳۹.    
۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۳.    



قرشی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «خلع»، ج۲، ص۲۸۳.    






جعبه ابزار